تاريخ - قیام توابین (4) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قیام توابین (4) - نسخه متنی

محمد رضا سماک امانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاريخ

محمدرضا سمّاك اماني

9 ـ پيشنهاد دوباره‏ي فرماندار كوفه

سپاه توّابين صبحگاه، از كربلا به سوي شام حركت كرد و از «حصاصه» گذشت و به «قيّاره» رسيد در قياره، نامه‏اي از فرماندار كوفه رسيد كه خواستار بازگشت توّابين به كوفه بود. عبداللّه بن يزيد بار ديگر از توّابين خواسته بود كه قيام را به تأخير بياندازند تا با فراهم آوردن نيروها و امكانات بيشتر، در كنار يكديگر به نبرد با قاتلان امام حسين عليه‏السلام بپردازند. سليمان پيشنهاد فرماندار كوفه را بار ديگر نپذيرفت و خطاب به يارانش گفت:

«... وقتي در شهرمان... بوديم، اين پيشنهاد را نپذيرفتيم. اينك كه... دل برجنگ نهاده‏ايم و به سرزمين دشمن نزديك شده‏ايم، تصميم درست، بازگشت نيست.... نظر من اين است كه هيچ گاه مانند امروز به يكي از اين دو نيكويي پيروزي؛ يا شهادت، نزديك نشده‏ايم.

اين‏ها(فرمانداركوفه) اگر پيروز شوند، ما را دعوت مي‏كند كه همراه ابن زبير جهاد كنيم و جهاد همراه ابن زبير را گمراهي مي‏دانم. اگر ما پيروز شديم، كار را به اهلش مي‏سپاريم و اگر كشته شديم، به وظيفه‏ي خود عمل كرده‏ايم و از گناهان توبه كرده‏ايم. ما را راهي است و ابن زبير را راهي ديگر...»(1)

سليمان بن صرد همكاري با ابن زبير را ضلالت ناميد و راه خود را از راه او جدا دانست. بنابراين او حاضر نبود به هيچ قيمتي، با زبيري‏ها همكاري كند. او شكست و شهادت را سزاوارتر مي‏دانست تا همكاري با ابن زبير، پيروزي و كشتن قاتلان امام حسين عليه‏السلام را.

سليمان بن صرد براين باور بود كه تنها بايد به وظيفه انديشيد و فرجام عمل هرچه خواهد باشد.

ز ـ در قرقيسياء

سپاه توّابين به شهر «قرقيسياء» نزديك شد و در بيرون شهر اردو زد. فرماندار شهر دستورداده بود دروازه‏هاي شهر را ببندند. همه‏ي مردم از ترس به داخل قلعه پناه برده بودند. مردم شهر قرقيسياء گمان كردند كه سپاهي كه از دور نمايان بود، قصد حمله به شهر آن‏ها را دارد. زفربن حارث كلابي فرماندار شهر بود. وي به همه‏ي سربازان خود دستور آماده باش داده بود. سربازان بالاي ديوار قلعه‏ها نگاهباني مي‏دادند.

توّابين كه پشت دروازه‏هاي شهر اردو زده بودند به استراحت پرداختند. سليمان بن صرد دستور داد تا مسيب بن نجبه با فرماندار قرقيسياء ملاقات كند و به او بگويد كه به هيچ وجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسيب بن نجبه به ديدار فرماندار رفت و به او گفت كه آن‏ها براي جنگ با شام بسيج شده‏اند. فرماندار قيسياء وقتي از قصد توّابين آگاه شد، دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توّابين آذوقه‏ي خود را از بازار شهر خريداري كردند و خود را آماده‏ي ادامه‏ي حركت كردند.

