کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کارکرد مراسم سوگواری عاشورا در رسمی شدن مذهب شیعه در زمان صفویه (2) - نسخه متنی

اصغر فروغی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كاركرد مراسم سوگوارى عاشورا در رسمى شدن مذهب شيعه در زمان صفويه (قسمت دوم)

اصغر فروغى

آنچه مسلّم است و از مجموع عملكرد وى به ويژه در مورد رسمى كردن مذهب تشيع برمى آيد اين است كه پشت صحنه اين مبارزات و اقدامات، افرادى عالم و آگاه نسبت به مسائل سياسى، نظامى و مذهبى سرزمين خود و همسايگان و مورد الهام ائمه طاهرين بودند كه با ظرافتى خاص بتوانند در داخل ايران سنگ بناى جاودانه اى را بنا نمايند. بنابر روايت مؤلّف حقيقة التواريخ: «ارباب شورا به امر شاه اسماعيل عقد مجلس مشورت نموده بعد المذاكره و المشاوره بعضى از صوفيان، نشر و تعميم طريقه حيدريه جلاليه را مناسب ديدند، امّا چند نفر عالم كه در آن مجلس حضور داشتند، سخت اعتراض كردند و امرا نيز اعتراض آنها را قبول كرده رأى صوفيان را ردّ نمودند. آخر كار قرار بر اين شد كه مذهب شيعه اثناعشريه را مذهب رسمى دولت صفويه معين نموده به ترويج و ترميم آن بكوشند و به همين واسطه اهالى شيعه ايران را با خود همراه ساخته، سنيان اين مملكت را هم قهرا و كرها داخل طريقه شيعه نموده از براى ساير شيعيان عالم اسلاميت نيز دولت صوفيه صفويه را مرجع معنوى معين نمايند...»(13).

بر اساس روايت ياد شده، در شورايى كه شاه اسماعيل براى انتخاب مذهب رسمى تشكيل داده بود، علاوه بر قزلباشها كه بازوى نظامى او بودند، گروه ديگرى هم شركت داشتند كه از نظر معنوى نفوذشان بر شاه اسماعيل از قزلباشها به مراتب بيشتر بوده و به نظر ما اين گروه با نفوذ، همان علماى شيعه بودند كه از امكانات مادى و معنوى كه در اختيار شاه اسماعيل بود براى تحقق هدف خود يعنى رسمى كردن مذهب تشيع و تقويت آن بهره گرفتند و از آنجا كه شاه و قزلباشها نيز به پيامبر و ائمه طاهرين عشق مى ورزيدند و مذهب جديد مى توانست مقوّم سياست آنها باشد نه تنها مخالفتى نكردند، بلكه خود نيز از مؤيدان و مشوقان و متوليان مذهب جديد شدند.

نكته ديگرى كه حضور علماى شيعه را در رسمى كردن تشيع اجتناب ناپذيرمى كند بهره گيرى از عامل تولى و تبرى براى تحقق اين امر بوده است. اعمال تولى و تبرى نمى توانست تنها از طريق زور صورت گيرد، بلكه مى بايد با ابزارى صورت گيرد كه با روح و روان انسانها سازگار باشد و حقايقى را براى آنها روشن سازد تا بتواند آنها را به تغيير مذهب وا دارد، چنان كه خود عقايد گذشته برائت جويند و نسبت به اصول مذهب تشيع تمايل پيدا كنند و به نظر ما عاشورا مهم ترين ابزارى بود كه مى توانست اين مهم را به انجام رساند. از شواهد و قرائن نيز برمى آيد كه اين عامل مورد توجّه متوليان مذهب تشيع بوده است و از آن تا آنجا كه امكانات و شرايط جامعه اجازه مى داده براى نشر مذهب تشيع بهره گرفته اند.

