انحطاط فرهنگی در آیینه قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انحطاط فرهنگی در آیینه قرآن - نسخه متنی

محمدعلی قاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



انحطاط فرهنگى در آيينه قرآن

چكيده:

باتوجه به جايگاه بلند قرآن و اهميت فرهنگ در اسلام، شناسايى عوامل، مظاهر و بازدارنده‏هاى انحطاط فرهنگى، از منظر قرآن داراى اهميت بسزايى است. حضور جدى قرآن و اجراى اهداف آن، در عصر حاضر جامعه‏هاى اسلامى را از تهاجم فرهنگى در امان مى‏دارد.

پژوهش حاضر در راستاى ريشه‏يابى انحطاط جوامع بشرى و مصاديق آن و چگونى درمان چنين دردى از ديدگاه قرآن، تدوين شده است. بى‏شك تصوير جامعه‏هايى كه در گذشته، مسير انحطاط فرهنگى را پيموده‏اند و به سرانجام شوم آن دچار شده‏اند به منظور عبرت‏آموزى پيروان وحى الهى، صورت گرفته است.

اين نوشتار با بررسى آيات، در چند مرحله تصوير جامعه انحطاط يافته، ريشه‏هاى انحطاط زندگى و مظاهر و بازدارنده‏هاى آن به اين نتيجه نايل مى‏شود كه بهترين و زيباترين راه براى مقابله با تهاجم فرهنگى و جلوگيرى از انحطاط فرهنگى جامعه، اجراى كامل و صحيح دستورهاى قرآن در اجتماع بشرى است.

مقدمه
خداوند متعال، رسولان خويش را در راستاى ايجاد مكارم اخلاقى براى مردمان فرستاد: «انما بعث لأتمم مكارم الاخلاق.»(2) يعنى: همانا من براى تكميل مكارم اخلاق مبعوث شدم.

از سوى ديگر، خاستگاه دستورهاى مهم و اصيل الهى، در قرآن كريم (اگر چه به اجمال و اشاره) تبيين شده است. از اين رو، بررسى و تحقيق در زمينه انحطاط فرهنگى از منظر قرآن، مى‏تواند بشر را به هدف خلقت نزول قرآن و بعثت نزديكتر نمايد.

اگر با انديشه تقريب مذاهب به مسائل فرهنگى بنگريم و راهى همه‏پسند براى ايجاد فرهنگ سالم بجوييم باز هم بايد به تعمق در آيات الهى بپردازيم؛ زيرا همه مذاهب اسلامى با همه گوناگونى اعتقادى، قرآن را به عنوان نقطه اشترك پذيرفته‏اند. بنابراين، با پژوهش در فرهنگ قرآنى مى‏توان به تبيين قابل اطمينانى براى همه مذاهب و انديشه‏هاى دينى دست يافت.

اين پژوهش بر آن است كه با بررسى و تحقيق در جايگاه قرآن، انحطاط فرهنگى از ديدگاه قرآن و زمينه‏هاى آن به اين پرسشها پاسخ دهد چگونه سنن الهى در مورد انحراف فرهنگى جامعه‏هاى پيشين، تحقق يافته است؟ و از چه رو، جامعه‏اى مورد لطف و تأييد آفريدگار مهربان قرار گرفته و سعادتمند مى‏شود؟ و با چه ضوابط و قوانينى، امواج انحطاط فرهنگى، جامعه را در گرداب قهر خويش فرو مى‏برد؟ و چه عواملى موجب مى‏شود كه مسلمانان پس از يك دوره عزت و رشد فرهنگى، به سير قهقرايى گرفتار مى‏آيند و جامعه را به سمت انحطاط فرهنگى و از بين رفتن ايده‏هاى اوليه خويش مى‏كشانند؟

اگر نگاهى كوتاه به انحطاط فرهنگى و اخلاقى در جهان معاصر داشته باشيم ضرورت چنين پژوهشى در سايه وحى الهى ضرورتى انكار نشدنى مى‏نمايد. مرگ ارزشهاى اخلاقى، سبب بحرانهاى بزرگ معنوى شده است. امروز انسان متمدن در دهشتناك‏ترين بن‏بست خود به سر مى‏برد؛ زيرا روگردانى از ارزشهاى اصيل انسانى و حاكميت فرهنگ بى‏بند و بارى و افسارگسيختگى در كشورهاى پيشرفته، به طور فزاينده‏اى بر تيرگى دلها مى‏افزايد و نور معنويت را كه سبب آرامش است، بكلى از بين مى‏برد و اصول و موازين حقيقتى را به قوانين كارى مجازى تبديل مى‏كند.

در چنين وضعيتى تنها راه باقى مانده براى نجات فرهنگى انسان معاصر، پناه بردن به دستورهاى الهى و يگانه نسخه زندگى انسان يعنى قرآن است.

تعريف واژه فرهنگ و انحطاط

واژه فرهنگ(3) مركب است از «فر» كه پيشوند است و «هنگ» از ريشه «ننگ» اوستايى به معناى كشيدن. فرهيختن و فرهنگ هر دو مطابق است با ريشه «ادوكاو ادور» در لاتين كه به معناى كشيدن و نيز تعليم و تربيت است و تعريف لغوى آن در فارسى عبارت است از: آموزش و پرورش، تعليم و تربيت و امور مربوط به مدارس و آموزشگاه‏ها.(4) در اصطلاح جامعه‏شناسان معاصر، فرهنگ بر رسوم و معتقدات، علوم، هنرها و سازمانهاى اجتماعى، دلالت مى‏كند.(5)

واژه انحطاط به معناى فروافتادن، پست شدن، به پستى گراييدن و به زير آمدن است كه در زمينه‏هاى متفاوتى مورد استفاده قرار مى‏گيرد.(6)

جايگاه قرآن و فرهنگ در اسلام

قرآن بزرگترين هديه الهى است كه خداوند با فرستادن آن توسط پيامبر(ص) بر بشريت منت نهاد؛ زيرا راهنمايى است كه به بهترين راه سعادت، رهنمونش مى‏سازد.(7) هر آنچه بشر نيازمند است بيان كرده(8) و نورى است كه هيچ گاه خاموش نمى‏شود، چراغى است كه شعله آن نمى‏ميرد، دريايى است كه به اعماق آن نتوان رسيد،(9) چشمه جوشان علم و معرفت است براى كسى كه آن را بفهمد و درك كند،(10) ظرايف و عجايبش پايان ندارد(11) و انديشمندان از آن سير نمى‏شوند.(12)

در بيانهاى ديگرى، قرآن مايه بى‏نيازى است(13) و هر كس دانش اولين و آخرين را مى‏جويد بايد به قرآن مراجعه كند.(14) حضرت على عليه‏السلام ، امير و مولاى سخن، درباره قرآن چنين مى‏فرمايد:

«جعله ريّا لعطش العلماء، ربيعا لقلوب الفقهاء و محاجّ لطريق الصلحاء و دواء ليس بعده دواءٌ و نورا ليس معه ظلمة.»(15)

يعنى: خداوند قرآن را مايه سيرابى عالمان، بهار قلبهاى فقيهان، راهى روشن براى سلوك صالحان، دارويى كه پس از آن دوايى نيست و نورى كه با ظلمت همراه نيست، قرار داده است.

رسول گرامى اسلام نيز فرمودند:

«عليكم بالقرآن، فاتخذوه اماما و قاعدا»(16)

يعنى: بر شما باد توجه به قرآن! آن را امام پيشواى خويش قرار دهيد.

سخنان بسيار ديگرى نيز از پيشوايان معصوم عليهم‏السلام در زمينه‏هاى متفاوت قرآن، نقل شده است كه در اين مختصر نمى‏گنجد.

از سوى ديگر، فرهنگ اسلامى بر اصولى جاويد و منابع غنى و محكمى، بنيان نهاده شده است؛ به گونه‏اى كه فرسوده نمى‏شود و اسباب رشد انسان را فراهم مى‏آورد. اسلام براى نوسازى جامعه انسانى، دور نگهداشتن انسان از انحرافها و خرافه‏ها و هر گونه پليدى آمده است و بشر را به سوى آداب و رسوم در سايه اعتقادات و اخلاق ارزشى فرا مى‏خواند.