فرماندار قرقيسياء استقبال گرمي از توّابين نمود و به آن‏ها كمك مالي كرد. زفربن حارث به سليمان بن صرد گفت: لشگر عبيداللّه بن زياد در «رقّه» هستند و پيشاهنگان لشگر او در پنج دسته به سوي عراق در حركتند. فرماندار به سليمان بن صرد پيشنهاد كرد كه از ادامه‏ي سفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس از تهيّه‏ي نيرو و امكانات بيشتر، با كمك سربازان او و مردم شهر، با يكديگر، به جنگ با عبيداللّه بن زياد بروند. سليمان بن صرد خزاعي پيشنهاد او را نپذيرفت و به سپاه دستور حركت داد.

فرماندار قرقيسياء جزو فرماندهان لشگر معاويه در جنگ صفين بود، يعني در اين جنگ رو به روي سليمان بن صرد خزاعي بود. سليمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهان سپاه امام علي عليه‏السلام بود. زفربن حارث در زمان حكومت يزيد، فرماندار «قنسرين» و «عوام» بود و با عبداللّه بن زبير بيعت كرده بود. وي در زمان حكومت مروان، در جنگ مروان با ضحّاك، فرماندار دمشق كه او نيز با عبداللّه بن زبير بيعت كرده بود، جزو فرماندهان لشگر ضحّاك بود و پس از شكست ضحّاك، به قرقيسياء گريخت.

فرماندار كه ساليان دراز در جنگ‏هاي فراوان شركت كرده بود و تجربه‏ي نظامي زيادي داشت و از همه مهمتر با منطقه به خوبي آشنا بود، به سليمان بن صرد پيشنهاد كرد:

1 ـ پيش از لشگر عبيداللّه بن زياد، خود را به «عين الورده» برسانند.

2 ـ موقعيت خود در عين الورده را طوري قرار دهد كه شهر قرقيسياء پشت سر آن‏ها باشد تا بتوانند از عقبه، تداركات لازم را تهيه كنند.

3 ـ جنگ را در دشت قرارندهند، زيرا نيروي دشمن آن‏ها بيشتر است و امكانات محاصره‏ي آن‏ها وجود دارد.

4 ـ جنگ را به ميان خرابه‏هاي عين الورده بكشانند تا بتوانند در پناه ديوارها قرار داشته باشند.

5 ـ تاكتيك نظامي را به صورت جنگ و گريز قرار دهد، چون تعداد نيروهاي آن‏ها بسيار كمتر از لشگر عبيداللّه بن زياد است.

توّابين با بدرقه‏ي فرماندار قرقيسياء به سوي عين الورده حركت كردند. سليمان بن صرد از ميهمان نوازي فرماندار تشكر كرد و به توّابين دستور داد تا با سرعت به سوي محل نبرد حركت كنند. سپاه توّابين از «سانح» گذشت و به عين الورده رسيد.(2)

ح ـ جنگ در عين الورده

سپاه توّابين پيش از لشگر شام به عين الورده رسيد و در غرب آن‏جا اردو زد. سليمان بن صرد كه داراي تجربه‏ي فرماندهي نظامي بود، موقعيت سوق الجيشي منطقه را بررسي كرد و محل اردو را طوري قرار داد كه تنها از يك طرف مي‏توانست مورد حمله‏ي دشمن قرار بگيرد و از سه طرف ديگر، موانع طبيعي مانع نفوذ دشمن به اردوي آن‏ها مي‏شد.

پنج روز گذشت و توّابين به استراحت پرداختند. تمرينات نظامي توّابين هر روز ادامه داشت. سرانجام طليعه‏ي نيروهاي لشگر شام به عين الورده رسيد. سليمان بن صرد نيروها را جمع كرد و براي آن‏ها سخنراني كرد. در بخشي از سخنان او آمده است:

خداوند دشمن را كه روزها و شبها، سوي او رهسپار بوديد، سوي شما آورده است... در جنگ با آن‏ها با تمام توان بجنگيد و صابر باشيد كه خداوند با صابران است. به دشمن پشت نكنيد مگر اين كه اين كار يك تاكتيك نظامي باشد. فراري‏ها و مجروحان را نكشيد. اسير مسلمان رانكشيد، مگر اين كه پس از اسارات، بخواهد به شما حمله كند و يا اگر جزو قاتلان برادران شما در كربلا باشد كه رحمت خداوند بر شهيدان كربلا باد. روش اميرمؤمنان علي‏بن ابي‏طالب عليه‏السلام در جنگ اين بود.

