پژوهشى پيرامون اختلاف قرائتها - پژوهشی پیرامون اختلاف قرائت ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پژوهشی پیرامون اختلاف قرائت ها - نسخه متنی

زهرا شبیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پژوهشى پيرامون اختلاف قرائتها

زهرا شبيرى(1)

چكيده:

قرآن كلام وحى و معجزه جاويد پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه خداوند بشارت حفظ آن را از پيش داده است؛ «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»(2) و اين حفظ قرآن و عدم تحريف آن از اعتقادات مسلّم ما مسلمين مى‏باشد. از اين رو، اختلاف قرائتها و روشن شدن حقايق آن از اهميت ويژه‏اى برخوردار است؛ چرا كه ديدگاه ما را نسبت به اصل اعتبار و سنديّت قرآن روشن مى‏كند و با پاسخگويى به سؤالهايى كه در اين زمينه مطرح است، به شبهاتى درباره عدم تحريف قرآن پاسخ داده مى‏شود. سؤالهايى از اين قبيل كه آيا اختلاف قرائتها در قرآن تأثير داشته يا خير؟ و اگر مؤثر بوده اين تأثير در چه حدى است؟ و آيا اين اختلافات به اعتقاد مسلّم ما كه همان عدم تحريف قرآن است خللى وارد مى‏سازد؟

اهميت اين موضوع ما را بر آن داشت تا پيرامون اختلاف قرائتها تحقيقى نماييم كه شامل: منشأ پيدايش اين اختلاف، قرّاء و راويان آنها، شرايط حاكم بر زمان آنها، بررسى روايت آنها از جهت متواتر بودن و عدم آن، بررسى آثار فقهى اختلاف قرائتها و... نظريه‏هاى فقها در مقام قرائت در نماز و در غير نماز و بررسى تاريخىِ پيدايش اختلاف قرائتها و نظريه‏هاى مختلف در اين زمينه مى‏باشد.

قرّاء سعبه و شرايط حاكم بر زمان آنها

عده قراء بسيار است و مشهورترين آنها هفت نفرند كه به قُرّاء سبعه معروفند و راويان آنها بى‏واسطه يا باواسطه از قرّاء نامبرده، نقل قرائت نموده‏اند. اسامى قرّاء هفتگانه بر حسب تقدّم زمان و راويان آنها عبارتند از:

1ـ عبدالله بن عامر دمشقى (ابو عمران عبدالله بن عامر دمشقى يحصبى)(3) در سال نهم هجرت متولد و در سال 118 در دمشق فوت كرد. اين شخص سنّى و از تابعين بوده و در زمان خلافت وليد بن عبدالملك، قاضى و امام جماعت شهر دمشق بود. ايشان شاگرد مغيرة بن ابى شهاب مخزومى مى‏باشد و او از عثمان بن عفان تعليم يافته است.

2ـ عبدالله ابن كثير مكّى مشهور به ابو معبد كه ايرانى الاصل بود و از تابعين مى‏باشد و در سال 45 هجرى در مكه متولد و در سال 120 در همان جا وفات نمود. وى سنّى بوده و قرائت قرآن را از عبدالله مخزومى صحابه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و مجاهد بن جبير مخزومى و على بن عباس و ابن عباس هم از اميرمؤمنان على عليه‏السلام آموخته بود.

3ـ ابو عمرو زبّان بن علاء بن عمارّ بن عبدالله بن حسن بن حارث بن جَهْم بن مازن ابن مالك بن عمرو مازانى تميمى بصرى.(4) صاحب كتاب سرّ البيان(5) او را سنى مى‏داند؛ اما سيد حسن صدر ابوعمرو را شيعى دانسته و با استناد به روايتى از امام صادق عليه‏السلام چنين استفاده مى‏شود كه ابو عمرو تقيه مى‏نموده است.(6)

4ـ نافع بن عبدالرحمن مدنى مشهور به ابارويم كه ايرانى بوده و در سال 70 هجرى در اصفهان متولد شد و در سال 169 در مدينه وفات نموده است. وى سنى بوده و علم قرائت را از امام محمدباقر عليه‏السلام ، ابو جعفر يزيد بن قعقاع مخزومى مدنى، ابن كثير و چندى ديگر فرا گرفته است.(7)

5ـ عاصم بن ابى النجود بهدله در سال 76 قمرى در كوفه متولد شد و در سال 127 يا 128 در كوفه يا سماوه از دنيا رفت.(8) او قرآن را بر ابو عبدالرحمن سلمى كه شيعه و از ياران اميرالمؤمنين على عليه‏السلام بود، قرائت نمود و همچنين بر رز بن جيش و ابو عمر شيبانى قرائت كرد.(9) رز بن جيش هم از ابن مسعود فرا گرفته بود.(10)

6ـ حمزة بن حبيب بن عمّارة بن اسماعيل كوفى، در سال 80 به دنيا آمد و در سال 154 يا 156(11) جهان را بدرود گفت. جمعى او را شيعى مى‏دانند و قرآن را بر امام صادق عليه‏السلام خوانده است.

7ـ ابوالحسن على بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فيروز (فزار) كسائى اسدى كوفى در سال 119 در كوفه پا به عرصه وجود گذاشت و در سال 189 يا 179(12) در رنبويه از روستاهاى شهر رى در گذشت.(13) وى شاگرد حمزه كوفى بوده است و جمعى او را شيعه دانسته‏اند.

با توجه به زمان تولد و وفات قرّاء كه بيان شد و مكان زندگى هر قارى از جهت تأثير فرهنگ شيعه و امامان عليهم‏السلام بر قرّاء و يا تأثير حكومت وقت بر برخى قاريان مى‏گوييم: ائمه عليهم‏السلام عمدتا در مدينه بوده و عدّه‏اى از قراء از شاگردانِ ايشان بوده‏اند. كوفه محل حكومت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام ، داراى سه قارى است و عاصم كه روايتش عمدتا مورد قبول است و شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند از اين شهر مى‏باشد و قرائت ابن عامر دمشقى ظاهرا اختلافات فاحشى با قرائت عاصم دارد و دمشق، زيستگاه ابن عامر، در آن زمان، محل حكومت معاويه بوده است.

تواتر و عدم تواتر قرائتهاى هفتگانه

آية‏الله خويى در كتاب البيان،(14) آرا و نظريه‏هاى دانشمندان اسلامى را در مورد تواتر و عدم تواتر قرائات سبع چنين بيان فرموده‏اند: بعضى از دانشمندان اهل سنت قائل به اين هستند كه قرائتهاى هفتگانه به طور تواتر به خود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏رسد و خود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با همين قرائات مى‏خوانده‏اند. برخى ديگر، اين عقيده را معروف و مشهور دانسته‏اند و از نحوه بيان ايشان به نظر مى‏رسد كه قرائتهاى هفتگانه را متواتر مى‏دانند. بعضى ديگر اين چنين مى‏گويند كه هر كس اين قرائتها را متواتر نداند، كفر ورزيده و عقيده‏اش مخالف اسلام است.

