گفتار عاشورا در یک مقاله نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتار عاشورا در یک مقاله - نسخه متنی

محمد خردمند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



گفتار عاشورا در يك مقاله


محمد خردمند


اين كتاب مجموعه چند سخنرانى از حضرات آيات و حجج اسلام، آقايان: دكتر محمدابراهيم آيتى، شهيد سيد محمد حسينى بهشتى، شهيد مرتضى مطهرى و سيد محمود طالقانى است كه در دهه محرم سال 1382 ق . ايراد شد و در همان سال (برابر با 1341 ش) توسط شركت سهامى انتشار، منتشر گرديد.


با نظر به دقت، عمق و اهميّت اين سخنرانى‏ها؛ خلاصه آن ـ براساس نظم كتاب مذكور ـ تقديم مى‏شود:


الف ـ موجباتى كه امام حسين عليه‏السلام را وادار به قيام كرد.


(سخنرانى حجة‏الاسلام دكتر محمدابراهيم آيتى)


1. موجبات قيام امام حسين عليه‏السلام يكباره و دفعى فراهم نشد، بلكه دست كم از سى‏سال قبل ـ يعنى از حدود سال 29 و 30 هجرى ـ مقدمات آن فراهم گرديد.


2. عثمان دوازده سال خلافت كرد و در شش ساله دوم حكومتش، وضع حكومت اسلامى به طور كلى تغيير كرد و تبديل به حكومت پادشاهى شد و تأمين رضاى شخصى خليفه، بر همه چيز حتى احكام الهى مقدم گرديد. پاسداران حقيقت مثل عماربن‏ياسر و ابوذرغفارى به خاطر دفاع از حدود الهى، كتك خوردند و يا تبعيد شدند.


3. در حكومت عثمان، بسيارى از مسلمانان ديروز، دنيا پرست شدند و فساد مالى در زندگى آنان رخنه كرد. كسانى مانند زبير، طلحه، سعدبن ابى‏وقّاص، زين بن ثابت، يعلى بن اميه (منيه) و... در اين منجلاب گرفتار شدند. زمانى كه عثمان كشته شد از او 150 هزار دينار طلا و يك ميليون درهم پول نقد و املاكى به ارزش صدهزار دينار طلا و اسب‏ها و شترانى بسيار باقى ماند! وقتى عبدالرحمن بن عوف مُرد، چهار زن داشت و به هركدام32 1 مالش به ارث رسيد كه براى هريك، عبارت از 84 هزار دينار طلا بود!


4. زمانى كه اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به خلافت برگزيده شد با اين طمع‏ها و عادات پليد و ثروت‏اندوزى‏هاى حرام به مبارزه برخاست و فرمود: نه تنها اجازه نمى‏دهم چنين كارهاى غيرقانونى در اين زمان ادامه يابد، بلكه آنچه را كه قبلاً به ناروا اندوخته‏ايد، از شما بازپس مى‏گيرم و به بيت المال مسلمين باز مى‏گردانم.


5. امام حسن مجتبى عليه‏السلام براى حفظ اسلام و جلوگيرى از سوء استفاده دولت روم شرقى از اختلافات داخلىِ مسلمين، با معاويه صلح كرد اما هرگز تسليم معاويه نشد و يكى از موادّ قرار داد صلح را چنين قرارداد كه هرگز او را اميرالمؤمنين نشمارد.


6. يكى از خوارج به نام فروة‏بن نوفل بعد از صلح امام حسن عليه‏السلام سر به شورش گذاشت و به همراه پانصد نفر براى جنگ با معاويه به نخيله كوفه رفت. معاويه از امام مجتبى عليه‏السلام درخواست كرد كه با فروه بجنگد. امام حسن مجتبى عليه‏السلام در جواب نوشت:


«لَوْ آثَرْتُ اَنْ اُقاتِلَ اَحَداً مِنْ اَهلِ الْقِبلَةِ لَبَدَأْتُ بِقِتالِكَ فَاِنّى تَرَكْتُكَ لِصَلاحِ الاُمَّةِ وَ حِقْنِ دَمائِها.»


