بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مسجد- 1887، شماره : 66 ، سال يازدهم، بهمن و اسفند 1381،
شناختي اجمالي از جامعه عصر عاشورا
غلامرضا گلي زواره
نوريان و ناريان در عاشورا
عاشورا آيينه شفاف و زُلالي است. که حقايق و ارزشهاي معنوي را به صورت عيني و بدون هيچگونه شائبهاي، در مقابل چشمان انسانهاي مشتاق حقايق و معارف اصيل ميگذارد. آنچه موجب برجستگي و درخشندگي روزافزون اين حماسه پرشکوه شده است. در درجه اول به ايمان خداباروي، حق محوري و خلوص رهبر نهضت عاشورا (حضرت امام حسين (ع)) باز ميگردد. ولي اين معرفت معنوي و صفاي عرفاني در انگيزهها، تمايلات، رفتارهاي فداکاران کربلا چنان تجلّي يافت، که امکان استمرار و پيروي از آن را فراهم ساخت. تأکيدها و توصيههاي امامان هدايت در فروزان نگهداشتن اين مشعل جاويدان، براي آن بود که مردمان طالب راستي و درستي در چشمه پربهره عاشورا روح و روان خويش را صفا دهند و با تأثيرپذيري از اين قيام، در جهت صيانت از ديانت، پالايش درون و نيز اصلاح جامعهشان گام بردارند. امام حسين (ع) که تنها پاسدار قرآن و سنت نبوي در روزگار خويش بودند. اقدام شوم اُمويان و کارگزاران آنان را در جدايي جامعه از حقايق ناب اسلام، انحراف و انحطاطي شديد و عميق تلقي کردند و خود را موظف دانستند که بر پايه رسالت الهي، در برابر اين تحريفات مقاومت کنند. قيام حسيني به مصلحان جهان اسلام آموخت که چگونه بايد انسانهاي فروخفته در جهالت و غفلت را بيدار کرد، نيروهاي اثربخش دروني آنان را برانگيخت و کاخ استبداد و ستم را متزلزل ساخت. نهضت امام حسين (ع) اين حقيقت را به اثبات رسانيد که با ايثار، فداکاري و شهادت، ميتوان به پيروزي واقعي رسيد و اسلام را زنده نگاه داشت.
انحراف و انحطاط
از هنگامي که حق مسلّم حضرت علي (ع) به عنوان جانشين راستين رسول اکرم (ص) غصب گرديد و سفارش مؤکد حضرت رسول اکرم (ص) در حادثه غديرخم ناديده گرفته شد. جامعه اسلامي از ارزشها و باورهاي ديني فاصله گرفت. حضرت علي (ع) در تشريح اين گرفتاريهاي فرهنگي فرمودند. «خدا رحمت کند شما را، توجه کنيد به اين موضوع که در موقعيتي قرار گرفتهايد که حقگو اندک، زبان براي سخن راست گفتن بسته و حامي حق، ذليل است. مردم در اين زمان تمايل به معصيت دارند. مهياي سازشکاري هستند، نسل جوان خلق بدي پيدا کرده و سالخوردگان به خلاف و گناه روي آوردهاند. عالمان، اهل نفاق و در کار عبادت پيشگان، کاستي ديده ميشود. بزرگان از سوي کوچکترها مورد احترام و تکريم واقع نميشوند. و افراد غني و مرفه از مستمندان و فقيران پذيرايي نميکنند» [نهج البلاغه، خطبه شماره 226]، دليل انحطاط جامعه اسلامي در دوران امام علي (ع) آن بود که خلافکاران، دنياطلبان و فتنهجويان، سه جنگ: جمل، صفين و نهروان را به پيشواي پرهيزکاران تحميل نمودند، که تقريباً در تمام مدت زمامداري آن حضرت ادامه داشت. البته، علي بن ابيطالب (ع) پس از 25 سال برکناري از رهبري امور مسلمانان، به