عزت و افتخار حسيني
فاطمه اكرمي
مقدمه
يا مقلب القلوب والابصار، يا مدبرالليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال،حول حالنا الي احسن الحال.
امسال آغاز بهار و سال نو، با روزهاي عاشوراي حسيني و تجديد خاطره آنحماسه بزرگ تاريخي تقارن است.
براي ملت عزيز ما كه ارادت مند و عاشق حسين بن علي (ع) هستند، اگر چه عيدبه معناي جشن و شادي كودكانه وجود ندارد، اما به جهت معنوي اي كه ناشي از عزت وافتخار است وجود دارد، زيرا حسين بن علي (ع) مظهر عزت راستين و نمودار كاملافتخار حقيقي است، هم در چشم ما مردم اسير در دستگاه مادي عالم و هم برايرستگاران عالم ملكوت.
امسال، سال شمسي ما، هم در فروردين و هم در آخر سال (در اسفند) با عاشورايحسيني مقارن و مصادف است. بنابر اين جا دارد كه ما امسال را سال عزت و افتخارحسيني بدانيم. اميدواريم ملت عزيز ما با تمسك به معنويت حسين بن علي (ع) و باآشنايي بيشتر با آن بزرگوار، عزت و افتخار و سربلندي را براي خود كسب كند؛ هم چنانكه بحمدالله به بركت حسين بن علي (ع) و به بركت اسلام و قرآن از عزت و افتخارمعنوي بر خوردار بوده و هست.
سال 1380 ـ مثل همه سالهاي ديگر ـ با شاديها و غمهاي خود سپري شد وسالي نو و بهاري تازه پيش روي ماست و بهار، فصل رويش و بالندگي و نو شدن و طراوتو صفاست. از خداي متعال ميخواهيم كه ملت عزيز ما در هر جاي كشور كه هستند و درهر جاي جهان مردمي كه دل در گرو خواستهها و اهداف اين ملت دارند، مشمول لطفالهي و برخوردار از صفا، طراوت، نويي و شادابي باشند. من به همه ملت عزيزمان در اينمناسبت درود ميفرستم و از خداوند متعال براي همه آنها سلامت و موفقيت و پيشرفتدر امور مادي و معنوي مسئلت ميكنم.
اگر چه در سال گذشته ـ كه به نام رفتار علوي مزين و موسوم شده بود ـ كارهايفراوان و تلاشها و اقدامهاي مفيدي از طرف مسئولان و مردم صورت گرفت، اما بهخصوص دو حركت در جهت رفتار علوي از طرف مسئولان كشور آغاز شد كه اميدواريماين دو كار با همان جديت و شور و شوق و انگيزه و اهتمام ادامه پيدا كند: يكي پرداختن بهمسئله اشتغال بود كه يكي از مهمترين گره گشاييها در كار مردم است و گره گشايي،سيره علوي است و ديگري مبارزه با فساد بود كه يكي از شاخصههاي برجسته رفتارعلوي است. ان شاء الله هر دو اقدام بايد در سال نو از طرف مسئولان با همه جديت واهتمام دنبال شود.
براي مسئله اشتغال تلاشهاي خوبي شد و برنامه ريزيهاي مفيدي صورتگرفت، ليكن اين آغاز كاراست، اين از آن كارهايي است كه به پيگيري و تعقيب جدي ازطرف همه مسئولان كشور احتياج دارد، اين يك نياز بسيار مهم براي مردم وكشورماست.
مسئله مبارزه با فساد هم يك عنصر حقيقي و اساسي در اصلاح امور كشور است.مبارزه بافساد وظيفه همه است، اما در درجه اول وظيفه مسئولان كشور است. مبارزه بافساد بايد با جديت، دقت، بي نظيري كامل و دور از تندروي و زياده روي باشد.
همه مسئولان بايد وظايف خود را در قبال اين ملت بزرگ به بهترين وجهيشناسايي و دنبال كنند. مردم عزيز ما در طول سالهاي بعد از انقلاب نشان دادهاند كه بهاسلام و مباني ديني و سربلندي كشور خود و پيشرفت همه جانبه اين كشور علاقهمند و برآن عازمند. مسئولان عزيز ما هرچه براي اين ملت بزرگ تلاش كنند، يقيناًبيش از وظيفه خود انجام ندادهاند و اگر بتوانيم به قدر وظيفه خود كار كنيم، بايد خدا را شاكر باشيم.اميدوايم ـ ان شاءالله ـ سالي را كه در پيش داريم، براي ملت ما سال اعتلاي مادي ومعنوي و پيشرفت در همه امور كشور و سال عزت و افتخار باشد و همچنان كه حسين بنعلي (ع) مظهر عزت بود و او بود كه فرمود: هيهات منا الذلة. اين ملت هم در عرصههايمختلف نشان دهند كه گرد ذلت بر دامانشان نخواهد نشست و در عزتمندي وعزتمداري، پيرو آقا و سالار خود، حسين بن علي (ع) خواهند بود.
از خداوند متعال ميخواهيم كه توجهات حضرت ولي عصر و دعاي آن بزرگوار راشامل حال همه شما مردم عزيز بفرمايد و روح مطهر امام بزرگوار و شهداي سربلندانقلاب اسلامي را با اوليايشان محشور كند.
زندگاني امام حسين (ع)
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرتدومين فرزند برومند حضرت علي وفاطمه ـ كه درود خدا بر ايشان باد ـ در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبرولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص) رسيد، به خانه حضرت علي (ع) و فاطمه (س) آمدوبه اسما فرمود تا كودكش را بياورد. اسما او را در پارچههاي سپيد پيچيد و خدمترسولاكرم (ص) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت.
روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش، امين وحي الهي، (جبرئيل) فرودآمد و گفت: «سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون(شبير)كه به عربي «حسين» خوانده ميشود نام بگذار.»
چون علي براي تو بسان هارون براي موسي بن عمران است، جز آن كه تو خاتمپيغمبران هستي.
به اين ترتيب نام پر عظمت حسين از جانب پروردگار، براي دومين فرزندفاطمه 3 انتخاب شد.
روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا ـ كه سلام خداوند بر او باد ـ گوسفندي را برايفرزندش به عنوان عقيقهكشت و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سرش نقرهصدقه داد.
حسين (ع) و پيامبر (ص)
از ولادت حسين بن علي (ع) كه در سال چهارم هجرت بود ـ تا رحلترسولالله 6 ـ كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد ـ مردم از اظهار محبت و لطفيكه پيامبر راستين اسلام 6 درباره حسين (ع) ابراز ميداشت، به بزرگواري و مقامشامخ پيشواي سوم آگاه شدند.
سلمان فارسي ميگويد: ديدم كه رسول خدا 6 حسين (ع) را بر زانوي خويشنهاده او را ميبوسيد و ميفرمود: «تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني، تو امام و پسرامام و پدر امامان هستي، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي كه نهنفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان (امام زمان (عج) ميباشد.»
انس بن مالك روايت ميكند: وقتي از پيامبر پرسيدند كه كدام يك از اهل بيتخود را بيشتر دوست ميداري، فرمود: «حسن و حسين را»بارها رسول گرامي ، حسن (ع) و حسين (ع) را به سينه ميفشرد و آنان را ميبوييد و ميبوسيد.
ابوهريره ـ كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است، در عين حال ـاعتراف ميكند: رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانههاي خويش نشانده بود وبه سوي ما ميآمد، وقتي به ما رسيد فرمود: هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرادوست داشته و هر كه با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است.