به طور كلى، فرهنگ اسلامى گوياى اين است كه براى خود بودن و براى خود زيستن و در خدمت موجودى ناقص قرار گرفتن، پوچ و بيهوده است، اما براى خدا زيستن و به ديگران انديشيدن، انسان را به ارزش حقيقى خود مى‏رساند. از نظر اسلام، تقوا و پرهيزكارى در همه زمينه‏هاى فردى و اجتماعى، ميزان فضيلت و برترى است: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ»(17)

با توجه به آنچه گذشت و تلفيق جايگاه قرآن و اهميت بسزاى فرهنگ، چنانچه دستورات قرآن در جامعه اسلامى، در جايگاه خويش قرار گيرد و مبناى تفكر، انديشه سياسى، اخلاق، روابط اجتماعى و فرهنگ‏سازى واقع شود، مسلمانان به اوج عزت و سربلندى و غناى فرهنگى مى‏رسند و سدى محكم در مقابل تهاجم و انحطاط فرهنگى بيگانگان خواهند بود و همه كمبودهاى فرهنگى را بر طرف مى‏كنند و عميقترين اصلاحات فرهنگى را تحقق مى‏دهند.

بنابراين، اگر چه قرآن كاملترين مجموعه معارف بشرى و علوم اسلامى است و در همه زمينه‏هاى تاريخ، حقوق، سياست، اخلاق، تربيت، اعتقادات، جامعه‏شناسى و...بهترين دستورها را ارائه مى‏كند ولى هدف اصلى‏اش گسترش فرهنگ انسانيت است.

قرآن و تصويرى از انحطاط فرهنگى

با بررسى آيات، روايات و تاريخ به اين نتيجه مى‏رسيم كه عصر جاهلى عرب، يا برخى از جوامع پيشين بارزترين جامعه‏اى بودند كه انحطاط فرهنگى آنرا فراگرفته بود. عميقترين و گوياترين بيان از آن روزگار در كلام خداوند متعال آمده است. حضرت حق (جل و على) مردمان عصر جاهليت را بر لبه پرتگاه حفره‏اى از آتش مى‏داند كه اسلام، آنان را از آن پرتگاه نجات بخشيد:

«وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها ...»(18)

يعنى: و شما (اعراب جاهلى) بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد پس ما شما را از آن برگرفتيم.

كلام وحى با چنين جمله‏اى، تصويرى كلى از همه زشتيها و پليديهاى آن دوران تاريك ارائه مى‏دهد كه شرح و تفصيل آن در سخن پيشوايان و مفسران حقيقى قرآن آمده است:

«ان الله بعث محمدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل. انتم معشر العرب على شرّ دين و فى شرّ دار، منيحون بين حجارة خشن و حيّات صمّ، تشربون الكدر و تأكلون الجشب و تسفكون دماءكم و تقطعون ارحامكم، الأصنام فيكم منصوبة و الآثام بكم معصوبة.»(19)

يعنى: خداوند متعال محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را تبليغ كننده بر عالميان و امين براى فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود؛ در آن حالى كه شما اى گروه عرب داراى بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه زندگى مى‏كرديد؛ در ميان سنگهاى سخت و مارهاى ناشنوا سكونت داشتيد، آبهاى تيره مى‏آشاميديد و غذاى نامطبوع مى‏خورديد و خون يكديگر را مى‏ريختيد و با خويشاوندان خود قطع رابطه مى‏كرديد، بتها در ميان شما نصب شده و پيوند محكمى با گناهان داشتيد.

همان‏گونه كه مشاهده مى‏شود، حضرت على عليه‏السلام براى به تصوير كشيدن انحطاط فرهنگى جامعه جاهليت، به مهمترين زمينه‏هاى فرهنگى آنان اشاره مى‏فرمايد. محورهاى اصلى فرهنگ و رسوم انحرافى آنان را در بستر زندگى در ميان سنگهاى سخت و خوردن غذاهاى نامطبوع، با خون‏ريزى و فساد و كجروى‏هاى فراوان، يادآور مى‏شود.

براى روشن شدن انحطاط فرهنگى يك جامعه و عادت زشت مردمان آن، به برخى از ويژگيهاى مردم عصر جاهلى بر اساس آيات الهى اشاره مى‏كنيم:

افتخار به حسب و نسب و امور بيهوده
در جامعه جاهلى، بر اساس انديشه‏هاى خرافى، ارزشها تبديل و دگرگون شده بود. آنان به چيزهايى افتخار مى‏كردند كه ارزش و قيمت حقيقى نداشت؛ زيرا هر گروهى بر آن بود تا حسب و نسب قبيله خود را به رخ ديگر قبايل بكشد و بدين وسيله بر آنها فخر بفروشد. آنان تا آنجا پيش رفتند كه دو قبيله، در شمارش افراد قبيله خود به رقابت برخاستند و تا آنجا پيش رفتند كه به شمارش قبر مردگان خود پرداختند.(20) اين فرهنگ زشت در دو آيه قرآن منعكس شده است:

«أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(21)

يعنى: خوى فزون‏طلبى شما به آن جا كشيد كه (براى شمارش مردگان) به شمردن قبور پرداختيد.

وقتى مردمان يك جامعه به رشد فكرى و فرهنگى دست مى‏يابند، افتخارات آنان جلوه‏هاى الهى و انسانى پيدا مى‏كند و آنگاه كه در زمينه فكر و انديشه و ايمان به پستى گرايش مى‏يابند، به چيزهايى افتخار مى‏كنند كه هيچ ارزش حقيقى و عقلانى ندارد و همانند مردم جاهليت به امورى بر ديگران فخر مى‏فروشند كه نشانه پشتوانه فكرى بسيار پست و زشت است.

فرهنگ زنده به گور كردن دختران

يكى از نشانه‏هاى انحطاط فرهنگ در جامعه، برترى‏جويى پاره‏اى از افراد آن بر گروه و يا جنس ديگر است. در جامعه جاهلى، مردان به گونه‏اى خويش را از زنان برتر مى‏شمردند كه جنس زن را نشانه سرافكندگى و شرمسارى به حساب مى‏آوردند. خداوند درباره ديدگاه آنان چنين مى‏فرمايد:

«إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ»(22)

يعنى: زمانى كه به يكى از آنان خبر تولد دخترى داده مى‏شد، از فرط خشم، چهره‏اش سياه و تيره مى‏گشت.

و درباره زنده به گور كردن دختران مى‏فرمايد:

«بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»(23) يعنى: به كدامين گناه كشته شد.

و در آيه‏اى ديگر اين عمل زشت ايشان را سفيهانه و بر گرفته از جهل معرفى مى‏كند:

«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ»(24)

يعنى: به حقيقت آنان كه فرزندانشان را سفيهانه و بدون آگاهى كشتند، زيان كردند.

ظلم و انحطاط فرهنگى جوامع

ظلم و ستم به همه گونه‏هاى ياد شده، تجاوز به حق حاكميت الهى است كه انسان را از معنويت و به‏كارگيرى مسائل الهى ـ انسانى دور مى‏گرداند و او را در فرومايگى انديشه و رفتار شخصى و اجتماعى پيش مى‏برد و به انواع گوناگون فسق و فجور كه نمايه‏هاى اصلى انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آيند، وامى‏دارد.

افزون بر اين، ستمگران با زور و انواع حيله‏ها، به حقوق ديگران تجاوز مى‏كنند تا ثروتهاى زمين را به ملكيت انحصارى خود در آورند و هدف اصلى‏شان اين است كه مردم را در چارچوب شرايطى كه خود مى‏خواهند به استثمار فرهنگى و مالى بكشانند.(25)

اسارت طبقه محروم در چنگال قدرتمندان ستمگر، آنان را از تكامل فكرى و معنوى و تعالى فرهنگى جامعه باز مى‏دارد. انديشه حفظ حيات و دور كردن خطر مرگ از گرسنگى، بيكارى و بيمارى و مدام در پى تأمين روزى خويش دويدن، نه تنها فرصتى براى تفكر درباره مسائل ديگر زندگى و جستجوى حقايق باقى نمى‏گذارد بلكه عمده مسائل فرهنگى را تحت الشعاع قرار مى‏دهد و افراد اجتماع را نسبت به ارزشهاى فرهنگى اجتماع اسلامى و انسانى خويش بى‏تفاوت مى‏سازد.