اگر من كشته شدم، فرمانده‏ي سپاه مسيب بن نجبه است و اگر او كشته شد، عبداللّه بن سعدبن نفيل و اگر اوكشته شد، عبداللّه بن وال و اگر او هم كشته شد، رفاعة‏بن شداد فرمانده‏ي سپاه خواهد بود. خداوند رحمت كند كسي را كه به پيمان خود وفا كند.

چهارصد نفر از توّابين به فرماندهي مسيب بن نجبه مأمور شدند تا در يورشي برق آسا، نخستين ضربه را به دشمن وارد سازند. سليمان به جانشين اول خود گفت: به دشمن حمله كنيد، اگر پيروز شديد كه ما به شما ملحق خواهيم شد و اگر شكست خورديد، سريع عقب نشيني كنيد. در هر صورت، هيچ يك از نيروها را تنها مگذار. بكوش كه همه نيروها برگردند.

گردان خط شكن توّابين يك شبانه روز در راه بودند تا به دشمن برسند. مسيب بن نجبه دو گروه شناسايي را پيشاپيش نيروها به سمت دشمن فرستاده بود. نيروهاي گشتي توّابين در بين راه، از يك صحرا نشين در باره‏ي لشگر عبيداللّه بن زياد سؤال كردند. صحرانشين به آن‏ها گفت: نزديك‏ترين اردوي آن‏ها، نيروهاي ابن ذوالكلاع است كه بين او و حصين بن نمير بر سرِ فرماندهي اختلاف است. نيروهاي ابن ذوالكلاع يك ميل با شما فاصله دارند.

نيروهاي خط شكن توّابين در يك حمله‏ي غافلگيرانه بر طلايه داران لشگر شام يورش بردند و آن‏ها را تارومار كردند. بسياري از نيروهاي دشمن كشته، زخمي و اسير شدند و بقيه آن‏ها عقب نشيني كردند. توّابين نيز به عقب برگشتند و به استراحت پرداختند.

در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزار نيروي تازه نفس كه به كمك نيروهاي حصين بن نمير آمده بودند، در برابر سپاه چهار هزارنفري توّابين صف كشيدند. سليمان بن صرد به نيروها آرايش نظامي داد و خود در قلب سپاه ايستاد و فرماندهي جناح مياني را به دست گرفت. عبداللّه بن سعد فرمانده‏ي جناح راست و مسيب بن نجبه فرمانده‏ي جناح چپ توّابين بود.

لشگر شام قبل از نبرد، به توّابين پيشنهاد صلح و بيعت با عبدالملك بن مروان* را دادند. توّابين هم به آن‏ها پيشنهاد كردند كه عبدالملك را از خلافت عزل و عبيداللّه بن

خداوند دشمن را كه روزها و شبها، سوي او رهسپار بوديد، سوي شما آورده است... در جنگ با آن‏ها با تمام توان بجنگيد و صابر باشيد كه خداوند با صابران است.

سليمان بن صرد چنان شيفته مولاي خويش بود كه هنگام وصال به آرزوي خويش، همان جمله‏اي را بر زبان آورد كه مولايش در لحظه‏ي وصال گفته بود.

زياد را به آن‏ها تسليم كنند و در مقابل، توّابين هم كارگزاران عبداللّه بن زبير در عراق را از حكومت عزل مي‏كنند و حكومت را به خاندان پيامبر واگذار مي‏كنند.