عاليترين، صميميترين و گوياترين رابطه معنوي و ملكوتي بين پيامبر و حسينرا ميتوان در اين جمله رسول گرامي اسلام (ص) خواند كه فرمود: «حسين از من و من ازحسينم.»
حسين (ع) با پدر
امام حسين (ع) شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد و آن گاه كهرسول خدا (ص) چشم از جهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت، مدت سي سال با پدرزيست؛ پدري كه جز به انصاف حكم نكرد وجز به طهارت و بندگي نگذرانيد، جز خدا نديدو جز خدا نخواست و جز خدا نيافت. پدري كه در زمان حكومتش لحظهاي او را آرامنگذاشتند، هم چنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام اين مدت با دل و جان از اوامر پدر اطاعت ميكرد و در چند سالي كهحضرت علي (ع) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع) در راه پيشبرداهداف اسلامي مانند يك سرباز فداكار هم چون برادر بزرگوارش ميكوشيد و درجنگهاي «جمل»، «صفين» و «نهروان» شركت داشت. به اين ترتيب، از پدرشاميرالمؤمنين (ع) و دين خدا حمايت كرد؛ حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبينخلافت اعتراض ميكرد.
در زمان حكومت عمر، امام حسين (ع) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبررسول الله (ص) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بي درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: «ازمنبر پدرم فرود آي...»
امام حسين (ع) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع) ـ به فرموده رسول خدا (ص) و وصيت اميرالمؤمنين (ع) ـ امامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع) ـ فرزند بزرگاميرالمؤمنين (ع) ـ منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامينپيشوايشان امام حسن (ع) گوش فرا دارند.
امام حسين (ع) كه دست پروردة وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه وهمكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و بهدستور خداوند بزرگ، امام حسن (ع) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همهناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع) شريك رنجهاي برادر بود و چون ميدانستكه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است. هرگز اعتراض به برادر نداشت و حتي يكروز كه معاويه در حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) دهان آلودهاش را به بدگويينسبت به امام حسن (ع) و پدر بزرگوارش اميرمؤمنان (ع) گشود، امام حسين (ع) بهدفاع برخاست تا سخن در گلوي معاويه بشكند و سزاي ناهنجاريش ؟را به كنار بگذارد،ولي امام حسن (ع) او را به سكوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع) پذيرا شد و بهجايش بازگشت. آن گاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاويه برآمد و با بياني رسا و كوبندهخاموشش ساخت.
عزت اسلامي در پرتو قيام امام حسين (ع)
وجه تمايز شيعيان جهان در طول تاريخ اسلامي با ديگر مسلمانان، الگوپذيري ازامامان معصوم و مقتدا قرار دادن اين رهروان راستين شريعت محمدي (صلي الله عليه وآله) و عشق و ايمان حقيقي به اين مشعلهاي فروزان جامعه بشري بوده است. به دليلاعتقاد به مشروعيت انحصاري امام معصوم و منصوص بودن آن در نزد شيعه تا قبل ازغيبت، تمامي قدرتهاي حاكم صراحتاًنامشروع تلقي ميشوند و از زمان غيبت به بعدنيز سازش و همراهي با حكومت هايي كه جامع شرايط نيابت از امام غايب نبودهاند،همواره دشوار بوده است. شيعيان همواره در اقتدا به امامان خويش در سازش ناپذيري باحاكمان جور، شهره بودهاند و عزت و افتخار خود را در قيام عليه باطل جستجوميكردهاند. در بررسي و تبيين بهتر اين مسئله توجه به دلايل قيام امام حسين (ع) برايدرك بهتر نوع الگوپذيري شيعيان از ايشان در كسب عزت و افتخار اسلامي، ضرورياست كه در اينجا با توجه به حفظ اختصار و عدم اطاله كلام تنها به ذكر دو نمونه اكتفاكنيم:
1. انجام تكليف در سختترين شرايط: اساسيترين عامل براي قيام امامحسين (ع) انجام تكليف الهي و عمل به فريضة امر به معروف و نهي از منكر بوده است.علامه طباطبايي در تفسير آية: « فقاتل في سبيل الله لاتكلف الا نفسك و حرضالمؤمنين» ميفرمايد: منظور از «لا تكلف الا نفسك» اين است كه هر انساني مكلف بهانجام وظيفه خويش است؛ زيرا خداوند خطاب به پيامبر ميفرمايد: اگر مردم در امر جهادكندي و سستي كنند وظيفة شخصي تو به قوت خود باقي است، تو خود به مقاتله بپرداز.البته وظيفة تو نسبت به ديگران ترغيب و تشويق آنان نيز خواهد بود.
بر اين اساس در جامعه اسلامي اگر هر كس تنها به وظيفة خود عمل كند وديگران را نيز امر به معروف و نهي از منكر نمايد عزت و افتخاري از آن بالاتر درسربلندي آن جامعه متصور نخواهد بود. امام حسين (ع) در نخستين گامهاي تاريخيخويش در پاسخ مروان بن حكم ـ فرستاده يزيد براي اخذ بيعت از ايشان ـ ضمن تشريحجايگاه خود و يزيد فرمودند: « ...و مثلي لا يبايع مثله» ؛«...فردي هم چون من با فرديمثل يزيد بيعت نميكند...» نكته در اين جاست كه ايشان اين عدم بيعت را متعين دريك شخصيت خارجي خاص ومنحصر به زماني خاص نميدانستند ، بلكه به اعتقادايشان هر كس پيرو راستين ايشان باشد با فرد فاسقي هم چون يزيد سازش نخواهد كرد.بر اين اساس در هر زماني تكليف شيعيان در برابر يزيديان زمان روشن خواهد بود.
امام در حين خروج از مدينه در وصيت نامهاي كه به برادر گرامي شان محمد بنحنفيه نوشتند، پس از اقرار به وحدانيت الهي فرمودند: «... انما خرجت لطلب الاصلاحفي امة جدي اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر ؛ ... همانا خروج من براي طلباصلاح در امت جدم و انجام امر به معروف و نهي از منكر بوده است.» در اين عبارت بهخوبي فلسفه قيام ايشان و درسي كه شيعيان بايد از آن بگيرند مشهود است.
2. پاسداري از اسلام و امامت در كربلا: نكته دوم در انگيزه قيام امام حسين (ع) ـكه ميتواند بهترين درس براي شيعيان ايشان باشد ـ پاسداري از اسلام و امامت بود.هدف امام در پاسداري از اسلام ، مقابله با وضعيتي بود كه ضمن آن حلال الهي حرام وحرام الهي حلال گرديده بود، حق و حقيقت قرباني هوا و هوسهاي هوسبازان شده و بهطور كلي اسلام در معرض خطر بعدي قرار گرفته بود. اين وضعيتي است كه اگر در هرزماني رخ دهد تكليف مسلمانان بر قيام عليه باطل و احقاق حق براي پاسداري از ديناسلام تعلق خواهد گرفت.
الگوي ديگر واقعه عاشورا پاسداري از مقام والاي امامت و ولايت بود كه اصحابامام در شب عاشورا برخلاف اعلام رفع بيعت امام از ايشان با قلبي آكنده از عشق الهي وعلاقه شديد به امام خويش ايستادگي و صلابت خود را در دفاع از مقام شامخ ولايت تاآخرين قطره خون اعلام داشتند و عزت و افتخار شهادت در راه حق را بر ذلت زندگيتحت حاكميت باطل ترجيح دادند.اين بزرگترين درسي است كه ما در حادثه خونينكربلا ميتوانيم از ياران با وفاي امام بگيريم. شب عاشورا ـ كه به حق بايد آن را شبپاسداري از مقام امامت و ولايت ناميد ـ بهترين ترجمان كسب عزت و افتخار جامعهاسلامي را در پيروي و حمايت قاطع از مقام ولايت ميداند. شيعيان به حق آموختهاند كهدر موقعيتي كه كيان اسلام در معرض خطر قرار مي گيرد، هم چون امام خويش تاآخرينلحظه كه خود وياران وزنان و فرزندانش را در معرض شهادت و اسارت ميديد وليهرگز حاضر به پذيرش ذلت زندگي تحت حاكميت ظلم نشد، بلكه مرگ در اين راه راسعادت توصيف نمود، آنان نيز با الهام از اين حادثه عزت و سربلندي خود را در پيروي ازمقام ولايت و قيام عليه حاكمان طاغوت جست جو كنند.