اصرار مردم در رأس جامعه اسلامي قرار گرفتند و در خلافت، روش پيامبر (ص) را به کار بستند. در واقع، حکومت امام علي (ع) نهضتي انقلابي بود که گرفتاريهاي بسياري در بر داشت [طباطبائي، شيعه در اسلام، 15] امام علي در نخستين روزهاي خلافت، به مردم فرمودند: «آگاه باشيد گرفتاري که شما هنگام بعثت خاتم رسولان خداوند داشتهايد، امروز دوباره به سويتان برگشته و دامنگيرتان شده است. صاحبان فضيلت که عقب افتادهاند، بايد پيش افتند و آنان که به ناروا پيشي گرفتهاند، بايد عقب روند. اگر باطل بسيار است. امر تازهاي نميباشد و اگر حق کم است، گاهي اندک پيش ميرود و اميد پيشرفت وجود دارد» [نهج البلاغه، خطبه شماره 16]. پس از شهادت امام علي (ع) و امام حسن (ع) و روي کار آمدن بني اميه، انحرافها و سختگيريها بر شيعيان افزوده شد؛ به طوري که معاويه دستور داد تا نام شيعيان علي (ع) از دفتر بيتالمال حذف شود. هرکس به دوستي اميرمؤمنان (ع) متهم بود- حتي اگر ثابت هم نميشد- به قتل ميرسيد. بدين گونه، بسياري از دوستاران اهل بيت (ع) کشته شدند، خانههاي محبان ولايت و امامت ويران گرديد، و رنجي عظيم و بلايي سخت متوجه جبهه حق گرديد. از سوي ديگر، معاويه افرادي را وادار کرد تا به نفع او حديث بسازند. تحريف باورهاي ديني و بازگشت به رسمهاي جاهلي، فراموشي سيره نبوي و رفتار علوي، برتري فرهنگ قومي و قبيلهاي بر هنجارهاي قرآني و تعاليم مقدس اسلامي، تبديل امتيازهاي معنوي و فضيلتهاي ناشي از تقوا و ايمان به اشرافيگري، ثروتاندوزي و گرايش به تجملات و کمرنگ شدن مکارم اخلاقي، به کار بردن حربه ارعاب، تزوير و ظاهرسازي به جاي حقطلبي و ظلم ستيزي در رفتارهاي جمعي، بيعدالتي و فساد مالي و اخلاقي رهبران سياسي، از جمله آسيبهاي عمده اجتماعي بود که حضرت امام حسين (ع) براي رهانيدن جامعه اسلامي از سراشيبي سقوط، تلاش گستردهاي را در صدر برنامههاي اصلاحي خود قرار داد. گرفتاري ديگر که کار را بسيار دشوار مينمود، دوگانه شدن شخصيت مردم بود؛ به طوري که فرزدق به امام حسين (ع) گفت: «دلهاي مردم کوفه با شماست، ولي شمشيرهاي آنان به سود امويان و بر ضد شما به کار ميرود» [مفيد، ارشاد، 218؛ ابن اثير، الکامل، ج 3، 276؛ طبري، تاريخ طبري، ج 4، 90]. ساير ناصحان نيز به تصور خويش، تسلط نظامي و سياسي حکومت اموي و روحيات ناپايدار و فاجعهآفرين مردم را با ديد عميقتر مينگريستند و با چنين ديدگاهي اعلام خطر ميکردند. امام حسين (ع) اخطارها و هشدارهاي آنان را تصديق کردند و فرمودند: «من از جريان امور بياطلاع نميباشم و خطرها را ميشناسم، ولي وظيفه الهي بالاتر از اينهاست» [طبري، تاريخ طبري، ج 4، 301].اين دوگانگي روحي چنان بود، که امام (ع) در يکي از سخنرانيهاي خود در روز عاشورا، به کوفيان فرمودند: «واي بر شما، چرا آن وقت که شمشيرهايتان در نيام و دلهايتان آرام بود و ما تصميم قطعي براي حرکت به سوي عراق نگرفته بوديم، رهايمان نکرديد» [طبرسي، الاحتجاج، ج 2، 24]. يعني، شما که چنين ماهيت نفاق گونهاي را داشتيد و شهامت قيام در وجودتان نبود، چرا از اول اين خوي خود را آشکار نکرديد؟ حکومت اموي با شيوههاي تبليغي و سياسي تلاش کرد تا همه موانع را کنار بزند. بدين گونه، بسياري از مسلمانان را با مقاصد خود هماهنگ ساخت؛ به طوري که افرادي همچون ساکنان شهر حرّان، ميگفتند: «اصلاً نماز بدون لعن بر علي و خاندانش صحيح نيست. و عدهاي ديگر تأکيد ميکردند که اگر به آيين خود کفر بورزيم، بهتر از اين است که به دوستي اين خاندان متهم گرديم». بدين گونه، امويان چهره ظاهراً ديني به خود گرفتند و اسلامي را ترويج کردند که هم در پرتو آن موقعيت اجتماعي خود را تثبيت کنند، و هم به وسيله آن با مسلمانان فداکار و طرفدارن اهل بيت (ع) مبارزه نمايند و آنان را مطرود و منزوي سازند.
نيرنگ و رذالت
مسعودي، مورخ مشهور، درباره گسترش انحراف در دوران اموي نوشت: «از منکري اعراض نکردند و معروفي را نميشناختند. و به جاي آنکه به محافل علمي و آموزشي و مکتبهاي معرفتاندوزي بروند، اغلب نزد شعبدهبازان افسونگر و قصهگويان دروغگو ميرفتند. و اگر اجتماعي داشتند يا آنجا بود که شخصي را مجازات مينمودند يا فردي را به دار ميآويختند. امور لغو و بيهوده، انگيزه تحرکات آنان به شمار ميرفت. از مساوي بودن بدکار و نيکوکار باکي نداشتند، و از پيوستن ديندار به فرد بيدين واهمه نميکردند» [مسعودي، مروج الذهب، ج 2، 35]. به همين دليل، امام حسين (ع) درباره آنان فرمودند: «سوگند به خداوند،اي مردم، خوبيها و معارف بين شما خوار شده، و رشتههاي زندگيتان بدين ذلت نشو و نما يافته است» [حراني، تحفالعقول، 241]. جهالت و ناداني، ضايعه ديگري بود که مردم دچارش بودند. بر اين بيخبري، بايد بيدردي و بيتفاوتي را هم افزود. حضرت امام حسين (ع) به دليل همين خصال منفي، به جماعتي که رو به رويشان صف کشيده بودند فرمودند:اي گروه، هلاکت باد شما را و مرده باد اين جمعيتي که فراهم شدهاند. يزيدي که به عنوان خليفه مسلمين او را ميشناسيد، دشمن شماست نه دوستتان. و چنان تشخيص را از شما گرفتهاند، که نميتوانيد دوست را از دشمن تمييز دهيد. قادر نيستيد حافظ منافع خويش باشيد و آنچه را برايتان مصلحت دارد بشناسيد. با هم متحد گرديدهايد که با دوستان، به نفع اهل عداوت جنگ کنيد، بيآنکه عوامل حکومتي، عدالت و انصاف را در ميان شما رواج داده باشند و بدون آنکه اميدي به آنان داشته باشيد» [حراني، تحفالعقول، 171؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج،البلاغه، ج 3، 249-250].از فرمايش امام حسين (ع) برميآيد که امويان مردم را به لحاظ قدرت بصيرت، رشد فکري و شهامت اظهار نظر، خلع سلاح کرده بودند يکي از مباحث کلامي غلط که در اين عصر به صورت باوري ديني روي آن تبليغ ميشد، اعتقاد به جبر و ايجاد انحراف در موضوع قضا و قدر بود. اين تصور منحط از رهآوردهاي يهوديان و افرادي همچون: کعبالاحبار و تميمداري بود، که از طريق جعل حديث و حمايت امويان رونق گرفت.