اى معاويه! اگر من مى‏خواستم با كسى از اهل قبله بجنگم، نخست با تو مى‏جنگيدم؛ چون من تو را براى صلاح امت اسلامى و حفظ خون مسلمانان واگذاشتم.


7. امام حسين عليه‏السلام در ده سالى كه بعد از شهادت امام مجتبى عليه‏السلام ، معاصر معاويه بود (سال‏هاى 50 تا 60 هجرى) با او جنگ مسلّحانه نمى‏كرد اما هرگز او را تأييد نمى‏كرد؛ بلكه تخطئه نيز مى‏كرد. از جمله شواهد اين مطلب، نامه‏اى است كه امام حسين عليه‏السلام خطاب به معاويه نوشته و در آن، او و يارانش را اعوان شيطان رجيم شمرده است:


«... ما اَردتُ حرباً و لاخلافاً، و انّى لأخشى اللّه فى ترك ذلك، منك و من حزبك القاسطين المحلّين حزب الظّالم و اعوان الشيطان الرجيم. اَلَسْتَ قاتِلَ حُجْرٍ و اَصحابِهِ العابدين الُمخْبِتينَ الذين كانوا يستفظعون البدعَ و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر فَقَتَلْتَهُمْ ظُلْماً وَ عُدواناً من بعد ما اَعطيتهم المواثيق الغليظة و العهود المؤكّدة جرأة على اللّه و استخفافاً بعهده! اَوَلَسْتَ بقاتل عمروبن الحَمِق الذى اَخلقت و اَبلت وَجْهَهُ العبادةُ فَقَتَلْتَهُ من بعد ما اَعطيته من العهود ما لوفهمته العصم نَزَلَتْ من شعف الجبال. اَوَلَسْتَ المدّعىَ زياداً فى‏الاسلام... سبحان اللّه يا معاوية لكأنّك لستَ من هذه الاُمّة و لَيْسُوا منك. اَوَلَسْتَ قاتِلَ الحضرمى الذى كتب اليك فيه زياد انّه على دين علىّ كرّم اللّه وجهه و دين علىٍّ هودين ابن عمّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم الذى أجلسك مجلسك الذى انت فيه...


و قلت فيما قلت لاترد هذه الامّة فى فتنة و انّى لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتك عليها. و قلت فيما قلت انظر لنفسك و لدينك و لامّة محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و انّى و اللّه ما اعرف افضل من جهادك فاِنْ افعل فانّه قربَةٌ الى ربّى و ان لم افعله فاستغفراللّه لدينى و اسأله التوفيق لما يحبّ و يرضى... واتّق اللّه يا معاويه و اعلم انّ للّه كتاباً لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الاّ أحصاها و اعلم اللّه ليس بناسٍ لك قتلك بالظنّة و أخذك بالتّهمة و امارتك صبيّاً يشرب الشراب بلعب بالكلاب ما اراك الاّ و قد اوبقت نفسك و اهلكت دينك و اضعت الرعيّة والسلام.»


(الامامة و السياسة، ابن قتيبة، ج 1، ص 204 ـ 202).


8. امام حسين عليه‏السلام با بررسى مقدمات و زمينه‏هايى كه حدّاقل از سى‏سال پيش فراهم شده بود، چنين تشخيص داد كه انحراف امت اسلامى در اثر انحراف دستگاه حكومت، به حدّى شديد شده است كه با سخنرانى و موعظه و كتاب و... قابل علاج نيست و جز با يك قيام عميق و نهضت خونين، نمى‏توان درمان كرد.


9. امام حسين عليه‏السلام در نامه‏اى كه به برادرش محمد حنفيه نوشته، علت قيامش را به روشنى بيان كرده است:


«بسم اللّه الرحمن الرحيم هذا ما اَوْصى بِهِ الحسينُ بنُ علىِّبنِ ابىطالبٍ الى أَخيهِ محمدٍ المعروفِ بِابنِ الحَنَفِيَّةِ انَّ الحسينَ يَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شريكَ لهُ و اَنَّ محمداً عَبدُهُ و رَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِن عِندِ الحَقِّ و اَنَّ الجَنّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَ اَنَّ اللّه يَبْعَثُ مَنْ فىِ القُبُورِ وَ اِنّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً و لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فىاُمَّةِ جَدّى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنْهى عَنِ المُنكَرِ فَمَنْ قَبِلَ بِقَبُول الحَقِّ فَاللّهُ اَوْلى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا اَصْبِرْ حَتّى يَقْضِىَ اللّهُ بَينى و بَينَ القَومِ بِالحَقِّ وَ هُوَ خَيرُ الحاكمينَ وَ هذِهِ وَصِيَّتى يا اَخى اِلَيكَ وَ ما تَوْفيقى الاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيه اُنيبُ.»