دشمنان انقلاب اسلامي با درك اهميت اين مسئله همواره سعي داشتهاند باتبليغات سوء ودشمنيهاي مكرر در اين پيوستگي بين رهبر و جامعه اسلامي رخنه ايجادنمايند ، لكن تا زماني كه اتحاد و پيروي مردم از ولي فقيه جامعه اسلامي به قوت خودباقي است عزت و افتخار ايشان نيز محفوظ و نظام اسلامي با شكوه و صلابت به راه خودادامه خواهد داد.
عزت و ذلت در آينه آيات و روايات
شيعيان همواره در طول تاريخ قريب به 1400 ساله خويش با الهام از سيرة حسينبن علي (ع) و عزت جويي ايشان در برخورد با طاغوت زمان (يزيد بن معاويه) عزت وافتخار خويش را در مبارزه با طاغوتيان زمان خويش جستجو ميكردهاند. لذا در اينمختصر ما بر آن شديم تا با بهرهگيري هر چند كوتاه از آيات قرآن كريم بيانات اين امامهمام و هم چنين روايات ديگر معصومين : به بررسي اجمالي عزت و ذلت در آينهآيات و روايات بپردازيم:
الف ـ عزت در پرتو آيات و روايات
خداوند متعال در قرآن كريم در آيات متعددي، عزت را كاملاً بالاصالة از آنخويش ميداند و در آيات ديگر آن را بعد از خود، متعلق به رسول خدا و مؤمنين ميداندونيز ميفرمايد هر كه را كه خداوند اراده نمايد، عزيز و هر كه را بخواهد، ذليل ميگرداند.
در دعاي عرفه به نقل از سالار شهيدان آمده است كه تمام عزت و بلند مرتبگيويژه خداوند است و هر كه خدا را دوست بدارد عزيز وگرنه ذليل خواهد بود.حضرتعلي (ع) در حديثي ضمن رد هر گونه اعمال سلطهاي ميفرمايد: هر عزيزي كهتحت قدرت و سلطهاي قرار بگيرد ذليل خواهد بود. هم چنين ايشان در جاهاي ديگر،هرعزت غير خدايي را ذلت تلقي نموده و معتقدند كه تنها طلب عزت از خدا شايستهاست و هر كس عزت را به غير از او طلب كند هلاك خواهد گشت . نيز در جاي ديگرميفرمايند: هيچ عزتي بالاتر از بردباري نيست.
امام صادق (ع ) نيز ضمن رفيع دانستن جايگاه مؤمن و عزت والاي او ميفرمايد:خداوند اختيار هر كاري را به مؤمن داده بجز اين كه او اختيار ندارد خود را ذليل نمايد. درحديث ديگري ، راستي را ماية عزت و ناداني را ماية ذلت توصيف ميكند. امام سجاد (ع) نيز ضمن اهميت دادن به اطاعت از اولي الامر، فرمان بردن از فرمان روايان الهي را كمالعزت دانستهاند.
ـ موجبات عزت
1 ـ اطاعت مطلق از خداوند: حضرت علي (ع) ميفرمايد: هر كه ميخواهد بدونداشتن مال و ثروت و ايل و تبار عزيز گردد ميبايست از معصيت دوري و به اطاعت از خداروي آورد. ايشان در تأييد اين مطلب در جاي ديگر ميفرمايد: خداوند متعال خطاب بهداود (ع) فرمودند: اي داود من عزت را در اطاعت خود قرار دادهام، در حالي كه مردم آن رادر خدمت به سلطان جست جو ميكنند، و لذا آن را نمييابند. پيامبر اكرم (ص) نيز درحديثي، عزت را در پروا داشتن از خداوند ميدانند. در حديث ديگر خوار بودن در برابر حقرا به عزت نزديكتر ميدانند تا عزت يافتن به وسيله باطل.
2 ـ قطع طمع از مردم: حضرت علي (ع) به صراحت عزت را با قطع طمع، همراهميدانند. امام صادق (ع) نيز عزت را تنها در خانهاي ميدانند كه اهل آن خانه چشمطمع به دست مردم نداشته باشند. امام باقر (ع) نيز چشم نداشتن به دست مردم راموجب عزت ديني مؤمن ميدانند. هم چنين در حديث آمده است كه لقمان در نصيحتبه فرزند خويش فرمود: اگر ميخواهي عزت دنيا را به دست آوري، طمع خويش را از آنچهمردم دارند قطع كن، زيرا پيامبران و صديقان به سبب بركندن طمع خويش به آنمقامات رسيدهاند.
3 ـ در احاديث گوناگون ديگر موجبات عزت در عواملي هم چون: انصاف، بخشش،پاي بندي به حق، گذشت، فروتني، مناعت طبع، توكل، حفظ زبان، فروخوردن خشم،شكيبايي، قناعت و غيره آمده است؛ مثلاً : حضرت علي (ع) رفتار منصفانه با مردم راباعث عزت دانستهاست. در احاديث ديگر شجاعت و قناعت را از عوامل نيل به عزتبرميشمارند. هم چنين رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عفو و بخشش و در حديث ديگرفروتني و مناعت طبع را ماية عزت مؤمن ميدانند. امام باقر (ع) نيز توكل به خدا و درجاي ديگر صبر و شكيبايي را مايه عزت ميشمارند.
عوامل پايداري و بقاي عزت
در احاديث مختلف، از بين بردن طمع و زندگي مستقل را به عنوان دو عامل بقا وپايداري عزت ذكر نمودهاند. امام باقر (ع) پايداري عزت را در از بين بردن طمع وزري وامام صادق (ع) تنهايي و دوري گزيدن از مردم را باعث پايداري بيشتر عزت ذكر ميكنندبديهي است اين حديث شريف مغاير با ابعاد اجتماعي اسلام نيست، بلكه منظور دلكندن از مردم و نداشتن انتظار و توقعات نابجا از مردم ميباشد، يعني انسان جز به خدا دلبه نبندد، نه آن كه هيچ رابطهاي با مردم نداشته باشد.
ب ـ ذلت در پرتو احاديث
در خصوص ذلت نيز احاديث و روايات بسياري وارد شده كه به بعض از آنها اشارهخواهيم كرد:
امام حسين (ع) الگو و پرچمدار عزت آفريني و ذلت ستيزي در نزد شيعيان جهان،در اين خصوص مرگ با عزت را بر زندگي توأم با ذلت ترجيح ميدهند. ايشان در روزعاشورا خطاب به لشگر يزيد فرمودند: آگاه باشيد كه اين ملعون مرا ميان دو امر مخيّركرده است: ميان شمشير و ذلت. اما هيهات كه من تن به ذلت و پستي دهم زيرا خدا ورسولش و نياكان و تربيت كنندگان ما هرگز خواري را نپذيرفتند و هلاكت زبونانه را بركشته شدن شرافت مندانه ترجيح دادند.