اگر گونه‏هايى از ظلم و ستم ياد شده، به صورت غير مستقيم سبب انحطاط فرهنگى جوامع مى‏شود، بى‏شك رواج فسق و فساد و شكستن موازين شرعى و اخلاقى، به اختلال در روابط اجتماعى و پديده‏هاى حياتى جامعه و طبيعت مى‏انجامد و به صورت مستقيم فرهنگ جامعه را تحت تأثير قرار مى‏دهد.(26)

بنابراين، بايد توجه داشت كه زنجيره ياد شده در تجازو از حدود سه گانه (ظلم ميان انسان و خدا، انسان و مردم، انسان و خويشتن) يكى از ريشه‏هاى ايجاد انحطاط فرهنگى در جوامع به شمار مى‏آيد. از اين رو، همان‏گونه كه اگر يك جامعه با حق و عدالت تدبير شود و به سوى آن حركت نمايد، به ترقى و سعادت و تداوم ارزشها مى‏رسد، اگر در مسير باطل و ستم قدم بردارد، به ذلت و پستى فرهنگ نزديك مى‏شود.

حاكمان ظالم و فاسد زمينه‏اى براى انحطاط فرهنگى

يكى از مهمترين عوامل گسترش منكرات و فساد و انحلال هويت فرهنگى در جامعه، حاكم فاسق و ظالم است كه به گونه‏اى سرمنشأ همه زشتيها و در رأس هرم انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آيد:

«وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ»(27)

يعنى: و از پى خواهش‏هاى آن قومى كه خود گمراه شدند و بسيارى رانيز گمراه كردند و از راه راست دور افتادند، نرويد.

در هر جامعه‏اى كه مشكل حكومت و سلطنت كافر و ظالم وجود دارد، منكر اساسى، وجود آن حاكم است كه سر چشمه همه زشتيها است و قبل از هر منكر جزئى بايد چنين منكرى را زمينه و ريشه انحطاط فرهنگى جامعه دانست. در غير اين صورت، تلاش صالحان در مواجهه با زشتيها به هدر خواهد رفت و با ابزارهاى تبليغاتى خوبيها، زشت تلقى مى‏شوند و زشتيها، ارزش و حق، نمايان مى‏گردد. قرآن اين افراد را كه در صدد گمراهى و جلوه دادن ضد ارزشها در نظر مردمان برمى‏آيند، ظالم و مورد لعن و نفرين خداوند در قيامت معرفى مى‏كند.(28)

حاكمان ظلم پيشه، خويش را معيار و ملاك تعيين ارزش و ضد ارزش مى‏دانند و در عمل بادگرگونى ارزشها، در پى اهداف خود مى‏روند.

خدافراموشى

«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»(29)

يعنى: و شما مؤمنان مانند آنان نباشيد كه بكلى خدا را فراموش كردند و خدا خودشان را از يادشان برد؛ آنان به حقيقت، بدكاران عالمند.

بر اساس اين آيه، پيامد فراموشى خود رحمانى و ملكوتى، فراموشى خداوند است. علامه طباطبايى در اين باره مى‏فرمايد:

اين آيه عكس نقيض حديث معروف نبوى است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «من عرف نفسه عرف به» يعنى اگر انسان خود را نشناخت، مطمئنا خالق خود را هم نمى‏شناسد. پس اگر انسان در اثر نادانى، غفلت از حقيقت خويش و فراموشى خداوند سبحان، به خود فراموشى برسد، در واقع، از هسته مركزى خويش كه همان فطرت الهى، توحيدى و كمال طلب است فاصله مى‏گيرد كه نتيجه آن، مرگ ارزشهاى فطرى و گرايشهاى عالى انسانى است.

اين حقيقت در سخن نورانى امير بيان، حضرت على(ع) نيز به روشنى ديده مى‏شود:

«من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة و خبط فى الظلال...»

يعنى: كسى كه خودش را نشناسد، از راه نجات دور مى‏شود ودر گمراهى غوطه‏ور مى‏گردد.(30)

بنابراين، يكى از دلايل و ريشه‏هاى ايجاد همه بلاياى فرهنگى و اجتماعى در نظام جامعه، مسأله خدافراموشى است. اگر آمار طلاق، دزدى و همه انحرافات اخلاقى و جنسى و...كه نمونه‏هاى بارز انحطاط و ناهنجاريهاى فرهنگى هستند، در جامعه‏اى بالا مى‏رود به اين دليل است كه رواج خدافراموشى در بين افراد آن جامعه است. بى‏توجهى به آخرت و ياد خداوند، مهمترين عامل ايجاد شرايط تاخت و تاز شيطان و شيطان‏نماهاست. همان طور كه خداوند در قرآن مى‏فرمايد:

«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ»(31)

يعنى: و هر كس از ياد خدا رخ بتابد شيطان را برانگيزيم تا يار و همنشين دائم وى باشد و آن شياطين، همواره آن مردم را از ياد خدا غافل و از راه خدا بازدارند و به گمراهى افكنند.

اگر يك نگاه جامعه‏شناسانه و دقيق به معضلات اجتماعى و انحرافات اخلاقى داشته باشيم بسيارى از آنها ريشه در همين مسأله دارد؛ چرا كه يكى از عوامل عمده و مهم بازدارنده انسان از گناه و فساد و فرومايگى اخلاقى، ياد خداست اگر ياد خدا نباشد، شيطان همنشين انسان مى‏شود. بر اساس آيات ديگر قرآن، كار شيطان ايجاد گمراهى،(32) غرور،(33) عداوت و دشمنى،(34) نزاع و درگيرى،(35) جدال و درگيرى،(36) زيبا جلوه دادن اعمال و رفتارهاى زشت،(37) امر به فحشا و زشتى(38) و... است.

اگر عداوت و نزاع، درگيرى و جدال در ميان زن و شوهر وجود دارد، يا فحشا و منكر در جامعه‏اى رواج مى‏يابد و اعمال زشت و ناپسند به عنوان هنجار و ارزش در جامعه نمود پيدا مى‏كند و تبذير و اسراف جايگزين صفت ارزشمند قناعت مى‏شود، آيا نتيجه چيزى جز فراموشى ياد خدا و نزديكى به شيطان است؟

دشمنان فرهنگ بشرى، با ايجاد اشتغالات فكرى و ذهنى كاذب و غيرواقعى، در فراموشى و كم‏رنگ شدن ياد خدا در جامعه سعى مى‏كند؛ چرا كه در اين صورت، مى‏توانند نقشه‏هاى شيطانى خود را به اجرا گذارند.

تقليد كور كورانه

در فرهنگ قرآن يكى از ريشه‏هاى انحطاط فرهنگى و نپذيرفتن راه درست، پايبندى متعصبانه به رسوم نادرست ابا و اجدادى و قبيله‏اى است. يكى از بزرگترين مشكلاتى كه پيامبران الهى(ص) با آن مواجه بودند تعصبى بود كه امتهاى آنان به پدران و نياكان خويش داشتند. قوم موسى،(39) هود(40) و محمد خاتم الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله (41) در مقابل رسولان خويش ايستادند و تأكيد ورزيدند كه از راه و رسم و فرهنگ پدرانشان عدول نخواهند كرد. آنان با تقليد و بدون تفكر، حاضر به جايگزينى فرهنگ اسلامى ـ قرآنى به جاى فرهنگ باطل و زشت گذشتگان خود نشدند.

