بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عوامل جاودانگي ژرفترين حماسه تاريخ مهدي حسن زاده مقدمه بررسي علل و انواع سرافرازيهاي امام حسين(ع) و چگونگي تعميم و توسعه آنهابه جوامع اسلامي، از ضروريترين نيازهاي جوامع مسلمان امروزي جهت رهايي ازچنگال انواع خواريها و ذلتهاي دورني و يا تحميلي و كمك به ايشان در راستايشناسايي و رسيدن به قلههاي سرافرازي و سربلندي است. در اين جستار، به تفصيلجهات وريشههاي ماندگاري فرهنگ امام حسين(ع) تبيين و راههاي بازگشت بدانفرهنگ و روشهاي بهره برداري از نيروها و ارزشهاي جاودانه وگريزناپذير فرهنگجهاد و شهادت در راه پيروزي و پيشرفت جوامع ديني تقرير گشته است. شرح گفتار 1ـ عزّت، شكست ناپذيري در رسيدن به اهداف و آرمانها است و افتخاري بالاتراز آن نيست. اما چگونه يك بشر ميتواند شكستناپذير باشد و چگونه ممكن استبشري با داشتهها و امكانات وجودي محدود و پايانپذير بتواند به بلندترين آرمانهايتصّورپذير برسد، بدون آن كه بازدارندهاي داشته باشد. در جهان امكان كه هيچ كس وهيچ چيز واجب الوجودي و داراي حيثيات بلند آن هستي يگانه، بدون ضد و نقيضنيست، چگونه يك موجود ميتواند به مرزي از توان و دانش و هستي برسد كه بتواند آثاربيمانندي، همچون شكست ناپذيري از خويش بر جاي نهد. در جهان امكان اهداف وخواستههاي موجودات بسيار و موانع بازدارنده آنها فراوان ترند و احتمال اين كه فردجوينده از رسيدن به آرمانها و خواستههاي بسيار و بلكه بينهايت بلند، باز ماند، بسياربلكه بينهايت ناچيز واندك است. اما امام حسين(ع) كيست و آرمان بلند و بلكهبينهايت سترگ و بزرگ امام حسين(ع) چيست كه هيچ مانعي نتوانسته است وي را ازرسيدن بدان بازدارد. 2ـ آرمان امام حسين(ع) خداوند است: (ربك خير وابقي، والله خير وابقي)،«صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك»، (و ما الحيوه الدنيا الاّمتاعالغرورانصلاتي و نسكي و محياي ومماتي لله رب العالمين) يگانه خواسته و آرمانيكه هيچ بازدارندهاي ندارد و رسيدن به آن منوط به داشتن توان و قدرت بسيار نيست، بلكهپيرو اراده و خواست آرماندار به، خداوند و رسيدن بدو است: (قال لااحب الاَفلين) زيراوصول به خداوند متعال نيازمند برخورداري از سرمايهها، افزارها و امكانات ماديوجسماني نيست كه بگويند هيچ كس داراي همه امكانات مادي نيست تا بتواند به يكآرمان بينهايت بزرگ مادي برسد، بلكه دراين گذار و سلوك، هم بستر سلوك، جان وروانانسان و غيرمادي است و هم خواسته و آرمان آفريدگار جواهر و اعراض از جمله جسم وزمان و مانند آنها بوده و متعالي و منزه از ماده و ماديات است. بنابراين پيمايش، اينگذرگاه نيازمند هيچ گونه اسباب و علل مادي و جسماني نيست تا كسي در آن كمبوديداشته و يا ديگران از وي بازگيرند و براي وصول به آن هستي متعالي تنها راه ممكناشتداد وجودي با سرمايه هايي همچون شناخت، خواست، درون پيرايي پرهيزگاري وديگر صفات و اوصاف برجسته و برتر انساني است و نيازمند هيچگونه اسباب و علل بيروناز نهاد و روان انسان نيست، زيرا فاصله انسان با خداوند فاصله مادي و مكاني نيست (هومعكم اينما كنتم) تا با طي مسافت يا با توسل به ابزارهاي مادي طي و سپري گردد. بلكهفاصله وجودي آفريده از آفريدگار به ازاي وجودي و معنوي است كه تنها از راهپيمايشمراتب هستي و گذار از مراحل و مراتب پايين و هيولاني هستي ونزديكي و رسيدن بهمراتب بلند ومتعالي و بلنداي هرم بيپايان هستي كاهش مييابد و اشتداد وجودي،پيمايش معنوي و ارتقاي رواني يگانه راه كاهش فاصله انسان با آفريدگار و وصول بدواست. بر اين پايه، چنانچه انساني اين هستي بيمانند را كه آغاز و انجام و پيداي و نهانهمه هستيها و برترين آرمان همه موجودات است (هو الاول و الآخر و الظاهر والباطن) شناخته و آن را آرمان و خواسته خود گرفته و به راستي در پي رسيدن بدان برآيدهيچ بازدارندهاي نميتواند وي رابه شكست كشانده و از رسيدن بدان آرمان بازدارد. 3ـ افزون بر اين، آن آرمان بلند يك پايان ناهوشمند و ايستا نيست، تا درجايگاهي ايستاده و ديگران را به سوي خويش فرا خواند. بلكه آرماني بينهايت هوشمندو دانا و خيره خواه است كه نه تنها جويندگان را به سوي خويش رهنمون ميگردد، كهايشان را در رسيدن به خود نيز ياري ميكند: (والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلناو انالله لمع المحسنين) و (ان اهتديت بما يوحي الي ربي) و (ما كنا لنهتدي لولا ان هديناالله) و همه راههاي رسيدن به خود را بديشان مينماياند. از اين بالاتر، اگر كسي به جايآغاز از چيزي به جز خود آرمان و تلاش براي رسيدن بدان آرمان از خود آرمان آغاز كردهدر آرمان گذر نموده و در اين گذار در پي رسيدن بدان آرمان باشد، گذرگاه ديگري خواهدداشت كه دراين گذرگاه هيچ كس و هيچ چيز به جز خود آرمان وجود ندارد تا بخواهد يابتواند بازدارنده چنين پويندهاي باشد. پيداست آن كه نه تنها ازآرمان خويش فاصلهايندارد، بلكه از خود آرمان آغازيده و بدان انجاميده است پندار شكستپذيري و ناكامي دررسيدن به آرمان درباره وي پوچ و بيپايه خواهد بود. از اين بالاتر،براي چنين جويندهايحتي رسيدن نيزمعنادار نيست تا بخواهد ترسيدن و شكست پذيري نيز معنادار باشد،زيرا وي از خود آرمان آغازيده، در آن گذار نموده و به وي انجاميده است و براي او كسي وچيزي جز او واقعيت و حقيقت و پيدايي ندارد تا بخواهد آن را آرمان و ياافزار گرفته و يا ازآن آغازيده يا بدان بينجامد تا در چنين گذاري پندار امكان شكست پذيري ويجايگاهي حتي اندك يابد؛ «انت الذي دللتني عليك و لولا انت لم ادر ما انت أفغيركمن الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك عميت عين لاتراك». 4 ـ از سوي ديگر، خود آرمان و خواسته چنين رهپويي آغاز و انجام همه پيروزيهاو شكستناپذيريها است: (من كان يريد العزه فان العزه لله جميعا) و (ما النصر الا منعندالله العزيز الحكيم) و (لم يكن له و لي من الذل و كبره تكبيرا) كسي كه نه در دانش(ولايعزب عن علمه شيء) نه در توانش (وما كان ربك ليعجزه شيء) نه در جاودانگي(وهو حي لايموت) نه در برتري (ثم الذين كفروا برهم يعدلون) نه در چيرگي (وهوالقاهر فوق عباده) نه در پايداري (لا يحول و لا يزول و لايجوز عليه الافول) نه درتنزيل (ان من شيء الا عندنا خزاننه و ما ننزله الا بقدر معلوم) نه در مبدأيت نسبت بههمه خيرها و همه شرور (قل كل من عندالله) و نه در هيچ يك از صفات متعالي كاستي وناكامي و شكست و همتا ندارد (ولم يكن له كفوا احد) و بلكه هر چه دانش و توان وزندگي و ديگر صفات برتر است از او پديد آمده و بدو پايدار است (يا من هو كل شيء قائمبه، بيدك الخير، و له الاسماء الحسني) پس چنين آرماني هم پيروز و هم پيروزگر استو چون خود شكستناپذير است، از پويندگان راه و جويندگان هستي خويش بدون هيچگونه ناكامي و شكستي پاسداري نموده و ايشان را پيروز ميگرداند: (ان اللهيدافع عنالذين آمنوا، ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم، و كان علينا نصرالمومنين، كتبالله لاغلبن انا و رسلي، ان حزب الله هم الغالبون) 5ـ امام حسين (ع) فرزند وحي (ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا) «ياعلي انكتري ما اري و تسمع ما اسمع الا انه لا نبي بعدي» كسي است كه نيايشهايبلند و پرمغزي همچون دعاي عرفه: (قل ما يعبا بكم ربي لولا دعائكم) از روانگرامياش تراوش نموده است (ادعوني استجب لكم) چگونه ممكن است كسي خداوندرا نديده باشد، اما بگويد: «عميت عين لاتراك» و چگونه ميتواند كسي كه خداوند را بهژرفاي دل و آويختگي هستي خود به عزقدس خداوند يافته است: «وتصير الارواح معلقهبعز قدسك» او را نبيند. حال چگونه ميتوان چنين كسي را با ترساندن از خير و شر جهانمادي و با باز داشتن از منافع و لذات ناچيز و ناپايدار گيتي بيمقدار از رسيدن بهخواستههاي فراجهاني و آرمانهاي برون جهاني بازداشت. مگر لگام جهان به دستكسي جز خداوند است (له الملك)، (سبحان ربك رب العزه عما يصفون) تاامامحسين(ع) را از پيروزي در آن و يا بر آن باز دارد و يا مگر خواسته امام حسين(ع)بهرهگيري از كامها و سودهاي ناچيز و ناپايدار جهان مادي است تا با تهديد و ديگرشگردهاي اهريمني بتوان وي را از كاميابي در آن بازداشت. مگر امام حسين(ع) باورندارد كه تنها به خداوند ميپرازد كه ملك داده و پس گيرد، عزت بخشيده و خوار گرداند،خير فرستاد و برچيند (قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشاء و تنزع الملكممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك علي كل شيء قدير) اگرچنين است چگونه يك مومن و از آن بالاتر يكي از ستونهاي ايماني ديني (السلامعليكم يا دعائم الدين) آيين بيمانند اسلام خود به گفتار خداوند باور و ايمان نداشته وعزت و ذلت، شكست و شكست ناپذيري، و دارندگي و نداري و هر گونه خير، ونيكي را ازديگري ميجويد. اگر چنين باشد، كه پناه بر خدا باد، آن كس نه يك مومن كه بيگمانيك مشرك است، زيرا قرآن فرموده عزت به دست و بلكه انحصاراً از آن خداوند است:(ولايشركه في امره احدا) وآن كس پنداشته كه كسان ديگري نيز با خداوند در عزت ويا بخشيدن عزت به مردمان شريك و انبازاند (سبحانه و تعالي عما يشركون) 6ـ سراسر تاريخ بشر سرشار از داستانهاي كوتاه وبلند، آمد و شد گونههايپرشمار كيشها و آيينهاي بشر ساخته و مردم آفريده است؛ به گونهاي كه اگر روزيفرهنگي از اين نامها و گرايشها نگاشته ودر وصف هر يك از آنها تنها يك سطرتوصيف آورده شود، ستبراي چنان فرهنگي دهها هزار برگ خواهد شد. اما چرا بسياري ازآن آيينها در كمترين زمان ناپديد و نابود شده (وزهق الباطل ان الباطل كان زهوقا)ولي كيشهاي همچون دين اسلام از بزرگترين گزندهاي تاريخ بشر نيز مصون مانده وسدههاي بسيار ماندگار شده وبدون بهرهگيري از ابزارهاي مادي و ترفندهاي ناروا درسراسر زمين و جوامع بشري گسترش يافته است: (و اما ما ينفع الناس فيمكث فيالارض) آيا پايداري و شكست ناپذيري يك آيين در برابر طوفانهاي بسيار سهمگينتاريخي دليل بر پايداري دروني و شكست ناپذيري ذاتي در برابر ترديدها و تهديدهايگروندگان دروني و بدخواهان بروني نيست. (و يحق الله الحق و لو كره المجرمون) دينيكه از زبان مردي درس نخوانده در سرزميني به دور از هر گونه فرهنگ و فرهيختگي تنهادر مدت دو دهه، گسترش يافته و ودر مدتي كمتر از يك سده، در سراسر جهان شناختهشده و آن روزگار را به تسخير خويش در آورد. كدام كيش و آيين را ميشناسيد كه چنينشكستناپذير بوده و حتي بسياري از بدخواهان خويش را به تدريج در خويش گوارشنموده و حتي برخي از ايشان را به سختترين مدافعان خود تبديل نموده است؟(فاذاالذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم) آييني كه از هيچ گونه توطئه و دسيسهممكني براي براندازي آن فروگذار نشد. آييني كه حتي برخي از غاصبان منصبجانشيني پيامبر آن به جاي ترويج آن آيين، كه به نام آن فرمان فرمايي و از منافع آنارتزاق ميكردند، با صداي بلند ميخواندند: «لعبت هاشم بالملك فلاخبر جاء و لا وحي نزل» آييني كه برخي از غاصبان خلافت آن سخنان پيامبران را ميسوزاندند وميگفتند: «ان الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله» (كبرت كلمه تخرج من افواههم و انيقولون الا كذبا) (ليس بيضلاله و لكن رسول من رب العالمين) (ليس بيسفاههولكن رسول من رب العالمين) (و ما ضل صاحبكم و ما غوي) (و ما صاحبكمبمجنون و هو بالافق الاعلي)، برخي، فرزندان پيامبران را ميكشتند: (والذين يوذونالله و رسوله لعنهم الله في الدنيا آياتنا معاجزين اولئك لهم عذاب من رجز اليم). برخيياران و يادگاران پيامبران را تبعيد نموده و يا ميكشتند، بعضي دشمنان ديرينه و سوگندخوردة آن را به حكومت ميگماشتند: (ولايحيق المكر السيء الا باهله) برخي با ساختو پرورش فرقههاي گوناگون ديني مردم را به گمراهي از اصول و اركان دين برميانگيختند، بعضي با ساخت و ترويج سخنان ساختگي آهنگ درآميختن حق و باطل وآشفته كردن باورهاي ديني داشتند. آييني كه برخي از به ظاهر ياران پيامبران ،بارها درپي كشتن و نابودي پيامبران بودند، (وعلي الثلاثه الذين خلفوا حتي اذا ضاقت عليهمالارض كذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس والجن و لكل امر مستقر ان اللهلايهدي كيدالخائنين)، آييني كه گسترش سرزميني و مكاني خود را مرهون هيچ نيروييبه جز نيروي ذاتي و حقانيت دروني خود نبوده و از هيچ پشتوانه ديگري به وپژهپشتوانههاي كلان مادي و نيروهاي فراوان انساني برخوردار نبوده است. آييني كه بخشعمدة گسترش آن نه در زادگاه و نه در زبان نگارش خود، بلكه در ديگر سرزمينها و بهدست ديگر ملل و نژادها و به زبانهاي بيگانه بوده و همه جامعه بشري به آن عشقورزيده، آن را از خود دانسته و همه توان خويش را در گسترش آن مصروف نمودهاند. آيينيكه، بر پايه كتاب، دانشها و حكمتهاي الهي خويش بخش بزرگي از فرهنگ، ادبيات ودانشهاي بشري را توليد و يا توسيع و ترويج نموده: (انما العلم عندالله) (وما اوتيتم منالعلم الا قليلا) (قل رب زدني علما) «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» و درسراسر تاريخ زندگي خويش همه فرهنگها و تمدنها را در دست خويش دگرگوني عميقنموده و با نيروي شگرف خويش بسياري از آنها را منسوخ نموده و از گردونة روزگار برايهميشه زدوده است. آييني كه جنگهاي داخلي آن كم از جنگهاي خارجي نبوده وهميشه از درون در معرض انواع تهديدها و تخريبها قرار داشته، اما هيچ گاه از جاينلرزيده و هنوز نيز پايدار است. آييني كه نه تنها از مقابله با آيينهاي بشري هراسينداشته، بلكه همه آنها را به ستيز و تحدي فراخوانده و هنوز ميخواند. اما هيچ گاه اينتحديات از سوي دشمنان و يا ناباوران پاسخي نيافته و ايشان به جاي پاسخگويي فكريبه تحديات فكري آن يا به مباهله پرداخته و يا دست به شمشير بردهاند: (قل ان كنتم فيريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله)، (يقولون افتريه قل فاتوا بسوره مثله)(قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله) آييني كهبه رغم خواست وكينة همه دشمنان و بدخواهان آن در تحريف و تسخيف آن هيچ گاهنتوانستهاند، حتي به اندازه يك حرف از حروف الفبا در كتاب آسماني آن تحريفي ايجادنموده و يا همانندي براي آن بيافرينند. 7ـ حال چگونه ممكن است چنين آيين سرافراز و شكست ناپذيري، پيامبر و ياپيشوايان و رهبراني سرافكنده و شكستپذير داشته باشد. آيا راستگويي كه فرمود: «انامدينه العلم و علي بابها» من شهر دانشم و علي درگاه آن است و همان علي(ع) فرمودهاست: «سلوني قبل ان تفقدوني» و در عمل نيز به گواه تاريخ و مواريث علمي به جا ماندهآن را نشان داده، ممكن است در دانش و دانايي شكست بخورد و مغلوب كيش و دانشديگران گردد؟ آيا ممكن است كسي كه خداوند در وصف وي فرموده: (انك لعلي خلقعظيم) در كرامات اخلاقي از ديگران پس افتاده و ديگران در ارزشهاي اخلاقي بر ويپيشي گرفته و او را مغلوب و مقهور سازند؟ آيا ممكن است كسي كه ميگويد:«افلغيركمن الظهور ما ليس لك» و اصولا براي غير خداوند ظهور و نمودي نميبيند از غير خداهراسيده و مقلوب و مقهور آنها گردد. آيا ممكن است كسي را كه به دليل بينش الهيخويش از مرگ كه بالاترين زيانهاي صوري و مادي است نه تنها نميهراسد، كه باآغوش باز و اشتياق راستين به پيشواز آن ميرود: الموت اولي من ركوب العار والعاراولي من دخول النار (فمن زحزح عن النار وادخل الجنه فقد فاز) ترسانده واز راه آسيب رساندن بهمنافع مادي و دنيوي وي او را هراسانده و با چيرگي بر او وي را شكست داده و سرافكندهكرد؟ آيا ممكن است خانداني را كه مجمع همه فضائل انساني و تطهير شده به دستخداوند است: (يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) به اوصافناروا توصيف نموده وبدين شيوه با نكوهش وسرزنش ايشان كسي از ايشان را سرافكنده وخوار كرد؟ آيا كسي توانست در جنگهاي رويارو بر ايشان پيروز گردد؟ و آيا... 8ـ حال چنانچه مردمي پاي خويش، جاي پاي چنين بزرگاني نهاده و بابهرهگيري از فرهنگ آسماني اسلام، خويش و فرزندان خويش را همانند ذوات پاك وفرزندان فرهيخته پيشوايان ديني پرورش دهند، هيچ نيروي زميني و اهريمني نخواهدتوانست ايشان را خوار نموده وبر ايشان چيره گردد و حتي چنانچه چيرگي ظاهري وصوري نيز بيابند ايشان تعهدات و تكاليف خويش را به انجام رسانده و روز رستاخيز درپيشگاه خداوند سبحان عزيز و سربلند و سرافراز خواهند بود: (انك من تدخل النار فقداخزيته)، (ان الخزي اليوم و السوء علي الكافرين). اگر پيروان اسلام يكايكدستورهاي سنجيده و سودمند اين دين سترگ را به عنوان دستورهاي برنامة زندگيفردي، خانوادگي و اجتماعي خويش قرار دهند، بيترديد به مردمان و جامعهايشكستناپذير تبديل خواهند شد كه در هيچ زمينهاي مقهور و مغلوب نخواهد شد كهنمونه هايي از آن مايههاي پيشرفت و پيروزي را برميشمارم: اگر اخلاق پيامبران و پيشوايان ديني الگوي زندگي خانوادگي قرار گيرد، كه فرمودهاست: (ولكم في رسول الله اسوة حسنه) در آن صورت شكستها و ناهنجاريهايخانوادگي، همچون تنشهاي خانوادگي ـ طلاق و جدايي، فروپاشي خانوادگي ـ ومانندهاي آنها پديد نيامده و كانونهاي خانوادگي به گرمي عشق و استواري خانوادهها بهسختي سنگ خواهد شد، زيرا به گواه تاريخ اين بزرگواران هيچ گونه ناهنجاري خانوادگينداشته و هميشه بهترين و برترين پدران و مادران و فرزندان در جايگاه خانوادگي خويشبودهاند و با آن كه وحي الهي موروثي نيست، به دليل تربيتهاي الهي خانوادههاي ايشان،تمامي بركات وحي در اين خانوادهها پايدار و استوار مانده است. اگر در زندگي فردياخلاق پيشوايان ديني ملاك رفتار ما قرار گيرد، همه ناكاميها و شكستهاي فردي ماتبديل به كام پياپي و پيروزي خواهد شد، زيرا كه تاريخ زندگي اين پيشوايان نشان دادهاست، هيچ گونه خواري و شكستي در زندگيهاي شخصي و رسيدن به آرمانهاي فرديخويش نداشتهاند و بيترديد به حكم خرد و برابر سنت بيتبديل خداوندي علتهاييكسان هميشه پيامدهاي يكسان و رفتارهاي همانند دستاوردهاي همانندي خواهندداشت: (و لن تجد لسنت الله تحويلا) اگر در زندگي اجتماعي راهبردها و رويههاي چنانبزرگواراني الگوي زندگي ملي و اجتماعي و بلكه جهاني و بشري قرار گيرد: (و ماارسلناك الا كافة للناس) گروهها و مردمان در برابر هيچ نيروي اهريمني دروني و يابروني همچون فقر و نداري، جهل و ناداني، جنگ و ويراني، ستم كاري و بيدادگري،بزهكاري و تبهكاري، و مانندهاي آنها خوار و شكست خورده نخواهند شد و همهنيروهاي اهريمني را از جامعه رانده و نابود خواهند كرد، به جوامع و گروههايي كه به دستپيامبر اسلام و ائمه شيعه ساخته و پرداخته شدند بنگريد. آيا چيزي جز اثبات اين مدعا ودعاوي زير ميبينيد: الف آيا با مديريت الهي و رباني آن پيامبر بزرگوار و خاندان گرامي اش جامعه اييناامن و فقير و ندار به جامعه ايي امن ودارا و برخوردار بدل نشد؛ به گونهاي كه منافع ماديسراسر جزيره و سرزمينهاي زير پوشش اسلام افزايش يافته و براي تامين جامعهاسلامي، به گونهاي دادگرانه در ميان ايشان هزينه و بخش ميشد: (فليعبدوا رب هذاالبيت الذي اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف). (أو لم يروا انا جعلنا حرما آمنا ويتخطف الناس من حولهم). و آيا مفاسد، فتنهها و ناامنيهاي سرزمينهاي اسلاميناشي از عدول از دستورهاي بيتبديل اسلام نبوده است: (فكفرت بانعم الله فاذاقها اللهلباس الجوع و الخوف) (انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع) (من اعرض عن ذكري فانله معيشة ضنكا ولو يواخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابه و لكن يؤخرهم الياجل مسمي) (وما كنا معذبين حتي نبعث رسولا) (وعليالله قصد السبيل)(اناهديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا) (فما بعد الحق الاالضلال) ب ـ آيا با مديريت الهي ورباني آن پيامبر بزرگوار و خاندان گرامي اش با جهل وناداني در آن سرزمين مبارزه نشده و با صدور احكامي، همچون: (ويجعل الرجس عليالذين لايعقلون)، (هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون)، «اطلبوا لعلم و لوبالصين» «تفكر ساعه خير من عبادة سبعين سنه» «العلماء ورثه الانبياء» «اطلبوالعلممن المهد اِلي اللحد» «لاثروةَ كالعلم»، (اِقرأ وربّك الاكرم الذي علّم بالقلم) (ومايعقلها اِلا العالمون)، (اِنّما يخشي الله من عباده العلماء) «وواتر اليهم انبيائه»...،«ويثيرو اليهم دفائن العقول» (ولاتقف ما ليس لك به علم) «اول ما خلق اللهالعقل»...«بك اثيب و بك اعاقب» در تقديس و ترويج علم و عقل نكوشيده وبا ايجاد وياترويج دانشهاي نقلي و تجربي و عقلي بسيار، همچون كلام، فلسفه، فقه استدلالي،عرفان نظري و استدلالي، رياضيات وعلوم دقيقه، ادبيات و زبانشناسي، ستارهشناسي واخترنگاري، داروشناسي و.... فرهنگ و دانش بشري را توسعه و تعميق نبخشيدند. ج ـ آيا با مديريت الهي ورباني آن پيامبر بزرگوار و خاندان گرامياش تنشها وبحرانهاي اجتماعي سرزمينهاي زير پوشش كاهش نيافته و بسياري از آنها، همچونتبعيضهاي نژادي و جنسي، فرزندكشي و دختر كشي، شرك و چند خداپرستي، بتپرستي و استوره پرستي، چند شوهري زنان، زناشويي با محارم و بستگان نزديك ومانندهاي آنها براي هميشه در تاريخ ريشه كن نشدند؟ و آيا بسياري از ناهنجاريهاياجتماعي، همچون شراب خواري و باده گساري، قمار بازي و منگبازي، ناهنجاريهايآميزشي و جنسي، زنا و لواط و هم جنسسازي، بيماريهاي ناشي از گنده خواري، عدمرعايت بهداشت و نظافت، كشتار غير نظاميان در جنگها، رباخواري و زورگيري، دزدي واختلاس، فساد و افساد و فتنه، كينهتوزي و انتقامكشي ، جادوگري و افسونپرستي،انصاب و ازلام، كفرو بيخدايي، غارتگري و تاراج خواري، نژادپرستي و تبارگرايي،مردپرستي و زن ستيزي، بيابانگردي و تمدن گريزي، باجگيري و زور خواري، برده داري واسير كشي، دين سازي و كيش آفريني، ناداني و بيسوادي، خيانت در امانت و پيمانشكني و مانندهاي آنها كه آفات و آسيبهاي فراگير جامعه جاهلي و مايههاي خواري وسرافكندگي بشريت بودند، به شدت منع و تقبيح نشده و از ميان دين داران راستينبرچيده نشده و جوامع پاي بند اسلامي از شرور و مفاسد آنها آسوده نگشتند؟ (ويضععنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم، اذكروا نعمتي التي انعمت عليكم اذ كنتم اعداءفالف بين قلبكم و كنتم علي شفا جرفهارفانقذكم منها لما آمنوا كشفنا عنهم عذابالخزي في الحيوة الدنيا). د ـ آيا با مديريت الهي و رباني آن پيامبر بزرگوار و خاندان گرامياش تنشها وبحرانهاي اقتصادي، همچون تضييع حقوق كارگران و ارزش آفرينان، رباخواري و رانتخواري، احتكار و گران فروشي، كم فروشي و ترازو كاهي، بيكاري و تنپروري، اسراف وتبذير، كنز و سرمايه خواباني، زياده روي و عدم اقتصاد، دزدي و كلاه برداري، منع احسانو انفاق، يتيم گذاري و ميراث خواري، راهزني و تاراجگري و... منع و تقبيح نشده و درسرزمينهاي اسلامي كاهش و بعضاً نابود و ناپديد نگشتند: (الذين ان مكناهم فيالارض اقامو الصلوة و أتو الزكوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر). هـ ـ آيا با مديريت الهي و رباني آن پيامبربزرگوار و خاندان گرامياش تنشها وبحرانهاي سياسي سرزمينهاي زير پوشش و نيز دولتها و سرزمينهاي همسايه بابهترين شيوه تدبير نگشته و كليه ملتها و دولتها به صلح و سازش، پذيرش پيام رهاييبخش خداوند، عدم تعدي و اعتدا، برابري نژادي و تباري انسانها، همسازي با اديانتوحيدي، رعايت پيمانها وعهود حتي با ملل ديگر در صورت پيمانداري و عدم تجاوز،دعوت به حق و امر به معروف و نهي از منكر، تساهل و اغماض از سوابق پيش از اسلامافراد و ملل، احترام به آداب و سنن عقلاني ملتهاي مقهور، به رسميت شناختن اديانتوحيدي، گفت و گوي فرهنگي و احتجاج عقلاني با دانشمندان و ملتها و نحلهها وهمانندهاي آنها دعوت نشده ودر سايه اسلام با يكديگر به خوبي و آرامش نزيستند:(وادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه) (لئن شكرتم لازيدنكم و لئنكفرتم فان عذابي لشديد). 