در 22 جمادي الاول 65 ه·· . نبرد سهمگين بين توّابين و لشگرشام آغاز شد. نيروهاي توّابين چون كمتر از لشگر شام بودند به صورت جنگهاي چريكي (جنگ و گريز) با دشمن مي‏جنگيدند. ضربه به دشمن و عقب نشيني، تاكتيك نظامي توّابين بود. دسته‏هاي كوچك توّابين در حملات برق آسا به صفوف فشرده‏ي دشمن حمله مي‏كردند و پس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقب مي‏نشستند و سپس دسته‏اي ديگر از توّابين به قسمتي ديگر از لشگر دشمن حمله مي‏كردند. عمليات سپاه توّابين باعث ايجاد ترس، دلهره و شكاف در صفوف به هم پيوسته‏ي لشگر شام شد. پيروزي ابتدايي جنگ با توّابين بود. تاريكي شب اعلان پايان نبرد و آغاز استراحت بود.

توّابين و لشگر شام روزها را به نبرد و شبها را به استراحت و مداواي مجروحان مشغول بودند. روزهاي نخست، پيروزي با توّابين بود. در روز سوم نبرد، هشت هزار نيروي كمكي دشمن وارد عين الورده شد. جنگي بسيار سخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست از جنگ مي‏شستند. رفاعة‏بن شداد و دو نفر ديگر از توّابين، در طول نبرد و در هنگام استراحت در شب، با سخنراني‏هاي حماسي خويش، نيروها را به مقاومت فرا مي‏خواندند.

گرچه شمار نيروهاي دشمن بسيار بيشتر از توّابين بود ولي ايمان و شجاعت توّابين توانست باعث برتري آن‏ها در روزهاي نخست جنگ شود. ساز و برگ نظامي دشمن هم بسيار بهتر و بيشتر از توّابين بود. نيروهاي سواره نظام لشگر شام، شمار تيراندازان و شمار اسلحه‏ي دشمن به مراتب بيشتر از توّابين بود.

سرانجام ورق جنگ برگشت و پيروزي‏هاي لشگر شام آغاز شد. ده هزار نيروي تازه نفس به فرماندهي «ابن نمير» و «ادهم بن محرز باهلي» در برابر نيروهاي خسته و مجروح توّابين قرار گرفتند. سواره نظام توّابين به سه نفر رسيده بود. بسياري از توّابين شهيد و زخمي شده بودند. تيراندازان دشمن در پيروزي آن‏ها نقش مؤثر داشتند.

بالاخره توّابين در محاصره‏ي لشگر شام قرار گرفتند. بيشتر توّابين در چهار روز نبرد سهمگين به شهادت رسيده بودند. شمار مجروحان نيز فراوان بود. سليمان بن صرد براي شكستن حلقه‏ي محاصره از اسب پايين آمد و بانگ برآورد:

اي بندگان خدا! هركه مي‏خواهد زودتر به پيشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه كند و به پيمان خود وفا نمايد؛ نزد من بيايد. اي شيعيان اهل‏بيت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ! اي افرادي كه خواهان خونخواهي فرزند شهيد فاطمه عليها‏السلام هستيد، مژده باد برشما به كرامت خداوند! سوگند به خدا! بين شما و شهادت و بهشت و آسودگي از اين دنيا، فاصله‏اي نيست مگر جدايي جان‏ها، توبه و وفاكردن به پيمان.

توّابين شمشيرها را از نيام كشيدند و شمشيرهاي لخت را به دست گرفته دورتا دور سليمان بن صرد حلقه زدند و به دشمن يورش بردند. شماري از لشگر دشمن را كشته و زخمي كردند و شجاعانه پيش رفتند. تيراندازان دشمن، توّابين را تيرباران كردند. حلقه‏ي محاصره تنگ‏ترشد. يزيد بن حصين نيزه‏اي به سوي سليمان بن صرد پرتاب كرد و سليمان بن صرد را نقش برزمين كرد. سليمان بن صرد در حالي كه غرق به خون بود، آرام گفت: «فزت و ربّ الكعبه»؛ به خداي كعبه سوگند كه رستگار شدم.