هر چند مورخان دوره صفويه بر خلاف جهانگردان اروپايى به ضبط مراسم سوگوارى عاشورا و تأثيرات آن در ساختار جامعه همتى نگمارده اند و تنها به صورت جسته و گريخته ضمن ساير وقايع به آن اشاره اى گذرا نموده اند، شواهد قطعى در دست است كه با آغاز رسمى شدن تشيع در ايران برگزارى اين مراسم كه سابقه اى ديرينه داشت در تمام سطوح جامعه از صدر تا ذيل گسترش يافت.

همان طور كه ملاحظه مى شود، گستردگى توجّه مردم به عاشورا و عزادارى و به تبع، تأثير آن بر مردم در دوره صفويه به خوبى از سخنان نويسنده كتاب عالم آراى نادرى هويداست؛ زيرا اگر چنين نبود، نادر در جهت سياستهايش در پى توقف آن برنمى آمد.

مؤلّف تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام مى نويسد:

«... در ماه محرم فقط در روز عاشورا مجلس عزايى منعقد كرده يكى از وعاظ كتاب روضة الشهداى حسين واعظ كاشفى را بر منبر مى خواند. (حضّار) ندبه و گريه مى كردند. چون اين كتاب به فارسى بود، غالب امرا حتى لشكر كه ترك و نادان و بى سواد بودند نمى فهميدند... شاه اسماعيل جهت اين مشكل دستور داد تا ملاّ محمّد بغدادى مشهور به فضولى كتابى در مقتل الحسين به زبان تركى نوشته در ماه محرم وعاظ از آن استفاده كنند»(14).

گر چه بنابر گزارشهاى مورخان و سياحان در دهه هاى نخست حكومت صفويه مراسم سوگوارى عاشورا در دهه اول محرم برگزار مى شد، به مرور زمان از ابتداى محرم تا پايان صفر، ايام عزا و سوگوارى شناخته شد(15) و به صورت فرهنگ غالب مردم درآمد و حتى بر مراسم ملى برترى يافت، چنان كه اگر سالى ايام عاشورا با عيد نوروز مقارن مى شد براى رعايت ايام سوگوارى، جشن نوروز را به تعويق مى انداختند(16). از مرحوم قاضى نور اللّه شوشترى نقل شده كه علماى شيعه معتقد به سوگوارى براى امام حسين عليه السلام در تمام ايام سال بودند. ايشان مى نويسد: هنگامى كه شاه اسماعيل در سال 909ق در شيراز به ملاقات شيخ محمّد بن يحيى بن على الجيلانى اللاهيجى رفت مشاهده كرد كه او لباس سياه پوشيده با تعجب علت را جويا شد كه شيخ در پاسخ گفت: جهت تعزيه حضرت امام حسين عليه السلام . حضرت شاه فرمودند كه تعزيه ايشان قرار يافته كه در سالى ده روز بيش نيست كه شيخ گفت مردم اشتباه كرده اند، تعزيه آن حضرت تا دامن قيامت باقى است(17).

محمّد كاظم مروى ضمن گزارش وقايع دشت مغان (1148ق) اظهار مى دارد:

«شوراى كبراى مغان به همگى اهل ايران در خصوص نگرفتن تعزيه سيد شهدا و مدفون ارض كربلاى پر بلا ابا عبد اللّه حسين عليه السلام كه سابق بر اين از ايام كشورگشا شاه اسماعيل صفوى اشتهار داشت و در مملكت ايران حسب الواقع لوازم ماتم دارى و تعزيه دارى را به عمل آورد و به جهت رقت قلب، اكثر خانه ها و مسجدها و مدرسه ها را آيين بسته، محفلها و نخلها و علامات كربلا را ظاهر مى نمودند، حسب الامر جهانگشا به قدغن و تأكيد تمام، موقوف فرمودند»(18).

