درآمدي بر مباني اشعار عاشورايي در سبك هاي خراساني ، عراقي و هندي در ادب فارسي
سيد احمد حسيني كازروني مقدمه
فرايند سخن اين است كه تا پايان سدة ششم به جز چند بيت معدود پراكنده ازناصر خسرو و چند مراثي در قالب قصيده يا مثنوي از قوامي رازي و سنايي غزنوي ، اشعارعاشورايي ديگري در آينة شعر و ادب فارسي در سبك خراساني مشاهده نشده است . جماعت شاعران سبك عراقي به تمامي ، حسين بن علي را به حق ، مظلوم كربلاشمرده و بر قاتلان او لعنت و نفرين فرستاده اند. ذكر مصيبت ها در حيطة ديني و مذهبي در اين دوره دويست ساله (سبك وقوع وهندي ) بيش از دورة پيشين است . غم سروده هاي طولاني در قالب تركيب بند و قصيده ومثنوي ، غالب اركان شعري اين دوره را تشكيل داده است . گرايش شديد حكومت ها به مذهب تشيّع در روي آوردن شاعران به ذكر مناقب اولياء اللّه بي تأثير نبوده است . شايد به يقين بتوان اين دورة دويست ساله از تاريخ شعر فارسي را دورة تسلط مصيبت سرايان اهل بيت ناميد. در اين مقال به طور گذرا اين اشعار عاشورايي را بررسي مي كنيم . بخش نخست : درآمدي بر مباني اشعار عاشورايي در سبك خراساني
نخستين گويندگان زبان فارسي دري از خراسان و سرزمين هاي شمال و شرق كشور كه در سده هاي پيشين ، آن ها را در مجموع ، خراسان بزرگ مي ناميدند، برخاسته اند.مردم اين نواحي ، پس از عبور از دو قرن سكوت ، توانستند آثاري مكتوب در زبان و ادب فارسي از خود به يادگار بگذارند كه دامنه اش فراگير زمان ها و مكان هاي ديگر گردد. كلام اين گويندگان از طبيعت خراسان متأثر گرديده و زيبايي طبيعت با فخامت و استواري كلام ، همراه با آداب و سنن در بيان آنان كاملاً متجلّي گرديده است . در كلامشان ، سخن از تعّلقات دنيوي و حُسن خدادادي و نشاط روزگاران است وچون شعر در دربارها و مجالس اعيان و اشراف زمان ، تظاهر پيدا مي كرد، عامّة مردم ،بي خبر از گذر ايّام و لذّات زمانه در رنج و بلاياي دنيوي گرفتار و دل به رويكردها و مقدّرات عالم بسته بودند. هنوز خون حسين ، كلك بنان شاعران را رنگين نكرده بود، ملّت به تبعيت از دولت وقت به مذاهب غيرتشيّع ، وابسته شده و جرأت انتخاب غير از مذاهب سلاطين ازوجودشان سلب شده بود. هنوز خورشيد تشيّع به گونة امروز، سرزمين ايران را تابناك نكرده و شيفتگان طريقت سالار شهيدان در عرصة ايران زمين ، قد علم نكرده بودند. هر چند كه سده هاي چهارم و پنجم ، دوران خاص حماسه سرايي در ايران بوده وبيشتر گويندگان اين عصر در تمجيد و ستايش حاكمان و اميران وقت ، اشعاري غرّا وبي همتا سروده اند، اما در هيچ يك از آن آثار تا قرن پنجم هجري از مراثي مذهبي شيعه ،نشاني موجود نيست . آغازگر ادبيات عاشورايي در قلمرو شعر فارسي ، حكيم ناصر خسرو قبادياني است كه او هم فقط طي چند بيت به ذكر مصايب كربلا پرداخته است . هر چند كه به عقيدة برخي از صاحب نظران ، حكيم كسايي مروزي ، نخستين پرچمدار ادبيات تشيّع در ادب فارسي شناخته شده ، اما بايد دانست كه در ميان اشعار باقي مانده اش ، نشاني از اشعارعاشورايي مشهود نيست . الزاماً بايد بدين نكته اشاره شود كه سخت گيري حكومت هاي گذشته در جانب داري از موجوديت مذاهب مرسوم و تعصب