كاركرد مراسم عزادارى در انقلاب مشروطه ايران
اصغر فروغى ابرى
استاديار دانشگاه اصفهان
با پيروزى انقلاب اسلامى ايران و نقشى كه محرم و مجالس عزادارى در شكلگيرى، پيروزى و حفظ آن داشته، شايسته است كه اهميت اين ماه و مجالس عزادارى در ديگر تحولات اجتماعى و سياسى تاريخ معاصر ايران مورد تحقيق و بررسى قرار گيرد، تا نقش آن در آگاهى توده مردم، ايجاد روحيه ظلم ستيزى، روحيه مبارزه با استبداد و استعمار و روحيه عدالتخواهى ايرانيان آشكار گردد.
مورخان انقلاب مشروطه عوامل متعددى را براى شكلگيرى و پيروزى انقلاب ذكر كردهاند كه هر يك در جاى خود حائز اهميت و قابل توجه است. مقاله حاضر به بررسى تأثير مجالس وعظ و خطابه و عزادارى در شكلگيرى و پيروزى انقلاب مشروطه مىپردازد و مطالب آن پيرامون موضوعات ذيل تدوين گرديده است:
الف ـ جايگاه مجالس عزادارى نزد شيعيان
ب ـ نقش مجالس عزادارى در آگاهى مردم و شكلگيرى انقلاب مشروطه
ج ـ اقدامات عين الدوله براى جلوگيرى از برگزارى مجالس وعظ و خطابه
د ـ ايجاد اجتماعات بزرگ و حضور توده مردم در صحنه
ه ـ نهضت امام حسين عليهالسلام ، الگوى رهبران انقلاب مشروطه
جايگاه مجالس عزادارى نزد شيعيان
در تاريخ شيعه محرم جايگاه ويژهاى دارد و خاستگاه بسيارى از تحولات اجتماعى و سياسى بوده و هست. در واقع مجالس عزادارى كه در اين ماه به ياد مصائب امام حسين عليهالسلام بر پا مىشود از مهمترين عوامل حفظ و نشر مذهب تشيع مىباشد.
عزادارى در مصائب ائمه طاهرين به ويژه امام حسين عليهالسلام از ديرباز در شهرهاى شيعه مذهب و هنگامى كه تشيع مذهب رسمى ايران گشت، در بسيارى از شهرها برگزار شده است و ايرانيان از آغاز تولد با سبك و روش و اهميت آن آشنا شده و مىشوند. به عبارت ديگر، اين مجالس با خون و پوست آنان عجين گشته، به طورى كه با فرا رسيدن ايام سوگوارى نه تنها چهره شهرها تغيير مىكند، بلكه در جسم و روح شيعيان تحول بزرگى پديد مىآيد و همه عاشقانه خود را وقف هر چه بهتر برگزار كردن اينمجالس مىكنند.
هر كس با آداب و رسوم ايرانيان آشنا باشد به خوبى به اهميت اين مجالس نزد آنان پى مىبرد و اين حقيقت بر وى آشكار مىگردد كه اين گونه مجالس در تحولات اجتماعى و سياسى تاريخ ايران نقشى مهم را ايفا كرده است و به اهميت آن در بيدارى و آگاهى شيعيان پى مىبرد.
جلال الدين مدنى در مورد نقش مجالس عزادارى در تحولات اجتماعى و سياسى مىنويسد:
«محرم آغاز هر سال قمرى يادآور قيام حسين بن على عليهماالسلام است. سابقه غالب جنبشها و نهضتهاى اسلامى به خصوص در جامعه تشيع نشان مىدهد كه متأثر از اجتماعات محرم در عزادارى امام حسين عليهالسلام بوده است. انقلاب مشروطيت هم دقيقا چنين وضعى را دارد. محرم سال 1323 همين موقعيت را داشت. شور و هيجان در اجتماعات بيشتر محسوس بود. مردم عزادارى و ذكر مصيبت را همراه با ايراد خطابه در فجايع حكومت طالبند. مردم از جمع شدن در حسينيه و تكيه نتيجه فورى مىخواهند.»(1)
نقش مجالس عزادارى در آگاهى مردم و شكلگيرى انقلاب مشروطه
همه كسانى كه در باره انقلاب مشروطه سخنى گفته يا مطالبى نوشتهاند، آگاهى مردم را از ضروريات وقوع انقلاب دانستهاند.
مهمترين وسايلى كه مردم مىتوانستند به وسيله آنها سطح آگاهى خود را بالا ببرند، عبارت بودند از: مجله، روزنامه، كتاب، مدارس جديد و غيره. ناگفته پيداست كه استفاده از اين وسايل نياز به سواد خواندن و نوشتن داشت كه بسيارى از مردم از آن بىبهره بودند. بنابراين افراد انگشت شمارى مىتوانستند از طريق مطالعه آگاهى خود را نسبت به اوضاع مملكت خود و ممالك ديگر بالا ببرند. پر واضح است كه براى ايجاد انقلاب و تحولى عظيم يعنى مهار كردن رژيم استبدادى و دخالت مردم در سرنوشت خودشان نياز به نيروى آگاه و مشتاق بيشترى بود و با توجه به شرايط اجتماعى و سياسى حاكم بر جامعه، مراسم عزادارى و مجالس روضهخوانى از بهترين وسائل تحقق اين امر به شمار مىآمد. بنابراين دور از ذهن نمىنمايد كه در چنين مواقعى نظرها متوجه واعظان و خطيبانى گردد كه در اين گونه مجالس مىتوانستند حقايق را براى توده مردم بيان كنند و آنها را به حقوقشان آگاه نمايند.
