تمسك به قرآن و عترت تنها راه وحدت در نگرش فريقين
فداحسين عابدي چکيده
با ژرفنگري در منابع فرق اسلامي و روايات پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله)، به اين نتيجه ميرسيم كه بهترين و محكمترين نقطه وحدت اسلامي قرآن و عترت است.نوشتار حاضر با توجه به اهميت موضوع وحدت اسلامي به محورهاي مختلف آن پرداخته و عوامل اتفاق و اتحاد و اسباب افتراق براساس نگرش علامه شيخ شرفالدين مورد بررسي قرار گرفته است.اين مقاله به چند گفتار تقسيم ميشود: گفتار اول مشتمل بر مفهوم و مصداقِ قرآن، عترت، اهلبيت(عليهمالسلام) و وحدت است. در گفتار دوم به اهميت و ضرورت وحدت پرداخته شده و در گفتار سوم راهكارهاي وحدت كه تمسك به قرآن و عترت ميباشد ترسيم شده است. در گفتار چهارم چگونگي تمسك به قرآن و عترت اشاره شده و در گفتار پنجم دلايل برتري مذهب اهلبيت(عليهمالسلام) بيان شده است. واژههاي كليدي:
شرفالدين، وحدت، افتراق، قرآن، عترت، اهلبيت(عليهمالسلام)، مسلمانان، تمسك، اطاعت، اتباع.مفهوم و مصداقشناسي
الف) قرآن
قرآن مجيد همان كتاب الهي است كه توسط جبرئيل امين بر قلب نبي مكرم اسلام(صلياللهعليهوآله) نازل شد و راه رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي بشر در آن است. به اتفاق همه مكاتب فكري، اعتقاد به وحياني بودن و عدم تحريف قرآن بر همه واجب و منكر آن كافر است. درك عظمت قرآن مجيد از توان بشر عادي محال است، مگر اينكه از « راسخون في العلم» باشد: « لايعلم تأويله الا الله والراسخون في العلم».1 براي بيان كرامت قرآن اين آيه بس است: « قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان يأتو بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيراً؛2 بگو، اگر جن و انس اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند يكديگر را كمك كنند.» ب) عترت
در ديدگاه واژهشناسان «عترت» يك لفظ مشترك است و به معاني متعدد به كار برده شده است. برخي از معاني آن عبارتاند از: نزديكترين فرد به شخص؛ فرزندان فرد؛ خويشاوندان قريب و بعيد كسي؛ فرزندان ذكور كسي.ابنمنظور(م711ق) عترت را همان اهلبيت قرار داده است و حديث ثقلين را دليل بر مدعاي خود آورده است كه رسول خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهلبيتي.» و گفته: «فجعل العترة اهلالبيت.»3 بنابراين عترت و اهلبيت از لحاظ مصداق مترادف يكديگر خواهند بود و در حديث ثقلين اهلبيت براي عترت عطف بيان يا بدل خواهد شد. از يك لحاظ عترت اجمال است و اهلبيت تفصيل آن اجمال است. و اهلبيت نيز همان است كه در آيه تطهير بيان شده است. ج) اهلبيت
اهل در لغت به معناي، پيرو، تابع، ملت و امت است.4 خاندان و عائله را به دليل اينكه بيشترين تبعيت را دارند اهل گفتهاند.راغب اصفهاني(م502ق) اهل را به اين شرح ترسيم كرده است:اهلالرجل كسانياند كه نسبي يا ديني يا چيزي همانند آن مثل خانهاي، شهري و بنايي آنها را با يكديگر جمع و مربوط ميكند و آنها را اهل و خانواده آن شخص گويند. پس اهلالرجل در اصل كساني هستند كه مسكن و خانه و واحدي آنها را در يك جا جمع ميكند.سپس اين معنا را توسعه داده و گفتهاند: «اهلالبيت» يعني كساني كه نسب خانوادگي وسيله جمع آنهاست و بعداً اصطلاح اهلبيت به طور مطلق به خاندان پيامبر اطلاق شده است و آنها با اين نام شناخته شدهاند.5 چنانكه در آيه تطهير آمده است:انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت ويطهركم تطهيرا.6آلنبي كياناند؟ در ميان دانشپژوهان در اينباره اختلاف وجود دارد. برخي گفتهاند: «آلالنبي من اتبعه به او كانت او غير قرابة.» برخي ديگر گويند: كساني كه بر آنها صدقه حرام است، آلنبياند، چنانكه شافعي ميگويد:آل محمد هم الذين حرمت عليهم الصدقة وعوضوا عنها الخمس. و آنها خاندان بنيهاشم و بنيعبدالمطلباند. اينها كساني هستند كه بعد از نبياكرم خداوند آنها را برگزيده است.7 عترت و اهلالبيت در اصطلاح كتاب و سنت
واژههاي عترت و اهلبيت از واژگان مشتركاند. بنابراين براي تعيين مصداق آنها بايد به دنبال قرينه رفت. در كتاب و سنت قرائن متعددي يافت ميشوند كه مراد از آل يا اهلالبيت، چنانكه راغب اصفهاني و برخي ديگر هم اشاره كردهاند، آلمحمد(صلياللهعليهوآله) ميباشند و كتاب و سنت اين واژه را در مورد افراد خاص به كار برده است. در قرآن مجيد دو آيه وجود دارد كه يكي درباره خاندان حضرت ابراهيم(عليهالسلام) و ديگري درباره خاندان حضرت محمد(صلياللهعليهوآله) ميباشد. براي اينكه مسئله روشن شود روايت زير را ملاحظه كنيد.عطاءبنسيار از امسلمه نقل ميكند:في بيتي نزلت: « انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت ويطهركم تطهيراً» وقالت: فارسل رسولالله الي علي وفاطمة والحسن والحسين فقال هولاء اهلبيتي.8دهها روايت معتبر متواتر در كتب فريقين داريم كه از آنها روشن ميشود مصداق اتم و اكمل اهلبيت، حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهمالسلام) ميباشند. د) تمسك
واژه «تمسك» در لغت چنگ زدن به چيزي است.9 البته در مورد بحث ما تمسك، چنگ زدن به دامن قرآن و عترت و تمسك به تعاليم قرآن و اهلبيت اطهار(عليهمالسلام) است. هـ) وحدت
وحدت به معناي يگانه شدن و انفراد است.10 اتحاد نيز در لغت به معناي يكي شدن دو چيز موجود ميباشد: «صيرورة الشيئين الموجودين شيئاً واحداً.»11وحدت؛ اهميت و مقصود از آن
چنانكه گفته شد، وحدت يگانه و يكي شدن دو چيز موجود است، ولي وقتي ما ميگوييم وحدت مسلمانان يا اتحاد بين مسلمين، مراد معناي لغوي آن نيست. معناي اتحاد اين است كه تمام مكاتب فكري مسلمانان با حفظ اصولشان كه همه آن را قبول دارند، از قبيل: توحيد، رسالت، معاد، قبله، قرآن، اهلبيت(عليهمالسلام)، در مقابل دشمن مشتركشان در يك صف جمع شوند. اتحاد اسلامي به معناي دست برداشتن گروهي از عقايد خودشان و اختيار نمودن مذهب ديگري نيست، چنانكه برخي از بزرگان اتحاد را چنين معنا كردهاند. شيخ سليم بشري، رئيس جامعه الازهر مصر، خطاب به علامه شرفالدين چنين مينويسد:اكنون چهقدر محتاج به اتحاد هستيم و چهقدر محتاج به اخوت و برادري ميباشيم و اين اتحاد وقتي به وجود ميآيد كه شما شيعيان مانند همه مسلمانان جهان از اين چهار مذهب پيروي كنيد. (آيا غير از پيروي از مذاهب اربعه راه ديگري براي حل مشكلات ميدانيد؟!)12علامه در جواب ايشان مينويسد:بياييم بر سر مسئله مهمي كه ما را با آن آگاه ساختيد و آن رمز اتحاد مسلمانان بود متحد شويم. من معتقدم اتحاد مسلمانان منحصر به انحراف شيعه از مذاهب خود نيست و همچنين محتاج به تغيير مذهب طائفه سنيها نيست. اگر فقط شيعيان بخواهند براي اتحاد اسلامي دست از عقايد خود بردارند، انتخاب بيامتياز است بلكه انتخاب ضعيف و كنار گذاشتن قويتر است.من معتقدم اتحاد اسلامي و ريسمان برادري وقتي به دست ميآيد كه شما مذهب شيعه را آزاد اعلام كنيد و آن را مانند يكي از مذاهب چهارگانه بدانيد. بايد نظر شافعي، حنفي، مالكي و حنبلي بر پيروان آلمحمد(صلياللهعليهوآله) مانند نظرشان به يكديگر باشد تا در اثر اين احترام به مذهب شيعه اختلافات مسلمانان برطرف شود و اجتماعات آنان منظم گردد.اختلافات شيعه و سني پايه درستي ندارند؛ بلكه سرچشمه آنها دروغها، اتهامات و تبليغاتي است كه در شرايط زماني خاصي مطرح شده است و قدرتهاي سياسي گذشته آنها را اشاعه دادهاند.13رهبر معظم انقلاب ميفرمايد:منظور ما از وحدت، هماهنگي و يكنوايي و همصدايي است، تا برادران ديگر در مقابل هم قرار نگيرند و لولههاي تفنگ دشمن به دوست منصرف نشود.14 ما نميگوييم كه سنيهاي عالم بيايند شيعه بشوند يا شيعههاي عالم دست از عقيدهشان بردارند. حرف ما به عنوان پيام وحدت اين است كه مسلمانان بيايند با هم متحد بشوند و با يكديگر دشمني نكنند و محور هم كتاب خدا و سنت نبياكرم(صلياللهعليهوآله) و شريعت اسلامي باشد. اين حرفي است كه هر عاقل بيغرض و منصفي آن را قبول خواهد كرد.پس وحدت اسلامي به اين معناست كه تمام مسلمانان عالم با حفظ اصول و عقايدشان مسائل اختلافي را حل كنند و در مقابل دشمنان اسلام با يكپارچگي قيام كنند و درست به اين آيه عمل نمايند: « محمد رسولالله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم؛15 محمد رسول خداست و كساني كه با آن حضرتاند در مقابل كفار سختگير و در مقابل خودشان رحمدل و مهرباناند.»ضرورت وحدت و اتحاد از ديدگاه قرآن
