هنگام ورود اسرا به مجلس يزيد، او فكر مي كرد ديگر رقيب ندارد، با شعر معروف «لعبت هاشم بالملك...» كفر خود را آشكار ساخت.
سه جنايت بزرگ در سه سال حكومت
در سال اول حكومت ننگين خويش، امام حسين عليه السلام را به شهادت رساند.در سال دوم دستور داد مدينه را به خاك و خون بكشند و سه روز تمام جز خانه امام سجاد عليه السلام آنچه را در مدينه بود (مال، جان و ناموس مردم) بر سپاهيان خود حلال كرد.در سال سوم براي دستگيري «عبداللّه بن زبير»، كه عليه او قيام كرده و به مسجدالحرام پناهنده شده بود، كعبه را با منجنيق به آتش كشيد.با روي كار آمدن يزيد، اصل اسلام در خطر قرار گرفت. مردم اين خطر عظيم را به خوبي درك نمي كردند. بدين سبب، بايد يك موج ايجاد مي شد تا براي هميشه اسلام را تضمين و وجدان خفته مردم را بيدار كند.
امام حسين عليه السلام و قيامي خونين
امام حسن عليه السلام در سال چهل و نهم هجري به شهادت رسيد و امام حسين عليه السلام امامت را عهده دار شد. او به همان دلايل كه برادرش صلح كرده بود، عليه معاويه قيام نكرد و در پاسخ نامه هايي كه به او نوشته شده بود، فرمود: «وجدان من اجازه نمي دهد، پيماني را كه با معاويه بسته ايم، بشكنم و تا معاويه زنده است، برهمان عهد پايدار هستم و پس از درگذشت او، در تصميم خود تجديد نظر خواهم كرد.»(14)معاويه در شصت هجري، پس از آنكه به رغم پيمان خود با امام حسن عليه السلام ، يزيد را به فرمانروايي مسلمانان منصوب كرد و براي او بيعت گرفت، درگذشت.روزي كه مروان مي خواست از امام حسين عليه السلام نيز براي يزيد بيعت بگيرد، امام فرمود:«اناللّه و انّا اليه راجعون و علي الاسلام السّلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.»(15)همانا از خداييم و به سوي او باز مي گرديم و بر اسلام بايد فاتحه خواند؛ زيرا امت به رهبري مثل يزيد مبتلا شده است.و اسلام در خطر قرار گرفت و تنها قيامي خونين مي توانست وجدان خفته مردم را بيدار و كاخ ظلم را متزلزل سازد، امام عليه السلام در اين راه گام نهاد و براي آگاه كردن مردم كوفه طي نامه اي اعلام كرد:«فلعمري ما الامام الاالعامل بالكتاب و القائم بالقسط و الدائن بدين الحق.»به جانم سوگند، امام جز كسي كه عمل به كتاب خدا كند و عدالت را به پا دارد و راه حق را مي پيمايد، نيست.(16)او، در وصيت نامه اي كه قبل از خروج از مدينه به «محمدبن حنفيه»(17) نوشت، هدف قيام خود را اين گونه ترسيم كرد:«من براي طغيان و خودداري از قبول حق و فساد و ستم خارج نشدم، بلكه براي اصلاح امور امت جدم خارج مي شوم. اراده كرده ام امر به معروف و نهي از منكر كنم و روش جدم و پدرم علي بن ابي طالب عليه السلام را پيش گيرم.(18)در بين راه مكه و كوفه (منزلگاه ذي حسم) در خطبه اي به يارانش فرمود:«الاترون الي الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء اللّه محقاً فاني لا اري الموت الاالسعادة و الحياة مع الظالمين الا برما.»(19)آيا نمي نگريد به حق عمل نمي شود و از باطل جلوگيري نمي گردد؟ بنابراين، اشتياق مؤمن به لقاي خدا (و شهادت طلبي) سزاوار و لازم است. من در اين وضع، مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و شكست نمي دانم.سرانجام امام رسالت خويش را با ترسيم خط سرخ شهادت به پايان برد.