همگرايي قرآن و سنت ها
پژوهشهاي قرآن و سنت ـ بهار و تابستان 1375ـ شمار 6و5
سيد موسي صدر
سنت، به معناي قول، فعل و تقرير معصوم تكيه گاهي است كه همواره در فهم دين به آن استناد شده است و در رديف قرآن از آن ياد كرده اند. اين حقيقت، مورد اتفاق شيعه و سني بوده و اختلافي كه در حدود سنت وجود داردكه اهل سنت تنها قول، فعل و تقرير پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را سنت مي دانند، ولي شيعه به مطلق قول، فعل و تقرير معصوم تعريف مي كند، اين موضوع ديگري است كه در اتفاق ياد شده خللي ايجاد نمي كند.
آنچه در اين ميان شايسته تحقيق و درنگ است نوع رابطه و پيوند اين دو منبع معرفت شناسي است.
آيا در طول يكديگرند يا در عرض هم؟
اگر در طول يكديگرند آيا در طول يكديگر بودن به مقتضي ذات آن دو بوده و يا فقط امري قراردادي است؟
پيامدهاي اين ارتباط چيست؟
ميزان بهره مندي از اين دو منبع در تاريخ تفكر اسلامي چگونه بوده است و
در اين نوشتار، سعي مي كنيم مقدمه اي بر اين تحقيق داشته باشيم، تا گشايش بابي باشد براي پژوهش بيشتر.
در بررسي رابطه رويارويي قرآن و سنت دو راه وجود دارد:
نخست مطالعه خود قرآن و سنت، به عنوان دو منبعي كه به يكديگر نظر دارند و از همديگر سخن گفته اند.
و ديگر تحقيق در رشته هاي گوناگون علوم اسلامي چون فقه، تفسير، كلام و كه بر فرايافتهاي قرآن و سنّت تكيه دارند و مظاهر ارتباط آن دو به شمار مي آيند.
راه دوّم بحثي گسترده را مي طلبد، از اين روي، ما از راه نخست بهره مي گيريم كه مي توان در حدّ يك مقاله به آن پرداخت.
تاثير قرآن در اعتبار بخشيدن به سنّت
آيات و رواياتي كه به نقش قرآن در سنت به گونه روشن يا ضمني پرداخته اند، بسيارند، در اين جا به صورت نمونه از آن ياد مي كنيم.
آيات
* ما آتاكم الرّسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا » حشر/ 7
آنچه را رسول خدا براي شما آورده دريافت كنيد و مورد عمل قرار دهيد و از آنچه بازداشته خودداري ورزيد.
* «و انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزل اليهم» نحل/ 44
و ما اين ذكر (قران) را بر تو نازل كرديم تا انچه به سوي مردم نازل شده است، براي آنان روشن سازي.
* «من يطع الرّسول فقد أطاع الله» نساء/ 80
كسي كه از پيامبر پيروي كند، خدا را پيروي كرده است.
* «و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا أن يكون لهم الخيرة من امرهم» احزاب/ 36
هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند اختياري (جز آن) داشته باشد.
* «و أنزل معهم الكتاب بالحق ليحّكم بين النّاس فيما اختلفوا فيه» بقره/ 213
و كتاب آسماني را به سوي حق فرا مي خواند با آنها نازل كرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري كند.
* «انا انزلنا اليك الكتاب بالحقّ لتحكم بين الناس بما اراك الله» نساء/ 105
ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته در ميان مردم قضاوت كني.
روايات
رسول خدا فرمود: «براي هر حقي نمودار درستي است و بر فراز هر صوابي پرتو درخشاني. آنچه با كتاب خدا موافق است عمل كنيد و آنچه مخالف كتاب خداست وانهيد.»
پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) در منا خطبه خواند و فرمود: «اي مردم هر چه از قول من به شما رسيد و موافق قرآن بود، من گفته ام و آنچه به شما برسد و مخالف قرآن باشد، من نگفته ام.»
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «هر حديثي كه موافق قرآن نيست، باطل و جعلي است.»
