نام نمادین حسین‌(ع) در ادبیات عرفانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نام نمادین حسین‌(ع) در ادبیات عرفانی - نسخه متنی

محمد اختری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نام‌ نمادين‌ حسين‌(ع) در ادبيات‌ عرفاني‌

محمد اختري‌

كردم‌ ز ديده‌ پاي‌ سوي‌ مشهد حسين‌هست‌ اين‌ سفر به‌ مذهب‌ عشاق‌ فرض‌ عين‌

خدام‌ مرقدش‌ به‌ سرم‌گر نهند پاي‌حقا كه‌ بگذرد سرم‌ از فرق‌ فرقدين‌

از آن‌ زمان‌ كه‌ عشق‌ در مكتب‌ حسين‌ زانو زد و راه‌ و رسم‌ عاشقي‌ را به‌ خط‌ خون‌نوشتند و نينوا حديث‌ راه‌ پر خون‌ را از ناي‌ بريده‌ نواخت‌، حديث‌ عشق‌ و كربلا به‌ يك‌ديگردر آميخت‌ و عشق‌ در كربلا تجلّي‌ يافت‌.

از آن‌ زمان‌ زيارت‌ مرقد او ـ كه‌ سرسلسله‌ عشاق‌ است‌ ـ بر هر آن‌ كس‌ كه‌ طالب‌ دل‌دادگي‌ است‌، فرض‌ عين‌ گشت‌ و حسين‌ آموزگار عشق‌ و عاشقي‌ و قتيل‌ عشق‌:

و اين‌ گونه‌ شد كه‌ حديث‌ عشق‌ و عاشورا و حسين‌ در هم‌ تنيد و نام‌ شورانگيزش‌نمادي‌ از فناي‌ في‌ الله و بقاي‌ الله:

گفت‌ الها، ملكا، داوراپادشها، ذوالكرما، ياورا

در رهت‌ اي‌ شاهد يكتاي‌ من‌شمع‌ صفت‌ سوخت‌ سراپاي‌ من‌

عشق‌ تو شد جان‌ و تنم‌ في‌ هواك‌نيست‌ بود در نظرم‌ ما سواك‌

جز تو جهان‌ را عدم‌ انگاشتم‌غير تو چشم‌ از همه‌ برداشتم‌

كرد ز دل‌ عشق‌ تو هر نقش‌ پاك‌ساخت‌ غمت‌ جامه‌ تن‌ چاك‌ چاك‌

رفت‌ سرم‌ بر سر پيمان‌ تومحو تو ام‌ واله‌ و حيران‌ تو

گر ارني‌ گوي‌ به‌ طور آمدم‌خواستيم‌ تا به‌ حضور آمدم‌

بالله اگر تشنه‌ام‌ آبم‌ تويي‌بحر من‌ و موج‌ و حبابم‌ تويي‌

عشق‌ تو شد عقل‌ من‌ و هوش‌ من‌گشته‌ همه‌ خلق‌ فراموش‌ من‌

مهر تو اي‌ شاهد زيباي‌ جان‌آمده‌ در پيكر من‌ جاي‌ جان‌

از همان‌ نخستين‌ سال‌هاي‌ ورود اسلام‌ به‌ ايران‌، عشق‌ به‌ خاندان‌ عصمت‌ وطهارت‌ در ميان‌ ايرانيان‌ رو به‌ فزوني‌ نهاد. ايرانيان‌ حقايق‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ را در چهره‌سيرت‌ اهل‌ بيت‌: يافتند و به‌ همين‌ سبب‌ از همان‌ دوره‌هاي‌ نخستين‌ به‌ حمايت‌ ازآنان‌ پرداختند. محقق‌ و نويسنده‌ آلماني‌ «كورت‌ فريشلر» در آغاز كتاب‌ خود با عنوان‌«امام‌ حسين‌ و ايران‌» به‌ اين‌ موضوع‌ مي‌پردازد و اين‌ علاقه‌ را دو سويه‌ مي‌داند:

«خاندان‌ علي‌(ع) طوري‌ به‌ ايرانيان‌ علاقه‌مند بودند كه‌ مردم‌ ايران‌، آنان‌ را به‌چشم‌ عرب‌ نمي‌ديدند. «بارتو لو مو» نيز عقيده‌ دارد كه‌ ايرانيان‌ در سال‌ شصتم‌ هجري‌آماده‌ شدند تا به‌ امام‌ حسين‌ كمك‌ كنند.»

عشق‌ به‌ اهل‌ بيت‌، موجب‌ شد تا اين‌ سرزمين‌ به‌ ملك‌ دوستداران‌ آنان‌ و شيعيان‌مبدل‌ گردد و حماسه‌ خونين‌ كربلا چنان‌ با جانشان‌ در آميزد كه‌ سراسر تاريخ‌ و فرهنگ‌آنان‌ شميمي‌ حسيني‌ يابد و از اين‌ نام‌ قداست‌ گيرد.

مدح‌ اهل‌ بيت‌: از آغازين‌ دوره‌هاي‌ نظم‌ و نثر فارسي‌ با آن‌ گره‌ خورد و بعدهاموضوع‌ بسياري‌ از آثار ادبي‌ گرديد كه‌ البته‌ در اين‌ مختصر، مجال‌ پرداختن‌ به‌ چرايي‌ وچگونگي‌ آن‌ نيست‌. اما يكي‌ از وجوه‌ ممتازي‌ كه‌ عمق‌ تاثير واقعه‌ عاشورا و حماسه‌حسيني‌ را در ادبيات‌ فارسي‌ نشان‌ مي‌دهد، رمزي‌ شدن‌ و نمادي‌ شدن‌ اين‌ نام‌ مقدس‌است‌ كه‌ سعي‌ مي‌شود ابعاد مختلف‌ اين‌ موضوع‌ در اين‌ مقال‌ بررسي‌ گردد.