با توجّه به آنچه ياد شد، اكنون مى توان به بررسى كاركرد مراسم عاشورا در تبيين و ترويج مذهب تشيع پرداخت. به نظر ما احساسات از مهم ترين عواملى است كه مى تواند جامعه اى را براى پذيرش عقيده اى و ردّ عقيده اى ديگر آماده نمايد و هر قدر عامل محرك احساسات داراى پشتوانه عقلى و الهى و با فطرت و نيازهاى معنوى جامعه متناسب باشد، تغييرات با سرعت بيشتر و آگاهانه تر صورت مى گيرد و زمينه را براى تبيين و تعليم عقيده جديد مهيا مى نمايد. بنابراين صفويه كه مى خواست از ملت ايران امتى تحت لواى تشيع بسازد طبيعى بود كه واقعه كربلا را ترويج نمايد؛ زيرا آن از يك سو تبيين كننده مذهب تشيع بود و از سوى ديگر عاشورا به سبب ماهيتش با فطرت انسانها و روحيه آزادگى و ظلم ستيزى ايرانيان سازگار بود؛ چنان كه ساموئل گرين اظهار مى دارد:

«ايرانيهاى شيعه اوايل زمان صفويه، به واسطه ذوق جديد و تعصب ملى به هيجان درآمده، ميدانى براى نمودن جمعيت مذهبى خود طالب بودند. اين امر، در موقع تعزيه وقايع مهمه زندگى على عليه السلام و اخلاف او ميسر گرديد»(19).

عامل تولى و تبرى از مهم ترين اركان تغيير مذهب به شمار مى آمد و اين عامل اساسى از طريق مجالس سوگوارى تحقق يافت و به عبارت ديگر، سخنان مهرآميز وعاظ و مداحى شورانگيز مداحان، اصول و فروع عقايد تشيع را در قلوب مردم جاى داد. عشق به اهل بيت پيامبر در ميان ايرانيان از مهم ترين عواملى بود كه تغيير مذهب را در ايران تا حدى آسان و موفقيت آميز نمود و متوليان امر كوشيدند كه با بهره گيرى از اين پتانسيل موجود در جامعه امتى واحد بسازند. لذا در ايام محرم در هر كوى و برزن مجالس عزادارى برپا نمودند و مردم را به مجالسى وارد كردند كه تا حدود زيادى با آن آشنايى و تعلق خاطر داشتند، چنان كه مسيو ماربين آلمانى مى نويسد:

«در جميع فرق اسلاميه طبقه اى ديده نمى شود كه از روى ديانت منكر ذكر مصائب حسين عليه السلام شده و نفرت از آن نمايد، بلكه عموما يك گونه رغبت طبيعى به اداى اين رسم مذهبى دارند و جز اين نكته اتحاديه در مسلمانان مختلفة العقيده ديده نمى شود»(20).

با حضور در اين مجالس، رفته رفته كينه ها و دشمنيها و جداييهاى ناشى از اختلافات فرق مذهبى و احيانا قومى نيز تا حد قابل توجهى به دوستى، محبت و وحدت مبدل مى شد و اين گام اول ـ و تا حدودى مشكل ـ در جهت ساختن امتى جديد بود.

مرحله بعد ايجاد علقه و بالا بردن آگاهيها نسبت به مذهب تشيع بود. در اين محافل و مجالس واعظان مى توانستند با موعظه هاى آتشين خود با استفاده از آيات و روايات و تاريخ، حقانيت مذهب شيعه را ثابت كنند و مداحان و نوحه سرايان با ذكر فضائل و مصيبتهاى وارده بر ائمه مى توانستند بين قلوب مردم و ائمه طاهرين رابطه عاطفى برقرار كنند و نسبت به دشمنان آنها بذر نفرت و عداوت بيفشانند؛ چنان كه جوزف مورخ فرانسوى اظهار مى دارد:

«فرقه شيعه حتى در زمان سلاطين صفويه مذهب خود را به زور شمشير ترقى ندادند. به قوه كلام كه اثرش بيشتر از شمشير است اين طايفه به اين درجه ترقى محيّر العقول نموده اند».(21)

فيگوئروا هم كه در سال 1028ق در ايام سلطنت شاه عبّاس اول به ايران مسافرت كرده و از نزديك با مجالس وعظ و خطابه و عزادارى آشنا شده در اين باره اظهار مى دارد:

«موعظه گران اين مجالس علماى شرع اند و غالبا ملا يا قاضى ناميده مى شوند. اينان در هر جايى كه مردم گرد آمده باشند بر منبرهاى بلند مى نشينند و با حرارت تمام و سخنان گيرا، خصوصيات مرگ يا شهادت حسين عليه السلام ، امام بزرگ خويش را بيان مى كنند»(22).