از اين نصوص و مانند آنها كه در صدد بيان جايگاه سنت و در ساختار دين هستند، به روشني مي توان دريافت كه سنت در دو جهت نيازمند قرآن است و به تعبير ديگر، قرآن از دو جهت بر سنت تأثير دارد: يكي تحكيم پايه سنت و ايجاد اعتبار براي آن به عنوان يك مرجع ديني و ديگر تعيين و ارزيابي درستي و نادرستي يا بازشناسي سنت واقعي از ساختگي. و اين دو جهت، مهم ترين عناصر در اعتبار سنت به شمار مي آيند؛ زيرا هر گونه بهره وري فرهنگي از سنت بسته به اين است كه نخست، سنت بودنش به اثبات رسيده باشد ودو آن كه به عنوان يك منبع و ماخذ از اعتبار لازم برخوردار باشد. نبود هر يك از اين دو عنصر نقش و جايگاه سنت را به عنوان يك منبع معتبر ديني از بين مي برد. قرآن با فراهم ساختن اين عناصر، در حقيقت، سنت را از بي اثر بودن رهانيده و به آن اعتبار بخشيده است.
اكنون بايد به بررسي اين نكته پرداخت كه آيا قرآن اصل و سنّت فرع است و سنت در ساختار ارزشي خود بر پايه قرآن استوار است يا آن كه با وجود اين ارتباط، سنت داراي هويت مستقلي است؟
از آنچه ياد شد، اين نتيجه به دست مي آيد كه رابطه سنت با قرآن، رابطه طولي است و اين در طول بودن، امري ضروري است و منطقي است و نه امري قراردادي كه از باب تشريف و احترام، سنت را در طول قرآن و در مرحله پس از آن قرار دهيم.
در اين مجال، ضروري مي نمايد كه درباره نقش دوّم قرآن نسبت به سنت؛ يعني بازشناسي درستي و نادرستي واقعي از غير واقعي، درنگ كنيم و اندكي به آن بپردازيم.
چنانكه پيداست اين نيازمندي از آن جا ناشي مي شود كه سنت در قالب خبر و روايت ظهور مي كند و گرنه خود قول و فعل تقرير معصوم از آن جا كه متكي به عصمت هستند، همواره با قرآن سازگار بوده و نياز به ارزيابي و گزين حقّ و باطل ندارند.
وقتي از گزين درستي و نادرستي سنت توسط قرآن صحبت مي كنيم، بدان معناست كه به قرآن نقش معيار و محك مي دهيم؛ يعني قراني را معيار مي دانيم كه مي بايد سنت بر آن عرضه شود و با آن محك زده شود.
چگونگي معيار بودن قرآن در پذيرش سنّت
در اين موضوع احتمالهاي بسياري مطرح است:
مقصود از هماهنگي سنت با قرآن، سازگاري صد در صد آن با قرآن باشد؛ يعني سنت آن گاه از اعتبار برخوردار است كه در تمام جزئيات با قرآن موافق باشد.
اين احتمال نمي تواند تفسيري درست از معيار بودن قرآن باشد؛ زيرا لازمه آن انحصار حجت بودن در آن بخش از روايات است كه تاكيد كننده و تكرار كننده فرايافتهاي آيات است؛ زيرا اينهايند كه هماهنگي صد در صد با آيات دارند؛ امّا قسمت اعظم روايات كه اين گونه نيستند از اعتبار ساقط مي شوند!
بلكه مي توان گفت بر اساس اين احتمال؛ سنت يكسره بي اعتبار مي شود؛ زيرا آن جا كه هماهنگي صد در صد نيست، حجت نيست و آن جا كه هماهنگي صد در صد است نياز به آن نخواهد بود؛ چه اين كه قرآن به عنوان اصل و محور، مفاهيم مورد نظر را به صورت كامل تر و با اطمينان تر مي رساند.
هماهنگي سنت با قرآن، به معناي مخالفت نداشتن با آن باشد؛ يعني همين كه مفاد روايتي، ناسازگار با محتواي آيات نبود هماهنگي حاصل است، چه آن كه مفاد ياد شده هماهنگ با قرآن باشد، يا در اصل در قرآن نباشد.
به تعبير ديگر: سالبه به انتفاء موضوع باشد.
اين احتمال، همان گونه كه پيداست در نقطه مقابل احتمال نخست قرار دارد و از نظر فراگيري، دامنه گسترده تري دارد، ولي با اين حال نمي توان آن را يك تصور صحيح از معيار بودن قرآن تلقي كرد؛ زيرا اگر دستهاي تحريف گر در صدد ايجاد انحراف و جعل حديث باشند، لازم نيست هميشه احاديثي مخالف صريح قرآن جعل كنند، بلكه كافي است چيزي بگويند كه در قرآن نيست. آيا در اين صورت مي توان پذيرفت كه تنها مخالفت نداشتن يك حديث با قرآن، براي پذيرش آن كافي است؟
مقصود از هماهنگي با قرآن، سازگاري با اصول كلي و به تعبير ديگر، عمومات و اطلاقات آيات است. بنابراين در تمام مواردي كه سنت در دايره يكي از مفاهيم كلي و يا حكم عام قرآني قرار دارد، به عنوان هماهنگ با قرآن شناخته مي شود، اگر چه با تمام ويژگيها در قرآن نباشد، مانند مسايل جزئي اخلاقي يا فقهي مطرح شده در روايات.