افزون بر اين، عدم رشد فكرى و فرهنگى توده مردم، آنان را به تقليدهاى كوركورانه و پيروى از حاكمان ستم‏پيشه، مى‏كشاند. قرآن كريم، صفت ناپسند اين گروه را در روز قيامت از زبان خودشان چنين بيان مى‏كند:

«وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ»(42)

يعنى: ايشان مى‏گويند: خدايا! ما از بزرگان و پيشوايان خود پيروى كرديم و آنان ما را به راه ضلالت و گمراهى كشاندند.

تقليد از بيگانگان

زمينه و بستر ديگر انحطاط فرهنگى (كه از موارد گذشته، مهمتر است) تقليد بدون استدلال مردمان يك جامعه از بيگانگان است:

«تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ»(43)

يعنى: بسيارى از آنها را مى‏بينى كه كافران را دوست مى‏دارند؛ چه بد اعمالى از پيش براى خود فرستادند كه نتيجه آن، خشم خداوند بود و در عذاب الهى جاودانه خواهند ماند.

روشن است كه مراد آيه از دوستى اهل كتاب با كافران، صرف علاقه داشتن نيست بلكه دوستى آميخته با انواع گناه و تشويق به اعمال و افكار نادرست است. قرآن با بيان سرانجام اين دوستى، اهل كتاب و همه توحيدگرايان را از تقليد كوركورانه از بيگانگان باز مى‏دارد. حديثى از امام باقر عليه‏السلام نقل شده است كه چنين معنايى را تاييد مى‏كند:

«يتولون الملوك الجبارين و يزينون اهوائهم ليصبوا من دنياهم.»(44)

يعنى: اين دسته كسانى بودند كه جباران را دوست مى‏داشتند و اعمال هوس‏آلود آنان را در نظرشان خوب جلوه مى‏دادند تا به آنها نزديك شوند و از دنيايشان بهره گيرند.

به فرموده حضرت امام خمينى قدس‏سره تقليد در پوشاك، خوراك، وسائل تجملى، آداب و رسوم شهوانى و... مسلمانان را در انحطاط فرهنگى و فساد پيش مى‏برد و آنان را به ذلت و وابستگى در همه زمينه‏ها مى‏كشاند.(45) از اين رو، قرآن اين گونه شباهتها و تقليدها را ممنوع مى‏داند.

عياشى و خوش گذرانى

يكى از مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى در جامعه بشرى، پرداختن به عياشى و خوش‏گذرانى است. در حقيقت، خواسته نفسانى مبتنى بر لذتهاى شهوانى، سبب شكستن حريمهاى الهى و حتى انكار رسول مى‏شود:

«وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»(46)

يعنى: ما هيچ رسولى را در سرزمينى نفرستاديم، جز آن كه ثروتمندان عياش آن ديار به رسولان ما گفتند: «ما به رسالت شما كافرين و هيچ ايمان و عقيده‏اى به شما نداريم.» و باز گفتند: «ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت هرگز رنج و عذابى نخواهيم داشت.»

«مترف» كسى است كه در خوشيهاى زندگى غوطه‏ور است و هر چه مى‏خواهد مى‏كند و در استفاده از لذتهاى دنيا و شهوات خود را آزاد مى‏داند.(47) به ديگر عبارت، مترفين به طبقه‏اى از بزرگان مرفه مى‏گويند كه مال و خدمتكار بسيار داشته و از نعمت راحتى و آقايى بهره‏مندند تا آن كه نفسهايشان سست شده و در فسق و فجور، غوطه‏ور مى‏شوند و به مقدسات و ارزشها، توهين و به آبرو و زشتيها تعرض مى‏كنند. اگر كسى جلوى اينگونه افراد را نگيرد در زمين، فساد به راه مى‏اندازند و زشتى را گسترش مى‏دهند و... سرانجام جامعه را به نابودى فرهنگى مى‏كشانند.

فرو رفتن در راحتيهاى نفسانى و غوطه‏ور شدن در فساد ناشى از ثروت و قدرت، باعث طغيان و سوء استفاده از نعمتهاى خداوند مى‏شود و انسانهاى ضعيف را به سركشى در مقابل بندهاى فطرتهاى پاك و قوانين الهى وا مى‏دارد. آنگاه كه چنين مردمانى در انحطاط غير قابل بازگشت فرو روند، سنت الهى جريان مى‏يابد و عذاب بر آنان فرود مى‏آيد:

«كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها...»(48)

يعنى: چه بسيار شده كه ما اهل ديارى را كه به هوسرانى و خوش‏گذرانى پرداختند، هلاك كرديم.

ابن خلدون در مقدمه خود به زمينه‏سازى خوش‏گذرانى، براى تباهى فرهنگ اهل به توجه كرده و آن را سبب نابودى ارزشها مى‏داند:

تجمل‏خواهى و ناپروردگى، براى مردم تباهى‏آور است؛ زيرا در نهاد آدمى، انواع بديها و فرومايگيها و عادات زشت را پديد مى‏آورد و صفات نيك را از ميان مى‏برد و انسان را به صفات متضاد آن متصف مى‏كند. بنابراين، تجمل پرستى و پيامدهاى آن نشانه بدبختى و انقراض است.(49)

انحطاط فرهنگى پيامد صفات مترفين

تجمل‏گرايان و خوش‏گذرانان، داراى صفات و ويژگيهايى هستند كه زمينه انحطاط فرهنگى جامعه و فرد را فراهم مى‏آورد. تبلور چنين صفاتى در اجتماع و فراگيرى آنها در عموم مردمان يك جامعه، سبب مهمى در انحطاط فرهنگى و اخلاقى به حساب مى‏آيد، بلكه فراتر از آن، در انديشه قرآنى انحطاط فرهنگى چيزى جز تحقق اين ويژگيها نيست.

اگر مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى يك جامعه را نمايان شدن فسق، ظلم، بى‏اعتنايى به ارزشها، برترى‏طلبى، افتخار به صفات پوچ و...بدانيم، قرآن كريم همه اين نمودها را بر مترفين منطبق مى‏داند و به همين دليل، سرانجام كارشان را هلاكت و گرفتارى در عذاب الهى بيان مى‏كند.

به مناسبت، به بيان چند مورد از اين نمودها مى‏پردازيم:

الف) فسق

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً»(50)

يعنى: هنگامى كه ما بخواهيم اهل سرزمينى را هلاك سازيم متنعمان آنان را به اطاعت امر مى‏كنيم ولى آنها راه فسق و تباهى در آن ديار را پيش مى‏گيرند. بنابراين، عقاب لزوم خواهد يافت، پس همه آنان را هلاك سازيم.

مطابق اين آيه، از ويژگيهاى بارز مترفين (خوش‏گذرانان) فسق يعنى گذر از حد و حقوق صحيح و درست است. آنان با به وجود آوردن نابرابريهاى اجتماعى، روابط عاطفى و انسانى، فرهنگ و... را خدشه‏دار مى‏سازند و به صورت مستقيم و غير مستقيم اسباب انحطاط جامعه را فراهم مى‏آورند و مردم را به امراض اخلاقى دعوت مى‏كنند تا به اين وسيله به اهداف خود برسند.

ب) ظلم

از ويژگيهاى ديگر خوش‏گذرانان، ستمگرى آنان است؛ زيرا با ايجاد مراكز فساد و فحشا، ارزشهاى انسانى را دچار چالش مى‏سازند و با چنين اعمالى به خويشتن و ديگر انسانها، بلكه به خالق خود، ظلم روا مى‏دارند:

«.... لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ قالُوا يا وَيْلَنا إِنّا كُنّا ظالِمِينَ»(51)

يعنى: مگر يزيد و به خانه‏هاى خود در آييد و اصلاح فسادكاريهاى كه ممكن است روزى از آنها بازخواست شويد، بپردازيد. در آن هنگام با حسرت و ندامت گفتند: و اى بر ما كه سخت ستمكار بوديم!

ج) جرم و عياشى

قرآن كريم، خوش‏گذرانان مترف را مجرم مى‏داند و مى‏فرمايد:

«وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِيهِ وَ كانُوا مُجْرِمِينَ»

يعنى: و ستمكاران از پى عيش، به دنبال نعمتهاى دنيوى رفتند و آنان مردمى به كار و مجرم بودند.

