درسي كه امام خميني از سيدالشهداءآموخت
اشاره
پس از رحلت پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم وقتي حكومت به دست انسانهاي نالايق افتاد، فرهنگ اصيل اسلامي به تدريج از فضاي جامعه برچيده شد. ارزشهاي والاي انساني يكي پس از ديگري به ورطه فراموشي سپرده شد و دگرگون گرديد. تبعيض نژادي، قوميتگرايي درتقسيم بيتالمال و انتصابهاي غيرمعقول در توزيع قدرت و مسئوليتها، شيوع يافت.1فاصله طبقاتي در عرصههاي اقتصادي، كه ارمغان دوران جاهليت بود، دوباره در ميان مسلمانان رواج يافت و روح و جان و رمق جامعه را گرفت. مردان حماسهساز و جهادگر به سوي سست عنصري و بيتفاوتي سوق داده شدند؛ به طوري كه در مدت حكومت پنج ساله امام علي عليهالسلام ، به ياري آن حضرت برنخاستند و به ارزشهاي جاهلي رو آورده و پشت به امام معصوم، حركت انحرافي خود را ادامه دادند.
بعد از شهادت امام علي عليهالسلام مركز حكومت اسلامي از مدينه و كوفه به شام انتقال يافت و در زمان معاويه و پسرش يزيد، فساد و تباهي در سرزمينهاي اسلامي به اوج خود رسيد. در اين هنگام، امام حسين عليهالسلام چون اوضاع سياسي و اجتماعي اسلام را اينگونه آشفته و مضطرب ديد، قيام بر ضدّ حكومت شيطاني را آغاز كرد. آن حضرت در اين راه هرگز از ملامت وتوجيه مصلحتانديشان و مداراگران ترديدي به دل راه نداد؛ تا پاي جانِ خود و يارانش در اين وادي ماند و با حماسهاي تاريخي، اساس حكومت يزيدي را به يك باره ويران ساخت.
در طول تاريخ بشر، انسانهاي بسياري، از مكتب حماسي اباعبداللّه الحسين عليهالسلام سرمشق گرفتند و برضدّ ظلم و جور و طاغوتهاي زمان قيام كردند و تا مرحله بذل جان و شهادت، از حيثيت، شرف، استقلال، دين، مذهب و فرهنگ خويش دفاع نمودند كه تحقيق و تفحّص پيرامون هريك، مجال ديگري ميطلبد.
در اين نوشتار، سعي بر اين است تا به بخشي از اين تأثيرگذاري كه در انقلاب اسلامي ايران نمود يافت و چگونگي تأثيرپذيري حضرت امام خميني قدسسره از نهضت اباعبداللّه الحسين عليهالسلام اشاره شود و اين موضوع در حدّ توان، مورد بررسي و مقايسه اجمالي قرار گيرد.
1. سازش ناپذيري
قال الحسين عليهالسلام لوليد بن عقبه:
«انّا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و بنا فتح اللّه و بنا ختم اللّه. و يزيد رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق و مثلي لايبايع بمثله».2
هنگامي كه يزيد به جانشيني پدرش معاويه بر مسند قدرت قرار گرفت، فرمانرواي مدينه را مأمور كرد تا از امام حسين عليهالسلام بيعت گيرد. آن امام همام وقتي پيام يزيد را دريافت، خطاب به وليد (فرمانرواي مدينه) نخست مقام و منزلت خود و خاندان و اهل بيت عليهمالسلام را يادآوري كرد؛ سپس به ويژگيهاي نابهنجار يزيد مانند: عصيان، سركشي، ميگساري، آدمكشي و ترويج فساد در جامعه اشاره نموده و فرمودند:
«هرگز شخصي مانند من نميتواند از كسي مثل يزيد پيروي كرده و با او بيعت بكند.»
اماماز اين لحظه مبارزه آشكار خود را با حكومت طاغوتي آغاز كرد.
پس از چهارده قرن، حضرت امام خميني عليهالسلام كه يكي از فرزندان همين خاندان بود، چون تمام آن اوصاف و خصوصيات اخلاقي يزيد را در عملكرد و قوانين حكومتهاي غرب و شرق به طور پيچيده و گسترده مشاهده نمود و رژيم شاه را هم نوكر حلقه به گوش و عامل اجراي سياستهاي شيطاني غرب در ايران و منطقه ديد، همانند جدّش اباعبداللّه الحسين عليهالسلام زندگي در اين سيستم و رژيم را بر خود و ديگران روا ندانست و براي مبارزه با همه آنها، شور حسيني را در جامعه به پا كرد.
