نکته‌های اخلاقی در عاشورای امام حسین‌(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نکته‌های اخلاقی در عاشورای امام حسین‌(ع) - نسخه متنی

علی اکبر روحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





نكته‌هاي‌ اخلاقي‌ در عاشوراي‌ امام‌ حسين‌(ع)




علي‌ اكبر روحي‌





مقدّمه‌




بي‌ شك‌، واقعة‌ خونين‌ كربلا يكي‌ از وقايعي‌ است‌ كه‌ قلب‌ هر مؤمن‌ و هر انسان‌آزاده‌ را جريحه‌دار مي‌كند .



عاشورا پديده‌ نيست‌ كه‌ فقط‌ متعلق‌ به‌ گذشته‌ دور باشد، بلكه‌ عاشورا و قيام‌ خونين‌اباعبدالله و يارانش‌ يك‌ جريان‌ است‌ كه‌ هميشه‌ در قلب‌ تاريخ‌ ثبت‌ است‌ و گذشت‌ زمان‌آن‌ را كهنه‌ نمي‌كند و از خاطره‌ها هرگز محو نمي‌شود. زينب‌ كبري‌ در مجلس‌ يزيد خطاب‌به‌ يزيد - عليه‌ اللعنة‌ - به‌ همين‌ نكته‌ اشاره‌ مي‌كند: «وَ كِدْ كَيدك‌ وَاسْع‌َ سعيك‌ و ناصب‌جهدك‌ فوالله لا تمحو ذكرنا و لا تميت‌ وحينا» مكرو حيله‌ات‌ را به‌ كار ببر، آنچه‌ تلاش‌ وسعي‌ داري‌ به‌ كارگير، به‌ خدا قسم‌! ياد ما را از دل‌ها نمي‌تواني‌ محو كني‌ و وحي‌ مارانمي‌تواني‌ بميراني‌.



عاشورا داراي‌ ابعاد مختلفي‌ است‌: عده‌اي‌ از تحليل‌ گران‌ به‌ ديد عرفاني‌ به‌ آن‌نگاه‌ مي‌كنند و گروهي‌ ديگر به‌ ديد حماسي‌ و دستة‌ سوم‌ به‌ ديد رثاء و مرثيه‌ سرايي‌.



قيام‌ امام‌ منحصر به‌ اين‌ ابعاد نيست‌، زيرا يك‌ نقش‌ مورد غفلت‌ قرار گرفته‌ و آن‌نقش‌ اخلاقي‌ عاشورا است‌. به‌ راستي‌ نقش‌ اخلاقي‌ كمتر از نقش‌ حماسي‌ آن‌ نيست‌ .چه‌درسي‌ بهتر از درس‌ اخلاقي‌، همان‌ طوري‌ كه‌ جدّ حسين‌(ع) فرمود:



«عليكم‌ بمكارم‌ الاخلاق‌ فان‌ّالله بعثني‌ بها» بر شمااست‌ به‌ مكارم‌ اخلاق‌، زيراخداوند مرا به‌ آن‌ مبعوث‌ كرده‌ است‌ و باز فرمود:



«انّما بعثت‌ لِاُتمم‌ّ مكارم‌ الاخلاق‌» خَلق‌ و خُلق‌ دو عبارتي‌ هستند كه‌ استعمال‌مي‌شوند: يكي‌ مربوط‌ به‌ ظاهر خلقت‌ انسان‌ است‌ و ديگري‌ مربوط‌ به‌ باطن‌ انسان‌ .



زيباي‌ خلقت‌ ما، به‌ دست‌ ما نيست‌، اما زيبايي‌ سيرت‌ و درون‌ به‌ دست‌ ما است‌.رعايت‌ مكارم‌ اخلاق‌ باطن‌ انسان‌ را نيكو مي‌كند. مطالعة‌ بعد اخلاقي‌ عاشوراي‌ امام‌حسين‌، انسان‌ را به‌ مكارم‌ اخلاقي‌ نائل‌ مي‌سازد و در اين‌ مقال‌، به‌ شمه‌اي‌ از مكارم‌اخلاقي‌ عاشوراي‌ حسيني‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌.





كربلا نمايش‌ اوصاف‌ فضيله‌ و اوصاف‌ رذيله‌


فضايل‌ اخلاقي‌ و رذايل‌ اخلاقي‌




تقابل‌ بين‌ امام‌ حسين‌(ع) و يزيد از نظر عظمت‌ و پستي‌، شبيه‌ تقابل‌ ضدين‌است‌. امام‌ در بيت‌ شرف‌ و عزّت‌ رشد يافته‌، خانداني‌ كه‌ همة‌ آنان‌ از بزگواري‌ خاصّي‌برخوردار بودند و طرف‌ مقابل‌ يزيد، در خانداني‌ كه‌ دست‌ به‌ هر پليدي‌ مي‌زدند بزرگ‌ شده‌است‌ و تقابل‌ آن‌ دو، تقابل‌ نور و ظلمت‌ يا تقابل‌ فضيلت‌ و رذيلت‌ بوده‌ است‌.



سيد علي‌ جلال‌ الحسيني‌ مصري‌ مي‌گويد:



آقا امام‌ ابا عبدالله پسر دختر رسول‌ خدا و پسر اميرالمؤمنين‌ علي‌ است‌. در بيت‌نبوّت‌ كه‌ داراي‌ شرف‌نسب‌ است‌ رشد كرده‌ و تمام‌ مكارم‌ اخلاق‌ و فضايل‌ و محاسن‌اعمال‌، از جمله‌: همّت‌ عالي‌، نهايت‌ شجاعت‌ وجود، علم‌ به‌ اسرار و فصاحت‌ لسان‌ در اوتكميل‌ و اوصافي‌، از قبيل‌: ياري‌ كردن‌ حق‌ و نهي‌ از منكر، جهاد با ستمگران‌، تواضع‌ وفروتني‌ همراه‌ با عزّت‌ نفس‌، عدل‌، صبر، حلم‌، عفت‌ ، مروّت‌ و ورع‌ در او جمع‌ بوده‌ است‌ واز سلامت‌ فطرت‌ و جمال‌ خلقت‌ و قدرت‌ انديشه‌ و تعقل‌ و قوّت‌ جسماني‌ برخوردار بوده‌است‌.



بنابراين‌، جنگ‌ بين‌ دو دسته‌؛يعني‌ جلاّدها و شهدا بوده‌ است‌. زيرا از زماني‌ كه‌مقرّر شد كه‌ اين‌ گروه‌ ياران‌ يزيد و كارگزاران‌ حكومتي‌ او باشند، تصميم‌ گرفتند كه‌ مسئلة‌امام‌ حسين‌ را به‌ روش‌ جلاّدان‌ - كه‌ غيراز خون‌ ريزي‌ چيزي‌ نمي‌فهمند - اجرانمايند وياران‌ امام‌ حسين‌ هم‌، تمام‌ همّتشان‌ براين‌ بوده‌ كه‌ تمام‌ دنيا را در راه‌ آزادي‌ بدهند. اين‌گروه‌ شهدايي‌ هستند، همه‌ چيز را براي‌ آزادي‌ مي‌دهند و آن‌ دست‌ جلّاداني‌ هستند كه‌همه‌ چيز را براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مال‌ مي‌دهند.



براي‌ اثبات‌ دنائت‌ و خسّت‌ ياران‌ يزيد، همين‌ بس‌ كه‌ در مواجهه‌ با حسين‌(ع) دركربلا چون‌ اعتقاد به‌ كرامت‌ نفساني‌ او داشتند، در كشتن‌ آن‌ حضرت‌ به‌ خود مي‌لرزيدند.سپس‌ لباس‌ها را از تن‌ آن‌ حضرت‌ بيرون‌ آوردند و غارت‌ كردند. اگر به‌ دين‌ حسين‌ ورسالت‌ جدش‌ منكر بودند، پستي‌شان‌ كمتر بود، تا چه‌ برسد كسي‌ مسلمان‌ باشد و چنين‌عملي‌ را انجام‌ بدهد.



و شما مي‌توانيد مكارم‌ اخلاقي‌ و فضايل‌ انساني‌ حسين‌(ع) و يارانش‌ را از زبان‌عمر سعد و يارانش‌ بشنويد. وقتي‌ كه‌ به‌ عمر سعد حكومت‌ ري‌ را دادند، و به‌ او كشتن‌اباعبدالله را هم‌ پيشنهاد كردند. او ابتدا امتناع‌ نمود و سپس‌ مهلت‌ خواست‌ و در نهايت‌پذيرفت‌ و اين‌ شعر را گفت‌:







  • فَواللهِ مااَدري‌ و انّي‌ لحائراُ
    ءَاَترُك‌ُ مُلك‌َ الرّي‌ و الرّي‌ منيّتي
    و في‌ قتله‌ النّارُالّتي‌ ليس‌ دونها
    حجاب‌ وَمُلك‌ُ الرّي‌ قرة‌ُعيني‌



  • فكّرُ في‌ اَمري‌ علي‌ خطرين‌
    ‌ّاَم‌ْ اَرجع‌ُ مَأثوماًبِقتل‌ِ الحسين‌ِ
    حجاب‌ وَمُلك‌ُ الرّي‌ قرة‌ُعيني‌
    حجاب‌ وَمُلك‌ُ الرّي‌ قرة‌ُعيني‌




به‌ خداقسم‌ نمي‌دانم‌ و من‌ سرگردانم‌ دربارة‌ كارم‌؛ به‌ دو خطرفكر مي‌كنم‌: آياحكومت‌ ري‌ را رها كنم‌ و حال‌ آن‌ كه‌ رسيدن‌ به‌ حكومت‌ ري‌ آرزوي‌ من‌ است‌ ؟يا با كشتن‌حسين‌ گنهكار برگردم‌؟ و حال‌ آن‌ كه‌ مجازات‌ كشتن‌ِ حسين‌ آتشي‌ است‌ و هيچ‌ چيزحاجب‌ و مانع‌ آن‌ نمي‌شود و ملك‌ ري‌ هم‌ روشنايي‌ چشم‌ من‌ است‌ .



اين‌ تنها اعتقاد عمربن‌ سعد دربارة‌ امام‌ حسين‌ نيست‌. ياران‌ او هم‌ دربارة‌ كشتن‌همين‌ باور را داشتند. ابومخنف‌ نقل‌ مي‌كند:



«و لقد مكث‌ طويل‌ من‌ النهار و لو شاء النّاس‌ُ ان‌ يقتلوه‌ لفعلوا و لكنهم‌... ثم‌ قال‌لخولي‌ بن‌ يزيد الاصبحي‌ احزّ رأسَه‌ فاراد ان‌ يفعل‌َ فضعف‌ فارعد» مقدار زيادي‌ از روزرابراي‌ كشتن‌ حسين‌ مكث‌ كردند، اگر مي‌خواستند او را بكشند مي‌توانستند لكن‌ هرگروهي‌ از گروه‌ ديگر پرهيز مي‌كردند و دوست‌ داشتند كه‌ گروه‌ ديگر اين‌ كار را انجام‌بدهند. تا اين‌ كه‌ شمر بر آنان‌ داد زد كه‌ منتظر چه‌ هستيد. او را بكشيد! سپس‌ به‌ خولي‌امركرد كه‌ سرش‌ را از تنش‌ جدا سازد. او رفت‌ و قصد كشتن‌ حسين‌ را نمود، ولي‌ ناتواني‌ وضعف‌ بر او دست‌ داد و لرزيد. همين‌ اعتقاد را در مورد بعضي‌ از ياران‌ امام‌ نيز داشتند.وقتي‌ كه‌ مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ كشته‌ شد و سرو صدا در لشكر ابن‌ سعد بلند شد شبث‌ بن‌ ربعي‌به‌ اطرافيانش‌ گفت‌: با دستتان‌ خودتان‌ را مي‌كشيد و خودتان‌ را براي‌ ديگران‌ خوارمي‌كنيد و خوشحال‌ مي‌شويد كه‌ فردي‌ مثل‌ مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ كشته‌ شده‌ است‌. به‌ خداقسم‌، جاي‌ گاه‌ او بس‌ عظيم‌ است‌ و در ميان‌ مسلمانان‌ مقام‌ كريمي‌ را داراست‌.



هنگامي‌ كه‌ كعب‌ بن‌ جابر پس‌ از كشتن‌ برير، به‌ خانه‌اش‌ بازگشت‌، زنش‌ گفت‌:



«دشمنان‌ پسر فاطمه‌ را كمك‌ كرديد» و«قتلت‌ سيّد القراء لقد اتيت‌ عظيماً من‌الامر» سرور قاريان‌ قرآن‌ را كشتي‌، امر بزرگي‌ با خودآوردي‌ به‌ خدا قسم‌ هرگز با تو سخن‌نمي‌گويم‌».