آنان در پى لذتهاى زودگذر و راحتى جسمى، شب‏نشينيهايى (كنايه از اتلاف وقت در راستاى عياشى و توطئه و برنامه ريزى بر ضد انبيا و صالحان) ترتيب دادند و بدين وسيله افراد بسيارى را به تباهى اخلاقى كشاندند:

«حَتّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنّا لا تُنْصَرُونَ قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ»(52)

يعنى: آنگاه كه متنعمان را به عذاب اعمالشان بگيريم، در آن حال فرياد خداى آنها بلند مى‏شود كه امروز فرياد مكشيد كه ازسوى ما هيچ مدد و يارى نخواهيد ديد. همانا آيات ما بر شما تلاوت مى‏شد و شما وا پس مى‏رفتيد و با حالت استكبار به هذيان و افسانه‏هاى شبانه خود پرداخته، از شنيدن آيات الهى دورى مى‏كرديد.

آنان كه در پى هواى نفس و شهوات جنسى و غير جنسى مى‏روند نمى‏توانند آرام بنشينند و راهيان طريق رستگارى را نظاره كنند. از اين رو، درصدد گمراهى آنان برمى‏آيند و با روشهاى گوناگونى چون تشكيل شب‏نشينيهاى همراه با عيش و نوش، جامعه را به سوى تباهى اخلاقى فرامى‏خوانند.

شهوت‏پرستان راحت‏طلب، خويش را از عذاب الهى در امان مى‏بينند و به فرموده قرآن در مقابل صالحان مى‏گويند:

«نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»(53)

يعنى: مى‏گفتند: «ما كه بيش از شما مال و فرزند داريم در آخرت هم، هرگز رنج و عذابى نخواهيم داشت.»

همه تحولات جامعه انسانى كه بر طبق فرهنگ قرآنى آزمايش الهى است، در ميان چنين انسانهايى تبديل به فخر فروشى و افتخار به جلوه‏هاى مادى گشته است.

نازپرورى جسم و غوطه‏ور شدن در شهوات نفسانى توجه انسان را از مسائل اصلى و باارزش باز مى‏دارد و اگر چنين وصفى در ميان افراد جامعه رواج يابد؛ زيرا چنين افرادى نه تنها خود گرفتار پليدى مى‏شوند بلكه با تهمت،(54) تهديد،(55) تبليغ،(56) تمسخر(57) و ... جامعه را نيز به سوى زشتيها سوق مى‏دهند و از هويت فرهنگى آن دور مى‏سازند، تا آنجا كه يكى از مورخان فرانسوى، شكست مسلمانان از اقوام ترك و مغول را نتيجه خوش‏گذرانيها و رفاه‏طلبيهاى آنان مى‏داند.(58)

مظاهر انحطاط فرهنگى

بى‏شك هر عمل خلافى، در جامعه و از طريق آن در افراد اثر مى‏گذارد و سبب نوعى انحطاط فرهنگى مى‏شود و فساد و تباهى در سازمان اجتماع ايجاد مى‏كند. كار خلاف و گناه و قانون‏شكنى همانند غذاى مسمومى است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم، در سازمان بدن، تأثير نامطلوبى مى‏گذارد و انسانها را گرفتار واكنش طبيعى آن مى‏سازد.

دروغ سلب اعتماد مى‏كند؛ خيانت در امانت، روابط اجتماعى را برهم مى‏زند؛ ظلم، منشأ ظلم ديگرى مى‏شود؛ سوء استفاده از آزادى به ديكتاتورى مى‏انجامد و ديكتاتورى به انفجار؛ ترك حقوق محرومان كينه و عداوت مى‏آفريند و تراكم كينه‏ها و دشمنيها اساس جامعه را متزلزل مى‏كند؛ ظهور شهوات جنسى، جامعه را به سوى بى‏بند و بارى سوق مى‏دهد. خلاصه، هر كار نادرست و ضد اخلاق در هر مقياس و اندازه‏اى در گستره خود، از مظاهر انحطاط فرهنگى به حساب مى‏آيد و همه اين موارد در قرآن كريم، تبيين معجزه‏گونه‏اى شده است. به برخى از مظاهر روشنتر انحطاط فرهنگى اشاره مى‏كنيم:

گسترش فساد

رواج فساد و فحشا در جامعه، يكى از مظاهر بارز انحطاط فرهنگى به شمار مى‏آيد. از اين رو، قرآن كريم به آن توجه ويژه‏اى كرده و در آيات فراوانى بشريت را از آن باز مى‏دارد.

فساد خارج شدن چيزى از اعتدال، چه كم و چه زياد و ضد آن، صلاح است.(59) در قرآن نيز فساد و صلاح، در برابر يكديگر قرار گرفته‏اند: «الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الأَْرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ»(60) و «وَ اللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»(61) و در آيات بسيارى واژه فساد همراه تركيب «فى الارض» آمده (بيست مورد) تا نشان داده شود كه جنبه‏هاى اجتماعى مسأله مورد نظر است.

قرآن به دليل جنبه‏هاى اجتماعى و نقش مخربى كه فساد در جامعه اسلامى دارد، به بيان پيامدهاى آن، پرداخته و آن را هم‏رديف گناهان بزرگى چون جنگ با خدا و رسول،(62) هلاك كردن انسانها و زراعتها(63)، قطع پيوندهايى كه خدا به آنها فرمان داده است،(64) برترى جويى و سركشى(65) قرار مى‏دهد، تا آنجا كه به هنگام غرق شدن فرعون در دريا، وقتى كه او توبه خويش را اعلام مى‏كند، مى‏فرمايد:

«آلآْنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(66)

يعنى: هم اكنون ايمان مى‏آورى؛ در حالى كه قبل از اين گناه كردى و از فسادگران بودى.

با نگاهى به مجموع آيات در اين زمينه، در مى‏يابيم كه فاسد داراى معناى وسيعى است كه از بزرگترين جنايات فرعون و جباران تا گناهان به ظاهر كوچك مانند كم فروشى و تقلب در معامله را شامل مى‏شود.(67)

قرآن كريم، با معرفى مصاديق فساد به انسان، راه‏هاى مقابله با گسترش آنها براى جلوگيرى از فراگيرى انحطاط فرهنگى و اخلاقى را ارائه مى‏كند. گذشته از آن، تعبير به فساد در زمين ما را به اين واقعيت در زندگى اجتماعى انسانها رهنمون مى‏شود كه مفاسد اجتماعى، موضعى نيستند و نمى‏توان آن را در يك منطقه محصور كرد، بلكه در سطح اجتماع و در روى زمين گسترش پيدا مى‏كنند و از يك گروه و فرد، به ديگران نيز سرايت مى‏كنند و جامعه را به سوى انحطاط پيش مى‏برند.

نكته‏اى ديگر كه در اين آيات، بخوبى نمايان است، اين است كه يكى از اهداف بزرگ بعثت پيامبران، پايان دادن به هر گونه فساد در زمين بوده است. حضرت شعيب به قوم خود مى‏گويد:

«إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِْصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»(68)

يعنى: در برابر فساد قوم خود مى‏گويد: تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه قدرت دارم، با فساد مبارزه كنم و اصلاح كنم.

همجنس ‏گرايى

از انحرافات اخلاقى كه نمود آشكار انحطاط فرهنگى شمرده مى‏شود، انحراف جنسى در همه ابعاد آن است. بارزترين نمونه اين گمراهى، همجنس‏گرايى است كه بين دو مرد، لواط و بين دو زن، مساحقه نام دارد.

قرآن كريم، چنين انحطاطى را با عواقب و سرانجام آن بيان مى‏كند. قوم لوط، نمونه بارز اين انحراف زشت است كه آيات الهى گناه اصلى آنان را انحراف جنسى و همجنس‏گرايى مى‏داند. آن قوم، از جهت فرهنگى بسيار پست بودند و زشتيها را بى‏پروا و آشكار انجام مى‏دادند:

«أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ»(69)

يعنى: شما با مردان خلوت كرده و راه (فطرت زناشويى) را قطع مى‏كنيد و بى‏هيچ شرم و حيايى، به كارهاى قبيح در جامعه خود مى‏پردازيد.