اين ديدگاه طرفداراني در بين شيعه و سني دارد، به عنوان نمونه ابو اسحاق شاطبي در كتاب الموافقات مي نويسد:
«سنت از نظر معني به كتاب بر مي گردد، پس امري را در سنت نمي يابي، مگر آن كه قرآن بر معناي آن به صورت اجمال يا تفصيل دلالت كرده است و همچنين تمام دليلهايي كه قرآن را تمامي دين و چشمه سار آن مي داند، بر حقيقت ياد شده گواهي مي دهند.»
نويسنده ديگري در اين زمينه نوشته است:
«كتاب، به لحاظ تشريع قواعد كلي، ملاك و محور اصلي سنت را مي گزيند و به همين دليل، معيار درستي و نادرستي احاديث منقول قرار مي گيرد.»
در تاييد اين نظريه مي توان به آيه شريفه:
«و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكلّ شيئ» نحل/ 89
و همچنين به اين روايت از امام (عليه السلام) استشهاد كرد كه فرمود:
«چيزي نيست كه دو نفر در آن اختلاف كنند، مگر اين كه براي آن اصلي در كتاب خدا موجود است، ولي عقل هر كس به آن نمي رسد.»
بر اساس اين آيه و روايت، قرآن در تمام زمينه ها و براي هر موضوعي سخن دارد و همه آنچه را كه روايات به آن پرداخته اند، به گونه اي در قرآن موجود است. بنابراين سازگاري با اصول كلي و تمام قرآن (اگر سخن قرآن راجع به موضوعها به اين شكل باشد) معيار و ميزان درستي حديث قرار مي گيرد و مي توان با آن به تشخيص سنت واقعي از غير واقعي پرداخت.
ديدگاه ديگري كه در اين زمينه در خور طرح است و تا اندازه اي با ديدگاهپيشين همساني دارد ولي در نقاطي با آن تفاوت دارد، اين است كه تفاوت و سازگاري كه ملاك درستي و نادرستي سنت قرار گرفته، از گون دلالتهاي لفظي نيست تا بحث كنيم كه به گونه روشن بايد باشد يا به صورت اجمال و عموم، بلكه مقصود از عنوان فوق، هماهنگي با روح آيات وحي و تشريعهاي قرآني است. يعني سنت، وقتي هماهنگ با قرآن شناخته مي شود كه با روح حاكم بر آيات وحي هماهنگ و يك سو باشد اگر چه عنوان مشخص براي آن به صورت خاص يا عام در قرآن نداشته باشيم.
اين ديدگاه توسط ايت الله شهيد محمد باقر صدر مطرح گرديده و به عنوان احتمال بهتر در مورد روايات عرضه بر كتاب، تأييد شده است.
ايشان در اين زمينه مي نويسد:
«لا يبعد انّ يكون المراد من طرح ماخالف الكتاب الكريم أو ماليس عليه شاهد منه، طرح ما يخالف الرّوح العامة اللقرآن الكريم و مالا تكون نظائره و اشباهه موجودة فيه.»
دور نيست كه مقصود از دور افكندن خبر ناسازگار با كتاب، يا خبري كه شاهد و گواهي از قرآن براي او نيست، دور افكندن روايتي باشد كه با روح عام قرآن كريم ناسازگار باشد و نمونه هاي شبيه آن در قرآن نباشد.
ايشان در اين زمينه مثال مي زند:
«اگر روايتي در نكوهش قومي رسيده و صفات منفي و پست به آنان نسبت داده بود، مي گوييم اين روايت ناسازگار با قرآن است، زيرا روح حاكم بر قرآن در مورد بشر، وحدت و تساوي انسانها از همه جنسها و نژادها و مسئوليتهاي انساني است، ولي اگر روايتي در مورد واجب بودن دعا هنگام ديدن هلال آمده بود مي گوييم اين روايت هماهنگ با قرآن است؛ زيرا بر توجه و تقرب به سوي خدا تشويق مي كند و اين مضمون در سراسر آيات وحي موجود است.»