دولت ها در اين امر، زمينه براي بروز اين گونه شعرها (تا عصر صفوي ) فراهم نبوده و چنانچه در برخي ولايات ،موقعيتي براي ظهور اشعاري در ذكر مراثي يا مناقب ائمّة اطهار (ع ) ايجاد مي گرديد، به سبب شدت مقابله از سوي حكومت مركزي ، قدرت خودنمايي پيدا نمي كرد و در رهگذرزمان به فراموشي سپرده مي شد. و اگر چنين نبود تاكنون مجموعه اي بي نظير ازعاشورايي هاي شاعران متقدّم در ادب فارسي به يادگار مانده بود. با باريك بيني در ديوان شاعران متقدّم اين دوره ، قديم ترين مراثي مذهبي موجوددر شعر فارسي ، متعلق به قوامي رازي (شاعر شيعه مذهب نيمة اول قرن ششم هجري ) وپس از آن مربوط به سنايي غزنوي (شاعر سني مذهب در قرن ششم هجري ) است كه دروصف كربلا و شهادت سالار شهيدان سروده شده و هر دو شاعر مراتب نفرت و انزجار خودرا از قاتلان شهيدان كربلا آشكارا نشان داده اند. فرايند سخن اين است كه تا پايان سدة ششم ، به جز چند بيت معدود پراكنده ازناصر خسرو و چند مراثي در قالب قصيده يا مثنوي از قوامي رازي و سنايي غزنوي ، اشعارعاشورايي در ديوان شاعر ديگر (پيرو سبك خراساني ) مشاهده نشده است . بخش دوم : درآمدي بر مباني اشعار عاشورايي در سبك عراقي .
قرون ششم و هفتم با ظهور شاعران بزرگ صوفي و عارف در صحنة ادبيات ايران و ورود و تداخل عقايد عرفاني از دوران پُربار و طلايي شعر فارسي محسوب مي شود.سنايي غزنوي كه چشم و چراغ عرفان ادب ايران است در سدة ششم ، ادبيات پر ارج فارسي را غني تر كرد. عطار روح عرفان گشت ، سعدي ، عشق را در شعرش متعالي كرد،مولانا عرشي اش نمود، حافظ عشق و عرفان را گره زد و جاودانه اش ساخت . عبدالرحمن جامي و شاعران بعد از او از مريدان آن ابر شاعران شدند و به تبعيت ازافكارشان پرداختند. همة اين بزرگ شاعران از معتقدان سرسخت دين و مذهب بودند و به نوعي ازشعر متعهدانه طرفداري مي نمودند. شورش و يورش مغولان و تصرّف سرزمين هاي ايران توسط آن قوم مهاجم ،دگرگوني عظيمي را در اركان حيات اين ملّت به وجود آورد. تمدن ايران اسلامي را دربيشتر زمينه ها به قهقرا كشانيد و اراده و اختيار را به تمامي از مردم ايران سلب نمود. مردم همچون خيزاب هاي بي اختيار در درياي متلاطم روزگار شناور شده بودند.ديگر از تدبير و تدّبر كاري ساخته نبود. شعر اين دوره از اين گونه تأثّرها، بي نصيب نمانده ومرگ آرزوهاي دنيوي در سراسر شعر شاعران ، حكم فرما شده بود. همه دل به آخرت بسته و خواهان حيات محض اخروي گرديده بودند. ترك لذّات دنيوي ، از بهترين لذّات شمرده مي شود. غم سروده ها، غالب زمينه هاي شعر فارسي را فرا گرفته بود، انگار شادي ها را دررنج و غم فراهم مي ديدند. طرب و طراوت از شعر فارسي رخت بربست ، دنيا وسيله اي شده بود براي تدارك اسباب آخرت و سير و سياحت به قلّة جاودانة آن . شعرش ، هر چه هست ، تسلاّي دل است و آرامش در تخيّل آخرت . هر جا غم بود، شعر نمود پيدا مي كرد وغم فراروي عقايد قرار مي گرفت . شعر اين دوره با غم و درد گره خورده است و درد به نوعي تسكين افزا شده . مردم اين دوران با هر باور و عقيده اي ، ياور مظلوم بودند، به ويژه آنان كه سعادت را در آن دنيامي جستند و خواهان آخرت بودند و اين خاصيّت بارز در شعر اين دوره نمودار است .