اما نظريه معروف در ميان شيعه كه عده‏اى از محققين و دانشمندان اهل سنت نيز آن را پذيرفته‏اند، اين است كه اين قرائتها متواتر نيست و به طور يقين آور به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منتهى نمى‏شود. عده‏اى از اين قرائتها نوعى اجتهاد از طرف قاريان بوده و برخى ديگر نيز به صورت خبر واحد به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏رسد. به عقيده صاحب البيان اين نظريه در ميان اهل سنت از بقيه نظرات مشهورتر است.

حضرت آية‏الله خويى در تفسير البيان،(15) تواتر را در مورد قرائتها لازم مى‏داند و چنين بيان مى‏نمايد كه تمام مسلمانان با اختلاف نظرى كه دارند، تنها راه ثابت شدن قرآن را تواتر مى‏دانند. عده‏اى از دانشمندان شيعه و سنى چنين استدلال نموده‏اند كه چون قرآن كلام خدا و معجزه الهى بود، انگيزه براى نقل آن بسيار بوده است. پس هر چه كه داراى اهميت بسيار بوده باشد و علل و انگيزه براى نقل آن زياد باشد، طبعا فراوان نقل شده و به حد تواتر رسيده است.

پس با توجه به اين مسأله، اگر خبر واحد در مورد قرآن بودن چيزى بيان شد صحيح و قابل تعبّد نيست و عمل كردن به حكم آن نيز وجوب شرعى ندارد. روشن است كه ميان تواتر قرآن و تواتر قراء، كوچكترين ملازمه‏اى نيست. پس مى‏تواند قرآن متواتر باشد و قسمتى، يا تمام قرائتهاى هفتگانه متواتر نباشد.

به نظر قارى محترم استاد جعفرى تبار اختلاف قرائات به هيچ وجه من عندالله نبوده و آنچه كه اكنون به نام اختلاف قرائتها در ميان مسلمين امروز و ديروز رايج و معمول بوده و غالبا نيز مورد قبول مى‏باشد در اكثر موارد اختلافى، تغييرى در معناى اراده شده ايجاد نمى‏كند؛ ولى با در نظر گرفتن وحى بودن قرآن تمام جزء جزء آن حتى ترتيب سور و آيه‏ها نيز بايد از منبع وحى آمده باشد و وجدان و عقل ما نمى‏پذيرد كه اين تغييرات چيز مهمى نباشد.

در اينجاست كه نمى‏توان موارد و كلمات مختلف را عين يكديگر و همه را وحى منزل دانست. مسلم است كه بين «مالك» و «ملك»، «يخدعون» و «يخادعون»، «كُذِبوا» و «كُذّبوا» و صدها مورد ديگر، تفاوت معنوى عميق بوده و در برداشتها تغييرات اساسى ايجاد مى‏كند.

كدام فقيه است كه فرق ميان يطهُرْنَ و يطّهّرن را نداند و در حكمى كه لازمه هر يك است مردّد نشود و اين دو تعبير و حكم را يكسان بداند.

ايشان با برشمردن مثالهايى از قبيل «تجرى تحتها الانهار(16) ـ تجرى من تحتها الانهار» «وَ مَنْ يتولّ فانّ الله هو الغنى الحميد(17) ـ و من يتولّ فانّ الله الغنى الحميد» كه اساسا اختلاف در مورد وجود و عدم يك كلمه است وجدانها را به تفكر بيشتر دعوت مى‏كند. در ادامه، رفتار توجيه‏گران كه براى صحت قرائتها مثلاً به شعرى از عرب يا... استناد مى‏كنند مورد انتقاد قرار داده و مى‏گويد كه قرآن كريم ملاك صحت و سقم همه چيز مى‏باشد و هيچ چيزى ملاك سنجش قرآن نيست.

در قسمت ديگرى از نوشتار خود بيان مى‏كند كه به ظن قريب به يقين مى‏توان تنها دليل يا بزرگترين دليل ايجاد اختلاف قرائتها را رسم الخط قرآن كريم در دو قرن اول ظهور اسلام دانست.

دقيق نبودن قوه حفظ برخى از حافظان و تغييرات اساسى لهجه‏هاى مختلف نيز مزيد علت يا جزء علت مى‏باشد و همچنين در زمانى كه حركت‏گذارى، نقطه‏گذارى و الفهاى وسط يا كلاً نبوده يا به طور قليل موجود و مرسوم بوده و حتى بعد از ايجاد آنها، عدم آشنايى عامّه مردم با رسم الخط و نيز تشابه و مشكل بودن آن علامتها، دليل معتبر و مهمى در التباسها و اختلافها و تغيير قرائتهاى قرآن كريم است. فرض بفرماييد در چنين مكتوبى «و اللّه بصير بما تعملون» هيأت «ئصر» را مى‏توان بصير يا نصير خواند و هيأت «ئعملون» را تعملون يا يعملون خواند؛ اما عرب بدوى مى‏داند كه از جهت معنوى، ذات مقدّس ربوبى، بواسطه عمل من و شما قوه نصرت و ناصريّت و نصيريّت نيافته است. پس هيأت «ئصئر» يقينا «نصير» نيست و بصير است. به همين منوال هيأت «ئعملون» را در دو وجه مأنوس‏تر «تعملون» يا «يعملون» مى‏توان خلاصه نمود و...

اين شباهتها و التباسها، در زمان خود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز بوده است؛ ولى بعد از حضرت و بخصوص در زمان عثمان و قضيه مصاحف هفتگانه اين التباسها و اختلافها بيشتر و بيشتر شد...

فلان شهر يا فلان روستا كلمه‏اى را به صورتى مى‏خواندند و به همان صورت عادت مى‏كردند، بيش از 90 درصد اختلافات قرآنى در همين مقوله است و كمتر از ده درصد اختلافات در مقوله حذف و وجود يك كلمه مى‏باشد.

چرا حتى يك مورد نيست كه خارج از اين روال باشد؟

با كمى دقت متوجه مى‏شويم كه دليل، همان قضيه رسم الخطِ خطاطهاست و هر خطّاطى نيز سهو و خطا دارد، يك خطاط سهوا «هو» را در ضمن آيه 24 سوره حديد «و من يتول فإنّ الله هو الغنى الحميد»، ننوشته است و قرآن مكتوب او به دست فرد يا افرادى رسيده و آنها نيز آيه را بدون ضمير (هو) خوانده‏اند.

قارى محترم در ادامه مقاله خود، يكى از راههاى تشخيص ضعف، قوت و مقايسه اين قرائتها را آهنگ و علوم ديگر مى‏داند و مى‏نويسد: ما مى‏توانيم با علوم ادبى و بلاغى و آشنايى با زبان‏شناسى، لهجه‏شناسى، آهنگ و وزن قرآن، ضعف تركيبِ (و مَن يتولّ فإن الله الغنى الحميد) را در مقايسه با (و من يتولّ فإن الله هو الغنى الحميد) بفهميم كه اولى با سياق تراكيب و وزن قرآن كريم تطابق ندارد.