از مولاي متقيان (ع) نيز عبارتي به همين مضمون وارد شده است. ايشان درجاي ديگر ضمن توصيه به قناعت نمودن انسانها را از پذيرش ذلت و خواري بر حذرميدارد.
عوامل خوار كننده انسان:
در احاديث مختلف، موارد گوناگوني به عنوان عوامل خوار كننده انسان قلمدادگرديده است ؛ مثلاً پيامبر اكرم (ص) بخل ورزيدن، اشتغال به داد و ستد و رها كردن جهاددر راه خدا را از عوامل خوار كننده انسان ميدانند. حضرت علي (ع) در تبيين عوامل خواركننده انسان به عواملي هم چون: طمع، پرده برداشتن از گرفتاري شخصي در نزد ديگرانو عزت جويي نزد غير خداوند اشاره ميفرمايند. امام صادق (ع) نيز در حديثي، دلبستگيبه زندگي دنيا را ماية خواري ميدانند . در احاديث ديگر، ستمگري و ظلم را ماية ذلت وخواري بيان ميفرمايند. امام حسن مجتبي (ع) نيز ترس از راستي را مايه ذلت ميدانند.
ذليلترين انسانها
رسول اكرم (ص) زبونترين مردم را كسي دانسته كه مردم را خوار نمايد. حضرتعلي (ع) نيز آزمندي به دنيا به عنوان خوار كنندهترين مسئله براي انسان تعريفكردهاست.
اميد آن كه با بهرهمندي هر چه بيشتر از فيوضات و كلمات گهربار اين بزرگانبيش از پيش به دنبال زندگي عزت مندانه و توأم با رستگاري باشيم.
عاشورا پيام آور عزت
عزت - چه به عنوان خصلت فردي يا روحية جمعي ـ به معناي مقهور عواملبيروني نشدن، شكست ناپذيري، صلابت نفس، كرامت و والايي روح انساني و حفظشخصيت است. به زمين سفت و سخت و نفوذناپذير «عزاز» گفته ميشود. آنان كه ازعزت برخوردارند، تن به پستي و دنائت نميدهند، كارهاي زشت و حقير نميكنند و برايحفظ كرامت خود و دودمان خويش، گاهي جان ميبازند.
ستم پذيري، و تحمل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدي، و زير بار منت دونانرفتن، تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، از ذلت نفس و زبوني وحقارت روح سرچشمه ميگيرد.
خداوند عزيز است و عزت را براي خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است.
در احاديث متعدد، از ذلت و خواري نكوهش شده و به يك مسلمان و مؤمن حقندادهاند كه خود را به پستي و فرومايگي و ذلت بيفكند. به فرمودة امام صادق (ع) :
«ان الله فوض الي المؤمن امره كله و لم يفوض اليه ان يكون ذليلاً...؛ خداوند همةكارهاي مؤمن را به خودش واگذاشته، ولي اين كه خودش را ذليل كند، به او واگذار نكرده.»
چرا كه خدا فرموده است: عزت از آن خدا، و رسول و مؤمنان است. مؤمن عزيزاست، نه ذليل. مؤمن سرسختتر از كوه است. كوه را با كلنگ و تيشه ميتوان كند، ولي ازدين مؤمن نميتوان چيزي جدا كرد.
عزت يك مؤمن در آن است كه چشم طمع به مال ديگري نداشته و مناعت طبعداشته باشد و منت ديگران را نكشد. در فقه، يكي از موارد جواز تيمم با وجود آب، آنجاست كه اگر انسان بخواهد از كسي آب بگيرد، همراه با منت و ذلت و خواري باشد. دراين گونه موارد نمازگزار ميتواند تيمم بگيرد، ولي ذلت آب طلبيدن از ديگري را تحملنكند.
دودمان بني اميه ميخواستند ذلت بيعت با خويش را بر «آل محمد» تحميل كنندو به زور هم كه شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان يزيد كنند و اين چيزي نشدنيبود و «آل الله» زير بار آن نرفتند؛ هر چند به قيمت شهادت و اسارت:
از آستان همت ما ذلت است دور
و اندر كام غيرت ما نيستش ورود
و اندر كام غيرت ما نيستش ورود
و اندر كام غيرت ما نيستش ورود
بر ما گمان بردگي زور بردهاند
اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود
اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود
اي مرگ! همتي كه نخواهيم اين قيود
وقتي والي مدينه، بيعت يزيد را با امام حسين (ع) مطرح كرد، حضرت با ذليلانهشمردنش، آن را نفي كرد و ضمن بر شمردن زشتيها و آلودگيهاي يزيد، فرمود: كسي همچون من، با شخصي چون او بيعت نميكند! : « فمثلي لا يبايع مثله» در جاي ديگر با ردپيشنهاد تسليم شدن، فرمود:
«لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل ؛ هم چون ذليلان دست بيعت با شما نخواهمداد.»
صبح عاشورا در طليعة نبرد، ضمن سخناني فرمود:
به خدا قسم! آنچه از من ميخواهند (تسليم شدن) نخواهم پذيرفت تااين كه خدارا آغشته به خون خويش ديدار كنم.
در خطابة پرشور ديگري در كربلا ـ خطاب به سپاه كوفه و در رد درخواست ابن زيادمبني بر تسليم شدن و بيعت ـ فرمود:
ابن زياد مرا ميان كشته شدن و ذلت مخير قرار داده، هيهات كه من جانب ذلت رابگيرم. اين را خدا و رسول و دامانهاي پاك عترت و جانهاي غيرتمند و با عزتنميپذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد.
امام حسين (ع) مرگ با عزت را بهتر از زندگي با ذلت ميدانست. اين سخناوست: «موت في عز خير من حياة في ذل» و همين مفهوم را در رجز خواني روز عاشورادر ميدان جنگ بر زبان ميآورد كه؛ «مرگ، بهتر از ننگ است؛ الموت اولي من ركوبالعار»
در مورد ديگر، پس از برخورد با سپاه حر در شعري كه با مطلع «سأمضي و مابالموت عار علي الفتي» خواند، در آخر آن فرمود: «كفي بك ذلاًان تعيش مرغماً» كهزندگي تحت فشار ديگران را ذلت بار خواند و سپس افزود:
«من از مرگ، باكي ندارم. مرگ، راحتترين راه براي رسيدن به عزت است. مرگدر راه عزت، زندگي جاودانه است و زندگاني ذلت بار، مرگ بي حيات است. مرا از مرگميترساني؟ چه گمان باطلي! همتم بالاتر از اين است كه از ترس مرگ، ظلم را تحملكنم. بيش از اين نميتوانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي شما با كشتنمنميتوانيد شكوه و عزت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ؟»
اين روحية عزتمند در فرزندان، برادران و يارانش نيز بود. رد كردن امان نامة ابنزياد، از سوي عباس بن علي (ع) نمونة آن بود. اگر امان او را ميپذيرفتند، ممكن بود جانسالم به در برند، ولي عمري ذلت رها كردن امام، منت امان نامة عبيدالله بن زياد را همراهداشتند. عزتشان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين و صريحترين وضع ممكن:مرگت باد اي شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. اي دشمن خدا، ميگويي كه گردن بهاطاعت طغيان و ستم بنهيم و از ياري برادرمان حسين (ع) دست برداريم؟
علي اكبر (ع) نيز همين روحيه را داشت. در رجزي كه در ميدان نبرد ميخواند،ضمن معرفي خود و يادآوري پيوندش با پيامبر خدا، از حكومت ناپاك زاده بر مسلمانانانتقاد كرد و فرمود: به خدا سوگند! چنين كسي حاكم ما نخواهد بود: «تا الله لا يحكم فيناابن الدعي» و تن سپردن به حكومت آنان را براي عترت رسول خدا ننگ دانست.