مظلوم گرايي تبايني با عقيده گرايي نداشته و فرق گوناگون اسلام ، مخالفتي با آن ندارند،به ويژه اگر مرگ و شهادت در راه احقاق حق بوده باشد. بدين جهت است كه شيعه و سنّي در تعظيم شهيد كربلا ناله سر داده اند و مرثيه سروده اند. در اين طريق ، شاعران سنّي همانند شاعران عالم تشيّع ، منقبت سراي شهيدان كربلا شده و بر مظلوميت مظلوم كربلا ناله سر داده اند و در رثاي سلالة پاك رسول خدا سروده هاي جاودانه ساخته اند. در بررسي شعرِ اين گونه شاعران ، در ژرف ساخت وقايع عاشورا، اشعار شاعراني چون ، عطّار نيشابوري ، سيف فرغاني ، جلال الدّين محمّد مولوي ، خواجه ناصر بخاري ،خواجوي كرماني ، اوحدي مراغه اي (كرماني )، سلمان ساوجي ، شاه داعي شيرازي ، ابن حسام خوسفي و نورالدين عبدالرّحمن جامي ارزيابي شده و به تجزيه و تحليل مراثي منقبت آميز آن شاعران در رثاي سيدالشّهداي كربلا پرداخته شده است . جماعت اين شاعران ، به تمامي ، حسين بن علي را به حق ، مظلوم كربلا شمرده و بر قاتلان او لعنت ونفرين فرستاده اند. او را با القاب و اوصاف فراوان ستوده اند، وي را ولّي ِ خدا، سلطان معصوم ، سرورافلاك ، نور ديدة امام مجتبي ، شمع فروزان خانة زهرا، بلاجوي دشت كربلا، عقل ِ عقل ،سبك روح ِ عاشق ، پرندة تيزپرواز آسمان ، نواي بي نوايان دشت نينوا، چراغ آسمان مكرمت ، جهان علم ، درياي معرفت ، آفتاب جاوداني ، خورشيد دين ، چشم و چراغ بتول ،شاه دو عالم ، پيشواي شش محراب زمين ، ماه دوازده برج افلاك ، فروغ جان رسول ، بهارعترت ، نوباوة دل اصحاب ، گوشواره عرش ، درويش ملك بخش ، جهاندار خرقه پوش ،خسرو صوفي نشان ، سلطان حيدري ، مرواريد درياي شريعت محمّدي ، لب تشنه كام كربلا، روضة مقدّس فرزند رسول ، شمع خاندان رسول ، صدف لوكشف ، ميوة دل زهرا، باغ ميوة دل زهرا و مرتضي ، داغ سينة اسداللّه و فاطمه ، گهر كان هل اتي ، گوهر درياي لافتي ،كعبة دل ها، قبله دعا، تشنة فرات ، آسمان عشق ، دست پرورده پيغمبر، مظهر اسرار لطف خدا، نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفي ، چشم و چراغ انبيا، شير يزدان ، آرام جان مرتضي ، قرّة العين علي ، پيشواي جمع خلايق ، لالة گلزار مصطفي ، گلگونة روضة رسول ،سرو باغ لافتي ، گلبن باغ مرتضي ، نوبهار حسن ، قبلة دعاي حاجت مندان ، لب تشنة فرات ، نور چراغ ستارگان ، سرو خوش خرام بهشت ، ميوة باغ رسول اللّه ، لالة راغ حيدر كرّار،سيّد فاضل و كريم و... منظور كرده ، به ستايش و منقبتش پرداخته و مكرّم و ارجمندش دانسته اند. در شهادتش ، اشك ريخته اند و آرزوي زيارتش را در دل پرورانده اند. بيشتر شاعران اين دورة موردنظر از شرق ايران ؛ يعني سرزمين خراسان بزرگ بوده اند و خراسان نيز تا عصر مولانا از مراكز عمدة دانش و تفكّر و ادب و عرفان در ايران محسوب مي شده است . حكومت سلاطين اين دوره برحسب مقتضيات زمان بيشتر بر اساس مذاهب تسنّن پايه گذاري شده و گرايش به مذاهب چندگانة تسنّن از اعتبار و قدرت كافي برخوردار بود و به نحوي كه فرق ديگر را تحت الشعاع خود قرار داده بود. شعر هم در اين دوره از دربارها به در آمده و ديگر به طور مطلق در اختيار سلاطين و اميران قرار نداشت . انديشه هاي ديني و مذهبي و آيين و رسوم رايج روزگار، زمينه سازكلام گويندگان گرديده و بعد تفكّرهاي مذهبي بر هر نوع تفكر ديگر برتري پيدا كرده بود.