ايشان مُثبت قرآنيت قرآن و قرائت كلمات قرآنى را فقط تواتر مى‏داند و به نظرشان كليت روايت حفص از عاصم متواتر است و در مورد روايات ديگر مى‏گويد كه نمى‏توان حكم به تواتر قطعى كرد و ادامه مى‏دهد:

با وجود اين دو روايت حفص، بويژه در رسم الخط عثمانىِ مرسوم، مواضعى كه واجد اختلاف است موجود بوده و نمى‏توان بدون تواتر قطعى در هر مورد وجه ضعيف يا غير مشهور آن را پذيرفت.

از آن موارد، كلمه ضعف در سوره روم آيه 54 است كه از حفص به ضم ضاد روايت شده و دو كلمه يَبسُطُ و بَسطَةً به ترتيب در سوره بقره آيه 245 و سوره اعراف آيه 69 با صاد خوانده شده است. البته امثال اين موارد كه در روايت حفص به چشم مى‏خورد، نيازمند مستند قوى روايى بوده و به صرف اتقان نظر همه قراء و روايتشان نمى‏توانيم چنين مواردى را نپذيريم.

از صدر اسلام تاكنون معمولترين روايت، روايت حفص از عاصم كوفى بوده است؛ در مراحل بعدى روايات ورش، قالون، قرائت ابن كثير مكى و ابو عمر و بصرى (بويژه روايت سوسى) و روايت دورى از كسائى كوفى و روايت خلف (از حمزه كوفى) قرار دارند. البته مرسوميّت روايات مذكور در ميان عرف عام است؛ ولى در بين قاريان قرآن، بعد از روايت حفص روايت ورش از نافع مدنى و سپس روايت خَلَف مرسومتر و معمولتر است.

و با توجه به زيبايى و مأنوس‏تر بودن روايت حفص، ساير روايات علاوه بر ضعف يا عدم قوت اسناد، از جهت فرش الحروف و تجويد نيز داراى ضعفهاى بسيارى مى‏باشند.

اگر به تاريخ مراجعه كنيم مى‏بينيم كه در قرون اوّليه اسلام و بلكه در هزاره اول، حفظ و قرائت قرآن ـ بويژه در ميان اهل سنت ـ بسيار رواج داشت و از تقدس برخوردار بود؛ اما به مرور زمان تبديل به جنبه‏هاى مادى و كسب موقعيتهاى اجتماعى شده است.

قاريان از جايگاه عظيمى در بين مردم برخوردار بودند و غالبا بازار گرمى مى‏كردند و به جهت رفع يكنواختى، تنوع ايجاد نموده‏اند.

سير تاريخى اختلاف قرائتها قرآن

ابن جزرى در كتاب معروف خود النشر فى القراءات العشر ابتدا به اين نكته اشاره مى‏كند كه خداوند فرموده ما قرآن را حافظيم. در ادامه بيان مى‏كند كه اعتماد در نقل قرآن به حفظ قلوب و صدور بوده است نه بر حفظ مصاحف و كتب.(18) يكى از دلايل تكيه بر حفظ، عدم آشنايى عموم مردم يا كتابت بوده است. با تمام اين اوصاف عدّه‏اى(19) در زمان پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به كاتبان وحى شهرت داشته‏اند؛ اين دسته، گروه ممتازى بودند كه به دستور حضرت، آيات قرآنى را مى‏نوشتند و به ترتيبى كه فرمودند به يكديگر ملحق مى‏كردند و هيچ آيه يا سوره‏اى نازل نمى‏شد، مگر آن كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏فرمود: اين آيه را كنار فلان آيه يا در فلان سوره قرار دهيد.(20) بدين صورت آيات قرآن در زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حتى سوره بندى آن هم تنظيم شد.

قرآن را به خط كوفى كه به تازگى در بين عرب رواج يافته بود، بر روى سنگ سفيد و چوب خرما و پاره ديبا و چرم مى‏نوشتند؛ چون اين عدّه هميشه ملازم رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نبودند، موفق نشدند كه هريك قرآنى جداگانه جمع‏آورى كنند و فقط يك نسخه از تمام آيات خدمت حضرت در پاره‏هاى متفرّقه جمع شده بود كه در اوايل مرض وفاتشان به اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند:

«قرآن در عقب فراش من در صحيفه‏ها و حريرهاست. آن را از اين حالت پراكندگى جمع‏آورى كرده و ضايع مگذاريد؛ چنان كه يهود تورات را ضايع كردند.(21)»

على‏بن ابيطالب عليه‏السلام مشغول به جمع‏آورى شد و چندى بعد، آن‏گونه كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده بود، استنساخ و جلد نمود. اين اولين مرتبه جمع‏آورى و كتابت قرآن بود.

در زمان خلافت ابوبكر براى دومين بار قرآن جمع‏آورى شد؛ زيرا در سال دوازدهم هجرت ميان مسلمين و مسيلمه كه ادعاى نبوت نموده بود، جنگ يمامه در گرفت و در آن هزار و دويست نفر از مسلمين كه هفتصد نفر آنها حافظ قرآن يا قارى بودند كشته شدند.

ابو بكر، زيد بن ثابت را امر به تتبّع و جمع قرآن كرد و اين مصاحف از او به عمر و از عمر به حفصه دختر عمر منتقل شد.(22)

در سال 30 هجرى در خلافت عثمان، حذيفة بن يمان، ارمنستان و آذربايجان را فتح كرد و مشاهده كرد كه مردم در قرآن اختلاف دارند. او از عثمان خواست چاره‏اى بينديشد و عثمان نيز به عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد كه مصحفها را بررسى‏كنند و اگر در چيزى اختلاف كردند آن را به لغت قريش بنويسند؛ زيرا قرآن به لغت قريش نازل شده است.(23)

تعدادى مصحف نوشته شد و عثمان دستور داد آنها را به شهرهاى مختلف بفرستند، يكى به بصره، يكى به كوفه و شام و مكه و يكى را نزد خود باقى گذاشت كه به آن مصحف امام مى‏گفتند. اين مصحفها از نقطه و اعراب خالى بود، تا آنچه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسيده صحيح و ثابت بماند؛ چون اعتماد بر حفظ بود، نه بر خط، هر ديارى به مصحف خود قرائت مى‏كرد.