ابن‌ صيفي‌ شاعر اشاره‌ مي‌كند كه‌ ابن‌ خلكان‌ از نصرالله مُحلّي‌' نقل‌ مي‌كند: شبي‌اميرالمؤمنين‌ حضرت‌ علي‌(ع) را در خواب‌ ديدم‌ و به‌ او گفتم‌ :شما مكه‌ را فتح‌ كرديد وگفتيد آن‌ كس‌ كه‌ به‌ خانه‌ ابو سفيان‌ درآيد، آمن‌ است‌ و آن‌ گاه‌ با فرزندانت‌ حسين‌ كردندآنچه‌ كردند. گفت‌: مگر اشعار ابن‌ صيفي‌ را نشنيده‌اي‌؟ گفتم‌: نه‌، گفت‌: از خودش‌ بشنو. ازخواب‌ برخواستم‌ و به‌ خانة‌ شهاب‌ الدين‌ ابوالفوارس‌ سعد بن‌ محمد بن‌ سعد بن‌ صيفي‌رفتم‌ و خوابم‌ را گفتم‌، بانگش‌ به‌ گريستن‌ بلند شد وگفت‌: اين‌ اشعار را ديشب‌ نظم‌ كردم‌ وسوگند ياد كرد كه‌ آن‌ را بر هيچ‌ كس‌ نخوانده‌ام‌ و آن‌ گاه‌ خواند:







  • ملكنا فكان‌ العفوُ مِنّا سَجيّة
    وَحَلّلتم‌ قتل‌َ الاُساري‌' فطالماعدَوَنا عَلي‌
    فحسبكم‌ هذا التفاوت‌ بيننا
    و كل‌ّ اناء بالذي‌ فيه‌ ينضح‌



  • ‌فَلَمّا ملكتم‌ سال‌ بالدم‌ ابطح‌ُ
    الاَسْري‌' فنعفو ونفصُح‌
    و كل‌ّ اناء بالذي‌ فيه‌ ينضح‌
    و كل‌ّ اناء بالذي‌ فيه‌ ينضح‌




حكومت‌ كه‌ در دست‌ ما آمد، عفو وبزرگواري‌ روش‌ بود و چون‌ به‌ دست‌ شما رسيد،خون‌ در سرزمين‌ «ابطح‌» جاري‌ شد. شما كشتن‌ اسيران‌ را روا شمرديد، ولي‌ مااز اسيران‌گذشتيم‌ و آنها را بخشوديم‌. همين‌ تفاوت‌ ميان‌ ماو شما بس‌. از كوزه‌ همان‌ برون‌ تراود كه‌در اوست‌ .





صداقت‌ در گفتار




يكي‌ از اوصاف‌ فضيله‌ كه‌ در امام‌ حسين‌(ع) ديده‌ مي‌شود، صداقت‌ در گفتار است‌.امام‌(ع) نه‌ تنها به‌ زبان‌، راست‌ گويي‌ را به‌ مردم‌ سفارش‌ مي‌نمود، بلكه‌ در عمل‌ هم‌ براي‌رسيدن‌ به‌ هدف‌ از دروغ‌ استفاده‌ نكرد. سياست‌ مداران‌ دنيا پرست‌ براي‌ رسيدن‌ به‌مناصب‌ دنيا به‌ هزاران‌ دروغ‌ متوسل‌ مي‌شوند و به‌ اطرافيانشان‌ مناصب‌ خيالي‌ و واهي‌ ووعده‌ مي‌دهند و وقتي‌ هم‌ به‌ منصب‌ مورد دلخواه‌ رسيدند، همه‌ حرف‌هاي‌ گذشته‌ رافراموش‌ و به‌ وعده‌هايشان‌ پشت‌ پا مي‌زنند. ليكن‌ امام‌ حسين‌ از اين‌ روش‌ استفاده‌ نكرد،بلكه‌ او روز قبل‌ از هنگام‌ حركت‌ از مكّه‌ معظمه‌ سخنراني‌ كرد. فرازهاي‌ مهمي‌ در كلام‌امام‌ هست‌، از جمله‌ فرمود:



«مَن‌ كان‌ فينا باذلاً مُه'جَتَه‌ُ موطنّاً علي‌ لقاءِ اللهِ نفسَه‌ُ فَلَيَرْحَل‌'معنا فَانّي‌ راحل‌مصبحاً انشاءالله»



هر كس‌ مي‌خواهد خونش‌ را بدهد و آمادة‌ لقاي‌ پروردگار است‌، با ما حركت‌ كند ومن‌ هم‌ فردا - انشاءالله - حركت‌ مي‌كنم‌. هركس‌ عاشق‌ خون‌ دادن‌ است‌ بيايد. من‌مشتي‌ شيفتة‌ شهادت‌ مي‌خواهم‌، نه‌ طالب‌ رياست‌. حضرت‌ قبل‌ از كلام‌ فوق‌ فرمود: مرگ‌براي‌ فرزند آدم‌ همانند گردنبند به‌ گردن‌ دختران‌ جوان‌ زينت‌ بسته‌ و اشتياق‌ من‌ به‌ نياكانم‌بيشتر از اشتياق‌ يعقوب‌ به‌ يوسف‌ است‌؛ برايم‌ قتلگاهي‌ معين‌ شده‌ كه‌ در آن‌جا فرودخواهم‌ آمد، گويي‌ با چشم‌ خود مي‌بينم‌ كه‌ درندگان‌ بيابان‌ها در سرزميني‌ ميان‌ نواويس‌وكربلا اعضاي‌ مرا قطعه‌ و شكم‌هاي‌ گرسنه‌ خود را سير و انبان‌هاي‌ خالي‌ خود را پرمي‌كنند. حضرت‌ در موارد مختلف‌ از شهادت‌ خودش‌ و يارانش‌ خبر داده‌، از جملة‌ آنهاموارد ذيل‌ است‌ :



1ـ در منزلي‌ به‌ نام‌ عذيب‌ خواب‌ قيلوله‌ كرد و از خواب‌ بيدار شد و در حالي‌ كه‌ گريه‌مي‌كرد، پسرش‌ از علت‌ گريه‌ سؤال‌ كرد: جريان‌ خواب‌ را بيان‌ كرد و فرمود:



«يا بني‌ّ انّها ساعة‌ لا تكذب‌ الرّؤيا فيها و انه‌ عرض‌ لي‌ في‌ منام‌ عارض‌ فقال‌تسرعون‌ السّير و المنايا تسير بكم‌ الي‌ الجنة‌؛ اين‌ ساعتي‌ است‌ كه‌ خواب‌ در آن‌ دروغ‌نيست‌. در خواب‌ به‌ من‌ عرضه‌ شد كه‌ كسي‌ مي‌گفت‌ با سرعت‌ سير مي‌كنيد و حال‌ آن‌ كه‌مرگ‌ شما را به‌ طرف‌ بهشت‌ مي‌برد.»



2ـ در منزلي‌ به‌ نام‌ «ثعلبيّه‌» با مردي‌ از اهل‌ كوفه‌ به‌ نام‌ اباهره‌ برخورد نمود و او ازعلت‌ خروج‌ امام‌(ع) سؤال‌ كرد امام‌ فرمود:



«اِن‌ّ بني‌ اميّه‌ اخذ و امالي‌ فصبرت‌ و شتموا عرضي‌ فصبرت‌ و طلبوا دمي‌ فهربت‌و ايم‌ الله لتقتلُنّي‌ الفِئة‌ُ الباغية‌ و ليلبسنّهم‌ الله شاملاً و سيفاً قاطعاًو ليسلطن‌ّ عليهم‌ من‌يذلّهم‌؛ بني‌ اميه‌ مالم‌ را گرفتند، صبر كردم‌. آبرويم‌ را بردند، صبر كردم‌. خونم‌ را طلب‌كردند، فرار كردم‌. به‌ خدا قسم‌ هر آينه‌ گروه‌ ستمگر مرا مي‌كشند و خداوند حتماً لباس‌ ذلت‌به‌ آنها مي‌پوشاند و شمشير برنده‌ و كسي‌ كه‌ آنان‌ را ذليل‌ كند، بر آنها مسلط‌ مي‌نمايد.



3ـ در برخورد با زهير بن‌ قين‌، با اين‌ كه‌ از ملاقات‌ با امام‌ اكراه‌ داشت‌ و هر جا امام‌فرود مي‌آمد او جاي‌ ديگر فرود مي‌آمد، تا در يك‌ منزل‌ با هم‌ فرود آمدند. امام‌ دنبال‌ زهيرفرستاد، او از رفتن‌ پيش‌ امام‌ اكراه‌ نمود، ولي‌ با تشويق‌ و تحريك‌ زوجه‌اش‌ ديلم‌ بلند شد وبه‌ ملاقات‌ امام‌ آمد. وقتي‌ كه‌ برگشت‌ با چهره‌ باز و خوشحال‌ برگشت‌ و زنش‌ را طلاق‌ داد،تا مشكلي‌ از جانب‌ او به‌ همسرش‌ نرسد و داستان‌ جنگ‌ بلنجر با سلمان‌ فارسي‌ و بشارت‌سلمان‌ را مطرح‌ كرد و بعد گفت‌: «مَن‌ اَحب‌ّ منكم‌ ان‌ يتَّبَعَني‌ و الّا فهو آخر العهد».



4ـ امام‌ زين‌ العابدين‌ مي‌فرمايد: با پدرمان‌ خارج‌ شديم‌ به‌ منزلي‌ فرود نيامد و ازمنزلي‌ حركت‌ نكرديم‌، مگر آن‌ كه‌ از يحيي‌ بن‌ زكريّا ياد مي‌كرد ومي‌فرمود:



«از خواري‌ دنيا بر خداست‌ كه‌ سر يحيي‌ رابراي‌ بدكاره‌اي‌ از بني‌ اسرائيل‌ هديه‌بردند».



4ـ وقتي‌ كه‌ امام‌ به‌ كربلا رسيد، فرمود:



«هاهنا والله محط‌ّ ركابنا وسفك‌ دماءنا والله مخط‌ّ قبورنا و هاهنا والله سبي‌حريمنا بهذا حدّثني‌ جدّي‌».



و مرحوم‌ ميلاني‌ از حياة‌ الحيوان‌ دميري‌ نقل‌ مي‌كند: امام‌ حسين‌ وقتي‌ كه‌ به‌سرزمين‌ كربلا رسيد و از اسمش‌ متوجه‌ شد. داستان‌ عبور كردن‌ حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ به‌كربلا و خبر دادن‌ از شهادت‌ عزيزانش‌ را بازگو نمود.



همان‌ طوري‌ كه‌ حضرت‌ صداقت‌ خود را در عمل‌ نشان‌ داد؛ در سخنراني‌ روزعاشورا هم‌ به‌ مردم‌ فرمود:



«فَو اللهِ ما تعمّدت‌ كذباً مُذْ علمت‌ُ ان‌ّ اللهَ يمْقت‌ُ عليه‌ اهله‌ و يضرّبه‌ِ مااختلقه‌» به‌خدا قسم‌ به‌ عمد دروغي‌ نگفتم‌، از وقتي‌ كه‌ دانستم‌ خداوند بر اهل‌ دروغ‌ خشم‌ مي‌كند وسازندة‌ آن‌ را ضرر مي‌زند.



امام‌ براي‌ جلب‌ افراد از طريق‌ نامشروع‌ استفاده‌ نكرد و اخبار واقعي‌ كوفه‌ را بر مردم‌پنهان‌ نكرد، بلكه‌ شفافيت‌ در خبررساني‌ شيوه‌ امام‌ بوده‌ است‌. بر خلاف‌ بعضي‌ ازسياست‌مداران‌ دنيا كه‌ ملتش‌ را نامحرم‌ مي‌دانند و در بي‌ خبري‌ نگاه‌ مي‌دارند وملتش‌بايد اخبار را از زبان‌ بيگانگان‌ بشنود. حضرت‌ خبر صحيح‌ را در اختيار همراهان‌مي‌گذاشت‌، از جمله‌ اخباري‌ كه‌ دو نفر به‌ نام‌ عبدالله بن‌ سليمان‌ و منذربن‌ مشمعّل‌ اسدي‌براي‌ حضرت‌ آوردند. آنان‌ به‌ امام‌ عرض‌ كردند: خبر جديدي‌ داريم‌ اگر خواستيد آشكارابگويم‌ و اگر خواستيد در نهان‌ «فنظر الينا و الي‌ اصحابه‌ ثم‌ قال‌ مادون‌ هولاء سرّ»امام‌نگاهي‌ به‌ ما و به‌ اصحابش‌ كرد و فرمود: وراي‌ اينها سرّي‌ نيست‌ و چيزي‌ بر اينها پوشيده‌نيست‌. و آنان‌ آشكارا گفتند: از آن‌ دو رهگذر شنيديم‌ و از كوفه‌ خارج‌ نشديم‌، مگر آن‌ كه‌مسلم‌ وهاني‌ را كشته‌ يافتيم‌ و بد نشان‌ را در كوچه‌ها مي‌كشيدند. امام‌ فرمود: (انا لله و انّااليه‌ راجعون‌) مهم‌تر از همه‌، نشان‌ دادن‌ قتلگاه‌ و جاي‌ گاه‌ خود و اصحابش‌ به‌ام‌ سلمه‌ واعلان‌ كردن‌ به‌ او كه‌ از همه‌ چيز آگاهي‌ دارد.





وفاي‌ به‌ عهد و پيمان‌



يكي‌ از اوصاف‌ فضيله‌ وفاي‌ به‌ وعده‌ است‌. قرآن‌ در توصيفي‌ كه‌ براي‌ اسماعيل‌پيامبر مي‌آورد، او را به‌ صادق‌ الو عد بودن‌ مي‌ستايد: (و اذكر في‌ الكتاب‌ اسماعيل‌ انَّه‌ُكان‌َ صادق‌َ الوَعْدُ و كان‌ رسولاً نبيّاً) و در جاي‌ ديگر به‌ مستحكم‌ كردن‌ پيمان‌ها و وفاي‌به‌ آن‌ سفارش‌ نموده‌ و وفاكنندگان‌ به‌ عهد را به‌ صفت‌ راست‌ گويان‌ متقين‌ توصيف‌مي‌كند: (و الموفون‌ بعهدهم‌ اذا عاهدوا اولئك‌ الذين‌ صدقوا و اولئك‌ هم‌ المتّقون‌) يكي‌از صفات‌ برجستة‌ امام‌ حسين‌ وفاي‌ به‌ عهد، صفت‌ طرف‌ مقابلش‌ پيمان‌ شكني‌ و نقض‌عهد بوده‌ است‌ .وقتي‌ كه‌ طرماح‌ بن‌ عدي‌ به‌ امام‌ عرض‌ كرد: به‌ كوفه‌ وارد نشو، زيرا مردم‌ باتو مكرمي‌ كنند و تو را مي‌كشند و پيشنهاد رفتن‌ به‌ دو كوه‌ «بأجأ» و «سلمي‌'» را داد و علاوه‌بر آن‌ بيست‌ هزار شمشيرزن‌ مردم‌ طي‌ امام‌ را حمايت‌ مي‌كنند. در آن‌ جا امام‌ فرمود:



«ان‌ّ بيننا و بين‌ القوم‌ قولاً لا نقدر معه‌ علي‌ الانصراف‌ فان‌ يدفع‌ الله عنّا فقديحاًماانعم‌ علينا و كفي‌' و اِن‌ يكن‌ ما لابدّ منه‌ ففوز و شهادة‌» بين‌ من‌ و اين‌ قوم‌ گفتاري‌ است‌كه‌ قدرت‌ بر انصراف‌ را ندارم‌. در بحار الانوار همين‌ داستان‌ رامطرح‌ مي‌كند واين‌ جملات‌را از امام‌ نقل‌ مي‌كند: «ان‌ ّ بيني‌ و بين‌ القوم‌ موعداً اكره‌ ان‌ اخلفهم‌».



