ساقى عطشان <p/> - ساقی عطشان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساقی عطشان - نسخه متنی

خلیل شفیعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ساقى عطشان

خليل شفيعى

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق با عشق بودن تا جنون، يعنى ابو الفضل خورشيد در درياى خون، يعنى ابو الفضل جوشيدن بحر وفا، معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس صد چاك رفتن تا حريم كبريائى صد پاره گشتن در مسير آشنائى بى‏دست‏با شاه شهيدان، دست دادن بى‏سر، به راه عشق و ايمان سرنهادن بى‏چشم، ديدن چهره رؤيائى يار جارى شدن در ديده دريائى يار بى‏لب نهادن لب به جام باده عشق بى‏گام نوشيدن تمام باده عشق اين است مفهوم بلند نام عباس در ساحل بى‏ساحل آرام عباس يك مشك آب عشق و دريائى طراوت يك بارقه از حق و خورشيدى حرارت وقتى كه از آب گوارا روزه مى‏كرد درياى تشنه آب را دريوزه مى‏كرد وقتى كه اقيانوس را در مشك مى‏ريخت از چشمه چشمان دريا اشك مى‏ريخت در آرزوى نوش يك جرعه از آن لب جان فرات تشنه آتش بود از تب خون على عباس را تقرير مى‏كرد آيات سرخ عشق را تفسير مى‏كرد وقتى زفرط تشنگى آلاله مى‏سوخت از چشمه چشمان دريا اشك مى‏ريخت در آرزوى نوش يك جرعه از آن لب جان فرات تشنه آتش بود ز تب خون على عباس را تقرير مى‏كرد آيات سرخ عشق را تفسير مى‏كرد وقتى ز فرط تشنگى آلاله مى‏سوخت گلهاى زهرا از لهيب ناله مى‏سوخت مى‏سوخت در چنگال شب باغ ستاره مى‏سوخت جانش از تف داغ ستاره آمد به سوى خيمه، اقيانوس بر دوش آمد نداى خون حق را حلقه برگوش عباس بود و لشگر شب در مقابل عباس بود و مجمر خورشيد در دل رگبار تير كينه بر عباس باريد اختر ز ابر سينه بر عباس باريد وقتى ه قامت پيش خورشيد آب مى‏كرد طفل حزين عشق را سيراب مى‏كرد وقتى يد پور على از دست مى‏رفت تا خلوت ساقى كوثر مست مى‏رفت وقتى كه چشمش تير را خوناب مى‏كرد روى عروس عشق را سيماب مى‏كرد پايان او آغاز قاموس وفا بود پايان او آغاز كار مصطفى بود با گامهاى شور آهنگى دگر زد بر چهره شب رنگ رخسار سحر زد عباس يعنى يك نيستان تكنوازى هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازى

/ 1