زیبایی شناسی از منظر بانوی کربلا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زیبایی شناسی از منظر بانوی کربلا - نسخه متنی

فریده مصباحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيبايي‏شناسي از منظر بانوي كربلا

فريده مصباحي

ايستادگى در برابر ظلم و ظالم و تلاش براى محو آن، از ويژگيهاى مهم فرهنگ اسلامى است كه در فرهنگ عاشورا و حماسه قيام امام حسين - عليه‏السلام - به زيباترين شكل متجلى شد. حماسه عاشورا را مى‏توان رويارويى انسان با شيطان تفسير كرد; انسانهايى كه اعمال آنها از قدرت ايمان و جهان‏بينى آنان نشات مى‏گرفت و شهادت اسارت - كه نتيجه قطعى آن بود - جز حلاوت، زيبايى و جلوه‏هاى شورانگيز عشق و عرفان چيز ديگرى به همراه نداشت. اصحاب عاشورا با الهام از پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - و آيين مقدس او، هدف خويش را دفاع از ارزشها و آرمانهاى اسلامى قرار داده بودند و هرگونه تحمل سختيها و رنجها را فرصتى براى پيوستن به محبوب مى‏دانستند و در نتيجه مسائل عاطفى، عشق و علاقه به خانه و خانواده و دلبستگى به جهان براى آنان داراى چنان لذت معنوى بود كه درد ناشى از آن نتوانست‏حتى احساس تسليم در برابر دشمن را برايشان ايجاد كند; نمونه بارز آن را در شخصيت‏حضرت زينب - سلام‏الله عليها - قهرمان حماسه كربلا مى‏توان مشاهده كرد. او كه در مكتب والاى رسالت و امامت تربيت‏شده است، با اتكاء به ايمان و توكل به خدا، وظيفه خود را در قافله‏سالارى كاروان بازماندگان عاشورا بخوبى ايفا نمود و ضمن رهبرى و نگهدارى از كودكان و داغديدگان، از هر فرصتى براى ابلاغ پيام عاشورا استفاده كرد.

اينك گوشه هايى از حماسه‏هاى حضور اين بانوى قهرمان را در راه اعتلاى ارزشهاى متعالى به تصوير مى‏كشيم:

براى آخرين بار كه امام حسين - عليه‏السلام - به نزد بانوان حرم مى‏آيد به حضرت زينب - سلام‏الله عليها - مى‏فرمايد، خواهرم جامه كهنه‏اى برايم بياور كه احدى از اين مردم در آن رغبت نكند تا آن را زير لباسهايم بپوشم شايد پس از كشته شدن بدنم را برهنه نكنند، [1] اين بانوى شكيبا به درخواست مرادش عمل مى‏كند و همچون كوهى استوار، برادر را براى رفتن به ميدان شهادت بدرقه مى‏كند زيرا او در كتاب درسش آموخته است:

"ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل‏الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون. " [2]

و نيز از معلم مكتبش امام على - عليه‏السلام - شنيده است، پايگاه شهادت صبر نيست، كه جايگاه شكر و بشارت است. [3]




  • آنان كه به مرگ سرخ لبخند زدند
    از شهر و ديار و يار و از همدم خويش
    بگسسته و با خداى پيوند زدند



  • با شوق، قدم در ره دلبند زدند
    بگسسته و با خداى پيوند زدند
    بگسسته و با خداى پيوند زدند



عصر عاشورا فرامى‏رسد، وقتى زنان را از خيمه‏ها بيرون مى‏ريزند تا خيمه‏ها را آتش بزنند، قهرمان كربلا با ديدن شهدا مرثيه‏سرايى مى‏كند و مى‏فرمايد:

"يا محمدا، هذا حسين بالعراء تسفى عليه الصبا، قتيل اولاد البغايا! واكرباه! اليوم مات جدى رسول‏الله، يا اصحاب محمدا هولاء ذرية المصطفى يساقون سوق السبايا. " [4]

او كه مظهر صبر و بردبارى است‏با اين سخنان، انگيزه قيام سالار شهيدان را كه همان احياى اهداف جد بزرگوارش است‏بيان كرده و رسوايى و ننگ كشتن فرزند پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - را به رخ تماشاچيان مى‏كشد تا قيام حسينى راهگشاى همه مظلومان تاريخ شود. و هنگامى كه شمر ملعون عزم كشتن امام سجاد - عليه‏السلام - را مى‏كند اوست كه با دفاع از امام زمانش مانع كشتن او مى‏شود [5] ، و بدين ترتيب درخت ولايت را آبيارى مى‏كند.

