ره توشه سالكان كوي حق
اسماعيل نسّاجي زواره
خداي سبحان در ماجراي خلقت انسان، خطاب به ملائكه فرمود: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»1؛ يعني اي فرشتگان! به درستي من اراده كردم كه بشري را از گِل بيافرينم، پس آن هنگام كه او را به حدّ تسويه و تعادل درآوردم و از روح خود در او دميدم، در برابر او سجده كنيد و سر تعظيم فرود آوريد.
در آيه ديگر نيز ميفرمايد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»؛2 من جن و انسان را به خاطر عبادت آفريدم.
از اين آيات شريفه و ديگر آياتي كه درباره خلقت انسان نازل شده است، دو نكته اساسي و مهم استنباط ميشود:
اوّل آن كه انسان معجوني است از فطرت الهي و طبيعت مادّي؛ موجودي است طبيعي و مجرّد كه طبيعتش به خاك وابسته است و فطرتش به ماوراي طبيعت.
دوّم آن كه هدف غايي و نهايي از خلقت او، عبادت و تقرّب عبودي به درگاه خداست و اين تقرّب همان ولايت الهي نسبت به بندهاش ميباشد. خداي سبحان تمامي آنچه كه مايه سعادت دنيوي و اخروي انسان است، در اختيار او قرار داده است و آن عبارت است از انواع نعمت.3
چيستي نعمت
در منطق قرآن كريم، آنچه براي حواس ظاهري يا باطني و قواي ادراكي يا تحريكي
انسان گوارا و ملايم باشد، «نعمت» ناميده ميشود.4 همه پديدهها از آن نظر كه در نظام كلّي تدبير الهي قرار گرفته و به هم متصل و مربوطند و اجزاي آنها سازگار و ملايم با يكديگرند، نعمت هستند.
قرآن كريم تمام نعمتهاي جهان هستي را از جانب خدا ميداند: «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ»5 و آن را غير قابل شمارش معرفي ميكند: «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا»6 و آن را به خاطر انسان ميخواهد؛ زيرا تنها انسان است كه با عقل خود نافع را از ضارّ تشخيص ميدهد؛ از نافع خوشش ميآيد و از آن متنعّم ميشود و از ضارّ بدش ميآيد و آن را ملايم و سازگار با طبع خويش نميبيند.7
گونه گوني نعمتها
هر نعمتي رحمتي است از ناحيه خدا به خلقش، امّا بعضي از آنها در رحمت بودنش اسباب هستي و وجودي واسطه است كه آنها را از نعمتهاي مادي و ظاهري مينامند، مثل اكثر نعمتها در طبيعت؛ و بعضي از آنها بدون اسباب و واسطه وجودي، رحمت است كه آنها را نعمتهاي باطني و معنوي مينامند از قبيل نبوّت، ولايت، عقل و...8 آنچه در انسان نقد و بالفعل است و از آغاز ولادتش با اوست، همان گل و طبيعت اوست؛ يعني بدن و دستگاه جذب و دفع و قوه شهوت و غضب است كه از عالم ماده و طبيعت گرفته شده است9 وخداوند مطابق ميل و خواسته اين بُعد، انواع نعمتهاي مادي و ظاهري را در اختيار انسان قرار داده است، امّا فطرت او كه از طبيعت و ماده جداست و سر سپرده خداوند است، مانند طبيعت او بالفعل نيست، بلكه وجودي است بالقوه10 كه
خداوند با ارسال پيامبران و راهنمايي آنها جهت بيدار شدن اين گوهر و گنجينه مدفون در خاك و گل، انواع نعمتهاي باطني و معنوي را در اختيار انسان گذاشته است كه شناخت اين نعمتها به طريق عاقلانه و خداپسندانه، وي را به غايت مطلوبش ميرساند و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون هدف، عامل گمراهي است و اين خود معصيت است، زيرا خداوند حكم كرده است كه انسان به سوي معبودش برميگردد تا از عملش بازخواست نمايد و به حساب اعمالش برسد و بر طبق آن جزايش دهد و عمل بنده همان استعمال و استفاده از نعمتهاي الهي است. 11