اين نظريه مانند ديدگاه پيشين و شايد بهتر از آن، معيار بودن قرآن را تفسير مي كند؛ زيرا هم تمام روايات را در هر زمينه كه باشد در بر مي گيرد و هم جامعيت قرآن را مي پذيرد.
اين واقعيت را نمي توان انكار كرد كه جامع بودن قرآن در آيات و روايات بارها مورد تأكيد قرار گرفته، چنانكه از اين پس به آن اشاره مي كنيم و هر ديدگاهي كه معيار بودن قرآن را تفسير مي كند بايد در چارچوب آن واقعيت مطرح گردد.
رابطه سنت با قرآن
همان گونه كه در بخش نخست اشاره كرديم، گون ارتباط قرآن و سنت با يكديگردر پرتو نقش و كاركرد هر يك نسبت به ديگري شكل مي گيرد. تأثيري كه هر يك در جهتي از جهات ديگري دارد، نشان مي دهد كه چه نوع رابطه بين آن دو برقرار است، بر همين اساس رابطه قرآن با سنّت را رابطه اصل با فرع دانستيم؛ زيرا پايه هاي سنت در عرصه حجت بودن و اعتبار و مدرك بودن بر شالوده آيات استوارند.
در اين بخش به نقش و كاركرد سنت راجع به قرآن مي پردازيم تا از آن طريق به ماهيت پيوند سنت با قرآن دست يابيم.
اگر تقسيم بندي معروف در رابطه با نسبت روايات احكام با آيات فقهي را مبني بر آن كه روايات يا تأكيد كننده، يا تأسيس كننده، و يا تفسير كننده اند، در محدوده كل روايات و آيات بپذيريم (و آن را مخصوص آيات فقهي ندانيم) در اين صورت نقش روايات به عنوان مظهر ديدگاه سنت راجع به قرآن در دو بعد خلاصه مي شود يكي تفسير و توضيح آيات وحي و ديگر تكميل و تتميم آنها (چون روايات تأكيدي اثر ويژه پديد نمي آورد). از يك سو سنت به شرح مجملها و كليات قرآن مي پردازد و از سوي ديگر آنچه را در قرآن از آن ياد نشده است به آن مي افزايد. شايد پيش از آن كه نقش دو بعدي ياد شده اثبات شود، گزيدن گون رابطه سنت با قرآن زود باشد؛ از اين روي، اين نتيجه گيري را به آخر بحث وا مي گذاريم و نخست مي پردازيم به بررسي ابعاد كاركردي سنت راجع به قرآن.
نقش تبييني و تفسيري سنت نسبت به قرآن
قطعي ترين كاركرد سنت نسبت به قرآن، كه هيچ كس نمي تواند در آن ترديد كند، نقش توضيحي و تفسيري سنت نسبت به قرآن است. اين حقيقت را مي توان از خود قرآن استفاده كرد آن جا كه مي فرمايد:
«و انزلنا اليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزل اليهم» نحل/ 44
زيرا بر اساس آيه كريمه نقش پيامبر شرح ما انزل الله براي مردم است و واقعيت امر نيز بر آن صحه مي گذارد. اگر به مجامع روايي خودمان مراجعه كنيم مي بينيم قسمت اعظم روايات، شرح آيات وحي هستند: برخي به تفسير معارف و مفاهيم اعتقادي و نظري و عملي پرداخته اند و مفاهيمي چون عرش، كرسي، صفات الهي، امانت الهي به انسان، عدل، ظلم، خيانت، تبذير و اسراف، تزكيه، تقوي، تكبّر، رفث، فسوق و را شرح داده اند و برخي ديگر به تبيين حدود و گستره مفاهيم و معاني قرآني پرداخته اند، مانند رواياتي كه دايره مفهومي را توسعه داده يا از راه تخصيص و تقييد، آن را تنگ كرده اند.
منشأ نياز قرآن به سنت
منشأ اين نيازمندي به سنّت، گون بيان و شيوه القاي مطالب از سوي قرآن است. قرآن كريم، بنابر مصالح چندي كه شايد يكي از آنها تضمين جاودانگي و تداوم حيات معارف و قانون گذاريهاي قرآني باشد، به گونه اي كلي و بدون طرح جزئيات به بيان مسائل پرداخته است، تا چون آفتاب بر همه لحظات تاريخ بتابد. اين سبك، ناگزير همراه با نوعي اطلاق و كليت و شمول است كه مي بايست به وسيله سنت، قيدها و خصوصيات ثابت و متغير آن بيان شود.