اين نامه آشكار مى‏سازد كه فساد اجتماعى خطرناكى در آن زمان در بين مسلمين پديد آمده بود كه جز با قيام شديد و تند و خونين، اصلاح نمى‏شد و آن هم از دست كسى جز حسين عليه‏السلام بر نمى‏آمد.


10. در حالى كه مسلم بن عقيل (نماينده مخصوص حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام ) از كوفه گزارش داده بود كه «اوضاع مساعد است و مردم جز امامت ترا نمى خواهند و هرچه زودتر بشتاب و بيا!» در اين اوضاع به ظاهر مناسب و رضايت بخش، امام حسين عليه‏السلام خطبه معروف «خُطَّ الموتُ على وُلد آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ على جيدِ الفَتاةِ...» را ايراد كرد (احتمالاً در روز هفتم ذى الحجّه سال 60 هجرى در مسجد الحرام و در ميان مردم)، در اين خطبه از جمله چنين دارد كه «رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ البيتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ يُوَفّينا اَجْرَ الصّابرين... مَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ وَ مَوطِناً عَلى لِقاءِ اللّه نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ...» مى‏فرمايد: هركسى كه حاضر است خونش را ببخشد و نفسش را آماده لقاء اللّه كرده است، پس بايد با ما بيايد كه من سپيده دم عازمم ان‏شاء اللّه.





  • گر مرد رهى ميان خون بايد رفت
    از پاى فتاده سرنگون بايد رفت



  • از پاى فتاده سرنگون بايد رفت
    از پاى فتاده سرنگون بايد رفت



ب ـ مبارزه پيروز


(سخنرانى شهيد آية اللّه دكتر سيد محمد حسينى بهشتى)


11. مبارزه پيروز، شرائط و سُننى دارد كه بايد آن را شناخت و در صحنه عمل به كار بست. مبارزه بايد هدفى روشن و عالى داشته باشد. هدفى كه ارزش دارد همه انسان‏ها متوجه آن شوند رضاى خداست. در مبارزه، عمل، استقامت و صبر لازم است. «انّ الذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة الاّ تخافوا و لا تحزنوا و ابشرهم بالجنّة التى كنتم توعدون نحن اولياءكم فى‏الحيوة الدنيا و فى‏الآخرة و لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدّعون»


روش و تاكتيك صحيح براى مبارزه را بايد شناخت و مخصوصاً سنخيّت بين روش و هدف اهميّت بسيار دارد. برخى از مبارزات شكست مى‏خورد به دليل آن كه روش آن با هدفش هيچ تناسبى ندارد.


12. هدف امام حسين عليه‏السلام حكومت نيست بلكه اعلاى كلمه حقّ است و البته اگر قدرت به دست آمد، آن را در راهى كه خدا مى‏پسندد، هدايت خواهد كرد.


13. كادر اصلى قيام امام حسين عليه‏السلام مانند مسلم بن عقيل و قيس بن مُسَهّر مردانى كار آزموده، هدفدار، تشكيلاتى، داراى صبر و اراده قوىّ و مطيع رهبر بودند.


14. امام حسين عليه‏السلام هرگز جنگ را آغاز نكرد و به يارانش نيز اجازه شروع مبارزه نداد تا آن كه دشمن جنگ افروزى كرد. اين امر براى آن بود كه همه بدانند او براى دفاع از اسلام قيام مى‏كند همان طور كه جنگ‏هاى رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دفاعى بود. امام حسين عليه‏السلام قبل از جنگ؛ اتمام حجّت كرد يعنى به مردم آگاهى داد و وضعيت دو سپاه را معيّن كرد تا تكليف شرعى روشن شود و عذر و بهانه‏ها قطع گردد. سيدالشهداء عليه‏السلام پرسيد: اى مردم! با كدام دليلِ خدا پسند مى‏خواهيد با من بجنگيد؟!


