تقويم شمسي تاريخ اسلام
قسمت ششم
6_ رضايت به قضاءالهي
مسأله قضا و قدر يكي از پيچيده ترين مسائل معارف اسلامي است و تشخيص مرز ميان قضا از قدر نيز از هر دو مشكل تر به نظر مي رسد، امام حسين- ع- از يك سو ظاهر كار را مي نگرد، دعوت اهل كوفه، توطئه يزيد، از دست رفتن اسلام، انتخاب صحيح، حركت درست. از سوي ديگر علم به شهادت خويشتن و ياران، اسارت زنان و كودكان، نتيجه شكوهمند اين حركت، تلفيق ميان حركت ظاهري وعلم به شهادت در بسياري از سخنان او به چشم مي خورد، از جمله: وقتي مي خواست از مكه خارج شود خطبه اي خواند و در ضمن آن فرمود: مرگ بر فرزندان آدم مانند گردن بندي است برگردن دختران جوان، يعني من مرگ را در نظام آفرينش بسيار زيبا مي بينم و به ويژه مرگ سرخ. سپس افزود: رضي الله رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه:رضايت خداوند متعال رضايت ما اهل بيت است و بر مصيبت و امتحان او ثابت قدم هستيم، اين روحيه نيز در علي بن الحسين - ع- وجود داشته است از اينرو وقتي به منزل ثعلبيه رسيدند امام را مختصر خوابي در ربود بعد از بيدار شدن فرمود: هاتفي گفت شما مي رويد و مرگ هم شما را به جانب بهشت مي برد، علي بن الحسين گفت: اي پدر اَوَلَسنا علي الحق؟ فقال بلي يا بنيّ والذي اليه مرجع العباد فقال يا ابه اذن لابنالي بالموت آيا ما بر حق نيستيم؟ فرمود چرا فرزندم سوگند به كسي كه بندگان به او بازگشت خواهند داشت، علي گفت: اي پدر ما در اين صورت از مرگ باكي نداريم (1) . امام حسين- ع- در شب عاشورا ياران خويش را امتحان كرد كه آيا واقعاً از برنامه شهادت و قضاي الهي استقبال مي كنند، يا فكر ديگري در سردارند كه از ساحت مقدس مقام خلوص و رضا دور است. از اينرو آنان را محك زد امام سجاد- ع- فرمود: پدرم در آن شبي كه فردايش شهيد مي شد رو به اصحاب و ياران كرد و فرمود: شب تاريك است، اين مردم تنها در طلب و جستجوي من هستند، اگر به من دست يازند مراخواهند كشت و با شما كاري ندارند، شما در وسعت هستيد (هر كجا ميل داريد مي توانيد برويد) در پاسخ گفتند به خدا سوگند اين هرگز شدني نيست، امام فرمود: شما بدون استثناء كشته خواهيد شد، گفتند الحمدلله سپاس خداي را كه ما را به شهادت با تو شرافت بخشيد، پس از اين گفتگو فرمود:
سرهايتان را بالا كنيد و بنگريد،آنان شروع كردند به نگاه كردن منازل خود در بهشت و آن حضرت منزل يكي يكي اصحاب خود را شرح مي داد، بر اين پايه بود كه در روز عاشورا ياران حسين با سينه و صورت به استقبال نيزه و شمشير مي رفتند تا به منزل خود در بهشت نائل آيند (2). لذا برخي از ياران حسين - ع- رسم و قوانين جنگ آن زمان را مراعات نميكردند، از جمله جنگ عابس شاهد مدعا است. عابس بن ابي شيب شاكري به ابي عبدالله - ع- گفت به خدا قسم در روي زمين خويش يا بيگانه نزد من گرامي تر و محبوبتر از تو نيست، و اگر مي توانستم كشته شدن را از تو دفع كنم به چيزي عزيزتر و محبوب تر از جان خود دفع مي كردم (السلام عليك يا ابا عبدالله) خدا را گواه مي گيرم كه من بر راه تو و پدرت مي روم، پس با شمشير آخته به جانب آنان تاخت و نشان زخمي برپيشاني داشت، ربيع بن تميم كه در كربلا (در لشگر كوفه) حاضر بود گفته بود من عابس را ديده بودم دلاورترين مردم بود گفتم اي مردم اين شير شيرها است، پسر ابي شبيب، كسي به مبارزه او نرود و او فرياد مي زد: الارجل، الارجل آيا مردي هست، عمر سعد گفت: او را از همه طرف سنگباران كنيد، عابس چون چنين ديد زره و خَود بيفكند، آنگاه حمله كرد به خدا سوگند ديدم بيش از دويست مرد را پيش كرده بود، بالاخره او را محاصره و كشتند، سر او را در دست چند تن مردمان ديدم كه هر يك مي گفت من او را كشتم تا نزد عمر سعد آمدند، او گفت مخاصمه نكنيد كه يك نفر او را نكشت (3).