تبديل خلافت به سلطنت
از مهمترين اقدامات امويان براي تحکيم پايههاي پوشالي خود، تبديل به خلافت به سلطنت و تعيين وليعهد بود. همين که عثمان به خلافت رسيد، ابوسفيان به وي سفارش کرد که سلطنت به دست آمده را به شدت حفظ کند و براي فرزندانش نگاه دارد. معاويه به اين توصيه عمل کرد، و در زمان خلافت غاصبانهاش به تأسيس سلطنت براساس الگوهاي امپراتوري روم دست زد. او فرزندش، يزيد، را به ولايتعهدي برگماشت و از سران و رجال نامي خواست تا با فرزندش به عنوان خليفه پس از او بيعت کنند. اين کار برخلاف مواد توافقنامه او با امام حسن مجتبي (ع) هم بود. از سوي ديگر، معاويه توانست مسلمانان را به اين باور برساند که دينداري، فقط در پيروي از حاکمان است. همچنين او مرکز حکمراني امويان را شام قرار داد و اهل اين ديار را چنان بار آورد که بين حکومت او و قيصرها بجز در برخي آداب ظاهري اسلامي، فرقي مشاهده نکنند. هنگامي که شمر بن ذيالجوشن را بعد از شهادت امام حسين (ع) ملامت کردند، گفت: «واي بر شما، کار ما طاعت خليفه بود. و اگر چنين نميکرديم، همچون چهارپايان بوديم». مدتي بعد از واقعه کربلا، مردم مدينه ضمن قيامي عليه امويان به رهبري عبدالله، فرزند حنظله غسيل الملائکه، موجبات واقعه حره را فراهم آوردند. در اين حادثه، سپاهيان اموي به فرماندهي مسلم بن عُقبه، مدت سه روز مردم مدينه را قتل عام کردند؛ زنان و دختران بر ارتش مهاجم حلال گرديد، و خون در مسجد النبي جاري شد. مسلم بن عقبه - که پس از جنايت، مُسرف نام گرفت - در هنگام بيماري که منجر به هلاکت او شد، گفت: «خدايا اگر بعد از طاعت از خليفه و کشتار اهل مدينه مرا به جهنم ببري، معلوم ميشود که من خيلي وضع بدي دارم» [طبري، تاريخ طبري، ج7، 3099 - 3118]خطرناکتر از اين نيرنگ، آن بود که با شکلگيري حکومت موروثي سلطنتي اموي، موضوع خلافت اسلامي منحرف و امامت منزوي ميشد. همين بهرهمند نشدن مردم از ارزشهاي الهي متجلي در وجود مقدس امام حسين (ع)، نقش عمدهاي در انحراف جامعه اسلامي از مسير اصلي خويش داشت. از اين جهت، تغيير اين نظام اخلافي فاسد که اموريان در تثبيت و معرفي آن ميکوشيدند، وجهه همت امام در قيام کربلا بود. به همين دليل، عنصر امر به معروف و نهي از منکر، در نهضت حسيني برجستگي ويژهاي دارد؛ چنانکه امام حسين (ع) در وصيتنامهاش به برادر خود، محمد حنفيه فرمودند: «و اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب» (من نه براي تفريح و تفرج، نه از روي استکبار و بلند منشي، نه براي فساد و خرابي و نه از براي ستم خروج کردم، بلکه خروج من براي اصلاح امت جدم است. ميخواهم امر به معروف و نهي از منکر نمايم و به سيره جدم و پدرم، علي بن ابي طالب (ع) رفتار کنم) [خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، 188؛ مقتل عوالم، 54؛ قمي، نفس المهموم، 45؛ تهراني، لمعات الحسين، 12-13].