رهايي از قيد و بند تمنّيات دنيوي و توسّل به مقدّرات سرنوشت و دل بستن تام به آخرت وگريز از دنيا پر و بالي شد براي پرندة شعر اين دوره تا شاعر بتواند با قدرت تخيّل و عاطفه ،فرش و عرش را در هم نوردد و رنج زمين را به فراموشي سپرد. ديگر غم شاعر با همة درماندگي ، غم نان نبود، غم رستگاري بود. اين نوع گرايش زاهدانه ؛ يعني ترك مطلق دنيا و رياضت كشي ، ديگر عيش هاي زودگذر دنيوي و تفريح و تفرّج در دشت و دمن ، خاطر مردم را خرسند نمي كرد، زيرا محيط خراسان پس از تهاجم مغولان منقلب شده بود. بذر غم و درد و رنج بر سراسر خاك ايران پاشيده شده ، خاك مرده ، گياه ، خشكيده و بركت از زمين رفته بود. ديگر براي جنبندگان انساني ، رمقي باقي نمانده تا طلب مي و معشوق كند.روزه داري و چلّه نشيني سراسر روز و شب اين دوره را فرا گرفته و شادي و نشاط از شهر وديار رخت بر بسته بود. غالب مردم دچار ظلم مضاعف شده و قهر طبيعت ، همه را به خودوابسته كرده و غم و فلاكت ، اعماق وجودشان را فرا گرفته بود. سرانجام ، سير حوادث موجب شده كه قاطبة مردم به چنين تفكّرهايي دل ببندند و خود را بي اختيار در آغوش موج هاي مقدرات بيندازند. شاعران اين دوره نيز از اين افكار صوفيانه بي نصيب نمانده و بازتاب آن راهنرمندانه در شعر خود نمايان ساخته اند. شعر در اين روزگار، آيينة تمام نماي زندگي مردمي است كه مصيبت ها را تحمّل كردند و رنج زندگي را بر خود هموار و به دليل بي نصيبي از تعلّقات دنيوي ، هم ّ و غم خود رامتوجّه آخرت ساختند و از دنيا و مافيها گذر كردند. بدين سبب تلاش ها رو به كاستي گذاشت و جدّ و جهدها فرو نشست و شريان ترقّي و تعالي ، سست و پوسيده شد. فقر و پايداري در برابر شدايد و آفت ها و تحمل رنج ها، ترسيم كنندة منحني حيات مردمي گرديد كه به حكم اجبار به خودباختگي روي آورده بودند و اگر رمقي داشتندآن را صرف مخاصمه با دنيا مي كردند. شايد چاره اي ، جز اين نداشتند. بخش سوم : درآمدي بر مباني اشعار عاشورايي در سبك وقوع و هندي
شاعران مورد بحث در اين سبك از جمله گويندگاني هستند كه در سده هاي دهم و يازدهم هجري در ايران مي زيسته و بنابر اعتقادهاي ديني خود كه بر اساس مذهب رسمي اين دوره ؛ يعني شيعة دوازده امامي شكل گرفته ، مراثي متفاوتي را در ادب فارسي از خود به يادگار گذاشته اند . از جملة اين شاعران : بابافغاني شيرازي ، اهلي شيرازي ، وحشي بافقي ، فضولي بغدادي و محتشم كاشاني (شاعران سدة دهم هجري )، نظيري نيشابوري ، واعظ قزويني و فيّاض لاهيجي (شاعران سدة يازدهم هجري ) را مي توان نام برد. بر اساس مشهودات ، دو نفر از اين شاعران از خطّة شيراز و بقيه به ترتيب از بافق يزد، بغداد، كاشان ، نيشابور، قزوين و لاهيجان مي باشند. در اين دوره ، خراسان حاكميت مطلق خود را نه تنها در سياست ، بلكه در ادب فارسي از دست داده و شعر از حوزة ادبي خراسان فراتر رفت و به اقصي نقاط كشور كشيده شد. شايد يكي از علل عمدة اين امر، دگرگوني در حكومت ها و تغيير مراكز سياست ازخراسان به ساير نقاط ايران بوده كه پس از تهاجم مغولان به ايران صورت پذيرفته باشد.