ادبيات‌ عرفاني‌ ادبيات‌ رمزي‌

يكي‌ از ويژگي‌هاي‌ ادبيات‌ عرفاني‌، رمزي‌ بودن‌ آن‌ است‌. از آن‌ جايي‌ كه‌ واژگان‌ راياراي‌ آن‌ نيست‌، تا مفاهيم‌ بلند عرفاني‌ را در خويش‌ جاي‌ دهد و عارف‌ در كشف‌ و شهودنمي‌داند چگونه‌ هجوم‌ لحظه‌هاي‌ ناب‌ را تاب‌ آورد از رمز مدد مي‌جويد، تا بتواند بدان‌طريق‌ گوشه‌اي‌ از دريافت‌هايش‌ را بيان‌ كند و عيان‌ نمايد. و گاه‌ نيز آرزو دارد حرف‌ گفت‌، وصورت‌ را بر هم‌ زند، تا به‌ اين‌ هر سه‌، از يار بي‌نشان‌ دم‌ زند، از اين‌ رو رمز را در ادبيات‌عرفاني‌ اين‌ گونه‌ معنا مي‌كنند:

القا معنا و مقصودي‌ با اشاره‌ و ايما، كلمه‌ و سخني‌ كه‌ با رعايت‌ نوعي‌ تناسب‌ وشباهت‌ و يا حتي‌ بدون‌ تناسب‌ معنايي‌ بعيد از آن‌ را اراده‌ كنند و در اصطلاح‌ معنيي‌ باطني‌كه‌ مخزون‌ در تحت‌ كلام‌ ظاهري‌ است‌ كه‌ غير اهل‌ را بدان‌ دسترسي‌ نيست‌.

نگاهي‌ گذرا به‌ سير كاربرد واژة‌ مقدس‌ حسين‌ در ادبيات‌ عرفاني‌ فارسي‌ نشان‌دهندة‌ نمادين‌ شدن‌ و رمزي‌ گشتن‌ اين‌ نام‌ است‌ و اين‌ نيز خود بيانگر عمق‌ معنا و مفهوم‌اين‌ حادثه‌ عظيم‌ از يك‌ سو و مفاهيم‌ مكنون‌ در آن‌ و وقايع‌ باطني‌ و مخزون‌ پوستة‌ظاهري‌ آن‌ است‌. براي‌ آن‌ كه‌ بتوانيم‌ سير كاربرد اين‌ نام‌ مقدس‌ را بررسي‌ نماييم‌، اين‌سير را به‌ چند دوره‌ تقسيم‌ بندي‌ مي‌نماييم‌:

نام‌ مقدس‌ حسين‌ در نخستين‌ دوره‌هاي‌ ادبيات‌ عرفاني‌

در نخستين‌ آثار عرفاني‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ و به‌ ويژه‌ در اشعار اين‌ دوره‌، نام‌ مقدّس‌امام‌ حسين‌(ع) به‌ عنوان‌ سمبل‌ فناي‌ في‌ الله مطرح‌ شده‌ است‌. ابوالحسن‌ علي‌ ابن‌عثمان‌ جلابي‌ هجويري‌ صاحب‌ كتاب‌ گران‌ قدر «كشف‌ المحجوب‌» در بيان‌ احوال‌ اولياي‌الهي‌ امام‌ حسين‌(ع) را اين‌ گونه‌ توصيف‌ مي‌كند:

«ابو عبدالله الحسين‌ بن‌ علي‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ رضي‌ الله عنهما از محققان‌ اوليا بود وقبله‌ اهل‌ بلا و قتيل‌ دشت‌ كربلا و اهل‌ اين‌ قصه‌ بر درستي‌ حال‌ وي‌ متّفقند، كي‌ تا حق‌ظاهر بود مر حق‌ را متابع‌ بود، چون‌ حق‌ مفقود شود شمشير بر كشيد و تا جان‌ عزيز فداي‌شهادت‌ خداي‌ عزوجل‌ نكرد، نيارميد.

همان‌ گونه‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌شود، هجويري‌ شهادت‌ و فناي‌ في‌ الله را از خصوصيات‌بارز امام‌ حسين‌(ع) مي‌شمارد و اين‌ برداشت‌ در شعر شاعر و عارف‌ بزرگ‌ قرن‌ پنجم‌حكيم‌ ابوالمجد مجدود آدم‌ سنايي‌، غزنوي‌ نيز راه‌ مي‌يابد. سنايي‌ يكي‌ از بزرگ‌ ترين‌شاعران‌ پارسي‌ گوي‌ است‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ بار مفاهيم‌ عرفاني‌ را وارد شعر فارسي‌ كرد.وي‌ در شعري‌ در مدح‌ رسول‌ اكرم‌(ص) مي‌سرايد:

بارگاه‌ او دو در دارد كه‌ مردان‌ در رونديك‌ اندر كوفه‌ يابي‌ و دگر در كربلا

سنايي‌، معتقد است‌ كه‌ راه‌ دين‌ راهي‌ سخت‌ و طاقت‌ فرساست‌ و انسان‌ به‌ حكم‌آن‌ كه‌ در الست‌ به‌ «الست‌ بربكم‌» «بلي‌» گفت‌ بايد تن‌ به‌ سختي‌هاي‌ كرب‌ و بلا سپارد وچون‌ حسين‌(ع) خون‌ از گلويش‌ او جاري‌ گردد:

خرمي‌ چون‌ باشد اندر راه‌ دين‌ كز بهر حق‌خون‌ روان‌ گشتست‌ از حلق‌ حسين‌ در كربلا