15. نتيجه سخن و تحليل ما چنين مى‏شود كه: مبارزه در زندگى، امرى است اجتناب‏ناپذير و شيرين‏ترين مبارزه، جنگ به نفع حقّ و بر ضدّ باطل است. مبارزه پيروز، سنّتى دارد و آن، هدف روشن و قابل اعتماد و عالى و استقامت و فداكارى است. آرى! «يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا اللّه ينصركم و يثبّت اقدامكم و اخرى تحبّونها نصر من اللّه و فتحٌ قريبٌ و بشّرالمؤمنين».


ج ـ خطابه و منبر


(سخنرانى استاد شهيد آية اللّه مرتضى مطهرى)


16. اسلام خطباى بسيار زبردستى تربيت كرده است؛ از جمله سيدجمال‏الدين اسدآبادى كه علاوه بر كمالات ديگر، خطيب ورزيده‏اى بود كه به عنوان مثال خطابه‏هايش چنان مردم مصر را دگرگون مى‏كرد كه مى‏گريستند و بدين گونه آنان را بيدار مى‏كرد و به قرآن فرا مى‏خواند.


17. اساساً اسلام فنّ شعر، خطابه و نويسندگى را ترقّى و تعالى بخشيد. قرآن كريم خود نمونه اعلاى بيان و اوج فصاحت و بلاغت است. رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و اميرالمؤمنين على عليه‏السلام شايسته‏ترين و نكته سنج‏ترين خطيب بودند. اين امر با مقايسه با خطابه‏هاى عصر جاهلى آشكار مى‏شود.


18. در نماز جمعه، خطابه و سخنرانى جزء متن دين و يكى از فرايض است.


19. در وسائل الشيعه از علل الشرايع و عيون اخبار الرضا عليه‏السلام ، فضل بن شاذان نيشابورى نقل مى‏كند كه امام رضا عليه‏السلام فرمود:


«انّما جعلت الخطبة يوم الجمعة لانّ الجمعة مشهد عامٌّ فاراد ان يكون للامير سببٌ الى موعظتهم و ترغيبهم فى‏الطاعة و ترهيبهم من المعصية و توقيفهم على ما اراد من مصلحة دينهم ودنياهم و يخبرهم بما يرد عليهم من الآفاق من الاحوال التى فيها المضرّةُ و المنفعة و انما جعلت خطبتين ليكون واحدة للثّناء على اللّه و التحميد و التقديس للّه عزّوجلّ و الاخرى للحوائج و الأعذار و الأنذار و الدعاء لما يريد ان يُعْلِمَهُم من اَمره و نهيه و مافيه الصلاح و الفساد.»


20. در نهج البلاغه انواع خطابه‏هاى حماسى و دينى و سياسى هست. شيخ محمد عبده ـ مفتى بزرگ مصر ـ شرح مختصرى دارد بر نهج البلاغه. در مقدمه آن شرح، ابراز شگفتى مى‏كند و مى‏گويد:


در برخى از خطبه‏هاى نهج البلاغه با واعظى چيره دست روبه‏رو هستيم كه دل‏ها را نرم مى‏كند و لطافت و صفا مى‏بخشد، در برخى ديگر با خطيبى برجسته مواجه مى‏شويم كه مسائل اجتماعى و سياسى و مصالح عمومى را بيان مى‏كند و شور و شعور مى‏آفريند و در مواردى ديگر فرشته‏اى را مى‏بينيم كه از اوج ملكوت دست دراز كرده و مى‏خواهد مردم را به سوى آسمان بالا بكشاند.


21. يكى از بليغ‏ترين و فصيح‏ترين خطباء، حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام است. خطابه‏هاى امام حسين عليه‏السلام نمونه‏اى است از خطابه‏هاى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام ؛ با همان روح و طراوت و حكمت و حلاوت. اين خطابه‏ها به طور عمده در سفر مكه تا كربلا ايراد شده است. اوّلين خطابه كه در مكه در هنگام عزيمت به كربلا ايراد شد، خطبه معروف «خُطَّ الموتُ على وُلدآدم...» است.