آنان چنان آشكارا دست به انجام رفتار و گفتار زشت مى‏زدند كه قرآن از آن اعمال گناه چنين ياد مى‏كند:

«أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ»(70)

يعنى: آيا كار زشت و پليدى كه پيش از شما كسى بدان مبادرت نكرده، به جاى مى‏آوريد.

در روايات و اسناد تاريخى، اعمال زشت و ننگين ديگرى به موازات انحراف جنسى، از قوم لوط مطرح است. مجالس و محافل آنان، مشتمل بر انواع زشتيها و اعمال پست بوده است. فحشهاى ركيك و كلمات زننده، كار هميشگى آنان بود، با كف دست به پشت ديگرى مى‏كوبيدند، قمار مى‏كردند و بازيهاى بچگانه داشتند، انواع وسائل موسيقى را به كار مى‏بردند و در حضور جمع، بدن وعورت خود را عريان مى‏نمودند.(71)

روشن است در اين چنين محيط آلوده‏اى، انحراف و زشتى ابعاد تازه‏اى به خود مى‏گيرد، قبح اعمال ننگين بر چيده مى‏شود و افراد آن محافل، در راهى پيشروى مى‏كنند كه هيچ كارى در نظر آنان زشت و منكر نيست.

برخى از آثار همجنس‏ گرايى

طبيعت زن و مرد آن چنان آفريده شده است كه آرامش و اشباع سالم غرائز خود را در علاقه به جنس مخالف (از طريق ازدواج رسمى) مى‏بيند و هر گونه تمايل جنسى در خارج از اين چارچوب، انحراف از طبيعت سالم و يك نوع بيمارى روانى به حساب مى‏آيد كه اگر ادامه يابد روز به روز تشديد مى‏شود و نتيجه‏اش بى ميلى به جنس مخالف و اشباع ناسالم از طريق ميل به جنس موافق است.

بر اساس سنت الهى، زن و مرد با ويژگيهاى جنسى، روحى و بدنى، اسباب تكامل يكديگر را فراهم مى‏آورند و عمل بر خلاف اين سنت و فطرت چيزى جز سرپيچى از عبوديت الهى نيست. نه تنها انسان بلكه حيات تمام موجودات رشد كننده بر قاعده زوجيت يعنى همراهى مذكر و مؤنث، استوار و جمع شدن دو مذكر يا دو مؤنث خلاف قاعده خلقت است:

«سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الأَْزْواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ الأَْرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ»(72)

يعنى: پاك و منزه است خدايى كه همه ممكنات عالم را جفت آفريده؛ چه از نباتات و چه از انسانها و ديگر مخلوقاتى كه انسانها از آن آگاه نيستند.

اين گونه روابط نامشروع در ارگانيسم بدن انسان و حتى در سلسله اعصاب و روح، اثرهاى ويرانگرى دارد: مرد را از يك مرد كامل بودن و زن را از يك زن كامل بودن ساقط مى‏كند؛ به گونه‏اى كه زنان و مردان همجنس‏باز، گرفتار ضعف جنسى و تشويش خاطر مى‏گردند و ديگر قادر نخواهند بود پدر و مادر خوبى براى فرزندان آينده خود باشند. آنان از جهت روانى گرفتار تضاد پيچيده روانى مى‏شوند؛ حال آن كه قرآن، همراهى دو همسر را سبب آرامش آنان مى‏داند و مى‏فرمايد:

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ...»(73)

يعنى: و يكى از آيات (لطف) الهى آن است كه براى شما از جنس خودتان جفتى بيافريد تا در كنار او آرامش يافته و با هم، انس گيريد و ميان شما رأفت و مهربانى، برقرار فرمود.

بر اساس اين آيه، زن و مرد در كنار هم آرامش و سكون مى‏يابند و با محبت و دوستى و مهربانى از زندگى خويش لذت مى‏برند. افزون بر اين، در احاديث بسيار، علتهاى فروانى چون فراگيرى فساد و از بين رفتن نسل انسانى و از هم پاشيدن روابط خانوادگى و...سبب حرمت شديد همجنس‏گرايى شمرده است(74) و شريعت مقدس براى جلوگيرى از اين عمل زشت، مجازاتهاى سختى را براى آنان كه در اين مسير قدم بر مى‏دارند، در نظر گرفته است.

زنا

از ديگر مظاهر انحطاط فرهنگى كه سبب انحطاط و فرومايگى قانون خانواده است و در نهايت، به انحطاط فرهنگى جامعه مى‏انجامد، مسأله زنا و عمل نامشروع است كه قرآن به شدت از آن نهى مى‏كند و براى تأكيد و مبالغه در نهى، مخاطبين خود را از نزديك شدن به آن برحذر مى‏دارد:

«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً»(75)

يعنى: و هر گز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است.

تاريخ نشان مى‏دهد كه هيچ امتى به اين عمل زشت آلوده نشد مگر آن كه به انحطاط و سقوط فرهنگى دچار گشت. زنا همانند لواط داراى مفاسدى است كه هويت فرهنگى جامعه را سست مى‏كند؛ زيرا در اين صورت، فرد فرزند خويش را نمى‏شناسد و به تربيت او اقدام نمى‏كند. هرج و مرجى كه در هجوم شهوانى هر مردى به زنى پديد مى‏آيد، جامعه را در هاله‏اى از تنازعهاى بى‏پايان فرو مى‏برد. زن زناكار، مورد پذيرش فطرت سالم مردان نيست. بنابراين، الفت و مهربانى و آرامش كه از آثار ازدواج است براى زن و مرد حاصل نمى‏شود.

افزون بر اين، در چنين جامعه‏اى شخصيت زن، تنزل چشمگيرى مى‏يابد تا آنجا كه تنها وسيله‏اى براى دفع شهوات مردان هوسران، به حساب مى‏آيد و به فرموده رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از عوامل خراب شدن خانه انسان كه قابل تعمير و جبران نيست، زنا و عمل نامشروع است.(76)

بى‏شك، با تعمق در آيات الهى، مظاهر و مصاديق فراوانى چون بى‏اعتنايى به ارزشها، كم رنگ شدن نقش دين، تبديل منكر به معروف و بر عكس و... را مى‏توان روشن ساخت و زمينه‏هاى فراوان آن را كه بسيار مفيد است به كاوش نشست، تا راهگشاى زندگى بشر امروزى باشد؛ شايد از سرعت فرو رفتنش در انحطاط فرهنگى كاسته شود.

عوامل بازدارنده انحطاط فرهنگى

قرآن كريم، افزون بر تبيين جلوه‏هاى فرومايگى و پستى فرهنگ اصيل و اسلامى، به ارائه راهكارهايى براى جلوگيرى از انحطاط فرهنگى جوامع مى‏پردازد و در مقابل فرهنگى كه براساس بينش امانيستى و ليبراليستى، انسان را به آزادى بدون قيد و بند دعوت مى‏كند، انسان را به سوى بهترين زندگى دنيوى و آخرتى فرا مى‏خواند و عوامل مهمى را در اين زمينه يادآور مى‏شود:

الف) كنترل و نظارت اجتماعى

در حقايق درس‏آموز دين، نظارت و كنترل اجتماعى، به صورت جدى و اساسى مطرح شده است. آيات فراوانى در زمينه امر به معروف و نهى از منكر از سوى خداوند براى بشر نازل شده.(77) و اين قانون كلى توسط مفسران حقيقى شريعت (معصومين) شرح و تبيين يافته است. امام صادق از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل فرمودند:

هرگاه هنجارشكنى، حريم‏شكنى و معصيت خدا، به صورت علنى و آشكار صورت پذيرد، هر چند هنجارشكنان اندك و اكثريت مردم، افرادى قانون‏مدار و هنجارمند باشند، ولى اين اكثريت نظارت و كنترل را رها كنند، عذاب خواهند شد.