ديگر آن كه خراسان به دليل ويراني شديد، اعتبار و جذّابيت خود را در آن دوره از دست دادو مراكز قدرت به ساير نقاط ايران از جمله قزوين و اصفهان انتقال يافت . اشعار شاعران اين دوره از غم بارترين دوران شعر فارسي است و از نشاط و شادماني مفرط دنيوي ، كمترنشاني مي توان يافت . ذكر مصيبت ها در حيطة ديني و مذهبي در اين دورة دويست ساله ، بيش از دورة پيشين است . غم سروده هاي طولاني در قالب تركيب بند و قصيده و مثنوي ، غالب اركان شعري اين دوره را تشكيل داده و شعر را از شور و نشاط دنيوي انداخته است . گرايش شديدحكومت ها به مذهب تشيّع در روي آوردن شاعران به ذكر مناقب اولياءاللّه بي تأثير نبوده است . شايد به يقين بتوان اين دورة دويست ساله از تاريخ شعر فارسي را دورة تسلّط مصيبت سرايان اهل بيت ناميد. از سوي ديگر، صدمات تاريخي و ضرباتي كه از جانب تركان غزنوي و سلجوقي وخوارزمشاهي به دلايل بي كفايتي آنان بر ايران وارد شد، قدرت ايرانيان رو به اضمحلال رفت و راه را براي تهاجم مغولان همواره آماده ساخت . تخيّل ها و تصويرگرايي در شعر اين دوره ، بيشتر در خدمت ذكر مناقب ديني ومذهبي تشيّع علوي (اثني عشري ) قرار گرفت و دنياگريزي و فرار به آخرت كه از اصول مسلّم علم تصوّف و عرفان در دوران پيشين بود، به شيوه اي ديگر در شعر اين دوره متداول شد. شاعران اين عصر با عنايت به اين كه از فنون ادبي و بلاغتي به ويژه در بخش تشبيهات ، استعارات ، كنايات و مجازات استفاده كرده و از قافيه هاي گوناگون و رديف هاي مكرّر بهره مند شده اند، با اين وجود، نتوانسته اند ابتكارهاي بديعي را در شعر به وجود آورندو آن را متعالي سازند. بنابراين تقليد و بهره وري و تكرار مضامين در شعر شاعران اين دوره به فراواني مشهود است . هيچ كدام از حماسه هاي ديني و مذهبي اين شاعران ، بيانگر اوضاع و احوال تاريخي اين دوره نبوده و اطّلاعات ديني و تاريخي آنان ، غالباً در سطحي نازل ارائه شده است . تنها صحنه سازي ها همراه با اغراق هاي دور از ذهن توانسته است شعرشان را درنوع خود جهت دار سازد. معروف ترين شاعر مرثيه سراي مذهبي اين دوره محتشم كاشاني است كه توانسته با سرودن تركيب دوازده بندي خود در ذكر مصايب كربلا و شهادت حسين بن علي از شهرتي عام برخوردار شود. هر چند تأثير شاعران پيشين در اين دوره از جمله بابافغاني و اهلي شيرازي در خلق اين اثر نمي توان ناديده گرفت . اما انسجام كلام ، همراه با سوز دل توأم با عقايد باطني ، شعرش را از ديگران ممتاز ساخته است . شعر و شاعري در اين دوره بيشتر از اجر اخروي برخوردار بوده و شاعران ، اغلب ،صاحب حرفه و پيشه اي بوده اند؛ مثلاً وحشي بافقي به شغل مكتب داري ، محتشم كاشاني به حرفة بزّازي ، نظيري نيشابوري به تجارت پيشگي ، واعظ قزويني به وعظ وروضه خواني و ملاّ فيّاض لاهيجي به امر تدريس اشتغال داشته اند. اما همة آنان از ذوق شاعري و گسترة تخيّل قوي ، همراه با رقّت احساس و عواطف رقيق بهره مند بوده اند. هر چند برخي از آنان ، گاه گاه مدايحي