خاندان سيدالشهداء (ع) نيز عزت آل الله را پس از عاشورا ـ هر چند در قالباسارت ـ حفظ كردند و كمترين حرف يا عكس العمل يا موضعگيرياي كه نشان دهندةذلت خواري آن دودمان باشد از خود نشان ندادند.
خطبههاي امام سجاد (ع) ، حضرت زينب ، سكينه و... همه شاهدي بر عزت آنانبود. حضرت زينب به سخنان تحقيرآميز ابن زياد در كوفه با عزت و سربلندي پاسخيدندان شكن داد. گستاخيهاي يزيد در كاخ شام نيز بي جواب نگذاشت و در خطبة بليغيكه در كاخ يزيد خواند، او را به محاكمه كشيد و با گفتن اين سخن كه «اي يزيد! خيالكردهاي با اسير كردن ما و به اين سو و آن سو كشيدنمان خفيف و خوار ميشويم و توكرامت و عزت مييابي؟... به خدا سوگند! نه ياد ما محو ميشود و وحي ميميرد و نه ننگاين جنايت از دامان تو زدوده خواهد شد...»به يزيد و حكومت او فهماند كه در ذليلترينو رسواترين حالتاند و جنايتهايشان از شكوه و عزت و كرامت خاندان وحي نكاستهاست.
عاشورا و ذلت حق ستيزان
ديدي كه خون ناحق پروانه، شمع راچندان امان نداد كه شب را سحر كند؟خون به ناحق ريختة مظلوم، دامن ظالم را ميگيرد و ستمگران و هم دستانشان را گرفتارذلت و خواري ميكند.
ظالمان را به خاطر ظلمشان و مردم را به خاطر تنها گذاشتن جبهة حق! ـ بهخصوص اگر اين ظلم دربارة امام معصوم و خاندان مظوم او باشدـ ذليل مي نمايد.
سيدالشهداء (ع) در مسير كوفه پس از رسيدن به منزل «بطن العقبه» خبري ازيك پيرمرد از اوضاع داخلي كوفه شنيد. آن مرد، امام را از رفتن به كوفه بر حذر داشت.حضرت فرمود: اوضاع كوفه را ميدانم. كار خدا هم انجام گرفتني است. به خدا قسم! اينگروه دست از من نخواهند برداشت، مگر آن كه خونم را بريزند. وقتي چنين كنند، خداوندكسي را بر آنان مسلط خواهد ساخت كه در نتيجه، اينان خوارترين مردم گردند.
دست اندركاران آن فاجعه بزرگ نيز گرفتار انتقام شده و ذليلانه كشته شدند. بهنقل شيخ مفيد، اخبار بسياري وارد شده كه هيچ يك از قاتلان سيدالشهداء (ع) واصحاب او از مرگ و گرفتاري يا رسوايي نجات نيافتند و پيش از مردن به كيفر جنايتخويش رسيدند.
اگر عبرتهاي نهفته در حادثة عاشورا، بازشناسي نشود و درمان نگردد، ممكناست همان خطر در كمين جامعة امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابيون ما نيز فرار گيرد.
آنچه عاشوراي جانسوز را پديد آرود، عبارت بود از:
ـ تمكين و تسليم مردم در برابر حكومت ستم.
ـ عمل نكردن به تكليف در لحظة حساس و سرنوشت ساز.
ـ از ياد بردن فريضة امر به معروف و نهي از منكر.
ـ رشد روحية رفاهطلبي و دنيا دوستي.
ـ غفلت و بي خبري مردم از آنچه در جامعه ميگذرد.
ـ تنها گذاشتن رهبر الهي و عدم اطاعت از او.
ـ نبود اتفاق نظر در ميان امت اسلام.
ـ تسلط ترس و هراس بر مردم در مقابل قدرتهاي باطل.
اگر امروز و هر زمان، نيروهاي مؤمن و انقلابي حساسيت خود را نسبت بهسرنوشت اسلام و مسلمانان و انقلاب از دست بدهند و براي حفظ آنچه دارند از گفتن حقو اداي تكليف كوتاهي كنند، اگر در شرايط نياز جامعه و انقلاب به خون و جانبازي وشهادت از حضور در صحنة دفاع از ارزشها پرهيز كنند، اگر دچار تفرقه شوند، اگر بر محورولايت فقيه و رهبري امت منسجم نباشند، اگر براي دست يافتن به پول و پست و مقام،ارزشها و آرمان را زير پا بگذارند، اگر به وظيفة امر به معروف و نهي از منكر عمل نكنند،اگر ساده لوحانه فريب شايعات و بوقهاي تبليغاتي دشمن را بخورند، عاشورا تكرار خواهدشد و اسلام ضربه خواهد خورد و مظلوميت مضاعفي براي مسلمانان و جبهه حق، پيشخواهد آمد؛ چنان كه مقام معظّم رهبري نيز فرمودند: «در مقابل اين متاع زندگي وبهرههاي زندگي، اگر شما آنقدر مجذوب شديد، خداي نخواسته تا آن جايي كه پايتكليف سخت به ميان آمد، نتوانستيد از آنها دست برداريد اين ميشود يك جور. اگر نه ازاين متاع بهره هم ميبريد، آن جا كه پاي امتحان سخت پيش ميآيد، ميتوانيد از اينهادست برداريد اين ميشود يك جور ديگر... دو جور خواص طرفدار حق در هر جامعه وجوددارد. اگر آن قسم خوب طرفدار حق، يعني آن كساني كه ميتوانند از اين متاع دنيا آنوقت كه لازم باشد دست بردارند، اگر اينها بيشتر باشند، هيچ وقت جامعة اسلامي دچارحالت دوران امام حسين (ع) نخواهد شد.»
دلبستگي به دنيا مانع انجام تكليف الهي است. در زمان امام حسين (ع) بهشكلي ظهور كرد، در جامعة ما به صورت ديگري است. باز هم به تعبير مقاممعظمرهبري:
«يك بخش ديگري كه بايد كار بشود، تطبيق با وضع هر زمان است، نه فقط زمانما. در هر زمان طبقة خواص چگونه بايد عمل كنند كه به وظيفه شان عمل كرده باشند؟اين كه گفتيم اسير دنيا نشويد، اين يك كلمه است. چه جوري اسير دنيا نشوند، اين يككلمه است. چه جوري اسير دنيا نشوند مثالها و مصداق هايش چيست؟»
عاشورا و الگو گيري
انسانها بيش از حرفها و نوشتهها، از اشخاص و عمل كردها الگو ميگيرند. تأثيرگذاري يك حادثه يا الگوي رفتاري بر انديشهها و عملهاي مردم، بيشتر از گفتار است. ازاين رو در قرآن كريم كساني كه به عنوان «اسوه» معرفي شدهاند تا مردم در ايمان و عملاز آنان سرمشق بگيرند در رفتار الگو هستند. حادثههايي هم كه از پيشينيان در قرآن آمدهـ به ويژه بخش هايي كه به نيكيها، ايمانها، صبرها، مجاهدتها ، واطاعتها وايثارهاي فرزانگان اشاره شده ـ همه براي معرفي الگوست.
تاريخ اسلام و شخصيتهاي برجستة اسلامي نيز براي مسلمانان در همة دورههاالگو بوده وتعاليم دين ما و اولياي مكتب نيز توصيه كردهاند كه از نمونههاي متعالي وبرجسته در زمينههاي اخلاق و كمال، سرمشق بگيريم.