اگر خداوند انسان را به خاطر نعمت هايي كه به او ارزاني داشته است، مورد بازخواست قرار ميدهد، از اين جهت نيست كه آن نعمتها مثلاً گوشت، آب، نان و... بوده، بلكه از اين جهت از آنها پرسش ميشود كه خداي تعالي آنها را آفريده تا استفاده از آنها در طريق كمال بشر و رسيدنش به مقام قرب عبودي، واسطه و وسيله باشد، و بشر را دعوت كرده است كه از نعمتها به عنوان شكر بهره ببرد و طوري استفاده كند كه استعمال آنها شكر شمرده شود نه كفران.12
نعمت مطلوب
عامل هدايت انسان، برخورداري از نعمتهاي معنوي و باطني است كه همان توفيقات الهي و زمينههاي سعادت انسان است كه خداوند به سالكان راهش ارزاني داشته است. پيمودن راه سعادت بدون نعمتهاي معنوي الهي امكانپذير نيست. نعمتهاي مادي و ظاهري، انسان را به خود مشغول ميسازد و گاه ابزار خدمت به دين وگاهي عامل گمراهي و گاهي فتنه و يا عذاب الهي ميشود. در نتيجه اين گونه نعمت راهزن است، نه راهگشا و نميتواند دستمايه سلوك به سوي خدا و حركت در مسير صراط مستقيم باشد13 زيرا:
امام علي عليه السلام:
«الــزُّهدُ تقصيــرُ الآمــالِ، و اخـلاصُ الاعمــال» (غـرر الحكم، ج1، ص93 ، ح 1867)
زهــد، كوتاهــي آرزوها و اخــلاص در كارهــاست.
1ـ نعمتهاي مادي و ظاهري زينت زندگي دنياست: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»14
2ـ كاربرد و استفاده از نعمتهاي ظاهري به زندگي دنيا منحصر است و هيچ گونه نفعي در آخرت به انسان نميرساند: «يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ»15
3ـ متنعّمان و برخورداران از نعمتهاي باطني، پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان هستند و غالب آنان از نعمتهاي ظاهري بيبهره بودهاند16 و همين نعمتهاي باطني بوده است كه آنها را در صراط مستقيم ثابت قدم نگه داشته است.
4ـ متنعّمان و برخورداران از نعمتهاي ظاهري، بيشتر افراد زورمدار و زرمدار بوده و هستند كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح ميدهند و قرآن كريم ميفرمايد كه با آنها پيكار شود: «فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ»17
5 ـ نعمتهاي ظاهري انسان را گرفتار تمنّيات و آرزوهاي دور و دراز ميكند.
6 ـ نعمتهاي ظاهري اگر همراه با نعمتهاي باطني و توفيقات الهي نباشد، عامل گمراهي از يك سو، و تحريك شهوت و غضب از سوي ديگر ميشود. قرآن كريم راز طغيان گروهي از كافران را برخورداري از مال و فرزند ميداند:
«أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ * إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ»18، و حضرت علي(ع) ميفرمايند: «نسألُ الله سبحانَهُ انْ يَجعلَنا و ايّاكُم ممّن لاتبطِرُهُ نعمَةٌ؛ از خداوند ميخواهيم كه ما و شما را در برابر نعمتها مغرور و سرمست سازد.» زيرا مغرور شدن و سرمست شدن به خاطر نعمتهاي ظاهري، سبب ميشود كه انسان از رفتن به سوي اعمال پسنديده محروم شود و نتواند با نعمتهاي فاني دنيا، نعمتهاي جاويد آخرت را خريداري نمايد.19
و نيز ميفرمايد: «فاتقوا سكراتِ النعمةِ واحذروا بوائقَ النقمة؛ از مستيهاي نعمت بپرهيزيد و از سختيهاي عذاب الهي بترسيد»20 زيرا مستي نعمت، قواي تحريكي و ادراكي انسان را به اسراف و طغيان ميكشاند و تباه ميكند كه در اين صورت عذاب الهي را به دنبال دارد.
