نگرشي تحليلي به راهبرد اصلاح طلبي در نهضت عاشورا
سيد ابوالحسن مخزن موسوي
مقدمه
از آن جا كه به موازات پيشرفت عظيم علمي و صنعتي جامعه امروز بشري،فرهنگ زورمداري و ذلت آفريني نيز نسبت به هر زماني پيشرفت فزايندهتري داشته، واين فرهنگ، بيشتر از هر زمان اصول و ارزشهاي انساني و ديني جوامع بشري، از جملهجامعه ما را در مخاطره جدي قرار داده است، نياز جوامع به درك و فهمِ عمق نهضت عزتآفرين عاشورا براي مبارزه با اين شبيخون فرهنگي جهاني نيز پيش از هر زماني است.
لذا نويسنده بر آن شد تا در حد بضاعت ناچيز خود، قطرهاي از اين اقيانوسبيكران برگيرد و آن را تقديم تشنگان ساحل نشين اين اقيانوس نمايد و موضوع «راهبرداصلاحطلبي در نهضت عاشورا» را به عنوان يك بحث كليدي در حد يك مقاله موردبررسي و تحليل قرار دهد.
در اين مقاله، پس از بحثي اجمالي پيرامون هدف نهضت اصلاحطلبي، بهآسيبشناسي اجتماعي عصر نهضت كه بسترساز انحراف جامعه به اصول گريزي و اصولستيزي ميگردد، پرداخته شده، پس از آن ويژگيهاي هر نهضت اصلاح طلب ديني ازجمله نهضت عاشورا و موانع آن، مورد بررسي و تحليل قرار گرفته، و متعاقب آن به راهبردامام حسين(ع) براي نهضت اصلاحطلبي به تفصيل پرداخته شده كه محورهاي عمدهآن به قرار زير است:
1- امر به معروف و نهي از منكر؛
2- مراتب ياران امام(ع) ؛
3- روشهاي نظري و عملي هدايت و جذب.
اميد آنكه اين مختصر مورد قبول حضرت ولي عصر«عج» قرار بگيرد. و برايجامعه، خاصه نسل جوان مفيد واقع شود.
هدف نهضت عاشورا
هدف نهضت عاشورا، اصلاح بنيادي ساختار جامعه و سوق دادن آن به سمتاصول و ارزشهاي ديني جامعه بود؛
به عبارت ديگر، هدايت جامعه از اصول گريزي و اصول ستيزي به اصول گرايي وپايبندي به ارزشهاي ديني بود.
مهمترين اصول و ارزشهاي ديني جامعه عبارتند از:
1- خدا محوري در زندگي فردي و اجتماعي؛
2- حاكميت رهبري الهي بر جامعه؛
3- پايبندي جامعه به احكام شرع مقدس اسلام؛
4- عدالت گرايي و ظلم ستيزي؛
5- عزتطلبي و ذلت گريزي.
چنان كه امام حسين(ع) طي سخناني در مسير حركت به سوي عراق فرمودند:
«ان رسول الله(ص)» قال: «من رأي سلطاناً جائراً، مستحلاً لحرام الله، ناكثاًلعهدالله، مخالفاً لسنة رسول الله(ص)، يَعمل في عبادالله بالاثم و العدوان، لم يغيّر عليهبفعل و لاقول، كان حقّاً علي الله ان يدخله مدخله.»
اَل''''ا و اِنّ هولاء قد لزموا طاعة الشيطان، و تركوا طاعة الرحمن، و ظهروا الفساد، وعطّلوا الحدود، و استأثروا بالفيء، و احلّوا حرام الله و حرموا حلاله، و انا احق مَنْ غيّر».
«امام حسين (ع) فرمود: اي مردم، رسول خدا(ص) فرمود: هر كس حاكم ستمگريرا ببيند كه حرام خدا را حلال ميشمرد، عهد الهي را نقض ميكند، با سنت رسولخدا(ص)، مخالفت ميكند و در بين بندگان خدا به عصيان و ستمگري رفتار ميكند وكسي با عمل يا با زبانش با او مقابله نكند، بر خداوند فرض است كه اين شخص (بيتفاوت) را با او محشور گرداند.»