يكى از وعاظ مشهور ايام انقلاب مشروطه سيد جمال الدين واعظ اصفهانى بود كه ملكزاده در مورد نقش وى در بيدارى مردم مىنويسد:
«در مجالس وعظ و خطابه مردم را به اهميت قانون و مزاياى حكومت قانونى آشنا نمود.»(2)
سيد جمال الدين واعظ در آگاهى توده مردم تأثير بسزايى داشت، زيرا به گفته يغمايى: «پيش از ظهور سيد و شروع خطابت او مردم كوچه و بازار از سياست و حكومت و حقوق اجتماعى خود هيچ آگاهى نداشتند. اين خطيبِ با حميتِ بيدار دل عامه را از خواب غفلت بيدار و هشيار كرد و به تحصيل حقوق خويش برانگيخت»(3).
يغمائى ضمن بر شمردن عوامل انقلاب مشروطه مىافزايد:
«البته همه اينها اثر بسيار داشته، اما مىتوان باور داشت كه به تحقيق در روييدن شاخه و ريشه و بر افشاندن و تناور شدن نهال آزادى ايران و رهايى ملت، نهيبهاى تندر آساى سيد جمال از جمله عوامل مؤثر بوده است. وى عامه را از خواب غفلت بيدار كرد، به هيجان آورد و به جانبازى برانگيخت»(4).
او بر خلاف روحانيون سنتى كه در مجالس عزادارى به ذكر مصيبت و گريه مستمعان بسنده مىكردند، تلاش مىكرد كه فلسفه قيام امام حسين عليهالسلام و مبارزات ساير ائمه عليهمالسلام را براى مردم تبيين كند. «و اگر در مىيافت كه مستمعان به جاى اينكه از فداكاريهاى راستين ائمه اطهار سرمشق بگيرند بيهوده مىگريند و بر سر و سينه مىزنند از خشم بر مىافروخت و به ايشان سرزنش مىكرد»(5).
مسجد شاه (امام) تهران از مهمترين مراكزى بود كه سيد جمال در آنها منبر مىرفت و از حقايق اسلام و قرآن و زندگى پيامبر و ائمه طاهرين سخن مىگفت و بنا بر قول ملك زاده طولى نكشيد كه «فصاحت بيان و افكار بلندش تهران را تكان داد و هزارها نفر مردان روشنفكر در پاى منبرش اجتماع مىنمودند و صيت شهرتش در تمام ايران بلند شد و گفتههايش نقل مجالس و محافل گرديد و خطابههايش صداى زنگ حاضر باش آزادى را به ملت ايران رسانيد»(6).
سيد جمال الدين در اصفهان، شيراز، تبريز و تهران منبر مىرفت و بنا به نوشته ناظم الاسلام كرمانى «جمعيت بسيارى در حوزه و منبر او جمع مىشدند. جناب واعظ هم هيچ ملاحظه از امام مسجد نمىنمود... در اين اواخر تجرى واعظ به حدّى رسيد كه از شاه و رجال دولت و وزراى مملكت و حكام جور هم ذكرى مىفرمود»(7).
ماه محرم كه به طور طبيعى زمينههاى تبليغ و پند و موعظه آمادهتر مىشد، اوج سخنرانيهاى خطباى مشروطه بود. ادوارد براون در اين باره مىنويسد:
«به ويژه در ماه محرم قمرى سيد جمال به فعاليت خاص خود دست زده نفوذ بىاندازهاى در ميان كلاهنمدىها و پيشهوران و طبقه پايين و متوسط پيدا كرده بود، با زبان عوام فهم سخن مىراند»(8).
ذكر همه آنچه در مورد نقش سيد جمال الدين واعظ در بيدارى توده مردم در منابع آمده است در اينجا مقدور نيست و همين چند نمونه به خوبى بيانگر تلاش وى در راه تحقق مشروطه است و چنان كه اقبال يغمائى نوشته، او بود كه نخستين بار لفظ مشروطه را بر زبانها انداخت و مردم را برانگيخت كه به جاى تشكيل عدالتخانه، طلب كار مشروطيت و حكومت قانون شوند(9).
ملك المتكلمين نيز يكى ديگر از خطباى توانا و روشنفكرى بود كه در اصفهان، تبريز، تهران، شيراز و مشهد منبر مىرفت و تحوّل بزرگى در ميان مردم ايجاد كرد. او كه به واسطه مخالفت با استقراض از روس مجبور به ترك تهران شد مدتى در گيلان به سر برد و به آگاهى مردم پرداخت. سيد حبيب اللّه اشرف الواعظين كه همراه وى بوده در مورد تأثير سخنرانى او در بيدارى مردم مىنويسد:
«هزارها نفوس در مجالس وعظ و خطابه حضور مىيافتند و از آن چشمه فضل و دانش سيراب مىشدند. زمانى نگذشت كه گويى يك نهضت ملى در اين شهر پديدار گشته و شوق و شعفى بيرون از حد در مردم آشكار شد. مردم حرفهايى كه تا آن زمان به گوششان نرسيده بود، شنيده و زمزمه عدالت و حبّ وطن و شرافت ملى در افكارشان راه يافت»(10).
ملك زاده مىنويسد ملك المتكلمين «على رغم مخالفت روحانيت مرتجع و وابسته، مورد حمايت آقاى طباطبايى بود. بنابراين او را در ماه رمضان براى وعظ در مسجدى كه خود در آن نماز مىگزاشت دعوت كرده و سخنرانيهاى وى چنان پر محتوا و جذاب بود كه به زودى مورد توجه و استقبال خاصّ و عام قرار گرفت»(11).
ملك زاده در جايى ديگر مىنويسد:
«به تشويق نصيرالملك شيرازى متولى باشى چند شب در مسجد معروف گوهرشاد منبر رفت و از همان شب اول شوق و شعفى از طرف مردم پديدار گشت»(12).