پس نيازمندي قرآن به سنت در تبيين، واقعيتي است كه از خود قرآن برخاسته است و به همين لحاظ مي توان گفت همان گونه كه سنت در اصل اعتبار و حجت بودن خود به قرآن متكي است قرآن نيز در تفهيم و القاي معارف خود به سنت تكيه دارد و به آن محتاج است. جمله پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) كه فرمود: «انّي تاريك فيكم الثّقلين لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» نيز همين واقعيت نيازمندي دو سويه كتاب و سنت را كه اهل بيت بيانگر آن هستند، تأييد مي كند.
از واقعيت بالا نتيجه گرفته مي شود كه رابطه سنت با قرآن، به خاطر نقش تفسير كنندگي و تبيين گري سنت، مانند رابطه قرآن با سنت است؛ يعني همان گونه كه سنت از نظر پايه و اساس بر شالوده قرآني استوار و از آن مايه مي گيرد، در برابر، قرآن در بيان مفاهيم و معارف، بر اساس سنّت و نقش تبييني آن متكي است و در اين جهت در طول آن قرار ميگيرد. (البته روشن است كه منظور از سنّت، سنّت واقعي و قطعي است نه هر روايت منسوب به امامان معصوم، چنانكه برخي از اخباريان مي پنداشتند.)
با اين همه، حقيقت ديگري در اين جا هست كه نمي توان از آن چشم پوشيد و آن اين است كه اگر قرآن در ايفاي نقش خود، يعني هدايت بشر به سوي كمال و بندگي، مانند سنت و تفسير و تبيين آن است، بدان معني نيست كه سنت از نظر محتوا و مضامين چيزي جدا از قرآن باشد و در عرض آن قرار گيرد.
در اين جا به چند نمونه از تفسيرهاي برگرفته از سنت اشاره مي كنيم تا نكته ياد شده آشكارتر است. اين نمونه ها از قسم دوم يعني روايات بيانگر حدود و گستر مفاهيم قراني، انتخاب شده كه بيشتر در معرض توهم آن است كه جداي از قرآن بوده و از منبع ديگري گرفته شده است.
در زمينه پاداش و كيفر عمل، آيه: «فمن يعمل مثقال ذرّه خيرا يره» (زلزال/7) بر اين نكته تأكيد دارد كه هر گونه عمل نيك، از هر كس باشد، پاداش داده مي شود و نتيجه آن براي شخص در خور ديدن است. اين مفهوم يك مفهوم گسترده است و هيچ گونه قيد و تحديد در آن وجود ندارد. امّا در روايتي از علي (عليه السلام) مطلبي مطرح گرديده كه داير مفهوم ياد شده را تنگ مي كند و آن اين كه اسلام، شرط پذيرش عمل است:
«ايّها النّاس! دينكم دينكم. فانّ السّيئة فيه خير من الحسنة في غيره. انّ السّيئة فيه تغفر وان الحسنة في غيره لا تقبل.»
اي مردم! دين خود را اهميت دهيد. به درستي كه بدي در آن بهتر از نيكي در غير آن است. بدي با دين بخشيده مي شود و نيكي بدون آن، پذيرفته نيست.
همان گونه كه پيداست امام در اين روايت از اهميت دين و اين كه شرط پذيرش و پاداش هر گونه عملي، دين است سخن مي گويد و اين مطلب گونه اي پيرامون دار كردن مفهوم آيه كريمه شمرده مي شود.
اگر به همين اندازه از تحقيق بسنده كنيم چنين به نظر مي رسد كه در اين مورد، سنت، گسترده مفهومي از مفاهيم قرآن را اندازه دار كرده و با اين كار، دايره واقعي مفهوم ياد شده را گزين كرده است، كار مهمي كه نقش تفسيري و تبيين سنت را آشكار مي كند؛ امّا اگر كمي فراتر برويم و به ريشه هاي اين اندازه داري روايي بپردازيم خواهيم ديد كه محدوديت بالا خود بر گرفته از قرآن و بر پايه مفهوم قرآني استوار است. نقش سنّت در اين جا آن بوده است كه به خاطر احاطه كامل امام (عليه السلام) بر مفاهيم قرآني، پيوندهاي پنهان و گاه آشكار معارف قرآني را نشان داده و بر ملا ساخته است. آيه اي كه منشأ پيدايش اندازه دار بودن بالا گرديده اين آيه است:
«و ما منعهم أن تقبل نفقاتهم الّا انّهم كفروا بالله و برسوله» توبه / 85
انفاقهاي آنان را از پذيرش بازنداشت، جز اين كه به خدا و پيامبرش كافر شدند.