قرآن مجيد بر وحدت و اتحاد تأكيد كرده و در آيات فراواني از آن سخن گفته است. آيات زير ضرورت وحدت و اتحاد را روشن ميسازند:1. « واعتصموا بحبلالله جميعاً ولاتفرقوا؛16 همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.»2. « ولاتكونوا كاالذين تفرقوا واختلفوا من بعد ماجاءتهم البيّنات واولئك لهم عذاب عظيم؛17 و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند، (آن هم) پس از آنكه نشانههاي روشن به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمي دارند.»3. « واطيعوا الله ورسوله ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم واصبروا ان الله مع الصابرين؛18 فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و نزاع نكنيد كه سست شويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان برود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامتكنندگان است.»از آيات مذكور استفاده ميشود اتحاد و اتفاق امر پسنديدهاي است. البته هر اتفاق و اتحادي از نظر قرآن كار درستي به حساب نميآيد، بلكه اتحاد و اتفاقي مطلوب است كه مراد خداوند باشد. قرآن گفته است: « واعتصموا بحبل الله»؛ پس اتحادي كه براي خدا و دين اسلام باشد، مورد پسند قرآن است و همينطور تفرقه و جدايي مطلقاً از نظر قرآن كار قبيحي است.كساني كه در ميان مسلمانان افتراق و جدايي مياندازند، ارتباطشان با خدا و رسول كاسته خواهد شد و عذاب دردناكي براي آنها تدارك ديده شده است. تنازع بين مؤمنان باعث تضعيف آنها خواهد شد: « ولاتنازعوا فتفشلوا». بنابراين وحدت و اتحاد كار الهي و عبادت به شمار ميآيد.ضرورت وحدت و اتحاد از ديدگاه روايات
از ژرفنگري در منابع اسلامي به وضوح روشن ميشود كه وحدت و اتحاد بين مردم از ديدگاه رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) و ائمه هدي(عليهمالسلام) چهقدر ضرورت و اهميت دارد. در روايات فراواني رسول خدا علاوه بر تأكيد بر وحدت، راهكارهاي وحدت و محبت و الفت بين مردم را بيان نموده است. در زير برخي روايات را بررسي ميكنيم:1. «عن النبي(صلياللهعليهوآله): ذمة المسلمين واحدة يسعي بها أدناهم وهم يد علي من سواهم فمن اخضر مسلما فعليه لعنة الله والملائكة والناس اجمعين لايقبل منه يوم القيامة صرف ولاعدل؛19 همه مسلمانان در سايه يك پيمان بوده و ضعيفترين افرادشان در سايه آن كار ميكند و همه با هم چون يك دست بر سر بيگانگاناند. واي بر كسي كه اين پيمان را حتي در مورد يك فرد مسلمان بشكند كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر اوست و از او در روز قيامت هيچ عملي پذيرفته نخواهد شد.»2. «وعنه ايضاً: اياكم والظن فان الظن أكذب الحديث ولاتجسسوا ولاتسحبوا، ولاتناجشوا ولاتحاسدوا ولاتدبروا، ولاتباغضوا وكونوا عبادالله اخواناً ولايحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاثة ايام؛20 از گمان بد بپرهيزيد، زيرا دروغترين گفتار همان است كه از روي گمان گفته شود. براي به دست آوردن اخبار مخفي به يكديگر گوش نكشيد در امور يكديگر تجسس و پيجويي نكنيد، حسد نورزيد و از هم فاصله نگيريد و با هم دشمني نكنيد. بندگان خدا و چون برادران باشيد و روا نيست مسلماني بيش از سه روز از برادر مسلمانش دوري كند!»3. «وعنه ايضاً: المسلم اخو المسلم لايظلمه ولايسلمه ومن كان في حاجة اخيه كان الله في حاجته ومن خرج عن مسلم كربة فرج الله عنه كربة من كربات يوم القيامة ومن ستر مؤمناً ستر الله يوم القيامة؛21 مسلمان برادر مسلمان است و بدو ظلم نميكند و تنهايش نميگذارد. كسي كه سرگرم كار مورد نياز برادر خود باشد، خداوند كار او را اصلاح ميكند. كسي كه گرفتاري مسلماني را برطرف كند، خداوند گرفتاري روز قيامت او را برطرف ميكند و كسي كه بر زشتي مسلماني پردهپوشي نمايد، خداوند زشتيهاي وي را در روز قيامت مستور ميدارد.»از روايات مذكور به اين نتايج ميرسيم: كسي كه بين برادران ايماني و اسلامي تفرقهاندازي بكند، از رحمت الهي دور ميشود. دوري از برادر مؤمن از سه روز بيشتر روا نيست. برآوري حاجت مؤمن باعث الفت ميشود و مورد توجه خدا قرار ميگيرد. محبوبترين فرد نزد خدا كسي است كه با ديگران دوستي كند و دوستياب باشد و مبغوضترين فرد نزد خدا كسي است كه بين مسلمانان جدايي و افتراق بيفكند.عوامل اتحاد
مهمترين عوامل اتحاد به شرح زير ميباشند: 1. اسلام و ايمان
به اعتقاد اهلسنت و شيعه، اسلام و ايمان عبارت است از گفتن شهادتين (اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمد رسولالله) و اعتراف به قيامت و خواندن نمازهاي پنجگانه شبانهروزي رو به قبله و روزه گرفتن در ماه مبارك رمضان و پرداختن زكات و خمس واجب. كتابهاي ششگانه معتبر اهلسنت كاملاً اين مطلب را روشن ميسازد.بخاري نقل كرده است:قال رسولالله(صلياللهعليهوآله): من شهد ان الا اله الا الله واستقبل قبلتنا وصلي صلاتنا وأكل ذبيحتنا فذلك المسلم له ما للمسلم وعليه ما علي المسلم؛22كسي كه يكتايي خدا را گواهي كند، قبله مسلمانان را قبله خود قرار دهد، همانند آنان نماز بگزارد و از گوشتي كه آنان پاك و حلال ميدانند بخورد، مسلمان به شمار ميرود و از مزاياي اسلام بهرهمند ميشود و مشمول وظايف مسلمانان خواهد شد.اسامةبنزيد ميگويد:رسول خدا(صلياللهعليهوآله) ما را به حرقه فرستاد و صبحگاه با مردم آنجا مواجه شديم و چون آنها را شكست داديم، من و شخصي از انصار يكي از آنها را تعقيب كرديم. همينكه بر او دست يافتيم گفت: لا اله الا الله، انصاري از او دست برداشت، ولي من با نيزه خود بر او تاختم و او را كشتم. چون برگشتم، جريان به پيغمبر(صلياللهعليهوآله) رسيده بود. حضرت فرمود: اسامه، تو او را كشتي، پس از اينكه به يكتايي خدا شهادت داد؟ عرض كردم: او فقط ميخواست با اين گفتار از كشته شدن نجات يابد. حضرت مكرر فرمود: با آنكه لا اله الا الله گفت او را كشتي؟ اينقدر اين جمله تكرار شد كه من آرزو كردم اي كاش قبلاً مسلمان نشده بودم!تنها همين يك روايت براي احترام «لا اله الا الله» و اهل آن كافي است. راستي، در صورتي كه شخصي اين جمله را پناهگاه و راه فرار خود قرار دهد و اينگونه احترام داشته باشد، درباره كسي كه نطفه او با اين گفتار بسته شده و روح آن را همراه شير مادر مكيده و با آن استخوان او محكم شده، گوشت روييده و قلبش پرتو درخشان آن گشته، چه ميتوان پنداشت؟!23در روايات متواتر اهلسنت و شيعه تأكيد دارند كسي كه يكتاپرست باشد اهل بهشت است. لكن اين روايت به اصطلاح فني آن همه عمومات سابق را به ولايت پيغمبر و عترت تخصيص ميزند، همان عترت كه رسول خدا آنها را در حديث ثقلين، قرين قرآن، باب حطه، كشتي نجات و ريسمان محكم قرار داده است.24 2. تمسك به عترت