سپس امام(ع) فرمود: آگاه باشيد كه اين قوم از شيطان تبعيت ميكنند و از اطاعتخداي رحمان سرباز ميزنند، فساد را در جامعه رواج دادهاند و حدود الهي را به اجرا درنميآورند و از بيت المال به نفع خود بهره برداري ميكنند. و حرام الهي را حلال ميكنند،حلال الهي را حرام ميكنند، در اين شرايط من سزاوارتر از هر كسي هستم كه قيام كنم وبا آنها مبارزه نمايم و اين جامعه را اصلاح كنم.
آن حضرت در وصيتنامة خويش نيز فلسفة قيامش را اصلاح جامعه ذكرميفرمايد.
و از آن جا كه پرداختن به موضوع اين مقاله مستلزم آسيبشناسي اجتماعي عصرامام حسين(ع) ميباشد، از اين رو موضوع به طور اجمال مورد بررسي قرار ميگيرد.
آسيبشناسي اجتماعي عصر تحقق نهضت عاشورا
هر چند تحقيق و بررسي پيرامون آسيبهايي كه در هر مقطعي از زمان جامعه رابه اصول گريزي و اصول ستيزي ميكشاند، حائز اهميت فراوان است، اما آسيبشناسياجتماعي عصر تحقق نهضت عاشورا از آن جهت كه با جامعه اصول گرايي عصرپيامبر(ص) بيش از نيم قرن فاصله ندارد، اهميت بيشتري دارد. زيرا بايد مشخص شود كهچرا بناي مستحكم جامعه اصول گرايي كه پيامبر(ص) آن را پي ريزي كرده بود، پس ازنيم قرن به گونهاي فرو ريخت كه امام حسين(ع) ناچار شد براي بازسازي آن قيام كند؟!به ديگر تعبير بايد روشن شود، چرا جامعه خدا محور عصر پيامبر به جامعهاي دنياگراتبديل شد، به حدي كه مردم به خاطر دنياشان دينشان را به حراج گذاشتند؟!
بديهي است كه نوع حاكميت و رهبري جامعه در هدايت يا انحراف و اصلاح ياافساد جامعه نقش تعيين كننده دارد و ايجاد انحراف در جايگاه رهبري بعد از پيامبر(ص) ،از مسلمات تاريخ است كه اين خود يكي از بزرگترين آسيبهاي اجتماعي محسوبميشود!
چنانكه اميرالمؤمنين(ع) در اين باره ميفرمايد:
«... و تفلوا البناء علي رصّ اساسها فَنَبوْهُ في غير موضعه»
كه ابن ابي الحديد در معناي اين جمله مينويسد:
«نقلوا الامر عن اهله اِلي غير اهله.»
يعني امر رهبري جامعه را از اهلش گرفته و به غير اهلش واگذار كردند.
اما مهم اين است كه دانسته شود كدام آسيب اجتماعي زمينه ساز عدول جامعه ازاصول و ارزشهاي ديني اش گرديد. به گونهاي كه نه تنها حاكميت رهبري غير الهي راپذيرفت، بلكه در ساية حاكميت او عليه رهبر الهي جامعه صف آرايي كرد؟!
چنانكه اميرالمؤمنين از تحقق چنين حادثهاي ابراز نگراني كرد، و ميفرمايد:
«.. و لكني اسي'''' اَنْ يَلي اَمْرَ هذه الامّة سفهاءُها و فجّارُها فيتّخذوا مالَ اللهِ دُوَلاً وعبادهَ خَوَلاً و الصّالحين حَرْباً و الفاسقين حِزباً...»
«... ولي نگراني من از اين است كه بر امور اين امت، بي خردان و بدكاران حكومتكنند و بيت المال را بين خود تقسيم كنند و بندگان خدا را غلامان و صالحان را دشمنان وفاسقان را ياران خود قرار دهند.»