7ـ نعمتهاي ظاهري حبّ دنيا را به همراه دارد و حبّ دنيا يكي از عوامل مهم نفاق است و انسان را از ذكر خدا باز ميدارد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» اموال و اولاد از مواهب الهي هستند، البته تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براي نيل به سعادت كمك گرفته شود، اما اگر علاقه افراطي به آنها سدي در ميان انسان و خدا ايجاد كند، بزرگترين بلا محسوب ميشوند و سرانجام آن خسران و زيان است.21
8ـ نعمتهاي ظاهري و مادي موجب تقويت حسّ «خود برتر بيني» در انسان ميشود:
«أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَرًا»22 در سوره كهف صاحب آن دو باغ به دوستش روي ميكند و در گفتگويي با او چنين ميگويد: من از نظر ثروت از تو برترم و آبرو و شخصيت و عزّتم بيشتر و نفراتم فزونتر است، بنابراين هم نيروي انساني فراوان در اختيار دارم و هم مال و ثروت هنگفت و هم نفوذ و موقعيت اجتماعي. تو در برابر من چه ميگويي؟ و چه حرف حسابي داري؟!
كم كم اين افكار در او اوج گرفت و به جايي رسيد كه دنيا را جاودان و مال و ثروت و حشمت خويش را ابدي پنداشت، غافل از اين كه فرمان الهي مبني بر نابودي باغها و زراعتهاي او صادر شده است.23
9ـ نعمتهاي مادي محبت دروغين ميآورد و انسان را از محبت راستين غافل ميكند:
«إِنَّ هَوءُلاَء يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءهُمْ يَوْمًا ثَقِيلاً»24
10ـ نعمتهاي ظاهري انسان را به روي برگرداندن از حق و رسيدن به مرحله استكبار ميكشاند: «وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَي الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَي بِجَانِبِهِ»25
11 ـ نعمتهاي ظاهري ابزار شيطنت است. شيطان براي فريب و اغواي انسانها همين نعمتهاي ظاهري را تزيين كرده است: «لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»26
12ـ قرآن كريم زينتهاي ظاهري مانند باغ و بنا را مايه آرامش زمين ميداند و ابزار آزمايش انسان، نه مايه آراستگي انسان،و آن را ناپايدار معرفي ميكند: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا» 27 زيرا هر يك از نعمتها و مناصب دنيوي همان طوري كه فصل خرّمي و بهار دارد، فصل پژمردگي و خزان هم دارد. پس زينتهاي ظاهري، زينت زمين است و سرانجام نيز پژمرده (جرزا) و به اجزاي زمين (صعيدا) تبديل ميشود.28
13ـ خداوند در جايي كه مخاطبان او توده مردم باشند ربوبيّت خويش را در قالب ذكر نعمتهاي ظاهري بيان كرده است ؛ نعمتهايي كه حيوانات نيز با انسان در بهره برداري از آنها شريكند و با تعبيرهاي لطيفي مانند: «مَتَاعًا لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُمْ»29
يا «كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ»30 از آنها ياد ميكند، ولي در جايي كه مخاطب خداوند مؤمنان هستند، ربوبيّت خود را در قالب ذكر نعمتهاي باطني مانند ارسال رسل، انزال كتب، نبوت، ولايت و خلافت تبيين ميكند كه انسان در اين مرحله در رديف فرشتگان قرار ميگيرد؛ چنانكه در آيه شريفه «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ»31 كه سخن از شهادت بر وحدانيّت حق است، انسان را در رديف فرشتگان قرار داده است؛32 بنابراين تنها نعمتهاي معنوي و باطني است كه سرنوشت انسان را در زندگي دنيا رقم ميزند و سالكان راه حق با متنعّم شدن از آنها از اصحاب صراط مستقيم و صراط سويّ شده و راهي باريكتر از مو و برندهتر از شمشير را به آساني طي ميكنند.
امام علي عليه السلام:
«العبــادةُ من غيــر علْــمٍ و لا زَهــادةٍ تعـبُ الجســد» (ابن ابي الحديــد، ج20، ص307)
عبادتــي كه از روي آگاهــي و زهد نباشـد، رنج تـن اسـت.