او از قول ذوالرياستين نيز مىنويسد:
«با ورود ملك المتكلمين به شيراز روح تازه در اجساد خمود دميده شده و شور و عشقى در مردم پديدار گشت، مردمانى كه شورى در سر داشتند و ايمانى در دل مىپروراندند، پروانهوار گرد شمع وجودش جمع شدند، براى استفاده او را به وعظ در مسجد وكيل دعوت نمودند. در اندك زمانى چنان هيجانى در افكار پديدار شد و حرفهاى تازه در ميان مردم منتشر گشت»(13).
او اضافه مىكند كه عصرها را همگى در صحن بزرگ جمع مىشدند و اكثر روزها ملك المتكلمين يا سيد جمال الدين منبر مىرفتند و از منافع مشروطيت و حقوق حقه ملت سخن مىگفتند و مردم را به پايدارى تشويق مىكردند(14).
در بيشتر شهرها به ويژه اصفهان، مشهد و تبريز هر روزه به مناسبتهاى مختلف مجلسى برپا مىشد و خطبا با شيوه خاصى مردم را از مسائل اجتماعى و سياسى آگاه مىكردند.
آذربايجان نيز كه از مراكز مهم انقلاب به شمار مىآمد از خطباى توانايى همچون ميرزا حسين واعظ، شيخ سليم و ميرزا جواد ناطق برخوردار بود كه آنان در ايام انقلاب در محافل و مجالس از فجايع حكومت استبداد و منافع حكومت مشروطه سخن مىگفتند و مردم را براى به دست آوردن مشروطه تهييج مىكردند. نصرت اللّه فتحى در مورد تأثير كلام ميرزا حسين واعظ مىنويسد:
«او از اجله ناطقين مشروطه بود و صاحب حنجره طلايى كه به قول كسروى، خدا حنجره او را براى نجات مشروطه خلق كرده بود؛ زيرا تأثير سخنش و تُنِ صدايش چنان نافذ و اثربخش بود كه جوانان از پاى منبرش برخاسته و براى فدائىگرى و مجاهد شدن و اسلحه گرفتن يكسره به مراكز مربوطه مراجعه مىكردند»(15).
شكى نيست كه كانون اصلى انقلاب تهران بود؛ زيرا انقلابيون دستخط مشروطه را از شخص شاه طلب مىكردند و ساير شهرها نيز چشم به اقدامات رهبران نهضت در تهران دوخته بودند و خوشبختانه حضرات آيات طباطبايى و بهبهانى كه از رهبران برجسته انقلاب به شمار مىآمدند بر خواسته خود اصرار مىورزيدند و حاضر به عقبنشينى نبودند. آنان كه از مقام علمى و معنوى والايى برخوردار بودند همچون ساير خطباى انقلاب براى افشاى جنايات مأموران و منافع حكومت مشروطه از منبر استفاده مىكردند. آيت اللّه طباطبايى در چهاردهم جمادى الاولى 1324 ق كه اوج انقلاب بود طى خطابهاى ضمن بر شمردن ظلم و ستم حكام نسبت به رعايا خواستار ايجاد عدالتخانه شد(16). ايشان آگاهى مردم را در رسيدن به حقوقشان از ضروريات اوليه مىدانست و بر آن تأكيد مىكرد(17).
مهمترين عامل براى آگاهى توده مردم همانا اجتماع آنان بود كه در مساجد و تكيهها به وقوع مىپيوست. علاوه بر مساجد، مرقد شاه عبدالعظيم و حرم حضرت فاطمه معصومه در قم از مراكز آگاه كردن مردم به شمار مىآمد؛ زيرا «هر روز وعاظ براى مردم سخنرانى مىكردند»(18) و علاوه بر آگاه كردن آنان، ايشان را به صبر و مقاومت فرا مىخواندند. به گفته ملك زاده: «تحصن حضرت عبدالعظيم و قم، در حقيقت يك نوع مدرسهاى بود كه در آن افراد از اوضاع جهان و افكار نوين و منافع مشروطيت و حقوق ملت اطلاع پيدا كردند و آموختند كه با چشم باز و فهميده و دانسته در راهى كه پيش گرفته بودند قدم بردارند»(19).
وى به نقل از يكى از محققان اروپايى مىنويسد:
«انقلاب خود مدرسه بزرگى است كه در آن عده بىشمارى از كليه طبقات مردم علم آزاديخواهى و وطن دوستى مىآموزند». سپس مىافزايد: «اين حقيقت در ايران بيشتر صدق مىكند؛ زيرا قبل از نهضت مشروطيت عده كسانى كه از روى تحقيق و مطالعه معنى و منافع حكومت ملى و آزادى را مىدانستند و از منافع حقيقى مشروطيت اطلاع داشتند، انگشت شمار بودند و بعد از واقعه مهاجرت به قم، هزارها نفر مطلع و مؤمن به مشروطيت و آزادى در ميان آن جماعت پيدا شدند و اين نكته بزرگترين فايدهاى بود كه از آن حوادث نصيب مردم شد»(20).
اين سخنان حقيقتى است انكارناپذير؛ چرا كه در ايام انقلاب به واسطه وجود جوى مناسب خطبا و رهبران انقلاب مردم را با مفهوم «مساوات، عدالت، آزادى، حقوق، امنيت، علم و ارزش دانش و نقش مجلس شوراى ملى در احقاق حقوقشان آگاه مىكردند»(21).
علما براى مقابله با تجاوزات و زورگويىهاى بيگانگان از منبر براى تهييج مردم استفاده مىكردند. مردم نيز كه در برگزارى مجالس و اجتماعات مذهبى تبحر خاصى داشتند در اندك زمانى دعوت علما را اجابت مىكردند. از وقايعى كه بيانگر تأثير سخن علما و وعاظ در برانگيختن احساسات مردم است ويرانى ساختمان محل بانك استقراضى روس است كه بدون اجازه علما در قبرستان كهنهاى نزديك مدرسه خازن الملك بنا شده بود.