در زمان‌ معاويه‌ بعد از شهادت‌ امام‌ حسن‌(ع) عده‌اي‌ از شيعيان‌ عراق‌ امام‌ حسين‌را تحريك‌ كردند كه‌ معاويه‌ را از خلافت‌ خلع‌ كند و قيام‌ نمايد. حضرت‌ از قبول‌ نقض‌پيمان‌ امتناع‌ ورزيد و فرمود: «ان‌ّ بينه‌ و بين‌ معاوية‌ عهداً و عقداً لا يجوز له‌ نقضه‌ حتي‌تمضي‌ المدة‌» و بين‌ او و معاويه‌ پيمان‌ و قراردادي‌ است‌ كه‌ برايش‌ نقض‌ و شكستن‌ آن‌جايز نيست‌، تا مدتش‌ سپري‌ بشود .



استفاده‌ از مكر و فريب‌ :



در منطق‌ اهل‌ بيت‌، دغل‌ كاري‌ ومكر وفريب‌ چيز بسيار ناپسندي‌ است‌. حضرت‌اميرالمؤمنين‌(ع) در نهج‌ البلاغه‌ مي‌فرمايد:



«و اللهِ ما معاوية‌ با دهي‌' منّي‌ و لكنّه‌ يغدر و يفجر و لو لا كراهية‌ الغدر لكنت‌ُ مِن‌'اَدَهي‌َ الناس‌ِ» به‌ خدا قسم‌! معاويه‌ از من‌ زيرك‌تر نيست‌، لكن‌ او فريب‌ مي‌دهد و ستم‌مي‌كند و اگر من‌ فريب‌ كاري‌ و مكر را بد نمي‌دانستم‌، از همه‌ حيله‌گرتر بودم‌ .و از مكر وفريب‌ معاويه‌ است‌ كه‌ عده‌ زيادي‌ را با سم‌ّ مخلوط‌ به‌ عسل‌ به‌ شهادت‌ رسانيد و شعارمعاويه‌ و يارانش‌ اين‌ بود كه‌ خداوند سربازاني‌ از عسل‌ دارد، حتي‌ بعضي‌ از دوستان‌ خودش‌را كه‌ بعداً به‌ عنوان‌ رقيب‌ براي‌ فرزندش‌ يزيد تصور مي‌كرد از دادن‌ عسل‌ مخلوط‌ به‌ زهربي‌ نصيب‌ نكرد، از جملة‌ آنها عبدالرحمن‌ بن‌ خالد را مي‌توان‌ نام‌ برد و از ياران‌ امام‌ مثل‌مالك‌ اشتر نخعي‌ وآقا امام‌ حسن‌ مجتبي‌(ع) به‌ سم‌ معاويه‌ به‌ شهادت‌ رسيدند و در كوفه‌هم‌ براي‌ دستگيري‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ از خدعه‌ و فريب‌ استفاده‌ كردند. محمّد بن‌ اشعث‌ كه‌براي‌ دستگيري‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ رفته‌ بود، وقتي‌ كه‌ با شهامت‌ و شجاعت‌ مسلم‌ روبه‌ رومي‌شود، به‌ او امان‌ مي‌دهد. مسلم‌ به‌ او و همراهانش‌ گفت‌: آيا براي‌ من‌ امان‌ است‌. گفتند:بلي‌، بعد بر او حمله‌ كردند و خلع‌ سلاحش‌ كردند كه‌ در آن‌ لحظه‌ گفت‌: «هذا اول‌ الغدر»اين‌ اولين‌ مكر و فريب‌ است‌ و هاني‌ بن‌ عروه‌ را نيز كه‌ با مكر و نيرنگ‌ پيش‌ عبيداللهبردند و بين‌ آن‌ دو گفت‌ گويي‌ صورت‌ گرفت‌. عبيدالله غضبناك‌ شد، به‌ سروصورتش‌ زد وخون‌ آلود شد. فقام‌ اسماءبن‌ خارجة‌ الي‌ عبيداللهبن‌ زياد و قيل‌ اِن‌ّ القائم‌ حسّان‌ بن‌ اسماءفقال‌: «ارسل‌ غدر سائر اليوم‌ ايها الامير امرتنا ان‌ نجئك‌ بالرّجل‌ حتي‌ اذا جئناك‌ به‌هشمت‌َ وجهه‌ و سيّلت‌َ دمائه‌ علي‌ لحيته‌» اسماء بن‌ خارجه‌ برخواست‌ و روي‌ به‌ ابن‌زيادكرد - و بعضي‌ گفتند كه‌ حسّان‌ بن‌ اسماء بوده‌ - و گفت‌: مگر ما رسولان‌ مكر بوديم‌؟امير، تو ما را دستور دادي‌ كه‌ اين‌ مرد را پيش‌ تو بياوريم‌، همين‌ كه‌ آورديم‌ استخوان‌هاي‌صورتش‌ را شكستي‌ و ريشش‌ را پر خون‌ نمودي‌ ؟



امام‌ حسين‌(ع) و يارانش‌ نه‌ تنها از اين‌ شيوه‌ استفاده‌ نكردند، بلكه‌ حتّي‌ دشمن‌هم‌ اعتراف‌ دارد كه‌ امام‌ حسين‌ اهل‌ غدر نيست‌. در مدينه‌ وقتي‌ كه‌ قاصد وليد رفت‌خدمت‌ امام‌ رسيد، به‌ حضرت‌ عرض‌ كرد: وليد تو را خواسته‌ است‌. امام‌ فرمود: شما برويد،من‌ مي‌آيم‌. وقتي‌ كه‌ قدري‌ آمدن‌ امام‌ طول‌ كشيد. فقال‌ مروان‌: «غدر والله الحسين‌ فقال‌الوليد مهلاً فليس‌ مثل‌ الحسين‌ يغدر و لا يقول‌ شيئاً لا يفعل‌» مروان‌ گفت‌: حسين‌ شما رافريب‌ داد. وليد گفت‌: صبر كن‌ مثل‌ حسين‌ مكر نمي‌كند و چيزي‌ كه‌ به‌ آن‌ عمل‌ نكند، برزبان‌ جاري‌ نمي‌كند.



نمايندة‌ امام‌، مسلم‌ بن‌ عقيل‌ با اين‌ كه‌ شرايط‌ كشتن‌ عبيدالله در خانة‌ هاني‌برايش‌ آماده‌ بود، او را نكشت‌. وقتي‌ كه‌ عبيدالله به‌ عيادت‌ شريك‌ بن‌ اعور رفته‌ بود؛«مسلم‌» با شريك‌ توافق‌ كرد تا او را بكشد، ولي‌ شريك‌ هر چه‌ انتظار كشيد، ديد مسلم‌نمي‌آيد و اين‌ شعر را خواند :



ما الانتظار بسلمي‌' ان‌ تحيّوها كأس‌ المنيّة‌ بالتعجيل‌ اسقوها



عبيدالله احساس‌ خطر كرد و رفت‌. وقتي‌ مسلم‌ آمد مورد انتقاد قرار گرفت‌ كه‌ چراحمله‌ نكردي‌ و نكشتي‌. او دو جهت‌ را ذكر كرد و علت‌ دوم‌ را چنين‌ بازگو كرد: «فحديث‌حدّثنيه‌ النّاس‌ عن‌ النبي‌ّ(ص) اَن‌ّ الايمان‌ قَيَّدَ الفتك‌ فلا يفتك‌ مؤمن‌» مانع‌ من‌ حديثي‌است‌ كه‌ مردم‌ از پيامبر(ص) نقل‌ كردند: همانا ايمان‌ ترور را مقيّد مي‌كند و مؤمن‌ دست‌ به‌ترور نمي‌زند. اين‌ عمل‌ مسلم‌ چيزي‌، به‌ جز به‌ پايبندي‌ به‌ ارزش‌هاي‌ اسلامي‌ و مكارم‌اخلاق‌ نيست‌ .





پايبندي‌ به‌ ارزش‌هاي‌ اسلامي‌



بي‌ شك‌ كعبه‌ بين‌ مسلمانان‌ از ارزش‌ خاصي‌ برخوردار است‌. با اين‌ وجود بعضي‌ ازسياست‌مداران‌ از حرمت‌ مقدس‌ كعبه‌ براي‌ پيشبرد اغراض‌ سياسي‌ و مادي‌ خود استفاده‌كردند و كعبه‌ را سپر آمال‌ وآرزوهاي‌ خود قرار دادند. از جملة‌ آن‌، عبدالله بن‌ زبير است‌ كه‌ به‌كعبه‌ پناه‌ آورد و مبارزه‌ كرد و حاضر شد خانة‌ خدا در آتش‌ بسوزد و خراب‌ شود، تا وي‌ به‌اهدافش‌ برسد. اما امام‌ حسين‌(ع) حاضر به‌ شكستن‌ حرمت‌ كعبه‌ براي‌ حفظ‌ خود وخاندانش‌ نشد. محمد حنفيّه‌ به‌ امام‌ پيشنهاد ماندن‌ در مكه‌ را داد. حضرت‌ فرمود:



«يا اخي‌ قد خفت‌ ان‌ يغتالني‌ يزيد بن‌ معاويه‌ بالحرم‌ فاكون‌ الذي‌ يستباح‌ به‌ حرمة‌هذا البيت‌» مي‌ترسم‌ يزيد بن‌ معاويه‌ در حرم‌ مرا ترور كند و من‌ از كساني‌ باشم‌ كه‌حرمت‌ مكه‌ توسط‌ او مباح‌ شود و شكسته‌ شود. وقتي‌ هم‌ عبدالله بن‌ زبير پيشنهاد ماندن‌در مكه‌ را داد و گفت‌: من‌ هم‌ از شما حمايت‌ مي‌كنم‌ و شما متولي‌ اين‌ امر شويد و من‌ باشما بيعت‌ مي‌كنم‌؛ فرمود:



«اِن‌ّ ابّي‌ حدّثني‌ ان‌ّ لها كَبْشاً يسُتحل‌ّحرمتها يقتل‌ فما احب‌ّ ان‌ اكون‌ ذلك‌الكبش‌» پدرم‌ به‌ من‌ خبر داد كه‌ قوچي‌ حرمت‌ كعبه‌ را مي‌شكند مي‌شود كشت‌ و من‌دوست‌ ندارم‌ آن‌ قوج‌ باشم‌.



ابن‌ عساكر همين‌ داستان‌ را از زبان‌ بشر بن‌ غالب‌ نقل‌ مي‌كند و بعد امام‌ در جواب‌عبدالله بن‌ زبير فرمود:



لئن‌ اقتل‌ بمكان‌ كذاوكذا احب‌ّ الي‌ّ مِن‌ اَن‌ّ تستحل‌ّ بي‌ يعني‌ مكة‌ و در جواب‌ ابن‌عباس‌ فرمود: «و الله ان‌ اقتل‌َ بالعراق‌ِ اَحب‌ُّ الي‌ّ من‌ اَن‌ْ اُقتل‌َ بِمكّة‌َ»



در بعضي‌ از روايات‌ است‌ كه‌ حضرت‌ فرمود:



«و لئن‌ اُقتل‌ُ و بيني‌ و بين‌ الحرم‌ باع‌ اَحَب‌ُّ اِلَي‌َّ من‌ اَن‌ اُقتل‌َ و بيني‌ و بينه‌ شبر» اگركشته‌ شوم‌ و حال‌ آن‌ كه‌ بين‌ من‌ و حرم‌ يك‌ باعه‌ فاصله‌ باشد - كه‌ تقريباً نيم‌ متر است‌ -برايم‌ بهتر است‌ از اين‌ كه‌ كشته‌ شوم‌ به‌ فاصله‌اي‌ كه‌ يك‌ وجب‌ باشد.





