لعن بر دشمنان امام حسين (ع) - لعن بر دشمنان امام حسین(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لعن بر دشمنان امام حسین(ع) - نسخه متنی

محمدرضا کاشفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





لعن بر دشمنان امام حسين (ع)




محمدرضا كاشفى



چرا بر دشمنان امام حسين عليه‏السلام لعن مى‏فرستيد؟ اين كار نوعى خشونت و بدبينى است و اين، يك نوع احساسات منفى است و با منش «انسان مدرن» نمى‏سازد. امروز زمانى است كه بايد با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار كرد. امروز بايد دم از زندگى زد؛ دم از شادى زد؛ دم از صلح و آشتى زد. اين روحيه لعن و تبرّى و پشت كردن به ديگران، خشونت‏هايى است كه به هزار و چهارصد سال پيش، يعنى زمانى كه امام حسين را كشتند، بر مى‏گردد و با آن زمان مناسبت دارد؛ اما امروز ديگر جامعه و مردم اين كارها را نمى‏پسندند؛ چرا مقيد به صد لعن هستيد؟



همان گونه كه سرشت انسان فقط از «شناخت» ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف «مثبت» هم ساخته نشده است. انسان موجودى است كه هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد؛ همان گونه كه شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اين گونه آفريده است.



هيچ انسانى نمى‏تواند بى‏غم و يا بى‏شادى زندگى كند. همچنان كه خدا استعداد خنديدن به ما داده، استعداد گريه كردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش بايد خنديد و به جاى خود هم بايد گريست. تعطيل كردن بخشى از وجودمان، به اين معناست كه از داده‏هاى خدا در راه آن چه آفريده شده، استفاده نكنيم.



دليل اين كه خدا در ما گريه را قرار داده، اين است كه در مواردى بايد گريه كرد؛ البته بايد مورد آن را پيدا كنيم. استعداد گريه در وجود ما لغو و بيهوده نيست. خدا چرا در انسان اين احساس را قرار داده است كه به واسطه آن، حزن و اندوه پيدا مى‏كند و اشك از ديدگانش جارى مى‏شود؟ معلوم مى‏شود كه گريه كردن نيز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گريه براى خدا به انگيزه خوف از عذاب يا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تكامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دل‏سوزى نسبت به محبوب مصيبت‏ديده خود، رقت قلب پيدا مى‏كند و بر اثر آن گريه سر مى‏دهد.



خداوند در ما محبت را آفريده است تا نسبت به كسانى كه به ما خدمت مى‏كنند و نسبت به كسانى كه كمالى دارند، خواه كمال جسمانى يا كمال عقلانى يا روانى يا عاطفى، به ابراز علاقه و محبت بپردازيم.



هنگامى كه انسان احساس مى‏كند كه در جايى كمالى و يا صاحب كمالى يافت مى‏شود، نسبت به آن كمال و صاحب كمال، محبت پيدا مى‏كند. علاوه بر آن، در وجود انسان نقطه مقابل محبت، يعنى «بغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان‏گونه كه فطرت انسان اين گونه است كه كسى را كه به او خدمت مى‏كند، دوست مى‏دارد، همين طور كسى را كه به او ضرر مى‏زند، دشمن مى‏داند و نسبت به او نفرت دارد. البته ضررهاى مادى دنيوى براى مؤمن اهميتى ندارد؛ چون اصل دنيا براى او ارزشى ندارد؛ اما دشمنى كه دين و سعادت ابدى را از انسان بگيرد، آيا قابل اغماض است؟ قرآن مى‏فرمايد: «انّ الشيطان لكم عدوٌ فاتخذوه عدواً؛1 شيطان دشمن شماست؛ شما هم بايد با او دشمنى كنيد». با شيطان ديگر نمى‏شود لبخند زد و كنار آمد وگرنه انسان هم شيطان مى‏شود.



اگر بايد با اولياى خدا دوستى كرد، با دشمنان خدا هم بايد دشمنى كرد و اين فطرت انسانى است و عامل تكامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفتار انسان با آنها دوستانه مى‏شود و بر اثر معاشرت، رفتار آنها را مى‏پذيرد و حرف‏هاى آنان را قبول مى‏كند و كم كم شيطان ديگرى مثل آنها مى‏شود.



به عبارت ديگر، دشمنى با دشمنان، سيستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مى‏كند. بدن انسان، همان گونه كه عامل جاذبه‏اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى‏كند، يك سيستم دفاعى نيز دارد كه سموم و ميكروب‏ها را دفع مى‏كند. اين سيستم، با ميكروب‏ها مبارزه مى‏كند و آنها را مى‏كشد. كار گلبول‏هاى سفيد همين است. اگر سيستم دفاعى بدن ضعيف شد، ميكروب‏ها رشد مى‏كنند. رشد ميكروب‏ها، به بيمارى انسان منجر مى‏شود و انسان بيمار، ممكن است با مرگ روبه‏رو شود.