بنابراين، يكى از عوامل بازدارنده و تأثيرگذار در رفتار و فرهنگ جامعه، مسأله كنترل و نظارت اجتماعى است. امروز كنترل اجتماعى مفهومى مهم در جامعه‏شناسى يافته است؛ چنان كه دوركيم مى‏گويد:

«هرگاه نفوذ نظارت كننده جامعه، به گرايشهاى فردى، كارايى خود را از دست بدهد و افراد جامعه، به حال خود واگذار شوند، جامعه به ناهنجارى دچار خواهد شد.»(78)

كوتاه سخن اين كه پياده شدن صحيح امر به معروف و نهى از منكر، سبب باز داشتن انسان از فحشا و فساد و مسائل ضد اخلاقى مى‏شود و اگر افراد كجرو و منحرف، بر فرهنگ جامعه تسلط پيدا مى‏كنند نتيجه سستى و بى‏توجهى صالحان نسبت به وظيفه اجتماعى خود، يعنى نظارت و كنترل اجتماعى است.(79)

ب) جلوگيرى از مقدمات انحطاط

همان‏طور كه تا كنون گذشت، يكى از مظاهر فساد، انحراف در زمينه مسائل جنسى و شهوانى است. قرآن كريم براى جلوگيرى از آن، از حركت زنان و دختران در جامعه اسلامى به گونه‏اى كه جلب توجه كند و فسادانگيز باشد، نهى كرده است و با هر كارى كه جوّ جامعه را مسموم يا آلوده كند بشدت مبارزه مى‏كند. اگر قرآن با غيبت بشدت مبارزه مى‏كند(80) براى جلوگيرى از آشكار شدن عيوب پنهانى است؛ زيرا نمايان شدن چنين زشتيهايى، حرمت جامعه را جريحه‏دار مى‏كند و اگر دستوربه عيب‏پوشى مى‏دهد، دليلش همين است كه گناه، جنبه عمومى و همگانى پيدا نكند قرآن براى كسانى كه دوست دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان شيوع پيدا كند، عذاب دردناكى در دنيا و آخرت تعيين مى‏كند:

«إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ»(81)

يعنى: همانا كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم باايمان شيوع يابد در دنيا و آخرت دچار عذاب دردناكى مى‏شوند.

اسلام با توجه به اين نكته كه غريزه جنسى، نيرومندترين و ريشه‏دارترين غريزه آدمى است و آنگاه كه شعله‏ور شود حوادث هولناك به وجود مى‏آورد، از آنچه زمينه‏ساز و بستر طغيان شهوات است نهى مى‏كند. از اين رو در آيه حجاب مى‏خوانيم:

«وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ... وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ»(82)

يعنى: و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار نكنند و روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهر خويش يا... آنها هنگام راه رفتن، پاهاى خود را بر زمين نزنند تا زينت پنهانشان معلوم شود (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد).

در اين آيه، آشكار نمودن زينتها، سه بار مورد نهى قرار مى‏گيرد؛ چرا كه اين عمل سبب كشيده شدن افراد جامعه به فساد و فحشا و در نتيجه، غفلت از ياد خداست. فراتر از اين، از سخن گفتن زنان به گونه‏اى كه نامحرمان در ايشان طمع كنند، نهى مى‏كند:

«فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»(83)

يعنى: در گفتار نرمى نكنيد تا آن كه در دل مرضى دارد، طمع نكند.

آرى! قرآن انسان را از همه مقدمات و زمينه‏هاى گسترش فساد و از بين رفتن هويت فرهنگى، باز مى‏دارد و او را به ياد خدا و رعايت دستورات تكاملى الهى فرا مى‏خواند.

ج) بيا ن عاقبت انحطاط فرهنگى

تاريخ امروز و گذشته، به صورت زنده و روشن، صحنه‏هاى مجازات الهى را نشان مى‏دهد. قرآن براى جلوگيرى از انحراف انسانها و به قصد عبرت‏آموزى آنها چنين كسانى را مثال مى‏زند و مى‏فرمايد كه خداوند شالوده زندگى آنان را از اساس ويران كرد و سقف بر سرشان فرو ريخت و عذاب الهى از جايى كه نمى‏دانستند به سراغشان آمد.(84)

تبيين سرنوشت قوم نوح،(85) عاد،(86) ثمود،(87) شعيب،(88) لوط(89) و طغيانگران(90) در آيات بسيار، براى بازداشتن جامعه از چنين سرنوشتى است. در آيات الهى، چنين سرانجامى براى عموم كسانى كه در انحطاط فرهنگى و دينى فرو مى‏روند، تصوير شده است و اين نتيجه‏گيريهايى از مجموع آيات است كه آنچه در اين ماجراها بيان مى‏شود از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز و فساد و نتيجه دردناك آنها، مخصوص جمعيت و گروه خاصى نيست، بلكه همه كسانى كه در چنين راهى قدم بردارند، به چنين سرنوشت و پايانى دچار مى‏شوند ودر آخرت نيز به طور دائم در عذاب الهى خواهند ماند.

د) دعوت به تدبر و تفكر

قرآن براى هدايت مردمان و توجه دادن آنان به راه درست، در زمينه‏هاى مختلف، از همگان مى‏خواهد كه تفكر و تدبر كنند(91) و مى‏فرمايد: چرا در زنده نمودن خداوند، مردگان را تدبر نمى‏كنيد.(92) آيا انديشه نمى‏كنيد كه راه درست انسان را به سرانجامى آرامش‏بخش مى‏رساند. چرا تفكر نمى‏كنيد كه بتهايى كه مى‏پرستيد نمى‏توانند هيچ عملى انجام دهند(93). تنها كسانى در آيات و امثال قرآن كريم مى‏انديشند كه داراى علمى كاربردى هستند.(94)

قرآن مردمان را توبيخ مى‏كند كه چرا در آنچه انجام مى‏دهيد فكر نمى‏كنيد. اگر ظلمى به كسى مى‏كنيد به فطرت خويش مى‏يابيد كه اين عمل زشت و غير انسانى است. اگر در جهل به سر مى‏بريد با كمى تفكر درمى‏يابيد كه ميان علم و جهل تساوى نيست و عالمان و جاهلان برابر نخواهند بود(95) و تقليد چشم بسته از پدران، كارى برخاسته از بى‏فكرى انسانهاست.(96)

بنابراين، گوناگونى دعوت به انديشه و ژرف‏نگرى، براى يافتن راه درست است. قرآن مى‏خواهد انسان را به كمال بلند انسانيت، رهنمون شود و جامعه اسلامى را از انهدام فرهنگى مصون دارد. از اين رو، در همه زمينه‏هاى انحطاط فرهنگى، به تصريح و كنايه سخن مى‏گويد و متفكران و انديشوران را به يافتن و ارائه دادن صراط مستقيم يعنى راهى به دور از زشتيها براى شخص و جامعه، فرا مى‏خواند.

نتيجه‏ گيرى و ارائه پيشنهاد

با سير نزولى هويت فرهنگى در جوامع بشرى، ضرورت پژوهش در اين زمينه، از منظر وحى الهى، ضرورتى انكارنشدنى است؛ زيرا بررسى اين موضوع مهم از ديدگاه قرآن مى‏تواند براى همه مذاهب اسلامى، شايان توجه و كارساز باشد.

هدف از فرستادن رسولان الهى، ارائه فرهنگ صحيح و نماياندن راه رستگارى به بشر است. قرآن نيز به اين مقوله، توجه ويژه‏اى داشته است.

آيات الهى، با ارائه تصويرى كامل از جوامع جاهليت، نمونه‏اى گويا و رسا از انحطاط فرهنگى را ترسيم مى‏كنند و با بيان ويژگيهاى چنين اجتماعى، عبرت‏آموزى آن را براى آيندگان يادآور مى‏شوند.

تأثيرگذارى گناهان در گستره‏اى وسيع در كشاندن جامعه به سوى فرومايگى و از بين رفتن ارزشها، روشن است، اما خداوند متعال در قرآن بر توجه به پاره‏اى از مظاهر و نمودهاى انحطاط فرهنگى تأكيد مى‏ورزد و گسترش فساد را به صورت عموم و رواج همجنس‏گرايى، زنا و اعمال نامشروع، بى‏اعتنايى به ارزشها و تبديل زيباييها به زشتيها و... به طور خصوص را از نشانه‏هاى بارز انحطاط فرهنگى جامعه مى‏داند.