در منطقه ذي حسم، امام حسين (ع) از جاي خود برخاستند، و پس از سپاس خداوند، گفتند: «اوضاعي پيش روي ما نهاده شده است که مشاهده ميکنيد. و بدرستي که روزگار دچار دگرگوني گرديده است. نيکيهاي آن پشت کردهاند و با شتاب در حال گذر است. پس از آن، همچون اندکي آب در ظرفي و زندگي پستي چون چراگاهي بسيار بد، بر جاي نمانده است. آيا نميبينيد که به حق عمل نميشود و از باطل جلوگيري به عمل نميآيد، در اين صورت، حتماً بايد انسان با ايمان طالب حق، مشتاق ديدار با خدا و لقاي حق بوده باشد. من مرگ را جز سعادت نميبينم، و زيستن با ستمکاران را جز ملامت نمينگرم» [حراني، تحفالعقول، 249؛ ابن طاوس، اللهوف، 69؛ قمي، نفس المهموم، 116؛ اربلي، کشف الغمه في معرفة الائمة، 185؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 78، 116-117]. سيد بن طاووس يادآور ميشود که مسلم بن عقيل به عبيدالله بن زياد، همين موضوع را گوشزد کرد و گفت: «علت قيام ما اين است که شما معروف را در گورستان مدفون ساختيد، منکرات را آشکار نموديد. رفتار شما به حالات کفار؛ يعني کسري و قيصر، بيشتر شباهت دارد تا رفتار يک حاکم مسلمان» [ابن طاووس، اللهوف، 33]. امام خميني (ره) در اين باره فرمودند: «اگر نبود فداکاري پاسدار عظيمالشأن اسلام، حضرت سيدالشهداء، و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او، اسلام در خفقان بنياميه و رژيم ظالمانه آنان، وارونه معرفي ميشد و زحمات نبي اکرم و اصحاب فداکارش به هدر ميرفت» [امام خميني (ره)، بلاغ، ج 2، 181].
رسالت نهضت حسين
حضرت امام حسين (ع) از دوران صباوت و در زمان جد و پدرش، در متن مسائل جهان اسلام پرورش يافتند. ايشان از چگونگي شکل گرفتن قدرت امويان و تبليغات مسموم آنان کاملاً آگاهي داشتند. دليل احاطه کامل امام حسين (ع) بر اوضاع اين است که در دوران 10 سال اول از امامت خويش، که مصادف با حکمراني معاويه بود، دست به قيامي نزدند و نقش امام حسن مجتبي (ع) را ايفا کردند. شيعيان عراق در نامهاي از امام حسين (ع) خواستند که قيام کنند، ولي ايشان پاسخ دادند: «تا زماني که معاويه زنده است، به قيامي دست نميزنم. سر جاي خود بنشينيد و درِ خانه را به روي خود ببنديد و خويش را از مواضع اتهام دور سازيد» [دينوري، اخبارالطّوال، 222]. امام حسين (ع)، آن فروغ معنوي، شاهد سستي مردم و وضع اسفناک آنان بودند. براي امام (ع) کاملاً روشن بود که معاويه به اعمال و رفتارهاي خود، ظاهري ديني و شرعي داده است. چنين شرايطي، هرگونه قيامي را نفي ميکرد. با روي کار آمدن يزيد و آشکار شدن فساد و تباهي، اسلام در مخاطره جدي قرار گرفت. موضع امام در مقابل چنين اوضاعي که ادامه آن، محو اسلام را به دنبال داشت، برپا کردن مشعل عاشورا بود. اين گونه مسائل، نشان ميدهد که امام از مجموع اوضاع روزگار خودشان، تحليل درستي داشتند. رسالت حضرت سيدالشهداء (ع) در تعقيب اهداف مقدس جدّ، پدر و برادرش و همه رسولان الهي، آگاه کردن افرادي بود که برحسب سرشت و فطرت خويش، با خداوند پيمان بسته بودند که جز او را نپرستند. امام (ع) در شرايط آشفتهاي، به چنين حرکت بنياني دست زدند که قدرت حاکم با ابزارهاي تبليغاتي، ذهن و انديشه مردم را خدشهدار کرده بود؛ به طوري که کسي نميتوانست به آنچه کارگزاران و فرمانروايان ميخواهند، بينديشد. امام (ع) بخوبي مسائل اجتماعي را لمس ميکردند و متوجه بودند که فرهنگ جامعه، نياز به پالايش اساسي دارد. در شام فرهنگ رومي غالب بود. هرچه از مراکز شهري مهم فاصله گرفته ميشد، آداب و رسوم اعراب بدوي و باديهنشين نمود افزونتري مييافت. کوفه هويت يکساني نداشت، و قبيلههاي گوناگون و مهاجرتهاي پراکنده، بنيادهاي اجتماعي و وفاق جمعي آن را متزلزل کرده بودند. اختناق امويان، تبليغات غيرواقع و رواج فرهنگ راحتطلبي و رفاهزدگي، بر اين ضايعه ميافزود. در چنين جامعهاي، امام حسين (ع) ميخواستند اهداف مقدس رسول اکرم (ص) را تبيين نمايند، بر اساس آن عمل کنند، و موانع موجود را بردارند. ديدگاه امام (ع) بر اين موضوع استوار بود که بايد نظامي اجتماعي که حاکميتي عادلانه بر آن فرمان ميراند، پديد آيد. لازم است بر چنين تشکيلاتي، نظارت و مراقبتي جدي وجود داشته باشد که ويژه بعد فردي انسانها نباشد، بلکه همچون خون به همه امور جامعه حيات بدهد. در غير اينصورت، لازم است ماهيت اصلي حکومت يزيدي و حاکميت ابوسفياني با فدا کردن جان، افشا شود. اما امام حسين (ع) پيش از اصلاحات اجتماعي، با انحرافات و بدعتها به مبارزه برخاستند؛ چرا که هدف امام حسين (ع) آن بود که جامعه از مسير منحطي که ميپيمايد، به سوي رستگاري و صلاح اسلامي گام نهد. امام خميني (ره) در اين باره فرمودند: «تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمدهاند. همه آنها اين مسئله را داشتند که فرد بايد فداي جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد که ارزشش بيش از هر چيز است در دنيا، وقتي که با مصالح جامعه معارضه کرد، اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا (ع) روي همين ميزان آمد، و رفت خودش و اصحاب و انصار خويش را فدا کرد؛ که فرد بايد فداي جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود؛ ليقوم الناس بالقسط.» بايد عدالت در بين مردم در بين جامعه تحقق پيدا کند...» [امام خميني (ره)، صحيفه نور، ج 15، 148-149].
شکوفههاي عاشورا
در اختناقي که امويان به وجود آوردند، قيام عاشورا از سوي مبلغان و خطبا در مساجد و اماکن مذهبي به عنوان عاملي تحولآفرين و اثربخش مطرح نشد، اما دستگاه خلافت گزارش آن را به صورت تحريف شده به نقاط مختلف جهان اسلام گزارش داد. و هشدار نظام اموي به مردم اين بود که از به قتل رسيدن سران اين نهضت و مخالفان حاکميت سياسي، عبرت بگيرند. همچنين، کارگزاران يزيد و مبلغان اموي در اين ماجرا، محق و بيگناه نشان داده شدند و رهبر قيام و ياران فداکارش افرادي ماجراجو و اهل فتنه و آشوب معرفي گرديدند. نه تنها تشکيلات خلافت بنياميه و هوادارانش، بلکه بسياري از مسلمانان آن روز در محافل گوناگون، قيام حسيني را به نفع جنايتکاران اين حادثه تفسير و تعبير ميکردند. به زعم آنان با اين سرکوبي شديد، ديگر کسي ياراي مخالفت با يزيد را نداشت. از سويي افرادي اندک از اهل بيت امام (ع)، واقعه عاشورا را براي مردم ارزيابي کردند و از اهداف و مقاصد مقدسش سخن گفتند. بازماندگان عاشورا که به عنوان اسير از شهري به شهر