بعد از قرّاء سبعه اختلاف شده و روايات قرّاء سبعه مختلف نبوده است.(24)

طبق مطالب بيان شده چنين نتيجه‏گيرى مى‏شود كه عثمان با فرستادن مصاحف و قرّاء به بلاد مختلف ظاهرا به اختلافات پايان داد؛ اما چون قرآن فرستاده شده خالى از نقطه و اعراب بود، اشتباهات ديگرى نيز در اثر تشابه الفاظ مانند مالك و ملك كه هر دو به صورت «ملك» نوشته مى‏شد پيش آمد و اختلافات جديدى بروز كرد كه از اختلافات سابق خطرناكتر و شديدتر بود و اين اختلاف در بين قرّاء پيدا شد كه هر يك ديگرى را تخطئه مى‏كرد و اجازه نمى‏داد در اخذ قرائت به ديگرى مراجعه شود و علاوه بر آن، چه‏بسا بعضى از قرائتها، فساد معنا را نيز در برداشت. پس مشخص شد كه خالى بودن قرآن از رسم الخط و نحوه قرائت قاريان و احيانا لهجه‏هاى متفاوت سبب اختلاف در قرائت شده است.

فرش الحروف و بررسى تغييرات در كلمه

در اين قسمت براى بررسى بيشتر به تعدادى از موارد اختلافى كه منجر به تغيير كلمه‏اى به كلمه ديگر شده، اشاره مى‏كنيم:

«مَلِك، مالِك»(25): عاصم و كسائى مالِك و بقيه قرّاء مَلِك خوانده‏اند. آية‏الله جوادى آملى در تفسير تسنيم(26) مالك را بر ملك ترجيح داده‏اند و گفته‏اند كه ممكن است اشكال شود كه مالكيت روز چگونه ممكن است؟ در جواب چنين بيان مى‏كنند كه مالكيت موجودات و انسانهاست كه به روز تعلّق نمى‏گيرد؛ اما خداوند مالك روز جزاست؛ يعنى، مالك آنچه در روز جزا خواهد بود.

همچنين شموليت كلمه مالك از مَلِك بيشتر است؛ چون مالِك يعنى مالك همه چيز كه از آن جمله مُلك است؛ پس خداوند مالك مُلك، يعنى مَلِك نيز هست.

«الصراط و صراط ـ السراط و سراط»(27): ابن‏كثير، به‏روايت قنبل‏در تمام‏قرآن‏به(س)و بقيه‏قرّاءبه(ص) خوانده‏اند. با مراجعه به لغت در مى‏يابيم، «السّراط» يعنى «الطريق الواضح»،«الصراط»يعنى«الطريق».(28)

«و ما يخدعون ـ و ما يُخادعون»(29): عاصم، حمزه، كسائى و ابن عامر «و ما يخدعون» خوانده‏اند و نافع و ابن كثير و ابو عمرو «و ما يخدعون»، خوانده‏اند. در لغت «خادَعَهُ» به همان معنى «خَدَعَه»(30) آمده است.

«فَتَلَقّى آدَمُ ـ فَتَلَقّى آدمَ»(31): عاصم، حمزه، كسائى، ابن عامر و نانع «آدمُ»، ابن كثير و ابو عمرو «آدمَ» خوانده‏اند. تلقىّ الشى‏ء منه: أخَذَهُ منه و يقال: تلقّى العلم عن فلانٍ.(32)

«مِنْ رَبِّه كلماتٍ ـ مِنْ رَبِّه كلماتٌ»(33): عاصم، حمزه، كسائى، ابن عامر و نافع «من ربّه كلماتٍ» خوانده‏اند، ابن كثير و ابو عمرو «من ربّه كلماتٌ».

«و لايُقْبَلُ ـ و لاتُقْبَلُ»: عاصم، حمزه، كسائى، ابن عامر و نافع (لا يُقبَلُ) و ابن كثير و ابو عمرو «لا تُقبَلُ» خوانده‏اند و در آيه «شفاعةٌ» فاعل است؛ چون مؤنث مجازى بوده (بين فعل و فاعل هم فاصله شده) فعل مذكر و مؤنث هر دو جائز است؛ اما با دقت در آيه شايد بتوان ترجيحى براى يُقبَلُ يافت:

«وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُوءْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ»(34)

زيبايى كلام و تناسب وزن يُقبل، يُؤخذ و تناسب ابتداى ينصرون (يُنْ).

در بررسى بيشتر با مقايسه اين اختلاف قرائتها اين نتايج براى ما آشكارتر شود:

1ـ قرائت حفص از عاصم كه قرآنهاى موجود بر اساس آن است، زيباترين و دقيقترين بوده و از نظر اسناد با واسطه ابى‏عبدالرحمن عبدالله بن حبيب اسلمى از اميرالمؤمنين عليه‏السلام و ايشان از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آموخته است.

2ـ غالبا اين اختلاف قرائتها از رسم الخط بدون نقطه و اعراب ناشى شده است؛ مثل «مالِك و ملك» كه هر دو به صورت «ملك» نوشته شده بودند. «يقبل و تقبل»، «فتلقى ادم من ربه كلمات و فتلقى آدَمَ من ربه كلمات» و موارد ديگر كه فراوان يافت مى‏شود.

3ـ با مقايسه موارد مختلف فرش الحروفى كه در آن تغيير كلمه صورت گرفته، مشاهده مى‏شود كه عمده اين موارد به معنا ضربه‏اى نمى‏زند.

اكنون براى دقت و تأمل بيشتر در ساير موارد اختلافى مى‏توان همين راه را ادامه داد و با در كنار هم قرار دادن اين موارد و مراجعه به لغت و تفاسير، ذوق ادبى و بلاغى و آهنگ و وزن آن به نتايجى در مورد قرائت برتر دست يافت.

بررسى پيدايش و تطوّر اختلاف قرائتها

دكتر عبدالهادى فضلى در كتاب مقدمه‏اى بر تاريخ قرائتهاى قرآن كريم ـ كه دكتر سيد محمدباقر حجتى آن را ترجمه نموده‏اند ـ پيدايش قرائتها و تطور آنها را در دوازده مرحله بيان مى‏كند؛ در مرحله هشتم به فرستادن مصاحف به همراه قرّاء به بلاد مختلف كه توسّط عثمان خليفه وقت صورت گرفت اشاره مى‏كند و مى‏نويسد:

«عثمان مى‏خواست خاطر نشان كند كه علاقمند است با هر مصحفى يك قارى همراه سازد كه قرائت او با قرائت اهل آن بلد غالبا هماهنگ باشد؛ چرا كه عثمان دستور داد مصحفهاى امام ـ طبق قرائتهاى مختلف و معتبر ـ با رسم‏الخطهاى مختلف نگارش شود. با توجه به اين كه قرائتهاى مختلف و معتبر به پاره‏اى از حروف قرآن كريم، محدود بود؛ چنان كه «قال موسى»، در سوره قصص در مصحف مكه بدون واو و در ساير مصاحف با واو نگارش شده بود.

همچنين عثمان دستور داد كه پاره‏اى از حروف و كلمات قرآنى به گونه‏اى نگارش يابد، كه آن كلمه بتواند پذيراى وجوه مختلف قرائت باشد؛ مانند: «يخدعون» كه در سوره بقره بدون الف نگاشته شده تا بتوان آن را «يخادعون» و با الف قرائت كرد و همچنين در ياءات زائد.»