سليمان بن صرد خزاعي از شيعيان مخلص امام علي عليه‏السلام بود. در آخرين لحظات عمر به يادآورد كه امام علي عليه‏السلام در جنگ صفين به او فرموده بود: سليمان! تو از افرادي هستي كه به انتظار شهادت به سر مي‏برند و هرگز تغييري در عهد و پيمان خود نمي‏دهي.

سليمان بن صرد چنان شيفته مولاي خويش بود كه هنگام وصال به آرزوي خويش، همان جمله‏اي را بر زبان آورد كه مولايش در لحظه‏ي وصال گفته بود.

مسيب بن نجبه پس از شهادت سليمان بن صرد، فرماندهي توّابين را برعهده گرفت و به جنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبداللّه بن سعد فرماندهي توّابين را عهده‏دار شد. در اين زمان، سه نفر اسب سوار از سوي قرقيسياء به كمك توّابين آمدند. آن‏ها پيك شيعيان بصره و مدائن بودند كه براي كمك به توّابين در بين راه بودند. پيك شيعيان بصره و مدائن به توّابين خبر دادند كه شيعيان بصره و مدائن در نزديكي قرقيسياء هستند و به زودي به كمك آن‏ها خواهند آمد.

عبداللّه بن وال، پس از شهادت عبداللّه بن سعد فرماندهي توّابين را به عهده گرفت و پس از شهادت او، رفاعة‏بن شداد فرمانده‏ي توّابين شد. آخرين روز نبرد نيز به پايان رسيد. از چهارهزار نفر، تنها چند نفر بيشتر زنده نمانده بودند. رفاعة‏بن شداد ادامه‏ي نبرد را بي‏فايد دانست و شبانه دستور عقب نشيني را داد. توّابين شبانه عقب نشيني كردند و به قرقيسياء برگشتند. فرماندار قرقيسياء به گرمي از آن‏ها پذيرايي كرد و دستور داد تا پزشكان به مداواي مجروحان بپردازند.

توّابين پس از استراحت در قرقيسياء، به سوي كوفه حركت كردند و به روستاي «صندوداء» كه نزديك «هيت» واقع شده بود، رسيدند و در آنجا با شيعيان بصره و مداين كه به كمك آن‏ها آمده بودند، مواجه شدند. شيعيان بصره و مداين وقتي از شهادت توّابين آگاه شدند، به همراه بازماندگان قيام در صندوداء به عزاداري براي شهيدان قيام پرداختند. روز بعد، توّابين به كوفه برگشتند. هنگامي كه توّابين به كوفه رسيدند، مختار ثقفي در زندان بود. مختار ثقفي از زندان براي توّابين پيغام داد و به تعريف از سليمان بن صرد و شهداي قيام پرداخت و به آن‏ها نويد داد كه پس از آزادي، به خونخواهي امام حسين عليه‏السلام قيام خواهد كرد.

شاعر معاصر نهضت توّابين، «اعشي همدان» قصيده‏اي در باره‏ي قيام توّابين سرود كه تا مدتها، مردم پنهاني آن را مي‏خواندند. در قسمتي از سرودهاي او آمده است:

هرچند من روزگار عشق و جواني را فراموش نمي‏كنم، ولي بيشتر ازآن به ياد مصيبت آن بزرگوار هستم.

او به تقوا و پرهيزگاري، از روي صدق نزد خداوند توسّل و تقرّب جست. خداپرستي و پرهيزگاري بهترين كالاي كاسب است.

او دنيا را ترك كرد. به دنيا اعتنا نكرد. نزد خداوند بلند مرتبه توبه كرد.