آية اللّه العظمى گلپايگانى از مراجع معاصر نيز كه خود شاهد ممنوعيت برگزارى مراسم عاشورا از سوى رضا شاه و اهتمام مردم در برگزارى آن بوده درباره اهميت مراسم عاشورا در ترويج تشيع اظهار مى دارد:

«در هر دهى، در هر شهرى، در هر مكانى، اين دين با اين مجالس ترويج مى شود. اگر روضه نباشد به اين عموميت نمى شود، چون اين عزادارى دين مردم شده و از دين مردم است و با گوشت و پوست و خون مردم ممزوج شده»(23).

روايات پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام در باره ثواب گريه در عزاى امام حسين عليه السلام كه از طريق علماى شيعه و سنى در كتب روايى و مقاتل به ويژه روضة الشهداء(24) كه از منابع اصلى مجالس عزادارى بود، نقل شده بود به مجالس عزادارى جنبه شرعى مى داد و در مردمى كه خواهان سعادت اخروى بودند انگيزه قوى ايجاد مى كرد كه با ميل و رغبت در اين مجالس شركت كنند؛ چنان كه جوزف مورخ فرانسوى در اين باره مى نويسد:

«... زياده بر آنچه به تصور آيد عام و خاص اين فرقه را راسخ العقيده گردانده و همين نكات باريك سبب شده است كه از آغاز ترقىِ مذهب شيعه شنيده نشده است كه جمعى يا جماعتى از آنان ترك دين اسلام را گفته يا به ساير فرق اسلاميه بگروند»(25).

به نظر ما اين به سبب اقتدار شيعيان بود كه در اثر همبستگى ناشى از حضور مستمر در مراسم مذهبى به دست آمده بود و اين حقيقتى است كه از نظر مستشرقان هم مخفى نمانده است(26).

بدين سان مردم ايران كه به زودى دريافتند حيات سياسى، مذهبى و اجتماعى آنان مرهون مجالس سوگوارى براى ائمه طاهرين به ويژه امام حسين عليه السلام است، چنان با آن مراسم خو گرفتند و در برگزارى آن همت به خرج دادند كه حدود دو قرن و نيم بعد كه نادر شاه كوشيد از برگزارى آن جلوگيرى كند موفقيتى به دست نياورد. مؤلّف عالم آراى نادرى در اين باره مى نويسد:

«امّا به طور مخفى شيعيان و مواليان در تعزيه دارى اقدام داشتند و در اكثر بلاد جمعى از بوكاپيشگان به نهج سابق ماتم دارى و تعزيه دارى مى نمودند»(27).

از عملكرد نادرشاه به خوبى برمى آيد كه مراسم عزادارى به ويژه در ماه محرم در تقويت و رشد مذهب تشيع نقش انكارناپذيرى داشته است و گر نه، همان طور كه قبلاً گفته شد، نادرشاه براى ممانعت از برگزارى آن اقدام نمى كرد.