مؤلّف كتاب مقدمه‏اى بر تاريخ قرآن كريم در مرحله دهم مى‏گويد قاريانى كه نام آنها برده شد تمام فرصت خود را به قرائت و فراگيرى آن اختصاص داده بودند تا جايى كه در سايه پشتكار و اهتمام خويش به صورت دانشمندانى در آمدند كه مردم قرائت را از محضر آنان اخذ مى‏كردند و مردم بلاد با ديده قبول به قرائت آنها مى‏نگريستند. در مرحله يازدهم مى‏نويسد كه يحيى بن يعمر (متوفاى سال 90 ق.) كتابى از قرائتها تأليف نمود كه روايات مربوط به اختلاف مردم، آنچه موافق رسم الخط عثمانى بود گرد آورد؛ پس از او ابن مجاهد كتابى را در قرائتها تأليف كرد كه مردم پس از يحيى بن يعمر به آن عمل مى‏كردند.

شروع جمع آورى قرائتهاى سبع توسط ابن مجاهد بوده است.(35)

علت شهرت قرّاء سبعه

علّت شهرت قرّاء سبعه‏از نظر مرحوم فضل‏بن‏حسن‏طبرسى (متوفاى‏سال 548 ه) چنين آمده است:

1ـ اين‏قرّاء عمده‏اهتمام و فرصت خود را درباره قرائتها مصروف داشته و به شدت در رابطه با قرائت مى‏كوشيدند و از عمل و آگاهى بيشترى نسبت به قراء ديگر برخوردار بودند؛ ولى قرائى كه قرائتشان «شواذ» معرفى شده است، اهتمام آنها به امر قرائت محدود نبود؛ بلكه عنوان و سِمَت تخصّصى آنها، فقه يا حديث يا ساير علوم ديگر بود و قسمتى از فرصت خود را در امر قرائت صرف مى‏كردند.

2ـ قرائت اين قرّاء (قراء سبعه) ـ هم لفظا و هم سماعا ـ در رابطه با آغاز تا پايان قرآن كريم، به طور سند به دست آمده است؛ به عبارت ديگر، روايات مربوط به قرائتهاى آنها شامل همه كلمات قرآن كريم مى‏شود و به صورت سند نقل شده است. اين قرّاء نه تنها آگاه به قرائت بودند، بلكه خود با اين وجوه عملاً در مقام اقراء سر و كار داشته‏اند.(36)

دمياطى (متوفاى سال 117 ق.) مى‏نويسد: بايد بدانيم سببى كه باعث اخذ قرائت از قراء مشهور شده و قرائت قراء ديگر به عنوان ملاك و مأخذ قرائتها قرآن كريم تلقى نشد اين است كه اختلاف مربوط به قرائتها ـ كه رسم الخط مصاحف عثمانى، آن قرائتها را پذيرا بود ـ رو به ازدياد گذاشت.

بدعتِ پيشگامان و آن گروهى كه در امر قرائت بر طبق هوس و دلخواه خود دست اندر كار قرائت شده بودند و هماهنگ با رأى و نظر خود، قرآن كريم را به گونه‏اى كه تلاوت آنها بدان صورت روا نبوده است، قرائت يا اقراء مى‏كردند، موجب شد كه مسلمين تصميم بگيرند بر قرائتهاى قرّاء مورد اعتماد و افراد موثّقى متّفقا رأى دهند؛ يعنى راجع به قرائت قرّائى به توافق رسند كه صرفا اهتمام خويش را درباره قرآن و قرائت آن مبذول مى‏داشتند. از اين رو، بر آن شدند از هر سرزمين و يا شهرى ـ كه مصحفى از طرف عثمان به سوى آن فرستاده شده بود ـ پيشوايان و قرّائى را انتخاب كنند كه معروف به وثاقت و امانت در نقل و درك صحيح و كمال علم بوده و عمرى را در قرائت و اقراء سپرى كرده باشند و كارشان معروف و مشخص بوده و اهل سرزمينى كه اين قرّاء در آن مى‏زيستند بر عدالت آنها اتفاق داشته و قرائت آنان نيز با رسم الخط مصحفشان ناسازگار نبوده است.

علت انتخاب قرّاء سبعه

ابن مجاهد اولين‏كسى‏است كه قرائتهاى سبعه را مدوّن كرد. او در مقدّمه كتاب «السبعة» مى‏نويسد:

1ـ پاره‏اى از قرّاء و حاملان قرآن كريم، دانا، آگاه به وجوه و اعراب و قرائتها و آشناى به لغات و معانى كلام و بيناى به عيوب قرائتها و اهل نقد آثار و اخبار مى‏باشند. اينان همان پيشوايانى هستند كه حافظان قرآن كريم در هر سرزمينى از بلاد اسلامى به ايشان پناه آورده و حلّ مشكل مربوط به قرائت را نزد ايشان جستجو مى‏كردند.

2ـ گروهى از قرّاء به اعراب كلمات قرآن، قواعد عربى و دستور زبان آگاهى دارند و در قرائت خود گرفتار اشتباه و لغزش نمى‏شوند؛ اما به جز اين كار، داراى آگاهيهاى ديگرى نيستند. اين‏گونه قرّاء بسان اعراب باديه‏نشين هستند كه طبق لغت و زبان خود، قرائت و تكلّم مى‏كنند و در ايجاد دگرگونى زبان خويش ناتوان مى‏باشند. كيفيت خواندن و مكالمه آنها ـ كه با قواعد هماهنگى دارد و اشتباه و لغزش در آن ديده نمى‏شود ـ فطرى است.

3ـ عدّه‏اى از قُرّاء فقط قادرند آنچه را از ديگران فرا گرفته‏اند، ادا نمايند و به ديگران تسليم كنند؛ نه از اعراب و قواعد عربى آگاهى دارند و نه چيز ديگرى مى‏دانند. اين دسته همان حافظانند كه بعيد نيست به علت طول زمان و مرور ايّام نسبت به معلوماتشان دچار نسيان گردند و چون متكى بر حفظ بوده و از علم عربيت و دستور زبان عربى سررشته‏اى ندارند گاهى دچار خطا شده و اين خطا را به عنوان روايت از ديگران بازگو و خويشتن را از آن تبرئه مى‏كنند. چه بسا از نظر مردم مورد تأييد تلقّى گردد؛ در نتيجه اين اشتباه را از او آموخته و براى ديگران نقل مى‏كنند. يا قرآن را بر كسى خوانده كه گرفتار نسيان بوده و إعراب را نادرست خوانده و شبهه‏اى در ذهن او به هم رسيده و سرانجام دچار اشتباه مى‏گردد. چنين حافظان و قاريانى نبايد مورد تقليد قرار گيرند و نمى‏توان به نقل و روايتشان احتجاج نمود.