روز عاشورا به پاس حرمت‏خون حسين يارى از دين خدا و مظهر علام كرد عترت آل عبا را كرد محفوظ از خطر سرنگون چتر و لواى مردم بدنام كرد صبح روز بعد كاروان اسرا را به سوى كوفه حركت دادند، ابتدا آنان را از كنار كشتگان گذراندند. خواهر به سراغ بدن مطهر برادر مى‏رود; بدن را برهنه مى‏بيند و آن جامه كهنه را هم در تن برادر مشاهده نمى‏كند، تا آنان كه با كشتن حسين - عليه‏السلام - راه را براى جاودانگى حكومت ننگين خود هموار مى‏ديدند و مستانه سرود پيروزى مى‏خواندند، كوس رسواييشان به صدا درآيد و تاريخ نظاره‏گر پيروزى خون بر شمشير باشد. قهرمان كربلا از ديدن آن صحنه‏هاى دلخراش كه قلم توان ترسيم آن را ندارد، بى‏تابى نمى‏كند و به بى‏تابان نويد عهد و پيمانى را مى‏دهد، كه دور از چشم نامحرمان مى‏آيند و بدنهاى قطعه‏قطعه را به خاك مى‏سپارند و على رغم تلاش كافران، قبور مطهرشان محفل دلسوختگان مى‏شود. [6]

حضرت زينب - سلام‏الله عليها - كه با صبرى جزيل شهادت بيست نفر از نزديكترين افراد خانواده خود را به چشم ديد، مصيبتهاى جانكاه و مناظر دلخراش ناشى از شكنجه‏هاى روحى و جسمى اسرا را در طول سفر تحمل كرد و در تكميل حركت عاشورا و لبيك‏گويى به نيابت‏خاصه [7] تلاش نمود و با بيان خطبه‏هايى در اوج بلاغت، پيام شهادت را ابلاغ كرد. وقتى خاندان پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - به كوفه رسيد، خفتگان كوفه برخاستند تا داستان اسرا را جويا شوند، او لب به سخن گشود و پس از حمد و ستايش خداوند، فريبكارى و حيله‏گرى كوفيان را زير سؤال برد و آنان را در اين فاجعه بزرگ ملامت كرد. [8]

در مجلس ابن زياد، اين چاكر و خانه‏زاد اموى، شاد و مغرور از جنايات خويش پيروزى ذلت‏بار خود را به رخ دخت فاطمه - سلام‏الله عليها - كشيد و گفت:

"كيف رايت صنع‏الله باخيك و اهل بيتك"؟ [9]

حضرت زينب - سلام‏الله عليها - با كمال افتخار مى‏فرمايد:

"ما رايت الا جميلا. . . " [10] .

بانوى كربلا در حوادث جانگداز عاشورا، در گلوى پاره پاره قهرمان شش ماهه و بدن بدون سر سبط پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - چه چيزى را مشاهده مى‏كند كه در نظر او جميل است،




  • سر به خاك سر كوى تو نهد جان،
    اى دوست جان چه باشد كه فداى رخ زيبا نشود



  • اى دوست جان چه باشد كه فداى رخ زيبا نشود
    اى دوست جان چه باشد كه فداى رخ زيبا نشود



امام خمينى (س) در اين مورد مى‏فرمايد:

"شما ملاحظه كنيد كه بهترين خلق‏الله در عصر خودش حضرت سيدالشهدا - سلام‏الله عليه - و بهترين جوانان بنى‏هاشم و اصحاب او شهيد شدند و از اين دنيا رفتند با شهادت، لكن وقتى كه در آن مجلس پليد يزيد صحبت مى‏شود، حضرت زينب - سلام‏الله عليها - قسم مى‏خورد كه "ما راينا الا جميلا"، رفتن يك انسان كامل، شهادت يك انسان كامل در نظر اولياى خدا جميل است، نه براى اين كه جنگ كرده و كشته شده، براى اين كه جنگ براى خدا بوده است، قيام براى خدا بوده است. " [11]

