اندیشه و تفکر در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه و تفکر در قرآن - نسخه متنی

علیرضا عاشوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



انديشه و تفکر در قرآن

در وجود انسان هيچ موهبتى به اندازه موهبت عقل و نيروى فكر، ارزش حياتى و انسانى ندارد. نقشى كه تعقل در زندگى انسان و در سعادت و تكامل و موفقيت وى در برابر مشكلات بنيادين دارد، قابل مقايسه با هيچ نيروى ديگرى نيست. اصولا قواى خدادادى و موهبت هاى انسان نيز، هنگامى براى او سودمند است كه تحت رهبرى و كنترل كامل باشد و مواهب اكتسابى نيز تنها از طريق اعمال نيروى عقل و فكر براى انسان قابل تحصيل مى باشد.

برخوردارى انسان از موهبت ايمان و معرفت و دانش گرفته تا موهبت هاى زودگذر مادى ديگر، همه و همه، در سايه تعقل و تفكر بوده، هر نوع تكامل و ترقّى معنوى و مادّى انسان، مرهون بكارگيرى اين نيرو و موهبت بزرگ و مقدس است.

چه موهبتى باارزش تر و مقدس تر از اين نيرو، كه وقتى انسان متحيّر، براى دفع تحيّر خويش بدان تمسك مى جويد، او را به راه صلاح و مستقيم رهنمون شده، باعث مى شود كه او هدايت را از ضلالت و سعادت را از فساد و تباهى و ناكامى تشخيص دهد؟

در روايتى از امام باقر(ع) چنين مى خوانيم: آن هنگام كه خداوند عقل را آفريد، از او خواست سخن گويد، سپس به او فرمود: به من روى كن! پس روى كرد. سپس فرمود: روى برگردان! پس روى برگردانيد. سپس فرمود: قسم به عزّت و جلالم موجودى محبوبتر از تو نزد خودم، نيافريدم و...»

و همچنين از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمودند: خداوند به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است. زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل و نادان بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) نيكوتر است و خدا پيامبر و رسولى را تا آن زمان كه عقلش كامل نشود و بر عقول تمامى امّتش برترى نيابد، مبعوث نساخت...»

بهره مندى انسان از عقل

در كتاب كافى از امام كاظم(ع) چنين نقل شده است كه فرمودند: خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجّت آشكار و حجّت پنهان، حجّت آشكار، رسولان و انبياء و امامنند و حجّت باطنه عقول و افكارند» .

گرچه بهره همه مردم از اين موهبت عالى الهى يكسان نيست، ولى هركس مى تواند با استفاده از همان بهره اى كه در ظرفيت وجودى وى به عنوان يك وديعت خدا دادى نهاده شده است، راه صلاح و سعادت خويش را باز يابد و با بكارگيرى آن، به بهره هاى معنوى و مادى كه در خور اوست نايل گردد. مضافاً بر اين كه «رنه دكارت» فيلسوف شهير فرانسوى معتقد بود كه «عقل، از جمله نعمت هايى است كه بالسّويه بين انسان ها تقسيم شده است، و علّت موفقيت برخى افراد بخاطر روش درستى است كه بكار مى برند». ولى از آنجا كه انتخاب روش نيز به وسيله عقل صورت مى گيرد لذا در جواب اين متفكر غربى بايد گفت كه بكار بردن روش درست نيز بسته به ميزان عقلى است كه افراد دارند، در نتيجه عامل اصلى موفقيت برخى افراد در توانايى و كمال عقل آنهاست، كه از جمله بزرگترين و بهترين نعمت هاى خداوندى است. و به قول خواجه عبداللّه انصارى (ره): «خدايا به كسى كه عقل دادى، چه ندادى، و به كسى كه عقل ندادى چه دادى؟!».