4ـ دسته‏اى از قرّاء، قرآن كريم را از لحاظ اعراب درست قرائت مى‏كنند و به معانى آيات آشنا هستند و لغات قرآن كريم را مى‏شناسند؛ اما نسبت به قرائتها، اختلاف مردم، آثار و روايات درباره قرائتها فاقد علم هستند؛ و چه بسا آگاهى آنها به اعراب و دستور زبان عربى آنان را بر آن مى‏دارد كه قرآن را به وجهى كه در زبان عربى جايز و مطابق با قواعد آن است قرائت كنند؛ قرائتى كه هيچ يك از پيشينيان، قرآن را بدان گونه نخوانده‏اند. بايد اين دسته را نوآوران و بدعت گزارانى شمرد كه مورد نكوهش و اعتراض متخصصان قرائت قرار گرفته‏اند.

از تقسيمات ابن مجاهد چنين بر مى‏آيد كه او در صدد پاسدارى از راه و رسم قرائتهاى قرآنى است تا روايات و قرائتها از طريق نقل و روايت مورد اعتماد به طريق نقل و روايت مشكوك منحرف نشود؛ به عبارت ديگر از طريق نقل و روايت از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه معصومين عليهم‏السلام به طريق اجتهادات شخصى جابه‏جا نگردد.(37)

مؤيّد اين شهرت علمى در مورد قرّاء سبعه را اتّفاق علما به قرائت آنها و وثاقت ابن مجاهد و علوّ مرتبت علمى و عمق آگاهى او، در قرائات مى‏توان دانست.(38)

ابن‏مجاهد قرائتها را به‏دو دسته «قرائتهاى‏سبعه» و «قرائتهاى‏شواذّ» تقسيم مى‏كند: قرائت سبعه آن بخش از قرائتهاست كه مورد اتفاق اكثر قراء سرزمينهاى اسلامى‏است. و خارج از آن، قرائت شاذّ است.(39)

ابن جنّى مى‏گويد:

«ما قرآن كريم را به قرائتهاى شاذّه تلاوت نمى‏كنيم؛ چون نمى‏خواهيم اين قرائتها ميان مردم رايج شود.»(40)

مقياس انتخاب قرائتها سبع از نظر ابن مجاهد

مقياس و معيار ابن مجاهد در انتخاب قرائتهاى سبع دو امر است:

1ـ قارى بايد از سوى مردم سرزمينش به اتفاق نظر از لحاظ قرائت مورد قبول و تأييد باشد.

2ـ بايد تأييد مردم سرزمين قارى از آنجايى ريشه گيرد كه اين قارى از لحاظ علمى در قرائت و لغت‏شناسى از غنابرخوردار است؛ آن‏هم بدانگونه كه‏بيانگر اصالت و عمق‏او در فنّ‏قرائت‏ولغت‏مى‏باشد.(41)

با اين نكته مشخص مى‏شود كه قرائتها سبع ابن مجاهد را نبايد تنها قرائتهاى متواتر و صحيح دانست، بلكه احيانا قرائتهاى غير از سبعه نيز وجود دارند كه مانند قرائتهاى سبع از تواتر و صحت برخوردار هستند.(42)

مقياس امتياز ميان قرائتهاى صحيح و غيرصحيح

سرانجام، مؤلف كتاب تاريخ قرائتهاى قرآن كريم در مرحله آخر ـ عصر تطوّر مقياس امتياز ميان قرائتها صحيح و قرائتها غيرصحيح ـ مى‏گويد: مقياسى كه مكّى بن ابى طالب براى تشخيص صحيح و غيرصحيح ياد نموده، داراى سه شرط بود:

1ـ داراى وجهى قوى و معتبر در عربيّت و هماهنگ با قواعد و دستور زبان بود.

2ـ با رسم الخط مصحف عثمانى قابل انطباق به نظر مى‏رسيد.

3ـ عموم مردم پذيراى آن بوده و قرائت خود را متّفقا بر اساس آن قرار مى‏دادند.

اين مقياس با اين سه شرط تطوّر يافت. علّت اين تطوّر از آن رو بود كه شرط سوّم، يعنى پذيرش عامه مردم، احيانا به گونه‏اى تلقّى مى‏شد كه نمى‏توانست عهده‏دار ضبط و مصونيت قرآن و قرائت صحيح آن باشد. پس مقياس ديگرى شكل گرفت: 1ـ صحّت سند؛ 2ـ موافقت و انطباق با قواعد عربيت و دستور زبان و لغت؛ 3ـ انطباق با رسم الخط مصحف عثمانى.

قفرق ميان قرآن و قرائتها

1ـ قرآن و قرائتها در حقيقت متفاوت از يكديگر هستند.

بدرالدين محمد بن عبدالله زركشى (متوفاى سال 749 ق.) مى‏گويد:

قرآن و قرائتها دو حقيقت متغاير هستند. قرآن عبارت است از وحيى است كه بر محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده است، به منظور بيان قوانين الهى و اعجاز؛ اما قرائتها عبارت از اختلاف وحى از لحاظ حروف و كلمات و كيفيّت اداى حروف اين كلمات از نظر مشدّد يا مخفّف خواندن و امثال آنها.(43)

از دانشمندان معاصر چند تن از علما طبق نظريه زركشى قائل به تفاوت قرائتها و قرآن هستند:

الف) آية‏الله حاج سيد ابوالقاسم خوئى؛(44)

ب) دكتر صبحى صالح؛(45)

ج) ابراهيم ابيارى؛(46)

2ـ نظريه تفاوت قرائتها از لحاظ محتواى آنها بر شرايط قرائتهاى صحيح. در اين نظريه آمده است اگر قرائتهاى واجد صحّت سند و منطبق با دستور زبان عربى و مطابق با رسم الخط مصحف عثمانى باشد، مى‏توان آن را به عنوان قرآن تلقّى كرد و ميان چنين قرائتها و قرآن تفاوتى نيست؛ امّا آن قرائتهايى كه حتى فاقد يكى از سه شرط باشد تنها مى‏توان عنوان قرائت بر آن گذاشت.

3ـ ابن دقيق العيد مى‏گويد: هر قرائتى ـ حتى قرائتهاى شاذّه ـ نيز شايسته احراز عنوان قرآن است.(47)

در بين اين نظريه‏ها، مؤلف كتاب تاريخ قرائتهاى قرآن كريم، نظر نخست را قابل قبول دانسته و به توضيح نظر آية‏الله خوئى در اين رابطه مى‏پردازد و مى‏گويد:

«هر يك از قرّاء سبعه ممكن است احيانا گرفتار اشتباه شده باشند و دليلى از نظر عقل و شرع وجود ندارد كه لزوما بايد از قارى خاصّى از اين قرّا سبعه و يا ديگران در قرائت قرآن پيروى نمود، عقل و شرع نيز ما را از پيروى امرى كه قطعى و يقينى نيست منع كرده است.»(48)

آنگاه‏ايشان‏در اين‏كه قرائتها بايد به‏عنوان‏اجتهاد از سوى‏قرّاء تلقّى‏گردد به‏ادلّه زيراستشهاد مى‏نمايد:

دليل اول:

ابن ابى هاشم مى‏گويد: علت اختلاف قرائتهاى سبع و قرائتهاى ديگر اين است كه مناطقى كه مصاحف عثمانى فرستاده شد يكى از صحابه در آن منطقه به سر مى‏برد و اهل آن منطقه قرائتها را از او اخذ مى‏كردند و مصاحف مزبور نيز عارى از هر گونه مشخصات اعراب و نقطه‏هاى حروف متشابه بوده است.