يكتا موعظه خداوند اين است كه:

"قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى. " [12]

يعنى:اى پيامبر به امت‏بگو كه قيام كنيد و قيام "لله" باشد. اگر قيام براى خدا باشد، اگر عمل براى خدا باشد شكست ندارد. خواجه عبدالله انصارى، اول منزل سلوك را " يقظه" يعنى بيدارى مى‏داند و اين آيه شريفه را شاهد مى‏آورد كه خدا فرموده است، ان تقومو الله، و تعبيرش اين است كه بيدار شويد، بيدار شدن نوعى "قيام" است; [13]بنابراين تمام نهضتهاى عالم نيز قيام است; قيام از خواب و قيام بعد از بيدارى.

اول قدم اين است كه از غفلت و خواب سنگينى كه طبيعت‏بر انسان غلبه كرده بيدار شود و توجه كند به اينكه عالم طبيعت چيست و به كجا سير مى‏كند. انسان غافل كه در دار دنيا اسير است، سعادتمند نخواهد شد ولى اگر غفلت را كنار بگذارد و توجه به معنويات و يا ماوراء طبيعت‏بكند و راه مستقيم يعنى راه "الى‏الله" را طى كند، انحرافات را كنار بگذارد و توجه به خدا و احكام او، مجاهده براى او و قيام‏لله را ره‏توشه خود كند به سعادت كه همه آن نور است، خواهد رسيد.

"الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور. " [14]

قيام براى خدا، ابراهيم خليل الله را به منزل خلت رسانده و از جلوه‏هاى گوناگون طبيعت رهانده; لا احب الافلين [15]و موسى كليم‏الله را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرده و او را به ميقات رسانده. . . و پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - را بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داده و توحيد و تقوا را جايگزين بتها نموده و او را به مقام، قاب قوسين او ادنى، [16] رسانده است.

نكته مهم در آيه شريفه اينكه قيام مى‏تواند فردى يا اجتماعى باشد; يعنى اداى تكليف است و اگر انسان تشخيص بدهد كه قيام‏لله است از تنهايى و يا جمعيت كم هراسى ندارد. بزرگ‏مردان تاريخ اينگونه عمل كردند كه از جمله مى‏توان حضرت ابراهيم (س) ، حضرت موسى (س) و حضرت محمد (ص) را نام برد.

وقتى كه مطلبى الهى شد، ديگر خوف از قدرتها نيست زيرا هيچ قدرتى مانند قدرت خدا نيست و ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى، طمانينه‏اى را در نفس ايجاد مى‏كند كه ديگر شكست معنا ندارد و اين مثل قطره‏اى است كه چون به دريا متصل شود، پشتوانه‏اش درياى غيرمتناهى است. بنابراين حكم همان دريا را پيدا مى‏كند.

قطره بودم چو شدم غرقه درياى قدم قطرگى رفت دگر من همه دريا بودم چون ز خود فانى و باقى به بقاى تو شدم در همه كون و مكان مطلق و بيجا بودم نكته قابل توجه اينكه بر اساس فطرت الهى عشق به كمال مطلق و قلبش توجه به جميل مطلق دارد و همين امر موجب مى‏شود كه هركس به حسب حال و مقام خود كمال را در چيزى تشخيص دهد و قلب او متوجه آن شود; اهل دنيا، كمال را در لذايذ دنيا تشخيص داده‏اند و جمال دنيا در چشم آنها زينت‏يافته است و چون فطرتا طالب كمال مطلق است اشتياقش در امور دنيوى محدوديت ندارد و آتش اشتياقش در هر زمينه‏اى كه طلب مى‏كند، شعله‏ورتر مى‏گردد; مانند رياست‏طلبى، شهوت و. . . . در حديث مى‏فرمايد، كسى كه تعلق داشته باشد دلش به دنيا، تعلق پيدا كند قلبش به سه چيز، اندوهى بى‏زوال، آرزويى كه به او نرسد، اميدى كه به آن نائل نشود. [17]اهل آخرت نيز كمال را در مقامات و درجات آخرت تشخيص داده و قلوبشان متوجه آن است و اهل الله در جمال حق كمال و در كمال او جمال را يافته‏اند، بنابراين قرآن مى‏فرمايد:

"وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض" [18]

اهل الله به مرتبه‏اى از اخلاص رسيده‏اند كه حق‏تعالى آنان را در پناه خود قرار مى‏دهد، كلمة لا اله الا الله حصنى، فمن دخل حصنى، آمن من عذابى، ادراك زيبايى جمال حق، براى امام حسين - عليه‏السلام - آنقدر جلوه دارد كه در آخرين لحظات حيات خويش، غرق در عبوديت همه دردها و مصائب را بر خويشتن هموار مى‏بيند و با همه وجود فرياد مى‏زند:

"صبرا على قضائك، يا رب لا اله سواك، يا غياث‏المستغيثين، مالى رب سواك ولا معبود غيرك. . . . " [19]

حضرت زينب - سلام الله عليها - نيز به اين زيبايى‏شناسى كه بر اساس ايمان و يقين به ذات و جمال مقدس حضرت حق استوار است، آراسته شده بود، بنابراين صحنه عاشورا از نظر او، عشقبازى شيفتگان مقام ربوبيت و عاشقان جمال جميل بود كه به وصال يار مى‏شتافتند.




  • هلا عارف خرقه گلگون شهيد
    سروشى كه در عرش ناى تو بود
    صفايى ندارد ارسطو شدن
    خوشا پرگشودن پرستو شدن



  • شقايق‏وش خفته در خون شهيد
    چه رندانه در گوش جانم سرود
    خوشا پرگشودن پرستو شدن
    خوشا پرگشودن پرستو شدن



يكى ديگر از نكات قابل توجه در حماسه عاشورا "صبر و مقاومت" است، حضرت امام (ره) در اين مورد مى‏فرمايد، زينب - سلام‏الله عليها - در دنباله آن مصيبت‏بزرگى كه "تصغر عنده المصائب" ايستاد و در مقابل كفر و هرجا موقع شد، مطلب را بيان كرد، [20]

خداوند در قرآن مى‏فرمايد:

"والعصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. " [21]

انسان در خسارت است، انسان شقى است مگر آن كسانى كه تحت تربيت انبياى عظام ايمان آورده‏اند و مومنين داراى اين صفات هستند: عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر; يعنى آنهايى كه عمل صالح و سفارش به صبر و حق مى‏كنند، اگر انسان بخواهد حق را به دست‏بياورد بايد صبر كند. قرآن در سوره يوسف مى‏فرمايد: وقتى كه حضرت يعقوب داستان ربوده شدن حضرت يوسف را از زبان پسرانش مى‏شنود، صبر را مدح مى‏كند و مى‏فرمايد: ". . . فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون"، [22] يعنى يوسف را نمى‏خواهد و به او عشق نمى‏ورزد و از فقدانش دچار شديدترين اندوه نمى‏گردد، مگر به خاطر خدا و راه او. قرآن كريم پيامبر - صلى‏الله عليه و آله - را نيز در برابر استكبار به صبر جميل دعوت مى‏كند و مى‏فرمايد، "فاصبر صبرا جميلا". [23]

خواجه عبدالله انصارى در باب صبر مى‏گويد، صبر نگاهدارى نفس است از شكايت‏بر جزع مستور، و كمال‏الدين عبدالرزاق كاشانى در شرح منازل مى‏گويد، مراد شيخ كه فرمايد صبر خوددارى از شكايت است، شكايت‏به مخلوق است والا شكايت‏به حق تعالى و اظهار جزع در درگاه قدس با صبر منافات ندارد، از سيره انبيا عظام و حضرات ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، نيز چنان ظاهر مى‏شود، آنكه مقامات آنها بالاتر از صبر، رضا و تسليم بود، مع ذلك هيچ گاه از دعا و عجز و تضرع در درگاه معبود خوددارى نمى‏كردند و عرض حاجات خود را به حضرت حق تعالى مى‏نمودند و اين مخالف با مقامات روحانيه نيست‏بلكه تذكر حق و انس و خلوت با محبوب و اظهار عبوديت و ذلت در پيشگاه عظمت كامل مطلق غايت آمال عارفين و نتيجه سلوك سالكين است. [24]