نمونه هايي از نعمتهاي باطني
خداوند در قرآن كريم بخشي از نعمتهاي معنوي و باطني را كه به سالكان راهش و پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان، ارزاني داشته است بيان ميكند، مانند
الف) ولايت:
در قرآن كريم هر جا نعمت به طور مطلق ذكر شده، مراد از آن ولايت است، مانند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»33 اكمال دين و اتمام نعمت در اين آيه كريمه چيزي جز ولايت نيست. از اين رو حضرت امام صادق(ع) در تبيين مصداقي از آيه كريمه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»34 فرمود: ما از مصاديق اين نِعَم هستيم و در برخي روايات آمده است كه خداوند برتر از آن است كه از شما درباره آب و نان سؤال كند، بلكه از ولايت ميپرسد. ولايت نعمتي است كه با وجود آن، همه نعمتها در جايگاه خود مينشينند و بدون آن به نقمت تبديل ميشوند.35
هم چنين در آيه «قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا»36 منظور از انعام نعمت، همان ولايت الهي است و روي اين حساب، اين دو نفر از اولياي خدا بوده و اين خود شاهدي است كه منظور از «خوف» در آيه، خوف و ترس از خداوند است، زيرا اولياء الهي از غير خدا نميترسند. «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»37
ب) قبول توبه:
در آيه «لَوْلاَ أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ»38 منظور اين است كه اگر نعمت توبه از طرف خداوند شامل حال حضرت يونس (ع) نميشد و مافاتش را جبران نميكرد، در بياباني بدون سقف و گياه افكنده ميشد؛ در حالي كه به خاطر عملي كه كرده بود، مذمّت هم ميشد.39
ج) ارسال رسل:
در آيه «وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء»40 عبارت «إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنبِيَاء»، اشاره به نعمت رسالت و فرستادن پيامبراني براي نجات و هدايت بنياسرائيل دارد.
د) نجات از مذلّت و خواري:
«وَجَعَلَكُم مُّلُوكًا»41 يعني شما را مستقل كرد و از مذلّت و بردگي فراعنه و زورگويي ستمگران بيرون آورد.
هـ) تأييد الهي:
خداي سبحان به عيساي مسيح(ع) ميفرمايد: به ياد آور نعمتي را كه بر تو و مادرت نازل كردم و آن نعمت، تأييد به وسيله روح القدس است: «يَا عِيسي ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَي وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِالْقُدُسِ»42 همين نعمت منشأ معجزات و بركات فراواني بود كه از وجود حضرت مسيح(ع) به ظهور پيوست و آن حضرت درباره بركات وجودي خود ميفرمايد: «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ»43
و) اتّحاد:
اختلاف و تشتّت در جامعه از عذابها و بلاهاي شكننده و وحدت از نعمتهاي الهي است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»44
ز) پيروزي در جنگ:
آيه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ»45 نشان ميدهد كه اين آيه بعد از پايان جنگ احزاب و گذشتن مقداري از زمان نازل گرديد و منظور از نعمت، همان پيروزي مؤمنان است و به مسلمانان اجازه داد آنچه را ديده بودند، در فكر خود مورد تحليل قرار دهند تا تأثير عميقتري ببخشد.46
آثار نعمتهاي معنوي
گاهي قرآن كريم سخن از آثار نعمتهاي معنوي و باطني دارد، مانند:
الف) دعوت به مبارزه:
دعوت به مبارزه در برابر جبّاران ناشي از نعمتهاي باطني و خاصّ الهي است؛ هنگامي كه حضرت موسي(ع) به بنياسرائيل دستور مبارزه، مقاومت و فتح سرزمين مقدّس را داد، گروهي گفتند: ما توان مبارزه و مقابله را نداريم؛ تو و پروردگارت شهر را بگشاييد تا ما به آن درآييم.
دو نفر از خداترسان قوم كه مشمول لطف و نعمت خدا بودند، گفتند: بر خدا توكّل كنيد و به دشمن هجوم آوريد تا پيروز شويد: «قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا»47 اين آيه كريمه اشاره به اين حقيقت دارد كه عامل شهادت اين دو در شوراندن مردم عليه ستمكاران، همان انعام الهي بوده است.
ب) رهايي از دوزخ:
پس از استقرار بهشتيان و دوزخيان در جايگاههاي خود، يكي از بهشتيان ابتدا درباره سرنوشت همنشين خود كه از منكران معاد بوده جويا ميشود و آنگاه خود به حال او اشراف مييابد و چون او را در متن دوزخ مييابد، به او ميگويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا به هلاكت برساني و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز در اثر همراهي با رفيق بد در صف احضار شدگان به دوزخ بودم: «وَلَوْلاَ نِعْمَةُ رَبِّيلَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ»48
نعمتي كه در قيامت انسان را از عذاب الهي حفظ ميكند، از نعمتهاي ظاهري نيست؛ زيرا آن نعمتها به جهنّميان نيز عطا شده و همان نعم، باعث هلاكت آنان گرديده است. از اين رو كساني كه در اثر معاشرت با رفيقان تبهكار بر خود يا ديگران ستم كردهاند، در آن روز از شدّت ندامت دستهاي خود را به دندان گزيده و ميگويند: اي كاش با دوستان ناباب معاشرت نداشته و در دنيا دوستي و هم سفري پيامبر را براي خود برميگزيدم.