از همه مهمتر و محكمتر براي اتحاد و وحدت ميان مسلمانان تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) است. از قرآن و روايات ثابت است كه تمسك به اهلبيت واجب است و همه مسلمانان اهلبيت(عليهمالسلام) را قبول دارند. بنابراين اگر همه مسلمانان عالم فقط و فقط به اهلبيت(عليهمالسلام) تمسك جويند، بيترديد وحدت و اتحاد اسلامي در جهان برقرار خواهد شد و سعادت دنيوي و اخروي نصيب مسلمانان خواهد شد.پيغمبر اسلام(صلياللهعليهوآله) تصريح نموده است كه اهلبيت(عليهمالسلام) عامل اتحاد، اتفاق، امان از اختلاف و تفرقهاند:النجوم امان لاهل الارض من الغرق واهلبيتي امان لاهل الارض من الاختلاف.25ستارگان براي اهل زمين امان از غرق هستند و اهلبيت من براي امتم از اختلاف و افتراق اماناند.البته يادمان باشد تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) به معناي اطاعت و اتباع از آنهاست و تمسك بدون پيروي معنا ندارد. لذا حضرت زهرا(سلاماللهعليها) فرمود:وطاعتنا نظاماً للملة وامامتنا اماناً من الفرقة.26اطاعت ما نظام براي ملت و امامت ما امان از افتراق و جدايي است. 3. دوستي آلمحمد(صلياللهعليهوآله)
يكي از بهترين عوامل اتحاد و وحدت مسلمانان، دوستي با خاندان محمد(صلياللهعليهوآله) است. محبت و مودت اهلبيت(عليهمالسلام) يكي از موارد اتفاق تمام فرق اسلامي وابسته به هر گروهي و هر جرياني ميباشد و همه مسلمانان عالم آن را يكي از مسلمات اصول دين و از واجبات الهي دانستهاند. بنابراين مودت و محبت اهلبيت(عليهمالسلام) يكي از نكات مشترك بين شيعه و اهلسنت است و اين نقطه عطفي براي وحدت مسلمانان ميباشد. پس اگر همه مسلمانان عالم بر سر سفره اهلبيت(عليهمالسلام) جمع شوند، بسياري از اختلافهاي بين فرق مسلمانان كاسته خواهد شد؛ چنانكه ما در زيارت جامعه كبيره ميخوانيم:بموالاتكم تمّت الكلمة وعظمت النعمة وائتلفت الفرقة.27به موالات و دوستي شما كلمه تمام است و نعمت به بزرگي خود ميرسد و افتراق و جدايي سد باب ميشود.حضرت زهرا(سلاماللهعليها) در خطبه خود در دربار حاكم، در ضمن فلسفه احكام الهي ميفرمايد:وطاعتنا نظاماً للملة وامامتنا اماناً من الفرقة.28اطاعت ما نظام براي دين و شريعت به شمار ميآيد و امامت ما امان از تفرقه و پراكندگي است.پر واضح است كه مودت و محبت اهلبيت(عليهمالسلام) واجب است، ولي محبت بدون اطاعت و اتباع سودي ندارد. محبت مقدمه اطاعت است. پس محبتي كه زمينه اطاعت نباشد، نفعي نخواهد رساند. چنانكه امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد:تعصي الاله وانت تظهر حبه، لوكان حبك صادقاً لاطعته، ان المحب لمنيحب مطيع؛29خدا را نافرماني كني و اظهار دوستي او كني، اگر دوستي تو به خدا راست بود حتماً او را اطاعت ميكردي، همانا شخص محب، از محبوب خود اطاعت مينمايد. 4. شبههزدايي
يكي از بهترين عوامل وحدت، شبههزدايي و رفع توهمات در بعضي از اصول و فروع است. برخي شبهاتي كه تا امروزه مطرح شده يا ميشود اصلاً اساس و ريشه ندارد؛ مانند اينكه ميگويند شيعه قرآني جداي از ديگر مسلمانان دارد. روح شيعه هم از اين حرف خبر ندارد، چه رسد به اينكه به آن اعتقاد داشته باشد. عقيده مسلم شيعه آن است كه قرآني كه در دست همه مسلمانان است، همان قرآني است كه توسط جبرئيل بر حضرت محمد(صلياللهعليهوآله) نازل شده و در آن هيچ نوع كم و زيادتي نيست و از هرگونه تحريف پاك و منزه است.بهترين عامل اتحاد شبههزدايي و رفع و دفع شبهات مطرحشده است و سنجيدهترين طريقه براي اين مسئله گفتوگوي دوستانه و مباحثه برادرانه ميان فرق و مذاهب اسلامي به وسيله جلسات، سمينارها، كميسيونها و ميزگردها است. اگر تمام فرق و مذاهب عاقلانه برخورد كنند و تمام مسائل اختلافي بين خود را با احترام به يكديگر از طريق مذكور حل و فصل كنند، هيچگونه اختلاف و افتراقي وجود نخواهد داشت.در طول تاريخ پيشوايان مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) همين كار را كردهاند. يكي از اين افراد علامه شرفالدين است كه همه گفتار و نوشتار او در طريق وحدت اسلامي است. او به وسيله نامهها، حقايق مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) را به بزرگان فرق ديگر اسلامي رسانده كه نتيجه آن كتاب المراجعات ميباشد. ايشان تمام حقايق مكتب عترت را در اين كتاب بيان داشته و شبهات و اعتراضهايي را كه احياناً از طرف مقابل مطرح ميشده به احسن طريق جواب داده تا آنجا كه شيخ سليم، رئيس جامعه الازهر، مجبور به اعتراف به حقانيت مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) شده است.امروزه هم زماني كه اطلاعرساني به اوج خود رسيده، بهترين كار براي شبههزدايي همان طريقه علامه شرفالدين است كه پاسخ شبهات را با استدلال قوي و متين و منطقي به وسيله نامه، اينترنت و ديگر وسايل اطلاعرساني مطرح كنيم. اگر استدلال ما قوي و منطقي باشد، آنگاه بعيد نيست كه همه و حداقل اغلب مردم جهان به پيروي مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) تن دهند؛ زيرا فطرت انساني دنبال حقيقت و واقعيت است. وقتي حقيقت روشن شود، فطرت انساني به دنبال آن خواهد رفت.ضرورت تمسك به قرآن
همه مسلمانان قبول دارند كه قرآن كتابي است كه هيچگونه باطلي در آن راه ندارد:« لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه».30قرآن كتابي است كه هيچگونه اختلافي در آن وجود ندارد: « افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً».31 آيات و روايات فراواني به لزوم تمسك به قرآن دلالت دارند. البته اين نوشتار مجال ضبط آن همه را ندارد و فقط به برخي از روايات اشاره ميكنيم.1. رسول خدا(صلياللهعليهوآله) فرمود: «اذا التبست عليكم الامور كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فانه شافع مشفع وحامل مصدق، من جعله امامه قاده الجنة ومن جعله خلفه ساقه الي النار؛32هرگاه فتنهها به شما رو آورد و محيط جامعه مانند شب تاريك سياه گرديد، بر شما باد تمسك به قرآن؛ زيرا قرآن شفيعي است كه شفاعتش پذيرفته است و گواهي است كه شهادتش مقبول است. هر كس كه قرآن را راهنماي خود قرار دهد، او را به بهشت رهنمون ميكند و هر كه قرآن را پشت سر بيندازد، سرانجام در آتش سرنگون خواهد شد.»2. وعنه: «عليكم بالقرآن فاتخذوه اماماً وقائداً؛33 بر شما باد كه قرآن را امام و رهبر خود قرار دهيد.»3. وعنه: «تمسك بحبل القرآن واستنصحه واحل حلاله وحرم حرامه؛34 به ريسمان قرآن چنگ بزن و از آن طلب نصيحت كن، حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان.»از مجموعه روايات، لزوم تمسك به قرآن توسط اهل آن روشن ميگردد و هر كس آن را از غير اهل قرآن بگيرد، گويا اصلاً به قرآن تمسك نجسته است.ارتباط قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام)