اگر بگوييم ورود ميكروب در بدن ايرادى ندارد، به ميكروب خوش‏آمد گفت ه‏ايم. آيا در اين صورت، بدن سالم مى‏ماند؟



بايد ميكروب را از بين برد و اين يك سنت الهى است كه براى هر موجود زنده‏اى، دو سيستم در نظر گرفته است؛ يك سيستم براى جذب و ديگرى براى دفع. همان طور كه جذب مواد مورد نياز، براى رشد هر موجود زنده‏اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نكند، نمى‏تواند به حيات خود ادامه دهد.



موجودات زنده، قوه دافعه دارند. اين قوه دافعه، به خصوص در حيوانات و انسان، همين نقش را ايفا مى‏كند. در روح انسان نيز بايد چنين استعدادى وجود داشته باشد. بايد يك عامل جاذبه روانى داشته باشيم تا از كسانى كه براى ما مفيد هستند، خوشمان بيايد؛ دوستشان بداريم؛ به آنها نزديك شويم و از آنان، علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگيريم.



چرا انسان بايد افراد و امور پسنديده را دوست بدارد؟ براى اين كه وقتى به آنان نزديك مى‏شود، از آنها استفاده مى‏كند. نسبت به خوبانى كه منشأ كمال هستند و در پيشرفت جامعه مؤثرند، بايد ابراز دوستى كرد و در مقابل، بايد عملاً با كسانى كه براى سرنوشت جامعه مضر هستند، دشمنى كرد؛ «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم انّا بُرئاء منكم و ممّا تعبدون من دون الله، كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابداً حتى تؤمنوا بالله وحده».2



قرآن مى‏فرمايد: شما بايد به حضرت ابراهيم عليه‏السلام و ياران او تأسى كنيد. مى‏دانيد كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام در فرهنگ اسلامى جايگاه بسيار رفيعى دارد. پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏وآله هم مى‏فرمود: من تابع ابراهيم هستم.



اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهيم عليه‏السلام به اين دين و آيين داد؛ «هو سماكم المسلمين من قبل».3 خداوند مى‏فرمايد: شما بايد به ابراهيم عليه‏السلام تأسى كنيد. كار ابراهيم عليه‏السلام چه بود؟ ابراهيم عليه‏السلام و يارانش به بت‏پرستانى كه با آنها دشمنى كردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند، گفتند: «انّا برئاء منكم؛ ما از شما بيزاريم» و اعلان برائت كردند. بعد مى‏فرمايد: بين ما و شما تا روز قيامت دشمنى و كينه برقرار است؛ مگر اين كه دست از خيانت‏كارى خود برداريد.



تنها دوستى دوستان خدا كافى نيست؛ اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بين خواهد رفت. اگر سيستم دفاعى بدن نباشد، آن سيستم جذب هم نابود خواهد شد. آن چه مهم است، اين است كه ما جاى جذب و دفع را درست بشناسيم. گاهى متأسفانه امور، مشتبه مى‏شود و در موردى كه بايد جذب كنيم، عملاً به دفع مى‏پردازيم. كسى كه از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پيش آمده و بعد هم پشيمان گرديده است و يا اگر براى او توضيح دهيم، از روى انصاف قبول خواهد كرد، نسبت به چنين كسى، نبايد دشمنى كرد. اگر كسى مرتكب گناهى شد، نبايد او را از جامعه طرد كرد؛ بلكه بايد در صدد اصلاح او برآييم. او بيمارى است كه بايد به پرستارى‏اش پرداخت. در اين مورد جاى اظهار دشمنى نيست؛ مگر كسى كه تعمد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد كه اين ديگر خيانت است و بايد با چنين شخصى دشمنى كرد.



ما مى‏توانيم از بركات حسينى استفاده كنيم؛ مگر اين كه اول دشمنان او را لعن كنيم و بعد بر او سلام بفرستيم. قرآن هم اول مى‏فرمايد: «اشداء على الكفار»4 و بعد مى‏فرمايد: «رحماء بينهم»؛5 پس بايد در كنار سلام، لعن و در كنار ولايت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام وجود داشته باشد.





1. فاطر(35)، آيه 6.



2. ممتحنه(60)، آيه 4.



3. حج(22)، آيه 78.



4. فتح(48)، آيه 29.



5. همان.

/ 1