محبت اهل بیت در کتاب و سنت (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محبت اهل بیت در کتاب و سنت (2) - نسخه متنی

زهرا پور عبدالله

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محبت اهل بيت در كتاب و سنت(قسمت دوم)

زهرا پور عبدالله

در شماره سابق، بخش نخست اين نوشتار تقديم شد و در آن به بررسى آيه 96 سوره مريم و سپس آيه 23 سوره شورى پرداختيم. در اين شماره رواياتى را كه در تفسير آيه دوم آمده است از نظر مى‏گذرانيم و به تحليل سخنان مفسران شيعه و سنى در اين زمينه مى‏پردازيم.

رواياتى كه در تفسير آيه « قل لا اسالكم عليه اجرا ... » آمده است

روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده كه نشان مى‏دهد، منظور از «قربى‏» در آيه 23 سوره شورى اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه:

1- «احمد» در «فضائل الصحابه‏» با سند خود از سعيد بن جبير عامر چنين نقل مى‏كند: « لما نزلت «قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده فى‏القربى‏» قالوا: يا رسول الله‏صلى الله عليه وآله من قرابتك؟ من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمه و ابناهما، و يقولها ثلاثه ‏»; هنگامى كه آيه قل لااسئلكم...نازل شد، اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است، كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود. (1)

2- در مستدرك الصحيحين از امام على‏بن الحسين‏عليه السلام نقل شده كه وقتى اميرمؤمنان على‏عليه السلام به شهادت رسيد، حسن بن على‏عليه السلام در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: « انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم. فقال في ما انزل على محمدصلى الله عليه وآله «قل لااسئلكم عليه اجرا الاالموده فى‏القربى و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا» فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البيت ‏»; من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است و به پيامبرش فرموده: قل لااسئلكم ...منظور خداوند از « اقتراف حسنه ‏» مودت ما اهل بيت است. (2)

3- سيوطى در «الدرالمنثور» در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه « قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربى ‏» گفت: « ان تحفظوني في اهل بيتي و تؤدوهم بي‏ »; حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد و آنها را به سبب من وست‏بداريد. (3)

4- مرحوم طبرسى، مفسر معروف، از «شواهد التنزيل‏» حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است، از ابى امامه باهلى چنين نقل مى‏كند: پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود: « ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى و انا و علي‏عليه السلام من شجره واحده فانا اصلها و على‏عليه السلام فرعها و فاطمه‏عليها السلام لقاحها و الحسن و الحسين‏عليهما السلام ثمارها و اشياعنا اوراقها...لوان عبدا عبد الله بين الصفا و المروه الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتى يصيركالشن البالي، ثم لم يدرك محبتنا، كبه الله على منخريه في النار، ثم تلى: قل لااسئلكم عليه اجرا... »; خداوند انبيا را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على‏عليه السلام را از درخت واحدى خلق كرد، من اصل آنم وعلى شاخه آن، فاطمه موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوه‏هاى آن و شيعيان ما برگ‏هاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال و سپس هزار سال و از آن پس هزار سال عبادت كند تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد، خداوند او را بصورت در آتش مى‏افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قل لااسئلكم... . (4)

5- و نيز سيوطى در «الدر المنثور» از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى‏كند: هنگامى كه على بن الحسين‏عليه السلام را به اسارت آوردند و بر دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت: « الحمدلله الذي قتلكم و استاصلكم ‏»; خدا را شكر كه شما را كشت و ريشه كن ساخت! على بن الحسين‏عليه السلام فرمود: آيا قرآن را خوانده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: سوره‏هاى حم را خوانده‏اى؟ عرض كرد: نه. امام‏عليه السلام فرمود: آيا اين آيه را نخوانده‏اى « قل لااسئلكم عليه اجرا الاالموده فى‏القربى؟! » گفت: آيا شما همان‏هايى هستيد كه در اين آيه اشاره شده است؟ فرمود: آرى. (5)

6- زمخشرى در «كشاف‏» حديثى نقل كرده كه فخر رازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده‏اند. حديث مزبور به وضوح مقام آل محمدصلى الله عليه وآله و اهميت‏حب آنها را بيان مى‏دارد. وى مى‏گويد: رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود:

« من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله مات شهيدا »; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، شهيد از دنيا رفته است.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله مغفورا له ‏»; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، بخشيده شده است.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله مات تائبا »; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، با توبه از دنيا رفته است.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله مات مؤمنا مستكمل الايمان ‏»; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، مؤمن با ايمان كامل از دنيا رفته است.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر و نكير »; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، فرشته مرگ سپس نكير و منكر او را به بهشت‏بشارت مى‏دهند

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله يزف الى الجنه كما تزف العروس الى بيت زوجها »; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، او را با احترام به سوى بهشت مى‏برند، آنچنان كه عروس را به خانه داماد مى‏برند.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله فتح له في قبره بابان الى الجنه ‏»; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، در قبر او، دو در به سوى بهشت گشوده مى‏شود.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله جعل الله قبره مزار ملائكه الرحمه ‏»; هر كس با محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى‏دهد.