هيچ كس را نمى توان به جهت اين كه از مراتب عالى عقل برخوردار نيست و يا نصيب كمى از اين موهبت ملكوتى دارد، مورد انتقاد و سرزنش قرار داد. ولى هر صاحب عقل و فكرى كه از همان مقدار بهره عقلى خويش استفاده نكند و آن را براى يافتن طريق سعادت و موفقيت و مبارزه با مشكلات به كار نگيرد و يا از عقل و فكر خود، در راههاى فساد و تباهى و ضلالت استفاده نمايد; و آن را براى يافتن طريق سعادت و موفقيت و مبارزه با مشكلات به كار نگيرد و يا از عقل و فكر خود، در راههاى فساد و تباهى و ضلالت استفاده نمايد; چنين انسانى، به هر اندازه از عقل و فكر كه برخوردار باشد قابل سرزنش خواهد بود. خداوند در قرآن ضمن توبيخ شديد اينگونه افراد، آنان را پست تر از چهارپايان و گمراهتر از موجودات فاقد عقل و شعور معرفى مى كند:«...لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها... اُولئكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ...; ... آنها دلها (عقل ها)يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند و) نمى فهمند... آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر...». مى دانيم كه قلب در اصطلاح قرآن به معنى روح و فكر و نيروى عقل است يعنى با اينكه استعداد تفكر دارند و همچون بهائم و چهارپايان فاقد شعور نيستند در عين حال از اين وسيله سعادت بهره نمى گيرند و فكر نمى كنند، و اين وسيله بزرگ رهايى از چنگال هر گونه بدبختى را بلااستفاده در گوشه اى از وجودشان رها مى سازند.

مخاطبان واقعى قرآن

روى سخن قرآن همه جا با انديشمندان و متفكران و صاحبان مغز و عقل است. و با توجه به اينكه قرآن در محيطى ظهور كرده كه در آنجا جز جهل حكومت نمى كرد، عظمت تعبيرات آن روشن مى شود. آياتى كه مخاطبان خود را دعوت به تذكر، تفكر و تعقل مى نمايد تقريباً در سراسر سوره هاى قرآن گسترده است، و به وضوح مى گويد كه مذهب راستين، زائيده انديشه، تفكر و تعقل است كه در ضمن، پاسخى است دندان شكن به كسانى كه بخاطر بعضى از مذاهب خرافى خط بطلان بر تمامى مذاهب راستين كشيده و گفته اند كه مذهب، وسيله تخدير و از كار انداختن انديشه ها، و ايمان به خدا مولود جهل آدمى است! در حالى كه جاهلان هرگز راهى به سوى خدا ندارند و اين عالمان و دانشمندان و متفكران هستند كه از آيات الهى الهام مى گيرند، و خداوند نيز بيانِ آيات خود را با كلماتى اين چنين مؤكد مى سازد كه: «... اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِقَوْمِ يَتَفَكَّرون * ... اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِلْعالَمين * ... اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يسمعون * ... اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يَعْقِلُون»

مسلماً اين اختلاف تعبيرات صرفاً تفنّن در عبارت نيست بلكه ارتباط مستقيم با محتواى آيات و ترتيب نزول دارد و هر كدام از آنها اشاره به نكته ايست كه با فهم روش قرآن و تعمق در آيات آن مى توان بدان دست يافت. مثلا در آيات فوق ابتدا سخن از «تفكّر» به ميان آمده و سپس «علم» و بعد از آن «گوش شنوا» و سرانجام «عقل» يعنى «تفكّر» پايه و زمينه ساز «علم» است كه انسان در پرتو قرآن آماده «شنيدن» و پذيرش حق مى شود و در نتيجه به مرحله كمال «عقل» نائل مى شود.