بر اساس اين آيه، كفر به خدا و پيامبر به هر شكلش، بازدارنده از پذيرش انفاقها به عنوان نمونه از كارهاي نيك است. اگر همين آيه را در ادامه آيه «فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره» قرار دهيم، به گون دقيق محدوديتي را مي رساند كه امام از آن سخن مي گفت.
بنابراين، سنت در عين اين كه نقش تفسيري و تبييني خود را دارد و به شرح مفاهيم و معارف قرآن مي پردازد با اين همه در اين كار وام دار قرآن است.
نمونه ديگر در اين زمينه گستر مفهوم پيروي از پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) است. در آيه كريمه آمده است:
«قل أن كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم» آل عمران/31
بگو اگر خداوند را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.
امام پيروي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) را كه در آيه كريمه مطرح شده است، گسترش مي دهد و پيروي از ائمه را نيز در مفهوم آن قرار مي دهد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«من سره أن يعلم أنّ الله يحبّه فليعمل بطاعة الله و ليتبعا ألم يسمع قول الله عزّوجلّ لنبيّه: «قل إن كنتم تحبون الله »
اگر كسي دوست دارد بداند كه خدا او را دوست مي دارد، پس به پيروي خدا بپردازد و از ما پيروي كند. آيا نشنيده است سخن خداي عزّوجلّ را كه فرمود: بگو اگر خداوند را دوست داريد
اين گستره، گستره واقعي مفهوم پيروي از پيامبر را نشان مي دهد و نقش مهم سنت در كشف مقاصد قرآن را آشكار مي كند؛ امّا اين واقعيت مشهود است كه گستره ياد شده، يك سخن بي پايه و يا يك مطلب تعبّدي نيست، بلكه خود نتيجه تفسير و درك صحيح از آيات قرآني است كه امام از آن برخوردار است. امام (عليه السلام) با توجه به آيه ولايت:
«انما وليّكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصّلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون» مائده /55
كه دايره ولايت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) را گسترش مي دهد و ولايت ائمه و پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را در رديف ولايت خدا قرار مي دهد، نتيجه مي گيرد كه پس از پيروي از پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم)، كه نتيجه ولايت اوست، به پيروي گسترش ولايتش، گسترده مي شود و پيروي ائمه را در بر ميگيرد. مي بينيم كه تسلّط فراگير و عميق امام بر مفاهيم قرآني چگونه سنت را زبان گوياي قرآن قرار مي دهد، در عين آن كه زمينه هاي قرآني آن را نيز روشن مي كند.
نمونه ديگر، قيدهايي است كه امام (عليه السلام) در مورد حلال بودن صيد حيوان شكاري ياد كرده است. در قرآن كريم آمده كه صيد جانوران شكاري در صورتي كه تربيت شده باشند، حلال است (مائده /4)
امام در روايات چندي اين حكم را مقيّد مي كنند و به اموري از جمله اين كه حيوان بايد سگ باشد. پس شكار شير و پلنگ و حلال نيست و اين كه سگ غير تربيت شده با آن همراه نباشد و
علامه طباطبايي در اين زمينه مي نويسد:
«اين ويژگيها از خود آي كريمه و عناويني كه در آن آمده است، چون: مكلّبين، امسكن عليكم و ، به دست مي آيد.»
نمونه هايي از اين دست كه سنت در راستاي تفسير و تبيين مفاهيم قرآن به بيان حدود و مرزهاي حقيقي مفاهيم و كشف مقاصد واقعي از آنها مي پردازد، بسيارند. غرض از اين ذكر اين چند نمونه آن بود كه شكل عيني تفسير مستند به قرآن آشكار مي گردد.
اگر بپذيريم كه سنت تفسيري در محتوا و مضامين خود وام دار قرآن و برگرفته از آن است، شكل باز شده و بسط يافته قرآن است، در اين صورت محور بودن سنت به معناي استقلال و در عرض قرآن بودن نخواهد بود، بلكه همان گونه كه رابطه سنت با قرآن از نظر مبنا و پايه رابطه طولي بوده و اعتبار آن بر شالوده قرآني استوار است، از نظر محتوا نيز طولي خواهد بود و در نتيجه سنت هم از جهت اساس و هم به لحاظ كاركرد، از نظر محتوا نيز طولي خواهد بود و در نتيجه سنت هم از جهت اساس و هم به لحاظ كاركرد، فرع قرآن و در مرتبه پس از آن قرار مي گيرد و نيازمندي قرآن به سنت در حقيقت نيازمندي يك مرتبه از واقعيت به مرتبه ديگري از همان واقعيت خواهد بود.