ناظم الاسلام كرمانى كه خود از نزديك شاهد اين ماجرا بوده است، مىگويد كه بهرغم اينكه مصالح ساختمان از قبيل آجر گران قيمت بود، كسى به آن توجهى نداشت و همه متوجه ويران كردن بنا بودند. وى مىافزايد: «آن وقت دانستم كه قوه معنويه مليه يك قوه ظاهره خدايى است كه اگر به جنبش آيد، مىتواند در يك ساعت يك لشكر جرار يا يك سلطنت قهار را منقلب و معدوم نمايد»(22).
در مجالس روضه نه تنها حوادث و وقايعى كه در تهران اتفاق مىافتاد به اطلاع مردم مىرسيد، بلكه حوادث و وقايعى كه در ساير شهرها به وقوع مىپيوست، بلافاصله به اطلاع مردم مىرسيد.
با توجه به مطالبى كه بيان شد، اين حقيقت بر ما روشن مىگردد كه مجالس روضه و وعظ در تهييج و آگاهى مردم نقش مهمى داشته است.
با پيروزى انقلاب مسئوليت وعاظ و خطبا دو چندان شد؛ زيرا همانگونه كه وقوع انقلاب نياز به آگاهى توده مردم داشت، حفظ و تداوم آن به آگاهى توده نيازمندتر بود. از اين رو انجمنهاى زيادى با نامهاى گوناگون تشكيل شد و گروههاى زيادى به عضويت آنها درآمدند و «ملك المتكلمين و سيد جمال الدين همه روزه در يكى از اين مجامع ملى منبر رفته و مردم را به اصول مشروطيت و وظايف ملى و حقوق اجتماعى و تفسير قانون اساسى آشنا مىكردند و در باره تاريخ ملل متمدنه و تأثيرات سلطنت ملى و نتايجى كه در ترقى بشريت از اين راه پيدايش يافته، سخن مىگفتند»(23) و اين روند تا زمانى كه وعاظ در قيد حيات بودند ادامه داشت.
اقدامات عينالدوله براى جلوگيرى از برگزارى مجالس وعظ و خطابه
مستبدان و در رأس آنان عينالدوله نمىتوانستند نسبت به عملكرد وعاظ بىتفاوت باشند. از اين رو عين الدوله با فرا رسيدن محرم 1324 ق ـ كه اوج انقلاب بود ـ به اخراج سيد جمال الدين اصفهانى از تهران فرمان داد. شيخ الرئيس ابوالحسن ميرزا نيز كه يكى از آزاديخواهان و عضو كميته انقلاب بود و در آن زمان براى پيشرفت مقاصد ملّييون كوشش بسيار مىكرد و در خانه خود منبر مىرفت و از ستمگريهاى دولتيان سخن مىراند، مورد تعقيب قرار گرفته حكم توقيف او از طرف عينالدوله صادر شد، ولى سفير عثمانى از او حمايت كرد و مانع توقيف او شد(24).
وقتى كه علما از اجراى دستخط مظفرالدين شاه نا اميد شدند دوباره بناى بر پايى مجامع و محافل را گذاشته و در باره آن به شور و مشورت و رايزنى پرداختند و مجددا منبر را كه از بهترين وسايل پند و موعظه بود به ميان آورده، به آگاهى مردم پرداختند. آقايان حجج اسلام قرار گذاردند كه هر شب مسجد و جماعت داشته باشند. آيتاللّه بهبهانى شبهاى جمعه را در مسجد سر پولك منبر رفت. موعظه شروع و بناى بيدارى مردم تجديد گرديد(25). تحمل اين گونه مجالس براى عين الدوله امكانپذير نبود. ناظم الاسلام كرمانى در اين باره مىنويسد:
«عين الدوله ديد كه اجتماع شبها در مساجد به زودى مردم را بيدار خواهد نمود؛ لذا غدغن كرد كه ساعت سه از شب گذشته احدى در كوچه و خيابان نگذرد و اگر كسى را در ساعت سه از شب گذشته مىديدند او را مأخوذ و به نظميه مىبردند... مساجد آقايان در شب موقوف گرديد و مراوده شبانه ممنوع شد. يك عده از سوار و شبگرد در كوچه و بازار و خيابان گردش مىكردند»(26).
تلاشهاى عين الدوله براى جلوگيرى از برگزارى مجالس عزادارى و بىرونق كردن آن به جايى نرسيد. وى از تبعيد وعاظ مشهور و ايجاد حكومت نظامى طرفى نبست و اين نه تنها مردم را آرام نكرد، بلكه آنان را نسبت به حكومت و اقدامات آن جرىتر كرد. عين الدوله كه خود شاهد شور و عشق شيعيان براى برگزارى مجالس عزادارى بود، يا خود را به نادانى زده بود و يا اينكه وضع حاكم بر جامعه وى را سر در گم كرده بود، به طورى كه نتوانست براى مقابله با احساسات پاك مردم راه حل عاقلانهاى را اتخاذ نمايد. به هر حال هر چند كه مردم تحت فشار قرار گرفتند، ليكن مجالس عزادارى ماه محرم 1324 ق را با شكوه برگزار كردند.
اهميت محرم در نزد شيعيان چنان است كه بيگانگان نيز به آن پى بردهاند. در گزارش سفارت انگليس از وقايع ايران آمده است:
«بر خلاف انتظار، ماه محرم به آرامى گذشت و تا نيمه ژوئن آرامش حكمفرما بود. وقتى مردم ديدند كه شاه حاضر نيست به وعدههاى خود وفا نمايد، ناراحت شدند و بالنتيجه در آغاز ژوئيه شورشهايى سهمگين رخ نمود. بازارها بسته شد و يك شمار پنجهزار نفرى از مردم به مسجد جامع پناه بردند. اتابك مسجد را محاصره [كرد [و آب و نان را بر آنها بست و آنان را مجبور به بيرون رفتن كرد. جنگى در بيرون مسجد رخ داد و دو سه تن بـا قرآن روى دسـت كشته شدند»(27).