طلب هدايت به راه نعمت يافتگان در آيه «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ»49 مسأله همراهي با پيامبران و نيكوكاران است، لذا كساني كه در دنيا اهل امل و عمل هدايت به صراط مستقيم نباشند، در جهان آخرت زبان به «يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً»50 ميگشايند.51
امام علي عليه السلام:
«احـقُّ النــاس بالـزّهادة من عـرف نقـصَ الـدّنيــا» (غرر الحكـم، ج1، ص 199، ح 385)
سزاوارترين مردم به زهد داشتن كسي است كه نقص و كاستي دنيا را شناخته است.
برترين نعمت
انسان براي رسيدن به كمال شايسته خويش، بايد نخست بهترين و برترين نعمتي را كه خداوند به وسيله پيامبرانش در اختيار وي قرار داده است، بشناسد. همه رسولان الهي براي تحقق اين هدف تلاش نمودهاند، رسول اكرم(ص)، خاتم پيامبران و كاملترين خليفه الهي است كه به اوج اين قله رفيع رسيد و قرآن را از مقام لدن و لقاي حق براي انسان به ارمغان آورد؛ جايي كه پاي هيچ انسان كاملي به آنجا نرسيد و بال هيچ فرشته مقرّبي به آنجا گشوده نشد؛ به همين جهت، هدايت قرآن، كاملترين نوع هدايت است و چون كاملترين نوع هدايت براي انسان ميباشد، برترين نعمت الهي محسوب ميشود؛ زيرا خداي سبحان در سوره مباركه «الرحمن» فهرستي از موجودات آفرينش و مجموعهاي از نعمتهاي خود را بيان ميكند و در صدر اين سوره و پس از ذكر صفت «رحمانيّت»، سخن از تعليم قرآن به انسان به ميان ميآورد: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ»52 و بيان ميكند كه انسان تنها در سايه تعليم خداوند و دريافت و فهم قرآن، به كمال نهايي خويش ميرسد و تا قرآن نباشد، كسي به مقام انسانيّت راه پيدا نخواهد كرد.
برترين نعمت خداوند ـ قرآن كريم ـ «احسن الحديث» نيز هست، يعني بهترين سخن و زيباترين كلامي است كه خداي سبحان نازل فرموده است، چه از نظر الفاظ عبارات و فصاحت و بلاغت و چه از نظر محتواي غني و انسان سازش.
اگر كلامي بهتر و عميقتر از قرآن كريم امكان ميداشت، يقينا خداي سبحان آن را بر حضرت محمد(ص) نازل ميفرمود. اگر كلامي برتر از قرآن فرض شودو خداوند آن را به دست آخرين پيام آورش ندهد، منشأ آن يا ندانستن است يا نتوانستن و يا بخل ورزيدن، كه همه اينها از صفات سلبيه است كه ثبوت آنها بر خداوند سبحان محال است، وجودي كه علم، عين هستي محض اوست و جهلي در او راه ندارد.