نقش تكميلي سنت
زاويه ديگر از زاويه هاي نقش و كاركرد سنت راجع به قرآن، پس از تكميل و تتميم است. بسياري از انديشه وران مسلمان بر اين باورند كه سنت در بردارنده معارف و حقايقي است كه در قرآن، در اصل يا دست كم آشكارا مطرح نگرديده است. پس سنت با بيان اين احكام و معارف، در حقيقت تكميل كننده و تتمه قرآن كريم است.
نمونه هايي كه در اين زمينه ارائه شده است، بيشتر در موارد احكام فرعي است، از قبيل شمار ركعات نماز، زجم زناكار، موارد واجب بودن زكات و خمس و
ظاهر امر نيز مؤيد اين ادّعاست؛ زيرا در موارد بسياري احكام و مطالب بيان شده از سوي معصوم در قرآن ديده نمي شود؛ مانند اين كه: صدقه سبب دفع بلاست، خواب بين طلوعين كراهت دارد، دروغ براي اصلاح گري جايز است، نماز آيات چگونه است، سهو در نماز چه حكمي دارد، شرايط امر به معروف و نهي از منكر چيست و
اگر بر اساس ظواهر همين نمونه ها بخواهيم حكم كنيم، به طور طبيعي كاركردتكميلي سنت يك واقعيت است و در نتيجه رابطه سنت با قرآن، در بخشي از معارف دين، از گون رابطه دو منبع مستقل و در عرض هم خواهد بود. ولي آيا در واقع، سنت مكمّل قرآن است؟ آيا مي توان پذيرفت كه قرآن، بعضي از نيازهاي فكري و روحي بشر را ندارد و سنت به پاسخ گويي آنها مي پردازد؟
جامع بودن قرآن كه در آيات و روايات چندي مطرح گرديده و به گوشه اي از آن پيش از اين اشاره شد، معيار بودن قرآن براي تشخيص درستي و نادرستي روايات و بالاخره نوع رابطه روايات از نظر تفسير و تبيين، هر يك از نشانه ها و شواهد در خور درنگي براي نفي هر گونه كامل و تمام كردن قرآن به وسيله سنت است. اين تعبير امام باقر (عليه السلام) كه فرمود: «اذا حدثتكم بشيء فاسألوني من كتاب الله » بي گمان ناظر به همه مواردي است كه قرآن پاسخ گوي آن است.
با اين حال، چگونه مي توان پذيرفت كه سنت در بردارند مطالبي است كه به گونه اي كه در قرآن وجود ندارد؟ بلي نهايت سخن اين است كه ما برخي ره آوردهاي سنت را در ظاهر قرآن نمي يابيم، ولي دور نيست كه معصوم به لحاظ احاطه كامل و ژرفي كه نسبت به مفاهيم آيات دارد تمام آنچه را كه ما در ظاهر قرآن نمي بينيم، او در بطن آن مي بيند و از آن بهره مي گيرد.
پيامدهاي رابطه سنت و قرآن
وابستگي قرآن و سنت به يكديگر، پيامدها و آثار بسياري در عرصه هاي گوناگون دارد كه در اين جا به چند مورد از آن اشاره مي كنيم.
با توجه به نقش قرآن در اعتبار و جايگاه ديني سنت، از نتايج اين موضوع تعيين و تشخيص اندازه حجت بودن است. وقتي پذيرفتيم كه اساس حجيت و اعتبار سنت، قرآن است بايد بپذيريم كه اعتبار آن تا جايي است كه با قرآن در رويارويي قرار نگيرد. اين سخن دو پيامد در زمينه اصول فقه دارد يكي مساله نسخ قرآن با سنت است كه به عنوان يك مساله مورد اختلاف از ديرباز مطرح بوده است.
نتيجه اي كه از بحث رابطه قرآن و سنت در اين موضوع مي توان گرفت آن است كه اگر نسخ از مقوله كشف مقصود و بيان مراد واقعي باشد، مانند تخصيص و تقييد، در اين صورت نسخ قرآن با سنت بدون شك جايز است؛ زيرا توضيحي بودن سنت نسبت به قرآن، چيزي جز همين نتيجه را در پي ندارد كه مراد واقعي را آشكار مي سازد. و امّا اگر از اين مقوله نباشد، بلكه به عنوان يك واقعيت جدا در جهت پايان دادن به زمان حكم شرعي تلقي شود، در اين صورت بايد گفت نسخ قرآن با سنت امري پذيرفتني نمي نمايد، زيرا وابستگي زير بناي سنت به قرآن هر گونه رويارويي آن دو را نفي مي كند.