ديگر ميرفتند، حقايقي را براي مردم باز ميگفتند و ساحت مقدس رهبر اين قيام و فداکاران همراه و وفادارش را، از هرگونه انديشهاي جز حق و اصلاح جامعه، بري ساختند. شيعيان نيز در دورانهاي بعد، عاشورا را وسيلهاي براي بيدارگري، حياتآفريني و انگيزش اجتماعي کردند. گراميداشت مراسم محرم، سرلوحه عواملي است که موجب شد سرانجام در قرن هشتم هجري، رسميت مذهب شيعه پذيرفته شود [مجموعه مقالات دومين کنگره بينالمللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، 294].در واقع، حضرت سيدالشهداء با سربريده خود و يارانش و بازماندگان اسيرش، مرکز حکومت را فتح و شام را دگرگون کرد. يزيد ناچار شد تا ذرّيه پيامبر (ص) را بعد از اسارت، با احترام فراوان به مدينه بازگرداند. در همه سرزمينهاي اسلامي، مردم بيدار شدند. اولين اعتراض واقعه حره بود که در مدينه آغاز شد. دومين التهاب اجتماعي، در مکه برپا گرديد. در کوفه، توّابين به رهبري سليمان بن صُرد خزاعي قيام کردند. سپس، مختار از دشمنان کربلا انتقام سختي گرفت. سرانجام، مخالفتها و عصيانها خلافت غاصبانه بنياميه را سرنگون کرد. و پندار مسلمانان که خيال ميکردند اطاعت از خلفاي اموي عين ديانت است، باطل شد. نهضت عاشورا مکتبي تربيتي و آموزشگاهي سازنده را پديد آورد، که در آن انسانها اين نکات را ميآموزند: در برابر ستم، مقاومت و پايداري نشان بدهند. در راه صيانت از ديانت، از خويشتن ايثار و فداکار بروز دهند. خالصانه با اشتياق و از روي انگيزههاي پاک، براي احياي مکتب، استقرار عدالت و حاکميت فضيلت بکوشند.تمام نيرو و توان خود را با نهايت استقامت، در عرصه نبرد حق عليه باطل به کار گيرند. حتي لحظهاي زيستن با ظالم، سکوت در برابر بيداد و تحمل ستم را نپذيرند. عزت نفس و کرامت انساني خويش را در پيروي از قرآن و دستورهاي الهي بجويند. نسبت به آرمانهاي مقدس و ارزشهاي والا، با خلوص و صداقت وفاداري داشته باشند. جلوههاي فناپذير زندگي دنيوي، زرق و برق حيات مادي و بهرهمندي از مقامها و موقعيتها، کوچکتر از آنند که بتوانند روح پيوند خورده باتقوا، ايمان و زهد را اسير خويش کنند.هويت اجتماعي، شرف جمعي و آزادگي، در پيمودن راه قرآن و عترت به دست ميآيد.
منابع
ابن ابي الحديد، عبدالمجيد، شرح نهجالبلاغهابن اثير، علي بن ابيالکرم، الکامل فيالتاريخابن طاووس، سيد علي بن موسي، اللهوف في قتلي الطفوفاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمه في معرفة الائمةتهراني، سيد محمد حسين، لمعات الحسينحرّاني، ابن شعبه، تحفالعقولخميني (ره) [امام] سيد روحا... ، بلاغهمو، صحيفه نورخوارزمي، موفق بن احمد، مقتل الحسيندينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوالشهيدي، سيد جعفر، مجموعه مقالات دومين کنگره بينالمللي امام خميني (ره) و فرهنگ عاشوراطباطبائي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلامطبرسي، احمدبن علي، الاحتجاجطبري، محمدبن جرير، تاريخ الطبريقمي، عباس، نفس المهموممجلسي، محمدباقر، بحارالانوارمسعودي، علي بن حسين، مروج الذهبمفيد، محمد بن محمد، الارشاد