در ستايش اميران ، حاكمان و بزرگان وقت سروده اند، ولي آنان كمتر از راه شاعري امرار معاش كرده اند. در اين برهه از زمان بنا به مقتضيات گوناگوني كه به ذكر برخي از عوامل آن پرداخته شد، منقبت گويي و ياد از ائمة اطهار و بازگويي مصايب كربلا و مرثيه سرايي مذهبي به ويژه در بارة شهادت جان گداز شهيد كربلا، از منزلت و كرامت خاصي برخورداربوده است . اما بايد اعتراف كرد كه يك سوگرايي و تكرار مضامين و تشبيهات و استعارات مكرّر، شعر اين دوره را تك بُعدي و يكنواخت نموده است ، به گونه اي كه برخي از اين سنخ اشعار فاقد تحرّك و پويايي لازم بوده و دچار ايستايي و توقّف محض گرديده است . با بررسي غم سروده هاي جملة اين شاعران ، مشاهده مي شود كه خواننده باخواندن يكي از مراثي شاعران اين دوره منظور غايي خود را دريافت كرده و ديگر نيازي به مطالعة آثار ديگر شاعران در اين زمينه نداشته باشد. نهايت بُعد فاجعة يزيديان در شهادت سرور شهيدان و ساير شهداي گران قدركربلا در مرثيه سرايي معمول اين عصر در شعر محتشم كاشاني مشاهده مي شود. غالب شاعران بعد از او از مضمون سازي و آرايه هاي ادبي به كار رفته شده در تركيب بند معروف محتشم به گونه هاي ديگر استفاده كرده اند. هيچ كدام از خيل اين شعرا از فلسفة قيام امام حسين و نهضت مقدس حسيني سخن نگفته اند و نتوانسته اند در اين گونه حماسه ، ابعاد فاجعه را همچون حماسه هاي ملّي به جا مانده از گذشتگان را روشن سازند يا تضادها را بنمايانند. بابافغاني در قصيدة مرثيه بار مردّف خود، روز عاشورا را صبح قيامت و شهيد كربلارا «خونابة روان جگرپارة رسول » منظور نموده و يزيديان را «گرگان پير» ناميده است .اهلي شيرازي نيز در قصيدة مصيبت زايي گفته است از غم تشنه لب كربلا پشت ِ فلك ،همچو كمان خميده شده است . وحشي بافقي در تركيب بند غم آلودش ، كوس بلا را در معركه طنين انداز كرده و اززانو زدن كشتة بيدارگر كربلا در حرم كبريا سخن رانده است . فضولي بغدادي ، قصيدة سوزناك مردّفي به رديف كربلا دارد كه در براعت استهلالش ، به ساكن محنت سراي كربلا درود فرستاده و چنين نشان داده كه چرخ وفلك ، خاك زمين را از خون بحر عطاي كربلا گلزار نموده است . محتشم كاشاني ، رستاخيز عظيمي را در تركيب بند مشهورش نمايانده كه بلوايش عرش اعظم را در نورديده است . نظيري نيشابوري در يك بند از دوازده بند تركيب بندش ، شط خون فرات را ازطوفان بلاي كربلا در شعرش ترسيم كرده است . واعظ قزويني در يك قصيدة غم بار حكايت كرد كه قضاي آسماني پس از شهادت نور ديدة زهرا، حصاري از غم به دور جهان كشيد و سراسر عالم را به ماتم نشانيد و شفق در انبوهي درد، سينة چرخ را خروشان كرد. فيّاض لاهيجي به پيروي از محتشم در تركيب چهارده بندي خود، بُعد فاجعة كربلا را چنان نشان داده كه خانة افلاكيان از سيل گريه خراب شده و سينة عرش از نيش ناله به درد آمده است . فرايند سخن همة اين گويندگان بر محور نمايه هاي سوگ و ماتم است و تسّري درد به طبقات جامعة روزگار خود، و بدين گونه ريشة درخت تشيّع از خون سالار شهيدان ،هر روز بارورتر شد و مستحكم تر گرديد. شاعران سده هاي دهم و يازدهم ، مناقب و بزرگواري هاي امام