دعوت قرآن كريم به تفكّر

آيات زيادى از قرآن كريم انسان را در زمينه هاى گوناگون به تعقل و انديشيدن فرا مى خواند و اينك در ميان اين مجموعه بيكران، تعبير شگفت انگيزى را از قرآن ياد مى كنيم: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابّ عند اللّه الصمّ البكم الذين لا يعقلون; بدترين جنبنده ها نزد خدا، كر و گنگى هستند كه نمى انديشند» روشن است كه منظور قرآن از «كر و لال» كر و لال عضوى نيست، بلكه آن دسته اى از مردم هستند كه از انديشيدن و گفتن حقايق عاجزند، و مقصود از «لايعقلون» كسانى هستند كه از نيروى انديشه و خرد خويش براى دريافتن حقايق سود نمى جويند. قرآن، اينگونه انسانها را در سلك چهارپايان و حيوانات، مخاطب خويش قرار داده است و در جاى ديگر رجس و پليدى را مختص آنها دانسته و مى فرمايد: «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الّذين لا يعقلون; پليدى ]كفر و بى ايمان [را بر آنان قرار مى دهد كه تعقل نمى كنند» قرآن مجيد در اين آيه به دلالت «مطابقى» دعوت به تعقل مى كند و در آيات بسيارى نيز سنديّت عقل را به دلالت «التزامى» امضاء مى نمايد، مثلا به پيامبر اسلام(ص) دستور مى دهد كه از حريف خود برهان ِ عقلى بطلبد: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ; و اين نشانه سنديّت و حجيّت عقل است. و يا براى اثبات ذات يگانه «واجب الوجود» رسماً قياس منطقى ترتيب مى دهد «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌٌ اِلاَّ اللّه لَفَسَدَتَا; و با استثنا كردن مقدم، تالى را ناديده مى گيرد.

مسلّماً يكى از رسالتهاى قرآن، ياد دادن و تعليم است; در اين جهت مخاطب قرآن، عقلِ آدمى خواهد بود و قرآن نيز با زبان منطق و استدلال سخن مى گويد امّا بعضى پنداشته اند تعقل و استدلال منطقى بر پايه عقل نظرى در قرآن وجود ندارد و اصلا در عرصه دين و دين باورى عقل حجّت نيست، پس چگونه مى توان آن را زبان قرآن ناميد! معتقدان به اين نظريه چنين توضيح داده اند:

«... جنبه هاى ابداعى، رمزى و استعارى جوشان گفتار قرآنى، بر جنبه منطقى، عقلانى استدلالى و برهانى استوار بر حجيّت و حجّت آورى غلبه دارد. عقل موجود در قرآن، عقل عملى و تجربى است، (يعنى معطوف به رويدادها و مشكلات روز مره واكنش به آنهاست) اين عقل، جوشان و خروشان است، درست مانند زندگى، عقل سرد تأمّل گر و استدلالى (به شيوه مثلا گفتار فلسفى) نيست. به همين دليل دانش تفسيرى كه تأثير پذيرفته از فلسفه ارسطويى بود پديد آمد و مفهوم عقل به معناى منطقى و استدلالى را بر قرآن فرا فكند. اين خطاست، چون چنين چيزى در قرآن نيست، مسلمانان معاصر نيز درست در همين دام افتاده اند و حتى در قرآن بدنبال اتم شناسى گشته اند... اين قرائت فرافكنانه قرآنست نه قرائتى هماهنگ با زمانِ نزول وحى، چيزى را بر قرآن فرا فكندند كه در آن نيست... قرآن بيش از هرچيز، كتاب دينى است».

در حالى كه استاد شهيد مرتضى مطهرى (ره) خرد و انديشه آدمى را زبان گوياى قرآن و حجّت قاطع و معتبر در فهم و درك آن كتاب الهى مى داند و براى اثبات اين حقيقت دلايل فراوان از خود قرآن برمى شمرد. ايشان انگيزه ياد كرد دلايل قرآنى بر حجيّت و گويايى عقل را اينگونه بيان مى كند:

«ما چون درباره قرآن، گفتگو مى كنيم لازمست دلايل حجيّت عقل را از خود قرآن استخراج نماييم. قرآن به انحاى مختلف، سنديّت عقل را امضا كرده است. تنها در يك مورد مى توان از حدود شصت، هفتاد آيه نام برد كه در آنها به اين مسأله (دعوت به تعقل) اشاره شده است». ناگفته نماند، شايسته ترين و پرسودترين راهى كه بكار گرفتن عقل و فكر در آن ضرورى مى باشد، همانا طريق فهم قرآن و آيات پربار و حياتبخش اين كتاب آسمانى است. استفاده از موهبت الهى عقل در فهم حقايق و معارف قرآن، غير از نتايج علمى، سعادت و زندگى واقعى انسان را به روى هر متدبّر درست انديشى مى گشايد. اين خود مطلبى است كه قرآن، بدان دعوت نموده، صريحاً و به تكرار درباره آن، به عنوان يك وظيفه عمومى تأكيد كرده است، و كسانى را كه در بكار بردن موهبت الهى فكر و عقل براى فهم معانى و حقايق آيات قرآن سستى مى كنند، مورد سرزنش قرار داده، آنان را «قفل بر دل» خوانده است: «اَفَلا يَتَدّبرون القرآن اَمْ على قلوب اقفالها; آيا (در حقايق و معانى) قرآن انديشه نمى كنند يا بر قلبها(شان) قفل ها(ى مخصوص آنها) خورده است؟»