صبر در زندگى انسان داراى ثمرات بسيار زيادى است; مثلا اگر انسان در حوادث ناگوار، مشقت عبادات و تلخى ترك لذات نفسانى صبر كند كم كم براى نفس تحمل مشقات آسان مى‏شود و موجب ترقى و رشد معنوى مى‏شود يا به عبارت ديگر صبر در معاصى منشا تقواى نفس، صبر در طاعات منشا انس به حق و صبر در بليات منشا رضا به قضاى الهى مى‏شود كه از مقامات بزرگ اهل ايمان است. امام صادق - عليه السلام - مى‏فرمايد:

"الصبر من الايمان بمنزلة الراس من الجسد; فاذا ذهب الراس، ذهب الجسد، و كذلك اذا ذهب الصبر، ذهب الايمان. " [25]

انسان غير صابر قلبى مضطرب و دلى لرزان دارد و شكايات و ناشكيبايى او نه تنها موجب تحقير شدن نزد خلق خدا مى‏شود، بلكه بنده‏اى كه نتواند در مقابل هزاران نعمتى كه خداوند به او عطا فرموده يك مصيبتى از محبوب خود را تحمل كند چه ايمان و تسليمى در مقام مقدس حق دارد، پس مى‏توان گفت كسى كه صبر ندارد، ايمان ندارد زيرا اضطرابهاى درونى و شكايتها موجب بغض به حق و قضاى الهى و در نتيجه ملكه انسان غير صابر مى‏شود و انسان در ظاهر و باطن دشمن خدا مى‏گردد و به شقاوت ابدى مبتلا مى‏شود.

در حديث است ازامام على - عليه السلام - كه از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل مى‏كند، صبر سه گونه است: صبر در مصيبت، صبر بر طاعت و صبر از معصيت و كسى كه بر مصيبت صبر كند تا آنكه برگرداند مصيبت و شدت آن را به نيكويى عزاى آن (يعنى با صبر جميل شدت مصيبت را رد كند) ، بنويسد خدا براى او سيصد درجه; مابين هر درجه تا درجه مثل مابين آسمان و زمين، و كسى كه صبر نمايد بر اطاعت‏بنويسد خدا از براى او ششصد درجه، ميانه درجه تا درجه مثل ميانه قعر زمين تا عرش و كسى كه صبر كند بر معصيت، بنويسد خداوند براى او نهصد درجه، ميانه درجه تا درجه مثل ميانه منتهاى زمين تا منتهاى عرش! [26]

آنچه تاكنون بيان شد در مورد حال عامه است و در مورد اهل سلوك و اولياى خدا صبر به صورتهاى ذيل تعريف مى‏شود:

صبر فى الله، و آن ثبات در مجاهده و ترك مالوفات و مانوسات و ترك خويشتن است در راه محبوب;
صبر مع الله، مربوط به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت‏خروج از جلباب بشريت، و تجرد از ملابس افعال و صفات، و متجلى شدن قلب به تجليات اسماء و صفات، و توارد واردات انس و هيبت و حفظ نفس از تلونات و غيبت از مقام انس و شهود; صبر عن الله، از درجات عشاق و مشتاقين است از اهل شهود و عيان، در صورتى كه رجوع به عالم خود كنند و به عالم كثرت و صحو برگردند. اميرالمومنين -عليه السلام - مى‏فرمايد:

وهبنى صبرت عى عذابك، فكيف اصبر على فراقك. [27]

صبر بالله، و آن از براى اهل تمكين و استقامت است. كه بعد از حال صحو و بقابالله و پس از تخلق به اخلاق الله، بر آنها رخ دهد، [28] در قلب سليم غير خدا معنا ندارد و صبر مراتب سير سالكين است كه از خود و آمال نفسانى جدا شده و به سوى خدا هجرت مى‏كنند.