از طرف ديگر، بخل و نبخشيدن از نقص و ضعف سرچشمه ميگيرد كه كمال نامحدود خداوند، منزّه از آن است، بنابراين قرآن كريم بهترين پيام و كاملترين ره آورد جاوداني و برترين نعمت الهي است و كلامي برتر از آن ممكن نخواهد بود.53
سيرت سالكان متنعّم
قرآن كريم به منظور اين كه راه بهره وري از نعمتها را به انسانها بياموزد، سيرت و روش برخورداران از نعمتهاي الهي و نعمي كه به آنان عطا شده است را بازگو ميكند. از اين رو در تشريح سخنان حضرت موسي(ع) ميفرمايد: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ»54 خداوندا! به پاس نعمتي كه به من دادي، ياور تبهكاران و مجرمان نخواهم بود. حضرت موسي(ع) عدم پشتيباني از مجرمان را مرهون نعمتي ميداند كه خداي سبحان به او عطا كرده است و از آيه كريمه فوق استفاده ميشود كه مجرمان و حاميان، از نعمتهاي باطني الهي بهرهاي ندارند.55
عامل سلب نعمت
در منطق قرآن كريم، عامل سلب نعمت، كفر است و كفركنندگان نعمت را با شديدترين وجه تهديد فرموده است و مثلي كلي براي نعمتها و عاقبت كفر به نعمتها زده و ميفرمايد: خداوند براي كساني كه ناسپاسي نعمت ميكنند، مثلي زده است كه در منطقهاي در نهايت امن و راحتي زندگي ميكردند56 و اين آبادي آن چنان امنيّت داشت كه ساكنانش با اطمينان در آن زندگي ميكردند و هرگز مجبور به مهاجرت و كوچ كردن نبودند و علاوه بر انواع نعمت و اطمينان، روزيهاي مورد نيازشان از هر مكاني به سوي آنان ميآمد: «يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ»57 اما سرانجام اين آبادي ـ يعني ساكنانش ـ كفران نعمت كردند و خداوند لباس گرسنگي و ترس به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانيد.58
اين تعبير اشاره به آن است كه آن چنان قحطي و ناامني آنها را فراگرفت كه گويي همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده و بدنشان را لمس ميكرد. از سوي ديگر، اين قحطي و ناامني آن چنان براي آنان ملموس بود كه گويي با زبان خود آن را ميچشيدند و اين دليل بر نهايت فلاكت و فقدان امنيت است كه به علت كفران نعمت سراسر وجود زندگي انسان را پر ميكند و اين هشداري است به تمام انسانها كه هرگونه اسراف و تضييع نعم چه ظاهري و چه باطني در پيشگاه خدا جريمه سنگين دارد كه كمترين مجازات آن سلب اين مواهب است.59
نقمت همان نعمت است
با اين كه تمام مخلوقات و پديدهها براي انسان نعمت است، ولي با اين وجود، خداوند پارهاي از آنها را با اوصاف «شر»، «خسّت»، «لهو»، «لعب»، وصفهاي ناپسند ديگري خوانده است، مثلاً ميفرمايد: «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ»60 و باز ميفرمايد: «لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِي الْبِلاَدِ» 61
اين آيات دليل بر آن است كه چيزهايي كه نعمت به شمار آمده است، تنها در صورتي نعمت است كه با غرضي كه خداوند از خلقت آنها به خاطر انسان داشته موافق باشند، زيرا اين نعمتها بدين منظور آفريده شده است كه از طرف خدا كمكي براي انسان باشد تا در راه سعادت حقيقي ـ كه همان قرب به خدا بر اثر بندگي و فروتني در برابر خداست ـ در آنها تصرف كند. پس هر آنچه را انسان بدان منظور بجويد كه به ساحت قرب خدا راه يابد، نعمت است و اگر قضيه به عكس شد، در حق همان شخص «نقمت» خواهد بود. پس پديدهها به خودي خود هيچ طرفه هستند و به واسطه مشتمل بودن اين اشياء به روح عبوديت و بندگي و از آن نظر كه تحت ولايت خداوند هستند نعمت است. لازمه اين سخن آن است كه بگوييم نعمت در حقيقت عبارت از ولايت و امام علي عليه السلام:
«إزهــدْ فــي الدّنيــا تنــزلُ عليــكَ الــرّحمــة» (غـرر الحكــم، ج1، ص 126، ح 52)
در دنيــا زاهــد بـاش تـا رحمـت خـدا بـر تـو نــازل شـود.
سرپرستي خداوند است و هر چيز در صورتي نعمت است كه بر ولايت الهي مشتمل باشد. و لذا اگر بر ولايت شيطان مشتمل باشد، نقمت است.62 به همين جهت، ميبينيم كه خداوند عطاياي الهيه خود را نسبت به انسان «نعمت علي الاطلاق» نخوانده، بلكه وقتي آن را نعمت خوانده كه در طريق سعادت و به رنگ ولايت الهي درآمده و آدمي را به خدا نزديك كند، اما اگر در طريق شقاوت و تحت ولايت شيطان قرار گيرد، نقمت و عذاب است نه نعمت. و آيات قرآن بر اين معني بسيار است.