« الا و من مات على حب آل محمدصلى الله عليه وآله مات على السنه و الجماعه ‏»; هر كس به محبت آل محمدصلى الله عليه وآله بميرد، به سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته است.

« الا و من مات على بغض آل محمدصلى الله عليه وآله جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه ايس من رحمه الله ‏»; آگاه باشيد هر كس با عداوت اهل‏بيت از دنيا رود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى‏شود كه در پيشانى او نوشته شده: مايوس از رحمت‏خدا.

« الا و من مات على بغض آل محمدصلى الله عليه وآله مات كافرا »; هر كس با بغض‏شان از دنيا برود، كافر از دنيا رفته است.

« الا و من مات على بغض آل محمدصلى الله عليه وآله لم يشم رائحه الجنه ‏»; هر كس با بغض‏شان از دنيا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد. (6)

جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث‏شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است، مى‏افزايد: «آل محمدصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست; كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد، « آل ‏» محسوب مى‏شوند و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را با رسول خدا داشتند و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است، بنابراين لازم است كه آنها را آل پيامبرصلى الله عليه وآله بدانيم.»

وى سپس مى‏افزايد: «گروهى در مفهوم «آ ل ‏» اختلاف كرده‏اند، بعضى آنها را خويشاوندان نزديك پيامبر مى‏دانند و بعضى گفته‏اند كه آنها امت پيامبرند. اگر اين واژه را بر معنى اول حمل كنيم، آل پيامبر تنها آنها (فاطمه، على، حسن و حسين‏عليهم السلام) هستند و اگر به معنى امتى كه دعوت او را پذيرفتند بدانيم، باز هم خويشاوندان نزديك رسول خداصلى الله عليه وآله آل او محسوب مى‏شوند، بنابراين به هر تقدير آنها آل هستند و اما آيا غير آنها در لفظ « آل ‏» داخلند يا نه؟ محل اختلاف است.»

سپس فخر رازى از صاحب كشاف چنين نقل مى‏كند: «وقتى اين آيه نازل شد، مسلمانان عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودتشان بر ما واجب است؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزندشان. بنابراين ثابت مى‏شود كه اين چهار تن ذى القرباى پيغمبرند و هنگامى كه اين معنى ثابت‏شد، واجب است از احترام فوق‏العاده‏اى برخوردار باشند.»

فخر رازى مى‏افزايد: «دلايل مختلفى بر اين مساله دلالت مى‏كند:

1- جمله « الا الموده في القربى ‏» كه شيوه استدلال به آن بيان شد.

2- شك نيست كه پيامبر فاطمه را دوست مى‏داشت و درباره او فرموده بود: « فاطمه بضعه مني يؤذيني مايؤذيها »; فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد، مرا آزار داده است و با احاديث متواتر از رسول خدا ثابت‏شده كه او على و حسن و حسين را دوست مى‏داشت و هنگامى كه اين معنا ثابت‏شود، محبت آنها بر تمام امت واجب است، چون خداوند فرموده: « واتبعوه لعلكم تهتدون ‏»; از او پيروى كنيد تا هدايت‏شويد. (7) و نيز فرموده: « فليحذر الذين يخالفون عن امره ‏»; كسانى كه او را مخالفت مى‏كنند، از عذاب الهى بترسند. (8) و نيز فرموده: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله‏»; بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست‏بدارد. (9) و نيز فرموده: « لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه ‏»; براى شما در زندگى رسول خدا سرمشقى نيكو بود. (10)

3- دعا براى « آل ‏» افتخارى بزرگ است و لذا اين دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده: « اللهم صل على محمد و على آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد » و چنين تعظيم و احترامى در حق غير آل ديده نشده است. بنابراين همه اين دلايل نشان مى‏دهد كه محبت آل محمدصلى الله عليه وآله واجب است.»