در ميان حوادث تاريخ، «عاشورا» و «شهداي كربلا» از ويژگي خاصي برخوردارند وصحنه صحنة اين حماسه ماندگار تك تك حماسه آفرينان عاشورا، الگوي انسانهايحق طلب و ظلم ستيز بوده و خواهد بود؛ هم چنان كه «اهل بيت» به صورت عامتر درزندگي و مرگ، در اخلاق و جهاد، در كمالات انساني و چگونه زيستن و چگونه مردن برايما سرمشق اند. از خواستههاي ماست كه حيات و ممات ما چون زندگي و مرگ محمد و آلمحمد باشد:
«اللهم اجعل محياي محيا محمدٍ و آل محمد و مماتي محمدٍو آل محمد»
امام حسين (ع) حركت خويش را در مبارزه با طاغوت عصر خودش براي مردمديگر سرمشق ميداند و ميفرمايد:
«فلكم فيَّ اسوة»
نهضت عاشورا الهام گرفته از راه انبيا و مبارزات حق جويان تاريخ و در همانراستاست. استشهادي كه امام حسين (ع) به كار پيشينيان ميكند، نشان دهندة اينالگوگيري است. هنگامي كه ميخواست از مدينه خارج شود، اين آيهرا ميخواند: ( فخرج منها خائفاًيترقب قال رب نجني من القوم الظالمين ) كه اشاره به خروج خائفانةحضرت موسي از شهر و گريز از سلطة طاغوتي فرعون و ظلم اوست و نشان ميدهد كهآن اقدام موساي كليم، ميتواند الگو به حساب آيد كه حضرت، آيه مربوط به او را خواند.
قبل از حركت نيز در وصيتنامهاي كه به برادرش محمد حنفيه نوشت و مبناوهدف و انگيزة خروج را بيان كرد، از جمله تكية آن حضرت بر عمل به سيره جد و پدرش وپيمودن همان راه بود و نهضت خود را در همان خط معرفي كرد: «و اسير بسيرة جدي وابي علي بن ابي طالب» سيرة پيامبر و علي (ع) را الگوي خويش در اين مبارزه با ظلم ومنكر دانست. اين شيوه، تضميني بر درستي راه و انتخاب است كه انسان مبارز از اوليايدين و معصومين الگو بگيرد و براي كار خود حجت شرعي داشته باشد. آن حضرت درسخني ديگر فرموده : «ولي و لهم و لكل مسلم برسول الله اسوة» لذا پيامبر اكرم (ص) رااسوة خود و هر مسلمان ديگر قلمداد كرده است.
پيامبر اكرم، دو فرزندش امام حسن و امام حسين (ع) را «امام» معرفي كرده است؛چه قيام كنند وچه بنشينند: «ابناي هذا امامان، قاما او قعدا»
پس از قيام عاشورا نيز در همان خط امام و اسوة الگو بودن امام حسين (ع) بود وعمل آن حضرت براي امت ميتوانست سرمشق و سرخط باشد و مبناي مشاركت پيروانامامت در مبارزه با حكومت يزيدي باشد. مبارزهاي كه ريشه در جهاد همة پيامبران ربانيو همة جهادهاي مقدس مسلمانان صدر اسلام در ركاب حضرت رسالت داشت.
در زيارت مسلم بن عقيل ميخوانيم كه: گواهي ميدهم كه تو بر همان راهيرفتي كه مجاهدين بدر، در راه خدا رفتند و با دشمنان خدا پيكار كردند.اين جمله نشانميدهد كه «شهداي بدر» به عنوان الگويند و شهيدان نهضت امام حسين (ع) نيز درتأسي به آنان در خون خويش غلتيدند.
در زيارت شهداي كربلا ميخوانيم: سلام بر شما ربانيان، شما براي ما پيشتاز وپيشاهنگ هستيد و ما هم پيرو و ياور شماييم: «انتم لنا فرط و نحن لكم تبع و انصار»
هم خطي و هم سويي جهاد رزمندگان با اسوههاي خداپسند ـ كه از سوي مكتبمعرفي شده است ـ به آن جهاد، مشروعيت و قداست ميبخشد.
چون عاشورا «الگو» بود، هم كساني كه به هر دليلي در آن شركت نكردند بعدهاحسرت و افسوس ميخوردند و هم كوتاهي كنندگان نسبت به ياري امام، جزو توابينشدند و در فكر جبران گذشته برآمدند. اين حاكي از شاخص بودن حركت امام است.
در تاريخ اسلام نيز، بسياري از قيامهاي ضد ستم و نهضتهاي آزادي بخش، باالهام از حركت عزت آفرين عاشورا شكل گرفت و به ثمر رسيد؛ حتي مبارزات استقلالطلبانة هند به رهبري مهاتما گاندي، ثمرة اين الگوگيري بود؛ همچنان كه خود گانديگفته است:
«من زندگي امام حسين (ع) ، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجهكافي به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشورپيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين (ع) پيروي كند.»
قائد اعظم پاكستان، محمدعلي جناح نيز گفته است:
«هيچ نمونهاي از شجاعت، بهتر از آن كه امام حسين (ع) از لحاظ فداكاري و تهورنشان داد، در عالم پيدا نميشود. به عقيدة من تمام مسلمين بايد از سرمشق اينشهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد، پيروي نمايند»
عاشورا، هم اين پيام را ميدهد كه بايد از اين «الگو» كه در زمينه هايي هم چون:شجاعت، ايثار، اخلاص، مقاومت، بصيرت، ظلم ستيزي، دشمنشناسي، فداكاري،اطاعت از پيشوا، عشق به شهادت و زندگي ابدي سرمشق است، پيروي كرد، هم ماهيتخود نهضت عاشورا الهام گرفته از سيرة اولياي خدا و عمل پيامبر و علي (ع) است و هم بهشهادت تاريخ، خود اين حادثه الگوي مبارزات حق طلبانه بوده است.
بارزترين نمونة آن، انقلاب اسلامي ايران بود كه درس گرفتن از الگوهاي عاشوراقويترين دستماية جهاد مردم بر ضدطاغوت و دفاع رزمندگان در جبهة نبرد هشت سالهبه شمار ميرفت. نبرد و شهادت مظلومانه براي رسوا ساختن ظالم، عمل به تكليف درشديدترين حالات تنهايي و بي ياوري، رها نكردن هدف حتي با كمبود نفرات و شهادتياران، همه و همه از ثمرات الگوگيري از عاشورا بود.
امام امت، در اسوه بودن عاشورا براي نهضت پانزده خرداد ميفرمايد:
«ملت عظيم الشأن، در سالروز شوم اين فاجعة انفجارآميزي كه مصادف با پانزدهخرداد 42 بود، با الهام از عاشورا آن قيام كوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمي و شورانفجاري آن نبود، معلوم نبود چنين قيامي بدون سابقه و سازماندهي واقع ميشد. واقعةعظيم عاشورا از 61 هجري تا خرداد 42 و از آن تا قيام عالمي بقية الله ـ ارواحنالمقدمهالفداء ـ در هر مقطع، انقلاب ساز است.»
از عاشورا، حتي در زمينة تاكتيكها و كيفيت مبارزه و سازماندهي نيروها و خطمشي مبارزه و بسياري از موضوعات ديگر هم ميتوان الهام گرفت. در اين زمينه همرهنمود امام خميني (ره) چنين است:
«حضرت سيدالشهداء (ع) از كار خودش به ما تعليم كرد كه در ميدان، وضع بايدچه جور باشد و در خارج ميدان وضع چه جور باشد و بايد آنهايي كه اهل مبارزة مسلحانههستند چه جور مبارزه كنند و بايد آنهايي كه در پشت جبهه هستند چطور تبليغ كنند.كيفيت مبارزه را، كيفيت اين كه مبارزه بين يك جمعيت كم با جمعيت زياد بايد چطورباشد، كيفيت اين كه قيام در مقابل يك حكومت قلدري كه همه جا را در دست دارد با يكعدة معدود بايد چطور باشد، اينها چيزهايي است كه حضرت سيدالشهدا به ملت ماآموخته است...»