ادب‌ در برخورد



خيلي‌ها به‌ محض‌ برخورد با پيامبر مسلمان‌ شدند و خداوند هم‌ پيامبرش‌ را به‌عنوان‌ يك‌ انسان‌ ليّن‌ و نرم‌خو نه‌ يك‌ انسان‌ خشن‌ و تند خو معرفي‌ مي‌كند: «فبما رحمة‌مِن‌َ اللهِ لنت‌َ لَهُم‌ْ و لَوْ كنت‌ فظاً غليظ‌ القلب‌ِ لَانْفَضُّوا مِن‌ْ حَولِك‌َ»



فرزدق‌ مي‌گويد: من‌ با مادرم‌ حج‌ كردم‌ و من‌ شتر مادرم‌ را مي‌راندم‌. با قافله‌ امام‌حسين‌(ع) در خارج‌ مكه‌ ملاقات‌ كردم‌، در حالي‌ كه‌ شمشيرها و سپرها داشتند. گفتم‌: اين‌قافله‌ از آن‌ كيست‌؟ گفتند: قافله‌ امام‌ حسين‌. رفتم‌ پيشش‌ و سلام‌ كردم‌ و در حقش‌ دعاي‌خير كردم‌. عرض‌ كردم‌: پدر و مادرم‌ فدايت‌ اي‌ پسر رسول‌ خدا! چرا با عجله‌ از مكه‌ خارج‌شدي‌؟ فرمود: اگر عجله‌ نمي‌كردم‌، دستگير مي‌شدم‌. ثم‌ قال‌ لي‌ «مَن‌ْ اَنْت‌َ قلت‌ رجل‌ مِن‌َالْعَرب‌ِ و لا و الله ما فَتَشّني‌ عن‌ اكثر مِن‌ْ ذلك‌َ» فرمود: شما كي‌ هستيد؟عرض‌ كردم‌:مردي‌ از عرب‌ .به‌ خدا قسم‌! از اين‌ مقدار ازمن‌ بيشتر تحقيق‌ نكرد. و با پرسش‌ بيشتر او رادر تنگنا قرار نداد. چه‌ بسا طرف‌ شرم‌ و حيا داشته‌ و نمي‌خواسته‌ پيش‌ امام‌ معرفي‌ شود،وقتي‌ كه‌ امام‌ ديد با اولين‌ پرسش‌ به‌ معرفي‌ خودش‌ حاضر نشده‌، سؤال‌ را تكرار ننمود.





مروّت‌ حسيني‌ و روحيه‌ دشمن‌



يكي‌ از فضايل‌ اخلاقي‌، برخورد كريمانه‌ امام‌ با دشمنانش‌ بود كه‌ هميشه‌ در تاريخ‌ثبت‌ و موجب‌ اعجاب‌ همگان‌ است‌. وقتي‌ كه‌ خواستند از «شَراف‌» حركت‌ كنند، امام‌فرمود: زياد آب‌ برداريد، سپس‌ حركت‌ كردند تا نيمه‌ روز به‌ حركتشان‌ ادامه‌ دادند، در اين‌هنگام‌ يكي‌ تكبير گفت‌، امام‌ فرمود: چرا تكبير گفتي‌؟ گفت‌: درختان‌ خرما ديدم‌، عده‌اي‌كه‌ همراه‌ امام‌ بودند گفتند: در اين‌ مكان‌ هرگز نخلي‌ نديديم‌ دقت‌ كردند.



گفتند آن‌ چه‌ مي‌بينيم‌ سرنيزه‌ها مي‌بينيم‌ و گوش‌هاي‌ حيوانات‌ از دور ديده‌مي‌شود، امام‌ فرمود: من‌ هم‌ چنين‌ مي‌بينم‌ تا به‌ ذوجَشَم‌ رسيدند. امام‌ دستور فرود آمدن‌داد و فرود آمدند تا اين‌ كه‌ حر بن‌ يزيد رياحي‌ با هزار سواره‌ در گرماي‌ ظهر رسيدند. همه‌آنان‌ تشنه‌ بودند امام‌ دستور داد تا به‌ سربازان‌ حرّ و به‌ حيواناتشان‌ آب‌ بدهند. فردي‌ به‌ نام‌علي‌ بن‌ طعان‌ محاربي‌ مي‌گويد: من‌ همراه‌ لشكر بودم‌ منتها آخرين‌ فردي‌ بودم‌ به‌ آن‌ جارسيدم‌. ياران‌ امام‌ مشغول‌ ديگران‌ بودند، امام‌ متوجه‌ من‌ شد خودش‌ بلند شد وآب‌ آورد وفرمود:



«اَنِخ‌ِ الراوية‌» و چون‌ زبانش‌ حجازي‌ بود؛ معناي‌ راويه‌ كه‌ پيش‌ ما سقا است‌نفهميدم‌. امام‌ فرمود: «اَنِخ‌ِ الجمل‌» شتر رابخوابان‌ و فرمود: آب‌ بنوش‌ من‌ كه‌ مشغول‌نوشيدن‌ آب‌ شدم‌، آب‌ از مشك‌ مي‌ريخت‌. امام‌ فرمود: «اِخ'نَث‌ِ السّقاء» مشك‌ را متمايل‌كن‌ يا كج‌ كن‌، من‌ مقصود امام‌ رانفهميدم‌. خود بلند شد و مشك‌ را فشار داد و متمايل‌ كردتا من‌ آب‌ بخورم‌ و به‌ اسبم‌ آب‌ دادم‌ .



اين‌ روحية‌ اخلاقي‌ امام‌ و يارانش‌ بود. اما طرف‌ مقابل‌ چه‌ مي‌كند؟دو نامه‌ ازعبيدالله بن‌ زياد: يكي‌، براي‌ حربن‌ يزيد رياحي‌ و ديگري‌، بعد از چند روز براي‌ عمرسعدنوشته‌ شد و مضمون‌ هر دو سخت‌ گيري‌ برامام‌ و يارانش‌ مي‌باشد و به‌ حر دستور داد:



«اما بعد فَجَََعْجِع‌ْ بالحسين‌ بن‌ علي‌ و اصحابه‌ بالمكان‌ الذي‌ يوافيك‌ كتابي‌ ول'اتحلّه‌ اِلاّ بالعراء علي‌ غير خَمَر ولا ماء»



بر حسين‌ بن‌ علي‌ و يارانش‌ سخت‌ بگير در مكاني‌ كه‌ نامه‌ام‌ به‌ دستت‌ مي‌رسد. اورا در سرزمين‌ بدون‌ آب‌ وعلف‌ و گياه‌ فرود آور. به‌ عمر سعد دستور داد:



«اما بعد فَحُل‌ْ بين‌ الحسين‌ِ و اصحابِه‌ِ و بين‌ الماء و لا يذوقوامنه‌ قطرة‌» بين‌حسين‌ و يارانش‌ و بين‌ آب‌ حايل‌ شو تا قطره‌اي‌ از آن‌ ننوشند، لذا عمر بن‌ سعد به‌ عمروبن‌حجاج‌ مأموريت‌ مي‌دهد با عده‌اي‌ از سربازان‌، شريعه‌ رابر حسين‌ ببندند تا از آن‌ استفاده‌نكنند و اين‌ قضيه‌ سه‌ روز قبل‌ از شهادت‌ امام‌ حسين‌ اتفاق‌ افتاد.



روز عاشورا تميم‌ بن‌ الحصين‌ فزاري‌ امام‌ و اصحابش‌ را مورد خطاب‌ قرار دادوگفت‌:



«يا حسين‌ و يا اصحاب‌َ الحسين‌ اَم'ا تَرَوْن‌َ الي‌ ماء الفرات‌ يلوح‌ كانّه‌ بطون‌الحيّات‌ (الحيتان‌) و اللهِ لاذقتم‌ من‌ قطرة‌ حتي‌ تذوقوا الموت‌َ جزعاً» اي‌ حسين‌! آيا به‌آب‌ فرات‌ نگاه‌ نمي‌كني‌ كه‌ چگونه‌ همانند شكم‌ ماهي‌ مي‌درخشد. به‌ خدا قسم‌! از آن‌قطره‌اي‌ حق‌ نداريد بنوشيد تا اين‌ كه‌ مرگ‌ را با ناراحتي‌ بچشيد.امام‌ روز عاشورا سخنراني‌كرد. و اتمام‌ حجّت‌ كرد. گفتني‌ها را گفت‌ و همه‌ گوش‌ كردند. بعد از اتمام‌ سخنراني‌ به‌ امام‌گفتند:اينها كه‌ گفتي‌ مي‌دانيم‌ ما شما را رها نمي‌كنيم‌ تا اين‌ كه‌ تشنه‌ بميري‌. يكي‌ ازياران‌ امام‌ به‌ نام‌ يزيد بن‌ حصين‌ همداني‌ آنها را نصيحت‌ كرده‌ و از جمله‌ به‌ آنها فرمود:



«هذا ماءُ الفرات‌ِ تَقَع‌ُ فيه‌ خنازيُر السواد وَ كِلابُهاو قد حيل‌َ بينَه‌ُ و بين‌َ ابنِه‌ فقالوا يايزيدُفقد اكثرت‌َ الكلام‌َ فَاكْفُف‌ْ فَواللهَ لِيَعْطش‌َ الحسين‌ُ كما يعطش‌ُ مَن‌ْ كان‌َ قبله‌» اين‌ آب‌فرات‌ است‌ كه‌ خنزيرهاي‌ سياه‌ وسگان‌ از آن‌ مي‌نوشند وبين‌ آب‌ و بين‌ فرزند پيامبر مانع‌شديد. گفتند: اي‌ يزيد! زياد سخن‌ گفتي‌ بس‌ است‌ به‌ خدا قسم‌ بايد حسين‌ تشنه‌ بماند؛همان‌ طوري‌ پيش‌ از او(عثمان‌) تشنگي‌ كشيد.شما مثل‌ جوانمردي‌ حسين‌ را در جنگ‌صفين‌ از امام‌ علي‌(ع) و رذيلت‌ و پستي‌ را در معاويه‌ مي‌بينيد. معاويه‌ دستور حمله‌ داد وشريعه‌ را گرفتند و آب‌ را بر روي‌ سربازان‌ حضرت‌ علي‌ بستند امام‌ با يك‌ سخنراني‌ مهيج‌و كوتاه‌ دستور حمله‌ داد با مقاومت‌ كمي‌ شريعه‌ به‌ تصرف‌ سربازان‌ حضرت‌ علي‌(ع) درآمد، ولي‌ حضرت‌ اجازه‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ را نداد و اجازه‌ داد كه‌ آنها هم‌ از آب‌ استفاده‌ نمايند وفرمود:



«خذوا مِن‌َ الماءَ ح'اجتَكُم‌' وَارْجِعوااِلي‌' عسكرِكُم‌' وَ خَلّوا بَينَهُم‌ وَ بَين‌َ الماءِ»نيازتان‌ را از آب‌ برطرف‌ كنيد و به‌ لشگرگاه‌ تان‌ برگرديد و بين‌ آنها و آب‌ مانع‌ نشويد.





امتناع‌ امام‌ از آغازگري‌ به‌ جنگ‌



در تاريخ‌ است‌ كه‌ پيامبر به‌ حضرت‌ علي‌ سفارش‌ مي‌نمود قبل‌ از آغاز جنگ‌سربازان‌ كافران‌ را نصيحت‌ كند، تا شايد برگردند و ارزش‌ هدايت‌ انسان‌هاي‌ گمراه‌ را به‌علي‌ گوشزد مي‌نمود. بر همان‌ اساس‌، امام‌ حسين‌ روز عاشورا چند بار سخنراني‌ نمود و درمسير راه‌ هم‌ در فرصت‌هاي‌ مختلف‌ سخنراني‌ مي‌كرد تا شايد گمراهي‌، هدايت‌ شود وخوابيده‌اي‌ بيدار و لذا از شروع‌ جنگ‌ امتناع‌ مي‌ورزيد. هاشم‌ معروف‌ حسيني‌ از دكتر احمدصبحي‌ نقل‌ كرد:



«امام‌ راه‌ هر گونه‌ عذري‌ و توجيهي‌ كه‌ مجوز كشتن‌ او باشد، بر دشمنانش‌ بست‌.وقتي‌ كه‌ شروطش‌ را بر آنها عرضه‌ كرد و وقتي‌ كه‌ او و همراهانش‌ در لشكرش‌، از زنان‌گرفته‌ تا بچه‌هاي‌ كوچك‌، متحمل‌ تشنگي‌ شدند و آغازگر جنگ‌ نبود تا باب‌ تمام‌ عذرهابر آنان‌ بسته‌ شود و قبل‌ از روشن‌ شدن‌ آتش‌ جنگ‌ آنان‌ را مورد خطاب‌ قرار داد كه‌ آيادستش‌ به‌ خون‌ كسي‌ از افراد آنها آغشته‌ است‌؟ آيا مال‌ كسي‌ را غصب‌ كردم‌ و حال‌ آن‌ كه‌آنان‌ شك‌ نداشتند كه‌ حسين‌ پسر دختر پيامبر خداست‌.



در اولين‌ برخورد سربازان‌ امام‌ حسين‌ با حرّبن‌ يزيد رياحي‌ و اظهارهاي‌ حرّكه‌ حق‌برگشت‌ را نداريد و من‌ مأمورم‌ كه‌ همراه‌ شما باشم‌. زهير بن‌ قين‌ به‌ امام‌ پيشنهاد مي‌كندكه‌ الان‌ جنگيدن‌ با اين‌ گروه‌ كم‌ تا قبل‌ از رسيدن‌ نيروي‌ كمكي‌ دشمن‌ آسان‌تر است‌؛اجازه‌ بده‌ با اينها بجنگيم‌. امام‌ فرمود:



«ماكنت‌ُ لاَبْدَءَهُم‌ْ بِالقِتال‌ِ» من‌ سيره‌ و روشم‌ اين‌ نيست‌ كه‌ آغازگر جنگ‌ باشم‌.