قرآن براي هدايت بشر آمده است، ولي درك آن براي عموم مردم بسي مشكل است. بنابراين رسول خدا(صلياللهعليهوآله) به عنوان مفسر و مبين قرآن معرفي شده است:« وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم لعلهم يتفكرون؛35 ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي، شايد انديشه كنند.» با توجه به حديث ثقلين، بعد از رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) رابطه تنگاتنگي بين قرآن و عترت وجود دارد. بنابراين تبيين و تفسير قرآن به عهده عترت است.رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) ميفرمايد: «معاشر الناس هذا علي اخي ووصيي وواعي علمي وخليفتي في امتي علي من آمن بي، الا ان التنزيل القرآن عليّ وتأويله وتفسيره بعدي عليه؛36 اي مردم! اين علي، برادر، وصي، امين علم و خليفه من است براي كساني كه بر من ايمان آوردهاند.» خود اميرالمؤمنين(عليهالسلام) هم ارتباط خود را با قرآن به اين صورت بيان داشته است: «والله مانزلت آية الا وقد علمت فيما نزلت واين نزلت وعلي من نزلت ان ربي وهب لي قلبا عقولاً ولسانا ناطقاً؛37 به خدا سوگند، آيهاي نازل نشده است مگر من خوب ميدانم درباره چه، كجا و بر چه كسي نازل شده است. زيرا خدا به من قلب فكرگرا و زبان گويا عنايت فرموده است.»اهلبيت(عليهمالسلام) اعلم به قرآناند، چنانكه در ضمن حديث ثقلين آمده است: «فلاتقدموهم فتهلكوا ولاتقصروا عنهم فتهلكوا ولاتعلموهم فانهم اعلم منكم؛38 از اهلبيت نه مقدم شويد و نه متأخر بمانيد كه هر دو سبب هلاكت است و نه سعي كنيد آنها را تعليم دهيد، آنها از شما داناترند.» بنابراين بدون عترت و تمسك به آنها درك قرآن براي مردم مشكل است.ضرورت تمسك به عترت از ديدگاه قرآن
ضرورت تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) يكي از بديهيات قرآن است. آيات فراواني دال بر اين مطلب است؛ چنانكه علامه شرفالدين در كتاب ارزشمند المراجعات حدود پنجاه و چهار آيه را آورده و به آنها بر تمسك اهلبيت(عليهمالسلام) استدلال نموده است. بنابر اختصار اين نوشتار، برخي از آن آيات مورد بررسي قرار خواهد گرفت. 1. آيه اعتصام
« واعتصموا بحبل الله جميعاً ولاتفرقوا...؛39 و همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد... .» پرسش اساسي اين است كه در آيه مراد از « حبل الله» چيست. پاسخ اين است كه بيترديد چيزي غير از خداست، زيرا « حبل الله» از اسماي الهي نيست. اين « حبل الله» ميتواند قرآن، اسلام، پيامبر، ائمه و... باشد و دانشمندان اسلام معاني مختلفي براي « حبل الله» بيان كردهاند. ابنجوزي « حبل الله» را به «كتاب خدا»، «جماعت»، «اسلام»، «عهد الهي»، «اخلاص»، «امر خدا» و «اطاعت» معنا كرده است. ژرفنگري در روايات اسلامي نشان ميدهد « حبل الله» به قرآن،40 ائمه هدي و در برخي روايات به قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) هر دو تفسير شده است.علامه طباطبايي در تفسير الميزان در ضمن بحث « حبل الله» مينويسد:« حبل الله» همان كتاب مُنزل است؛ كتابي كه بنده را به خدا متصل ميكند يا « حبل الله» كتاب خدا و رسول است.از يك سو رسول خدا گفته است: «ان هذا القرآن سبب طرفه بيدالله وطرفه بايديكم فتمسكوا به فانكم لنتزالوا ولنتهلكوا بعده ابداً.»41 از سوي ديگر، عياشي از امام باقر(عليهالسلام) نقل كرده است: «آلمحمد هم حبل الله.» مؤيد اين روايت روايتي است كه در درالمنثور از رسول خدا(صلياللهعليهوآله) آمده است: «اني لكم سقرط وانكم واردون علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني في الثقلين قيل وما الثقلان يا رسولالله. قال الاكبر كتاب سبب طرفه بيدالله وطرفه بايديكم فتمسكوا لنتزالوا والاصغر عترتي وانهما لنيفترق حتي يردا علي الحوض وسألت لهما ذلك ربي فلاتقدموهما فتهلكوا ولاتعلموهما فانهما اعلم منكم.»42 همه ميدانند حديث ثقلين متواتر است. پس از اينجا معلوم ميشود مراد از « حبل الله»، قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) است.در برخي روايات تصريح شده كه مراد از « حبل الله»، عترت پاك است. از امام صادق(عليهالسلام) روايت شده است: «نحن حبل الله؛43 ما ريسمان خدا هستيم.» امام باقر(عليهالسلام) نيز فرموده است: «آلمحمد هم حبل الله المتين الذي امر بالاعتصام فقال واعتصموا بحبل الله.»44از امام باقر(عليهالسلام) نقل شده است: مردي از رسول خدا(صلياللهعليهوآله) پرسيد: يا رسولالله، اين قول خدا را شنيدهام: « واعتصموا بحبل الله...». اين حبل چيست كه با چنگ زدن به آن از افتراق در امان بمانيم؟ رسول خدا با دست به طرف علي(عليهالسلام) اشاره كرد و گفت: «هذا حبل الله الذي من تمسك به عصم في دنياه ولميضل به في آخرته؛ اين همان ريسمان خداست. هر كس به آن تمسك كند در دنيا در امان است و در آخرت هم گمراه نميشود.» اعرابي اميرالمؤمنين را در آغوش گرفت و گفت: «اعتصمت بحبل الله وحبل رسوله.»45 مانند اين روايت در تفسير فرات كوفي از ابنعباس هم روايت شده است كه وقتي اعرابي پرسيد حبل الله چيست، فرمود: «يا اعرابي انا نبيه وعلي حبله؛46 اي اعرابي! من نبي خدايم و علي ريسمان اوست.»پس آيه كريمه امر به تمسك به « حبل الله» است كه سبب حصول رضاي خدا و سبب نجات از گمراهي دنيا و نجات اخروي و سبب دخول در بهشت باشد. لذا هر چيز سبب تقرب به خدا شود، مصداق « حبل الله» محسوب ميشود. بنابراين اسلام، قرآن، عهد، اطاعت و امر خدا همه ميتوانند « حبل الله» باشند، ولي همه چيز به قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) برميگردد. اطاعت از امر خدا بدون تمسك به قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) ميسر نيست. همچنين عمل به اسلام و قرآن بدون تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) براي همه آسان نيست. بنابراين مصداق اتم ريسمان خدا در آيه كريمه اهلبيت اطهار(عليهمالسلام) ميباشند. 2. آيه تطهير
« انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهلالبيت ويطهركم تطهيراً؛47 خداوند فقط ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهلبيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.» درباره اينكه مقصود از اهلبيت در آيه تطهير چه كسانياند، اقوال و ديدگاههاي مختلفي بيان شده است. به اعتقاد شيعه و بسياري از علماي اهلسنت، مقصود از اهلبيت در آيه تطهير، علاوه بر پيامبر، حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين(عليهمالسلام) ميباشد.چون اين ديدگاه مورد اجماع شيعه است و از مسائل مسلم و روشن به شمار ميرود، به نقل اقوال در اينباره نيازي نيست. از اينرو به نقل سخن برخي از دانشمندان اهلسنت در اينباره بسنده ميكنيم.ابوبكر نقاش گفته است:اجمع اكثر اهل التفسير انها نزلت في علي وفاطمة والحسن والحسين ؛48اكثر مفسران بر اين عقيدهاند كه آيه تطهير در شأن علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهمالسلام) نازل شده است.ابوبكر حضرمي در كتاب رشفة الصاري گفته است:آنچه اكثريت علما گفتهاند و بزرگان ائمه به صورت قطع برگزيدهاند و براهين بر آن اقامه شده و دلايل فراواني بر آن دلالت ميكند اين است كه مقصود از اهلبيت در آيه، علي، فاطمه و دو فرزندان آنان است و اختصاص آيه به آنان از جانب پيامبر خدا(صلياللهعليهوآله) جز به امر الهي و وحي آسماني نبوده است. روايات در اينباره بسيار است. با توجه به اين دلايل و احاديث، علم قطعي حاصل ميشود كه مراد از اهلبيت در آيه علي، فاطمه و فرزندان آن دو ميباشد.49بيش از هفتاد حديث از طريق اهلسنت و تشيع آمده است كه رسول اكرم(صلياللهعليهوآله)، حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين(عليهمالسلام) را زير كساء آورد و عرضه داشت: «اللهم هولاء اهلبيتي، اذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً؛50 بارخدايا! اينها اهلبيت من هستند. هرگونه پليدي را از آنها دور و آنها را پاك و پاكيزه بگردان.» پس آيه نازل شد.51 3. آيه مباهله