عين الدوله كه با فشار و سختگيرى نتوانست از برگزارى مجالس عزادارى و آثار آن ممانعت كند از در نيرنگ و فريب وارد شد. «وى براى تظاهر به مسلمانى و ديندارى و جلب توجه مردم عوام، دستگاه روضهخوانى وسيعى كه تا آن زمان سابقه نداشت، برپا كرد»(28).
فريب كاريهاى عين الدوله سودى نبخشيد؛ زيرا مردم با حضور در محافل وعظ و سخنرانى از توطئههاى وى آگاه شده بودند و هيچ چيز نمىتوانست آنان را از راهى كه انتخاب كرده بودند منحرف كند. بنابراين با استنكاف عين الدوله از ايجاد عدالتخانه خشم عمومى متوجه وى شد و با فرا رسيدن ايام فاطميه زمينه براى افشاى جنايات او فراهم گرديد. در ايام فاطميه مجالس سوگوارى كه تا آن تاريخ سابقه نداشت، بر پا شد و ملك المتكلمين و حاجى شيخ محمّد در باره مفاسد دستگاه دولت و منافع مجالس ملى و تأسيس عدالتخانه سخنرانيهاى متعددى كردند و حضرات آيات طباطبايى و بهبهانى كه بيش از ديگران تحت فشار مردم قرار گرفته بودند، احتياط را كنار گذارده در روى منبر مردم را به پافشارى براى به دست آوردن عدالتخانه تشويق نمودند و مهيا بودن خود را براى فداكارى و كشته شدن در راه عدالت گوشزد مردم كرده، زمينه را براى انقلابى كه پس از اندك زمانى پيش آمد مهيا ساختند(29).
شايد براى خوانندگان اين سؤال پيش آيد كه منظور نگارنده از ذكر اين مطالب چيست و در صدد اثبات چه چيز است؟ اگر به دقت مطالب مطرح شده مورد مطالعه قرار گيرد، از آن عظمت و شكوه مجالس عزادارى نمايان مىگردد. همانطور كه قبلاً متذكر شديم رهبران انقلاب مشروطه يكى از مهمترين عوامل وقوع آن را آگاهى توده مردم دانستهاند. حال تصور كنيد كه با فقدان يا كمبود مراكز آموزشى و وسايل ارتباط جمعى، و خيل عظيم بىسوادان، آگاه كردن آنها نسبت به مشكلات خودشان چگونه ميسر مىشد.
تهيه اين همه مدارس و معلمان كارآزموده دشوار بود و در صورت ايجاد امكانات كه با وضع آن زمان غير ممكن مىنمود، با چه انگيزهاى مىشد مردم كوچه و بازار را در يك جا گرد آورد و به آنها آگاهى داد؟ آيا بر فرض اينكه امكانات فراهم مىشد و در مردم انگيزهاى ايجاد مىگشت، حكومت اجازه برگزارى چنين اجتماعاتى را مىداد؟ و دهها سؤال ديگر از اين قبيل كه نشان مىدهد به سبك مكتب و مدرسه و معلم و دانشآموز امكان آموزش و آگاهى توده مردم وجود نداشت. از اين رو رهبران انقلاب به ويژه روحانيت براى تحقق اين امر خطير متوجه مكتب بزرگ اهل بيت شدند كه به بركت عشق و علاقه شيعيان به حفظ اين مكتب، مشكلى براى بر پايى آن وجود نداشت. هزينههاى آن را خود مردم تأمين مىكردند و حضور در آن را از افتخارات خود مىدانستند و از آنجا كه شرح حال زندگى ائمه طاهرين و مصائب و ظلمستيزى آنان در اين مجالس بيان مىشد، روحيه شهادتطلبى، ايثار و فداكارى را در مستمعان افزايش مىداد و ترس و دلهره را از آنان دور مىكرد. و چون معنويت بر اين مجالس سايه مىانداخت، سخنان حق در توده مردم مؤثر واقع مىشد و بالاتر از همه حكومت نيز نمىتوانست براى مدت طولانى از برگزارى آن جلوگيرى كند. بدين سان روحانيت معتقد به انقلاب در ايام محرم، صفر، رمضان، فاطميه و در مناسبتهاى مذهبى ديگر بيشترين استفاده را براى آگاه كردن مردم بردند.
ايجاد اجتماعات بزرگ و حضور توده مردم در صحنه
علاوه بر آگاهى توده مردم، اجتماع و حضور آنان در صحنه از مهمترين عوامل انقلاب به شمار مىآمد. وقوع انقلاب نياز به حضور مردم داشت.
رهبران هر چند آگاه و فداكار باشند بدون پشتيبانى آحاد مردم به جايى نمىرسند. دشمن آنان را از پاى در مىآورد، نفى بلد مىكند و يا اگر وجودشان را خطرناك تشخيص داد، به قتل مىرساند. اگر حكومت در برابر خواستههاى رهبران انقلاب عقب نشينى مىكند نه به واسطه ترس از ايشان است، بلكه از خشم و هيجان و شورش توده مردم مىترسد. اگر سراسر كشور را شورش عمومى فرا گيرد مقابله با آن بسيار دشوار است؛ مثلاً لغو قرارداد رژى به بركت حمايت گسترده توده مردم از فتواى ميرزاى شيرازى بود. ناظم الاسلام كرمانى در مورد اهميت نقش مردم و ايمان آنان به پيشوايان دين مىنويسد:
«نتيجه اين شد كه امتياز مرتفع باشد. و شش كرور خسارت كمپانى را دولت قبول كرد و اين اول قرضى بود كه دولت ايران به خارجه مديون شد. اگر چه اين خسارت به ايران وارد آمد، ليكن در عوض ملت ايران به خود آمده و اندكى رو به بيدارى كرده، چه از اين ارتفاع امتياز رژى، ملت ايران دانست كه مىشود در مقابل سلطنت ايستاد و حقوق خود را مطالبه كرد. در واقعه رژى اعتقاد ملى و مذهبى مردم به هم گره خورد و علىرغم اختلافات مذهبى كه در ايران وجود داشت همه به حكم تحريم تنباكو تمكين نمودند»(30).