او در نخستين روزهاي نهضت، ضمن سخنرانيها و بيانيههاي متعدد، جنايتهاي آمريكا، اسرائيل و رژيم حاكم بر ايران را نسبت به اسلام براي مردم تشريح كرد و با استناد به جمله معروف امام حسين عليهالسلام كه ميفرمايد: «انّي لا اري الموت الاّسعادة و لا الحيوة مع الظالمين الاّ بَرَما»،3 تكليف مردم، علما و حوزههاي علميه را در قبال اين جنايتها تبيين كردند. ايشان با الهام از همين مكتب رهاييبخش و بويژه جمله مورد بحث «و مثلي لايبايع بمثله»، در طول نهضت و در موارد مختلف چنين ميفرمودند:
الف: «... براي من جاي شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبّار، علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيّع، نابودي با ننگ است. امروز مسلمين و خصوص علماء اعلام در مقابل خداي تبارك و تعالي مسئوليت بزرگي دارند. من براي چند روز زندگي با عار و ننگ، ارزشي قائل نيستم...».4
ب: «... خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد... من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم. پايگاه استقلال اسلامي اينجاست. بايد اين مملكت را از اين گرفتاريها نجات داد...».5
ج: «... آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هردو بدتر. همه از هم بدتر و همه از هم پليدتر. اما امروز سروكار ما با اين خبيثهاست؛ با آمريكاست...6 دنيا بداند كه هر گرفتاري كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است، از آمريكاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمريكا خصوصاً متنفر است...».7
د: «... من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بتپرستي است، ادامه ميدهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنههاي مغضوبِ ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مينمايند، سلب خواهد كرد...».8
ه··: «... من بارها گفتهام رابطه ايران و آمريكا، رابطه گرگ و ميش است و هرگز بين آن دو آشتي نيست...9 ما تا آخر ايستادهايم و با آمريكا رابطه برقرار نخواهيم كرد؛ مگر اين كه دست از ظلم بردارد...».10
2. ترجيح قيام بر قعود
قال الحسين عليهالسلام :
«اَلا و انَّ الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السّلّة و الذّلّة و هيهات منّا الذّلّة يأبي اللّه ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و...».11
امام حسين عليهالسلام چون وظيفه خود را مبارزه و قيام تشخيص داد، از اين رو براي ادامه نهضت و سازماندهي آن، از مدينه خارج شد. در اين هنگام برخي از مشاهير و اصحاب از روي مصلحتانديشي، خيرخواهي و احياناً خودباختگي، آن حضرت را به سكوت و مدارا دعوت كردند و يا آن كه جهت رهايي از ظلم و ستم بنياميه، از امام خواستند به سرزمين يمن مهاجرت كند. اباعبداللّه عليهالسلام نيز مناسب حال هريك، جوابي فرموده و خروج و قيام، جهاد در راه خدا، دفاع از حريم اسلام و مبارزه با طاغوت را بر همه آنها ترجيح داد. حتي در روز عاشورا طي خطابهاي، براي چندمين بار بر اين امر به عنوان يك اصل و ارزش، تأكيد كرد و فرمود:
«بدانيد و آگاه باشيد! اين حرامزاده، پسر حرامزاده مرا بر سر دو راهي قرار داده است: يا به مبارزه برخيزم و به فوز عظيم شهادت نايل آيم و يا با سكوت خود، ذلّت و خواري را برگزينم. اما ذلّت و خواري، از ما دور است و خدا و رسولش و مؤمنان، آن را سزاوار ما نميدانند».
سپس آن حضرت تا مرحله شهادت به نهضت خود ادامه داد و درس آزادگي، رشادت و پايداري در برابر ظلم، كفر و شرك را براي امت اسلامي و همه انسانها از خود به وديعه گذاشت.