سوم شيعيان را به فراواني در مراثي و غم سروده هاي خود ستوده اند. برخي از اين گونه القاب ، اوصاف وتركيبات را كه در عظمت و ستايش سرور شهيدان در شعر اين شاعران به كار رفته ،مي توان به شرح زير خلاصه نمود: روشنايي شجر وادي نجف ، طوطي فصيح ادب خانة رسول ، شاه صاحب تخت وتاج ، گوهر يك دانة نجف ، جگرپارة رسول ، پروانة نجات شهيدان محشر، حسين تشنه لب ، شاه شهيد كربلا، چشم و چراغ فاطمه ، نور دو چشم مرتضي ، آب حيات مؤمنان ،تشنه جگر، پنجة شير حق ، شاه اوليا، گلبن چمن مصطفي ، كشتة بيداد كربلا، شاه انس وجان ، حرّ شهيد، كشتة تيغ جفاي كربلا، خستة آب و هواي كربلا، غنچة نشكفتة گلزارغم ، شهيد كربلا، غم فزاي كربلا، گل دشت كربلا، جان فزاي دل گشاي كربلا، بحر عطاي كربلا، شاه كربلا، كشتة فتاده به هامون ، صيد دست و پا زده در خون ، نخل استوار در آتش جان سوز تشنگي سوخته ، شناگر درياي خون ، غرقة محيط شهادت ، خشك لب افتاده برساحل فرات ، شاه شهيد مدفون ناشده ، گل و شمشاد باغ دين ، خورشيد آسمان و زمين ، نورمشرقين ، پروردة كنار رسول ، در خاك و خون تپيدة ميدان كربلا، كشتي شكست خوردة طوفان كربلا، گل شكفتة بوستان كربلا، مهمان كربلا، سليمان كربلا، سلطان كربلا،شيرخدا، نخل گلشن آل عبا، نخل بلند، خلف مرتضي ، صيد حرم ، امام زمان ، مونس ِشكسته دلان ، آستين فشان خلد، تنهاي تشنگان ، سر سروران ، سردوش نبي ، سر غلتان معركة كربلا، ماهتاب آه ماتميان ، گل و شمشاد باغ دين ، حلق سودة لعل لب نبي ، نخل تركربلا، ماهي فتاده به درياي خون ، غرقة محيط شهادت ، خشك لب كربلا، خليل خداي جهان ، شهيد تيغ جفا، نور ديدة زهرا، شاه شهيدان كربلا، شهسوار معركة كربلا، مهمان نورسيدة دشت بلا، گل دستة بهار امانت به باغ دين ، نخل تازه پرور لطف خدا، خوبة نازكردة آغوش جبرئيل ، پارة دل و جگر مصطفي ، نور ديدة دل زهرا و مرتضي ، برادر حسن مجتبي ، بي غمگسار بي كس و بي آشنا، شخص حيا و خستة خصمان بي حيا، كان وفا،كشتة تيغ جفا، خوانده به رغبت و افكنده به جور مبتلا در دست كوفيان دغا نشانه تير بلا،خار صد جفا شكسته از دشمنان به دل ، نسيم وفا ز دوستان نديده ، دست و پا در خون پرخويشتن زده ، بي بهره از دشمن و دوست ، شه دوران ، باغبان گلستان كربلا، رستم دستان كربلا، بي كس و بي ياور و بي هم نشين ، گل دامن رسول ، سليمان كربلا، سلطان تشنة كربلا، شهنشاه دين پناه ، شاه محترم ، غمگسار و مونس شب ها، ناخداي كشتي شرع ،آفتاب تنهاي آسمان ، مرهم جراحت دل ها، يادگار يك چمن گل ، گلبن آل نبي ، غريب ديار جفا، شريف خاندان آل محمد، انديشه گر لقاي الهي ، تمهيدگر پادشاهي جاويد، دلبرجان بخش دلستان ، پوشندة درع احمد مختار، بر بستة تيغ حيدر كرّار، دربردارندة زرة جعفر طيّار، بر سر نشاندة عمامة حسن مجتبي ، شاهزاده ، خورشيد فلك ، شهنشاه دين ،جان بتول ، سلطان لعل پوش كربلا، شهسوار معركة كربلا، شه دوران ، گل دامن رسول ،آفتاب يكتا، شرف آل رسول ، حسين تشنه كام و... با توجه به نمايه هاي فوق مشاهده مي شود كه بيش از صد گونه تركيب كلامي درنمونه هاي شعري اين شاعران وجود دارد كه برخي از آن ها در اشعار شاعران بعد نفوذكرده است .