بار ديگر امام‌ اين‌ جمله‌ را تكرار كرد، وقتي‌ كه‌ شمر آمد و ديد اطراف‌ خيمه‌ امام‌خندق‌ كنده‌ شده‌ و در ميان‌ خندق‌ خار و خاشاك‌ ريخته‌ و آتش‌ زده‌اند. با صداي‌ بلند گفت‌:اي‌ حسين‌ قبل‌ از روز قيامت‌ به‌ آتش‌ شتاب‌ كردي‌. امام‌ فرمود: اين‌ كيست‌؟ مثل‌ اين‌ كه‌شمربن‌ ذي‌ الجوشن‌ است‌. گفتند: بلي‌، اوست‌. فرمود: اي‌ پسر بزچران‌ تو شايسته‌تر ازآتش‌ هستي‌. مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ تصميم‌ گرفت‌ كه‌ با يك‌ تير خلاصش‌ كند. امام‌(ع)منعش‌ كرد. او گفت‌: اجازه‌ بده‌ تا تيري‌ به‌ او بزنم‌، وي‌ فاسق‌ است‌ و از دشمنان‌ خداست‌ وبزرگان‌ ستمگران‌ هست‌، امام‌ فرمود:



«لا تَرْمِه‌ِ فَاِنّي‌ اكره‌ اَن‌ْ اَبْدءَهم‌ بالقتال‌»





از خطاي‌ ديگران‌ گذشتن‌ و عفو وبخشش‌ دشمن‌



از امام‌ صادق‌ از مكارم‌ اخلاق‌ پرسيدند، فرمود:«اَلْعَفوُ عَمَّن‌ ظَلَمَك‌َ»بي‌ شك‌هرانساني‌ قدرت‌ رسيدن‌ به‌ قله‌ رفيع‌ مكارم‌ اخلاق‌ راندارد روحي‌ بزرگ‌ و صفاي‌ درون‌ وباطني‌ پاك‌ مي‌خواهد تا انسان‌ بتواند به‌ كرامت‌ نفساني‌ و مكارم‌ اخلاقي‌ نائل‌ شود. دركربلا عفو و چشم‌ پوششي‌ از خطاي‌ دشمن‌ را در امام‌ حسين‌(ع) مي‌توانيد ببينيد. حرّبن‌يزيد رياحي‌ وقتي‌ كه‌ يقين‌ پيدا كرد، جنگ‌ با امام‌ حسين‌ قطعي‌ است‌؛ تصميم‌ گرفت‌ به‌طرف‌ امام‌ بيايد، وقتي‌ كه‌ خودش‌ را به‌ لشكرگاه‌ امام‌ رسانيد، عرض‌ كرد: اي‌ پسر رسول‌خدا! فدايت‌ شوم‌ من‌ همان‌ كسي‌ هستم‌ كه‌ شما را از برگشتن‌ منع‌ كردم‌ و با شما در مسيرراه‌ همراهي‌ كردم‌ و شما رادر سرزمين‌ بي‌ آب‌ و علف‌ فرود آوردم‌. به‌ خدا قسم‌! هرگزانديشه‌ نمي‌كردم‌ كه‌ كار به‌ اين‌ جا بكشد پيش‌ خود گفتم‌ در بعضي‌ از كارها از اينها پيروي‌كنم‌ تا تصور نكنند كه‌ من‌ از اطاعت‌ آنها خارج‌ شده‌ام‌ و خيال‌ مي‌كردم‌ پيشنهادها را ازشما قبول‌ مي‌كنند و اگر مي‌پنداشتم‌ كه‌ نمي‌پذيرند، هرگز مرتكب‌ اين‌ خطاها نمي‌شدم‌ واكنون‌ پشيمان‌ و تائب‌ برگشتم‌ و مي‌خواهم‌ خود را فداي‌ شما كنم‌ تا مقابل‌ شما بميرم‌؛ آياراه‌ توبه‌ برايم‌ باز است‌؟ حضرت‌ فرمود: بلي‌، خداوند توبه‌ات‌ را بپذيرد و تو را بيامرزد.اسمت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: حرّبن‌ يزيد. فرمود: شما حرّهستيد؛ همان‌ طوري‌ كه‌ مادرت‌شما را حرّ ناميد. شما در دنيا وآخرت‌ حر هستيد پايين‌ بيا. عرض‌ كرد: من‌ سواره‌ باشم‌برايت‌ بهتر است‌ از اين‌ كه‌ پياده‌ شوم‌. مي‌خواهم‌ الان‌ با دشمنان‌ بجنگم‌. امام‌ فرمود:آنچه‌ مي‌خواهي‌ عمل‌ كن‌







از زحمات‌ ديگران‌ به‌ نفع‌ خود بهره‌ برداري‌ ننمودن‌



عزّت‌ حسيني‌



عزّت‌ نفس‌، يكي‌ از صفات‌ برجستة‌ مومن‌ است‌. خداوند اين‌ صفت‌ را براي‌خودش‌ و پيامبرش‌ ومؤمنان‌ قرار داده‌ و فرمود:



(و لِلّه‌ِ العزّة‌ و لرسوله‌ و للمومنين‌ و لكن‌ّ المنافقين‌ لا يعلمون‌) و امام‌صادق‌(ع)فرمود: «ان‌ّ اللهِ فوِّض‌َ اِلَي‌ المؤمن‌ِ امورَه‌ و لم‌ يفوِّض‌ْ اَن‌ْ يُذِل‌ّ نفسَه‌َ».



خداوند به‌ مومن‌ كارهايش‌ را واگذار كرده‌، اما اين‌ تفويض‌ و اختيار را به‌ او نداده‌ كه‌خودش‌ را خوار نمايد.



امام‌ حسين‌، همان‌ طوري‌ كه‌ حياتش‌ وسيله‌ هدايت‌ براي‌ بشريت‌ است‌، قتلگاه‌ اونيز موعظه‌ براي‌ عبرت‌ گيرندگان‌ است‌ و او اسوة‌ الگوي‌ پويندگان‌ راه‌ و سالكان‌ راه‌طريقت‌ است‌ .نمي‌بينيد چگونه‌ مردن‌ را بر حيات‌ ترجيح‌ داد و برگزيد. او بزرگ‌ ترين‌انسان‌ زمانش‌ بود. شرق‌ و غرب‌ همانند او نديده‌ است‌ و نفس‌ كريمش‌ از پذيرش‌ خواري‌ذلت‌ وستم‌ ابا داشت‌ و در مقابل‌ ذلّت‌، شهادت‌ را برگزيد و او همان‌ گونه‌ است‌ كه‌ ابو نصربن‌نباته‌ در حقش‌ سرود:



والحسين‌ُ الّذي‌ راي‌ الموت‌َ في‌ الْعِزِّ حياة‌ً والعيش‌َ في‌ الذّل‌ِ قتلاً



حسيني‌ كه‌ مرگ‌ را در حالت‌ عزت‌،حيات‌ و زندگي‌ مي‌داند و زندگي‌ با ذلت‌ را مرگ‌مي‌داند.



سيد محسن‌ امين‌ نوشت‌:



«كرامتش‌ از پذيرش‌ ذلت‌ ستم‌ و مقاومتش‌ در مقابل‌ ظلم‌ و آسان‌ دانستن‌ او جهاددر راه‌ حق‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ عزت‌ ضرب‌ المثل‌ است‌ و مورد جلب‌ سواران‌ گرديد وكتاب‌هاي‌ مؤلفان‌ و خطبة‌ خطيبان‌ و شعر شاعران‌ از آن‌ پر است‌ و او الگو براي‌ هر انساني‌است‌ كه‌ داراي‌ روحي‌ برتراست‌ كه‌ قبول‌ دنائت‌ و خسّت‌ را نمي‌كندو هر نفس‌ عالي‌ و همّت‌برتر به‌ او اقتدا مي‌كند.و تمام‌ انسان‌هايي‌ كه‌ نفسشان‌ راضي‌ به‌ پذيرش‌ پستي‌ و ذلت‌نيستند، در هر عصر و زمان‌ راه‌ او را طي‌ مي‌كنند».



اسد حيدر چنين‌ مي‌نگارد:



«و لكن‌ حسين‌ كوچك‌ شمرد زندگي‌ و حيات‌ را به‌ خاطر عزّت‌ ديني‌ و به‌ جهت‌كرامت‌ امتش‌ با دشمنانش‌. با عزم‌ و ثبات‌ راسخ‌ مقابله‌ كرد و با تمام‌ خطرها مواجه‌ شد، باوجودي‌ كه‌ دشمنانش‌ كارهاي‌ وحشيانه‌اي‌ از خود نشان‌ دادند كه‌ قابل‌ توصيف‌ نيست‌،وظلم‌ و ستمگري‌ آنان‌ قابل‌ شمارش‌ نيست‌، ليكن‌ او دست‌ روي‌ دردها گذاشت‌ و دواي‌درمان‌ را يافت‌ و تنها درمان‌ را قرباني‌ كردن‌ خود دانست‌ و غيراز فداكردن‌ خود، راهي‌ براي‌رسيدن‌ به‌ عزت‌ نمي‌ديد و ديد كه‌ مرگ‌ همان‌ حيات‌ و زندگي‌ جاويدانه‌ است‌ و زندگي‌ باذلت‌، همان‌ مرگي‌ است‌ كه‌ با او حياتي‌ نيست‌.»



بهتر از كلمات‌ اين‌ بزرگان‌ ،جست‌ جو در كلمات‌ خود امام‌(ع) است‌ كه‌ به‌ طور مكررامام‌ عزت‌ و شرف‌ رابيان‌ كرده‌ است‌ .



امام‌ فرمود:



«موت‌ٌ في‌ عزٍّ خيرٌ من‌ حياة‌ٍ في‌ ذل‌ٍ و اَنْشَاَ يوم‌ قُتِل‌َ



الموت‌ خيرٌ من‌ ركوب‌ِ العارِ والعار خيرٌ من‌ دخول‌ النار»



مرگ‌ در عزت‌ بهتراست‌ از زندگي‌ در ذلت‌ و خواري‌ و روزي‌ كه‌ به‌ شهادت‌ رسيد اين‌شعر را سرود: مرگ‌، بهتر است‌ از سوارشدن‌ بر عار وننگ‌، و عار و ننگ‌ بهتر از داخل‌ شدن‌در آتش‌ است‌. و در ذو حُسُم‌ (جشم‌) سخنراني‌ كرد و در آن‌ جا فرمود:



«فاني‌ لا اري‌ الموت‌ الاّ سعادة‌ و لا الحياة‌ مع‌ الظالمين‌ الاّبرماً» من‌ مرگ‌ را جزسعادت‌ و زندگي‌ با ستمگران‌ را جز تعب‌ نمي‌بينم‌. در روز عاشورا وقتي‌ كه‌ قيس‌ بن‌ اشعث‌گفت‌: به‌ حكم‌ پسر عمويت‌ تن‌ بده‌. فرمود: «لا و الله لا اعطيكم‌ بيدي‌ اعطاء الذّليل‌ و لااُقِرُّ (افِرُّ)لكم‌ اقرار العبيد (افرار)»



نه‌، به‌ خدا قسم‌ دست‌ ذلت‌ به‌ دست‌ شما نمي‌گذارم‌ و مانند بندگان‌ فرار نمي‌كنم‌ يامانند بندگان‌ اقرار نمي‌كنم‌ .اوست‌ كه‌ در روز عاشورا فرمود:



«اَلا' و اِن‌ّ الدّعي‌ ابن‌ الدّعي‌ قد ركز بين‌ اثنتين‌ بين‌ السِّلة‌ِ و الذِّلّة‌ِ و هيهات‌ مِن‌َالذِّلة‌ِ» اين‌ زنازاده‌ و فرزند نابكار بين‌ دو كار مرا مخيّر كرده‌ است‌. بين‌ شهادت‌ و ذلت‌ وذلت‌ از ما به‌ دور است‌، زيرا نه‌ خداوند براي‌ ما ذلت‌ را خواسته‌ و نه‌ رسولش‌ و مؤمنان‌ از اين‌كه‌ ما ذلت‌ را بپذيريم‌، ابا دارند و دامن‌هاي‌ پاك‌ ماداران‌ و مغزهاي‌ با غيرت‌ و نفوس‌ باشرافت‌ پدران‌ روا نمي‌دارند كه‌ اطاعت‌ افراد لئيم‌ و پست‌ را بر قتلگاه‌ كرام‌ و نيك‌ منشان‌مقدم‌ بداريم‌. آگاه‌ باشيد كه‌ من‌ با اين‌ گروه‌ كم‌ و با قلت‌ ياران‌ و پشت‌ كردن‌ افراد با دشمن‌جهاد مي‌كنم‌.



با اين‌ روحيه‌، آيا تسليم‌ شدن‌ امام‌ در مقابل‌ يزيد كه‌ در بعضي‌ از تواريخ‌ نوشته‌شده‌، قابل‌ قبول‌ است‌؟ امامي‌ كه‌ به‌ برادرش‌ محمد حنفيه‌ فرمود:



«يا اخي‌ والله لو لم‌ يكن‌ في‌ الدّنيا ملجاء و لا مأوي‌ لما بايعت‌ يزيدبن‌ معاويه‌»اي‌ برادرم‌ به‌ خدا قسم‌! اگر در دنيا هيچ‌ پناهگاهي‌ هم‌ نداشته‌ باشم‌، هرگز با يزيدبن‌معاويه‌ بيعت‌ نمي‌كنم‌ .



ابي‌ مخنف‌ از عبدالرحمن‌ بن‌ جندب‌ از عقبه‌ بن‌ سمعان‌ نقل‌ مي‌كند: من‌ همراه‌حسين‌ بودم‌ از مدينه‌ تا به‌ مكه‌ واز مكه‌ به‌ عراق‌ و از او جدا نشدم‌ تا كشته‌ شد و ازصحبت‌هايي‌ كه‌ با مردم‌ در مدينه‌ و مكه‌ و در بين‌ راه‌ داشته‌ و نه‌ در عراق‌ و نه‌ در لشكرگاه‌تا روزي‌ كه‌ كشته‌ شد چيزي‌ كه‌ دلالت‌ كند بر اين‌ كه‌ حاضر است‌ دست‌ به‌ دست‌ يزيدبگذارد وجود ندارد و نشنيدم‌. بلكه‌ فرمود:



«دعوني‌ فلاء ذهب‌ في‌ هذه‌ الارض‌ العريضة‌ حتي‌ ننظر ما يصير امر الناس‌» مرارها كنيد تا بروم‌ به‌ اين‌ سرزمين‌ پهناور تا نتيجة‌ امر مردم‌ را ببينم‌.