سرانجام فخر رازى سخنان خود را در اين مساله با اشعار معروف شافعى پايان مى‏دهد:




  • يا راكبا قف بالمحصب من منى
    سحرا اذا فاض الحجيج الى منى
    ان كان رفضا حب آل محمد
    فليشهد الثقلان اني رافض



  • و اهتف بساكن خيفها و الناهض
    فيضا كما نظم الفرات الفائض
    فليشهد الثقلان اني رافض
    فليشهد الثقلان اني رافض



اى سوارى كه عازم حج هستى، در جايى كه در نزديك منى است و ريگ براى رمى جمرات جمع مى‏كنند و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست، بايست و فرياد بزن به تمام كسانى كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حركت مى‏باشند. فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان از مشعر به سوى منى كوچ مى‏كنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى‏شوند. آرى فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمدصلى الله عليه وآله رفض و ترك دين است، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضى‏ام. (11)

آرى اين است مقام آل محمدصلى الله عليه وآله كه ما به دامانشان چنگ زده‏ايم و آنها را رهبر خويش و راهنماى دين و دنيا پذيرفته‏ايم. الگو و اسوه خويش مى‏دانيم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها مى‏بينيم.

نكته‏ها

1- سخنى با مفسر معروف «آلوسى‏»

در اينجا براى برخى سؤالى مطرح است كه آلوسى، مفسر معروف، در كتاب «روح المعانى‏» آن را بصورت ايرادى بر شيعه مطرح كرده و ما آن را در اينجا بصورت يك سؤال عنوان كرده و مورد بررسى قرار مى‏دهيم. خلاصه كلام او چنين است:

«بعضى از شيعه، اين آيه را در مقام استدلال بر امامت على‏عليه السلام ذكر كرده‏اند و گفته‏اند: على‏عليه السلام واجب المحبه است و هر واجب المحبتى واجب الطاعه است و هر واجب الطاعتى داراى مقام امامت است و از آن نتيجه گرفته‏اند كه على‏عليه السلام داراى مقام امامت مى‏باشد و آيه را دليل بر اين موضوع شمرده‏اند. اما سخن آنها از چند جهت قابل ايراد است:

اولا: استدلال به آيه بر وجوب محبت فرع بر اين است كه آيه را به معنى محبت‏خويشاوندان پيامبر بدانيم، در حالى كه جمع كثيرى از مفسران اين تفسير را نپذيرفته‏اند و گفته‏اند كه اين مناسب مقام نبوت نيست; زيرا پيامبر را متهم مى‏سازد; چه اينكه شبيه كار دنياپرستانى است كه فعاليت‏هايى را شروع مى‏كنند، سپس منافعى در برابر آن براى فرزندان و بستگان خود مطالبه مى‏نمايند، به علاوه با آيه 104 سوره يوسف «و ما تسئلهم عليه من اجر»; تو پاداشى از آنها مطالبه نمى‏كنى، منافات دارد.

ثانيا: قبول نداريم كه وجوب محبت، دليل بر وجوب اطاعت‏باشد، لذا ابن‏بابويه در كتاب «اعتقادات‏» مى‏گويد: اماميه اتفاق دارند كه محبت علويين لازم است، در حالى كه همه را واجب الاطاعه نمى‏داند.

ثالثا: قبول نداريم كه هر شخص واجب الاطاعه‏اى داراى مقام امامت، يعنى زعامت كبرى باشد و الا هر پيامبرى در زمان خود داراى چنين مقامى بود، در حالى كه در داستان طالوت مى‏خوانيم كه او امام جمعيت‏شد، در حالى كه پيامبرى نيز در آن زمان وجود داشت.

رابعا: آيه اقتضا مى‏كند، تمام اهل بيت واجب الاطاعه باشند و به همين دليل بايد همه امام باشند، در حالى كه اماميه چنين عقيده‏اى ندارند. (12)

اين خلاصه اشكال و ايراد آلوسى بود.

اما جواب آن

بر اساس قراين فراوان و محكم موجود در آيه و ساير آيات قرآن و با برداشتى كه از آيه مورد بحث داشتيم، پاسخ بسيارى از اين ايرادها روشن مى‏شود.

زيرا گفتيم كه اين محبت امر ساده‏اى نيست، و به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است، پس طبعا بايد هم‏وزن و هم‏شان آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گيرد.