شوذب و عابس دو جوان دلير
بعد رجز با دم تير و سنان
گفت عمر سنگ بباريد و تير
بسكه فكندند بر او تير و سنگ
عابس ما آن شرر قهر عشق
خواست بداند سپه كفر كيش
دِرع ز تن، خَود ز سر برگرفت
بي زره و خود، يل ارجمند
كشت بسي تا كه به تيغ جفا
گشت شهيد آن مه برج وفا
حمله نمودند به دشمن چو شير
خون بسي ريختن از دشمنان
از همه سو بر تن مرد دلير
پيكر او خسته به تير خدنگ
چهره زيباش مه و مهر عشق
عشق ندارد خبر از جان خويش
وزتن كفار بسي سرگرفت
خون بسي ريخت به خاك نژند
گشت شهيد آن مه برج وفا (4)
گشت شهيد آن مه برج وفا
شهيدان عشق
محدث قمي - قدس سره - نوشته است امام باقر- ع- فرمود: علي- ع- با ياران از كربلا مي گذشت ديدگانش پر از اشگ گرديد، وي در حالي كه مي گريست جائي را نشان داد و گفت اينجا را مقدفان مي نامند، در اينجا دويست پيامبر و دويست سبط پيامبر شهيد شدهاند، اينجاست که مرکبهايشان ميخوابند. (خرگاه) اينجا سواراني به زمين ميافتند، در اينجا عاشقان الله به خاك و خون در مي غلطند، مصارع عشاق، شهداء لايسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم شهيداني كه هيچگاه شهداي پيشين به مرتبه و مقام آنان نمي رسيده اند و هيچگاه شهداي پسين نيز بدان رتبه دست نخواهند يافت(6). واقعاً اين چه مقامي است كه شهداي اولين و آخرين بدانجا نخواهند رسيد، چه خلوص، اخلاص، جانبازي، ايثار و فداكاري در آنان بوده است؟! اگر آنان بر همه جهانيان اُسوه شده اند، رمز و رازي بس عميق داشته است. وي حديثي را از امام صادق- ع- نوشته است كه رسول خدا فرمود: افضل مردم كسي كه عاشق عبادت باشد، با عبادت معانقه کند، با صميم قلب آن را دوست داشته باشند، با تمام وجود آن را لمس كند و بدن را براي عبادت فارغ سازد، او سپس عشق را چنين معنا كرده است: عشق عبارت است از افراط در محبت و چه بسا تو هم رفته است كه عشق، مخصوص امور باطل است، و در زمينه حبّ خداوند متعال استعمال نمي شود. معناي ديگر عشق اين است كه عشق عبارت است از جنون و ماليخوليا كه از امراض سوداوي است. اما حكيمان در كتابهاي الهيات نوشته اند كه عشق از اعظم كمالات و سعادات است، و چه بسا گمان رفته اين دو سخن با هم مخالفند ولي چنين نيست، زيرا عشق مذموم عبارت است از عشق جسماني، حيواني و شهواني، و عشق ممدوح عبارت است از عشق روحاني، انساني و نفساني، عشق جسماني با رسيدن به وصال از بين مي رود، اما عشق روحاني انساني تا ابدالآباد باقي است و اشعار حكيم نظامي مناسب اين مقام است:
عشقي كه نه عشق جاوداني است
عشق آينه بلند نور است
در خاطر هر كه عشق ورزد
چون عاشق را كسي بكاود
معشوق از او برون تراود
بازيچه شهوت جواني است
شهوت ز حساب عشق دور است
عالم همه حبّه اي نيرزد
معشوق از او برون تراود (7)
معشوق از او برون تراود
(8).
از اينرو بوده است كه به گفته امام سجّاد- ع- هر چه مصائب شديدتر مي شد و اوضاع بر حسين- ع- تنگتر مي گشت، چهره امام حسين و برخي ياران نوراني تر و نفسهايشان آرام تر مي گشت (9).
گشت تـيغ لامثالش گــرم ســير
جبرئيل آمد كه اي سلطان عشق
دارم از حق بر تو اي فرّخ امام
محكمي ها از تو ميثاق مراست
چون خودي را در رهم كردي رها
هــرچه بودت داده اي انـدر رهم
كشـــتگانت را دهم من زندگي
شــاه گفت: اي محرم اسرار ما
گرچه تو محرم به صاحبخانهاي
آنــكه از پيشش سلام آوردهاي
وانكـه از نزدش پــيام آوردهاي
از پي اثبات حق و نفي غير
يكّه تاز عرصه ميدان عشق
هم سلام و هم تحيت هم پيام
رو سپيدي از تو عشاق مراست
تو مرا خون، من ترايم خونبها
در رهت من هرچه دارم مي دهم
دولتت را تـــــا ابــد پـــايندگي
مـحرم اســــرار مـا از يـار مـا
ليك تـــا اندازهاي بـــيگانهاي
وانكـه از نزدش پــيام آوردهاي
وانكـه از نزدش پــيام آوردهاي
(1) رك بحارالانوار، ج44، ص366، 367، 377. (2) بحار، ج44، ص298، 318. (3) دمع السجوم، شعراني، ترجمه نفس المهموم، ص145. (4) ديوان حكيم الهي قمشه اي، ص203. (5) دمع السجوم، شعراني، ترجمه نفس المهموم، ص142. (6) سفينة البحار، ذيل ماده عشق. (7) سفينه البحار، ذيل ماده عشق. (8) بحار، ج45، ص12. (9) بحار، ج44، ص297.