از براي‌ يك‌ بلا كاندر ازل‌ گفتست‌ جان‌تا ابد اندر دهد مرد بلي‌ تن‌ در بلا

تاثير نمادين‌ نام‌ امام‌ حسين‌(ع) در همان‌ دوره‌هاي‌ اول‌ شعر عرفاني‌ در اين‌ شعرحكيم‌ سنايي‌ بسيار زيبا نمود مي‌يابد:

دين‌ حسين‌ توست‌ آز و آرزو خوك‌ و سگست‌تشنه‌ اين‌ را مي‌كشي‌ و آن‌ هر دو را مي‌پروري‌

بريزيد و شمر ملعون‌ چون‌ همي‌ لعنت‌ كني‌چون‌ حسين‌ خويش‌ را شمر و يزيد ديگري‌

در اين‌ شعر، شاعر آز و آرزو را كه‌ چون‌ خوك‌ و سگ‌ نجس‌ هستند، به‌ شمر و يزيدتشبيه‌ مي‌كند كه‌ انسان‌ علي‌ رغم‌ آن‌ كه‌ آنها را لعنت‌ مي‌كند آنها را پرورش‌ مي‌دهد و ازديگر سوي‌، دينش‌ را كه‌ مانند حسين‌ است‌ تشنه‌ سر مي‌برد. به‌ ديگر سخن‌ «سنايي‌»حماسه‌ عاشورا را براي‌ انسان‌ چون‌ جهاد اكبري‌ مي‌داند كه‌ انسان‌ هر روز و هر لحظه‌ با آن‌روبه‌رو است‌. هر لحظه‌ انسان‌ بستة‌ دامي‌ نو است‌ و هر لحظه‌ در حالي‌ كه‌ شمر و يزيدظاهري‌ را لعن‌ مي‌كند در باطن‌ در حال‌ پرورش‌ دادن‌ آنهاست‌.

اين‌ مفهوم‌ در شعر مولانا جلال‌ الدين‌ محمد بلخي‌ نيز نمود يافته‌ است‌. مولانا در«ديوان‌ كبير» خود به‌ حادثة‌ عاشورا اشاره‌ مي‌نمايد و از آن‌ بهره‌اي‌ عارفانه‌ مي‌جويد:

ز سوز شوق‌ دل‌ من‌ همي‌ زند علاكه‌ بوك‌ در رسدش‌ از جناب‌ وصل‌ صلا

دل‌ است‌ همچون‌ حسين‌ و فراق‌ همچو يزيدشهيد گشته‌ دو صد ره‌ به‌ دشت‌ كرب‌ و بلا

شهيد گشته‌ به‌ ظاهر حيات‌ گشته‌ به‌ غيب‌اسير در نظر خصم‌ و خسروي‌ به‌ علا

در اين‌ بيت‌ها، حكايت‌ دل‌ هجران‌ كشيده‌ به‌ امام‌ حسين‌ تشبيه‌ شده‌ و فراق‌، چون‌يزيد راه‌ را بر دل‌ بسته‌ است‌. اما اگر چه‌ فراق‌ دل‌ را به‌ شهادت‌ مي‌رساند، اما ثمرة‌ اين‌شهادت‌ كه‌ به‌ ظاهر نيستي‌ است‌، حيات‌ جاويدان‌ است‌ كه‌ در غيب‌ رخ‌ مي‌نمايد. به‌ ديگرسخن‌، لازمة‌ حيات‌ طيبه‌ شهادت‌ است‌ و تا دل‌ چون‌ حسين‌ در بيابان‌ كرب‌ و بلا شهيدنشود و دست‌ از هر آنچه‌ ماديت‌ است‌، نكشد به‌ وصال‌ و بقاي‌ راستين‌ نمي‌رسد. اين‌شهادت‌ ظاهري‌ معادل‌ با حيات‌ جاويد است‌:

(و لا تحسبن‌ الذين‌ قتلوا في‌ سبيل‌ الله امواتا بل‌ احياء عند ربهم‌ يرزقون‌)

اسارت‌ در ملك‌ عشق‌ آزادي‌ است‌ و رهايي‌ از هر چه‌ تعلق‌ است‌ و شهادت‌ پروازي‌عاشقانه‌، تا لقاء الله است‌:

كجاييد اي‌ شهيدان‌ خدايي‌بلاجويان‌ دشت‌ كربلايي‌

كجاييد اي‌ سبك‌ روحان‌ عاشق‌پرنده‌تر ز مرغان‌ هوايي‌

كجاييد اي‌ شهان‌ آسماني‌بدانسته‌ فلك‌ را ره‌ گشايي‌

بزرگاني‌ چون‌ فريد الدين‌ عطار نيشابوري‌ و شيخ‌ مصلح‌ الدين‌ سعدي‌ نيز به‌ نام‌امام‌ حسين‌(ع) اشارت‌ داشته‌اند، او را مدح‌ گفته‌اند:

اي‌ گوهر كان‌ فضل‌ و درياي‌ علوم‌وز راي‌ تو در درج‌ گردون‌ منظوم‌

بر هفت‌ فلك‌ نديد و بر هشت‌ بهشت‌نه‌ چرخ‌ چو تو پيش‌ رود معصوم‌

اما به‌ هر روي‌ تا اين‌ دوره‌ معناي‌ نمادين‌ كربلا و امام‌ حسين‌(ع) عمدتا در مفهوم‌رها كردن‌ اميال‌ نفساني‌ و شهادت‌ براي‌ قرب‌ به‌ حق‌ به‌ كار مي‌رفته‌ است‌. در اواخر اين‌دوره‌ كم‌ كم‌ رابطه‌ عشق‌ و كربلا نمود مي‌يابد.