شبيه اين اتفاق در انقلاب اسلامي براي حضرت امام خميني قدسسره هم رخ داد. او چون حركت حماسي خود را بر ضدّ رژيم دست نشانده اجانب شروع كرد، افراد و شخصيتهاي مختلف از روي حسن نيّت و سادهانديشي و با اين قبيل تصورات كه «شاه، شيعه است»؛ «اگر شاه برود، مملكت كمونيستي ميشود»؛ «با مشت خالي نميتوان جلوي توپ و تانك ايستاد»؛ «شاه بماند و سلطنت بكند نه حكومت» و... سعي داشتند ايشان را از ادامه مبارزه باز بدارند. همچنين از جانب عوامل ساواك و ايادي مختلف رژيم ترفندها و تلاشهاي پيگيري در اين باره انجام پذيرفت؛12 ولي هيچ كدام سودي نبخشيد. حضرت امام خميني عليهالسلام در فروردين 1341 ضمن بيانات مهمي، رژيم پهلوي را خونخوارتر از مغول معرفي نمود و با اعلام خطر جدّي، سكوت علما در برابر جنايتهاي شاه را، همراهي با دستگاه جبّار دانست؛13 چنان كه مقاومت يك ساله او منجر به فاجعه مدرسه فيضيه در فروردين 1342 گرديد كه رژيم ميخواست با اين جنايت تاريخي، در محافل حوزوي ترس ايجاد كند و مردم و علما را به عقب نشيني وادارد. اما امام خميني قدسسره با سخنرانيها و بيانيههاي آتشين، اقشار مختلف مردم را در صحنه مبارزه نگاه داشت و همه را به مقاومت و سلحشوري دعوت كرد. او در يكي از نامههاي خود به برخي از آقايان، خطاب به مزدوران شاه چنين نوشت:
«... من اكنون قلب خود را براي سرنيزههاي مأمورين شما حاضر كردم؛ ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما، حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي، بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا ميكنم...».14
در همين ايام كه فضاي اختناق و سركوب بر كشور حاكم بود، يكي از مراجع بزرگ نجف با ارسال نامهاي از امام خميني قدسسره و ساير مراجع و علما درخواست كرد تا از ايران خارج شده و به نجف اشرف هجرت نمايند و در جوار حرم امام علي عليهالسلام به تدريس، تحقيق و زندگي آرام بسنده كنند؛ اما امام خميني قدسسره در بخشي از جواب آن نامه، ضمن تشكر از ايشان، چنين مرقوم فرمودند:
«... ما ميدانيم با هجرت مراجع و علماي اعلام ـ اعلياللّه كلمتهمـ مركز بزرگ تشيّع در پرتگاه هلاكت افتاده و به دامن كفر و زندقه كشيده خواهد شد... كه ما از آن بيمناكيم. ما عجالتاً در اين آتش سوزان به سر برده و با خطرهاي جاني صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمين و از حريم قرآن و استقلال مملكت اسلام دفاع ميكنيم و... ما تكليف الهي خود را ان شاء اللّه ادا خواهيم كرد و به «اِحْدَي الْحُسْنَيَين» نايل خواهيم شد؛ يا قطع دست خائنين از حريم اسلام و قرآن كريم و يا جوار رحمت حق ـ جلّ و علا ـ انّي لا اري الموت الاّسعادة ولا الحيوة مع الظالمين الاّ برما...».15
پس از حماسه جاويدان 15 خرداد 42 و مخالفت با قرارداد ننگين «كاپيتولاسيون» در 4 آبان 43، مزدوران رژيم در هر دو مرحله، معظّمله را شبانه از منزلشان در قم ربودند و در تهران و در مكانهاي مختلف زنداني كردند؛ سپس به تركيه و از آنجا به عراق تبعيد نمودند. امام خميني قدسسره در طول اقامت اجباري در نجف، بدون آن كه كوچكترين كُرنشي به سردمداران حزب بعث از خود نشان بدهد، سرافرازانه به تدريس، تحقيق و تربيت شاگردان برجسته پرداخت و در مواقع لزوم با سخنراني و صدور بيانيه و ارسال پيامهايي، به نهضت تاريخي خود ادامه داد. در مهر ماه 1357، انقلاب اسلامي ايران با رهبري و هدايتهاي قاطعانه امام خميني قدسسره به مرحله سرنوشت سازي رسيد؛ چنان كه دشمنان احساس خطر كردند. در اين هنگام رژيم بعثي عراق به دستور و فشار رژيم شاه و با راهنمايي آمريكا، رهبر كبير انقلاب را بر سر دو راهي سكوت و سلامتي يا خروج و در به دري قرار داد. امام امت به تأسّي از جدّش اباعبداللّه الحسين عليهالسلام يك لحظه هم اين ذلّت را تحمّل نكرد و تصميم به خروج و قيام گرفت و در جواب مأموران امنيتي عراق فرمود:
«... اگر شما مسئوليتهايي در قبال ايران داريد، من نيز به نوبه خود در برابر اسلام و ملت ايران مسئول هستم و ناگزيرم وظيفهاي را كه خداوند برايم تعيين كرده است و آن را يكي از تكاليف معنوي خود ميدانم، انجام دهم...».16
سپس راهي مرز كويت شد. چون دولت كويت از ورود معظّمله به آن كشور ممانعت كرد، به طور موقت به كشور فرانسه مهاجرت كرد و در آنجا طي مصاحبهاي، علّت خروج خود از نجف را، چنين بيان داشت:
«... اگر من در نجف ميماندم، خود را گناهكار احساس ميكردم. براي من غيرممكن است كه بيتفاوت بمانم...17 اگر نگذارند در اين جا (پاريس) فعاليت سياسي خود را ادامه دهم، فرودگاه به فرودگاه سفر خواهم كرد و در آنجا خواستههاي خود را بيان خواهم كرد...».18
ايشان در بخشي از پيامهاي خود به ملت ايران، طلاب، دانشآموزان و دانشجويان سراسر كشور ضمن تأكيد بر ادامه نهضت و ارائه رهنمودهاي مهم، علت هجرت خود به پاريس را چنين بيان فرمودند:
«... اكنون كه من به ناچار بايد ترك جوار مولي اميرالمؤمنين عليهالسلام را نمايم و در كشورهاي اسلامي دست خود را براي خدمت به شما ملت محروم، كه مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستيد، باز نميبينم و از ورود به كويت با داشتن اجازه، ممانعت نمودهاند، به سوي فرانسه پرواز ميكنم. پيش من مكان معيني مطرح نيست؛ عمل به تكليف الهي مطرح است؛ مصالح عاليه اسلام و مسلمين مطرح است...».19
«... دوستان عزيز! فشار شاه موجب شد كه نتوانم به فعاليت اسلامي خود كه تكليف الهي است، ادامه دهم و تصميم گرفتم به يكي از كشورهاي اسلامي مهاجرت نمايم. كويت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتي عبور از شهر تا فرودگاه را براي خود خطرناك خواند. فعلاً عازم پاريس شدم تا با تمام مشكلات به وظيفه ديني خود كه خدمت به كشور اسلامي و مردم محروم وطنم است، موفق گردم...».20
3. اصول محوري يا كلاننگري
قال الحسين عليهالسلام لمحمّد حنفيّة:
«انّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في اُمَّةِ جَدّي. اُريدُ اَنْ آمِرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ اَبي عليّ بن ابيطالب عليهماالسلام ».21
امام سوم شيعيان در وصيتي به برادرش
... من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام ميكنم اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمامِ آنان از پاي نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد ميشويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است، ميرسيم و...
محمد حنفيّه، اهداف و انگيزههاي قيام عاشورا را در سه موضوع خلاصه كرد:
1 ـ اصلاح در ميان امت.
2 ـ اجراي امر به معروف و نهي از منكر.
3 ـ نشر فرهنگ و سيره پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم و امام علي عليهالسلام .
آن حضرت به خوبي ميدانست كه هيچ يك از موارد فوق با وجود حاكميت جور و ستم، امكانپذير نيست؛ لذا نخست مبارزه با سردمدارانِ يزيد را در سرلوحه برنامههاي اصلاحي و مبارزاتي خويش قرار داد تا با سرنگوني آن و تشكيل يك حاكميت الهي، زمينه را براي تحقّق كامل آن سه اصل مهم آماده سازد. و اصولاً ميتوان دريافت كه يكي از سيرهها و سنّتهاي مهم و اصيل در ميان انبيا، همين مبارزه با طاغوتيان و تبهكاران است و اين مطلب، خود يكي از مصاديق بارز امر به معروف و نهي از منكر نيز به شمار ميآيد و با وجود يك حاكم جائر هرگز نميتوان زمينهاي براي اصلاح جامعه تصور كرد. بنابراين، امام حسين عليهالسلام در اين حركت حماسي به هر سه موضوع عينيّت بخشيد: هم به سيره و سنت انبيا و جدّ بزرگوار و پدرش عمل كرد؛ هم آمر به معروف و ناهي از منكر در بُعد حكومتي و اجتماعي شد و هم اين كه، يك نوع اصلاحِ عميق و اساسي در جامعه به وجود آورد.