چنانكه رسول اكرم(ص) نيز فرمود:
دو طائفه از امت من اگر صالح شدند، تمامي مردم صالح ميشوند و اگر فاسدشدند، تمامي مردم فاسد ميشوند. يكي امرا و ديگر علما.
آسيب هايي كه منجر به موفقيت پروژه تغيير رهبري هر جامعه ميشود،عبارتنداز:
1- جهل و غفلت عامه؛
2- ضعف بينش و ساده انديشي خواص؛
3- ميدان داري چهرههاي نفاق و تبليغات فريبنده آنها و در نتيجه كشاندنجامعه به دنبال خود؛
4- سكوت خواص عافيت طلب و مرعوب، خصوصاً علما و روشنفكران، به خاطرترس از به مخاطره افتادن منافع و موقعيت مادي و دنيايي خودشان.
بديهي است جامعهاي كه دينمدار و اصول گرا و پايبند به ارزشهاي ديني است،نميتوان به آساني از اصول و ارزشهايش دور كرد، اِلا اين كه چهرههاي نفاق با حفظقالبهاي ديني و در ساية سكوت خواص عافيت طلب، به ويژه علما و روشنفكران وهمراه با تبليغات فريبنده، جامعه را به دلخواه خود به هر سو بكشانند و رهبري نالايقي رابر آنها مسلط نمايند!
چنانكه امام حسين(ع) در اين باره و در خصوص سكوت علماء در برابر ظلمميفرمايد:
«اي مردم از موعظة الهي نسبت به اولياء خود در سرزنش علماي يهود، در قرآنعبرت بگيرند كه فرمود: چرا علماي يهود مردم را از سخنان گناهآميز نهي نميكنند؟...خداوند آنان را نكوهش نمود، زيرا گناه و فساد ستمگران را ميديدند ولي به سبب ترس ازمال و جان خويش سكوت اختيار ميكردند...».
شرايط اجتماعي عصر امام حسين(ع) كه به حاكميت شخصي متجاهر به فسق وحريم شكني مثل يزيد انجاميد، و تغيير رنگ و جهتي كه كوفه پيدا كرده، تحليلي غير ازاين ندارد.
امام حسين(ع) همچنين بر اين حقيقت تأكيد ميفرمايد كه چون مردم بهتكليف خود مطابق دستور پيامبر(ص) نسبت به معاويه عمل ننمودند، مستوجب حاكميتكسي بدتر از معاويه شدند، چنانكه ميفرمايد:
«لقد سمعت جدّي رسول الله(ص) يقول:
ان الخلافة محرمّة علي آل ابي سفيان، فاذا رأيتم معاوية علي منبري فابقروابطنه»؛
به درستي كه از جدم رسول خدا(ص) شنيدم كه ميفرمود:
خلافت بر آل ابي سفيان حرام است، پس اگر معاويه را بر منبر من ديديد شكمشرا بدريد»!
سپس امام ميفرمايد:
«و لقد رآه اهل المدينة علي منبر رسول الله(ص) فلم يفعلوا بما اُمِروُا به فابتلاهمبابنه يزيد»؛
«يعني حقيقت امر اين است كه مردم معاويه را بر منبر رسول خدا(ص) ديدند اماامر رسول خدا(ص) را دربارهاش اجرا نكردند و در نتيجه خداوند آنها را به حاكميت يزيدمبتلا كرد.»
در چنين شرايطي كه جامعه به گمراهي كشيده شده و حريم شكنان فاسق و اصولستيزان بر جامعه حاكم شدهاند، نياز به قيام مصلحي است كه بتواند، جامعه را بيدار وانقلاب و تغيير بنيادي در ساختار آن ايجاد نمايد و جامعه را از اصول گريزي و اصولستيزي به اصول گرايي برگرداند.