رابطه‌ نمادين‌ عشق‌ و حسين‌ در اشعار سده‌هاي‌ مياني‌ (قرن‌ هشتم‌ تايازدهم‌)

سيف‌ فرغاني‌، يكي‌ ديگر از شاعران‌ عارف‌ است‌ كه‌ قصيده‌اي‌ بسيار زيبا دربارة‌واقعه‌ كربلا دارد:

اي‌ قوم‌ در اين‌ عزا بگرييدبر كشته‌ كربلا بگرييد...

سيف‌ در پايان‌ قصيدة‌ «گريستم‌ بر امام‌ حسين‌» را چون‌ ابر رحمتي‌ مي‌داند كه‌گناهان‌ را از صفحه‌ دل‌ پاك‌ مي‌كند:

اشك‌ از پي‌ چيست‌ تا بريزيدچشم‌ از پي‌ چيست‌ تا بگرييد

تا شسته‌ شود كدورت‌ دل‌يكدم‌ ز سر صفا بگرييد

نسيان‌ گنه‌ صواب‌ نبودكرديد بسي‌ خطا بگرييد

وز بهر نزول‌ غيث‌ رحمت‌چون‌ ابر گه‌ دعا بگرييد

باران‌ نيز يكي‌ از واژه‌هاي‌ نمادين‌ عرفاني‌ است‌ كه‌ در اين‌ جا با اشك‌ ريختن‌ براي‌امام‌ حسين‌(ع) پيوند خورده‌ است‌.

نورالدين‌ عبدالرحمن‌ جامي‌، يكي‌ از شاعران‌ و عارفان‌ بلند مقام‌ سدة‌ نهم‌ هجري‌است‌ كه‌ در عرفان‌ نظري‌، پايه‌اي‌ بلند دارد. او حسين‌(ع) را الگوي‌ عاشقان‌ مي‌داند ومعتقد است‌ هر عاشقي‌ را فرض‌ عين‌ است‌ كه‌ به‌ ديدار مرقد او بشتابد تا راه‌ و رسم‌ عاشقي‌را از وي‌ بياموزد:

كردم‌ ز ديده‌ پاي‌ سوي‌ مشهد حسين‌هست‌ اين‌ سفر به‌ مذهب‌ عشاق‌ فرض‌ عين‌

از اين‌ دوره‌ به‌ بعد اندك‌ اندك‌ نام‌ امام‌ حسين‌(ع) با عشق‌ گره‌ خورد و شاعران‌عشق‌ راستين‌ را در حادثة‌ پر شكوه‌ عاشورا تصوير كردند. محتشم‌ كاشاني‌، شاعر بزرگ‌قرن‌ دهم‌ هجري‌ مرثيه‌ سرايي‌ دربارة‌ امام‌ حسين‌(ع) را به‌ اوج‌ خود رسانيد، تا آن‌جا كه‌اشعارش‌ زيب‌ تكيه‌ و مساجد شده‌ است‌. محتشم‌ در بخشي‌ از تركيب‌ بند مشهور خودرابطة‌ عشق‌ و امام‌ حسين‌ را به‌ آغاز خلقت‌ پيوند مي‌زند:

بر خوان‌ غم‌ چو عالميان‌ را صلا زدنداول‌ صلا به‌ سلسله‌ي‌ انبيا زدند

نوبت‌ به‌ اوليا چون‌ رسيد آسمان‌ تپيدز آن‌ ضربتي‌ كه‌ بر سر شير خدا زدند

پس‌ آتشي‌ ز اخگر الماس‌ ريزه‌هاافروختند و در حسن‌ مجتبي‌ زدند

و آنگه‌ سرادقي‌ كه‌ فلك‌ نبودكندن‌ از مدينه‌ و در كربلا زدند...

در اشعار اين‌ دوره‌، واژه‌هايي‌ چون‌: بزم‌ الست‌، سلطان‌ عشق‌، قالو بلي‌، و... بسيار به‌چشم‌ مي‌خورد، اما نگاهي‌ كاملاً عارفانه‌ و عاشقانه‌ به‌ حادثة‌ كربلا را بايد در اشعار «عمان‌ساماني‌» جست‌ و جو كرد.

داستان‌ عشق‌ و حسين‌(ع) در گنجينه‌ الاسرار عمان‌ ساماني‌

حكايت‌ عرفاني‌ عمان‌ ساماني‌ شاعر ارجمند قرن‌ سيزدهم‌ هجري‌، به‌ گونه‌اي‌ديگر است‌. عمان‌ حكايت‌ عشق‌ را به‌ آغاز آفرينش‌ مي‌برد و با مشربي‌ كه‌ اندكي‌ به‌ ديدگاه‌وحدت‌ وجودي‌ نزديك‌ است‌، به‌ علت‌ پيدايي‌ موجودات‌ مي‌پردازد و راز آن‌ را به‌ حكم‌حديث‌ مشهور «كنت‌ كنزا مخفيا و احببت‌ ان‌ اعرف‌...» چنين‌ تصوير مي‌كند:

لاجرم‌ آن‌ شاهد بالا و پست‌با كمال‌ دلربايي‌ در الست‌

جلوه‌اش‌ گرمي‌ و بازاري‌ نداشت‌يوسف‌ حسنش‌ خريداري‌ نداشت‌

ماسوي‌ آيينه‌ آن‌ رو شدندمظهر آن‌ طلعت‌ دلجو شدند

پس‌ جمال‌ خويش‌ در آيينه‌ ديدروي‌ زيبا ديد و عشق‌ آمد پديد

در تجلي‌ اول‌، بر خويش‌ اعيان‌ ثابته‌ پديدار شدند و در تجلي‌ دوم‌، ممكنات‌ پديدارگشتند و اين‌ همه‌ به‌ واسطة‌ حب‌ّ و عشق‌ بود. عشق‌ چون‌ امانتي‌ به‌ كوه‌ و آسمان‌ و زمين‌عرضه‌ شد، اما هيچ‌ يك‌ را تاب‌ تحمل‌ آن‌ نبود، تا اين‌ كه‌ انسان‌ آن‌ را پذيرفت‌. و به‌ ميثاق‌(الست‌ بربكم‌، قالوا بلي‌) گفت‌. هر يك‌ از موجودات‌ به‌ حكم‌ عين‌ ثابت‌ خويش‌ بهره‌خويش‌ گرفتند و طريق‌ سعادت‌ يا شقاوت‌ بگزيدند.