هنگامى كه فتواى تحريم تنباكو به شهرهاى ايران رسيد، ناصرالدين شاه براى مقابله با آن، حاج ميرزا مجتهد آشتيانى را تحت فشار قرار داد كه يكى از دو كار را انجام دهد، يا در ملأ عام غليان بكشد و يا از ايران خارج شود. مرحوم ميرزا شقّ اخير را قبول فرمود و عازم بر حركت شد كه اهالى تهران از اعلى و ادنى، زن و مرد، سياه و سفيد، غريب و خودى، بومى و شهرى، حرّ و مملوك، از صغير و كبير به هيجان آمده زلزله در اركان شهر افتاد و همه نالهكنان و فريادزنان واشريعتاگويان به هر طرف در حركت و دور خانه ميرزا طواف كنان بودند و به فاصله يك ساعت تمام دكاكين و سراها بسته و تعطيل عمومى شد. راستى شور ملى را چه اثرى است. به خاطر دارم كه در آن هنگام چون ابر بهارى گريان بودم و سبب آن گريه را تاكنون ندانستهام»(31).
به راستى اگر اين خروش عمومى نبود، ناصرالدين شاه با ميرزاى آشتيانى چه مىكرد. اگر هنگامى كه علما براى اعتراض به اعمال دولت به زاويه شاه عبدالعظيم پناه بردند، مردم آنها را همراهى و حمايت نمىكردند و با اعتصابات بر دولت فشار نمىآوردند كه علما را باز گردانند، صدر اعظم با رهبران انقلاب چه رفتارى مىكرد و اگر در مهاجرت علما به قم و تحصن در سفارت انگلستان افراد انگشتشمارى با آنها همراه مىشدند، آيا مىتوان انتظار داشت كه عينالدوله با آن سرسختى كه داشت در برابر خواسته رهبران انقلاب نرمش نشان دهد؟ بدون شك پاسخ منفى است. بنابراين حضور انبوه مردم پشت سر رهبران انقلاب از عوامل موفقيت انقلاب به شمار مىآيد و مردم شيعه ايران براى حضور در صحنه در مراحل حساس و سرنوشتساز از همان اوان كودكى با حضور در مجالس عزادارى آموزش لازم را ديده بودند. گر آوردن جمعيت زياد براى امرى مهم در اسرع وقت كارى است بسيار دشوار و اين هنگامى آسان و قابل اجرا مىشود كه با عشق و اعتقاد به راه سرخ شهادت ائمه طاهرين همراه باشد. امام خمينى كه خود براى تشكيل جمعيتهاى ميليونى در انقلاب اسلامى ايران از همين مراسم عزادارى و سوگوارى بهره گرفته، در اين مورد مىفرمايد:
«اگر دولتهاى ديگر بخواهند يك هماهنگى بين تمام قشرها پيدا كنند ميسر نيست. ما را سيدالشهدا اين طور هماهنگ كرده. ما براى سيدالشهدايى كه اين طور هماهنگ كرده اظهار تأسف نكنيم؟ همين گريهها نگه داشته ما را»(32).
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«در ايران كه مهد تشيع و اسلام و شيعه هست، در مقابل حكومتهايى كه پيش مىآمدند و بنابراين داشتند كه اساس اسلام را از بين ببرند، اساس روحانيت را از بين ببرند، آن چيزى كه در مقابل آنها، آنها را مىترساند، اين مجالس عزا و اين دستجات بود»(33).
حضرت امام خمينى اعتقاد داشتند كه: «آن جنبه سياسى است كه ائمه ما در صدر اسلام نقشهاش را كشيدهاند كه تا آخر باشد و آن، اين اجتماع تحت يك بيرق، اجتماع تحت يك ايده و هيچ چيز نمىتواند اين كار را به مقدارى كه عزاى حضرت سيدالشهدا در او تأثير دارد تأثير بكند»(34).
مجالس عزادارى مكتبى بود كه توده مردم درآن درس شجاعت، ديندارى، وحدت، ايثارگرى و حضور در صحنه و تشكيل اجتماعات و شيوه مبارزه عليه استبداد و استعمار را مىآموختند.
نهضت امام حسين عليهالسلام ، الگوى رهبران انقلاب مشروطه
يكى ديگر از مسائلى كه با مطالعه تاريخ مشروطه مىتوان به حقيقت آن پى برد، اين است كه رهبران انقلاب و توده مردم، نهضت امام حسين عليهالسلام را الگوى عملى خود در مبارزه عليه استبداد و استعمار قرار داده بودند و مشكلات خود را در انقلاب با مصائب ائمه طاهرين مقايسه مىكردند و نسبت به آنها ناچيز مىشمردند و در برابر ناملايمات صبر پيشه مىكردند و براى شهادت آماده بودند. آيتاللّه طباطبايى كه در چهاردهم جمادى الاولى 1324 ق بر منبر از ظلم و ستم حكام و لزوم تأسيس عدالتخانه سخن مىگفت، حركت امام حسين عليهالسلام را الگوى خود در مبارزه معرفى كرد. وى در اين باره مىفرمايد:
«تا زندهام دستبردار نيستم و وقتى كه من نباشم سايرين هستند. من كه بايد بميرم، حال كشته شوم بهتر است. جدم را كشتند، اسم مباركش شرق و غرب عالم را گرفته. يك روز و يك شب تشنه ماند، دين اسلام را آبيارى و زنده داشت. من هم اگر كشته شوم، اسمم تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند. خون من عدالت را استوار خواهد نمود و ظلم ظالمين را دافع و مانع خواهد گرديد. گفتم بعضى نمىفهمند كه من چه مىگويم و بعضى كه مىدانند، قوه حركت را ندارند»(35).