22. يكى از مسلّمات مذهب شيعه، آن است كه عزادارى براى سيّدالشّهدا عليهاالسلام ثواب و فضيلت بسيار دارد و امامان معصوم عليهم‏السلام توصيه اكيد كرده‏اند كه مجالس عزادارى و بكاء و ابكاء و تَباكى براى شهادت اباعبداللّه عليه‏السلام برقرار شود. چرا چنين سفارش و دستورى صادر شده است؟


زيرا آن بزرگواران خواستند مكتب حسين عليه‏السلام يعنى مكتب مبارزه با ظلم و فساد، براى هميشه در جهان زنده و سازنده باشد و اين مشعل فروزان تا ابد نورافشانى كند.


23. در تحليل علّت قيام امام حسين عليه‏السلام بايد سنجيده سخن گفت و گرنه، ممكن است باعث جرأت بر گناه شود؛ همان طور كه مسأله فداى مسيحيان چنين پيامد سوئى دارد. مرجئه گروهى بودند كه اعتقاد داشتند كه ايمان و اعتقاد، كافى است و عمل، در سعادت انسان اثرى ندارد. جناب زيد بن على‏بن‏الحسين عليهماالسلام در باره اين گروه فرمود: «هؤُلاء أَطْمَعُوا الفُسّاقَ فى عفوِاللّهِ»؛ يعنى اينان كارى كردند كه فاسقان، به طمع عفو الهى، در فسق و فجور جرى شدند!


بنابر عقيده شيعه، هم ايمان لازم است هم عمل. به تعبير قرآن كريم: «والعصر انّ الانسان لفى خسر الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر».


24. تحليل صحيح در مورد علت قيام سيدالشهداء عليه‏السلام اين است كه او براى حفظ دين و دفاع از اسلام مبارزه كرد. جنگ، براى زنده كردن حق و ميراندن باطل بود. امام حسين عليه‏السلام خود در يكى از خطبه‏هاى بين راه، به اصحابش فرمود:


«اَلاتَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لايُعْمَلُ وَ اَنَّ الباطِلَ لايُتَناهى عَنْهُ لِيَرْغَبْ المُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً؛ آيا نمى‏بينيد كه به حق رفتار نمى‏شود و از باطل جلوگيرى نمى‏گردد؟ پس مؤمن در چنين اوضاعى بايد آماده شهادت شود و لقاء اللّه را ترجيح دهد.»


25. شاعرانى شجاع مثل كميت اسدى، دعبل خزاعى و ابوفراس حمدانى، به سفارش امامان شيعه عليهم‏السلام عمل كردند و اشعارى حماسى درباره قيام امام حسين عليه‏السلام سرودند كه مكتب سيّدالشّهداء را زنده كردند و براى بنى‏اميه كوبنده‏تر و خطرناك‏تر از چند سپاه بود و تاريكى‏ها را دريد و بيدارى آفريد و منافقان را رسوا كرد.


26. متوكّل زيارت امام حسين عليه‏السلام را ممنوع كرد و به قبر مبارك امام، آب بست تا محو شود! اين دستور صرفاً به دليل عقده روحى و شخصى نبود؛ بلكه نام و ياد و عزادارى حسين عليه‏السلام مردم را زنده كرده و روحيّه آزادى‏خواهى و ظلم‏ستيزى در آنان شكوفا شده بود و طبيعى است كه حاكمى ستمگر و فاسقى چون متوكّل، از اين امر بترسد و احساس خطر كند.


27. همان طور كه محدّث نورى در كتاب لؤلؤ و مرجان، به خوبى توضيح داده است؛ برپاكنندگان عزادارى امام حسين عليه‏السلام (روضه‏خوانان، مرثيه‏سرايان و...) بايد هم اخلاص داشته باشند و هم صدق. علاوه بر اين، نبايد از جهالت و غرور بى‏جاى مردم براى رواج دين استفاده كرد. مثلاً «داستان آن نصرانى گنه‏كار كه غبار زوّار حسين عليه‏السلام بر روى لباسش نشست و به همين دليل، برات آزادى از آتش گرفت!» قطعاً افسانه و دروغ است.