قرآن، راه‏هايى را براى بازدارندگى جامعه از فرومايگى فرهنگى ارائه مى‏كند و از پيروان خود مى‏خواهد با اجراى نظارت و كنترل اجتماعى (امر به معروف و نهى از منكر) و جلوگيرى از مقدمات انحراف و با تفكر و تدبر در سرنوشت جامعه‏هاى پيشين، جامعه خود را از انحرافات فرهنگى مصون دارند تا مورد لطف و مشمول رحمت خداوند مهربان قرار گيرند و از گرداب عذاب دنيوى و آخرتى در امان باشند.

در آيه‏اى از قرآن، مى‏خوانيم:

«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ...»(97)

يعنى: بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان و مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم و برخى از ما بعضى ديگر را به‏خدايى نپذيريم.

اين آيه، دعوت به نقطه‏هاى مشترك ميان اسلام و آيينهاى ديگر مى‏كند و به ما مى‏آموزد كه اگر كسانى حاضر نبودند در همه اهداف با شما همكارى كنند يا همه اعتقادات شما را بپذيرند، بكوشيد دراهداف مهم و مشترك همكارى كنيد.(98)

بنابراين، پيشنهاد مى‏شود به رغم تفاوت اعتقادى مذاهب و وجود سليقه‏هاى مختلف در جامعه اسلامى، با توجه به تهاجم فرهنگى بر ضد همه مذاهب و ايادن الهى، همه آنان با تعمق و تحقيق در اين نقطه مشترك (قرآن) زمينه را براى پياده كردن آن فراهم سازند. تحقق چنين مهمى مستلزم اين است كه ابتدا از جهت ارائه تئورى كامل قرآنى در زمينه انحطاط فرهنگى، به سرانجام قابل اطمينانى دست يابيم.

1ـ كارشناس ارشد فلسفه، محقق و نويسنده.

2ـ محمد محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمة، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1362، ج3، ص 149، ح 5058.

3ـ معادل عربى آن «الثقافة» و معادل انگليسى آن «Culture» است.

4ـ لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1377، ج 39، ص277.

5ـ اقتباس از امير حسين آريان‏پور، زمينه جامعه‏شناسى، شركت سهامى كتابهاى جيبى و كتابفروشى دهخدا، تهران، چاپ هفتم، 1353، ص 120.

6ـ لغت‏نامه دهخدا، ج 3، ص 3484.

7ـ جامع احاديث الشيعة، انتشارات مهر، قم، 1409ق.، ج 15، ص 8.

8ـ نحل / 89.

9ـ نهج البلاغه، خطبه 193.

10ـ همان.

11ـ محمد بن يعقوب الكلينى، اصول كافى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 599.

12ـ نهج البلاغه، خطبه 198.

13ـ محمد محمدى رى‏شهرى، پيشين، ح 1644.

14ـ همان، ح 1648.

15ـ نهج البلاغه، خطبه 198.

16ـ محمد محمدى رى‏شهرى، پيشين، ح 16425.

17ـ حجرات / 13.

18ـ آل عمران / 103.

19ـ نهج البلاغه، خطبه 26.

20ـ صادق آيينه‏وند، تاريخ سياسى اسلام، نشر رجاء، قم، 1371، ص 42.

21ـ تكاثر / 2ـ1.

22ـ نحل / 57.

23ـ تكوير / 9.

24ـ انعام / 40.

25ـ البته انديشه ناب قرآنى، هم نظام كاپيتاليسم و سرمايه‏دارى را مردود مى‏داند و هم نظام سوسياليسم را طرد مى‏نمايد و راه ميانه‏اى را پيشنهاد مى‏كند.

26ـ حبيب‏الله پايدار، حيات و مرگ تمدنها، انتشارات قلم و دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1357، صص70ـ41.

27ـ مائده / 77.

28ـ اعراف / 44.

29ـ حشر / 19.

30ـ شريف مرتضى، شرح الغرر و الدرر، ص 426.

31ـ زخرف / 37ـ36.

32ـ نساء / 60.

33ـ آل عمران / 120.

34ـ مائده / 91.

35ـ اسراء / 53.

36ـ انعام / 121.

37ـ عنكبوت / 38.

38ـ نور / 121.

39ـ يونس / 78.

40ـ اعراف / 70.

41ـ مائده / 4.

42ـ احزاب / 67.

43ـ احزاب / 7.

44ـ فضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، دار الفكر، بيروت، 1414 ق.، ج3،ص 381.

45ـ ر.ك.: وصيت نامه سياسى الهى حضرت امام خمينى قدس‏سره .

46ـ سبأ / 35ـ34.

47ـ قصص / 58.

48ـ قصص / 58.

49ـ مقدمه ابن خلدون، دار إحياء التراث العربى، بيروت، 1408 ق.، ص 322.

50ـ اسراء / 16.

51ـ انبياء / 13ـ12.

52ـ مؤمنون / 67ـ64.

53ـ سباء / 35.

54ـ اعراف / 60 و 66؛ مؤمنون / 27 و 34.

55ـ شعراء / 49 و 116؛ اعراف / 88 و 124؛ هود / 91؛ يس / 18؛ طه / 71.

56ـ مؤمنون / 34ـ33.

57ـ هود / 38؛ حجر / 11؛ يس / 30؛ زخرف / 7؛ انعام 10 و... .

58ـ گوستاو لويون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى، كتابفروشى اسلاميه، تهران، 1364، ج2، ص 763.

59ـ الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، المكتبة المرتضويه، تهران، 1392 ق.، ص 379.

60ـ شعراء / 152.

61ـ بقره / 220.

62ـ مائده / 33.

63ـ بقره / 205.

64ـ بقره / 27.

65ـ قصص / 83.

66ـ يونس / 91.

67ـ هود / 88.

68ـ هود / 88.

69ـ عنكبوت / 29.

70ـ سوره اعراف، آيه 80

71ـ شيخ عباس قمى، سفينة البحار، انتشارات سنائى، تهران، ص 517.

72ـ يس / 36.

73ـ روم / 21.

74ـ محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشيعه، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 14، ص 252.

75ـ اسراء / 32.

76ـ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، المكتبة الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1374، ج 79، ص 19.

77ـ آل‏عمران / 104، 110 و 114؛ اعراف / 157؛ توبه / 67، 71 و 112؛ حج / 41؛ لقمان / 17.

78ـ لوئيس كوزر، زندگى و انديشه بزرگان جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، انتشارت علمى، چاپ ششم، 1376، ص192.

79ـ شبيه اين مضمون از امام على عليه‏السلام نقل شده است. محمد محمدى رى‏شهرى، پيشين، ج 6، ص 264. به نقل از: حسن غفارى‏فر، نظارت و كنترل اجتماعى، كتاب زنان، ش 17، ص 120.

80ـ حجرات / 12.

81ـ بقره / 19.

82ـ نور / 31.

83ـ احزاب / 32.

84ـ نمل / 26.

85ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب‏الاسلامية، تهران، چاپ بيستم، 1380، ج 9، ص 68 و ج 25، ص87.

86ـ همان، ج 9، ص 142 و ج 20، ص 239.

87ـ همان، ج 14، ص 235 و ج 9، ص 162.

88ـ همان، ج 15، ص 332.

89ـ همان، ج 11، ص 109 و ج 22، ص 356.

90ـ همان، ج13، ص 415 و ج 16، صص 177 و 453.

91ـ محمد فؤاد عبد الباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، انتشارات اسلامى، تهران، چاپ دوم، 1374، صص595ـ594.

92ـ بقره / 73.

93ـ انبياء / 67.

94ـ مضمون آيه 43 سوره عنكبوت.

95ـ زمر / 9؛ رعد / 16 و... .

96ـ بقره / 170.

97ـ آل عمران / 64.

98ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيشين، ج2، ص 594.

/ 1