از سوى ديگر، آيات قرآن گواهى مى‏دهد كه سود اين محبت چيزى نيست كه به پيامبرصلى الله عليه وآله برگردد، بلكه نيتجه آن صددرصد عايد خود مؤمنان مى‏شود، يا به تعبير ديگر، اين يك امر معنوى است كه در تكامل هدايت مسلمانان مؤثر است. به اين ترتيب، گر چه از ظاهر آيه چيزى جز مساله وجوب محبت استفاده نمى‏شود، اما با قراينى كه ذكر شد، اين وجوب محبت‏سر از مساله امامت درمى‏آورد كه پشتوانه مقام نبوت و رسالت است. با توجه به اين توضيح، به بررسى ايرادهاى فوق مى‏پردازيم:

اولا: اينكه بعضى از مفسران آيه را به مودت اهل بيت تفسير نكرده‏اند، دليلش پيشداورى‏ها و رسوبات ذهنى است كه مانع از اين امر مى‏شود. به عنوان مثال جمعى از آنها « قربى ‏» را به معناى تقرب به پروردگار تفسير كرده‏اند! و يا اينكه جمعى آن را به معناى خويشاوندى پيامبر با قبايل عرب تفسير كرده‏اند! در حالى كه اين تفسير، نظام آيه را به كلى به هم مى‏ريزد.

اجر رسالت را از كسى مطالبه مى‏كنند كه رسالت را پذيرفته و كسى كه رسالت پيامبر را بپذيرد، چه نيازى دارد كه خويشاوندى او را با خود در نظر بگيرد و از آزار او چشم بپوشد؟

علاوه بر اين، چرا روايات زيادى را كه آيه را به ولايت اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله تفسير مى‏كنند، كنار بگذاريم؟!

بنابراين بايد قبول كرد كه اين گروه از مفسران هرگز با ذهن خالى به تفسير آيه نپرداخته‏اند و گرنه مطلب پيچيده‏اى در آن وجود ندارد. و از اينجا روشن مى‏شود كه تقاضاى چنين پاداشى نه با مقام نبوت منافات دارد و نه همچون راه و رسم دنياپرستان است و با آيه 104 سوره يوسف كه نفى هر گونه پاداش مى‏كند، نيز كاملا هماهنگ است; زيرا كه پاداش مودت اهل بيت در حقيقت پاداشى نيست كه پيامبر از آن منتفع گردد، بلكه خود مسلمين از آن بهره‏مند مى‏شوند.

ثانيا: درست است كه وجوب محبت‏ساده هرگز دليل بر وجوب اطاعت نيست، اما وقتى در نظر بگيريم كه اين محبتى است كه متناسب و هم‏طراز رسالت قرار داده شده، يقين پيدا مى‏كنيم كه وجوب اطاعت نيز در آن نهفته است و از اينجا روشن مى‏شود كه گفتار ابن بابويه (پدر صدوق) نيز منافاتى با آنچه گفتيم ندارد.

ثالثا: درست است كه هر وجوب اطاعتى دليل بر مقام امامت و زعامت كبرى نيست، ولى بايد توجه داشت كه وجوب اطاعتى كه پاداش رسالت و متناسب با آن است، جز امامت نمى‏تواند باشد.

قابل توجه اينكه آلوسى شخصا اهميت زيادى براى مودت اهل بيت قائل شده و در چند سطر پيش از بحث فوق مى‏گويد: «حق اين است كه محبت‏خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله به خاطر قرابتشان با پيامبرصلى الله عليه وآله واجب است و هر قدر قرابت قوى‏تر باشد، محبت وجوب بيشترى دارد.»

وى سرانجام مى‏گويد: «آثار اين مودت تعظيم و احترام و قيام به اداى حقوق اقرباى پيغمبر است، در حالى كه بسيارى از مردم در اين امر سستى كرده‏اند، تا آنجا كه محبت اقرباى پيامبرصلى الله عليه وآله را نوعى رافضى گرى شمرده‏اند! ولى من چنين نمى‏گويم، بلكه همان را مى‏گويم كه شافعى در آن كلام جالب و گوياى خود گفته است.

سپس اشعارى را كه پيشتر از شافعى نقل كرديم، ذكر كرده و مى‏افزايد: «با اين حال من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه نيستم و محبت آنها را نيز از واجبات مى‏شمرم.!!» (13)

2- كشتى نجات

«فخر رازى‏» در ذيل اين بحث نكته‏اى را نقل كرده و آن را پسنديده است و «آلوسى‏» در روح المعانى نيز آن را به عنوان «نكته‏اى لطيف‏» به نقل از فخر رازى آورد، نكته‏اى كه فكر مى‏كنند از طريق آن بعضى از تضادها برطرف مى‏گردد و آن اينكه: پيغمبر گرامى اسلام از يك سو فرموده است: «مثل اهل بيتي كمثل سفينه نوح من ركب فيها نجى‏»; مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است هر كس سوار بر آن شود نجات مى‏يابد.