« فمن حاجك فيه من بعد ماجائك من العلم فقل ندع أبناءنا وابناءكم ونساءنا ونساءكم وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين؛52 پس هر كه با تو در مورد عيسي بحث كرد، پس از آنكه از علم براي تو پيدا شده است پس بگو بياييد، فرزندان خود و فرزندان شما، و زنان خود و زنان شما و خودمان و خود شما را دعوت كنيم، سپس با تضرع و فروتني خدا را بخوانيم، پس لعنت خدا را بر كافرين قرار دهيم.»بر اساس سيره معتبري كه فريقين نقل كردهاند، در جريان مباهله با «نصاراي نجران»، پيامبر(صلياللهعليهوآله) فقط حضرت فاطمه و حضرت علي و حسن و حسين(عليهمالسلام) را با خود به صحنه مباهله آورد كه مصاديق «أبناءنا، نساءنا و انفسنا» ميباشند. حضور اين جمع الهي، بدون حضور همسران پيامبر خدا، در صحنه مباهله، دليل روشن عظمت آنان در انتساب ويژه به پيامبر است كه ديگران در آن سهيم نيستند. همانگونه كه زمخشري نيز بر اين نكته تأكيد ميكند كه اين آيه شريفه قويترين دليلي است كه فضيلت اهلكساء را ثابت ميكند.53با وجود اختلاف مذاهب، همه گفتهاند كه اين آيه در شأن اهلبيت(عليهمالسلام) نازل شده است. ابنعساكر در تاريخ مدينه دمشق احتجاج حضرت علي(عليهالسلام) بر برتر بودن اهلبيت(عليهمالسلام) بر ديگران را آورده است و ديگران هم آن را نقل كردهاند. حضرت علي(عليهالسلام) خطاب به شوري فرمود: «نشدتكم بالله هل فيكم احد الي رسولالله في الرحم ومن جعله رسولالله نفسه وابناءه ابناءه ونساءه نساءه غيري قالوا اللهم لا؛54 من شما را به خدا سوگند ميدهم، آيا در ميان شما كسي هست كه به رسول خدا از جهت خويشاوندي از من قريبتر باشد؟ و رسول خدا نفسش را نفس خود، فرزندانش را فرزندان خود و زنانش را زنان خود قرار داده باشد؟ همه گفتند خير.»از آيه مذكور استفاده ميشود كه از لحاظ جسمي، روحي و معنوي جز اهلبيت(عليهمالسلام) هيچكس به رسول خدا نزديك نبوده است و گويا بعد از رسول خدا، علي(عليهالسلام)مثل رسول است؛ به اين معنا كه تمام اوصاف كمال، جز نبوت را داراست. بنابراين بعد از رسول خدا(صلياللهعليهوآله) براي جانشيني رسول خدا شايستهترين فرد، علي و اهلبيت كرام(عليهمالسلام) ميباشند. 4. آيه صادقان
« يا ايها الذين امنوا اتقواالله وكونوا مع الصادقين؛55 اي كساني كه ايمان آوردهايد از (مخالفت) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.»خداوند در اين آيه كريمه به اهل ايمان حكم ميكند كه با راستگويان باشند. آيه ميفهماند كه در هر زمان بايد راستگوياني باشند كه مردم با آنان باشند و مراد از بودن با راستگويان حتماً پيروي و اطاعت از آنهاست. وقتي اطاعت واجب شد، آنها بايد معصوم باشند و الا حكم به اطاعت از آنها در هر حال معقول نيست. اگرچه مفسران و دانشمندان مصاديق متفاوتي بيان داشتهاند، ولي تمام دانشمندان مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) و تعداد زيادي از مفسران و دانشمندان ديگر اهلسنت معتقدند كه مراد از «صادقين» در آيه كريمه، پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) و ائمه هدي(عليهمالسلام) ميباشند. ميلاني، مؤلف كتاب تشييد المراجعات، بيست و چهار تن از بزرگان اهلسنت را نام برده است كه همه قائلاند مراد از صادقين، ائمه هدي(عليهمالسلام)اند.56ابنعباس در تفسير اين آيه ميگويد:« كونو مع الصادقين» اي مع علي واصحابه.57در نقل ديگري آمده است: «نزلت في علي خاصة».58 از ابنعمر نقل شده: «مراد از اتقواالله اين است كه خدا به اصحاب امر نموده كه از خدا بترسيد و كونوا مع الصادقين، يعني محمد و علي59 و اهلبيت او».علامه حلي ميگويد:اينكه خداوند به ما امر كرده كه با آنها باشيم، در صورتي كامل است كه آنها معصوم باشند و معصوم جز علي(عليهالسلام) كسي نيست. پس اين آيه دليل ديگري بر امامت اميرالمؤمنين است.60پس در آيه كريمه به مردم امر شده كه با صادقان باشند. بودن با صادقان به معناي اتباع و اطاعت از آنهاست. مراد از صادقان هر كس باشد، از آيه عصمت آنها به دست ميآيد؛ زيرا امر مطلق آمده و از نظر عقل و نقل قبيح است كه كسي معصوم نباشد و گناهكار باشد و ما بدون چون و چرا از او پيروي كنيم. از آيات و روايات ثابت ميشود كه بعد از رسول خدا(صلياللهعليهوآله) كسي جز عترت معصوم نيست و بنابراين مصداق آيه عترت پاك است. 5. آيه مودت
« قال لااسئلكم اجراً الا المودة في القربي ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً؛61 بگو! من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميكنم، جز دوست داشتن نزديكانم (اهلبيتم)، و هر كس كار نيكي انجام دهد بر نيكياش ميافزايم، چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.»تمام دانشمندان مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) و تعداد كثيري از مفسران و محدثان اهلسنت معتقدند كه آيه مودت در شأن اهلبيت(عليهمالسلام) نازل شده و مودت آنها را بر همه امت اسلامي واجب كرده است. مفسران اسلامي اسباب نزول مختلفي براي آيه بيان كردهاند.62 وقتي آيه نازل شد، برخي از اصحاب پرسيدند: «يا رسولالله من قرابتكم الذين وجبت علينا مودتهم قال: علي وفاطمة وابناهما؛63 اي پيامبر خدا! اقرباي شما كياناند كه مودت آنها بر ما واجب شده است؟ فرمود: علي، فاطمه و فرزندان آن دو.»فخر رازي، مفسر بزرگ اهلسنت، در ذيل آيه مودت سه ديدگاه نقل كرده است. يكي از آنها اين است كه انصار خدمت رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) آمدند و پيشنهاد مالي نمودند. در اين هنگام آيه مودت نازل شد و در آن وقت پيامبر بر مودت قربي تأكيد نمود. فخر رازي سپس ميگويد اختلاف وجود دارد كه مراد از آل كياناند. برخي ميگويند مراد از آل، اقارباند و بعضي ديگر معتقدند كه مراد از آل امتاند. اگر آل را بر امت حمل كنيم و كساني كه دعوت پيامبر را قبول كرده، آل بشمريم، علي و اولادش باز در آل داخلاند، ولي اختلاف وجود دارد كه آيا ديگران در زمره آلاند يا خير. وقتي روشن شد اين چهار تن يعني علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهمالسلام) آلمحمدند، احترام آنان بر همه واجب است. وي براي وجوب احترام سه دليل آورده است:1. خود آيه مودت دلالت ميكند كه احترام آنان واجب است.2. ترديدي نيست كه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) به حضرت فاطمه(سلاماللهعليها) محبت فراواني ميكرد و ميفرمود: «فاطمه، بضعة مني يؤذيني مايؤذيها؛64 فاطمه، جگرگوشه من است؛ هر كه او را اذيت كند، مرا اذيت كرده است.» بر اساس نقل متواتر، حضرت رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) به علي، حسن و حسين(عليهمالسلام) هم محبت ميكرد؛ پس بر امت هم واجب است كه به پيروي از رسول خدا به آنان محبت كنند؛ چونكه خدا فرموده است: « واتبعوه لعلكم تهتدون»،65« فليحذر الذين يخالفون عن امره»،66 « وان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله»67 و « ولقد كان لكم في رسولالله اسوة حسنة».683. دعا براي آل منصب بزرگي است كه رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) آن را خاتمه تشهد قرار داده و اين عظمت را به جز آل براي كس ديگري قرار نداده است.