آنگاه ابن ابى هاشم گفته است: بنابراين، ثابت شد كه اهل هر منطقه قرآن كريم را به همان كيفيت قرائت مى‏كردند كه به صورت سماع از صحابه اخذ كرده بودند. از اين رو، با حفظ اين شرط كه قرائت مذكور با رسم الخط مصحف عثمانى منطبق باشد و قرائاتى را كه مخالف رسم‏الخط مصحف‏عثمانى‏بود رهاكرده و به‏آن توجهى‏نمى‏كردند و به‏همين‏جهت ميان قرّاء اين‏مناطق، اختلاف در قرائتها پديد آمد.(49)

دليل دوم:

زرقانى مى‏گويد: علما در صدر اول اسلام نقطه و اعراب‏گذارى مصاحف را مكروه مى‏دانستند؛ چون به شدت مى‏كوشيدند كه قرآن كريم ـ طبق رسم الخط مصحف عثمانى ـ نگهدارى شود و سنت چنان رسم الخطى را حفظ كرده باشند و بيم آن داشتند كه مبادا نقطه و اعراب‏گذارى به ايجاد تغيير و دگرگونى در قرآن كريم منجر شود. به اين دليل از اين كار خوددارى مى‏كردند. ولى زمان دگرگون شد و مسلمين ناگزير شدند حروف متشابه قرآن را نقطه‏گذارى كرده و اعراب و مشخصات را روى حروف و كلمات پياده كنند و بالاخره از آن مى‏ترسيدند كه تجرّد قرآن از مشخصات املايى ـ اعم از اعراب و نقطه ـ به تغيير در خود قرآن منجر شود.

دليل سوم:

احتمال عدم وثاقت در مورد همه راويان قراء سبع.

عده‏اى حفص دورى و نيز خودِ نافع را از نظر حديث ضعيف شمرده‏اند.

دليل چهارم:

علم اجمالى به عدم صدور پاره‏اى از قرائتها از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؛ اجمالاً علم داريم كه پاره‏اى از اين قرائتها از نبى اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صادر نشده است و همين امر موجب تساقط قرائتها بوده و ناچاريم به اصول لفظيه و عمليه رجوع كنيم.(50)

ميرزا ابوالحسن‏شعرانى اجتهاد در اظهارنظر شخصى‏در مورد قرائت‏قراء سبعه‏را به‏شدت رد مى‏كند.(51)

ابيارى مى‏گويد: نمى‏توانيم تأويلات فراوانى را كه قراء ارائه كرده‏اند و در نتيجه آن احيانا يك كلمه قابل حمل بر بيست يا سى وجه و يا بيشتر مى‏گردد، صحيح بدانيم. حتى طرق اين قرائتها تنها در رابطه با قرائتهاى عشر به 98 طريقه مى‏رسد.

بنابر تحقيق اين تأويلات عديده نتيجه اجتهاد قرّاء بوده كه مى‏توان آن را زياده روى و تجاوز از حدّ در اجتهاد و استنباط دانست. اگر ما دنباله سخن زمخشرى را در مورد قراء تعقيب كنيم مى‏بينيم موارد زيادى از قرائتها را مردود اعلام كرده و پذيراى آنها نشده است.

ابن قتيبه در اين باره مى‏گويد: از اين طبقه به ندرت افرادى ديده مى‏شوند كه در درجه قرائت خود از غلط و اشتباه مصون باشند.(52) ما وقتى چنين امكانى ايجاد مى‏كنيم كه چنين قرائتها به حيات خود ادامه دهند، مانند كسانى هستيم كه مى‏خواهيم از ايده و هدف جمع‏آورندگان قرآن در زمان عثمان و همچنين از هدف اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه قبل از عثمان دست‏اندركار جمع و تدوين قرآن كريم شده‏اند تمرّد كنيم و از مقصود و مقصد صحابه كه برخوردارى قرآن از يكنواختى و وحدت در تلاوت بوده تخطّى كنيم. اين نظريه بنابر اين است كه چنين قرائتى نتيجه اجتهاد قرّاء بوده و نگارش مصحف و پياده نكردن مشخصات املايى ـ از قبيل نقطه‏گذارى، حروف متشابه و اعراب ـ باعث پديد آمدن پاره‏اى از اين‏گونه قرائتها گرديد.(53)

نظر فقهاى شيعه در جواز قرائت به قرائتها سبع

فى الجمله جواز قرائت به اين قرائتها، گرچه متواتر نباشد، مورد اتّفاق علما است. البته در بعضى از شرايط آن اختلاف شده است.

شيخ طبرسى مى‏نويسد: از مذهب اماميه ظاهر مى‏شود كه آنان اجماعا گفته‏اند قرائت به قرائاتى كه بين مردم متداول مى‏باشد، جائز است و در عمل نيز به آنچه اين قراء گفته‏اند تابع گشته و عمل به قرائتى را كه نادر باشد كراهت داشته‏اند.(54)

علامه حلى مى‏نويسد: قرائت هر يك از قرائتهاى هفت نفر مشهور، جايز است؛ زيرا همه آنها متواترند و قرائتهايى كه شاذّند جايز نيست.

سپس اضافه مى‏نمايد از قرائتها آنچه نزد من محبوبتر است، قرائت عاصم ـ كه از طريق ابوبكر بن عياش نقل شده ـ و قرائت ابى عمرو بن علاء مى‏باشد.(55)

شهيد محمدبن‏مكّى (شهيد اول) مى‏نويسد: قرائت به متواتر جائز است و قرائت به شاذّ جائز نيست و بعضى از قرائت ابى جعفر، يعقوب و خلف كه مكمل قاريان ده قرائت معروفند، منع كرده‏اند؛ ولى اصحّ آن است كه جايز باشد؛ زيرا همان‏طورى كه آن‏هفت قرائت‏متواتر است، اين‏سه‏قرائت هم متواتر است.(56)

از حاشيه كتاب مدارك‏الاحكام ـ تأليف آقاى وحيد بهبهانى ـ نقل شده كه مقصود از تواتر، قرائتى است كه در زمان امامان معصوم عليهم‏السلام شايع بوده و منع نفرموده‏اند و از آن كشف مى‏شود كه آن بزرگواران آن را صحيح دانسته و در نماز تجويز نموده‏اند.