او همه نابسامانيها را از حكومت استبدادى مىدانست و مىگفت:
«استبداد ضد عدل و انصاف است. همين استبداد بود كه جدهام زهرا را سيلى زدند. براى مطالبه حقوقش بود كه استبداد بازويش را به تازيانه سياه كرد. استبداد طفلش را سقط نمود. آه، همين استبداد بود كه حضرت سيدالشهدا را شهيد كرد؛ چه آن حضرت فرمود اى مردم بنشينيد مجلس كنيد، با هم شور و مشاورت نماييد، ببينيد صلاح است كه مرا به قتل آوريد».
وى پس از ذكر مصيبت فرمود:
«امروز پادشاه حقيقى و بزرگ ما امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه مىباشد و ما نوكران حضرت مىباشيم و از احدى ترس و واهمه نداريم در راه عدالت كشته شويم و از آن حضرت كمك مىخواهيم و مدد مىطلبيم و در سر اين مقصود باقى هستيم، اگر چه يك سال يا ده سال طول بكشد. ما عدل و عدالتخانه مىخواهيم، ما اجراى قانون اسلام را مىخواهيم، ما مجلسى مىخواهيم كه در آن مجلس دارا و گدا در حدود قانونى مساوى باشند»(36).
بعد از سخنرانى آيتاللّه طباطبايى در چهاردهم جمادى الاولى 1324 ق كه از جنايات حكام پرده برداشت، عينالدوله صدر اعظم تلاش نمود كه بين علما و مردم تفرقه بيندازد؛ از اين رو علما به ويژه حضرات آيات بهبهانى و طباطبايى بر وحدت خود تأكيد كردند و براى رسيدن به خواستههاى خود يعنى تأسيس عدالتخانه در مسجد جامع اجتماع كردند. مسجد از طرف دولت محاصره گشت و هر گونه رفت و آمد كنترل مىشد. در 21 جمادى الاولى آيتاللّه بهبهانى خطابهاى خواند و خواص خود را مختار كرد در رفتن و ماندن و فرمود:
«صدر اعظم با من غرض دارد، نه با شما. اگر صدمهاى وارد آيد بر شما براى خاطر من است. پس بهتر اين است كه هر كس مىخواهد برود. اگر كسى بيرون برود مانع نمىباشند. ما از اولاد خود توقع يارى و معاونت نداريم. ما كشتن و اسيرى و تبعيد و نفى بلد، بلكه حبس در بلاد ديگر را بر خود مىبينيم.
خواص اصحاب گفتند ماها كه اينجا مىباشيم هر جا برويم ما را مىگيرند و مىكشند. پس مردن با شما آقايان براى ما بهتر و خوشتر است. وانگهى سعادت ابدى را با افتخار و شرف داريم»(37).
سخنان آيتاللّه بهبهانى و جوابى كه يارانش به وى دادند دقيقا يادآور سخنان امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا به اصحابش مىباشد كه فرمودند: «آنها با من كار دارند و شما از تاريكى شب استفاده كنيد و پراكنده شويد.
برادران و پسران و برادرزادگان و پسران عبداللّه بن جعفر يك زبان گفتند ما چنين كارى نكنيم، كه بعد از تو زنده باشيم! خدا چنين روزى نياورد»(38).
كشته شدن سيد عبدالحميد يكى از طلاب به هنگام دستگيرى حاج شيخ محمّد واعظ يكى از وعاظ معروف تهران كه به افشاگرى جنايات عينالدوله و اعمال دولت مىپرداخت، نقطه عطفى در انقلاب مشروطه شد. كشته شدن او هيجان وصفناپذيرى ميان توده مردم ايجاد كرد و شعرا و خطبا در باره وى به مرثيهسرايى پرداختند و قتل او را با شهادت امام حسين عليهالسلام مقايسه كردند.
حضور مستمر در مجالس عزادارى و شنيدن جنايات بنى اميه چنان هيجانى در توده مردم ايجاد كرده بود كه قاجاريه را به بنى اميه مقايسه مىكردند و براى مقابله با آنان از هيچ كوششى دريغ نمىكردند. هنگامى كه علما و مردم از 21 تا 22 جمادى الاولى 1324 ق در مسجد جامع محاصره بودند و از رسيدن آذوقه به آنها جلوگيرى مىكردند، بنابر نقل ناظم الاسلام، «در نظر مردم محقق بود كه قاجار از اولاد بنى اميه مىباشند و اين عقيده به حدى در مردم رسوخ دارد كه مىگويند خنجرى كه با آن سر حضرت سيدالشهدا را بريدهاند به ارث رسيده است به خانواده علاءالدوله و اليوم در خانه علاءالدوله است. اين شايعه سرباز و قراولها را مانع بود كه جدا مانع آب و آذوقه شوند و به اين جهت در شبها به تكليف خود عمل نمىكردند و در منع آذوقه مسامحه مىنمودند(39).
بعد از موفقيت علما در تأسيس مجلس شوراى ملى، فرقه اجتماعيون عاميون ايران طى بيانيهاى رهبرى و فداكارى علما را در به ثمر رسيدن نهضت خاطر نشان كردند.