مساوات‌ در كربلا



مورّخان‌ نوشته‌اند: وقتي‌ كه‌ علي‌ اكبر(ع) نقش‌ بر زمين‌ شد و پدرش‌ را خواندفجاءالحسين‌ حتّي‌' وقف‌ عليه‌ و وضع‌ خدّه‌ علي‌ خدّه‌ امام‌ به‌ بالين‌ پسر آمد، مقابلش‌ايستاد وصورت‌ بر صورت‌ پسر گذاشت‌ و عين‌ همين‌ كار را امام‌ براي‌ اسلم‌ غلام‌ تركي‌انجام‌ داد. اين‌ غلام‌ اذن‌ ميدان‌ خواست‌، امام‌ اجازه‌ داد. وقتي‌ كه‌ به‌ ميدان‌ رفت‌ اين‌ اشعاررا خواند:



اَلْبَحرُ مِن‌ْطَعْني‌ وَ ضَرْبي‌ يَصْطَلي‌وَالجوُّ مِن‌ْ سَهْمي‌وَ نَبْلي‌ يَمْتَلي‌



اِذا حِسا'مي‌ في‌ يَميني‌يَنْجَلي‌يَنْشَق‌ُّ قَلْب‌ُ الْحاسِدِالْحاسِدِالْمُبجّل‌ِ



دريا از ضربت‌ نيزه‌ و شمشيرم‌ مي‌جوشد و آسمان‌ از تيرم‌ پرمي‌ شود.



آن‌ گاه‌ كه‌ تيغ‌ در كفم‌ آشكار شود، قلب‌ حسود متكبر را مي‌شكافد.



همين‌ غلام‌ وقتي‌ كه‌ نقش‌ بر زمين‌ شد: «فَاَتاه‌ُ ابو عبدِاللهِ وَاعْتَنْقَه‌ُ فَقال‌ مِن‌ْ مِثْلي‌وَابن‌ُ رسول‌ِ اللهِ واضع‌ٌ خدَّه‌ عَلي‌' خدّي‌ ثم‌ّ فاضَت‌ْ نفسُه‌ُ الطّاهِرة‌ُ» امام‌ به‌ بالينش‌ رفت‌ واو را در آغوش‌ گرفت‌ و فرمود: چه‌ كسي‌ مثل‌ من‌ است‌ و حال‌ آن‌ كه‌ پسر پيامبر صورتش‌رابه‌ صورتم‌ گذاشته‌؛ پس‌ جان‌ به‌ جان‌ آفرين‌ تسليم‌ نمود و مرغ‌ روحش‌ پرواز كرد.چه‌ زيباگفت‌ شاعر:



يك‌ جا رخ‌ غلام‌ و پسر بوسه‌ داد وگفت‌ در دين‌ ما سيه‌ نكند فرق‌ با سفيد.



در بحار الانوار نيز آمده‌ است‌: فجائه‌ الحسين‌ فبكي‌ و وضع‌ خدّه‌ علي‌ خدّه‌ ففتح‌عَيْنَه‌ُ فَرا'ي‌َ الْحُسين‌(ع) فتبسّم‌ ثم‌ صار الي‌ ربّه‌ رضي‌ الله عنه‌.





ايثار در كربلا



قرآن‌ افرادي‌ را مورد ستايش‌ قرارمي‌ دهد كه‌ با وجود نيازمندي‌، ديگران‌ را برخودشان‌ مقدم‌ مي‌دارند: (و يؤثرون‌ علي‌ انفسهم‌ و لو كان‌ بهم‌ خصاصة‌)



در كربلا اين‌ حالت‌ را شمادر امام‌ حسين‌ و يارانش‌ مي‌بينيد. عمروبن‌ حجاج‌ مأمورحفظ‌ شريعه‌ بود تا امام‌ حسين‌ از آن‌ استفاده‌ نكند. نافع‌ بن‌ هلال‌ خودش‌ را به‌ شريعه‌رسانيد، عمروابن‌ حجاج‌ گفت‌: كيستي‌ ؟گفتند: نافع‌ بن‌ هلال‌ است‌. گفت‌: خوش‌ آمدي‌،چرا آمدي‌؟ گفت‌: تا از اين‌ آبي‌ كه‌ بين‌ ما مانع‌ وحايل‌ شديد، بنوشم‌. «فقال‌ اشرب‌ قال‌ لا واللهِ لا اشرب‌ُ منه‌ قطرة‌ً والحسين‌ُ عطشان‌ٌ فقال‌ له‌ عمر و لا سبيل‌ الي‌ ما اردتم‌ انماوضعونا بهذا المكان‌ لنمنعكم‌ من‌ الماء» به‌ او گفت‌: بنوش‌. گفت‌: نه‌، به‌ خدا قسم‌! درحالي‌ كه‌ حسين‌ تشنه‌ است‌، قطره‌اي‌ از آن‌ نمي‌نوشم‌. گفت‌: پس‌ راهي‌ به‌ آب‌ نداري‌، زيرامن‌ مأموريتم‌ اين‌ است‌ كه‌ شما را از آب‌ منع‌ كنم‌ .در اين‌ جا ملاحظه‌ مي‌كنيد اين‌ سرباز به‌خاطر تشنگي‌ حسين‌ آب‌ ننوشيد، آيا اين‌ ايثار نيست‌؟



مورد دوم‌، در روز عاشورا وقت‌ نماز شد. دشمن‌ يك‌ لحظه‌ تيراندازي‌ را قطع‌ نكرد:«فَاسْتَقدَم‌َ الحنفي‌ُّ اَمامَه‌ُ فَاستهدف‌ لهم‌ يرمونه‌ بِالنّبل‌ِ يميناً وشمالاً قائماً بين‌ يديه‌ فما زال‌يرمي‌ حتّي‌ يسقط‌» فردي‌ به‌ نام‌ سعيد بن‌ عبدالله حنفي‌ مقابل‌ امام‌ ايستاد و خودش‌ راهدف‌ تيرهاي‌ دشمنان‌ كرد. از طرف‌ راست‌ و چپ‌ تير مي‌آمد و او تحمل‌ كرد تا اين‌ كه‌نقش‌ بر زمين‌ شد. وقتي‌ كه‌ افتاد سيزده‌ تير به‌ بدنش‌ اصابت‌ كرده‌ بود. درباره‌ عمروبن‌قَرظة‌ انصاري‌ نوشته‌اند: مقابل‌ امام‌ جنگ‌ مي‌كرد و در ميدان‌ جنگ‌، عدة‌ زيادي‌ را كشت‌:



«و كان‌ لا يأتي‌ الي‌ الحسين‌ سهم‌ الاّ اتّقاه‌ بيده‌ و لا سيف‌ الاّتلقّاه‌ بمهجته‌» هرتيري‌ كه‌ به‌ طرف‌ امام‌ مي‌آمد يا شمشيري‌ كه‌ به‌ طرف‌ امام‌ مي‌آمد، با دست‌ و قلبش‌ امام‌را حفظ‌ مي‌كرد. وقتي‌ هم‌ نقش‌ بر زمين‌ شد، به‌ امام‌ عرض‌ كرد: «يا ابن‌ رسول‌ الله اوفيت‌؟قال‌ نعم‌» آيا وظيفه‌ام‌ را ادا كردم‌. امام‌ فرمود: آري‌ . ديگر از ايثارگران‌ ابوالفضل‌ العباس‌است‌. خودش‌ را به‌ شريعه‌ فرات‌ رسانيد، خيلي‌ تشنه‌ بود. خوب‌ طبيعي‌ است‌ تشنگي‌ يك‌رزمنده‌، آن‌ هم‌ در هواي‌ گرم‌ و از بدني‌ كه‌ خون‌ رفته‌ باشد. نوشته‌اند: «و لمّا اغترف‌ من‌الماء يشرب‌َ تذكّر عطش‌ الحسين‌ مزمي‌ الماء وقال‌ :



يانفس‌ من‌ بعد الحسين‌ هوني‌ و بعده‌ لا كنت‌ ان‌ تكوني‌



هذا الحسين‌ وارد المنون‌ و تشر بين‌ بارد المعين‌»



وقتي‌ كه‌ مشتي‌ از آب‌ برداشت‌ تا بنوشد، به‌ ياد تشنه‌ كامي‌ حسين‌ افتاد و آب‌ راروي‌ آب‌ ريخت‌ و اين‌ اشعار را خواند:



اي‌ نفس‌ بعد از حسين‌ خوار هستي‌، بعد از حسين‌ زندگي‌ مي‌خواهي‌ چه‌ كني‌؟ اين‌حسين‌ است‌ كه‌ وارد ميدان‌ جنگ‌ شده‌ است‌، مي‌خواهي‌ آب‌ خنك‌ بنوشي‌؟!



در نهايت‌ ،ايثار امام‌ حسين‌ و مقدم‌ داشتن‌ اسبش‌ بر خودش‌، وقتي‌ كه‌ تشنگي‌برامام‌ فشار آورد به‌ فرات‌ رفت‌ و بر عمر و بن‌ حجاج‌ حمله‌ ور شد، در حالي‌ كه‌ چهار هزارنيرو از شريعه‌ محافظت‌ مي‌كردند، صفوف‌ دشمن‌ را دريد و اسبش‌ را در آب‌ داخل‌ كردهنگامي‌ كه‌ اسب‌ زبانش‌ را داخل‌ آب‌ كرد تا بنوشد. امام‌ فرمود: «انت‌ عطشان‌ و اناعطشان‌ فلا اشرب‌ حتي‌ تشرب‌َ فرفع‌ الفرس‌ رأسه‌ كانّه‌ فهم‌ الكلام‌.» با توجه‌ به‌ آن‌ كه‌مرحوم‌ مقرم‌ مأخذ اين‌ جريان‌ را بيان‌ نكرده‌اند، صحت‌ اين‌ جريان‌ احتياج‌ به‌ تحقيق‌دارد. البته‌ گفتني‌ است‌ آنچه‌ در كربلا مي‌بينيد مواسات‌ و ايثار بوده‌ است‌. وقتي‌ كه‌ «حرّ»خدمت‌ امام‌ رسيد، عرض‌ كرد: «و انّي‌ قد جئتك‌....وَمُواسياًلك‌ بنفسي‌ حتي‌ اموت‌ بين‌يديك‌» من‌ آمدم‌ به‌ نزدت‌ تا مواسات‌ كنم‌ جانم‌ را و مقابل‌ شما كشته‌ شوم‌.









غيرت‌ حسيني‌



يكي‌ از اوصاف‌ پسنديده‌اي‌ كه‌ خداوند در وجود انسان‌ها گذاشته‌، غيرت‌ است‌.خداي‌ سبحان‌ از همه‌ غيورتر است‌؛ ابي‌ حمزه‌ مي‌گويد: از امام‌ صادق‌ شنيدم‌ كه‌ حضرت‌مي‌فرمود:



«ما'مِن‌ْ اَحَدٍ اَغْير مِن‌َ اللهِ تبارك‌ وتعالي‌ و مَن‌ْ اَغْيَرُ مِمَّن‌ْ حَرَّم‌ الفواحش‌َ ما ظَهَرَمنهاو ما بَطَن‌».



هيچ‌ كس‌ غيورتر از خداوند تبارك‌ و تعالي‌ نيست‌. كيست‌ غيورتر از كسي‌ كه‌فواحش‌ ظاهري‌ و باطني‌ را حرام‌ كرده‌ است‌.



و پيامبر فرمود:



«پدرم‌ ابراهيم‌(ع) غيرتمند بود و من‌ از او غيورتر هستم‌ و خداوند مؤمني‌ راكه‌غيرت‌ نورزد بيني‌اش‌ را به‌ خاك‌ مي‌مالد.»



امام‌ جعفر صادق‌(ع) آدم‌ بي‌ غيرت‌ را «منكوس‌ القلب‌» خواند. حميّت‌ صفتي‌است‌ در وجود انسان‌، منتها همين‌ صفت‌ پسنديده‌ گاهي‌ حالت‌ جاهليت‌ به‌ خودش‌مي‌گيرد و تعصب‌ كور جاهلانه‌ مي‌شود و نامطلوب‌ است‌ كه‌ خداوند سبحان‌ مي‌فرمايد:



(اِذْ جَعَل‌َ الّذين‌ كَفَروُا في‌ قُلوبَهم‌ُ الْحَمِيّة‌َ حميَّة‌َ الْج'اهليّة‌ِ) امام‌ زين‌ العابدين‌ درشرح‌ دو عصبيّت‌ فرمود:



«العصبيّة‌ الّتي‌ يأثم‌ عليها صاحبها ان‌ يري‌ الرجل‌ شرار قومِه‌ِ خيراً عن‌ خيار قوم‌آخرين‌ و ليس‌ من‌ العصبيّة‌ اَن‌ْ يُحِب‌َّ الرّجل‌ُ قومَه‌ُ و لكن‌ مِن‌َ العصبيّة‌ اَن‌ْ يُعين‌َقومَه‌ُ عَلي‌الظلم‌ِ»



در مورد غيرت‌ ديني‌ حسين‌(ع) جاي‌ سخن‌ گفتن‌ نيست‌، چون‌ محرّك‌ ابا عبداللهو خروجش‌ حفظ‌ ارزش‌هاي‌ ديني‌ بوده‌ است‌. او با ستمگري‌ مبارزه‌ كرده‌ تا ارزش‌ها حفظ‌شود. اما در اين‌ جا به‌ دو نمونه‌ از غيرت‌ امام‌ به‌ حرم‌ و ناموسش‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌:



1ـ امام‌ در ميدان‌ جنگ‌، نقطه‌اي‌ را قرار داده‌ بود كه‌ هنگام‌ حمله‌ به‌ دشمن‌ صفوف‌دشمن‌ گسسته‌ مي‌شد و به‌ جاي‌ اول‌ برمي‌گشت‌ به‌ جاي‌ اول‌ كه‌ به‌ حرم‌ نزديك‌ بود وصدايش‌ را به‌ تكبير بلند مي‌كرد. حمله‌ را ادامه‌ نمي‌داد تا دشمن‌ بين‌ او و خيمگاه‌ فاصله‌ايجاد نمايند. در يك‌ لحظه‌ دشمن‌ بين‌ امام‌ و خيمگاه‌ فاصله‌ انداختند وقصد حمله‌ به‌خيام‌ را كردند، حضرت‌ فرمود:



«و يحكم‌ يا شيعة‌ آل‌ سفيان‌ ان‌ لم‌ يكن‌ لكم‌ دين‌ و كنتم‌ لا تخافون‌ المعاد فكونوااحراراً في‌ دنياكم‌ و ارجعوا الي‌ احسابكم‌ ان‌ كنتم‌ اعوانم‌ (اعراباً) واي‌ برشمااي‌ پيروان‌ آل‌سفيان‌! اگر دين‌ نداريد و از قيامت‌ نمي‌ترسيد، در دنياي‌ آزاد مرد باشيد؛ به‌ حسب‌ تان‌برگرديد، اگر اعراب‌ هستيد. شمر گفت‌: چه‌ مي‌گويي‌؟



فرمود: مي‌گويم‌ من‌ با شما جنگ‌ دارم‌ و شما با من‌ و اين‌ امر بر زن‌ها ارتباطي‌ندارد. جاهل‌ و طاغيان‌ و سرپيچان‌ شما را از حمله‌ و تعرض‌ به‌ حرم‌ من‌ تا زنده‌ام‌ باز داريد.شمر گفت‌: باشد اي‌ پسر فاطمه‌ هرچه‌ تو بخواهي‌. پس‌ فرمان‌ داد به‌ يارانش‌ كه‌ از حريم‌اين‌ مرد دست‌ بردايد، به‌ خودش‌ حملة‌تان‌ را متوجه‌ كنيد. او همآوردي‌ كريم‌ و كُفوّي‌ كريم‌است‌ .