ويژگيهاي نهضتهاي اصلاح طلب ديني از ديدگاه امام حسين(ع)
امام(ع) در آغاز نهضت خود به منظور متهم نشدن به قدرتطلبي و دنيا گراييغرض قيام خود را در متن وصيتنامهاش اين چنين ذكر فرموده است:
«..اِنّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ ل''''ابَطِراً وَ ل''''ا مُفْسِداً وَ ل''''ا ظَالِماً اَنَّما خَرَجْتُ لِطَلب الاِصْلاحفي امّة جدّي اُريد اَنْ اَمُرَ بِالْمَعُروف وَ اْنهي'''' عَنِ المْنكْرَ وَ اسير بسيرة جدي وَ عليّ بنابنطالب»؛
«...حقيقت اين است كه قيام من نه از روي هوا و هوس و خود كامگي، و نه به خاطرفساد و ظلم، بلكه به خاطر اصلاح امت جدّم ميباشد و ميخواهم امر به معروف و نهي ازمنكر نمايم، و مطابق سيره جدم و پدرم علي بن ابي طالب رفتار نمايم.
و در بيان ديگر ميفرمايد:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا منافساً في سلطان و لا التماساً من فضولالحطام، و لكن لِنُرِي المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يامن المظلومونمن عبادك، وَيعْمَل بفرائضك و سنتك و احكامك»؛
«بار خدايا تو خوب ميداني كه قيام ما به خاطر رقابت در دستيابي به قدرت وكسب موفقيتهاي مادي نيست، بلكه به خاطر اين است كه معالم دينيت را به بندگانتبشناسانيم و جامعه را اصلاح كنيم تا بندگان مظلومت در امنيت بسر برند، و دستورات وسنن و احكام به اجرا درآيد...»
و نيز آن حضرت در دعوت نامهاش خطاب به چند تن از بزرگان بصره براي ياريرساندن به او نيز چنين مينويسد:
«.. اما بعد فانّي ادعوكم الي احياء معالم الحق و اماتة البدع، و ان تجيبوا تهتدواسبيل الرشاد»؛
«... شما را براي احياي نشانههاي حق و از بين بردن بدعتها به ياري ميطلبم،اگر دعوتم را بپذيريد به سر منزل مقصود خواهيد رسيد.»
چنانكه قرآن كريم نيز ويژگي اصلي هر قيام كننده را اين ميداند كه قيامش برايخدا باشد و ميفرمايد:
(قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّ''''ه مثني و فرادي)؛ اي رسول ما به امت بگوكه شما را نصيحتي ميكنم و آن اين است كه به طور جمعي و فردي براي خدا قيام كنيد....
با توجه به سخنان مذكور، ويژگيهاي هر نهضت اصلاحطلبي را ميتوان چنينبرشمرد:
1- براي خدا باشد؛
2- به دور از هر گونه شائبه خودكامگي، قدرتطلبي و دنياطلبي باشد؛
3- براي مبارزه با فساد و ظلم و بي عدالتي باشد؛
4- براي زدودن غبار جهل و غفلت و هدايت جامعه از اصول گريزي و اصولستيزي به اصول گرايي باشد.
بنابراين اصلاح طلب خود بايد اصول گرا باشد و در نهضت اصلاحي خويشمرتكب كمتر ظلم و بي عدالتي و فسادي نشود.
موانع راه نهضتهاي اصلاحطلبي ديني
اهم اين موانع عبارتند از:
1- وجود خودكامگان و مفسدان دين ستيز كه دين و ارزشها و رهبري ديني را بامنافع مادي و عياشي و خودكامگي خود در تعارض ميبينند. چنانكه قرآن كريمميفرمايد:
(و ما ارسلنا في قرية من نذير الاّ قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون)
«ما هيچ رسول و هدايتگري را به دياري نفرستاديم مگر آنكه مترفان و دنياطلبانعياش آن ديار با آنها به مخالفت برخاستند.»
2- وجود چهرههاي نفاق كه با نقاب دين داري، نقش كارگزاران دسته اول و ميدانداران تبليغاتي و بستر سازان حاكميت آنها را ايفا ميكنند.
3- وجود خواص عافيت طلب و مرعوب و عوام ساده انديش و سحطي نگر كهبخاطر داشتن ويژگيهاي زير، عرصه سياسي و فرهنگي را در اختيار دسته اول و دوم قرارميدهند:
الف) ضعف بينش سياسي؛
ب) ضعف معرفت عميق ديني؛
ج) ضعف ايمان؛
د) ترس از به مخاطره افتادن جان و مال و موقعيت اجتماعي خود.