سزاوار است كه نهضت عاشورا از ابعاد مختلف، مورد بازنگري دقيق قرار گيرد وشيوههاي مبارزه، خطوط اصلي تبليغ، عوامل ماندگاري يك حركت انقلابي و ثمر بخشيآن در طول ساليان متمادي و درس هايي كه براي به حركت در آوردن ملتهاي خفته وخمود در آن نهفته است، تبيين گردد و عاشورا به يك «مكتب» و «دانشگاه» تبديل شود.
حسين بن علي (ع) مظهر عزت
عزت و سربلندي از صفات انسانهاي بزرگ، با شخصيت و آزاده است و خواري ازرذايل اخلاقي و صفات ناپسند انساني به شمار ميآيد كه اسير دنيا و نفس است.
تعاليم اسلام همگي در جهت عزت بخشيدن به انسان و رهايي ساختن وي از دلبستن به اموري است كه با مقام شامخ انسانيت ساز گاري ندارد . اسلام انسان را ازعبادت، خشوع و هر گونه سرسپردگي به معبودهاي دروغين كه با عزت انسان سازگارينيست. رهانيده و از او ميخواهد كه جز در مقابل خدا در برابر هيچ كس سر تسليم فرودنياورد و تنها خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت باشد.
هر چند همه رهبران الهي از همه صفات كمال به طور كامل برخوردارند و در همهابعاد كاملند، ولي اختلاف موقعيتها سبب شد تا يكي از ابعاد شخصيت انساني در هريك از آن بزرگواران به طور كامل تجلي يابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفتمطرح گردد. براي مثال زمينه بروز شجاعت در حضرت علي (ع) بيش از سايرامامان : به وجود آمد. بدين سبب، آن امام (ع) مظهر كامل اين صفت به شمار ميآيد.زمينه بروز عزت، سربلندي و آزادگي در امام حسين (ع) بيش از ديگر امامان : بروزكرد، به گونهاي كه آن حضرت «سرور آزادگان جهان» لقب گرفته است. آن حضرت حتيدر دشوارترين موقعيتها حاضر نشد تا در مقابل دشمن سر تسليم فرود آورد و براي حفظجان خويش كمترين نرمشي كه برخاسته از ذلت باشد، نشان دهد. حماسه عاشورا سراسرآزادي، آزادگي، عزت، مردانگي و سربلندي است.
سرور آزادگان جهان در پاسخ به گروهي كه او را از رفتن به كربلا نهي ميكردند،اين اشعار را خواند:
«من به كربلا خواهم رفت، مرگ بر جوانمرد ننگ نيست...»
يكي از رجزهاي آن امام در عاشورا چنين است: «مرگ بهتر از ننگ و عار است وننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...»
وقتي شب تاسوعا براي آخرين بار تسليم و بيعت يا جنگ و شهادت به او عرضهشد، پاسخ داد: «به خدا سوگند! نه هرگز دست ذلت به شما ميدهم و نه مثل بردگان فرارميكنم.» و نيز در روز عاشورا فرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن يكي از دوكار مجبور كرده: شمشير و كشته شدن يا ذلت. ذلت از ما خانواده بسيار دور است.
خداوند، پيامبر (ص) ، مؤمنان و دامن هاي پاكي كه در آنها پرورش يافتهايم، آن رابراي ما نميپسندند.
آن حضرت در واپسين لحظات زندگي، انسانها را به آزادگي دعوت كرد و فرمود:«اگر دين نداريد و از معاد نميترسيد، در دنياي خود آزاد مرد و جوانمرد باشيد.»
راز استمدادها
نظري هرچند سطحي و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به اين باور ميرساند كهسراسر وجود امام حسين (ع) ، عزت، شرافت، مردانگي و آزادگي است.
با اين حال، نكاتي در تاريخ كربلا به چشم ميخورد كه در ظاهر ممكن است باعزت و شرافت انساني سازگار ننمايد. اين اعمال عبارت است از:
1. تقاضاي كمك از اشخاص گوناگون؛ نظير در خواست كمك از عبيدالله بن الحرالجعفي با كيفيت مخصوص. پس از امتناع عبيدالله از پاسخ به دعوت امام (ع) و نيامدنبه حضور وي، آن حضرت شخصاًبه خيمه او رفت و به ياري دعوتش كرد. در اين ملاقاتامام حسين (ع) براي تحريك احساسات عبيدالله كودكان خود را نيز همراه برد.
2. تكرار تقاضاي كمك در روز عاشورا با جملة: «هل من ناصر ينصرني و هل منمعين يعينني» و جملاتي به اين مضمون.
3. استفاده از هر وسيله ممكن در روز عاشورا براي تحريك احساسات سپاهعمربن سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مكرر براي آزادگذاشتن آن حضرت.
4. در خواست آب از دشمن.
برخي از بزرگان، به دليل سازگار ندانستن اين كار با روح عزت و شرافت، اصل آنرا انكار كردهاند: ولي به نظر ميرسد اين امر تحقق يافته است.
هلال بن نافع گويد: «من در ميان ياران عمر بن سعد ايستاده بودم كه شخصي نزدعمربن سعد آمد و گفت: «بشارت باد به تو اي امير! شمر (ملعون) امام حسين (ع) راشهيد كرد.»
هلال گويد: از ميان دو لشكر بيرون رفتم تا ببينم چه خبر است. وقتي بالاي سرآن حضرت رسيدم، مشاهده كردم امام (ع) با مرگ دست و پنجه نرم ميكند. به خداسوگند! تا آن زمان كشتهاي آغشته به خون زيباتر و نورانيتر از او نديده بودم. نور چهره،زيبايي و هيبتش مرا از پرداختن به فكر كشته شدنش باز داشت و در همان حال، آنحضرت در خواست آب ميكرد...
پس از اين كه همه ياران و اصحاب امام حسين (ع) در روز عاشورا به شهادترسيدند، امام (ع) به عمربن سعد ملعون فرمود: «يكي از اين سه پيشنهاد را در باره منبپذير!» ابن سعد پرسيد:
چيست؟ امام حسين (ع) فرمود: «مرا آزاد گذاري تا به مدينه، حرم جدم رسولخدا (ص) بازگردم.»
ابن سعد: «اين خواسته غير قابل قبول است.»
امام حسين (ع) : «شربت آبي به من بياشام، جگرم از تشنگي خشكيده است.»
عمر بن سعد: «اين نيز غير ممكن است.»
امام حسين (ع) : «اگر راهي جز كشتن من نيست، پس تك تك با من مبارزهكنيد.»
نيز عبد الحميد گويد: در همان حال كه امام حسين در روز عاشورا در ميدان جنگايستاده بود، احساسات و عواطف دشمن را بر ميانگيخت تا شربتي آب به او دهند وميفرمود: «آيا كسي هست كه به آل رسول (ص) رحم و عطوفت و مهرباني كند؟...»
در پاسخ بايد گفت: پيشوايان معصوم به دو دليل به چنين كارهايي اقدام ميكنند:
الف ـ اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه بر گمراهان و منحرفان.