28. امروز خطر صهيونيزم از كمونيزم مهم‏تر است. زيرا كمونيزم، كفر صريح است و دشمنى خود را آشكار مى‏كند اما صهيونيزم، نفاق (كفرپنهان) است و بساط جاسوسى و تفرقه افكنى خود را در تمام كشورهاى اسلامى گسترده است. اين، وظيفه خطبا و اهل منبر است كه خطر صهيونيزم را براى مردم شرح دهند.


د ـ جهاد و شهادت


(سخنرانى آية‏اللّه سيد محمود طالقانى)


29. دفاع، امرى فطرى و طبيعى است و خداى تعالى در انسان، حيوان و حتى گياهان قوّه دفاعى آفريده است. اين نيرو لازم است تا تجاوزگران نتوانند تعدّى كنند. به قول نظامى گنجوى:





  • تا چند چو يخ فسرده بودن
    خوارى، خلل درونى آرد
    مى‏باش چو خار، حربه بر دوش
    تا خرمن گُل كِشى در آغوش



  • چون موش در آب مرده بودن
    بيدادگرى، زبونى آرد
    تا خرمن گُل كِشى در آغوش
    تا خرمن گُل كِشى در آغوش



30. قوّه غضب كه منشأ نيروى دفاعى در انسان است مانند قوّه شهوت و قواى ديگر؛ از بين رفتنى نيست، بلكه بايد آن را تعديل و هدايت كرد تا در جهت حقّ استفاده شود و اين، همان «جهاد فى‏سبيل اللّه» است كه اسلام بيان مى‏كند.


31. جهاد فى‏سبيل اللّه، مبارزه در جهت خير و صلاح عمومى جامعه بشرى است؛ يعنى براى عدالت و نفى ظلم و آزادى و نفى طاغوت، البته قصد قربت به خداى تعالى لازم است و اگر كسى با كفّار بجنگد اما قصد قربت نداشته باشد؛ ثوابى ندارد و اگر كشته شود، شهيد نيست و اجرى هم ندارد. به همين دليل باب جهاد در كتب فقهى در بخش عبادات مطرح شده است نه معاملات.


آرى، «الذين آمنوا يقاتلون فى‏سبيل اللّه و الذين كفروا يقاتلون فى‏سبيل الطاغوت فقاتلوا اولياء الشّيطان ان كيد الشيّطان كان ضعيفاً».


32. رهبانيّتى كه از نظر قرآن كريم، مذموم و بدعت است: «رهبانيةً ابتدعوها ما كتبناها عليهم»؛ فقط «ازدواج نكردن» نيست؛ بلكه «دفاع نكردن از حقّ و عدالت» نيز هست. به تعبير قرآن كريم: «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنةٌ و يكون الدين للّه فاِن انتهوا فلاعدوان الاّ على الظّالمين».


33. در صدر اسلام، وقتى آن مسلمان پابرهنه با فرمانده قواى امپراتورى ايران، مواجه شد و شنيد كه سرلشكر ايرانى مى‏گويد: «شما گرسنه و برهنه‏ايد و براى غنيمت و كشورگشايى آمده‏ايد.» سربلند كرد و سخن پرمغزى گفت كه در تاريخ مى‏درخشد:


«بَعَثَنا [رِسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم [لِنُخْرِجَ الاُمَمَ مِنْ ذُلِّ الاَديانِ اِلى عِزِّ الاسلامِ؛ پيامبر ما، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ما را برانگيخت تا ملل دنيا را از ذلّت قوانين بشرى و دين‏هاى ساختگى خارج كنيم و به عزّت دين اسلام وارد سازيم».


34. امام سجاد عليه‏السلام به حجّ رفت؛ در آنجا مردى به نام «عباد بصرى» گفت: «تَرَكْتَ الجِهادَ و صُعُوبَتَهُ و اَقْبَلْتَ عَلَى الحَجِّ و لينِهِ؛ كار سخت جهاد را واگذاشتى و به كار آسان حجّ روى آوردى؟!» بعد براى تأييد كلامش، آيه 111 سوره توبه را خوند: «انّ اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم... فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به ذلك هوالفوز العظيم».