2 ـ در گرماگرم‌ جنگ‌ تشنگي‌ بر امام‌ فشار آورد، رفت‌ به‌ شريعه‌ تا آب‌ بنوشد.صفوف‌ لشكر را دريد خود را به‌ شريعه‌ رسانيد: «و لمّا مداالحسين‌ يده‌ ليشرب‌ ناداه‌ رجل‌اتلذّذ بالماء ؟و قد هتكت‌ حرمك‌ فَرَي‌َ الماء و لم‌ يشرب‌ و قصد الخيمه‌»



خواست‌ آب‌ بنوشد، مردي‌ داد زد: آيا تو آب‌ مي‌نوشي‌ و حال‌ آن‌ كه‌ حرمت‌ هتك‌شد. حسين‌ آب‌ روي‌ آب‌ ريخت‌ و آب‌ ننوشيد به‌ حرم‌ برگشت‌ .



چه‌ زيبا گفته‌ ابن‌ ابي‌ الحديد معتزلي‌: «سيّد اهل‌ الاباء الّذي‌ علّم‌ الناس‌ الحميّة‌ُ والموت‌ تحت‌ ظلال‌ السيوف‌ اختياراً له‌ عَلَي‌ الدّنيّة‌ِ» او سرور و آقاي‌ كساني‌ است‌ كه‌داراي‌ همت‌ عالي‌اند و از پستي‌ به‌ دور هستند و به‌ مردم‌ حميّت‌ و شهادت‌ در زير سايه‌شمشيرها را آموخت‌ و شهادت‌ را بر زندگي‌ پست‌ برگزيد.





شجاعت‌ حسيني‌



شجاعت‌ امام‌ حسين‌(ع) در كربلا زبانزد عام‌ وخاص‌ بود. حميد بن‌ مسلم‌ از كساني‌است‌ كه‌ در كربلا حاضر بود. وي‌ مي‌گويد:



«فوالله مارايت‌ مكسوراً قط‌ً قد قتل‌ ولده‌ و اهل‌ بيته‌ و اصحابه‌ جأشاً و لا امضّي‌'جناناًمنه‌» به‌ خدا قسم‌! هرگز كسي‌ را كه‌ بر اثر زيادي‌ دشمن‌ مغلوب‌ شده‌ باشد و فرزندان‌و اصحابش‌ و اهل‌ بيتش‌ كشته‌ شده‌ باشند از نظر قدرت‌ قلبي‌ وثبات‌ قدم‌ و عزم‌ راسخ‌، ازحسين‌(ع) قوي‌تر نديدم‌ .



سيد علي‌ جلال‌ مصري‌ مي‌گويد:



«و مع‌ التّفاوت‌ الذي‌ بلغ‌ اقصي‌' ما يتصور بين‌ فئته‌ القليلة‌ و جيش‌ ابن‌ زياد في‌العدد و المدد فقد كان‌ ثباته‌ و رباطة‌ جأشه‌ و شجاعته‌ تحيّر الالباب‌ و لا عهد للبشر بمثلهاكما كانت‌ دناءة‌ اخصامه‌ لا شبيه‌ لها» با تفاوتي‌ كه‌ درنيروي‌ جمعيت‌ دو طرف‌ به‌ حداعلايي‌ از تفاوت‌ رسيده‌، در عين‌ حال‌ ثبات‌ قدم‌ و قدرت‌ قلبي‌ و شجاعت‌ حسين‌،صاحبان‌ انديشه‌ و عقل‌ را به‌ حيرت‌ واداشته‌ به‌ مثل‌ آن‌ براي‌ بشريت‌ همانندي‌ ديده‌نشده‌؛ همان‌ طوري‌ كه‌ در طرف‌ دشمن‌ از نظر دنائت‌ پستي‌ نظير ندارند.



مرحوم‌ سيد محسن‌ امين‌ در شجاعت‌ امام‌ حسين‌ نگاشته‌:



«وقتي‌ كه‌ پياده‌ نظام‌ به‌ او حمله‌ مي‌كردند، امام‌ با شمشيرش‌ بر آنها حمله‌ ورمي‌شد؛ از طرف‌ راست‌ وچپ‌ صفوف‌ دشمن‌ دريده‌ مي‌شد و راه‌ باز مي‌شد، همانند فرارگوسفند از گرگ‌، فرار مي‌كردند وقتي‌ كه‌ امام‌ برآنها حمله‌ مي‌كرد، همانند ملخ‌ سرگردان‌پخش‌ مي‌شدند و حسين‌ همان‌ كسي‌ است‌، وقتي‌ كه‌ به‌ زمين‌ افتاد، در حالي‌ كه‌جراحت‌هاي‌ زيادي‌ بر بدنش‌ سنگيني‌ مي‌كرد، پياده‌ هم‌ همانند شجاع‌ سواره‌ با آنان‌جنگيد و تير دشمن‌ را از خود دفع‌ مي‌كرد و بر شجاعان‌ حمله‌ ور مي‌شد و مي‌فرمود: آيا برمن‌ اجتماع‌ مي‌كنيد وبراي‌ كشتن‌ من‌ جمع‌ شديد و او همان‌ كسي‌ است‌ وقتي‌ كه‌ نقش‌ برزمين‌ شد و بين‌ مرگ‌ و زندگي‌ بود شجاعان‌ از او واهمه‌ داشتند، مي‌ترسيدند و وقتي‌ كه‌خولي‌ رفت‌ تا سرش‌ را جدا كند به‌ خودش‌ مي‌لرزيد و در همين‌ باره‌ سيد حيدرسروده‌:





  • عفيراً متي‌' عايَنَتْه‌ُ الكمّاة‌يختطف‌ الرعب‌ الوانها
    فما اَجلَّت‌ْ الحرب‌ عن‌ مثله‌ قتيلاً يجبن‌ شجعانها



  • فما اَجلَّت‌ْ الحرب‌ عن‌ مثله‌ قتيلاً يجبن‌ شجعانها
    فما اَجلَّت‌ْ الحرب‌ عن‌ مثله‌ قتيلاً يجبن‌ شجعانها




به‌ خاك‌ افتاده‌اي‌ كه‌ هر گاه‌ شجاعان‌ براو نظاهر مي‌كردند ترس‌ و وحشت‌ رنگ‌ ازچهره‌ شان‌ مي‌برد.



چه‌ بزرگ‌ است‌، جنگ‌ از مثل‌ او كشته‌ شده‌اي‌ كه‌ شجاعان‌ از او مي‌ترسيدند.



و هو الذي‌ صبر علي‌ طعن‌ الرماح‌ و ضرب‌ السّيوف‌ و رمي‌ السّهام‌ حتّي‌ صارت‌السّهام‌ في‌ درعه‌ كالشوك‌ في‌ جلد القنفذ» و او همان‌ كسي‌ است‌ كه‌ بر نيزة‌ دشمن‌ وضربت‌ شمشيرو تير آنها صبر كرد، آن‌ قدر تير بر بدن‌ مباركش‌ رسيد كه‌ مثل‌ خارها دربدن‌ خارپشت‌ شد.



و درباره‌ شجاعت‌ امام‌ حسين‌ كشف‌ الغُمّه‌ از كمال‌ الدين‌ نقل‌ كرده‌: «و هو كالليث‌المغضب‌ لا يحمل‌ علي‌ احد منهم‌ الاّ نَفَحَه‌ُ بسيفه‌ فالحقه‌ بالحضيض‌ فيكفي‌ في‌ تحقيق‌شجاعته‌ و شرف‌ نفسه‌ شاهداً صادقاً فلا حاجة‌ معه‌ الي‌ ازدياد في‌ الاستشهاد». همين‌حالت‌ شجاعت‌ حسين‌(ع) بود كه‌ روز عاشورا در امام‌(ع) و بعضي‌ از اصحابش‌ اين‌ چنين‌بود كه‌ لحظه‌ به‌ لحظه‌ چهرة‌شان‌ نوراني‌ تر مي‌شد و آرامشي‌ در آنها وسكوتي‌ در نفس‌شان‌ حاكم‌ بود كه‌ بعضي‌ از آنها به‌ بعض‌ ديگر مي‌گفتند:



«انظروا لا يبالي‌ بالموت‌ فقال‌ لهم‌ الحسين‌ صبراً بني‌ الكرام‌ فما الموت‌ الاّ قنطرة‌تعبر بكم‌ عن‌ البؤس‌ و الضرّاء الي‌ الجنان‌ الواسعة‌ و النعيم‌ الدائمة‌»



نگاه‌ كنيد كه‌ از مرگ‌ باك‌ و بيم‌ ندارند. امام‌ حسين‌ به‌ آنها فرمود:



اي‌ جوانمردان‌ صبر كنيد. مرگ‌ جز پلي‌ كه‌ شما رااز سختي‌ها و ضررها عبور دهدوبه‌ بهشت‌ وسيع‌ و نعمت‌ جاويدان‌ برساند، چيز ديگري‌ نيست‌ .



و همين‌ حالت‌ شجاعت‌ ياران‌ امام‌ حسين‌ است‌ كه‌ در ميان‌ جنگ‌ تمام‌ زخم‌ها را وجراحت‌ها و سختي‌ها راتحمّل‌ كردند، اما از كرامت‌ نفساني‌ دست‌ نكشيدند؛ همان‌ طوري‌كه‌ شيخ‌ كاظم‌ ازدي‌ در وصف‌ آنان‌ سرود:



قد غيّر الطّعن‌ منهم‌ كل‌ّ جارحة‌ٍاِلاّالمكارم‌ في‌ امن‌ٍ مِن‌َ الْغِيَرِ



اعضاي‌ بدن‌ شما دست‌ خوش‌ دگرگوني‌ِ نيزه‌ها شد، جز كرامت‌ نفساني‌ شما ايمن‌از دگرگوني‌ شد.



و همين‌ كرامت‌ نفساني‌ است‌ بااين‌ كه‌ مي‌توانستند از صحنه‌ عاشورا فرار كنند وبروند در عين‌ حال‌ ماندن‌ و شهادت‌ را بر زندگي‌ دنيا ترجيح‌ دادند با اينكه‌ امام‌ در شب‌عاشورا از آنها خواست‌ از تاريكي‌ شب‌ استفاده‌ كنند و بروند و فرمود:



«تفرّقوا في‌ سواد الليل‌ و ذروني‌ و هولاء القوم‌ فانّهم‌ لا يطلبوني‌ غيري‌ و لواصابوني‌ و قد روا علي‌' قتلي‌ لما طلبوكم‌ ». در تاريكي‌ شب‌ متفرق‌ شويد و مرا به‌ اين‌قوم‌ واگذاريد، زيرا آنان‌ فقط‌ دنبال‌ من‌ هستند و اگر به‌ من‌ دسترسي‌ پيدا كردند و بركشتن‌من‌ توانا شوند، كاري‌ به‌ شما ندارند. اما تاريخ‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ در آن‌ شب‌ هيچ‌ كس‌ از ياران‌امام‌ صحنه‌ را ترك‌ نكردند و فرار نكردند: «فَاَبَوْا ذلك‌ كلّهم‌» .



البته‌ آنان‌ كه‌ ناخالص‌ بودند، و به‌ طمع‌ دنيا آمده‌ بودند، بعداز شنيدن‌ خبر قتل‌مسلم‌ بن‌ عقيل‌ بنا به‌ نقل‌ ابن‌ خلدون‌ رفته‌ بودند: «لما بلغه‌ مقتل‌ ابن‌ عمه‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌و تخاذل‌ الناس‌ عنه‌ اعلم‌ الحسين‌ من‌ معه‌ بذلك‌ و قال‌ من‌ احب‌ّ ان‌ ينصرف‌ فلينصرفَتَفرّق‌َ عنه‌ يَميناً و شمالاً».