قرآن، در ضمن اين پيامها، خطاب ها، ترغيبها و دعوتهايى كه از صاحبان عقل جهت تأمّل و تدبّر و تفكر در آيات الهى به عمل آورده، عاليترين مقام و ارزش را براى عقل انسانى قايل شده، صحّت و قبول بيانات و دعوتهاى خود را بر عهده تشخيص عقل نهاده است و از اين راه ضمن تثبيت اصل آزادى فكر و عقل، ايمان و اطمينان كامل خود را درباره حقانيّت دعوت قرآن ابراز داشته است.

اصولا در پايان بسيارى از آيات جملاتى از قبيل «لِقَوْم يَعْقلون»، «لَعَلَّهُمْ يَعْقلون»، «وَ ما يَذّكَرُ إلاّ اولواالالباب»، «ذكرى لاولى الالباب» و «يَتَذَّكّرُ اولواالالباب» آمده است. اين گونه تعبيرات حاكى از آن است كه خطاب قرآن و هدف تعليمى و تربيتى آن و بالاخره روى سخنش با كسانى است كه از نعمت عقل براى درك واقعيت و راه سعادت انسانى استفاده مى كنند: «كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ مباركٌ لِيُدَبِّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَّكَّرَ اُولُوالالباب; (قرآن) كتابى است مبارك و ميمون كه ما آن را بر تو نازل كرديم تا آنكه (مردمان) در آيات و نشانه هاى آن تدبّر كنند و صاحبان خرد (از آن) پند گيرند»

اين گونه آيات ضمن دعوت مردم به تدبّر و تعقل در آيات قرآن، ارزش عقل و نقش آن را در فهم معانى و مفاهيم بلند قرآن نيز، به بهترين وجه بيان مى كند.

از اينرو، بايد گفت ركن اساسى و پايه اصلى در فهم قرآن، همانا استفاده از عقل و فكر و مراجعه به رسول باطنى است، و چنانكه ملاحظه شد تكيه گاه قرآن نيز در تفصيل آيات و تذكرات قرآنى و ارسال كتاب و نشان دادن راه سعادت و تبيين شرايع، بر همين اصل اساسى استوار بوده است: «قُلْ انّما اَعِظُكُم بِواحِدَة اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمّ تَتَفكّروا...; بگو شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اينكه دو نفر دو نفر، يا يك نفر يك نفر، براى خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را بكار گيريد،...».

جمله «اعظكم; شما را اندرز مى دهم» در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير و صلاح شما را فقط در اين سخن مى دانم نه در چيز ديگر. تعبير به «واحدة; تنها يك چيز» مخصوصاً با تأكيد به وسيله «انّما» اشاره گويايى است به اين واقعيت كه ريشه تمام اصلاحات فردى و جمعى در بكار انداختن انديشه هاست، مادام كه فكر ملّتى در خواب است مورد هجوم دزدان و سارقان دين و ايمان و آزادى و استقلال قرار مى گيرند، اما هنگامى كه افكار بيدار شود راه بر آنها بسته مى شود. تعبير به «قيام» به معنى آمادگى براى انجام كار است، چون وقتى كه انسان روى پاى خود مى ايستد آماده براى انجام كار مى شود، يعنى انديشه كردن نياز به آمادگى قبلى دارد. تعبير به «اللّه» نيز بيانگر آن است كه كارها بايد انگيزه الهى داشته باشد و تفكرى كه از چنين انگيزه اى سرچشمه گيرد ارزشمند است.

و جالب اينكه در تعبير «تتفكّروا» متعلق تفكّر ذكر نشده و اين نشانگر عموميّت آنست. يعنى بايد در همه چيز تفكر نمود. در مسائل زندگى مادى و معنوى، در مسائل بزرگ و كوچك و از همه مهمتر در مبدأ و معاد و خالق خويش.

جالب اينكه در چهل و شش مورد از آيات قرآن دعوت به «عقل و تعقّل» و مدح آنها كه عقل خويش را بكار مى گيرند، و مذمّت شديد آنها كه فكر خود را بكار نمى اندازند، وارد شده است. همچنين توصيف زيادى از علماء و دانشمندان و مقام علم و دانش نموده كه اگر بخواهيم همه آيات آن را گرد آورى و تفسير كنيم خود كتاب مستقلى مى شود. در اين مورد همين بس كه قرآن يكى از صفات دوزخيان را نداشتن تفكر و تعقل ذكر كرده است: «و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السّعير; دوزخيان مى گويند اگر ما گوش شنوا و عقل بيدارى داشتيم در ميان دوزخيان نبوديم!» و در جاى ديگر مى گويد: اصولا افرادى كه گوش دارند و نمى شنوند، چشم دارند و نمى بينند، عقل دارند و انديشه نمى كنند براى جهنّم نامزد شده اند!: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثيراً من الجنّ والانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هُمُ الغافلون; به طور قطع گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ قرار داديم، نشانه هاى آنها اينست كه عقل دارند و با آن انديشه نمى كنند، چشم دارند و با آن نمى بينند، و گوش دارند و با آن نمى شوند، آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر! آنها همان غافلانند».

و همچنين «تفكر» روح «ذكر» است و ذكر بى فكر لقلقه زبانى بيش نيست. آنچه كه مايه فلاح و رستگارى است همان ذكر آميخته با تفكر در جميع حالات است، و خداوند در آيه «واذكروا اللّه كثيراً» در واقع انسانها را دعوت به تفكر بسيار مى كند. كما اينكه مفسّر بزرگ مرحوم طبرسى، «ذكر» را در اينجا به معنى «فكر» گرفته است. و اين آميختگى «ذكر» و «فكر» در آيه 191 سوره آل عمران نيز آمده است آنجا كه خداوند در مقام معرفى خردمندان مى فرمايد: «الذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات والارض...; خردمندان ]كه در آيه قبل راجع به آنها شده[ كسانى هستند كه خدا را در حال قيام و قعود و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند ياد مى كنند و در اسرار خلقت آسمانها و زمين مى انديشند».

در واقع محتواى آيه مذكور اين است كه ذكر بدون فكر ارزش چندانى ندارد و آن ذكرى ارزنده است كه آميخته با تفكر باشد، همانطور كه تفكر در خلقت آسمانها و زمين هم اگر آميخته با ياد خدا نباشد، به جايى نمى رسد، چه بسيارند دانشمندانى كه در مطالعات فلكى خود و تفكر مربوط به خلقت كرات آسمانى، اين نظام شگفت انگيز را مى بينند اما چون به ياد خدا نيستند و عينك توحيد بر چشم ندارند و از زاويه شناسايى مبدأ هستى به آنها نگاه نمى كنند، نتيجه لازم تربيتى و انسانى را از آن نمى گيرند. همانند كسى كه غذايى مى خورد كه تنها جسم او را قوى مى كند، و در تقويت انديشه و فكر و روح او اثرى ندارد.

تفكر و انديشه، در اسرار آفرينش آسمانها و زمين به انسان آگاهى خاصى مى دهد، و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است، زيرا جائيكه انسان در هر موجود كوچكى از اين جهان بزرگ هدفى مى بيند آيا مى تواند باور كند كه مجموعه جهان بى هدف باشد؟ در ساختمانِ مخصوص اعضاى يك گياه هدفهاى روشنى است. قلب انسان و حفره ها و دريچه هاى آن هر كدام برنامه و هدفى دارند. ساختمان طبقات چشم هر كدام بخاطر منظورى است، حتى مژه ها و ناخن ها هر يك نقش معينى بر عهده دارند. آيا ممكنست كه هر كدام از ذرّات يك موجود داراى هدف خاصى باشد ولى مجموعه آن مطلقاً هدفى نداشته باشد؟! لذا خردمندان با توجه به اين حقيقت مى گويند كه «خدايا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريدى». و پس از اين اعتراف به ياد آفرينش خود افتاده و مى فهمند كه به عنوان ميوه اين جهان هستى بيهوده آفريده نشده اند بلكه سراى ديگرى در پيش دارند كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال در برابر آنها قرار مى گيرد; در نتيجه به مسئوليت هاى خود پى برده و از خداوند تقاضاى توفيق در انجام آنها مى كنند.