اين همه دلالت ميكند كه محبت آلمحمد(صلياللهعليهوآله) واجب است. شافعي گفته است:ان كان رفضا حب آل محمد فليشهد الثقلان اني رافضي69اگر حب آل محمد رفض است، جهان گواه باش كه من رافضي هستم.فخر رازي مينويسد: وقتي حصول محبت براي عموم مردم مسلمان طبق آيه قرآن كه فرموده: « والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض»،70 واجب شد، حصول مودت اشراف و اكابر مسلمانان به طريق اولي واجب خواهد شد. آلمحمد از كساني هستند كه امرشان به رسول اكرم(صلياللهعليهوآله) برميگردد و هر كه با رسول خدا بيشتر و محكمتر مرتبط شود همان آل است. در اين مطلب ترديدي نيست و از روايات معتبر و متواتر ثابت ميشود كه، ارتباط فاطمه، علي، حسن و حسين(عليهمالسلام) با رسول خدا(صلياللهعليهوآله) از همه بيشتر و محكمتر بوده است.71پس نتيجه ميگيريم كه محبت و مودت عترت مطلقاً واجب است. محبت هر كس به اينگونه واجب باشد، لامحاله معصوم است. هر كس محبت و مودتش واجب باشد، نزد خدا و رسولش از همه محبوبتر است و هر كه نزد خدا و رسولش محبوبتر باشد، از همه افضل است و هر كه محبتش واجب، معصوم و افضل باشد، همان امام است. پس عترت پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله)، بعد از ايشان امام و رهبر امت اسلامياند؛ زيرا كه وجوب مودت به مقدار فضل اوست. ابنتيميه هم اعتراف كرده است: «لان وجوب المودة علي مقدار الفضل.» پس اهلبيت(عليهمالسلام) از همه افضلاند و امامت هم از لحاظ عقل و نقل به مقدار فضل افراد داده ميشود. ابنتيميه معترف است كه: «تولية المفضول مع وجود الافضل ظلم عظيم.»72 بنابراين تمسك به غيرعترت ظلمي بس عظيم است.ضرورت تمسك به عترت از ديدگاه روايات
از جمله براهيني كه انسان را مجبور ميسازد به اهلبيت و عترت پيامبر(صلياللهعليهوآله) متمسك شود و در امور دين و دنيا به آنها رجوع كند، رواياتي است كه از رسول خدا نقل شده است و كتب اهلسنت پر از اين قبيل رواياتاند. ما نيز براي نمونه تعدادي از اوامر پيامبر اكرم را بررسي ميكنيم.1. «عن النبي(صلياللهعليهوآله): الا ان مثل اهلبيتي فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجي ومن تخلف عنها غرق؛73 آگاه باشيد و بدانيد، مثل اهلبيت من در ميان شما مثل كشتي نوح است؛ هر كس بر آن سوار شود، نجات يافته و هر كس از آن تخلف ورزد، غرق گرديده است.»2. «وانما مثل اهلبيتي فيكم مثل باب حطة في بنياسرائيل من دخله غفرله؛74 همانا مثل اهلبيتم در ميان شما مانند باب حطه در بنياسرائيل است؛ هر كس در آن داخل شود بخشوده شده است.»اين روايات به وضوح دلالت دارد كه امت اسلامي بايد از اهلبيت(عليهمالسلام) متابعت كنند و از مخالفت با آنها بپرهيزند.ابنحجر بعد از نقل اين روايات مينويسد:وجه تشبيه آنها به كشتي نوح اين است كه هر كس آنها را دوست بدارد و تعظيم كند، به سپاسگزاري خداوند كه به آنها اين مقام را داده، از هدايت آنها برخوردار ميشود و از ظلمت مخالفتها نجات مييابد و كسي كه تخلف كند، در درياي كفران نعمت غرق و در پستي و بلندي طغيانگري هلاك خواهد شد.75همو ميگويد:تشبيه عترت به باب حطه از اين نظر است كه داخل شدن به آن باب، مانند ورود به باب بيتالمقدس يا تواضع، و استغفار، سبب مغفرت ميشود. خداوند دوستي آنها را نيز سبب بخشش اين امت قرار داده است. در وجوب متابعت از عترت احاديث صحيح و متواتر داريم.76بنابر نقل روايات معتبر و متواتر از طريق اهلسنت، تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) كه كشتي نجات، باب حطه و راهبر بينقص و عيب هستند، واجب است با وجود افراد پاك و معصوم، تمسك به غير، بسيار قبيح است. بنابراين هر كس عترت را رها كند و غيرعترت را راهنماي خود بداند، طبق حديث ثقلين گمراه و موجب هلاكت است: «فلاتقدموهم فتهلكوا ولاتقصروا عنهم فتهلكوا.»773. يكي از محكمترين دلايلي كه بر ضرورت و وجوب تمسك به قرآن و عترت داريم، حديث ثقلين ميباشد كه از لحاظ سند و متن، متين و محكم است و از روايات متواتر نزد فريقين محسوب ميشود.علامه شرفالدين اين حديث را به عنوان دليل محكم و چرايي تمسك به عترت را با نقلهاي مختلف آورده است. يكي از آن نقلها را در متن و چند نقل ديگر را در پينوشتها ميآوريم.الف) «ايها الناس اني تركت فيكم ما ان اخذتم به لنتضلوا: كتابالله وعترتي اهلبيتي؛78 من در ميان شما چيزي جاي گذاشتم كه اگر از آن استفاده كنيد بعد از من گمراه نميگرديد: كتاب خدا و عترت من يعني اهلبيت(عليهمالسلام).»علامه شرفالدين ميگويد:سنت صحيح كه حكم بر وجوب تمسك به ثقلين ميكند به تواتر است و به تظافر از بيست و چند نفر از صحابه پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) رسيده است و پيامبر اسلام در موارد فراوان و گوناگوني اين حقيقت را بازگو فرموده است.گروهي از دانشمندان اهلسنت به اين مطلب اعتراف كردهاند. حتي ابنحجر هيثمي پس از نقل حديث ثقلين ميگويد:آگاه باش كه حديث ثقلين در لزوم تمسك به قرآن و عترت طرق فراواني دارد و از بيست و چند نفر از اصحاب نقل شده است.سپس اضافه كرده است:در بعضي از طرق آمده است كه پيامبر آن را در حجة الوداع در عرفه فرموده است و در بعضي ديگر آمده كه در مدينه هنگام بيماري در آن موقع فرموده كه اتاقش مملو از اصحاب بود و در طرق ديگر آمده كه حضرت اين حديث را در غديرخم فرموده است.ابنحجر ميافزايد:اينها منافاتي با هم ندارد، زيرا مانعي ندارد كه آن حضرت در تمام اين موارد و موارد ديگري نيز اين حقيقت را تكرار كرده باشد و اين به خاطر اهميتي است كه قرآن و عترت پاك او دارند.79مفهوم حديث ثقلين اين است كه هر كس به اين دو با هم تمسك نكند گمراه است و مؤيد اين گفته جملهاي است كه طبراني از پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) در دنباله همين حديث نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:فلاتقدموها فتهلكوا ولاتقصروا عنها فتهلكوا ولاتعلموهم فانهم اعلم منكم؛80از آنها پيشي نگيريد كه هلاك ميشويد و از آنها عقب نمانيد كه باز هلاك ميشويد و به آنها چيزي نياموزيد كه از شما داناترند.ابنحجر ميگويد:اين گفته پيامبر كه «از آنها پيشي نگيريد كه هلاك ميشويد و كوتاه نياييد كه هلاك ميشويد»، دليل اين مطلب است كه هر كدام از اهلبيت(عليهمالسلام) خود را به مراتب بلند و وظايف ديني برساند، بر ديگران مقدم است.81به نظر ميرسد كه همه مسلمانان در حد گفتن و نوشتن به اين مطلب اتفاق دارند كه بايد به قرآن و عترت متمسك شد و هر كس به يكي از اينها تمسك كند و ديگري را رها سازد، به حديث ثقلين عمل ننموده و گويا در راه هلاكت گرفتار شده است. كاش مسلمانان عالم در عمل هم به قرآن و اهلبيت(عليهمالسلام) و عترت پيامبر اكرم(صلياللهعليهوآله) تمسك ميجستند.جمعبندي مطالب