ابليس‌ شراب‌ تلبيس‌ سر كشيد و پس‌ از او قابيل‌ و نمرود و جالوت‌ و فرعون‌...سرانجام‌ شمر:

چون‌ كه‌ استهزاي‌ ساقي‌ شد تمام‌مظهري‌ برخاست‌ از جا شمر نام‌

گفت‌ هان‌ در احتياط‌ باده‌ باش‌جام‌ را آمد حريف‌ آماده‌ باش‌

اين‌ شقاوت‌ را ز سرداران‌ منم‌دوزخت‌ را از خريداران‌ منم‌

اولياء الله نيز جام‌ سعادت‌ سر كشيدند. آدم‌ در آغاز، ساز مستي‌ سر داد و سپس‌ نوح‌ وايوب‌ و خليل‌ و يونس‌ و يعقوب‌ و كليم‌ و احمد و مرتضي‌ و سرانجام‌ حسين‌(ع) كه‌ شاعر رااز شدت‌ اشتياق‌ ياراي‌ آوردن‌ نامش‌ نيست‌:

كيست‌ اين‌ مطلوب‌ كش‌ دل‌ در طلب‌نامش‌ از غيرت‌ نمي‌آرد به‌ لب‌

حسين‌، ساقي‌ سرمستان‌ است‌ كه‌ عشق‌ را از ملكوت‌ به‌ ملك‌ آورده‌ است‌، تا دركربلا با لشگر نفس‌ و شهوت‌ برزمد:

لاجرم‌ زد خيمه‌ عشق‌ بي‌ قرين‌در فضاي‌ ملك‌ آن‌ عشق‌ آفرين‌

بي‌ قريني‌ با قرين‌ شد هم‌ قران‌لا مكاني‌ را مكان‌ شد لامكان‌

كرد بر وي‌ باز درهاي‌ بلاتا كشانيدش‌ به‌ دشت‌ كربلا

حسين‌(ع) رو به‌ ياران‌ خويش‌ مي‌كند و سختي‌هاي‌ راه‌ پر خون‌ عشق‌ را تصويرمي‌كند و آنان‌ كه‌ «الذين‌ بذلوا مهجهم‌ دون‌ الحسين‌(ع)» هستند، از دست‌ او باده‌ مستي‌مي‌نوشند:

محرمان‌ را خود را خواند پيش‌جمله‌ را بنشاند پيرامون‌ خويش‌

با لب‌ خود گوششان‌ انباز كرددر ز صندوق‌ حقيقت‌ باز كرد

جلمه‌ را كرد از شراب‌ عشق‌ مست‌يادشان‌ آورد آن‌ عهد الست‌

گفت‌ شادباش‌ اين‌ دل‌ آزادتان‌باده‌ خوردستيد بادا يادتان‌

يادتان‌ باد اي‌ فرامش‌ كرده‌هاجلوه‌ ساقي‌ ز پشت‌ پرده‌ها

يادتان‌ باد اي‌ به‌ دلتان‌ شور مي‌آن‌ اشارت‌هاي‌ ساقي‌ پي‌ ز پي‌

«حر» آن‌ سالك‌ ره‌ به‌ خطا رفته‌ به‌ همت‌ پير مرشد به‌ حق‌ رهنمون‌ مي‌گردد. «حر»كنايه‌ از نفس‌ غافل‌ است‌ كه‌ با رهبر راه‌ مي‌يابد:

حضرت‌ عباس‌(ع) سالكي‌ واصل‌ است‌ كه‌ در شط‌ يقين‌، مشك‌ را از آب‌ حقيقت‌ پرمي‌كند، تا كام‌ مشتاقان‌ را سيراب‌ نمايد.

خصم‌ مانع‌ وي‌ مي‌گردد واو سلطان‌ عشق‌ را صلا مي‌زند:

اي‌ صبا اي‌ عندليب‌ كوي‌ عشق‌اي‌ تو طوطي‌ حقيقت‌ گوي‌ عشق‌

دستي‌ اين‌ دست‌ ز كار افتاده‌ راهمتي‌ اين‌ يار بار افتاده‌ را

علي‌ اكبر(ع) تشنه‌ معرفت‌ از ميدان‌ بر مي‌گردد، تا از درياي‌ عشق‌ سيراب‌ گردد:

كاي‌ پدر جان‌ از عطش‌ افسرده‌ام‌مي‌ندانم‌ زنده‌ام‌ يا مرده‌ام‌

اين‌ عطش‌ رمز است‌ و عارف‌ واقف‌ است‌سر حق‌ اين‌ است‌ و عشقش‌ كاشف‌ است‌

ديد شاه‌ دين‌ كه‌ سلطان‌ هدي‌ است‌اكبر خود را كه‌ لبريز خداست‌

اكبر از لبان‌ سليمان‌ عشق‌ آب‌ مي‌نوشد و عازم‌ ميدان‌ مي‌شود. شاعر سپس‌ با نقل‌عرفاني‌ ساير وقايع‌ كربلا رموز عرفاني‌ را براي‌ مخاطب‌ مكشوف‌ مي‌سازد، تا در آخرين‌گام‌ خويشتن‌ قصد آوردگاه‌ مي‌كند، تا در كمال‌ انقطاع‌ به‌ مشاهدة‌ معشوق‌ بنشيند:

ساقي‌ اي‌ قربان‌ چشم‌ مست‌ توچند چشم‌ مي‌ كشان‌ بر دست‌ تو

در فكن‌ آن‌ آب‌ عشرت‌ را به‌ جام‌بيش‌ از اين‌ مپسند ما را تشنه‌ كام‌

چيست‌ آن‌ دارالوصال‌ اي‌ مردم‌ راه‌ساحت‌ ميدان‌ و طرف‌ قتلگاه‌

عمان‌ مقام‌ فنا را در آخرين‌ بخش‌ گنجينه‌ اسرار بسيار زيبا توصيف‌ مي‌كند. درآخرين‌ لحظه‌ امام‌ به‌ «جبرئيل‌» كه‌ از سوي‌ حق‌ پيام‌ آورده‌ است‌، مي‌فرمايد كه‌ حضورش‌مانع‌ وصال‌ است‌:

آن‌ كه‌ از پيشش‌ سلام‌ آورده‌اي‌و آن‌ كه‌ از نزدش‌ پيام‌ آورده‌اي‌

بي‌ حجاب‌ اينك‌ هم‌ آغوش‌ من‌ است‌بي‌ تو رازش‌ جمله‌ در گوش‌ من‌ است‌

همان‌ گونه‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌شود، عمان‌ ساماني‌ واقعة‌ كربلا را كاملاً در عشق‌متلاطم‌ مي‌بيند. اين‌ نگاه‌ عاشقانه‌ به‌ امام‌ حسين‌(ع) در شعر شاعران‌ معاصر نيز ديده‌مي‌شود.

تجلي‌ عاشقانه‌ حسين‌(ع) در شعر معاصر

جلوة‌ عاشقانه‌ حسين‌ در شعر شاعران‌ معاصر نيز جلوه‌گر مي‌شود. مرحوم‌ الهي‌قمشه‌اي‌ در مثنوي‌ زيباي‌ نغمة‌ حسيني‌ پيوند آغازين‌ عشق‌ را با نام‌ مقدس‌ حسين‌(ع)تصوير مي‌كند:

قصة‌ عشاق‌ و سپهدار دين‌كرد بيان‌ كلك‌ سخندان‌ عشق‌

حكيم‌ قمشه‌اي‌ از زبان‌ پيامبر(ص) راز عاشقانة‌ قيام‌ حسيني‌ را چنين‌ بيان‌ مي‌كند:

چون‌ كه‌ توئي‌ قافله‌ سالار عشق‌رو به‌ حجاز آر و عراق‌ و دمشق‌

پر ز غم‌ عشق‌ كن‌ آفاق‌ رانسخ‌ كن‌ آوازه‌ي‌ عشاق‌ را

در ازل‌ از خامه‌ي‌ سلطان‌ عشق‌شد رقم‌ از خون‌ تو قرآن‌ عشق‌

خيز و عنان‌ تاز به‌ ميقات‌ عشق‌فاش‌ و عيان‌ ساز مقامات‌ عشق‌

در اين‌ نگاه‌ عارفانه‌ به‌ حماسة‌ عاشورا همة‌ حوادث‌ باطني‌ و دروني‌ است‌. باطن‌ اين‌ماجرا حركت‌ انسان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ لقاء الله است‌ و اين‌ مقصود، جهادي‌ اكبر را مي‌طلبد.سالك‌ به‌ تاوان‌ بلي‌ در عهد الست‌ بايد از كرب‌ و بلا بگذرد، تا شهد نوشين‌ شهادت‌ رابياشامد.

استاد ارجمند دكتر منصوري‌ لاريجاني‌ نيز در مثنوي‌ «خمسه‌ آل‌ عشق‌» نگاهي‌ ازهمين‌ نوع‌، اما با زاويه‌اي‌ متفاوت‌ به‌ كربلا دارد:

اسماي‌ الهي‌ نزد حضرت‌ عشق‌ مي‌آيند و از عشق‌ كه‌ تجلي‌ حب‌ّ ذاتي‌ است‌ تقاضامي‌كنند، تا پيغام‌ها را به‌ حضرت‌ ذات‌ اقدس‌ الهي‌ برسانند. عشق‌ پيام‌ صفات‌ را به‌ ذات‌مي‌آورد. حضرت‌ ذات‌ تقاضايش‌ را اجابت‌ مي‌كند، خليفه‌ الله را آيينة‌ روي‌ خويش‌مي‌گرداند. نام‌ اين‌ صورت‌ حقيقت‌ محمديه‌ است‌:

نام‌ اين‌ سينه‌ محمد ياد شدبا علي‌ همزاد در ايجاد شد

علم‌ الاسما شده‌ تدريس‌ اوفيض‌ اقدس‌ هم‌ به‌ جد تقديس‌ او

اين‌ خليفه‌ي‌ اعظم‌ براي‌ انبساط‌ وجود، داراي‌ ولايت‌ مطلقه‌ است‌ كه‌ مظهر آن‌ولايت‌ علي‌ ابن‌ ابي‌ طالب‌ است‌. عشق‌ سپس‌ به‌ محضر ولايت‌ ره‌ مي‌نمايد:

سر خلقت‌ در ولايت‌ خفته‌ است‌اين‌ حقيقت‌ را محمد گفته‌ است‌

عشق‌ در دبستان‌ علي‌(ع) درس‌ها مي‌آموزد و سپس‌ براي‌ آن‌ كه‌ خويش‌ را عريان‌نمايد و سينه‌اش‌ را از داغ‌ عريان‌ به‌ مكتب‌ حضرت‌ زهرا(ع) مي‌رود:

چون‌ تو زهرايي‌ گلستانم‌ نماني‌ اگر خواهي‌ نيستانم‌ نما

عشق‌ در مكتب‌ حضرت‌ زهرا(ع) با درد و غم‌ غربت‌ ولايت‌ آشنا مي‌شود و براي‌ستادن‌ خلعت‌ زيبايي‌ رهسپار كوي‌ حسن‌(ع) مي‌گردد:

با جمالت‌ عشق‌ كامل‌ مي‌شودعاشقان‌ را زينت‌ دل‌ مي‌شود

عشق‌ سپس‌ به‌ توصيه‌ امام‌ حسن‌(ع) براي‌ آموختن‌ راز شهادت‌ به‌ كوي‌ حسين‌مي‌شتابد:

السلام‌ اي‌ درد نوش‌ جام‌ عشق‌دفتر آغاز و هم‌ فرجام‌ عشق‌

از حسن‌ سوي‌ تو مي‌آيم‌ كنون‌تا كني‌ آگه‌ مرا از راه‌ خون‌

امام‌ حسين‌(ع) عشق‌ را به‌ شكيبايي‌ و هجرت‌ رهنمون‌ مي‌گردد، كه‌ سرآغاز عشق‌آموزي‌ها هجرت‌ است‌. عشق‌ همه‌ جا همراه‌ حسين‌(ع) ره‌ مي‌سپرد، تا آن‌ كه‌ شهادت‌امام‌ و يارانش‌ را در عاشورا به‌ نظاره‌ مي‌نشيند:

ديد ياران‌ حسين‌ چون‌ لاله‌هاسوختند اندر ميان‌ شعله‌ها

شمع‌ بزم‌ عاشقان‌ آمد حسين‌منظر سينا نشان‌ آمد حسين‌

عشق‌ از تماشاي‌ آن‌ صحنه‌هاي‌ خونين‌ حيرت‌ زده‌ خود را به‌ حضرت‌ زينب‌آموزگار خويش‌ رساند و از او كمك‌ خواست‌. زينب‌3 او را دل‌ داري‌ داد كه‌ نور حق‌ را دراين‌ صحنه‌ خونين‌ ببين‌ كه‌ در وجود ولي‌ حزب‌ الله الاعظم‌ جلوه‌گر شده‌ است‌. زينب‌ او رابه‌ ديدار قتلگاه‌ مي‌برد و به‌ او آموزش‌ مي‌دهد كه‌ عشق‌ را بي‌شهادت‌ سوز نيست‌ وبي‌اسارت‌ ساز. اصل‌ مأموريت‌ عشق‌ اين‌ است‌ كه‌ راز اين‌ معنا را در منزل‌ شهادت‌ واسارت‌ كشف‌ كند:

عشق‌ بايد كشف‌ اين‌ معنا كندشور و غوغا در جهان‌ بر پا كند

بي‌ شهادت‌ عشق‌ را آواز نيست‌بي‌ اسارت‌ نيز او را ساز نيست‌

گرچه‌ مي‌دانم‌ محمد زاده‌اي‌دست‌ بيعت‌ با ولايت‌ داده‌اي‌

با عدالت‌ قامتت‌ موزون‌ شده‌كوثر زهرا به‌ جامت‌ خون‌ شده‌

زيور از دست‌ حسن‌ پوشيده‌اي‌باده‌ از جام‌ حسين‌ نوشيده‌اي‌

در اين‌ نگاه‌، برخلاف‌ نگاه‌هاي‌ پيشين‌ اين‌ عشق‌ نيست‌ كه‌ شهادت‌ را مي‌طلبد،بلكه‌ اين‌ شهادت‌ است‌ كه‌ عشق‌ را مي‌طلبد و عشق‌ است‌ كه‌ بايد از حسين‌(ع) بياموزد وغم‌ و درد راه‌ پر خون‌ عشق‌ از اين‌ جا آغاز شده‌ است‌.

نگاه‌ عارفانه‌ به‌ كربلا در اين‌ اشعار به‌ اوج‌ خود مي‌رسد و البته‌ حماسه‌ هشت‌ سال‌دفاع‌ مقدس‌ نيز موجب‌ شد تا در ادبيات‌ مقاومت‌ نيز نام‌ نمادين‌ حسين‌ ورد زبان‌ها گردد.

عشق‌، حسين‌ و مقاومت‌ در ادبيات‌ مقاومت‌

دفاع‌ مقدس‌ مردم‌ ايران‌ در عصر حاضر در متن‌ خود با نام‌ مقدس‌ حسين‌(ع) درهم‌ تنيد و با رمز اهل‌ بيت‌: پيش‌ رفت‌، تا الگوي‌ عاشقان‌ و شاهدان‌ گردد. از اين‌ رو،ادبيات‌ مقاومت‌ سراسر مشحون‌ از نام‌ مقدس‌ حسين‌ است‌. در اين‌ مختصر نمي‌توان‌همه‌ اشعاري‌ را كه‌ در اين‌ باره‌ سروده‌ شده‌ است‌ ذكر كرد. از اين‌ رو، به‌ تعدادي‌ از اين‌ ابيات‌اشاره‌ مي‌شود:

حسين‌ اسرافيلي‌:

اي‌ حضور آسمان‌ در جان‌ خاك‌يا حسين‌ ابن‌ علي‌ روحي‌ فداك‌

رضا اسماعيلي‌:

وارث‌ خون‌ خدا امروز تيغ‌ خشم‌ ماست‌انتقام‌ عشق‌ را بگذار با ما ذوالجناح‌

بر دوست‌ همان‌ روز كه‌ با حنجرة‌ خون‌گفتي‌ تو بلي‌ كرب‌ و بلا در تو درخشيد

قيصر امين‌ پور:

سري‌ سرمست‌ شور و بي‌ قراري‌چو مجنون‌ در هواي‌ ني‌ سواري‌

پر از عشق‌ نيستان‌ سينه‌ي‌ اوغم‌ غربت‌ غم‌ ديرينه‌ي‌ او

علي‌ معلم‌:

روزي‌ كه‌ بر جام‌ شفق‌ مل‌ كرد خورشيدبر خشك‌ چوب‌ نيزه‌ها گل‌ كرد خورشيد

بيگي‌ حبيب‌ آبادي‌:

هزار زخم‌ به‌ حيرت‌ چو چشم‌ وامانده‌ ست‌كه‌ عشق‌ بي‌ سر و دست‌ و كفن‌ رها مانده‌

فاطمه‌ راكعي‌:

بين‌ به‌ عرش‌ ملايك‌ سرشك‌ مي‌بارندبلند نام‌ كسي‌ را به‌ عشق‌ مي‌خوانند

ز خون‌ اوست‌ اگر خون‌ عشق‌ در رگ‌ ماست‌ز سعي‌ اوست‌ اگر شور عاشقي‌ در ماست‌

سيد ضياء الدين‌ شفيعي‌:

عشق‌ مي‌فرمود: بايد رفت‌ و مي‌رفتند و هيچ‌بيمشان‌ از تيرهاي‌ تلخ‌ و بي‌پروا نبود

خيمه‌ها از مرد خالي‌ مي‌شد اما هم‌ چنان‌اهل‌ بيت‌ عاشقي‌ از مردانگي‌ تنها نبود

محمد خليل‌ جمالي‌:

نيمروز روز عاشوراي‌ عشق‌بود بر پا هم‌ چنان‌ غوغاي‌ عشق‌

ادبيات‌ عاشورايي‌، در ادبيات‌ مقاومت‌ تجلي‌ يافت‌؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ ادبيات‌ مقاومت‌ رانمي‌توان‌ از ادبيات‌ عاشورا تهي‌ تصور كرد و با همة‌ واژه‌هاي‌ عاشورايي‌، تركيباتي‌:عاشقانه‌ ساخته‌ شد انتقام‌ عشق‌، اهل‌ بيت‌ عشق‌، عشق‌ بي‌سر و دست‌ و پا خون‌ عشق‌و... از جمله‌ي‌ اين‌ تركيبات‌ زيبا هستند و عشق‌ و عاشقي‌ و حديث‌ عارفانه‌ و عاشقانة‌كربلا به‌ زيباترين‌ شكل‌ در ادبيات‌ مقاومت‌ تجلي‌ يافت‌. اين‌ مبحث‌ را با اشعاري‌ از شاعربزرگ‌ معاصر استاد محمدحسين‌ شهريار پايان‌ مي‌بخشيم‌:

دلم‌ سر به‌ هامون‌ رها مي‌پسنددسرم‌ بالش‌ از صخره‌ها مي‌پسندد

نهان‌ خواهم‌ از در خاك‌ و خونين‌كه‌ چون‌ گوهرم‌ پر بها مي‌پسندد

چرا جفت‌ بيگانگانش‌ نباشم‌كه‌ از عاقلانم‌ جدا مي‌پسندد

بلي‌ مبتلاي‌ بلا چون‌ نباشم‌كه‌ او البلاء للولاء مي‌پسندد

نواي‌ ني‌ از نينوا خيزد آري‌در اين‌ نينوا ني‌ نوا مي‌پسندد

سيرت‌ آل‌ علي‌ با سرنوشت‌ كربلاست‌هر زمان‌ از ما يكي‌ صورت‌ نما دارد حسين‌

ساز عشق‌ است‌ و به‌ دل‌ هر زخمه‌ پيكان‌ زخمه‌اي‌گوش‌ كن‌ عالم‌ پر از شور و نوا دارد حسين‌

منابع‌:

1 ـ آينه‌ در كربلاست‌، اشعار عاشورايي‌، تهران‌، سروش‌، 1378.

2 ـ الهي‌ قمشه‌اي‌، ديوان‌، تهران‌، اسلاميه‌.

3 ـ جامي‌ عبدالرحمن‌، ديوان‌ كامل‌، تهران‌، پيروز.

4 ـ ساماني‌ عمان‌، گنجينه‌ الاسرار، اصفهان‌، ميثم‌ تمار، 1362.

5 ـ سجادي‌ سيد جعفر، فرهنگ‌ اصطلاحات‌ عرفاني‌، تهران‌، طهوري‌، 79.

6 ـ سعدي‌، كليات‌، فروغي‌، اميركبير، 72.

7 ـ سنايي‌، ديوان‌، تهران‌، نگاه‌، 1375.

8 ـ سيف‌ فرغاني‌، ديوان‌، تهران‌، فردوسي‌، 1364.

9 ـ شهريار، ديوان‌، تهران‌، زرين‌، 1376.

10 ـ شمس‌ تبريزي‌، ديوان‌، تهران‌، نشر داد، 1375.

11 ـ فروزانفر بديع‌ الزمان‌، شرح‌ حال‌ عطار، تهران‌، دهخدا، 1353، احاديث‌ مثنوي‌، اميركبير، 47.

12 ـ فريشلر كورت‌، امام‌ حسين‌ و ايران‌، تهران‌، جاويدان‌، 1362.

13 ـ كاشاني‌ محتشم‌، ديوان‌، حوزه‌ هنري‌، 1378.

14 ـ منصوري‌ لاريجاني‌، خمسه‌ آل‌ عشق‌، قم‌، خادم‌ الرضا، 1381.

15 ـ مذنب‌ محمد خليل‌، ادبيات‌ عاشورا، سوره‌، 1367.

/ 1