مرحوم طباطبايى صاحب عروة‏الوثقى مى‏فرمايد:

احوط اين است كه نمازها با يكى از قرائتهاى هفت نفر معروف قرائت شود گرچه اقوى كفايت غير آن است؛ در صورتى كه با اسلوب عربى مطابق باشد.(57)

آية‏الله خويى در حاشيه عروه باب قرائت در نماز مى‏فرمايد:

قرائتى‏كه شايع‏ومتداول‏باشد، خواندن آن در نماز جايز است، و لو از قراء هفتگانه نباشد؛ اما اين كه هر قرائتى‏كه‏موافق‏با اسلوب‏عربى‏است، جائزباشد،كما اين‏كه‏در متن‏ديده مى‏شود، ممنوع است.(58)

حضرت امام قدس‏سره در حاشيه عروه مى‏نويسد:

احوط اين است كه در نماز از قرائت قرآن موجود كه در دسترس همه است تخلّف نشود.

در كتاب جامع الاحكاماز آية‏الله‏صافى‏گلپايگانى(دام‏ظلّه)استفتايى‏در اين‏باره‏شده‏كه‏آن‏رانقل‏مى‏كنيم:

«س 210 ـ شخصى وفات يافته و از جوانى ايشان نمازهاى خود را با قرائت سوره حمد با اختلافِ سائر قرائتها مى‏خوانده به اين صورت كه به جاى «صراط الذين انعمت عليهم» صراط من انعمت عليهم و به جاى «و لاالضالين»، و غير الضالّين مى‏خوانده، ايشان در آن زمان توجه به مسائل شرعى داشته و مقيد بوده و اين نوع قرائت را مقبول و برى‏ء الذمه مى‏دانسته، آيا چنين قرائتى وجود دارد؟ در صورت وجود چنين قرائتى خواندن نماز با آن مجزى و برى‏ء الذمه است يا نه؟ در صورت عدم كفايت اين قرائت از نماز، تكليف ورثه اين شخص چيست؟ با اين كه ايشان در اين مورد وصيتى نداشته است.

ج: قرائت قرآن كريم بر حسب روايات و اتفاق فقهاى عظام(رضوان الله عليهم) طبق قرائتهاى معروفه و مشهوره در عصر حضرات ائمه طاهرين عليهم‏السلام كافى و مجزى است كه معروفترين و مشهورترين آنها قرائت ده نفر است كه قرائت هفت نفر آنها شهرت و تداول بيشتر داشته و مى‏توان اقتضا بر قرائت اين هفت نفر را موافق با احتياط و قدر متيقّن دانست و قرائت من انعمت و غير الضالين از هيچ يك از اين هفت نفر نقل نشده است و از قرائتهاى مشهوره نيست و منحصرا قرائت عمر بن الخطاب و عبدالله بن زبير بوده و مع ذلك در بين اهل سنت معمول بها [متداول] نشده؛ با آن كه قرائت عمر است از قرائتهاى متروكه است و روايتى كه در تفسير على بن ابراهيم است به قرينه روايات ديگر كه همين قرائت مشهور را كه در مصاحف، همه مطابق با آن است تأييد مى‏نمايند، قابل حمل بر تقيه است... و نهايت امر اين است كه شخص مذكور معذور است و ان شاء الله تعالى معاقب نباشد، ولى اعمالش مجزى و امتثال و اطاعت امر نيست.»(59)

1ـ عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد قم.

2ـ حجر / 9.

3ـ ابراهيم پور فرزيب، تهذيب القرّاء در شرح قواعد و قرائتهاى سبعه، ص 19.

4ـ در سال 70 هجرى متولد و در سال 154 هجرى وفات يافت.

5ـ حاج حسن بيگلرى، سرّ البيان فى علم القرآن.

6ـ محمدجواد شريعت، پيشين، ص 29.

7ـ حاج حسن بيگلرى، پيشين، ص 57.

8ـ همان.

9ـ سيد ابوالقاسم خويى، البيان، صص 238 و 239.

10ـ همان.

11ـ دكتر محمدجواد شريعت، پيشين.

12ـ سيد محمدباقر حجتى، پيشين، ص 334.

13ـ حاج حسن بيگلرى، پيشين، ص 59.

14ـ سيد ابوالقاسم خويى، پيشين، ص 138.

15ـ همان.

16ـ توبه / 100.

17ـ حديد / 24.

18ـ ابن جزرى، النشر فى القرائات العشر، صص 4، 5 و 6.

19ـ چهارده نفر كه مشاهير آنها، على بن ابيطالب عليه‏السلام ، زيد بن ثابت، عبدالله بن مسعود، ابىّ بن كعب و معاذ بن جبل بوده‏اند.

20ـ ابراهيم پور فرزيب، پيشين، ص 11.

21ـ همان.

22ـ همان، ص 12؛ ابن جزرى، پيشين، ج 1، ص 7.

23ـ اين جمله سخن عثمان است.

24ـ ابن جزرى، پيشين، صص 8 و 9.

25ـ فاتحة الكتاب / 4.

26ـ عبدالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، صص 385 و 390.

27ـ بقره / 6 و 7.

28ـ ابراهيم انيس و ديگران، المعجم الوسيط، مجمع اللغة العربية، ج 1، صص 427 و 512.

29ـ بقره / 9.

30ـ بقره / 9.

31ـ بقره / 37.

32ـ ابراهيم انيس و ديگران، پيشين، ج 2، ص 836.

33ـ همان.

34ـ بقره / 48.

35ـ عبدالهادى فضلى، مقدمه‏اى بر تاريخ قرائتهاى قرآن كريم، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، صص 29، 46 و 48.

36ـ همان.

37ـ همان، ج 1، ص 391.

38ـ همان، ص 52.

39ـ المُحْتَسب، ج 1، صص 33ـ32، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 54.

40ـ عبدالهادى فضلى، پيشين.

41ـ همان، ص 655.

42ـ ابن جزرى، پيشين، ص 43، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 65.

43ـ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 318، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 86.

44ـ سيد ابوالقاسم خويى، پيشين، ج 1، ص 171.

45ـ الموسوعة القرانية، ج 1، به نقل از سيد ابوالقاسم خويى، پيشين.

46ـ سيد ابوالقاسم خويى، پيشين، ص 180.

47ـ عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 7.

48ـ سيد ابوالقاسم خوئى، پيشين، ص 181، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين.

49ـ عبدالهادى فضلى، پيشين.

50ـ سيد ابوالقاسم خويى، پيشين، ص 182، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 89.

51ـ عبدالهادى فضلى، پيشين، ص 93.

52ـ تأويل شكل القرآن، ص 42، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين.

53ـ الموسوعة القرانية، ج 1، ص 80، به نقل از عبدالهادى فضلى، پيشين.

54ـ سيد ابوالقاسم خويى، پيشين، ص 99.

55ـ علامه حلى، منتهى المطلب، ص 273.

56ـ همان.

57ـ سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى، العروة الوثقى، ج 1، ص 655.

58ـ همان، ص 657.

59ـ لطف‏الله صافى گلپايگانى، جامع الاحكام، ج 1، صص 69ـ68.

/ 1