سخن پايانى
نتيجه اينكه در ايام انقلاب مشروطه، محافل و مجالس پر شورى به ياد وقايع كربلا برپا بوده است و از منابع بر مىآيد كه اين مجالس عموميت داشته و اكثر آحاد ملت در آن شركت داشتهاند و از آنجا كه همه آنان حول محور قيام امام حسين عليهالسلام مجتمع شده بودند و روحانيت مبارز را پيروان حقيقى امام حسين عليهالسلام مىدانستند، فرامين و توصيههاى آنان را مىپذيرفتند و در واقع خود را در صحنه كربلا احساس مىكردند و با توجه به عبارت «كلّ يوم عاشوراء و كلّ ارض كربلاء» اين انگيزه در آنان قوى گشته بود كه اگر در روز عاشورا نبودند كه به يارى امام حسين عليهالسلام برخيزند، امروز عاشورا دوباره تكرار شده و مىتوانند به رهبرى روحانيت مبارز آرزوى ديرينه خود را كه همانا شهادت در راه دين بود، جامه عمل بپوشند. از اين رو به محض اعلان علما به صحنه مىآمدند و با يك سخنرانى شورانگيز آماده فداكارى مىشدند. به همين جهت، اگر كسى از آنان به
شهادت مىرسيد آنها را در مبارزه استوارتر مىكرد و همانگونه كه بيان كرديم، شهادت عبدالحميد و ديگران كه در واقعه مسجد جامع كشته شدند، نقطه عطفى در انقلاب مشروطه شد و از آن زمان مردم به اين حقيقت رسيدند كه حكومت در مقابل مردم ايستاده، با تمام قوا مىكوشد كه حركت عدالتخواهى آنان را سركوب كند. لذا تكليف خود را مبارزه با حكومت تشخيص دادند و در اين راه نهضت امام حسين عليهالسلام را الگوى خويش ساختند. بدين سان مجالس عزادارى نقش مهمى را در آگاهى مردم، اجتماع آنان و ايجاد انگيزه قوى براى مقابله با استبداد و استعمار و اعاده حقوق از دست رفته خود و پيروزى انقلاب مشروطه ايفا كرد.
1- سيد جلال الدين مدنى، تاريخ تحولات سياسى روابط خارجى ايران، دفتر انتشارات اسلامى، 1369 ش، ج 2، ص 93.
2- مهدى ملك زاده، تاريخ مشروطيت ايران، چاپ چهارم: انتشارات علمى، ج 1، ص 166.
3- اقبال يغمائى، شهيد راه آزادى، سيد جمال الدين واعظ اصفهانى، با مقدمه سيد محمّد على جمال زاده، باستانى پاريزى، انتشارات توس، 1357 ش، ص 21.
4- همان، ص 23.
5- همان، ص 16.
6- تاريخ مشروطيت ايران، ج 1، ص 166.
7- ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 280-279.
8- به نقل از: شهيد راه آزادى، سيد جمال الدين واعظ اصفهانى، ص 44.
9- همان، ص 23.
10- مهدى ملك زاده، زندگانى ملك المتكلمين، تهران، چاپخانه شركت مطبوعات، ارديبهشت 1325 ش، ص 123-24.
11- همان، ج 1، ص 159.
12- همان، ج 1، ص 161.
13- همان، ج 1، ص 161. محمّد محمدى شريف كاشانى نيز به نقش سيد جمال الدين واعظ اصفهانى و ملك المتكلمين در آگاهى توده مردم اشاره كرده است. بنگريد به: محمّد محمدى شرف كاشانى، واقعات اتفاقيه در روزگار تاريخ مشروطه، به كوشش اتحاديه نشر تاريخ، ج 1، ص 20 و 23.
14- همان، ج 3، ص 450.
15- نصراللّه فتحى، سخنگويان سهگانه آذربايجان در انقلاب مشروطيت، چاپخانه خرمى، 1365 ش، ص 12، 49، 56، 63 و 96.
16- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 376.
17- همان، ج 1، ص 161.
18- همان، ج 2، ص 366.
19- همان.
20- همان.
21- براى آگاهى از متن سخنرانيهاى سيد جمال الدين واعظ اصفهانى بنگريد به: شهيد راه آزادى، سيد جمالالدين واعظ اصفهانى، ص 194-122.
22- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 1، ص 265.
23- زندگانى ملك المتكلمين، ص 187.
24- تاريخ مشروطيت در ايران، ج 2، ص 340. در 18 جمادى الاولى 1324 از طرف دولت حكم شد كه دو نفر اهل منبر را شبانه دستگير كنند؛ يكى حاجى شيخ محمّد كه از مهمترين وعاظ تهران است، ديگر حاجى ميرزا نصراللّه ملك المتكلمين. بنگريد به: همان، ج 2، ص 345.
25- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 345.
26- همان، ج 2، ص 346.
27- بنگريد به: ادوارد براون، انقلاب ايران، ص 125.
28- تاريخ مشروطيت ايران، ج 2، ص 316-315؛ تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 317.
29- تاريخ مشروطيت ايران، ج 2، ص 339.
30- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 1، ص 13.
31- همان، ج 1، ص 12؛ انقلاب ايران، ص 55؛ يحيى دولت آبادى، حيات يحيى، ج 1، ص 110-109؛ شيخ حسن كربلائى، قراداد رژى 1890 م يا تاريخ انحصار دخانيات در سال 1309 ه ق، چاپ دوم: انتشارت مبارزان، 1361 ش، ص 110-108.
32- بنگريد به: امام خمينى، صحيفه نور، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1361 ش، ج 20، ص 218.
33- همان، ج 16، ص 208-207.
34- همان.
35- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 2، ص 379.
36- همان، ج 2، ص 381.
37- همان، ج 2، ص 415.
38- حاج شيخ عباس قمى، نفس المهموم و نفثه المصدور، به كوشش آيت اللّه كمرهاى، تهران، كتابخانه اسلاميه، ص 101.
39- تاريخ بيدارى ايرانيان، ج 3، ص 520.