خداوند متعال پيامبران را براي راهنمايي بشر فرستاد تا افراد مستعد و حقجو ازراهنمايي آنان بهره برده و به خوشبختي نايل آيند و راه هر گونه عذر تراشي و بهانه جوييبر گمراهان بسته شود. قرآن كريم در باره پيروزي مسلمانان در جنگ بدر ميفرمايد:«شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتيد. تا خدا كاري را كردني بود، به انجام رساند تا آن كههر كه هلاك ميشود با حجتي روشن هلاك شود و آن كه (به هدايت) زنده ميماند، بهحجتي روشن زنده بماند و هر آينه خدا شنوا و دانا است..»
بـ عدم تنافي كمالات انساني با يكديگر .
بر خورداري از يك كمال انساني به گونهاي نيست كه سبب از بين رفتن ديگركمالات گردد. اگر وجود يكي از فضايل در انسان به حدي رسيد كه كمال ديگري را از بينبرد، آن صفت از كمال بودن خارج شده است و ديگر نميتوان آن را از فضايل انساني بهشمار آورد؛ مثلاً اگر عزت نفس سبب از بين رفتن تواضع و فروتني در انسان گردد، آنصفت ديگر عزت نفس نيست بلكه غرور، تكبر و خودخواهي است. از اين رو عمل بهتعهدات انساني، وفاي به عهد و پيمان و...را نبايد دليل بر ذلت و ترس و زبوني دانست.همان گونه كه پيامبر اكرم (ص) در عمل به پيمان صلح حديبيه، مسلمانان پناهنده را بهمشركان تحويل ميداد و امام حسن مجتبي (ع) به خاطر عمل به مفاد صلح با معاويهحركت مسلحانه نكرد.
با توجه به مطلب فوق، بايد گفت: پيشوايان معصوم : در عين برخورداري ازعزت و شرافت، از رحمت، عطوفت، مهرباني و خير خواهي نيز در حد اعلا برخوردار بودند.بر اساس جمله: «يامن سبقت رحمته غضبه» هدايت الهي مبتني بر رحمت، عطوفت،مهرباني و خيرخواهي است. لذا خشونت خلاف اصل است و حالت استثنايي دارد. دستوربه آغاز هر كار با نام «خداوند رحمان و رحيم» دليل بر درستي اين مطلب است. پيشوايانمعصوم : نهايت تلاش خود را براي هدايت گمراهان به كار ميگرفتند و در اين راه ازهيچ كوششي فروگذار نميكردند. آنان در برخورد با گمراهان چنان رفتار ميكردند كه تاحد امكان آنان را جذب كنند و از هر گونه برخورد تند و خشن كه ممكن بود حس لجاجتو انتقام آنان را تحريك كند و به واكنش منفي انجامد دوري مي كردند. برخورد پيامبربزرگوار اسلام (ص) و امامان معصوم : با مخالفان بسان برخورد پدري دلسوز و مهربانبا فرزند سركش و بريده از خانواده است كه هر چه فرزند بيشتر طغيان و سر كشي كند، پدربيشتر نرمش نشان ميدهد تا مبادا برخورد تند او فرزند را فراري داده و به دامن دشمنان وشيادان بيندازد. البته اين گونه نرمش برخاسته از رحمت، عطوفت، مهرباني و خيرخواهيبه ظاهر وبدون توجه به فلسفه آن ، خلاف عزت و شرافت مينمايد؛ ولي با توجه به فلسفهآن، دليل بر بزرگي، عظمت و...پيشوايان معصوم (ع) است و با شرافت و عزت آنبزرگواران هيچ گونه منافاتي ندارد.
چنين برخوردي كه كسي با دشمن خود تا اين حد خيرخواهي، محبت و عطوفتداشته باشد، از توان و قدرت انسانهاي عادي خارج است و از معجزات امامان (ع) بهشمار ميآيد.
با روشن شدن مطلب فوق، در مييابيم كه تمام اعمال و سخنان امام حسين (ع) ـكه ممكن است برخي آنها را با عزت و رافت سازگار ندانند ـ از روح مهرباني، عطوفت،خيرخواه و مشتاق هدايت مردم آن حضرت است. امام حسين (ع) حتي براي نجاتدشمنان خود كه كمر به قتلش بسته بودند، نهايت تلاش خود را به كار بست.
اگر سالار شهيدان از اشخاصي مانند عبيدالله بن حر تقاضاي كمك كرد، برايترس از شهادت و كشته شدن نبود، زيرا حضرت خوب ميدانست كه كمك اين افرادنميتواند سرنوشت حادثه كربلا را تغيير دهد. اين ياري جويي به خاطر اين بود كه مردم باكمك به وي و شهادت در ركاب حضرتش به سعادت ابدي نايل گردند.
اگر سرور آزادگان در روز عاشورا به طور مكرر جمله «آيا كسي هست مرا ياريكند؟» را تكرار كرد و به موعظه لشكر عمربن سعد پرداخت و از هر وسيله ممكن برايتحريك احساسات آنان استفاده كرد، همه به اين دليل بود كه بتواند تعدادي از يزيديان رااز گمراهي نجات داده، وارد بهشت با صفاي حسيني كند.
گواه درستي اين سخن، آن است كه امام (ع) از كساني كه حاضر به ياري اشنميشدند، تقاضا ميكرد تا كربلا را ترك كرده و دست كم به سپاه دشمن نپيوندند تا بهگناه شركت در قتل امام (ع) يا ترك ياري وي آلوده نگشته و به شقاوت ابدي گرفتارنيايند.
اين كه امام حسين (ع) در شب عاشورا بيعت را از يارانش برداشت و آنان را آزادگذاشت تا با ميل خود راهشان را انتخاب كنند، يكي از اسرارش اين است كه به ياران خودبگويد: من به شما نياز ندارم و در هر حال كشته خواهم شد.
اين شما هستيد كه بايد بين سعادت جاوداني و شقاوت ابدي يكي را انتخاب كنيد.
بنابر اين، نداي «هل من ناصرينصرني» امام حسين (ع) ، به ظاهر در خواستكمك و تقاضاي ياري از ديگران است، امّا در باطن تقاضاي ياري رساندن و كمك كردنبه انسانهاي ناتوان و درمانده از رسيدن به كمال و سعادت است.
معناي واقعي آن چنين است: «آيا كسي هست تا من ياري اش كرده و او را بهسعادت رسانم؟ آيا كسي هست تا دستش را گرفته، از ورطه هلاكت نجاتش دهم؟ آياكسي هست تا او را از ظلمت يزيدي خارج كرده وبه نور حسيني وارد كنم؟»
همان گونه كه خداوند در آية: «اگر مرا ياري كنيد، شما را ياري ميكنم.» در ظاهر ازبندگان خود تقاضاي كمك ميكند، ولي با توجه به اين كه خداوند غني مطلق است و بهكسي نياز ندارد، در واقع دعوت براي ياري بندگان و نجات آنهاست.
بنابر اين مشكل درخواست آب از جانب امام حسين (ع) نيز حل ميشود. امامحسين (ع) ميخواست با تحريك احساسات و به رحم آوردن دشمن، آنان را به خودجذب كرده، به سعادت رساند، زيرا بسيار اتفاق افتاده كه كساني به خاطر خدمتي ناچيز بهامام (ع) موفق به توبه شدند. مگر نه اين است كه «حر» به خاطر ادب و احترام با امامحسين (ع) موفق به توبه شد. لذا امام (ع) با درخواست آب ميخواست زمينه توبه و بازگشت را در افراد قابل، فراهم سازد.
منابع
1 ـ تفسير الميزان، مركز فرهنگي رجا، چاپ چهارم 1367.
2 ـ زندگاني امام حسين، رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم،تهران1378.
3 ـ ارشاد مفيد ، چاپ انتشارات اسلامي.