او از بار دنيا سبك شد و گفت: من اين دنيا را ترك كرده‏ام و تا زنده هستم به دنيا دل نخواهم بست و از عقيده‏ي خود بر نمي‏گردم.

من مانند مردمي كه بر فقدان دنيا افسوس مي‏خورند و براي به دست آوردن آن مي‏كوشند، نخواهم بود و رغبت به آن و برگشت به سوي آن نخواهم داشت.

او با مردمي پرهيزگار، خردمند، برگزيده و نجيب روانه شد...

آن‏ها روانه شدند در حالي كه بعضي از آن‏ها تقوا را طالب و برخي از گناه گذشته، توبه كردند.

آن‏ها در عين الورده، با لشگر جنگجو رو به رو شدند كه آن‏ها را با شمشيرهاي برنده دروكردند...

... كسي از آن‏ها نجات نيافت جز جماعتي.

رئيس آن‏ها كه خزاعي بود كشته و به خون آغشته شد...

همچنين رئيس بني شمخ (مسيب بن نجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبداللّه بن سعد) و فرمانده‏ي ديگر كه تيمي بود (عبداللّه بن وال)...

از هرقومي رئيس و پيشواي بزرگي كشته شد...

آن‏ها ابا داشتند كه چيزي جز جنگ كه سرها را مي‏شكافد، قبول كنند...

اي بهترين لشگرهاي عراق! اي پرهيزگارترين و پاك‏ترين مردم عراق! ابرهاي رحمت شما را سيراب كند...

آن‏ها كشته نشدند مگر زماني كه جمعي از تبهكاران و روادارندگان حرام را كشتند و خود مانند شيران شرژه، پس از دليري جان دادند.(3)


1 ـ اخبار الطوال، ص 309 و 310؛ طبقات الكبري، ج 5، ص 40؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 159 و 199 ، 257؛ التنبيه و الاشراف، ص 266؛ تاريخ الدول، ص 111.

2 ـ الامامة و السياسة، ج 1، ص 208؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 378؛ اخبارالطوال، ص 311 ـ 313؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 250.

3 ـ تذكرة‏الخواص، ص 282.

4 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 432؛ تذكرة‏الخواص، ص 282؛ تجارب الامم، ج 2، ص 97 و 98.

6 ـ تاريخ طبري، ج 4، ص 432.

7 ـ نهاية‏الارب، ج 7، ص 249؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 312 و 313.

8 ـ تجارب الامم، ج 4، ص 443؛ نهاية‏الارب، ج 7، ص 249 و 250؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 313 و 314.

9 ـ الفتوح، ج 6، ص 47؛ طبقات الكبري، ج 4، ص 292؛ تجارب الامم، ج 2، ص 97؛ نهاية‏الارب، ج 7، ص 250.

10 ـ تجارب الامم، ج 2، ص 97 و 98؛ نهاية‏الارب، ج 7، ص 250؛ تذكرة‏الخواص، ص 283؛ تاريخ فخري، ص 163.

11 ـ الفتوح، ج 6، ص 58؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 316 و 317.

12 ـ بقره، آيه 54.

13 ـ «يطلبون بدم الحسين بن‏علي و يعملون بما امرا... به بني اسرائيل» (ر.ك: تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 257)

14 ـ تجارب الامم، ج 7، ص 3190.

15 ـ جمهرة‏انساب العرب، ص 299؛ الاعلام، ج 5، ص 276.

16 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 206؛ نهاية‏الارب، ج 7، ص 250؛ ذوب النهار في‏الشرح الثار، ص 75 و 76.

17 ـ تجارب الامم، ج 2، ص 96؛ نهاية‏الارب، ج 7، ص 251؛ تاريخ الاسلام، ج 5، ص 45 و 46.

18 ـ نهاية‏الارب، ج 7، ص 251 و 253؛ تاريخ الاسلام، ج 5، ص 46؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 318 و 319.

19 ـ انساب الاشراف، ج 5، ص 208؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 317.

/ 1