اينها تا آنجا دين دارند كه به دنيايشان لطمهاي وارد نشود.
لذا در مقابل نص، اجتهاد ميكنند، و در مقام دلسوزي و با زبان موعظه، به امام ورهبري الهي جامعه پيشنهاد توأم با تأكيد و اصرار به سازش با طاغوت و ستمگر ميدهند.
چنانكه امام حسين(ع) درباره آنها فرمود:
«الناس عبيدالدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه ما درت معاشيهم و اذامحصوا بالبلا، قل الديّانون.»؛
«مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان است، و تا موقعي دين دارند كه بهدنيايشان لطمهاي وارد نشود، و هرگاه امتحاني پيش آيد، دين داران كماند.!»
موضع امام حسين(ع) در برابر موانع مذكور
موضع اصلي امام حسين(ع) در برابر موانع مذكور اصرار ورزيدن بر اصولعزتطلبي است.
چنانكه ميفرمايد:
«موت في عز خيرٌ من حياة في ذل»؛
«مرگ با عزت از زندگي ذلت بار بهتر است.»
و نيز ميفرمايد:
«ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السّلة و الذلّه و هيهات منا الذلة»؛«...آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنازاده، مرا بين دو چيز مخير كرده است، بين ذلت و مرگ وهيهات كه ما ذلت را بپذيريم!»
و در پاسخ به درخواست مروان بن حكم كه گفت: از تو ميخواهم كه با يزيد بيعتكني كه به نفع دين و دنيا تو است»!
فرمود: «انا الله و انا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثليزيد...»؛
... اگر جامعه گرفتار حاكمي مثل يزيد شود، در آن وقت فاتحه اسلام را بايدخواند...»
و در پاسخ به درخواست اشعث بن قيس براي بيعت با يزيد فرمود:
«لا والله ما اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لاافر فرار العبيد»؛ «به خدا سوگند نههرگز دست ذلت به شما ميدهم و نه مانند ترسوها فرار ميكنم...»
و در پاسخ به نصايح دلسوزانه ابن عباس در بازداشتن امام از حركت به خاطر ترساز كشته شدن فرمود:
«من شما را ناصح دلسوزي ميدانم و لكن مسلم براي من نوشته است كه اهلكوفه براي بيعت و ياري من آمادهاند، و اين نامه هايي است كه براي من فرستادهاند،پس اجابت دعوت آنها بر من واجب است.
و يزيد قيام امام حسين(ع) را فتنه انگيزي تلقي كرده و براي بازداشتن آنحضرت از قيام، به ابن عباس، متوسل ميشود و عمال يزيد نيز در مكه، حركتامامحسين(ع) را تفرقه انگيزي تلقي نموده و سعي در جلوگيري از حركت آن حضرتمينمايند و ميگويند: اي حسين! آيا از خدا نميترسي كه از جماعت خارج ميشوي وبين آنها تفرقه ايجاد ميكني؟!
كه امام (ع) ضمن مخالفت شديد با نظر آنها فرمود: «لي عملي و لكم عملكم،انتم بريئون مما اعمل و انا بريٌ مما تعملون»؛
من مسئول عمل خودم هستم و شما هم مسئول عمل خود، شما از عمل منبيزاريد و من هم از عملتان بيزارم...»
و نيز عبدالله بن جعفر ضمن نامه دلسوزانهاي خطاب به امام حسين(ع) ، ضمنابراز نگراني از به خطر افتادن جان امام، از آن حضرت مصرانه ميخواهد كه از حركت بهسوي عراق تعجيل نكند و وعده ميدهد كه از يزيد براي آن حضرت امان نامهدريافتميكند!
امام در پاسخ به وي تصريح ميكند، هيچ چارهاي جز رفتن ندارد كه من هر كجاباشم، اينها مرا خواهند كشت!