نحوه تفكّر خردمندان

آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت آيات قرآن مقدّمه اى براى انديشيدن است. لذا خداوند در آيه «اِنَّ فى خلق السمواتِ والارض و اختلاف اللّيل والنّهار لايات لاولى الالباب» ضمن اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين و آمد و شد شب و روز، آنها را به عنوان نشانه هايى روشن براى صاحبان خرد و انديشه معرفى مى كند. يعنى مردم را به انديشيدن در اين آفرينش بزرگ دعوت كرده تا هركس به اندازه پيمانه استعداد و تفكرش از اين اقيانوس بيكران سهمى ببرد و از سرچشمه صاف اسرار آفرينش سيراب گردد. سپس طى چهار آيه بعد از آن، فشرده اى از ايمان و برنامه هاى عملى و درخواستهاى صاحبان فكر و خرد و نيايش هاى آنها را چنين بيان مى كند: «الذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات وَالارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار; آنان كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند; و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند; (و مى گويند) بارالها! اينها را بيهوده نيافريدى; منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاهدار».

«ربنا انّك من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار; پروردگارا! هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته اى; و براى افراد ستمگر، هيچ ياورى نيست». «ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربّكم فامّنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار; پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه: به پروردگار خود ايمان بياوريد. و ما ايمان آورديم. پروردگارا! گناهان ما را ببخش; و بديهاى ما را بپوشان; و ما را با نيكان (و در مسير آنها) بميران». «ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم القيامة انّك لا تخلف الميعاد; پروردگارا! آنچه را به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى، به ما عطا كن; و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان; زيرا تو هيچگاه از وعده خود تخلف نمى كنى.»

و در نهايت هم به آنها وعده استجابت داده و مى فرمايد: «فاستجاب لهم ربّهم...» «پروردگارشان بلافاصله درخواست هاى آنان را اجابت مى كند...» كما اينكه از امام صادق(ع) نيز نقل شده است كه فرمودند: «هركسى كه برايش كار مهمّى پيش آيد و پنج بار بگويد «ربنا» خداوند او را از آنچه مى ترسد رهايى مى بخشد و به آنچه اميد دارد نائل مى گرداند. عرض كردند: چگونه پنج بار «ربنا» بگويد؟ فرمود: اين آيات را كه مشتمل بر پنج «ربنا» است بخواند و به دنبال آن اجابت پروردگار است زيرا مى فرمايد: «فاستجاب لهم ربّهم...» .

«ناگفته پيداست كه تأثير واقعى و عميق اين آيات در صورتى است كه زبان انسان در آن هماهنگ با دل و عمل انسان باشد، و مضمون آيات كه طرز تفكر خردمندان و عشق و علاقه آنها را به خدا و توجه آنها را به مسئوليت ها و انجام اعمال نيك مى رساند در جان آنها جايگزين شود، و همان حال خضوع و خشوع را پيدا كنند كه خردمندان با ايمان به هنگام مناجات با خداى خود پيدا مى كردند».

آيات فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است كه مجموعه اى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مى باشد. لذا در احاديث و روايات اهميت خاصى به اين آيات داده شده است. از آن جمله پيامبر اكرم(ص) به «بلال» فرمودند كه خداوند در شبى كه گذشت، آيات تكان دهنده اى بر من نازل كرده است، و سپس شروع به خواندن آيات مذكور كرده و فرمودند: «ويلٌ لمن قرئها و لم يتفكر فيها; واى به حال آنكس كه آنها را بخواند و در آنها انديشه نكند».

همچنين در روايتى از حضرت على(ع) نقل شده كه پيامبر خدا(ص) هرگاه، براى نماز شب برمى خواست نخست مسواك مى كرد، و سپس نظرى به آسمان مى افكند، و اين آيات را زمزمه مى نمود.

/ 1