ليكن‌ در شب‌ عاشورا هيچ‌ كس‌ از ياران‌ امام‌ نرفتند، بلكه‌ هر كدام‌ بلند شدند و باجملاتي‌ كه‌ حاكي‌ از روح‌ ايمان‌ و رشادتشان‌ بود، سخن‌ گفتند. اول‌ از همه‌ عبداللهبن‌مسلم‌ بن‌ عقيل‌ بلند شد و گفت‌: اي‌ پسر پيامبر خدا! مردم‌ در حق‌ ماچه‌ خواهند گفت‌؟اگرما بزرگمان‌ و آقا و سرورمان‌ و پسرعمو و پسر پيامبرمان‌ كه‌ سيد پيامبران‌ است‌، خوار كنيم‌و با شمشيري‌ كه‌ در دست‌ داريم‌ به‌ دشمن‌ نزنيم‌ و با نيزه‌ هايمان‌ نجنگيم‌، به‌ خدا قسم‌!مگر آن‌ كه‌ با شما وارد شديم‌ و جانمان‌ را در مقابل‌ شما، فداي‌ جانتان‌ نماييم‌ خون‌ ما دركنار شما ريخته‌ شود. اگر چنين‌ كرديم‌ آنچه‌ برگردن‌ داشتيم‌ ادا كرديم‌ واز چيزي‌ كه‌ بر مالازم‌ بود، خارج‌ مي‌شويم‌».



و زهيربن‌ قين‌ هم‌ اعلان‌ كرد: «دوست‌ دارم‌ صد بار كشته‌ شوم‌ و زنده‌ شوم‌ وخداوندبه‌ واسطة‌ من‌ از شما اهل‌ بيت‌ دفع‌ مشكل‌ نمايد»



مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بلند شد و عرض‌ كرد:



«آيا از شما دست‌ بكشيم‌ و صحنه‌ را بر شما خالي‌ كنيم‌؟ چه‌ عذري‌ در پيشگاه‌خداوند بياوريم‌. به‌ خدا قسم‌! مي‌جنگم‌ تا نيزه‌ام‌ را در سينه‌ آنهافرود بياورم‌ و بشكنم‌ ومادامي‌ كه‌ قبضة‌ شمشيردر دست‌ من‌ است‌ با آنان‌ بجنگم‌ و از شما جدا نمي‌شوم‌ و اگراسلحه‌اي‌ كه‌ با آن‌ بجنگم‌، در دستم‌ نباشد، با سنگ‌ مي‌جنگم‌ تا با شماكشته‌ شوم‌» وهمين‌ حالت‌ است‌ كه‌ اباالفضل‌ دارد؛ با اين‌ كه‌ شمر از طرف‌ عبيد الله زياد براي‌ او وبرادارانش‌ غيراز حسين‌ امان‌ نامه‌ آورده‌ بود كه‌ خودت‌ رابه‌ خاطر حسين‌ به‌ كشتن‌ نده‌ و ازاميرالمومنين‌ يزيد اطاعت‌ كن‌: «فناده‌ العباس‌ بن‌ علي‌ تبّت‌ يداك‌ و لعن‌ ماجئت‌َ به‌ من‌امانك‌ يا عدوّالله اتامرنا ان‌ نترك‌َ اخانا وسيدنا الحسين‌ بن‌ فاطمه‌ و ندخل‌ في‌ طاعته‌اللعناء اولاد اللعناء؟»



همين‌ روحية‌ اصحاب‌ امام‌ حسين‌(ع) است‌ كه‌ آقا در حقشان‌ فرمود:



«اَللّهم‌ّ انّي‌ لا اعرف‌ اهل‌ بيت‌ٍ ابرُّ و لا ازكي‌' ولا'اطهر من‌ اهل‌ بيتي‌ و لا اصحاباً هم‌خيرٌ من‌ اصحابي‌ » خدايا اهل‌ بيتي‌ نيكوتر و پاكيزه‌تر از اهل‌ بيت‌ من‌ و اصحابي‌ بهتر ازاصحاب‌ من‌ نمي‌شناسم‌ و وقتي‌ زينب‌ كبري‌' در شب‌ عاشورا از برادرش‌ سؤال‌ مي‌كند: آيااصحابت‌ را امتحان‌ كردي‌، نكند فردا شمارا به‌ چنگ‌ دشمن‌ رها نمايند؟ فرمود:



«واللهِ لَقَدْ بَلَوتُهُم‌ْ فَم'ا وَجَدْت‌ُ فيهم‌ اِلاّ الاَشْوَش‌َ الاَقْعَس‌َ يَسْتَأنسُون‌ بِالْمَنيّة‌ِ دُوني‌اِسْتيناس‌َ الطِّفل‌ِ اِلي‌' مَحالِب‌ اُمِّه‌ِ» به‌ خدا قسم‌! آنان‌ را آزمودم‌ و محكم‌ و دلاور و غرّنده‌ديدم‌ و با صلابت‌ و استوار. به‌ كشته‌ شدن‌ در ركاب‌ من‌ چنان‌ مشتاقند، مانند اشتياق‌ طفل‌شيرخوار به‌ پستان‌ مادرش‌ .



نكته‌هاي‌ اخلاقي‌ در عاشوراي‌ امام‌ حسين‌ زياد است‌، ليكن‌ با توجه‌ به‌ محدوديت‌فقط‌ به‌ مطالب‌ ذكر شده‌ اكتفاء كردم‌، اميدوارم‌ خداوند اين‌ نوشته‌ را ذخيره‌ آخرتم‌ قراربدهد.



آمين‌ رب‌ العالمين‌



علي‌ اكبر روحي‌ تاريخ‌ 18/10/81







منابع‌:



1 ـ القران‌ الكريم‌



2 ـ الامالي‌ للشيخ‌ ابي‌ جعفر محمد بن‌ الحسن‌ الطوسي‌ دار الثقافة‌ موسسه‌ البعثة‌ طبع‌ اول‌1414



3 ـ الامالي‌ للشيخ‌ ابي‌ جعفر محمد بن‌ الحسين‌ ابي‌ بابويه‌ قمي‌ معروف‌ به‌ صدوق‌ چاپ‌پنجم‌ 1410 موسسه‌ اعلمي‌ بيروت‌



4 ـ الاخبار الطوال‌ ابن‌ حنيفه‌ احمد بن‌ داود الدينوري‌ چاپ‌ اول‌ 1409 دارالكتب‌ العربيه‌



5 ـ ارشاد مفيد تاليف‌ محمد بن‌ محمد بن‌ نعمان‌ الاكبري‌ ملقب‌ به‌ شيخ‌ مفيد منشورات‌بصيرتي‌ قم‌.



6 ـ اخلاق‌ واعظ‌ شهيد شيخ‌ محمدتقي‌ فلسفي‌ نشريه‌ هيئت‌ نشر معارف‌ اسلامي‌ چاپ‌دوم‌ شهريور1356 .



7 ـ امام‌ حسين‌ شهيد فرهنگ‌ پيشرو انسانيت‌ محمدتقي‌ جعفري‌ موسسه‌ نشر آثار علامه‌چاپ‌ 8ـاول‌ 1380



8 ـ البداية‌ والنهاية‌ تاليف‌ ابو الفداء الحافظ‌ ابن‌ كثير الدمشقي‌ دارالكتب‌ العلميه‌ بيروت‌



9 ـ بحارالانوار ج‌ 44 و 45 تاليف‌ علامه‌ شيخ‌ محمد باقر مجلسي‌ مؤسسه‌ الوفاء بيروت‌طبع‌ سوم‌ سال‌ 1403



10 ـ تاريخ‌ ابي‌ مخنف‌ تاليف‌ لوط‌ بن‌ يحيي‌ بين‌ سعيد غامدي‌ چاپ‌ اول‌ دارالمحجة‌البيضاء بيروت‌ 1419



11 ـ تاريخ‌ الامم‌ و الملوك‌ لابي‌ جعفر محمد بن‌ جرير الطبري‌ ج‌ 6 چاپ‌ اول‌ 1407دارالفكر بيروت‌



12 ـ تاريخ‌ مدينة‌ دمشق‌ ج‌ 14 علي‌ بن‌ حسن‌ بن‌ هبة‌ الله بن‌ عبدالله الشافعي‌ المعروف‌بابن‌ العساكر چاپ‌ 1415 بيروت‌



13 ـ تاريخ‌ ابن‌ خلدون‌ ،عبدالرحمن‌ بن‌ خلدون‌ ج‌ 3 دارالفكربيروت‌ چاپ‌ دوم‌ 1408



14 ـ تفسير نمونه‌ ج‌ 22 تاليف‌ جمعي‌ از محققين‌ به‌ اشراف‌ آية‌ اله‌ مكارم‌ شيرازي‌انتشارات‌ دار الكتب‌ الاسلاميه‌ چاپ‌ 1363



15 ـ الثاقب‌ في‌ المناقب‌ ،محمد بن‌ علي‌ الطوسي‌ المعروف‌ بابن‌ حمزه‌ طبع‌ دوم‌ چاپخانه‌صدر سال‌ 1412



16 ـ حماسه‌ حسيني‌ ج‌ 3 آية‌ اله‌ شهيد مرتضي‌ مطهري‌ انتشارات‌ صدراچاپ‌ نهم‌ سال‌1368



17 ـ الحسين‌ ابوالشهداء، عباس‌ محمود العقّاد چاپخانه‌ دارالشعب‌ سال‌ 1989



18 ـ سخنان‌ امام‌ حسين‌ بن‌ علي‌ از مدينه‌ تا كربلا محمد صادق‌ نجمي‌ دفتر انتشارات‌اسلامي‌ وابسته‌ به‌ جامعه‌ مدرسين‌ چاپ‌ سوم‌ 1362



19 ـ سيرة‌ الائمّة‌ الاثني‌ عشر هاشم‌ معروف‌ الحسيني‌ ج‌ 2 ناشر دار التعارف‌ چاپ‌ اول‌1397



20 ـ عوالم‌ العلوم‌ ،شيخ‌ عبدالله بحراني‌ ج‌ 17 چاپ‌ اول‌ 1407 چاپ‌ اميرقم‌



21 ـ في‌ رحاب‌ ائمّه‌ اهل‌ البيت‌ (سيرائمه‌)آية‌الله سيد محسن‌ امين‌ دار التعارف‌ چاپ‌ سال‌1400



22 ـ فرهنگ‌ عاشورا جواد محدثي‌ نشر معروف‌ سال‌ 1374



23 ـ قادتنا كيف‌ نعرفهم‌ آية‌ الله سيد محمد هادي‌ ميلاني‌ ج‌ 6 موسسه‌ الوفاء بيروت‌ چاپ‌اول‌ 1407



24 ـ كتاب‌ الفتوح‌ ج‌ 5 ابو محمد احمد بن‌ اعثم‌ كوفي‌ چاپ‌ اول‌ 1392 دايرة‌ المعارف‌العثمانية‌ حيدر آباد هند



25 ـ كشف‌ الغمه‌ ج‌ 2 علي‌ بن‌ عيسي‌ بن‌ ابي‌ الفتح‌ الاربلي‌ دارالاضواء بيروت‌



26 ـ مروج‌ الذهب‌ ج‌ 3 مسعودي‌ منشورات‌ دارالهجرة‌ چاپ‌ دوم‌ 1404



27 ـ مع‌ الحسين‌ في‌ نهضته‌. اسد حيدر دارالتعارف‌ بيروت‌ چاپ‌ سوم‌ 1399



28 ـ مقتل‌ الحسين‌(ع) عبدالرزاق‌ الموسوي‌ المقرّم‌ منشورات‌ مكتبة‌ بصيرتي‌ 1394



29 ـ مقتل‌ سيدالشهداءالحسين‌ بن‌ علي‌ ،سيد عبدالكريم‌ سيد علي‌ خان‌ دار الزهراءبيروت‌ چاپ‌ اول‌ 1402



30 ـ الملهوف‌ علي‌ قتلي‌ الطفوف‌ سيد بن‌ طاووس‌ دار الاسوة‌ چاپ‌ اول‌ 1414



31 ـ مناقب‌ آل‌ ابي‌ طالب‌ ج‌ 4 ،ابي‌ جعفر محمد بن‌ علي‌ بن‌ شهر آشوب‌ دارالاضواء بيروت‌چاپ‌ سوم‌ 1412



32 ـ المحجة‌ البيضاء في‌ تهذيب‌ الاحياءج‌ 5 مولي‌ محسن‌ الكاشاني‌ دفتر انتشارات‌اسلامي‌ وابسته‌ به‌ جامعه‌ مدرسين‌ چاپ‌ دوم‌



33 ـ موسوعة‌ الامام‌ الحسين‌ ج‌ 2 دفتر انتشارات‌ كمك‌ آموزشي‌ چاپ‌ اول‌ 1378



34 ـ موسوعة‌ طبقات‌ الفقهاء ج‌ 1 تحقيق‌ جمعي‌ از محققين‌ به‌ شراف‌ آية‌ الله سبحاني‌نشر موسسه‌ امام‌ صادق‌ چاپ‌ 1418



35 ـ ميزان‌ الحكمة‌ شيخ‌ محمد ري‌ شهري‌ دار الحديث‌ چاپ‌ اول‌ 1416



36 ـ نهج‌ البلاغه‌ دكتر صبحي‌ صالح‌



37 ـ وسايل‌ الشيعه‌ ج‌ 14،شيخ‌ محمدبن‌ الحسن‌ الحر العاملي‌ مكتبة‌ الاسلامية‌ بطهران‌چاپ‌ دوم‌ 1392



38 ـ وسايل‌ الشيعه‌ ج‌ 18،شيخ‌ محمد بن‌ الحسن‌ الحر العاملي‌ مكتبة‌ الاسلامية‌ بطهران‌چاپ‌ چهارم‌ 1397



39 ـ وقعة‌ صفين‌ ،نصربن‌ مزاحم‌ المنقري‌ متوفي‌ 212 مكتبة‌ بصيرتي‌ قم‌ چاپ‌ سوم‌1382



/ 1