در اوايل دهه چهل (1341)، زماني كه سيره انبيا كلاًّ در ايران و جهان به دست فراموشي سپرده شده بود، «امر به معروف و نهي از منكر» تنها در بُعد فردي و اغلب در موارد كم اهميت، به كار گرفته ميشد و لذا اصلاح جامعه هم كاري بس دشوار، بلكه محال جلوه مينمود. حضرت امام خميني قدسسره به پيروي از مكتب اباعبداللّه الحسين عليهالسلام به جنگ با طاغوتهاي عصر برخاست و پرچم مبارزه با كفر و شرك جهاني را بر دوش گرفت. اين، در حالي بود كه در فضاي آن ايام، دخالت در اين گونه مسائل، خلاف شأن يك روحاني تلقّي ميشد و جرأت و شهامت افزون ميطلبيد. البته اگر هم كسان اندكي احساس مسئوليت نموده و فعاليتهاي سياسي انجام ميدادند و اعتقاد به مبارزه داشتند، تنها به اظهار تأسّف و نصيحت به دولت بسنده ميكردند يا نهايتاً خواستار «عمل به قانون اساسي و انتخابات آزاد»22 ميشدند و هرگز با رژيم و شخص شاه درگير نميشدند!
ولي حضرت امام خميني قدسسره منشأ همه گرفتاريها را رژيم سلطنتي، شخص شاه و دولتهاي آمريكا، شوروي و اسرائيل دانست23 و اعلام كرد:
«با وجود رژيم شاه و ايادي بيگانگان در ايران، عمل به قانون اساسي امكانپذير نيست و انتخابات هم هرگز آزاد نخواهد شد.»24
رهبر كبير انقلاب در اغلب سخنرانيها و بيانيههاي خود به اين مهم تأكيد كرد تا اين كه به پشتيباني اقشار مختلف مردم، رژيم شاه را سرنگون ساخت و اُبّهت ساختگي دولتهاي جهانخوار را ـ كه در اذهان و تار و پود مردم به منزله يك كابوس وحشتناك جلوهگر بود ـ درهم شكست و جرأت و شهامت و قدرت ايستادگي در مقابل مستكبران را به مستضعفان عالم آموخت. ايشان با اين حركت حماسي، هم جامعه بشري، بويژه مسلمانان را به اصلاح و بازگشت به خويشتن فراخواند، هم امر به معروف و نهي از منكر را در سطح بين المللي زنده كرد و گسترش داد و هم به سيره انبيا و ائمه معصومين عليهمالسلام عمل نمود.
به علاوه در آن ايام، اغلب كساني كه ميخواستند با فساد مبارزه كنند، همواره از ريشه آن غفلت ورزيده و تنها با شاخ و برگهاي فساد درگير ميشدند و طبيعتاً اين روند، ناخواسته به تقويت ريشه ميانجاميد و به منزله «آب در هاون كوبيدن» بود. مانند: مبارزه با افراد معموليِ بهائيت ـ كه اغلب به خاطر فقر مالي به آن فرقه گمراه روي آورده بودندـ و يا درگير شدن با رانندگان اتوبوس و تاكسي برسر پخش موسيقي مبتذل و امثال آن؛ در حالي كه بنيانگذار اصلي بهائيت و توليد كننده ترانههاي مبتذل در ايران، خود رژيم شاه و نخستوزيرش اميرعباس هويدا بود كه هيچ كس با آنها كاري نداشت! اگر اين روند ادامه مييافت، نه تنها فساد و تباهي از بين نميرفت، بلكه روز به روز بر وسعت و عمق آن افزوده ميشد. در اين هنگام حضرت امام خميني قدسسره حركت ريشهاي خود را آغاز كرد و همگان را به ريشههاي فساد و گمراهي متوجه ساخته و در موارد گوناگون ميفرمودند:
«... مطالعه بايد بكنيم ببينيم ما تكليفمان چيست؟ قرآن به ما چه گفته؟ بايد چه بكنيم؟ هي ما قرآن را خواندهايم كه فرعون كذا و كذا، موسي كذا و كذا، تدبر نكرديم كه خوب، آن چيزي كه گفته، براي چه گفته؟ براي اين كه تو هم مثل موسي باشي نسبت به فرعون عصرت. تو هم عصايت را بردار مخالفت كن با اين مردك...».25
«... آن وقتي كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در حجاز بودند... ابوسفيان و امثال اينها، اينها نظير حكّام و سلاطين بودند و داراي همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها در افتاد... جلوتر برويد حضرت موسي عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان ـ عرض ميكنم ـ مصر با او در افتاد نه اين كه از قِبَل سلطان مصر مردم را خواب كرد. مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضدّ سلطان عصر خويش شوراند...».26