آري! نعمت وقتي نعمت است كه به خدا منسوب گردد، زيرا خداوند خودش فضل و خير است و جز فضل و خير چيزي از ناحيه او افاضه نميشود، اما اگر به كفران كننده خدا نسبت داده شود، براي انسان نقمت و عذاب خواهد بود، هم چنان كه فرمود: «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»63
و كوتاه سخن اينكه، اگر انسان تحت ولايت و دين خدا باشد، تمامي اسبابي كه براي ادامه زندگي و رسيدن به سعادت بدانها تمسك جويد، همه نعمتهاي الهي خواهد بود، ولي اگر همين شخص تحت ولايت شيطان باشد، عين آن نعمتها برايش نقمت خواهد بود؛ هرچند كه خداوند آنها را نعمت آفريده است.64 بنابراين استفاده از تمام نعمتها ـ بخصوص نعمتهاي باطني و ظاهري ـ در زندگي دنيا به وجه احسن و در مسير اصلي خود، نه تنها ضامن سعادت دنيوي متنعّمين است، بلكه مقدمه وصول به نعمتهاي باطني و معنوي اخروي و عامل ترفيع مراتب آنها در بهشت خواهد بود.
مراتب نعمت يافتگان
به استناد آيات 12 ـ 7 سوره واقعه: «وَكُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلاَثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ *أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»، در قيامت انسانها به سه گروه تقسيم ميشوند: گروهي كه كارشان با يمن و بركت توأم بوده، براي ديگران نيز مايه خير و بركت هستند: «اصحاب ميمنت»، گروهي كه كارشان همواره با شومي و زشتي توأم است و افرادي شوم و ناميمون هستند: «اصحاب مشئمت»؛ و گروه سوم پيشتازان و پيشگامان در فضايل هستند كه از مقرّبانند.
از اين تقسيم، چنين برميآيد كه افراد «منعمٌ عليهم» يعني اصحاب ميمنت و مقرّبان، نعمت يافتگاني هستند كه در مرتبه واحدي نيستند؛ متوسطان از آنان كه با توفيق خداوندي صراط مستقيم را پيمودهاند، از اصحاب ميمنت و با يمن و بركتند و ممتازان آنها از مقرّبان و پيشگامان.
اگرچه اين دو گروه هر دو از نعمتهاي خداوندي برخوردارند، اما مقرّبان از نعمتهاي خالص و اصحاب ميمنت از نعمتهاي مشوب بهرهمند هستند.65
نعمتهاي ناب و مشوب
قرآن كريم در بيان نعمتهاي بهشتي كه مخصوص سالكان كوي حق است، ميفرمايد: در بهشت چشمههاي فراوان و گوناگوني است، برخي خالص و برخي مشوب. چشمههاي ناب و خالص مخصوص مقرّبان است و سهم ديگران آميختهاي از آنهاست؛ جام شراب بهشتيان آميخته زنجبيل است كه بهرهاي از «سلسبيل» دارد و سلسبيل چشمهاي بهشتي است برتر از زنجبيل. و چشمههاي ديگري كه متوسطان از آن مينوشند.
در جاي ديگر ميفرمايد: «إِنَّ الأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا»66 نوشيدني ابرار از جامي آميخته با قطراتي از چشمه كافور است، ولي شراب خالص كافوري فقط مخصوص مقرّبان است.
هم چنين ميفرمايد: ابرار در ميان نعمتهاي الهي غوطهور هستند؛ آنان در حالي كه بر تختها تكيه زدهاند، نظارهگر نعمتهاي بهشتياند. از رخسارشان طراوت و خرّمي نعيم بهشتي نمايان است. آنان را از شراب زلال دست نخورده سيراب ميكنند،67 شراب طهوري كه مانند شراب آلوده و شيطاني دنيا معصيتزاو جنون آفرين نيست، بلكه هوش، عقل، نشاط، عشق و صفا ميآفريند68 و طالبان سبقت جوي بايد در رسيدن به چنين نعمت نفيسي با يكديگر به رقابت برخيزند و انفاس خود را براي نايل ساختن نفوس خويش به چنين كالاي نفيسي، به كار برند. شراب اين جام، آميزهاي است با قطراتي از «تسنيم» و تسنيم چشمهاي است كه مقرّبان الهي از آن مينوشند و هيچ يك از نوشيدنيهاي بهشتي به پاي آن نميرسد و طبعا تأثيري كه در روح و جان بهشتيان ميگذارد، از همه عاليتر و پرجاذبهتر و عميقتر است و نشئه روحاني حاصل از آن غير قابل توصيف ميباشد.69 پس مقام مقرّبان بسي برتر از ابرار است، زيرا قطراتي از چشمه سار ويژه آنان را در جام ابرار ميريزند و سالكي كه هدايت به راه مقرّبان را ميطلبد، به تناسب مقام و مرتبهاش، از اين نعمتهاي معنوي و روحاني برخوردار ميگردد.