در ضمير ما نمى‏گنجد به غير از دوست كس هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست‏بس انسانى كه فطرتا حب به كمال و جمال دارد و خداخواه و خدابين است; هرچه از جانب خدا بر او وارد شود حتى اگر به ظاهر ناگوار باشد، براى او مطلوب و زيباست; زيرا از حب دنيا و نفس وارسته است و لغزشها به علت‏حجابهاى ناشى از حب غير خداست.

قرآن مى‏فرمايد:

"يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعى الى ربك راضية مرضية، فادخلى فى عبادى، وادخلى جنتى". [29]

صاحب نفس مطمئنه، راضى و مرضى جذبه حبيب و محبوب خويش است و رسيدن به مقام استهلاك و فنايى كه در آن اسم و رسمى از سالك و صبر و سلوك نيست.

بانوى قهرمان عاشورا كه در خاندان عصمت تربيت‏شده است، در كربلا معراج به سوى محبوب را طلب مى‏كند و با شجاعت، شكيبايى در مصايب، استقامت در راه حق، اخلاص، ايثار، مناعت، ايمان، ياد خدا، تسليم، توحيد و همه فضايل انسانى درس زيبايى شناسى به همه رهروان راستينش مى‏دهد.




  • هر آيه در صحايف علوى به وصف نازل
    در خطبه‏اش كه كوفه از آن شد سكوت محض
    ابن زياد خائف و رسوا مفتضح
    در بارگاه خويش زعنوان زينب است



  • بر انبيا شده در شان زينب است
    گويى كه ممكنات به فرمان زينب است
    در بارگاه خويش زعنوان زينب است
    در بارگاه خويش زعنوان زينب است



[1] . زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س) و دختران آن حضرت، ص‏205.

[2] . آل عمران/169.

[3] . نهج البلاغه، خطبه 154.

[4] . نفس المهموم، ص‏199.

ترجمه:اى محمد اين حسين است كه در اين دشت روى زمين افتاده و باد صبا بر پيكر او گرد و غبار مى‏افشاند،اى دريغا واى افسوس كه امروز جدم رسول خدا كشته شد!

[5] . همان، ص‏200.

اى اصحاب و ياران محمد! آخر اينان فرزندان حضرت مصطفى هستند كه همچون اسيران آنان را مى‏برند.

[6] . كامل الزيارة، ص‏261 - 266.

[7] . در روايتى كه حاكى از وصيت امام به زينب (س) است چنين آمده است:

"اوصى الى اخته زينب بنت على فى الظاهر فكان مايخرج عن على بن الحسين فى زمانه من علم ينسب الى زينب بنت على عمته سترا على على بن الحسين و تقيه اتقاء عليه". (الخصائص الزينبية، ص‏241) .

[8] . احتجاج طبرسى.

[9] . الفتوح، ج‏3، ص‏142.

ترجمه: رفتار خدا را با برادر و جدت چگونه ديدى؟

[10] . همان جا.

[11] ترجمه: من جز زيبايى نديدم.

[12] . سبا/46.

[13] . منازل السائرين (شرح تلمسانى) ، ص‏53.

[14] . بقره/257.

[15] . انعام/76.

[16] . نجم/9.

[17] . اصول كافى، ج‏2، ص‏320.

[18] . انعام /79.

[19] . مقتل الحسين، مقوم، ص‏357.

ترجمه: خدايا! در برابر تقدير و دستور تو شكيبايى مى‏كنم،اى پروردگار من! جز تو خدايى وجود ندارد،اى پناه بى‏پناهان! من به غير تو پروردگارى ندارم و به غير تو معبودى نمى‏شناسم. . . .

[20] . صحيفه امام، ج‏17، ص‏56.

[21] . آيات سوره عصر.

[22] . يوسف/18.

[23] . معارج/5.

[24] . چهل حديث، ص‏260 - 261.

[25] . اصول كافى، ج‏2، ص‏87، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، حديث 2.

ترجمه: صبر نسبت‏به ايمان به مثابه سر است نسبت‏به بدن. پس وقتى سر رفت، جسد برود، و همين طور وقتى كه صبر رفت، ايمان برود.

[26] . چهل حديث، ص‏265 - 266.

[27] . فرازى از دعاى كميل ابن زياد، خائف و رسوا و مفتضح.

[28] . چهل حديث، ص‏267 - 268.

[29] . فجر/27 - 30

/ 1