«... علماي اسلام، پيغمبر اسلام، ائمه اسلام هميشه مخالفت با اين سلاطين عصر خودشان كردهاند...».27
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، حضرت امام خميني قدسسره همچنان اين روند كارساز و تفكّر طاغوت برانداز خويش را ادامه داد و مردم جهان و بخصوص مسلمانان را بر ضدّ استكبار جهاني به سركردگي آمريكا فراخواند. چنانكه معظّم له در يكي از پيامهاي خود به مناسبت سالگرد كشتار خونين حجّاج در مكه، چنين مينويسد:
«... من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام ميكنم اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمامِ آنان از پاي نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد ميشويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است، ميرسيم و...».28
«... البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين المللي اسلاميمان بارها اعلام نمودهايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم؛ حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را، توسعهطلبي و تفكّر تشكيل امپراطوري بزرگ ميگذارند، از آن باكي نداريم و استقبال ميكنيم. ما درصدد خشكانيدن ريشههاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم، ما تصميم گرفتهايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظامهايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديدهاند، نابود كنيم و نظام اسلام رسول اللّه صلياللهعليهوآلهوسلم را در جهان استكبار ترويج نماييم و دير يا زود، ملتهاي دربند شاهد آن خواهند بود.
ما با تمام وجود از گسترش باج خواهي و مصونيت كارگزاران آمريكايي ـ حتي اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد ـ جلوگيري ميكنيم، ان شاء اللّه ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج، اين منبر بزرگي كه بر بلنداي بام انسانيت قرار گرفته و بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواي توحيد را طنين اندازد، صداي سازش با آمريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته شود و از خدا ميخواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين، كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ آمريكا و شوروي را به صدا در آوريم...».29
به اميد آن روز
1 ـ ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 1، ص 198؛ ناسخالتواريخ، محمدتقي سپهر؛ تاريخ خلفاء، جلال الدين سيوطي.
2 ـ اللهوف علي قتلي الطفوف، سيدبن طاووس، ص 23.
3 ـ صحيفه نور، ج 1، ص 25.
4 ـ همان، ص 50
5 ـ همان، ص 65.
6 ـ همان، ص 105.
7 ـ همان، ص 110.
8 و 9 ـ همان، ج 20، ص 113.
10 ـ همان، ج 19، ص 74.
11 ـ اللهوف، ص 97؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، مركز تحقيقات باقرالعلوم(ع)، ص 423.
12 ـ در هر دو مورد، به كتب تاريخ انقلاب اسلامي مراجعه شد.
13 ـ صحيفه نور، ج 1، ص 8 و 12.
14 ـ همان، ص 40.
15 ـ همان، ص 43.
16 ـ روزنامه اطلاعات، شنبه 15/7/1357.
17 ـ همان، يكشنبه، 16/7/1357.
18 ـ كيهان، سه شنبه، 18/7/1357.
19 ـ صحيفه نور، ج 2، ص 111.
20 ـ همان، ص 115.
21 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 291.
22 ـ اين خواستهها و شعارها براي اغفال مردم و انحراف نهضت، هر از چندگاهي از جانب رژيم و شاه در مطبوعات عنوان ميشد و با كمال تأسف مورد استقبال برخي محافل مذهبي و روشنفكري قرار ميگرفت!
23 ـ ر.ك: صحيفه نور، ج 1، ص 56، 62، 94، 105، 106، 207، 274، ج 2، ص 4، 8، 26، 41، 67، 103، 117، 121، 132، 181 و...
24 ـ همان، ج 2، ص 82 و 87.
25 ـ همان، ص 34.
26 ـ همان، ص 165.
27 ـ همان، ص 183 و 207.
28 ـ همان، ج 20، ص 118.
29 ـ همان، ص 232.