9ـ به راستي تاريخ اسلام و زندگي خاندان وحي را بار ديگر و بارها مرور كنيد. آياپرسشي بوده است كه از ايشان پرسيده باشند و ايشان در پاسخ آن بازمانده باشند، آياجنگي بوده است كه برافروزند و ايشان از آن هراسيده و بگريزند؟ آيا رقيب و دشمني ازرقبا و دشمنان ايشان هست كه به فضايل و كرامات ايشان اقرار و اعتراف نكرده باشد؟ آياسربلندي در درگاه باشكوه و بيمانند خداوندي، افتخار است و يا سرافرازي در پيشگاهآفريدگان ناچيز و بيمقدار، و آيا خاندان وحي كه در وصف ايشان آمده است: (ورفعنا لكذكرك) «علي قسيم الجنه و النار» «الحسن والحسين امامان قاما او قعدا» «الحسنوالحسين سيدا شباب اهل الجنه» (و ما ينطق عن الهوي). در پيشگاه خداوندسرافرازترين نيستند. آيا اينها شكستناپذيري و سربلندي نيستند؟ 10 ـ به راستي حتي اگر به دور از انگارهها و انديشههاي ديني و الهي، سنجشسربلندي و شكست ناپذيري بر پايه ملاكها و معيارهاي بشري نيز انجام شود باز نيزدين محمد پرور و علي پرور و حسين پرور و... اسلام ديني شكستناپذير و رهبران وپيشوايان آن سران و بزرگاني سربلند و شكستناپذير نيستند. كدام يك از اين بزرگانتسليم زور فرمايان و ستمكاران شدهاند؟ كدام يك از اين بزرگان در پيشگاه ديگراندرس خوانده و از ديگري جز خداوند و سرچشمه وحي آسماني آموختهاند؟ رهبران كداميك از ملل و نحل اسلامي و غير اسلامي شاگردي ايشان نكرده و يادر جدال و احتجاج باايشان سرافكنده و خوار نگشتهاند؟ در روزهاي سخت جنگ و نبرد كدام يك از يلان وپهلوانان ياراي برابري و رويارويي مردانه و دوسويه با ايشان يافته و يا به دست ايشانكشته و خوار نگشتهاند؟ كدام پيشواي ديني را سراغ داريد كه همانند وبه اندازة ايشان سدشكستناپذير اسلام در برابر كفار و ديوار كوتاه و فروتن دين در برابر مؤمنان ومصداقكريمه: (اذله علي المومنين اعزة علي الكافرين) باشد؟ كدام يك از دانشهاي سودمندبشري را پيشوايان و بزرگان دين اسلام و ائمه شيعه پايه گذاري و يا ترويج نكردهاند؟كدام رذيله اخلاقي و يا سخيفة انساني در ايشان ميتوانند سراغ دهند؟ كدام آيه از قرآنكريم در وصف كرامتهاي انسانهافرود آمده اما ايشان شان نزول و يا مصداق اتمّ آننيستند؟ آيا در وصف قرآن كريم نيامده است: (مافرطنا في الكتاب من شيء و نزلناالكتاب تبيانا لكل شيء) و آيا در سخن پيامبر نيامده است:«اني تارك فيكم الثقلينكتاب الله و عترتي اهل بيتي و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» آيا اين عدم افتراققرآن و ائمه بيانگر همسنگي دانش پيشوايان شيعه با (تبيانا لكل شيء) نبوده؟ آيااستواري ديني در برابر همه تهاجمها فكري اهريمنان شكست ناپذيري و سربلندينيست؟:«و ما شككت في الله قط»، «اءني لم اعبد ربا لم اره»، والله ان قطعتموا يمينياني احامي ابدا عن ديني» آيا اينها شكستناپذيري و سربلندي نيستند؟ 11 ـ در آيه شريفه آمده است كه همه مراتب و درجات و همه انواع و گونههايعزت و سربلندي و شكست ناپذيري از آن خداوند است: (فان العزه لله جميعا) و در آيهايديگر آمده است: (ولله العزه ولرسوله و للمومنين) از جمع اين دو آيه چنين بر ميآيد كهپيامبر گرامي و مؤمنيني كه به راستي به صفات قرآني مؤمنين متصف باشند، نيز در همهانواع عزت و اعتزار و هر گونه شكستناپذيري از سرچشمههاي خداوندي سيرابميگردند و ايشان نيز در مقياس جهان امكان و عالم انسان از همه گونههاي شكستناپذيري برخوردارند و چه افتخاري از اين بالاتركه كسي همه افتخارها و سربلنديها وشكستناپذيريهاي بشري را يك جا و با هم داشته و فاقد هيچ يك از آنها نباشد. حالآيا به تصريح آيه كريمه، پيامبر و خاندان گرامياش ـ كه نمونهها و مصاديق اَتمّ و اكملمؤمنيناند ـ از همه گونههاي عزت و افتخار برخوردار نبوده و آيا افتخاري هست كه ايشانبالاترين گونه آن را نداشته باشند؟ 12 ـ روزگار و تاريخ اسلام، فرازهاي بلند و نشيبهاي ژرفي داشته است كه برخياز آنها از آنچه امروزه رويارويي جوامع اسلامي قرار دارند، بسيار هراسناكتر و زيان بارتربوده ومي رفتهاند كه طومار اسلام و مسلمانان را براي هميشه تاريخ برچيده و نام اسلام رانابود و به يادماني تاريخي تبديل كنند. دسيسههاي گوناگون جهت نابودي پيامبر اسلام،فريبكاريهاي اهريمني جهت دگرگوني واقعيات بر پيامبر: (وقلبوا لك الامور حتي جاءالحق و ظهر امرالله و هم كارهون) مبارزات گوناگون ادبي و افسوني با قرآن، جنگهايآغازين اسلام، تحريف ولايت و خلافت پيامبر اسلام و تبديل جانشيني پيامبر بهمنصبهاي جاهلي و پادشاهي، جنگهاي ارتداد دوران خلفا، شكنجه و زنداني نمودنوكشتن خاندان پيامبر در ادوار گوناگون، سوزاندن سخنان پيامبر، جعل سخنان پيامبرجهت تحريف اسلام، جنگهاي سخت مسلمانان با دولتهاي ستمگر همسايه،جنگهاي داخلي، يورشهاي ويرانگر بيگانگان و دشمنان به سرزمينهاي اسلاميهمچون جنگهاي روميان و يورشهاي نژاد خون خوار و ددمنش مغول و تاتار و در دورانمعاصر دول توراني و باختري و اروپايي، ايجاد فرقههاي گوناگون مذهبي و گرايشهايباطل ديني و درگيريهاي فرقهاي جهت نابودسازي ماهيت و روح اسلام، جداسازيمزورانه انگاره پوچ تعارض و تناقض ميان اصول دين سالاري و اصول مردمسالاري،تهاجمها و تجاوزهاي براندازانه خارجي و مانندهاي آنها هر يك به تنهايي و يا به تجمعميتوانستند بنياد هر آيين بشري و لرزاني را ويران و نام آن را نابود سازند. آيا هيچ رازيبه جز استواري دروني: (ولو كان من غير عند الله لوجدوا فيه اختلافا كثير) و نگه داريبروني امثال امام حسين(ع) براي پايداري دين اسلام ميشناسيد؟ 13 ـ آنچه مسلم است، دين اسلام در طول تاريخ هم دوستان و هم دشمنانبسيار و سرسخت داشته است كه هريك كوشيدهاند دين را نابود و يا از آن دفاع نمايند كهبه جز نسل كنوني، همه آنها رفته و تنها از برخي از آنها نامي و نشاني باقي مانده است. اماآنچه با همه عظمت و هويت خويش نه تنها ثابت و استوار مانده كه روزبروز بزرگتر وتنومندتر و استوارتر شده و هيچ دورنمايي نيز براي فروپاشي و نابودي آن متصور نيست،قرآن كريم، دين اسلام، فرهنگ و ادبيات ديني و اسلامي، جوامع ديني و اسلامي، آثارمدني و اجتماعي ملتهاي مسلمان و... است. بنابراين، ديني كه توانسته استدرخشنترين شرايط فرهنگي و اقليمي روزگار زاييده شده و در دشوارترين شرايطتاريخي دوام آورد پايداري آن هيچ جاي نگراني نداشته و حتي با انديشه و انگارههايبشري و بدون لحاظ بنيادهاي الهي نيز احتمال نابودي و يا فروكاهي آن احتمالي كاملاًبيپايه و نابخردانه مينمايد. افزون بر اين كه، با پذيرش اصالت و صحت وحي اينانگاره، يعني احتمال نابودي و يا فروپاشي اسلام به طور كامل ابطال ميگردد، زيرا بر پايهاصول ديني همچون: (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون)، (كتاب عزيز لاياتيهالباطل من بين يديه و لا من خلفه)، (هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهرهعلي الدين كله و لوكره المشركون)، (ان الدين عندالله الاسلام) «الاسلام يعلو و لايعلي عليه» و مانندهاي آنها همة راههاي شكست و نابودي اسلام و قرآن بسته است وخداوند و اراده خداوند بر نگهداري اسلام و قرآن به ويژه از راه استواري دروني و به دستپيشوايان ديني ترديدناپذير و شكستناپذير است. 14ـ اما انگاره شكستپذيري مسلمانان در اثر عدم اداي وظايف و ايفايتعهدهاي ديني خويش به هيچ روي ناممكن و يا پندارگرايانه نيست. سنت پايدار خداوندبر اين قرار گرفته است كه هر گروه وامتي حتي جوامع ديني اگر تكاليف الهي را كنار نهادهو به امور حرام و ناروا بپردازند، نابود گردند و خداوند نيز هيچ تضميني به پشتيباني بيدريغو بيدليل از جوامع فاسد به ظاهر ديندار ندارد و در واقع خود سنن و قوانين قاهرةخداوندي، ايشان را نابود و ديگران را جانشين خواهد ساخت، بدون آن كه گريندهاي براحوال ايشان بگريد. امتهاي پيش از اسلام همچون اقوام نوح عاد وثمود و بني اسرائيلومانندهاي ايشان و فرقههاي تبهكار و پوسيده و شكست خورده اسلامي، مانند بني اميهو بني عباس و اشاعره وخوارج و مانندهاي ايشان در سراسر تاريخ اسلام ونيز ملتهايزير سلطه غاصباني، همانند بني اميه و بني عباس، شكست مسلمانان در اندلس،شكستهاي مسلمانان در برخي از جنگهاي صليبي، شكستهاي مسلمانان درجنگهاي معاصر با اروپائيان، شكست مسلمانان در برابر مغولان و تاتارها، جنگهايدروني مسلمانان و شكستها و كشتارهاي بسيار، اشغال و غصب و يا نابودي و تجزيهسرزمينهاي اسلامي به دست بيگانگان و دشمنان، وابستگي و سلطه پذيري كشورهاياسلامي نسبت به دشمنان ذاتي و رقباي تاريخي جوامع اسلامي، پس ماندگي جوامعاسلامي از كاروان تمدن بشري به رغم نقش اسلام و مسلمانان در پيدايش و گسترشبسياري از دانشها وارتزاق چند صد ساله جهان باختر از دانشهاي مسلمانان، همگينمونههايي از جريان و سريان آن سنت پايدار خداوندي و نمونههاي آشكار اين واقعيتتاريخي و حقيقت ديني و قرآني است. لذا چنانچه ملتهاي اسلامي اراده پيشرفت وپيروزي نمايند، راهي به جز قيام به احكام خداوندي همانند آنچه امام حسين(ع) فرمود وكرد نخواهند داشت: (ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم)، (كم اهلكنا منقريه بطرت معيشتها)، (ولقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا)، (احسب الناس انيتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون)، (و نبلوكم بالشر والخير فتنة). 15ـ پيامبر اسلام و خاندان گرامي اش الگوهاي درگذشته و منسوخ تاريخينيستند كه به دليل تعلق ايشان به زمانها و تاريخهاي گذشته ديگرقابل اقتدا و امتثالنباشند. مگر ارزشها و آرمانهاي بشري از جايي به جايي و از روزي به روزي دگرگونميشوند تا با دگرگوني و دگرديسي مكاني و يا زماني، آن ارزشها سردمداران و پيشتازان و پيش گامان و بلكه آفرينندگان آن ارزشها نيز دگرگون و منسوخ گردند. مگردادجويي و عدالت خواهي تنها در آغاز اسلام و در سرزمين عراق يك ارزش بود كه بهوجود امثال گرامي امام علي(ع) نياز بوده و در ديگر سرزمينها و دورانها نيازي به ايشاننباشد. حتي ددمنشترين و ستم كارترين افراد جامعه و تاريخ نيز به نام حق خواهي و باتوجيه دادجويي چنان بيدادگري و ستم كاري كرده و ميكنند. نياز بشر به دادگري وبيدادزدايي هرگز قابل نسخ و فسخ و يا اغماض و ابطال نخواهد بود و بدين روي بشريتهميشه به اين ارزش ونمونههاي انساني مجسم و مجسد آن مانند پيشوايان شيعهنيازمند خواهد بود. مگر جامعه بشري ديگر نيازي به اخلاق كريمه نداشته و براي آناعتباري نميگذارد كه ديگر نيازي به خُلق عظيم پيامبر و خاندانش نباشد؟ مگر ارزشهايي همچون ناتوان پروري و بنده نوازي مردهاند كه ديگر نياز به الگويي همچونامامعلي(ع) نباشد؟ مگر آشتي جويي و سازش پذيري و مردم داري از ارزش افتادهاند كهديگر نيازي به پيشواياني، همچون حضرت محمد(ص) و امام حسن(ع) و مانندهايايشان نباشد تا معاني و مصاديق دقيق و درست آنها را بازشناخته و بدانها اقتدا نماييم؟مگر ايثار و از خودگذشتگي منسوخ شدهاند كه ديگر نيازي به امثال امام حسين(ع) وحضرت عباس(ع) و مانندهاي ايشان نباشد؟ مگر خداشناسي و خداپرستي فراموششدهاند كه ديگر نيازي به الگوهاي برتري همچون زين العابدين و سيد الساجدين(ع)نباشد؟ مگر دانش و دانشوري از ارزش افتادهاند كه ديگر پيشوايي همچون شكافندةدانشهاي پيامبران فراموش گردد؟ و مگر ارزشهاي انساني و فضيلتهاي اجتماعيوارونه يا منسوخ گشتهاند كه پيامبر و خاندان وي به عنوان برترين نمونههاي اين گونهارزشها و فضيلتها منسوخ گردند؟ 16ـ اصولا مهمترين وجه تمايز يك جامعة ديني و اسلامي از مردمان و جوامعغير اسلامي تكامل ارزشهاي اخلاقي و فضيلتهاي انساني در ميان ايشان است:«انيبعثت لاتم مكارم الاخلاق» به گونهاي كه حتي بدون هيچ گونه بازرسي و بازجويياعتقادي بتوان از رفتار و كردار يك فرد به مومن و مسلمان بودن وي پي برده و درستيمدعاي ايشان را از هنجارهاي ايشان بازشناخت و اگر يك فرد و يا جامعة مدعي ديانت واسلاميت، نتواند اين تمايز رفتاري را نشان دهد، به هيچ روي يك فرد يا جامعه به راستياسلام نيست. فرد يا جامعهاي كه برخي از ارزشهاي اسلامي را پذيرفته و بخشي از آن رارها كند به هيچ روي نميتواند از پشتوانة الهي جهت بقا و دوام خود بهرهمند گردد.(لانفرق بين احد من رسله) (افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض) و دير يا زوددچار ذلت و خواري ميگردد، زيرا سنت خداوند بر دوام جوامع صرفاً شامل جوامع بهراستي توحيدي ميگردد و منافقان و سوداگران و نيم دينان را فرا نميگيرد و نيز چنينسنت پايداري هرگز منسوخ و يا دگرگون نخواهد شد: (لاتبديل لكلمات الله) (ولن تجدلسنت الله تبديلا) پس اگر فرد يا جامعهاي در انديشه و به دنبال سربلندي و شكستناپذيري باشد، گريزي جز پاي بندي راستين به الگوهاي ديني و هنجارهاي اسلاميندارد. اگر امام حسين(ع) به عزت و افتخار رسيد و جاودانة تاريخ شد، با حرف و شعار نبود:(و من الناس من يعبدالله علي حرف فان اصابه خير اطمأن به وان اصابته فتنه انقلبعلي وجهه خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين) و بيهوده نگفت: «هيهات مناالذله» چرا كه اين يك گزاف گويي نبود، بلكه گزارش از يك واقعيت سترگ تاريخي بودكه به دنبال يك عمر مجاهدت و پرورش ديني و الهي پديد آمده بود، زيرا كه خداوند بههيچ كس به گزاف و بيدليل اجرتي نداده و از تقصير هيچ كس به گزاف نميگذرد: (انماتجزون ما كنتم تعملون) و در جايي كه به پيامبر خويش اخطارهاي مكرر و بسيار ميدهد:(ولو تقول علينا بعض الاقاويل لا خذنا منه باليمين ولقطعنا منه الوتين) (ان عهد اللهكان مسئولا) (ولا تجعل مع الله الها اخر فتلقي في جهنم) چگونه ممكن است بهديگران بيدليل مصونيت بخشد. كساني كه از روي اسم به دنبال امام حسين(ع) و عملاًبه دنبال خواهشهاي نفساني خويش اند، مشمول اين گفته همان بزرگواراند: «الناسعبيدالدنيا و الدين لعق علي السنتهم حوطون به حيثما درت به معائشهم فاذا محصوابالبلاء قل الديانون» ويا مشمول اين نهيب پيشواي راست گو: «كونوا لنا زينا و لا تكونواعلينا شينا» و به دور از «هيهات منا الذله» خواهند بود. اما كساني كه سلمان گونهرفتارهاي محمدي و علوي داشته و به مقام «سلمان منا اهل البيت» تعالي يافتهاند،بيترديد همانند همان اهل بيت از هرگونه ذلت و خواري به دور و به اندازه ظرفيت وجوديخويش (لايكلف الله نفسا الا وسعها) به همه عزتها وسربلنديها مفتخر و سرافرازخواهند شد. به راستي چه جايگاه بلند و بيمانندي است، جايگاه «هيهات منا الذله». آياهيچ انديشيدهايد كه چگونه ممكن است انسان به جايگاهي برسد كه دست هرگونهخواري و ذلت از دامان و ساحتش دور گردد. چنين خواستهاي به راستي بيشتر به يكآرمان دست نيافتني ميماند تا يك خواستة بشري. همه ما در زندگي خويش بارها مزةتلخ شكست وناكامي و خواري را چشيدهايم و گرنه چنين واژگاني براي ما هيچ معنايينداشته و همچون واژگاني مانند وحي، فرشته، جن ومانند آنها براي ما قابل درك و شهودنبود. اما چگونه ممكن است كساني كه به صراحت عقل و خرد و تاييد خود ايشان وتصريح قرآن جز بشر نيستند: (قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد)(قل سبحان ربي هل كنت الا بشرا رسولا) (ان نحن الا بشر مثلكم و لكن الله يمن عليمن يشاء من عباده) به جايگاهي تكيه زنند كه در آن درگاه و بارگاه هيچ خواريوشكستي راه ندارد. تنها پاسخ آن است كه اتصاف به وحي، تخلق به خالق و تاله به اللهوخداوند است كه انسان را از مقام (ان الانسان لفي خسر) و جايگاه نخستين (لقد خلقناالانسان في كبد) به آن جاي گاه بلند ميرساند، چرا كه «العبوديه جوهره كنههاالربوبيه». 17ـ آيا چنين بزرگاني در همه صفات پسنديدة بشري سرآمدگان روزگار نبودند؟آيا هنگامي كه پيامبر درس نخوانده كه تاريخ نشان داده و خداوندش فرموده (و ما كنتتدري ما الكتاب ولا الايمان و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون) ميفرمود: «اناافصح من نطق بالضاد» و ميگفت سخن من جز كلام خداوند (كلمةالله هي العليا) از هركلامي شيواتر است، دروغ ميگفت و هماوردي داشت؟ آيا هنگامي كه امام علي(ع)ميفرمود: «نحن امراء الكلام فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه» و نهج البلاغه وخطبههاي شگفتانگيز ادبي وي نشان آن است كه گزافه ميفرمود؟ آيا مجموعهها وموسوعههاي گران بها و بيمانندي همانند نهج البلاغه، نهج الفصاحه، صحيفه فاطميه،صحيفه سجاديه، جوامع روايي شيعه و مانندهاي آنها بيانگر بسياري از سجاياي ايشانهمچون دانش، حكمت، عرفان، اخلاق، و فقاهت ايشان نيست؟ آيا در حرّيّت و آزادگي وآزادي خواهي همانندي براي امام حسين(ع) هست كه حتي انگارة بيديني و معادگريزي دشمنان و مردمان را ميتواند بپذيرد، اما انگاره عبوديت اصنام و اوثان رانميپذيرد و آن را ناقض و نافي انسانيت انسان ميداد: «ان لم يكن لكم دين و كنتملاتخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم» ، «لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا». 18 ـ به راستي كدام سربلندي و افتخار از اين بالاتر كه انساني برگزيده خداوند(الله اعلم حيث يجعل رسالته) و پرورده دست پروردگار (واصطنعتك لنفسي) وفرستاده آفريدگار جهانيان براي همه جهانيان باشد (و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين)پروردگاري كه آفريدگار يكتا (الله خالق كل شيء) و عدالت مطلق (ربك لايظلم مثقالذره) و آغاز (هو الاول و الاخر) و پايان مطلق همه هستيها (وان الي ربكالمنتهي) و دانش بيپايان (وهو بكل شيء عليم) و توانايي بياندازه (انه علي كلشيء قدير) وحيات بيانجام (وربك الحي ذوالرحمه الله لا اله الا هو الحي القيوم) وشدنگاه همه امور (والي الله تصير الامور) و بازگشتگاه همه ممكنات (والي اللهترجعالامور) و پرورندة همه جهانيان (الله رب كل شيء) و دارنده و بلكه خاستگاه همهصفات برتر و بلكه بيمانند و اسماي نيكو (وله الاسماء الحسني) ميباشد. آيا چنانخداوندي هرگز فرستادهاي را كه در شأن رسالت و در خور نمايندگي خويش نباشد، برميگزيند و آيا اگر كسي بدين رسالت انگيخته شد برتر از همه برتران و شايسته درگاهخداوندي و برازندة آستان پروردگار نيست؟ (انما يتقبل الله من المتقين). حال شما همهبرتريهاي بشري را با اين برتري و برگزيدگي سنجش كنيد، كدام سرافرازي ميتواند باافتخار درباني و نمايندگي آستان بينهايت بلند خداوند هستي برابري كند و آيا با چنينافتخاري ديگر براي كسي افتخاري ميماند، به ويژه آن كه همه افتخارها، و ستايشها ازآن خداوند است؟ (وله الحمد) (الحمد لله رب العالمين) و بشر هيچ ستايش وسرافرازي جداي از آنچه از آن بارگاه بلند سرازير و تراوش گردد، نخواهد داشت؟ و آياپيامبر و خاندانش برخوردارترين مردمان از اين موهبت نيستند (ان الله و ملائكتهيصلون علي النبي يا ايها الذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)، (تالله لقد آثرك اللهعلينا). 19ـ در كجاي تاريخ بشر حماسهاي به پايداري و ژرفاي حماسه امام حسين(ع)ديده ميشود؟ مگر يك انسان معمولي با شناختها و انگيزههاي معمول ميتواند چنانسرگذشت شگفت و ژرفي را رقم زند؟ به راستي تواريخ همه امتها و ملتها را ورق بزنيد،به جز حماسههاي شكوهمند شماري از پيامبران الهي، كه شايد آنها نيز با حماسةامامحسين(ع) برابري نكنند، كدام حماسهاي به شكوهمندي حماسة امام حسين(ع)است؟ حتي افسانهها، اسطورهها و حماسههاي ساختگي ملتها نيز با چنين حماسهراستين و شكوهمندي برابر نخواهد كرد. آيا حماسههاي واقعي و يا اسطورههاي ساختگيايراني نبرد زريران و يا جنگ رستم و اسفنديار و مانندهاي آنها و يا افسانهها واسطورههاي يوناني و رومي... با چنين حماسهاي برابري كرده و خواهد كرد به راستي آنچه امام حسين(ع) آفريد، بدون اتصال به آستان ربوبيت خداوند سبحان محال بود. (وما رميت اذ رميت ولكن الله رمي)، «و ما قلعتها بيد جسدانيه ولكن قلعتها بيد ربانيه»(و لاحول و لاقوة الا بالله) (من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحستب)،(نصيب برحمتنا من نشاء و لانضيع اجر المحسنين) (ما كان لنا ان نشرك بالله من شيءذالك من فضل الله علينا)، (وان الفضل بيد الله يوتيه من يشاء) (ما كان لنفس انتومن الا باذن الله)، (نرفع در جات من نشاء). آن چه امام حسين(ع) آفريد، حماسه درحماسه و طوماري از حماسههاي بلند و شكوهمند و گوناگون بود. كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه نماز خواندن زير باران تيرها است؟ (الا بذكرالله تطمئنالقلوب) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسة ترخيص همه ياران خويش ازنبرد با دشمنان انبوه و خونخوار در سختترين لحظههاي محاصره و جنگ است؟ (وذكرهم بايام الله) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه ستيز با تشنگي مرگآور همه دودمان خويش و عدم تمناي آب در ازاي تسليم است؟ (انما اشكوبثي و حزنيالي الله). كدام حماسه اي به شكوهمندي و بلنداي حماسه دعوت دشمنان و كشندگانخويش به خير و رستگاري دنيوي و اخروي ايشان در گرماگرم جنگ و نبرد است (رباني دعوت قومي ليلاً و نهاراً فلم يزدهم دعائي الافرارا) (و ما نقموا منهم الا ان يومنوابالله العزيز الحميد) كدام حماسه اي به شكوهمندي و بلنداي حماسه تحمل حكومتمفضول بر فاضل و فرمانروايي جاهل بر عالم و رياست آزادشدگان پيامبر بر فرزندانپيامبر و امارت فرار بر كرار و سلطه دعي بن دعي بر فرزندان رسول الله و چيرگي مفسدانبر مصلحان و تقدم آخرين مسلمانان بر نخستين مؤمنان و... در رعايت مصالح اسلام ومسلمين است؟ «صبرت و في العين قذي و في الحلق شجي» ـ «حفت الجنه بالمكاره»(و كفي بالله شهيدا بيني و بينكم) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسهپذيرش دعوت فرومايگان در اصلاح امور ايشان و كشته شدن به دست همان داعيانپيمان شكن است؟ (لعمرك انهم لفي سكرتهم يعمهون) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه دفاع يك تنه با پيكري رو به مرگ از حريم و خيام خويشو پيامبر پس از فدا كردن همه ياران است؟ كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلندايحماسه احتجاج در صحنههاي خون و جنگ و ايراد سخنان بسيار در ارشاد كشندگانخويش به سوي كتاب خداوند و سيره پيامبر است؟ (و انه لما قام عبدالله يدعوه كادوايكونون عليه لبدا) (يا قوم ان كان كبر عليكم مقامي وتذكيري بآيات الله... ثم اقضواالي و لا تنظرون) «ان كان دين محمد لم يستقم الابقتلي فياسيوف خذيني». كدامحماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه عدم آغاز جنگ در عين شجاعت و دليريبراي اثبات انگيزه دفاعي و نه تهاجمي قيام خويشتن است؟ (يخافون ربهم فوقهم ويفعلون ما يومرون) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه پرداختن بهژرفترين مناجاتهاي عارفانه در سختترين هنگامههاي خون و كشتار است؟ (للذيناستجابوا لربهم الحسني) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه بردباري دربرابر كشته شدن همه اهل بيت نبوت و يكايك دودمان خويش در پيش چشمان خودبراي پاسداري از ارزشهاي خدايي و آرمانهاي انساني است؟ (و للدار الاخره خيرللذين يتقون) (ولنصبرن علي ما آذيتمونا) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلندايحماسه آگاهي پيشيني از سرنوشت خونبار خود و خاندان خويش در مسير جهاد و شهادتو استقبال عاشقانه از آن تقدير حكيمانه خداوندي است: (قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لناهو مولانا) (ولكل نبا مستقر) (وكل شيء احصينا في امام مبين) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه بيمه سازي اسلام در برابر تحريفها و انحرافهايتاريخي (لامبدل لكمات الله) با كشاندن و تقديم هستي خويش و خاندان خويش بهقربانگاه خداوند است: (ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه)(ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله) (الذين يبلغون رسالات الله ويخشونه و لا يخشون احدا الا الله) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسة وامداري پيامبر يك دين الهي به يك پيرو خويش در نگه داري از آن آيين است؟ «وانا منحسين» كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسهي است كه خود مبدأ و منشأحماسههاي بيشمار ديگر در سراسر تاريخ اسلام و حتي تواريخ ديگر ملتها و امتهاشده است؟ (كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء توتي اكلها كل حين باذنربها) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه پيروزي خون بر شمشير وفروپاشي زر و زور و تزوير در برابر خون است؟ (الا بعدا للظالمين) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلندي حماسه برانگيختن كشندگان خويش به توبههاي مرگ بار وجنگهاي داخلي براي جبران فجايع است: (واتبعوا في هذه لعنة و يوم القيامة بئسالرّفد المرفود) (فحاق بهم سيئات ما عملوا و حاق بهم ما كانوا به يستهزئون) (ولايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه او تحل قريبا من دارهم) (فما بكت عليهمالسماء و الارض و ما كانوا منظرين) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسهقرآن خواندن سربريده معصوم بر نيزهها و به دربار دشمن است؟ (فبعدا لقوم لايومنون)كدام حماسهاي به شكوهمندي بلنداي حماسه ايراد سخنان آتشين و كفر برانداز و رسواگربه دربار كشندگان دودمان خويش است؟ (فبعدا لقوم ظالمين) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسة ستايش خداوند بر مصائب كربلا ازسوي خاندان وحياست؟ (و الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون) (ان الذين قالوا ربناالله ثم استقاموا فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون) (الا ان اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون) (ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامه) كدامحماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه افشاندن خون خويش به آسمان و پيشگاهخداوند و در خواست خشنودي خداوند در خون خويش و گفتن اين كه «الهي رضاً برضاكو صبراً علي قضائك» (اصبر و ما صبرك الا بالله) در سختترين لحظههاي تاريخانسان است؟ كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه وداع امام حسين(ع) باخاندان و ياران خويش در هنگامههاي خون بار عاشورا است؟ (و جعلنا ذريتهم همالباقين و تركنا عليه في الاخرين) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه نثارخون خويش و كسان خويش براي ترساندن طاغيان و سركشان از عذاب خداوندي وتلاش براي رهاندن ايشان از دوزخ الهي است؟ (و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا)(و يوم نقول لجهنم هل امتلاتِ و تقول هل من مزيد) كدام حماسهاي به شكوهمندي وبلنداي حماسه قيام براي ترويج دين در ميان مردماني است كه خانواده پيامبر و امامانراستين آن را بينماز و يا خروج كننده بر خليفه پيامبر و كشتن ايشان را جهاد در راه خدا وافتخار ميدانستند است؟ (فلاصدق و لاصلّي ولكن كذّب و تولّي ثم ذهب الي اهلهيتمطي) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه سبقت و پيشي گرفتن يارانامام حسين(ع) براي مرگ و جانبازي در پيشگاه پيشواي خويش است؟ (و في ذالكفليتنافس المتنافسون) (ان لفي نعيم و ان الفجار لفي الابرار جحيم) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه ننوشيدن آب به هنگام تشنگي مرگبار خود به ياد و آزرمتشنگي سرور و سالار خويش و خاندان و ياران وحي است؟ (للذين احسنوا الحسني وزياده و لايرهق وجوههم قتر و لاذله اولئك اصحاب الجنه) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه نبرد سپاهي از هفتاد رزمنده خرد و كلان با ارتشي از دههاهزار جنگ جو و نبردهاي جوان مردانه و دليرانه ياران امام حسين(ع) در روز عاشورا وگريز روبه گونه دشمنان در برابر ايشان در نبردهاي تن به تن و كشته شدن صدها تن ازايشان در برابر سپاهي بسيار اندك است؟ (و ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبواماتين) (و لله جنود السموات و الارض) (و ما يعلم جنود ربك الا هو) كدام حماسهايبه شكوهمندي و بلنداي حماسه صبر و پايداري بر كشته شدن پيشوايان اسلام به ناماسلام و به دست به ظاهر پيروان اسلام است؟ (و اصبر علي ما اصابك) (و ما اصابمن مصيبه الا باذن الله) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه برافروختهترشدن چهره و سختتر شدن آهنگ امام حسين(ع) بر پيكار دشمنان خداوند با سختترشدن جنگ نابرابر و ستمگرانه در ظهر عاشورا است؟ (و اذا قيل لهم ان الناس قد جمعوالكم فاخشواهم فما زادهم الا ايمانا) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسهگذار مطلق از همه زخارف دنيا و عدم هيچ گونه چشم داشت دنيوي از قيام و انقلابخونين خويش است؟ (اتقتلون رجلا ان يقول ربي الله و قد جائكم بالبينات من ربكم و انيك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا يصبكم بعض الذي يعدكم) كدام حماسهاي بهشكوهمندي و بلنداي حماسه اتمام حجت بالغه بر كشندگان خويش از راه ياري خواهي ازآن خون خواران و كشندگان خاندان نبوت و دعوت ايشان به ترك افساد جهان گير (يكادالسموات يتفطرن من فوقهن) و خونريزي بيشتر است؟ (هل من ناصر ينصرني و هل منمعين يعينني) (فدعا ربه اني مغلوب فانتصر) (فانتقمنا منهم) (انا من المجرمينمنتقمون) (فذوقوا عذابي و نذر) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسهآرامش بيمانند امام حسين(ع) و ياران وي در روزها و ساعات پيش و هنگام بزرگتريننبرد نابرابر و ستمگرانه تاريخ بر ضد ايشان است؟ (وانزل السكينه في قلوب المؤمنينليزدادوا ايمانا مع ايمانهم) (اذ جعل الذين كفروا في قلوبهم الحميه حميه الجاهليهفانزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين و الزمهم كلمه التقوي و كانوا احق بها واهلها) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه پرورش خانداني است كه درسراسر تاريخ اسلام به رغم ستم ديدگيهاي بيشمار و راندگي از مناصب حكومتي منشأو مبدأ خدمات بيمانند و بسيار بودهاند، خدماتي كه هيچ يك از آنها را هيچ يك ازحكومتهاي غاصب با همه امكانات خويش به انجام نرساندهاند؟ (و الباقياتالصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا) (بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤمنين) (ورحمه ربك خير مما يجمعون) كدام حماسهاي به شكوهمندي و بلنداي حماسه اشتدادايمان و پايداري مؤمنان با اشتداد و گسترش بلايا و مصائب روزگار بر ايشان و دوري هرگونه ترديد و تزلزل از ايمان ايشان در سختترين هنگامههاي مرگآور است. همه اينحماسههاي بيمانند تنها ميتوانند از آن چشمه سار شكوهمند همه هستيها و خيراترسيده باشد: (ايبتبغون عندهم العزه فان العزه لله جميعا) و گرنه بشر معمول همان استكه آفريننده وي فرموده است: (قتل الانسان ما اكفره)، (لقد خلقنا الانسان في احسنتقويم ثم رددناه اسفل سافلين)، (ان الانسان لفي خسر)، (خلق الانسان ظلوما جهولا)(خلق الانسان من عجل و كان الانسان اكثر شيء جدلا)، (ان الانسان لربه لكنود)،(وكان الانسان قتورا) (فان الانسان كفور) (ان الانسان لظلوم كفار). 20ـ چگونه است كه ملتهاي اسلامي به رغم داشتن چنين الگوهاي بيماننديبراي زندگيهاي شخصي، خانوادگي و اجتماعي خويش در گردابهاي ترسناكي از انواعنابساماني ها و سرگردان و غوطهورند؟ به راستي اگر بدور از هر گونه تعصب و تعارفمعمول و برابر گفته پيامبر كه «ان الحسين ... مصباح هدي و سفينة نجاة» امام حسين(ع)چراغ هدايت و كشتي نجات است، چرا مردمان مسلمان هم سرگردان و هم غريقاند؟مگر مسلمانان نيازمند آزادي نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين نماد و الگوي آزاديخواهي نيست و مگر مسلمانان نيازمند عدالت و دادگري و ستم زدايي نيستند و مگر امامحسين(ع) بالاترين نماد دادخواهي و ستم ستيزي نيست و مگر عاشورا و كربلا گواه آننيستند؟ (وكايّن من آيةٍ في السموات و الارض يمرّون عليها و هم عنها غافلون) مگرمسلمانان نيازمند عرفان و معنويت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين نماد عرفان ومعنويت نيست؟ (و من عنده لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون) مگر مسلماناننيازمند امربه معروف ها و نهي از منكرها نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگويامر به معروف و نهي از منكر نيست؟ (انما انت منذر و لكل قوم هاد) مگر مسماناننيازمند صلاح و اصلاح نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي صلاح و اصلاحنيست؟ مگر مسلمانان نيازمند پايداري و استقامت نيستند و مگر امام حسين(ع)بالاترين الگوي مقاومت و پايداري نيست؟ (فاستقم كما امرت ومن تاب معك) مگرمسلمانان نيازمند جهاد و شهادت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي شهادتو جهاد نيست؟ مگر مسلمانان نيازمند خداپرستي و پرهيزگاري نيستند و مگر امامحسين(ع) بالاترين الگوي خداپرستي و پرهيزگاري نيست؟ (اِنْ الحكم الا لله الا تعبدوااِلا اياه) (والعاقبة للمتقين) مگر مسلمانان نيازمند اخلاق كريمه نيستند و مگر امامحسين(ع) بالاترين الگوي اخلاق كريمه نيست؟ (فبما رحمه من الله لنت لهم) مگرمسلمانان نيازمند دانش و حكمت نيستند؟ (و من يوت الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا وادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه) و مگر امام حسين(ع) بالاترينالگوي دانش و حكمت نيست مگر مسلمانان نيازمند حكومت و امارت نيستند و مگر امامحسين(ع) بالاترين الگوي حكومت و امارت بر پاية احكام خداوندي نيست؟ (ولايشرك في حكمه احدا) مگر مسلمانان نيازمند عصمت و طهارت نيستند و مگر امامحسين(ع) بالاترين الگوي عصمت و طهارت نيست؟ (ان عبادي ليس لك عليهمسلطان الا من اتبعك من الغاوين) (لا غوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين) مگرمسلمانان نيازمند وحي و نبوت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي تفسيروحي و نبوت نيستند؟ (قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعا) (له الدين واصباافغير الله تتقون) (تالله لتسئلن عما كنتم تفترون) مگر مسلمانان نيازمند فقاهت وشريعت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي شريعت و فقاهت نيست؟ (لعلمهالذين يستنبطونه) (و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم) مگر مسلماناننيازمند سياست و هدايت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي هدايت وسياست نيست؟ «السلام عليكم يا ساسه العباد» (و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكلعلي الله) مگر مسلمانان نيازمند ولايت و امامت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترينالگوي ولايت و امامت نيست؟ (جعلناهم ائمه يهدون بامرنا) (قال اني جاعلك للناساماماً قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين) مگر مسلمانان نيازمند اقتدا به سيرهپيامبر نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي اقتدا به سيره پيامبر نيست؟ «اسيربسيره ابي و جدي رسولالله» (لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعلمون) مگر مسلماناننيازمند رسالت و نبوت نيستند و مگر امام حسين(ع) بالاترين الگوي برخورداري از نبوتو رسالت نيست مگر مسلمانان نيازمند فضيلت و كرامت نيستند؟ (انظر كيف فضلنابعهضم علي بعض و الاخره اكبر درجات و اكبر تفضيلا) و مگر امام حسين(ع) بالاترينالگوي فضيلت و كرامت نيست؟ اگر چنين است آيا براي رهايي از گمراهيها و پيروزي برخواريها و دشواريها چراغي به جز امام حسين(ع) و سفينهاي جز كشتي امامحسين(ع) ميشناسيد؟ (و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات)(و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا) (و جعلنا هم ائمه يهدون بامرنا بما كانوايتقون). 21ـ آيا هيچ پرسيدهايم اگر پس از پيامبر گرامي اسلام بزرگاني همچون ائمهشيعه نبودند چه بر سر اسلام آمده بود آيا اين دين فرجامين و برزگترين دين آسمانيدست كم دچار تحريف و تدليس نميگشت و آيا كمترين ارزش و افتخار اين خاندانگرامي، نگه داري دين اسلام كه (ان الدين عندالله الاسلام) از تحريفها و تاويلهايشياطين نيست؟ (فامالذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء تاويله و ما يعلمتاويله الا الله و الراسخون في العلم) «يا علي اني اقاتل علي التنزيل و انت تقاتل عليالتاويل» (ليهلك من هلك عن بينه و يحيي من حي عن بينه) آيا ديگر اديان آسمانيكه دچار تحريف و تأويل شدند، حقيقتي از آنها باقي مانده است كه بتوان آن را با پيامهايآسماني و راستين آنجا سنجش كرد؟ آيا يهوديت و تورات امروز همان يهوديت و توراتموسي است؟ آيا مسيحيت و انجيل امروز همان مسيحيت و انجيل عيسي است؟ آيا اگرآن اديان بزرگ نيز پاسدراني همانند امام حسين(ع) داشتند دچار چنان سرنوشتهاياسف باري ميشدند؟ آيا اگر ياران و حواريون موسي و عيسي به جاي درخواست سير وپياز، كدو و خيار، مرغ و سفره و مانندهاي آنها از پيامبر خداي خويش در ازاي ايمانهايسست و نافرجام خود، به جهاد در راه خداوند برميخاستند آن اديان آسماني دچار تحريفو استحاله ميگشتند آن چه موجب شد دين اسلام از سرنوشتي همانند يهوديت ومسيحيت مصون بماند امام حسين(ع) و حماسه امام حسين(ع) بود و گرنه امروز همكتاب آسماني اسلام و هم تفاسير آن چيزي بيگانه از پيامي بود كه پيامبرش حضرتمحمد(ص) آورد كه «اهل البيت ادري بما في البيت» پس بيترديد خون و حماسهامامحسين(ع) بود كه اسلام را بيمه كرد و امام حسين(ع) جزء صيغه جمع (انا لهلحافظون) و يگانه با خداوند در نگه داري از اسلام و قرآن است و چه عزت و افتخاري ازاين بالاتر. 22ـ بزرگترين و ماندگارترين مبارزات ضد استبدادي و ضد استعماري سراسرتاريخ اسلام و برخي از ملل ديگر الهام گرفته از امام حسين(ع) و حماسه امام حسين(ع)است. نهضت كربلا، قيام توابين، قيام فخ، قيامهاي زيديه، قيام سربداران، قيامهاي ضدصليبي، انقلاب اسلامي، رهايي پاكستان و بنگلادش، استقلال هندوستان، قيامهايعلويان، قيامهاي فاطميان، نهضت تنباكو، قيام مشروطه، مبازرات اعراب و مسلمانان باصهيونيزم... همگي الگو گرفته از امام حسين(ع) و حماسه امام حسين(ع) است و بهراستي چه افتخاري از اين بالاتر كه هر گونه دادخواهي و ستم ستيزي در پهنة تاريخ با نامو ياد امام حسين(ع) آغاز و انجام گرفته است. 23ـ بيگمان برشمردن افتخارهاي امام حسين(ع) و خاندان وحي و باليدن بدانافتخارها بسنده نيست. امت مسلمان بايد افزون بر مباهات به داشتن چنان پيشوايان ورهبراني خود نيز پيشوا و الگوي ديگر امتها باشد و به جاي نشستن و تماشا و بازگوييحماسههاي امام حسين(ع) همانند آن چه بني اسرائيل كرده و گفتند: (اذهب انت والهك فقاتلا انا ههنا قاعدون) (فان اصابه خير اطمأن به و ان اصابته فتنه انقلب عليوجهه خسر الدنيا و الاخره) خود نيز همانند پيشوايان خود حماسه ساز و جهان ساز باشد:(و جعلنا امتا وسطا لتكونوا شهداء علي الناس) (كونوا قوامين بالقسط شهداءلله)(كونوا شهداء لله قوامين بالقسط) (ولتكن منكم امه يدعون الي الخير يامرونبالمعروف و ينهون عن المنكر) (انفروا ثباتاً او انفروا جميعاً) بسيار شگفت وتناقضآميز است كه امتي كس را پيشواي خود گرفته و نام او را بلند و يادش را گراميبدارد، اما از كرداري همانند كردار او بدور و گريزان باشد. (لم تقولون ما لاتفعلون كبر مقتاًعند الله ان تقولوا ما لا تفعلون) تنها با اقتداي عملي بدان پيشوايان است كه ميتوانآرمان شهري همچون مدينه پيامبر بنا نهاد. پرهيز امت اسلام از خواريها و ذلتهايتحميلي شياطين بدون اقتدا كرداري بدان پيشوايان ميسر نيست. بدون تعهد عملي وقيام رفتاري به دستورها و فرمانهاي زندگي ساز و رهايي بخش اسلام و پيشوايان آنهمچون (و لا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار كونوا قوانين لله) ، (كونوا قوامينبالقسط) (اعدلوا هو اقرب للتقوي) ـ (اتقوا لله لعلكم تفلحون) ـ (لاتقربوا الزنا انهكان فاحشه) ـ (و زنوا بالقسطاس المستقيم) ـ (و لاتسرفوا) ـ (لاتبذر ان المبذرينكانوا اخوان الشياطين) ـ (كونوا مع الصادقين)ـ (و اقصد في مشيك) ـ (واغضض من عينك) ـ (قوموا لله مثني و فرادي) ـ (حافظوا علي الصلوات) ـ (واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا) ـ (قولوا للناس قولا سديدا) ـ (و اسئلوا اهلالذكر ان كنتم لاتعلمون) ـ (و لو لانفر طائفه منهم ليتفقهوا في الدين) ـ (خذ العفو وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلين)ـ (ادرء السيئه بالحسنه) ـ (انفقوا مما رزقكمالله) ـ (يامر باعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي) ـ (ينهي عن الفحشاء و المنكر والبغي) ـ (جاهدوا في سبيل الله باموالكم و انفسكم) ـ (استعينوا بالصبر و الصلوة) ـ(سيروا في الارض فانظروا) ـ (لا تكونن من الجاهلين) ـ (اصبروا و صابروا ورابطوا) ـ (ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا) ـ (و آتوا الزكوه و اقرضواالله قرضا حسنا) ـ (لاتتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين) ـ (اجتنبوا الرجسمن الاوثان) ـ (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطانفاجتنبوه) ـ (و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا) ـ (و لايسخر قوم من قوم) ـ (و لاتمش في الارض مرحا و لا تلمزوا انفسكم) ـ (و لا تنابزوا بالالقاب) ـ (و لاتصعرخدك للناس) ـ «و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حراً» «كونوا احرارا في دنياكم» ـ(اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم) ـ «كونوا للظالم خصما و للمظلومعونا» (و لاتجعل يدك مغلوله الي عنقك و لاتبسطها كل البسط فتقعد ملومامحسورا) ـ (و بالوالدين احسانا) ـ «احسن كما احسن الله اليك» ـ (لا تقتلوا النفسالتي حرم الله الا بالحق) ـ (و لا تاكلوا الربا) ـ (وتقربوا مال اليتيم الي بالتي هياحسن) ـ «النظافه من الايمان» ـ (كثره الاكل يميت القلب) ـ (و ان جنحوا للسلمفاجنح لها) ـ «و قروا كباركم و اكرموا صغاركم» ـ «اطلبوا العلم من المهد الي اللحد» ـ(قل رب زدني علما) ـ (جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم) ـ (لا تلبسوا الحقبالباطل و تكتموا الحق) ـ (تعاونوا علي البر و التقوي) ـ (و لا تعاونوا علي الاثم والعدوان) ـ (و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون) ـ(فاوفوا الكيل و الميزان) ـ (و لا تبخسوا الناس اشياءهم) ـ (و لا تفسدوا في الارضبعد اصلاحها) ـ (و لا تطع الكافرين و المنافقين) ـ (فلا تتناجوا بالاثم و العدوان ومعصية الرسول) ـ (كلوا من طيبات ما رزقناكم) ـ (يحل لهم الطيبات) ـ (و يحرمعليهم الخبائث) ـ (و اجتنبوا قول الزور) ـ (و لا تقتلوا اولادكم خشيه املاق) ـ (ولاتقتلوا اولادكم من املاق) ـ (قل لعبادي يقولوا التي هي احسن) ـ (انما المؤمنوناخوه فاصلحوا بين اخويكم...) نميتوان از خواريها رسته و به سربلنديها رسيد. آيا بهراستي هيچ يك از آيينهاي بشري توانستهاند دستوراتي بدين زيبايي،رسايي، كارايي،خردوارگي وهمسازي به جامعه بشري عرضه و بر پايه آنها انسانها و جوامع سربلند ورستگاري همچون امام علي(ع) و امام حسين(ع) و پيران راستين ايشان پرورش دهند؟(و تمت كلمه ربك صدقا و عدلا) (ان الحكم الا لله يقص الحق و هو خير الفاصلين)اگر جانشيني براي آنها نميشناسد و خود نيز نميتوانند جانشيني براي آنها بياورند، پسبدانها ايمان آورده و عمل كنند و از خشم خداوندي كه آنها را فرستاده و از سركشانانتقام گرفته و خود ايشان را هيزم آتش افروزي اهريمني ايشان ميسازد، سختبپرهيزند: (ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسوره من مثله فان لم تفعلوا و لنتفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجاره) (ام يقولون افتريه قل فاتوا بعشر سورمثله مفتريات) 24 ـ مگر امام حسين(ع) چگونه بدان جايگاه بلند و بيمانند رسيد آيا راهي به جزقيام و التزام به اوامر و پرهيز و اجتناب از نواهي خداوند ميشناسيد كه ايشان از آن راهپنهان و ناشناخته گذر نموده و بدان انجام افتخار آميزرسيده است آيا درزندگي آنپيشواي بزرگ ترك اولي و يا ارتكاب مكروهي ديده ميشود، چه رسد به اين كه تركواجب و يا ارتكاب حرامي ديده شود؟ (افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع امن لايهديالا ان يهدي) و آيا همين سيره و هنجار براي رساندن وي به گرزمان وبارگاه شكوهمندربوبي بسنده نيست. بيگمان خداوند سبحان با هيچ آفريدهاي از بشر و غير بشر هيچنسبتي به جز آفريدگاري ندارد و آفريدگان نيز با وي هيچ نسبتي به جز مخلوقيت ومربوبيت نخواهند داشت: «خلائق مربوبون و عباد داخرون» (كل اتوه داخرين) و بههيچ روي خردمندانه نيست كه گمان كنند امام حسين(ع) به دليل نسبتي با خداوند بدانجايگاه رسيده است و هيچ واسطهاي به جز اعمال انسان در درگاه خداوند نميتواند برايوي ايجاد اعتبارنمايد: (انما توفون اعمالكم) (ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين آمنوا وعملو الصالحات) (فمن كان منكم يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادهربه احدا) (لايصومونه و هم بامره يعملون) و هيچ كس در خيرو شر كردار ديگران انبازنيست: (و لا تزر وازره وزر آخري) (انما تكلف نفسك)، (لكم اعمالكم و لنااعمالنا) (ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها) (ليس للانسان الا ما سعي)پس امامحسين(ع) شدن به استناد آن اعمال بوده و اين راه براي همه فرزندان بشر باز وگشاده است و هر كسي چنانچه بخواهد ميتواند امام حسين(ع) گونه كشته و به اندازهگنجايش هستي خويش به همان سربلنديها و سرافرازيها نيز برسد، چنان كه همهمعصومان چنان خواسته و چنان بودند. زيرا كه راه همان وآرمان نيز همان است: «كل يومعاشوراء و كل ارض كربلاء». 25ـ ملتي كه در فرايند تاريخي خويش فاقد الگوهاي برتر انساني و اجتماعيباشد دير يا زود به انواع ذلتها و خواريها دچار خواهد شد. به راستي مگر ارزشي بالاتر ووالاتر از سربلندي و شكستناپذيري ميشناسيد كه بتوان براي رسيدن به آن از عزت وافتخار چشم پوشي نموده وباپذيرش شكست وذلت و خواري براي رسيدن بدان ارزشواهي كوشيد؟ اگر چنين ارزشي وجود ندارد، كه چنين است، چرا امام حسين(ع) نگويد:«ان الدعي ابن الدعي قد ركزني بين اثنتين السله و الذله و هيهات منا الذله،» (فقطعدابر القوم الذين ظلموا) پس چنانچه ملل اسلامي در پي تامين سعادات دنيوي واخروي خويش از راه انجام تكاليف ديني خود با تأسي به چنين اسوه هايي باشندميتوانند با اقتدا بدين بزرگوران همة سعادتهاي ممكن دنيوي و اخروي بشري را بهدست آورند (و لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا اليوم الآخر) وياروي گرداني از چنين نمونه هايي به انواع خواريها دچار گردند (ومن اعرض عن ذكريفان له معيشه ضنكا) گمان نكنيد امام حسين(ع) از روز نخست تا پايان امامت خويشدرگير جنگ و ستيز بوده و تنها به نبرد ميانديشيد، بلكه زماني به نبرد خونين با دشمناندين برخاست كه ديگر هيچ راهي براي اصلاح امت محمد(ص) نمانده بود. نبايد امتاسلامي بنشينند تا مفاسد و مظالم سراسر جامعه اسلامي را فراگيرد و ديگر راه به جزجنگ براي اصلاح آن باقي نماند. يكايك فرزندان اسلام بايد با قيام به قسط برايخداوند با مظالم و مفاسد درآويزند و اين نبرد و ستيز تنها يك كار زودگذر احساسي نيست،بلكه بايد با بهرهگيري از ژرفترين دانشها و كارآمدترين ابزارها با برنامههايخردمندانه بدان اهداف و آرمانها انديشيده و براي وصول خود و رساندن جامعه اسلاميبدان اهداف راهبردهاي خردمندانه گزينش و اجرا نمايند. امروزه نميتوان با برخوردهايشعاري واحساسي براي تنشها ويا پديدههاي بسيار پيچيده اجتماعي ملل و جوامعاسلامي چاره و درماني يافت. همان گونه كه پيشوايان ديني از شمشير و شهادت به عنوانآخرين چاره و درمان بهره ميگرفتند، پيروان ايشان نيز بايد چنين كنند. وانگهي اصولادرمان بسياري از دردهاي جوامع از راه شمشير و شهادت ناممكن است. در اين جاست كهدين اسلام افزون بر آن ارزشها و ابزارها يعني جنگ و شهادت، از ديگر ابزارها وارزشهاي معقول و مشروع نيز براي گشايش دشواريها و زدايش ناهنجاريها بهرهبرداري و يا بدانها سفارش ميكند. خردورزي و دانش پژوهي از جمله اين راهكارها وابزارهاي نيرومند است. مگر خاندان نبوت افتخارات و برتريهاي علمي نداشتند تا ماتنها به افتخارهاي رزمي ايشان استناد و اكتفا كنيم؟ آيا مرجعيت مطلق علمي معصوميندر اعصار خويش يك حقيقت ترديدناپذير و شيرين تاريخ نيست و نميتواند الگوهايپيروان راستين ايشان باشند؟ نخستين راه براي رسيدن به سرافرازي و سربلندي تعييناهداف و ارزشها بر پايه ژرفترين دانشها و برنامه ريزي براي رسيدن بدانها است.مردمي كه ارزشها و آرمانهاي معين و معقولي نداشته باشند، به هيچ افتخاري نخواهندرسيد، عزت وافتخار در آن خواهد بود كه ارزشها تدوين و ترويج و در راه رسيدن بدانهابيشينه سخت كوشي و پايمردي انجام پذيرد. 26ـ دراسلام گرچه داشتن زادگاه پاك و خانواده مطهر يك ارزش اعتبار بالقوهاست، اما هرگز نسبتهاي خانوادگي و تباري فرد معيار ارزشهاي وي نبوده و نيست چهاين كه حتي بزرگترين بزرگان همچون شخص پيامبر گرامي نيز اعتبار خويش رامرهون انساب و انتسابات خويش نيستند: (الم يجدك يتيما فاواي و وجدك ضالافهدي) (و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكي منكم من احد ابدا ولكن الله يزكي منيشاء) چه رسد به منسوبان ايشان، بلكه، هر چه هست انتساب به خداوند و برخورداري ازارزشهاي خداوندي است كه ملاك ارزشهاي انساني است. مگر پدران و پيشينيانپيمبران اولوالعزم همچون نوح و ابراهيم و موسي بودند كه موجب اعتبار و سربلنديايشان گشتند تا با شمردن آن پيشينيان و بستگان بر اعتبار پيامبران افزوده گردد. آنچههست مصداق اين سرودة شاعر است: «چون شير به خود سپه شكن باش فرزند خصالخويشتن باش» پيامبران و امامان اين گونه بوده و هستند چيزي كه هست ؛پاكي زادگاه وپروردگي به دست پاكان و معصومان نيز خود در پرورش چنين بزرگاني نقشي موثر واغماضناپذير داشته است: (فاذا نفخ في الصور فلا انساب يومئذٍ و لا يتسائلون فمنثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون) 27ـ هيچ توضيح و تفسيري بر قيام امام حسين(ع) از توضيح و توجيه شخصايشان از علل و انگيزههاي قيام خويش گوياتر و رساتر نيست، زيرا هم خود به واقعيتامور آگاهتر و هم زبان وي بازتر و گوياتر است و هيچ ضعفي نبوده ونيست كه موجب گرددآن امام معصوم از تبيين و توضيح خواستهها و آرمانهاي خويش فرومانده و امر تبيينآرمان و انگيزه خود را به تاريخ و مورخان و مانندهاي ايشان و اگذار نمايد. براي تبيينچنين مقامي نوشتن صدها جلد كتاب وسرودن هزاران سودا نياز نيست، چنان كه خداوندمتعال همه خواستههاي خويش را در كتابي نه چندان حجيم با زيباترين و رساترين وجهبيان فرموده است. مقاصد امام حسين(ع) نيز به زيباترين و شيواترين وجه از لا به لايسخنان ايشان آشكار ميگردد: «اني لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا... و انماخرجت لطلب الاصلاح في امه جدي رسول الله و لاتكونوا كالذين خرجوا من ديارهمبطرا و رثاء الناس و يصدون عن سبيل الله ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقيالا بالله ـ الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لايتناهي عنه» لعن الله الذين كفروا..كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه» به راستي چه گواهي و شهادتي بر واقعيت يك رويداد ياماهيّت يك حكومت، بالاتر وراستتر از گواهي و داوري خداوند و جانشينان برگزيدةخداوند است: (فما بعد الحق الا الضلال و من اصدق من الله قيلا) تاريخ نشان داده استكه يزيد پسر معاويه لعنةالله عليهما همانند اخلاف و اسلاف خويش فردي نادان،نافرهيخته، باده گسار، سگ باز و زن باره بوده است، اما اين گزارش هرگز تفسير دقيق«الحق لايعمل به» و يا تبيين كامل «الباطل لايتناهي عنه» نيست. مگر همه باطلهاهمين چند گونه فسادند كه مصاديق گواهي امام معصوم به آنها منحصر گشته وقيام وينيز به براندازي آنها منحصر گردد. قرآن كريم را ورق بزنيد ببينيد خداوند متعال چه اموريرا حق شمرده و در زمان امويان به كدام يك از آنها عمل شده و چه چيزهايي را باطلدانسته و كدام يك از آنها در دوران فرزندان ملعون مروان و اميه رها و متروك مانده است:(و كذلك جعلنا في كل قريه اكابر مجرميها ليمكروا فيها و ما يمكرون الا بانفسهم) آيافرزندان اميه به همه ترفندهاي بشري براي نابودي اسلام متوسل نگشته و از بهكارگيري، حتي يك حيله شيطاني نيز فروگذار ننمودند: (و مكروا و مكر الله والله خيرالماكرين) (قد مكر الذين من قبلهم فاتي الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف منفوقهم و اتيهم العذاب من حيث لايشعرون) آيا فرزندان اميه خاندان نبوت و رسالت را كهاعلم و احق مردم به تبيين و تفسير قرآن بودند: «السلام عليكم يا اهل بيت النبوه ومختلف الملائكه» كنار نزده و بنابر دانشهاي ناقص و اغراض مادي خويش حرامها وحلالهاي بسيار نيافريدند: (ولاتقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حراملتفتروا علي الله الكذب) آيا فرزندان اميه به نافرماني پيامبر در صحنههاي گوناگون وپيروي ظاهري و استنكاف باطني از اسلام و عدم رعايت حدود الهي شهره و بد نام نبودند(و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها) آيا فرزندان اميهسختترين دشمنان سوگند خورده پيامبر و منكران وحي نبودند و از ابوسفيان تا آخرينايشان هميشه اصل نبوت و پيامبري را انكار نميكردند: (والذين كفروا فتعسا لهم) (وما انتم بمعجزين الارض) آيا يزيد پسر معاويه با زدن چوب بر لبان مبارك سربريده امامحسين ترانه خواني نميكرد «لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل» آيا اين انكار اصل وحي و نبوت نيست. آيا فرزندان اميه به دليل آغاز و خاستگاه وريشه بودن براي همه توطئهاهاي ضد اسلامي: (الشجره الملعونه في القرآن) نيستند وپيامبر ايشان را چنين نخواند. آيا فرزندان اميه و پيشينيان ايشان نصوص و تصريحهايپيامبر در غدير را كه «من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد منعاداه» انكار نكردند. آيا فرزندان اميه حكومت اسلامي و ولايت ديني را به سلطنت وحكومت اشرافي و نژادي تبديل نكرده و كاخ سبز نيافراشتند: (فاما من طغي واثرالحيوهالدنيا فان الجحيم هي المأوي) (بل يريد الانسان ليفجر امامه) (الم نهلك الاولين...كذلك نفعل بالمجرمين) (ولايرد بأسنا عن القوم المجرمين) آيا فرزندان اميه برايتثبيت حكومت نژادي خويش صحابه نزديك پيامبر را كشته و تبعيد و تهديد و تطميعنكردند (و ما علي المحسنين من سبيل) (والذين اذا اصابهم البغي هم ينتصرون) آيافرزندان اميه برخلاف آيات قرآن همچون (من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارضفكانّما قتل الناس جميعا) خونهاي بسياري را به ناحق نريختند. آيا فرزندان اميه اهلبيت پيامبر اسلام را سركوب و نابود نكرده و برخي از ايشان را شهيد و برخي را اسيرنكردند، در حالي قرآن فرموده بود: (قل لا اسئلكم عليه اجراً اءلاّ المودّة في القربي) آيافرزندان اميه، زخم خوردگان از اسلام و جنگهاي صدر اسلام، به ويژه اعراب و بستگانخود و بني مروان و مرتدان و ماندهاي ايشان را به جاي صالحان و شايستگان بر حكومتو ولايت نگماشتند (الاعراب اشدّ كفرا و نفاقا و اجدر الاّ يعلموا حدود ما انزل الله) (انادّوا اليّ عباد الله اني لكم رسول امين) آيا فرزندان اميه انفال خداوند و پيامبر (قلالانفال لله والرسول) و نيز اموال و داراييهاي بسياري از شهرها و قبايل و مؤمنان ومردمان را به غصب و تاراج نبرده و زورگيري و غارتگري را به يك روية حكومتي تبديلنكردند، در حالي كه قرآن فرموده بود (ولا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكونتجاره عن تراض منكم) آيا فرزندان اميه با زر و زور و تزوير از سران امت و صحابه ومردمان سرزمينها بيعت نميگرفتند: (ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيلانّما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحقّ لهم عذاب اليم)آيا فرزندان اميه باده گساري و قماربازي را ترويج و تحسين نكردند، در حالي كه قرآنكريم فرموده بود (انما الخمر و الميسر رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه) آيا فرزنداناميه زنبارگي و زناكاري را در بارگاه خويش به يك واقعيت رسواي تاريخي تبديلنكردند، در حالي كه قرآن كريم فرموده بود: (ولاتقربوا الزنا انه كان فاحشة و ساء سبيلا)آيا فرزندان اميه نژاد پرستي و تفضيل اعراب بر عجم و به بردگي گرفتن ديگر نژادها درخدمت اعراب را يك رويه و بدعت نكردند، در حالي كه قرآن كريم فرموده بود: (يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر وانثي و جعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان اكرمكم عنداللهاتقيكم) آيا فرزندان اميه حكومت اسلامي را از انصار و مهاجران و گسترندگان اسلامغصب نكرده و به قبايل و دودمانهاي بيگانة از اسلام نسپردند: (والذين آمنوا و لميهاجروا ما لكم من ولايتهم من شيء) در حالي كه قرآن كريم فرموده بود: (فضل اللهالمجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما)، (لايستوي منكم من آمن من قبل الفتح و قاتلاولئك اعظم درجة)، (والسابقون الاولون من المهاجرين والانصار والذين اتّبعوهمباحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه) (السابقون السابقون اولئك المقربون) آيافرزندان اميه دربار خويش را به پناهگاه يهود نبخشيدند در حالي كه قرآن فرموده بود:(لاتتّخذوا اليهود و النصاري اولياء من دون المؤمنين) آيا فرزندان اميه ترك امر بهمعروف و نهي از منكر نكرده و به جاي آن امر به منكر و نهي از معروف نكردند، در حاليكه قرآن فرموده بود: (ويامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) (المنافقون والمنافقاتبعضهم من بعض يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم) آيا فرزنداناميه سرزمينهاي اسلامي را در اثر جنگهاي بسيار و سياستهاي نادرست به ويرانههايي پس مانده تبديل نكردند، در حالي كه قرآن فرموده بود: (انشأكم من الارضواستعمركم فيها) (ولا تعثوا في الارض مفسدين) (الفتنه اشدّ من القتل) آيا فرزنداناميه در برابر حضرت علي(ع) كه افزون بر نص پيامبر با اجماع كامل مسلمانان به خلافتبرگيزده شده بود، خروج و قيام نكرده و از اطاعت وي خارج نگشتند. در حالي كه قرآنفرموده بود: (من يتّبع غير سبيل المؤمنين فاولئك هم الفاسقون) (و امرهم شوريبينهم) (اطيعوا الله واطيعو الرسول و اولي الامر منكم) (لايكون للمؤمنين من خيرهمن انفسهم اذا قضي الله ورسوله امرا) (النبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم) آيا فرزنداناميه با جعل و ساختن سخنان بسيار و بي پايه و بستن آنها به قرآن و پيامبر و تدليس دراسلام در خصوص منافع پليد خويش از چيزي فروگذار ننمودند، در حالي كه پيامبر فرمودهبود: «من فسّر القرآن برايه فليتبّوأ مقعده من النّار» آيا فرزندان اميه با ساختن فرقههايگمراه مذهبي همچون اشاعره و تقويت آنان در برابر ائمه شيعه و اهل بيت نبوت بسيارياز مردم را گمراه و بسياري از انديشههاي اسلامي و آيات الهي را تحريف نكردند، در حاليكه قرآن فرموده بود: (و ما تفرّقوا الاّ من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم) (و لا تكونوا منالمشركين من الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعا) (واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرّقوا)(واسئلوا اهل الذّكر ان كنتم لا تعلمون) آيا فرزندان اميه از هيچ كدام از فضايل انسانيپيامبر جهت حكومت بر امت فرهيختة اسلام و خلافت پيامبران آن هم به جايدانشمندان و بزرگان بي مانندي همچون خاندان نبوت: (و اولوا الارحام بعضهم اوليببعض في كتاب الله) برخوردار بودند تا شايستگي گرفتن خلافت پيامبر را يابند و آيانبايد ميان پيامبر و نمايندگان و جانشيان وي در فضايل انساني نسبتي باشد، در حالي كهقرآن و پيامبر فرموده بودند: (انما وليّكم الله والذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوة و يؤتونالزّكوة و هم راكعون) «علي اقضيكم» و علي(ع) به همين استناد فرموده بود «احقالناس بهذا الامر اعلمهم به واقويهم عليه» آيا فرزندان اميه (كشجرة خبيثة اجتثّت منفوق الارض مالها من قرار) هيچ جاي گاهي در قلوب مسلمين داشتند و به جزبرخورداري از زر و زور و تزوير براي تثبيت حكومتهاي هميشه لزران خويش از هيچپايگاه مردمي و پذيرش آزادانه اجتماعي برخوردار بودند، در حالي كه قرآن فرموده بود:(انّ فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعا) (واجتنبوا الطّاغوت) آيا فرزندان اميهوفرزندان مروان جنگهاي بسياري ميان مسلمانان نيفروختند و در هر جنگ خودطرفدار و پشتيبان ياغيان و سركشان، همچون جنگهاي جمل و نهروان و صفيننبودند: (و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فأصلحوا بينهما فان بغتا احداهما عليالاخري فقاتلوا الّتي تبغي حتّي تفيء الي امر الله) آيا گونه و اندازهاي از حق كشي،بيدادگري و ستم گري ميشناسيد كه در دوران فرزندان اميه با زشتترين چهره ممكن ازسوي آن حكام پليد و اهريمني اعمال و ترويج نگشته باشد: (فاوحي اليهم ربّهم لنهلكنّالظّالمين و لنسكننّكم الارض من بعدهم) آيا فرزندان اميه حدود و احكام مسلم اسلاميرا نقض و استهزا نميكردند آيا در محراب از فرط خوردن شراب قي و در چهارشنبه نمازجمعه و... نميكردند: (و من يتعدَّ حدود الله فاولئك هم الظالمون) گزاره گزاره از تاريخاسلام و آيه آيه از قرآن مجيد را مرور كنيد، آيا آيهاي هست كه در تقبيح مردماني از امتپيامبر اسلام آمده باشدو به شهادت تاريخ اسلام فرزندان اميه مصاديق اتمّ و اكمل آننباشند، آيا اينها همه ترك حق و عدم تناهي از باطل نيستند؟ آيا در چنين شرايط و دربرابر چنين حكامي راهي به جز تسليم و خواري و يا قيام و شهادت و سرافرازي وجود دارد،آيا از مانند امام حسين(ع) ميتوان انتظار داشت تسليم مانند يزيد شده و با وي بيعت و ازوي اطاعت نمايد: «مثلي لايبايع مثله» (قل كل يعمل علي شاكلته). 28 ـ امام حسين(ع) در توصيف انگيزه قيام خويش فرموده است «انما خرجتلطلب الاصلا ح في امه جدي رسول الله» امام حسين(ع) مصلح امت اسلام بود، اما بيترديد اصلاح زماني معنا دارد كه پيش از آن فساد و افسادي پديد آمده باشد. اما اينچگونه فساد و افسادي است كه زدودن آن بر حفظ برخي ديگر از ارزشهاي اسلامي،همچون صلح و سازش، وحدت و عدم تفرق، حفظ خونهاي مسلمانان، حفظ حرمتخاندان وحي، حفظ اموال مسلمانان، تبديل حج بيت الله به جهاد و مانند آنها برتري وبلكه اولويت مطلق دارد. اين فساد بزرگ چيزي جز خطر نابودي اصل اسلام نيست. درزماني كه جانشينان به ناحق پيامبر چنين قومي از هيچ فساد و افسادي فروگذار ننمودند:«اني لا اري الموت الا السعاده و لا الحيوه مع الظالمين الا برما» (و نجيناه من القريهالتي كانت تعمل الخبائث) (كان حقا علينا ننج المؤمنين) و در چنين شرايطي از اسلامچه خواهد ماند. در شرايطي كه خلفاي غاصب خانة خداوند را ويران نموده، شهر پيامبر راآتش زده، فرزندان پيامبر را كشتار نموده، سخنان پيامبر را سوزانده، قرآن پيامبر راتحريف نموده، سيره پيامبر را دگرگون ساخته، صحابة پيامبر را زندان و تبعيد و كشتارنموده، زن پيامبر را در سوداي خلافت به جنگ با جانشين پيامبر اسلام برانگيخته (واتقوا فتنه لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصه) بدعتهاي بسيار پديد آورده (و من اظلمممن افتري علي الله كذبا) سنتهاي بسياري را تعطيل نموده و ميرانده، حكومتاسلامي را تبديل به سلطنت نژادي و تيول خواري نموده (ربنا اطمس علي اموالهم واشدد علي قلوبهم) پديد آورندگان و گسترندگان اسلام را كنار زده، خلفاي به حق پيامبررا به شهادت رسانده، فرقههاي مذهبي ساختگي بسياري براي تحريف آيين اسلام پديدآورده (ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم)، دربار خلفا را به جولانگاه پيرواناديان ديگر، به ويژه يهوديت متعصب تبديل كرده، شكافهاي طبقاتي را بسيار نموده،بيت المال مسلمين را تيول خاندان سفيان گردانده، لعن و سب «لعن الله بني اميه قاطبه ولعن الله آل زياد و آل مروان و...» علي مرتضي(ع) كه پيامبر اسلام بيش از يك هزار باروي را به نيكوترين اوصاف ممكن بشري ستوده و او را شريك رسالت خويش دانستهاست، بر منابر پيامبر اسلام ترويج كرده (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و يابي الله الاان يتم نوره و لو كره الكافرون)، تعقيب و اخراج و قتل عام شيعيان آل محمد: و امامعلي(ع) در سراسر سرزمينهاي اسلامي را گسترش داده (و اذ يمكر بك الذين كفرواليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك)، بسياري از آيينهاي ديني را از اشكال نخستين خود بهخلاف سنت پيامبر تبديل كرده (هل ينظرون الا تاويله... قد خسروا انفسهم و ضل عنهمما كانوا يفترون)، بسياري از سنن پيامبر را تعطيل نموده و بدعتهاي بسيار پديد آورده(ألا لعنة الله علي * الظالمين الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا)، براي كشتنامام حسين(ع) در حرم امن خداوند مسجد الحرام به هنگام اداي آيينهاي حج اكبر آدمكشان بسيار گماشته (و الذين هاجروا في الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم في الدنيا حسنةولاجرالا´خرة اكبر) (انما ينهيكم الله عن الذين قاتلواكم في الدين و اخرجواكم مندياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولواهم) «نهي النبي عن الغيله» بارها برايدستگيري و اعزام اجباري امام حسين(ع) به دربار يزيد براي گرفتن بيعت با غاصباندسيسهها نموده (اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا... الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق)دوستان نزديك خاندان نبوت را به شيوههاي گوناگون نابود و يا از گرد ايشان پراكنده كرده(ان فرعون علافي الارض و جعل اهلها شيعا) خلافت پيامبر را به حكومتي موروثي بدلنموده (واتبعوا امر كل جبار عنيد و اتبعوا في هذه الدنيا لعنه و يوم القيامه) همانندشاهان جبار و ستمگر و فراعنه مردمان را خوار و ذليل نموده و با استخفاف و تفرعن برايشان حكم جاهليت رانده (فاستخف قومه فاطاعوه انهم كانوا قومافاسقين) هيچنشانهاي از دين خواهي و دينداري راستين از خويش و دودمان خويش در زمين و زمان برجاي نگذاشته (من كان يريد الحيوة الدنيا... ليس لهم في الاخره الا النار) پيمانهايخويش با امام پيشين مبني بر رعايت حرمت شيعيان علي(ع) و خودداري از ريختنخونهاي مسلمانان و واگذاري امر خلافت مسلمانان به اجماع مسلمين پس از معاويه وديگر بندهاي آن را شكسته و پايمال كردهاند: (ومن نكث فانما ينكث علي نفسه و اننكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طغوا في دينكم فقاتلوا ائمه الكفر) (لا تقاتلون قومانكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدئوكم اوّل مره)... ، آيا بيم نابودي اسلامنميرود. به راستي اگر قرار بود اسلام نابود شود، ديگر چه كارهايي بايد انجام ميگرفت تاچنين خواستهاي تحقق يابد. اگر اقدام ديگري نميخواست و آنچه كردند بسنده بود، پسبپذيريد كه اسلام در شرف نابودي و انقراض بودو آن كه با اراده و نيروي خداوند از اسلام وقرآن حفاظت و پاسداري نمود كسي جز امام حسين(ع) و ياران وي نبودند. در اينجا بودكه امانتي كه آسمانها و زمين از به دوش كشيدن آن اعراض و اشفاق نمودند، بر دوشامام حسين(ع) نهاده شد كه اگر انجام نميداد همانند آن بود كه جدش رسالت خداوند رانميرساند، (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته) وهمين رسالت و ولايت عظمي بود كه با پيش نگري حكيمانه خد اوند حكيم قرار بود درسختترين هنگامههاي تاريخ اسلام از آن دين الهي پاسداري كند و چه خوش درخشيدآن ولايت كبراي الهي و آيا افتخاري از اين بزرگتر ميتواند نصيب يك بشر گردد. ازهمين روست كه فرموده: (اِنّ الله شاء ان يراك قتيلا) (و ما تشائون الا ان يشاء الله ربالعالمين). 29ـ نتايج نتياج جستار، همانهايي است كه به گونهاي پراكنده لابه لاي گفتار آمده و در قالبگزارههاي زير فشرده سازي و بازگويي ميگردند: 1ـ سربلندي امام حسين(ع) به پيشگيري از نابودي و يا تحريف و تأويل اسلام ازراه عرفان، جهاد، شهادت خويش و دودمان خويش است و اين خود بزرگترين افتخارانساني است. 2ـ حماسه امام حسين(ع) ژرفترين، ماندگارترين و حماسه سازترين حماسةتاريخ است كه به دليل قداست دروني و كارايي بروني، هيچ گاه از گسترش و بالندگينخواهد ماند. 3ـ راه رهايي مسلمانان از سرگردانيها و فرورفتگيها تمسك به چراغ هدايت وكشتي نجات امام حسين(ع) است. اين يك تعصب و تعارف نيست. به گواهي تاريخملتهايي كه بدين راه رفتهاند از چنگال انواع خواريها وناهنجاريها رسته و به كنارهسربلندي، پيروزي و آرامش رسيده و آنان كه از چنين راهي گريختهاند، خواريهاي دنيا وسرافكنديهاي آخرت را خريدهاند. 4ـ نياز به الگوهاي مقدس و معصومي همانند امام حسين(ع) براي رسيدن بهيكايك ارزشهاي والاي انساني، هرگز از زندگي افراد و امتها زدوده و برچيده نخواهدشد. زيرا ارزشهاي برتر و نيازهاي فطري و نهادي انسان همچون حقيقتجويي،دادخواهي، پرستشگري، ... هرگز از ذات و نهاد انسانها و زندگي اجتماعي ايشان نابود وناپديد نخواهد شد و عقل و تجربه و تاريخ نيز هيچ الگويي برتر از ايشان در زمينه هيچيك از ارزشهاي انساني سراغ نداشته و نخواهد داشت. انگيزهها و پيامدهاي نهضت حسيني