پيامد ديگري كه از بحث ياد شده به دست مي آيد، اين است كه در باب ناسازگاري اخبار يكي از ملاكهاي برتري يك خبر بر خبر ديگر، هماهنگي با قرآن معرّفي شده است، ولي بايد دانست كه برتري دهنده بودن قرآن پيش از ديگر مرجح ها قرار دارد يا پس از آنها؟
از بحث مطرح شده راجع به نوع رابطه قرآن و سنت، اين نتيجه به دست مي آيد كه هماهنگي با قرآن در مرحل پيش از هر برتري دهند ديگري بايد قرار گيرد؛ زيرا نبود چنين سازگاري، پايه هاي روايات را به عنوان حكايت گر سنت سست مي كند و ديگر مجالي براي ديگر عناصر و عوامل تعيين كننده باقي نمي ماند.
يكي ديگر از نتيجه هاي رابطه بالا، محور بودن قرآن به معناي واقعي كلمه است به گونه اي كه در حوادث واقعه و موضوعات دگرگون شونده زمان مي بايست پايبندي به حكم قرآن را رعايت كرد، هر چند به مقتضاي دگرگوني موضوع، دست از ظاهر يك سنت برداريم. مثالي كه در اين زمينه مي توان ارائه كرد مساله شرط بودن وجود امام معصوم در برخي احكام شرعي و يا تعيين نمونه هاي مشخص براي بعضي موضوعهاي قرآني است.
باور فراگير در فقه امروز ما تكيه بر سنت در موارد فوق است امّا اگر به نتايج محوريت قرآن پايبند باشيم ناگزير بر عكس بايد عمل كنيم و به زماني بودن سنت ملتزم شويم.
از دير باز اين مسأله مورد بحث بوده است كه تخصيص و تقييد قرآن با سنت جايز است يا خير؟ در صورتي كه ملاك در تخصيص و تقييد نماياندن واقع باشد ناسازگاري با اصل بودن و محور بودن قرآن ندارد.
اثر چهارمي كه مي توان از نوع رابطه قرآن و سنت گرفت تكيه بر قرآن در روش استنباط و تفسير است. مطالعه روي چگونگي بهره گيري معصومان از قرآن و پيوستگي آيات اخلاقي و اجتماعي با يكديگر در زمينه فقهي نيز، ما را در برابر اين واقعيت قرار مي دهد كه در مقام استنباط، بيش و پيش از آن كه به اصول عمليه عمل كنيم به مفاهيم آيات، حتي در زمينه هايي كه به نكته ها و لطايف آيات اخلاقي و اجتماعي و تاريخيپرداخته است، بينديشيم و تلاش ورزيم همان ارتباط تنگاتنگي كه سنت بين آيات قايل است، برقرار سازيم به گونه اي كه مجموع قرآن در زمينه تفسير خود قرآن نيز، الهام بخش مفسّر در يافتن نقاط اشتراك آيات و وجوه تلاقي آنها با يكديگر باشد، همان كاري كه تفسير الميزان تا حدّ زيادي به آن پرداخته است.
بالاخره يكي از پيامدهاي اين بحث، درك جدايي ناپذيري قرآن و سنت در تمام زمينه هاست. نيازمندي همه سويه وروياروي اين دو منبع ديني در ماهيت و كاركرد، پيش از هر چيزي اين واقعيت را در پي دارد كه بهره گيري از هر يك، بدون ملاحظه ديگري انحراف از حقّ است. چگونه مي توان پذيرفت كه دو عنصر ملازم و مكمّل را جداي از يكديگر و بدون در نظر گرفتن ميزان، گستره و چگونگي پيوند و تأثير هر يك بر ديگري، به كاربرد و در عين حال مطمئن بود كه به شناخت واقعيت آن گونه كه هست دست مي يابيم.
راز همه گوناگوني ديدگاهها در مسائل كلامي و تفسيري و و به راه افتادن جنگ هفتاد و دو ملّت در شناخت دين، جداسازي قرآن و سنت از يكديگر و تكيه كردن بر يكي بدون ملاحظه همه جانبه ديگري است. از اين روي، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود:
«ما انّ تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا و انّهما لن يفترقا حتي يردّا عليّ الحوض.»