مردم ايران با حضور در اين مراسم با حقيقت و فلسفه تولى و تبرى آشنا مى شدند و علاوه بر آن، اصول، فروع و احكام مذهب خود را فرا مى گرفتند؛ از اين رو توده شيعيان به رغم بى سوادى مى توانستند تا حدودى پاسخگوى نيازهاى مذهبى خود باشند. در واقع اين مجالس از يك سو محلى براى همبستگى و همدلى مردم و از سوى ديگر نوعى مدرسه همگانى بود كه به تبيين و تعليم مبانى تشيع مى پرداخت. امام خمينى قدس سره در اين باره مى نويسد:

«مجالسى كه به نام روضه در بلاد شيعه به پا مى شود با همه نواقص كه دارد باز هر چه دستور دينى و اخلاقى است و هر چه انتشار فضائل و پخش مكارم اخلاق است در اثر همين مجالس است. دين خدا و قانونهاى آسمانى كه همان مذهب مقدس شيعه است كه پيروان على عليه السلام و مطيعان اوالوالامرند در سايه اين مجالس مقدس كه اسمش عزادارى و رسمش نشر دين و احكام خداست تاكنون به پا بوده و پس از اين هم به پا خواهد بود».(28)

سياحان اروپايى نيز كه اين مراسم را از نزديك مشاهده كرده و جزئيات آن را به دقت ثبت كرده اند به اين نكته اشاره نموده اند كه به احتمال زياد وعاظ بخشى از سخنرانى خود را به بيان احكام، آيات قرآن و احاديث ائمه و تفسير آنها اختصاص مى دادند و ذكر وقايع عاشورا و خواندن مصيبت هم از ضروريات اين مجالس بود(29) به گونه اى كه مستمعان نه تنها با محتواى مذهبشان آشنا مى شدند، بلكه پيوندى عالمانه و آگاهانه و عاطفى با ائمه طاهرين برقرار مى نمودند كه اين خود در تقويت باور مذهبى آنها بسيار مؤثر بود.

نتيجه گيرى

متوليان مذهب تشيع از مراسم عاشورا كه در ايران سابقه اى ديرينه داشت و شيعه و سنى جداى از اختلافاتشان به آن تعلق خاطرى داشتند، براى تبيين و ترويج مذهب تشيع بهره بردارى كردند و از آنجا كه ماهيّت اين مجالس بر مبناى شور و شعور استوار بود و با فطرت انسانها سازگار مى نمود، اين كار عظيم با كمترين تنش به صورت طبيعى انجام شد. بنابراين با توجّه به كاركرد مراسم عاشورا در استوارى مذهب تشيع كه از اركان جدايى ناپذيراين مذهب گشته است، نمى توان شكوه و عظمت تشيع را بدون آن تصور كرد.

1 ـ امير محمود خواند، تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوى، با تصحيح و تحشيه محمّد على جرّاحى، نشر گستره، 1370ش، ص 66-65؛ حسن بيك روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبد الحسين نوايى، تهران، بابك، 1357ش، ص 86؛ ابوبكر طهرانى، ديار بكريه، به كوشش نجاتى لوغان ـ فاروق سومر، تهران، طهورى، 1356ش؛ عبدى بيك شيرازى، تكملة الاخبار، تصحيح عبدالحسين نوائى، نشر تهران، 1369ش، ص 41-40؛ قاضى احمد غفارى، تاريخ جهان آرا، به كوشش سيد ابوالقاسم مرعشى، تهران، انتشارات كتابفروشى حافظ، 1343ش، ص 266؛ سفرنامه هاى ونيزيان در ايران، ترجمه منوچهر اميرى، انتشارات خوارزمى، 1349ش، ص 310.

2 ـ بنگريد به: عبدالحسين زرين كوب، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران، انتشارات اميركبير، 1366ش، ص 224.

3 ـ محمّد يوسف واله اصفهانى، خلد برين، به كوشش مير هاشم محدّث، تهران، بنياد موقوفات افشار، 1372ش، ص 197-196 و نيز ص 122، 171، 201-199؛ تاريخ عالم آراى صفوى، به كوشش يداللّه شكرى، انتشارات اطلاعات، 1363ش، ص 124-123.

4 ـ محمّد يوسف واله اصفهانى، خلد برين، ص 200 و 123.

5 ـ بنگريد به: مؤلّف نامعلوم، عالم آراى شاه اسماعيل، به كوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349ش، ص 399-398.