امام زين العابدين عليه‏السلام پاسخ داد: ادامه آيه را هم بخوان: «... التائبون العابدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود اللّه و بشّر المؤمنين»؛ اگر مردمى با چنين اوصاف و ويژگى‏ها جمع شوند، البته در آن زمان جهاد به همراه آنان، برتر و بالاتر از حجّ است.


35. «شهيد» كسى است كه حقّ را شهود كرده، حقّ و حقيقت را شناخته و براى قصد قربت ـ نه روى اشتباه و تحريك احساسات و شهوت و...ـ با دشمنان حقّ جنگيده و كشته شده است. پس هركشته‏اى را نمى‏توان «شهيد» ناميد.





  • از پاى تا سرت همه نور خدا شود
    گر در ره خداى، تو بى پا و سر شوى!



  • گر در ره خداى، تو بى پا و سر شوى!
    گر در ره خداى، تو بى پا و سر شوى!



36. امام حسين عليه‏السلام در بين راه كربلا؛ گوشه چشمى به زهيربن قين بجلى كرد و او را كه فريب خورده تبليغات معاويه و طرفداران خون عثمان بود، چنان آگاه و دگرگون ساخت كه زن و فرزند و خانواده و اموالش، همه و همه را رها ساخت و به كاروان سيدالشهدا7 ملحق شد.


زهير در روز عاشورا در حالى كه از بدنش خون مى‏ريخت، آمد و دست به شانه امام عليه‏السلام زد و عرض كرد: «يا اباعبداللّه! فَدَتْكَ نَفْسى هادياً مهديّاً...؛ جانم به فدايت! تو، مرا آزاد كردى و نور هدايت را در قلبم تاباندى...


ه ـ انگيزه قيام امام حسين عليه‏السلام


(سخنرانى حجة‏الاسلام دكتر ابراهيم آيتى)


37. زمينه و مقدمه قيام سيدالشهداء عليه‏السلام از نظر سير تاريخى به واسطه قيام مردانى الهى مثل ابوذر غفارى آماده شد. او در برابر فساد حكومت عثمان، مردانه مبارزه كرد و به امر به معروف و نهى از منكر پرداخت و رنج‏ها كشيد و به مكانى دور افتاده به نام «ربذه» تبعيد شد....


38. يكى ديگر از زمينه‏هاى تاريخى قيام امام حسين عليه‏السلام ؛ نهضت حجربن عدى و يارانش بود كه در برابر انحراف و فساد معاويه ايستادند و زندان و تبعيد را به جان خريدند و به سعادت شهادت رسيدند. يكى از ياران بزرگوار حجربن عدى، عبدالرحمن بن حسان عنزى بود كه دلاورانه در حضور امام جائر ـ معاويه ـ كلام حقّ را آشكارا بيان كرد و به دستور آن ملعون، به بدترين صورت، كشته شد؛ يعنى ابن زياد او را زنده به گور كرد!


39. اين تحليل، بسيار سست و نارواست كه برخى گفته‏اند: «امام حسين عليه‏السلام چون مى‏دانست كه به هرحال كشته مى‏شود، تن به كشته شدن داد.» اين تحليل، ذليلانه است و ذلّت با سيّدالشّهداء؟! هرگز!: «هيهات منّاالذّلّة». تحليل درست آن است كه اگر ـ به فرض محال و نعوذ باللّه ـ امام بيعت با يزيد را مى‏پذيرفت، نه تنها او را نمى‏كشتند بلكه به او مقام و منصب و مال و مكنت نيز مى‏دادند. اما امام حسين عليه‏السلام مبارزه كرد و تا آخرين قطره خونش جنگيد. چون حضور يزيد در مسند حكومت اسلامى را، مايه فساد و انحراف از اهداف اسلام مى‏دانست و مى‏فرمود:


«و على الاسلام السّلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...» و «... فلعمرى ما الامام الاّ الحاكم بالكتاب القائم بالقسط الدائن بدين الحقّ الحابس نَفْسَهُ على ذاتِ اللّهِ...»


/ 1