و از سوى ديگر فرموده است: « اصحابي كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم ‏»; اصحاب من همچون ستارگان آسمانند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى‏يابيد. و ما الآن در اقيانوس تكليف گرفتاريم و امواج شبهات و شهوات، ما را از هر سو در هم مى‏كوبد و آن كس كه مى‏خواهد از دريا عبور كند احتياج به دو امر دارد: يكى كشتى است كه خالى از هر عيب و نقص باشد و ديگرى ستارگان پرفروغ درخشنده‏اى است كه مسير را به او نشان دهد، هنگامى كه انسان سوار بر كشتى شود و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد، اميد نجات وجود دارد، همچنين هر كسى از اهل سنت‏بر كشتى محبت آل محمدصلى الله عليه وآله وسلم سوار گردد و چشم به ستارگان اصحاب دوزد اميد است كه خداوند او را به سلامت و سعادت در دنيا و آخرت برساند. (14)

ولى ما مى‏گوييم اين تشبيه شاعرانه گر چه زيباست، اما دقيق نيست، زيرا:

اولا كشتى نوح مركب نجات بود در آن روز كه همه جاى جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائما در گردش بود بى‏آنكه مانند كشتى‏هاى معمولى مقصدى داشته باشد كه به سوى آن مقصد به كمك ستارگان حركت كند.

مقصد، خود كشتى بود و نجات از غرقاب، تا فرونشستن آب و قرار گرفتن كشتى بر كنار كوه جودى.

ثانيا در بعضى از روايات كه در كتب برادران اهل سنت نقل شده از پيغمبر گرامى اسلام چنين آمده است: « النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بيتي امان لامتي من الاختلاف في الدين ‏»; ستارگان، امان براى اهل زمينند از غرق شدن و اهل بيت من امان امتند از اختلاف در دين. (15)

3- تفسير «و من يقترف حسنه....»

«يقترف‏» در آيه «و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا»; هر كس حسنه‏اى را كسب كند ما بر حسن آن مى‏افزاييم در اصل از «قرف‏» (به وزن حرف) به معنى كندن پوست اضافى از درخت‏يا پوستهاى اضافى از زخم است كه گاه مايه پيراستن و بهبودى مى‏گردد. اين كلمه بعدا در اكتساب به كار رفته، اعم از اينكه اكتساب خوبى باشد يا بدى.

ولى به گفته راغب اين واژه در بدى‏ها بيش از خوبى‏ها به كار مى‏رود. (هر چند در آيه مورد بحث در خوبيها به كار رفته‏است.)

لذا ضرب المثلى در عرب معروف است كه مى‏گويند: « الاعتراف يزيل الاقتراف ‏»; اعتراف به گناه، گناه را از بين مى‏برد. جالب اين كه در بعضى از تفاسير از ابن عباس و يكى ديگر از مفسران نخستين به نام « سدى ‏» نقل‏شده كه منظور از « اقتراف حسنه ‏» در آيه شريفه، مودت آل محمدعليهم السلام‏است. (16)

در حديثى كه سابقا از امام حسن بن على‏عليه السلام نقل كرديم نيز آمده: « اقتراف الحسنه مودتنا اهل البيت ‏»; منظور از به دست آوردن حسنه مودت ما اهل‏بيت است. روشن است كه منظور از اين گونه تفسيرها محدودبودن معنى اكتساب حسنه به مودت اهل بيت نيست، بلكه معنى وسيع و گسترده‏اى دارد، ولى از آنجا كه اين جمله به دنبال مساله مودت ذى‏القربى آمده است روشن‏ترين مصداق اكتساب حسنه، همين مودت است.

منبع :

اي رسانه


1. احقاق الحق، ج‏2، ص‏2.

2. مستدرك الصحيحين، ج‏3، ص‏172.

3. الدرالمنثور، ج‏6، ص‏7.

4. مجمع البيان، ج‏9، ص‏48.

5. الدر المنثور، ج 6، ص 7.

6. بحار، ج 7، ص 222.

7. اعراف / 158.

8. نور / 63.

9. آل عمران / 31.

10. احزاب / 21.

11. تفسير كبير، ج‏27، ص‏166.

12. روح المعانى، ج 25، ص 28(ذيل آيه مورد بحث).

13. همان مدرك.

14. تفسير كبير، ج 27، ص 167.

15. «حاكم‏» اين حديث را در جلد سوم «مستدك‏» ص 149 از ابن عباس نقل كرده، سپس مى‏گويد: «هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه‏»; اين حديث معتبرى است كه نجارى و مسلم آن را نقل نكرده‏اند.

16. «مجمع البيان‏» ذيل آيات مورد بحث و تفسير صافى و تفسير قرطبى.


/ 1