در پايان و در جمعبندي آنچه گذشت، نكات زير به عنوان حسن ختام مطرح ميشود:1.ضرورت اتحاد و وحدت در جوامع اسلامي، يكي از اساسيترين مسائل جهان اسلام است.2. انتشار و افتراق مسلمانان جهان يكي از زشتترين كارها بر اساس قرآن و سنت است.3. اسلام و تعليمات قرآن و عترت به مسلمانان درس اتحاد، يكپارچگي، الفت و محبت ميدهند.4. اصول كلي مسلمانان مشترك است و اين اصول (توحيد، نبوت، معاد و...) عوامل اتحادند.5. نسبتهاي بياساس به يكديگر و كنارهگيري برخي مذاهب و فرق، از عوامل افتراق است.6. بهترين و مناسبترين نقطه اتحاد و وحدت جوامع اسلامي عترت پيامبر اكرماند.7. آيات و روايات بر لزوم و ضرورت تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) تأكيد دارند.8. طبق آيات و روايات، مصداق عترت حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين(عليهمالسلام) ميباشند.9. قرآن و عترت تا روز ورود بر حوض كوثر، جزء لاينفك يكديگر ميباشند.10.مكتب اهلبيت(عليهمالسلام) و عترت همان فرقه هدايتيافته و گروه نجاتيافتهاند.11.عقل و نقل دلالت دارد كه پيروي از عترت كه معصوماند بهترين راه نجات است.12.در عالم خارج فقط مذهب شيعه هم به قرآن و هم به عترت تمسك ميجويد.13.شناخت عترت، ياد عترت، ابراز محبت به عترت و پذيرش رهبري عترت، از راهكارهاي تمسك به اهلبيت(عليهمالسلام) است.14. اگر ما همه خواهان وحدت و اتحاد اسلامي و عزت و كرامت در دنيا و آخرت هستيم، بايد به قرآن و عترت چنگ بزنيم و اصول و فروع را فقط از عترت بگيريم. اين كار هم منطقي و هم بر طبق قرآن و روايات است، زيرا سعادت و كمال دنيا و آخرت فقط و فقط متعلق به عترت است. 1. آلعمران، آيه5.2. اسراء، آيه88.3. ابنمنظور، لسان العرب، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، 1416ق، ج4، ص538؛ فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، مكتب نشر ثقافة الاسلامية، ج3، ص116.4. مجمعالبحرين، ج5، ص314.5. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، دارالقلم، ص96؛ ترجمه فارسي، دكتر خسروي، ص121.6. احزاب، آيه33.7. لسان العرب، ج1، ص268.8. حاكم نيشابوري، المستدرك الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق، ج2، ص158، ح4705.9. مجمعالبحرين، ج2، ص204.10. خليلاحمد فراهيدي، كتاب العين، قم، مؤسسه دارالهجرة، چاپ دوم، 1409ق، ج3، ص281؛ جوهري، الصحاح، بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص547؛ ابناثير، النهاية في غريب الحديث، مؤسسه اسماعيليان، چاپ چهارم، 1364ش، ج5، ص160؛ زبيدي، تاج العروس، بيروت، المكتبة الحياة، ج2، ص526.11. مجمع البحرين، ج4، ص474، نشر فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 1408ق.12. علامه عبدالحسين، شرفالدين، المراجعات، تحقيق شيخ حسين الراضي، ص15، مجمع جهاني اهلبيت(عليهمالسلام)، چاپ دوم، 1416ق؛ مصطفي زمانينجفآبادي، مذهب و رهبر ما (ترجمه المراجعات)، ص29، چاپ سوم.13. حكيمي، محمدرضا، شرفالدين، ص201.14. مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري، حديث ولايت، ج4، ص91.15. فتح، آيه29.16. آلعمران، آيه103.17. آلعمران، آيه105.18. انفال، آيه46.19. ابنحنبل، مسند احمد، ج1، ص126؛ محمدبناسماعيل بخاري، صحيح بخاري، بيروت، دارالفكر، 1401ق، ج2، ص221؛ بيهقي، السنن الكبري، ج5، ص196 و ج8، ص193 و ج9، ص94؛نسائي، السنن الكبري، بيروت، دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1411ق، ج2، ص486؛ ابويعلي موصلي، مسند ابييعلي، ج1، ص255؛ ابنحيان، صحيح ابنحيان، مؤسسه الرسالة، چاپ دوم، 1414ق،ج9، ص30و33؛ سليمانبناحمد طبراني، المعجم الاوسط، دارالحرمين، ج6، ص5؛ كنزالعمال،بيروت، مؤسسه الرسالة، ج14، ص128؛ شيخ محمود ابوريه، اضواء علي السنة المحمدية، دارالكتب الاسلامية، ص94.20. صحيح بخاري، ج7، ص88، ح90؛ مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، ج8، ص8؛ سنن بيهقي، ج10، ص232؛ صحيح ابنحيان، ج12، ص476.21. مسند احمد، ج2، ص91؛ صحيح بخاري، ج3، ص98 و ج8، ص59؛ صحيح مسلم، ج8، ص18؛ ابناشعث استجساني، سنن ابيداود، ج2، ص454؛ سنن بيهقي، ج6، ص14 و ج8، ص330؛ ابنسفيان نسوي، كتاب الاربعين، دارالبشائر الاسلامية، 1414ق، ص48؛ سنن نسائي، ج4، ص309؛ صحيح ابنحيان، ج2، ص291؛ المعجم الكبير، ج12، ص222؛ محمدبنسلامه،سند الشهاب، بيروت، مؤسسة الرسالة، ج1، ص133؛ حلواني، نزهة الناظر وتنبيه الخاطر، مدرسه امام مهدي، 1408ق، ص41؛ يحييبنشرف نووي، رياض الصالحين، دارالفكر، چاپ دوم، 1411ق، ص169؛ جمالالدين زيعلي، نصب الراية لاحاديث الهداية، چاپ اول، 1415ق، قاهره، دارالحديث، ج4، ص95؛ كنزالعمال، ج1، ص150؛ ابيبكر احمدبنعلي رازي جصاص، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلمية، ج3، ص141.22. صحيح بخاري، ج1، ص103؛ سبطبنجوزي، التبيين لاسماء المتدلسين، بيروت، دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1406ق، ص9.23. ابنكثير، السيرة النبوية، ج3، ص419 ـ 420؛ صحيح مسلم، ج1، ص68؛ ابنحجر، فتح الباري، بيروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، ج12، ص172.24. يزدي، در راه تفاهم (ترجمه الفصول المهمة)، ص54.25. المستدرك، ج3، ص149؛ كنزالعمال، ج12، ص102؛ صالحيشامي، سبل الهدي والرشاد، ج11، ص7؛ طبري، محمدبنجرير (شيعه)، المسترشد، ص579؛ شرفالدين، النص والاجتهاد، ص543.26. شيخ صدوق، علل الشرايع، مكتب حيدرية، 1286ق، ج1، ص248؛ حر عاملي، وسائل الشيعة، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، ج1، ص13؛ ابيبكر احمد عبدالعزيز بغدادي، السقيفة وفدك، بيروت، شركة الكتبي، ص141؛ احمدبنعلي طبرسي، الاحتجاج، نشر دارالنعمان، ج1، ص134؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج6، ص107 و ج29، ص223.27. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1414ق، ج2، ص616؛ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، دارالكتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1362ش، ج6، ص100؛ المشهدي، شيخ محمد، المزار، مؤسسه نشر اسلامي، ص532.28. الاحتجاج، ج1، ص134؛ سيدمرعشي، شرح احقاق الحق، ج19، ص165؛ عاملي، الانتصار اهم مناظرات الشيعه في شبكات الانترنت، دارالاسيرة، 1422ق، ج7، ص38.29. ابنعساكر، تاريخ مدينة الدمشق، بيروت، دارالفكر، 1415ق، ج32، ص469؛ ابنطاوس،فلاح السائل، بينا، ص158؛ عليبنابراهيم قمي، تفسير القمي، قم، مؤسسه دارالكتاب، چاپ سوم، 1404ق، ج1، ص100؛ بحارالانوار، ج75، ص174؛ شيخ صدوق، الامالي، مؤسسه بعثت، 1417ق، ص578.30. فصلت، آيه42.31. نساء، آيه82.32. يعقوب كليني، الكافي، دارالكتب الاسلامية، 1365ق، ج2، ص598؛ وسائل الشيعه، ج6، ص71؛ احمدبنفهد حلي، عدة الداعي، قم، مكتبة وجداني، ص268؛ بحارالانوار، ج74، ص34؛فيض كاشاني، تفسير الصافي، تهران، مكتب صدر، ج1، ص15؛ حويري، تفسير نورالثقلين، مؤسسه اسماعيليان، 1091ق، ج4، ص13؛ قطبالدين راوندي، كتاب النوادر، ص144.33. محمديريشهري، ميزان الحكمة، قم، دارالحديث، چاپ اول، ج3، ص2518؛ جلالالدين سيوطي، الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، 1401ق، ج2، ص71؛ كنزالعمال، ج2، ص290.34. ليثيواسطي، عيون الحكم والمواعظ، قم، دارالحديث، 1376ش، ص203؛ شيخ علي نمازي، مستدرك سفينة البحار، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1419ق، ج9، ص37؛ ميزان الحكمة،ج4، ص3281.35. نحل، آيه44.36. ابنطاوس، اليقين، قم، دارالكتاب، چاپ اول، 1413ق، ص352.37. سليمانبنابراهيم قندوزي، ينابيع المودة، دارالاسوة، چاپ اول، 1416ق، ج1، ص244 وج2، ص408؛ حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، وزارت ارشاد اسلامي ايران، ج1، صص40 و 45 و 46 و 51؛ ابنسعد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، ج2، ص328؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص398؛ احمدبنيحيي بلاذري، انساب الاشراف، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1394ق، ص99؛ خوارزمي، المناقب، جامعه مدرسه قم، چاپ دوم، 1411ق، ص90.38. ينابيع المودة، ج2، ص438؛ المراجعات، ص61.39. آلعمران، آيه103.40. شيخ محمد عبده، نهجالبلاغه، ج2، ص95؛ عبدالله بهرام دارمي، سنن دارمي، ج2، ص431؛ صحيح مسلم، ج7، ص122؛ ترمذي، سنن ترمذي، ج4، ص245؛ المستدرك، ج1، ص555؛ طبري، ابنجرير، تفسير الجامع البيان، ج4، ص43.41. ابنابيشيبه كوفي، المصنف، بيروت، دارالفكر، 1419ق، ج7، ص164؛ ابيمحمد عبدبنحميد، المنتخب من مسند عبدبنحميد، مكتبة نهضة العربية، 1408ق، ص177؛ ابنابيعاصم، الاحاد والمثاني، دارالدازية، 1411ق، ج4، ص282؛ ابنحيان، صحيح ابنحيان، ج1، ص329.42. علامه محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج3، ص378؛ جلالالدين سيوطي، الدر المنثور، بيروت، دارالمعرفة، 1365ق، ج2، ص60؛ سليمانبناحمد طبراني، المعجم الكبير، قاهره، مكتب ابنتيمية، چاپ دوم، ج2، ص66؛ كنز العمال، ج1، ص186.43. كوفي، ابراهيمبنفرات، تفسير فرات، ص90.44. تفسير الصافي، ج1، ص365؛ تفسير نورالثقلين، ج1، ص377.45. ثمالي، ابوحمزه، تفسير ابيحمزه ثمالي، ص138.46. تفسير فرات، ص90.47. احزاب، آيه23.48. احمدبنعلي مقريزي، فضل آلالبيت، ص75؛ از ابوبكر نقاش، جواهر العقدين، ص198.49. ابوبكر حضرمي، رشفة الصاري من بحر فضايل بني النبي الهادي، ج7، ص13و16.50. مسند احمد، ج6، ص298؛ ابنبطريق، العمدة، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1407ق، ص36؛ شاذانبنجبرئيل قمي، الفضائل، نجف، مكتب حيدرية، 1381ق، ص95؛ ابنطاوس، الطرائف،قم، مكتب خيام، 1371ق، ص126؛ ابنكرامة، تنبيه الغافلين، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1420ق، ص136.51. المصنف، ج7، ص501؛ مسند احمد، ج4، ص107.52. آلعمران، آيه61.53. دكتر وليالله نقيپورفر، اهلبيت در قرآن، تهران، سازمان مديريت و برنامهريزي مركز آموزش دولتي، چاپ دوم، 1380ش، ص94.54. تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص432؛ امين انطاكي، قاضي شيخ محمد مرعي، لماذا اخترت الشيعة، قم، مؤسسه بوستان كتاب، چاپ دوم، 1424ق، ص119.55. توبه، آيه119.56. سيدعلي حسينيميلاني، تشييد المراجعات، ج2، ص71.57. علامه حلي، كشف اليقين، ص362؛ تفسير فرات، ص174؛ زرنديحنفي، نظم درر السمطين، ص92.58. شواهد التنزيل، ج1، ص342.59. همان، ص341؛ مزي، تهذيب الكمال، ج5، ص84.60. شواهد التنزيل، ج1، ص43؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص361؛ الدر المنثور، ج3، ص290.61. شوري، آيه23.62. مجمع البيان، ج9، ص29؛ ابنابيحيان اندلسي، تفسير بحر المحيط، ج7، ص514؛ نيشابوري،تفسير غرائب القرآن، ج6، ص74؛ ابنجوزي، تفسير زاد المسير، ج4، ص64؛ ثعالبي، تفسير الكشف والبيان، ج8، ص210؛ فخر رازي، تفسير جامع الكبير، ج25ـ26 و مفاتيح الغيب، ج26ـ27، ص160؛ ابنعطيه اندلسي، المحرز الوجيز، ج5، ص34؛ آلوسي، تفسير روح المعاني، ج25ـ26، ص42؛ عجيليشافعي، تفسير الفتوحات الاهية، ج7، ص56؛ سيوطي، لباب النقول، ص172.63. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج16، ص21 ـ 22؛ محييالدين، حاشيه محييالدين علي التفسير البيضاوي، ج7، ص422؛ ماوردي، الكشف والعيون، ج1، ص201 و 202؛ ابنكثير، تفسير ابنكثير، ج5،ص401 و 402.64. ابنابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج4، ص64.65. اعراف، آيه157.66. نور، آيه63.67. آلعمران، آيه31.68. احزاب، آيه21.69. نظم درر السمطين، ص111؛ تفسير روح المعاني، ج25ـ26، ص45؛ تفسير الكبير ومفاتيح الغيب، ج27، ص66.70. توبه، آيه71.71. تفسير الكبير ومفاتيح الغيب، ج27، ص164و165.72. ابنتيميه، منهاج السنة، ج3، ص277؛ محبالدين طبري، الرياض النضرة، ج1، ص16.73. المستدرك، ج2، ص343؛ بعد از نقل حديث ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط مسلم؛نورالدين هيثمي، مجمع الزوايد، ج9، ص168؛ معجم الاوسط، ج5، ص355؛ معجم الكبير، ج3، ص46 و ج12، ص27؛ ابنسلامة، مسند الشهاب، ج2، ص273و275؛ الجامع الصغير، ج1، ص373 و ج2، ص523؛ كنز العمال، ج12، ص94و95؛ مناوي، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج2، ص658؛ الدر المنثور، ج3، ص334.74. المعجم الاوسط، ج6، ص85؛ نظم درر السمطين، ص235؛ مجمع الزوايد، ج9، ص168؛ المعجم الصغير، ج2، ص22.75. المراجعات، ص80 ـ 79؛ صواعق المحرقة، باب11، ص91.76. همان، ص80.77. مجمع الزوايد، ج9، ص146؛ المعجم الكبير، ج3، ص66؛ كنز العمال، ج1، ص188.78. عمروبنابيعاصم، كتاب السنة، بيروت، مكتب اسلامي، چاپ سوم، 1413ق، ص636 (در اين كتاب عترتي موجود نيست)؛ نظم درر السمطين، ص232؛ شعراني، العهود المحمدية، نشر مصطفي البابي، چاپ دوم، 1393ق، ص635؛ كنز العمال، ج1، ص172؛ تفسير ابنكثير، ج4، ص132.ب) اني تارك فيكم ما انتمسكتم به لنتضلوا بعدي: كتابالله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي اهلبيتي ولنيفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما. ابناثير، اسد الغابة، تهران، اسماعيليان، ج2، ص12؛ الدر المنثور، ج ، ص132.ج) اني تارك فيكم خليفتين: كتابالله ممدود بين السماء والارض و عترتي اهلبيتي وانهما لنيفترقا حتي يردا علي الحوض. مسند احمد، ج5، ص182.د) اني تارك فيكم الثقلين كتابالله واهلبيتي وانهما لنيفترقا حتي يردا عليّ الحوض. معجم الاوسط، ج4، ص33؛ معجم الكبير، ج5، ص154و170.هـ) اني قدتركت فيكم احدهما اكبر من الاخر كتابالله وعترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهافانما منيفترقا حتي يردا علي الحوض ثم قال ان الله مولاي وانا مولاي كل مؤمن ثم اخذ بيد علي من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. المستدرك، ج2، ص109؛مسند احمد، ج3، ص59؛ ابنحنبل، فضايل الصحابة، ص15؛ مجمع الزوايد، ج9، ص163؛ مسند ابييعلي، ج2، ص303.و) اني تارك فيكم الثقلين كتابالله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي اهلبيتي وان اللطيف الخبر اخبرني، انهما لنيفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما. مسند احمد، ج3، ص17؛ ابنجعد، علي مسند ابنجعد، ص297.ي) اني تارك فيكم الثقلين اولهما كتابآلله في الهدي والنور ومن استمسك به واخذ به كان علي الهدي ومن اخطاء وتركه كان علي الضلالة واهلبيتي اذكركم الله في اهلبيتي قال ثلاث مرات. سنن الكبري، ج7، ص30 و ج10، ص114؛ فضايل الصحابة، ص22؛ سنن دارمي، ج2، ص432؛ ابننصر الكشي، منتخب مسند عبدبنحميد، ص114.79. المراجعات، تحقيق الراضي، ص71، مجمع جهاني اهلبيت، چاپ اول، 1422ق؛ به نقل از صواعق المحرقة، فصل اول، باب11، ص75.80. مجمع الزوايد، ج9، ص164؛ المعجم الكبير، ج3، ص66. در دنبال اين حديث آمده: ثم اخذ بيد علي رضياللهعنه فقال من كنت اولي به من نفسي فعلي وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. كنزالعمال، ج1، ص188.81. امامي، رهبري حضرت علي(عليهالسلام) در قرآن و سنت، ص70؛ به نقل از صواعق المحرقة، ص135.