6 ـ محمّد مترجم اسپناقچى، تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام، ص 321-320.

7 ـ رضا قليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصرى، خيام، 1339ش، ج 8 ، ص 171.

8 ـ عبد الحسين نوايى، شاه طهماسب صفوى، مجموعه اسناد و مكاتبات تاريخى همراه با يادداشتهاى تفصيلى، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1350ش، ص 229-228.

9 ـ على شريعتى، تشيع علوى و تشيع صفوى، كتابخانه دانشجويى و دانشگاه ادبيات و علوم انسانى، 1352ش، ص 159.

10 ـ مسيو ماربين آلمانى، سياسة الحسينيه يا روليسيون كبير، چاپ زهره، بى تا، ص 45-44.

11 ـ همان، ص 50.

12 ـ گاسپار دروويل، سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، چاپ سوم: انتشارات شباويز، 1367ش، ص 139-138.

13 ـ رضا قليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصرى، ج 8 ، ص 169.

14 ـ محمّد مترجم اسپناقچى، تاريخ انقلاب اسلام بين الخاص و العام، ص 600-599، به نقل از: يوسف جمالى، زندگانى شاه اسماعيل اول، ص 242-241.

15 ـ پترجى چلكووسكى، تعزيه نيايش و نمايش در ايران، ترجمه داوود حاتمى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1367ش، ص 166-165؛ پيترو دلاواله، سفرنامه، ترجمه شجاع الدين شفا، نشر علمى و فرهنگى، 1370ش، ص 123-122؛ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، به اهتمام رحيم رضازاده ملك، تهران، چاپ آفتاب، 1363ش، ص 435-434.

16 ـ بنگريد به: رضاقليخان هدايت، تاريخ روضة الصفا ناصرى، ج 8، ص 407-406؛ اسكندر بيك منشى، عالم آراى عباسى، تصحيح محمّد اسماعيل رضوانى، دنياى كتاب، 1377ش، ج 2، ص 1367 و 1407-1406.

17 ـ قاضى نور اللّه شوشترى، مجالس المؤمنين، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1365ش، ج 2، ص 153-152.

18 ـ محمّد كاظم مروى (وزير مرو)، عالم آراى نادرى، با تصحيح و مقدمه محمّد امين رياحى، اتشارات علمى، 1358ش، ج 3، ص 982. شوراى دشت مغان در سال 1148ق به امر نادرشاه تشكيل شد و سلطنت ايران از صفويه به نادرشاه افشار انتقال يافت.

19 ـ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، ص 433.

20 ـ مسيو ماربين آلمانى، سياسة الحسينيه يا روليسيون كبير، ص 45.

21 ـ همان، ص 53.

22 ـ بنگريد به: دن گارسيا دسيلوا فيگوئروآ، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سميعى، تهران، نشر نو، 1363ش، ص 309-308.

23 ـ على ربانى خلخالى، عزادارى از ديدگاه مرجعيت شيعه، تهران، چاپ بهرام، محرم 1411ق، ص 14-13.

24 ـ ملا حسين واعظ كاشفى، روضة الشهداء، با تصحيح و حواشى آية اللّه ابو الحسن شعرانى، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، 1371ش، ص 13-12.

25 ـ مسيو ماربين آلمانى، سياسة الحسينية يا روليسيون كبير، ص 57-56.

26 ـ ساموئل گرين، ايران و ايرانيان، ص 433؛ مسيو ماربين آلمانى، سياسة الحسينية يا روليسيون كبير، ص 45-44.

27 ـ محمّد كاظم مروى، عالم آراى نادرى، ج 3، ص 982؛ جونس هنوى، زندگى نادرشاه، ترجمه اسماعيل دولتشاهى، چاپ دوم: انتشارات علمى و فرهنگى، 1365ش، ص 157-156.

28 ـ امام خمينى، كشف الاسرار، انتشارات دين و دانش، بى تا، ص 174-173.

29 ـ فيگوئرا، سفرنامه، ص 310-309.

/ 1