1 ـ سوره ص، آيات 72 ـ 71.
2 ـ سوره الذاريات، آيه56.
3 ـ ترجمه الميزان، موسوي، ج20، ص811.
4 ـ تفسير تسنيم، آيت الله جوادي آملي، ج1، ص521.
5 ـ سوره نحل، آيه53.
6 ـ همان، آيه52.
7 ـ الميزان، ج11، ص129.
8 ـ همان، ج13، ص579.
9 ـ تفسير موضوعي قرآن در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج1، ص182 ـ 181.
10 ـ همان، ص182.
11 ـ الميزان، ج20، ص812.
12 ـ همان، ص815.
13 ـ تسنيم، ج1، ص522.
14 ـ سوره كهف، آيه46.
15 ـ سوره شعرا، آيه88.
16 ـ تسنيم، ج1، ص522.
17 ـ سوره نساء، آيه74.بقيه در صفحه 50
18 ـ سوره قلم، آيات 15 ـ 14.
19 ـ نهج البلاغه، خطبه64، بند8.
20 ـ همان، خطبه151، بند4.
21 ـ تفسير نمونه، ج24، ص172.
22 ـ سوره كهف، آيه34.
23 ـ تفسير نمونه، ج12، ص428.
24 ـ سوره انسان، آيه27.
25 ـ سوره اسراء، آيه83.
26 ـ سوره حجر، آيه39.
27 ـ سوره كهف، آيه8 ـ 7.
28 ـ تسنيم، ج2، ص 529ـ528.
29 ـ سوره عبس، آيه32.
30 ـ سوره طه، آيه54.
31 ـ سوره آل عمران، آيه18.
32 ـ تسنيم، ج2، ص396ـ395.
33 ـ سوره مائده، آيه13.
34 ـ سوره تكاثر، آيه8.
35 ـ تسنيم، ج2، ص532ـ531.
36 ـ سوره مائد،ه آيه23.
37 ـ سوره يونس، آيه62.
38 ـ سوره قلم، آيه41.
39 ـ الميزان، ج20، ص85.
40 ـ سوره مائده، آيه20.
41 ـ همان.
42 ـ همان ، آيه3.
43 ـ سوره مريم، آيه31.
44 ـ سوره آل عمران، آيه103.
45 ـ سوره احزاب، آيه9.
46 ـ تفسير نمونه، ج17، ص218.
46 ـ تفسير نمونه، ج17، ص218.
47 ـ سوره مائده، آيه23.
48 ـ سوره صافات، آيه57.
49 ـ سوره حمد، آيه6.
50 ـ سوره فرقان، آيه27.
51 ـ تفسير نمونه، ج17، ص534 ـ 533.
52 ـ سوره الرحمن، آيه102.
53 ـ تفسير موضوعي قرآن در قرآن، ج1، ص24 ـ 23.
54 ـ سوره قصص، آيه17.
55 ـ تسنيم، ج1، ص537.
56 ـ الميزان، ج5، ص277.
57 ـ سوره نحل، آيه16.
58 ـ نمونه، ج11، ص429.
59 ـ همان، ص 435 ـ 434.
60 ـ سوره عنكبوت، آيه64.
61 ـ سوره آل عمران، آيه196.
62 ـ تفسير الميزان، ج5، ص28.
63 ـ سوره ابراهيم ، آيه7.
64 ـ تفسير الميزان، ج11، ص130ـ129.
65 ـ تسنيم، ج1، ص536ـ535.
66 ـ سوره انسان، آيه5.
67 ـ تسنيم، ج1، ص537ـ536.
68 ـ تفسير نمونه، ج26، ص279.
69 ـ همان، ص279ـ278.