عبدالله متعاقب ارسال نامه و قبل از دريافت پاسخ امام نزد حاكم مكه ميرود وامان نامه را دريافت نموده و به محضر امام ميرسد و امام از بازگشت به مكه امتناعميكند كه عبدالله پس از مأيوس شدن از بازگرداندن امام، هر دو فرزندش(عون و محمد)را براي جهاد در ركاب حضرت ميفرستد.
امام(ع) در پاسخ به امان نامة حاكم مكه مينويسد:
... و قد دعوت الي الامان و البر و الصّله، فخير الامان، امان الله، و لن يومن اللهيوم القيامة من لم يخفه في الدنيا، فنسأل الله مخافة الدنيا توجب لنا امانة يوم القيامة».
يعني «... مرا دعوت كردهاي كه در امان تو باشيم و به من نيكويي كني و انعامدهي، اما بدان! كه بهترين امان، امان خداست، و كسي كه در دنيا از خدا نترسد هرگز درامان الهي، در قيامت نخواهد بود، پس از خداوند درخواست خوفي از او در دنيا ميكنيم كهامان ما در قيامت باشد.»
راهبرد امام حسين(ع) براي نهضت اصلاح طلبي
مهمترين راهبرد امام(ع) براي نهضت اصلاحطلبي ديني، اجراي تمام مراتب امربه معروف و نهي از منكر است.
چنانكه قبلاً نيز اشاره شد، امام(ع) علت اصلي غفلت، انحراف، اصول گريزي واصول ستيزي جامعه را ترك امر به معروف و نهي از منكر، خصوصاً از جانب خواص و دررأس آنها علماء و روشنفكران ميداند و از نظر آن حضرت اجراي همه فرائض الهيبستگي به اجراي امر به معروف و نهي از منكر دارد. چنانكه ميفرمايد:
«... فبدالله بالامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضه منه، لعلمه بانها اذا اديتو اقيمت، استقامت الفرائض كلها هينها و ضعيفها، و ذلك ان الامر بالمعروف و النهيعن المنكر، دعاءٌ الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم، و قسمة الفي و الغنائم، واخذ الصدقات و وضعها في حقها...»
يعني: «... خداوند امر به معروف و نهي از منكر را به عنوان وحي از ناحيه خود آغازكرد، زيرا خداوند ميداند اگر اين دو امر انجام گيرد، به تمام واجبات عمل ميشود، خواهآسان باشد يا مشكل.
امر به معروف و نهي از منكر دعوتي است به اسلام همراه با باز گرداندن حقوقديگران، و مخالفت با ستمگر، و تقسيم بيت المال و غنائم، و گرفتن زكات از مكانهايخود، و پرداخت آن به مستحقان آن است...»
دليل اين كه خداوند علما و روشنفكران را در قرآن مورد مذمت قرار داده و آن راتوبيخ ميكند. سكوت آنها در برابر ظلم و فساد و عدم اجراي تكليف الهي امر به معروف ونهي از منكر است.
و امام حسين(ع) چنانكه قبلاً نيز اشاره شد، علت سكوت آنها را ترس از جان ومال ميداند و اين بر خلاف امر الهي است، زيرا خداوند فرمود: (و لا تخشوا الناس واخشون)؛ از مردم نهراسيد از من بترسيد.
چنانكه از امام رضا(ع) روايت شده كه فرمود:
هرگاه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرديد، اشرارتان بر شما مسلط ميشوندو نيكانتان دعا ميكنند، ولي مستجاب نميشود.
چنانكه در حديث ديگري از امام باقر(ع) آمده است:
«... امر به معروف و نهي از منكر، شيوة انبياء و روش صلحا است و آن فريضهبزرگي است كه با اجراي آن، تمام فرائض الهي به اجرا در ميآيد. راهها امن و كسبهاحلال ميشود. مظالم به صاحبانش بر ميگردد و زمين آباد و حق از دشمنان گرفتهميشود و امر حكومت تحكيم مييابد.»
روشهاي اجراي امر به معروف و نهي از منكر در نهضت عاشورا
در اين بحث به مراتب ياران امام كه منطبق بر مراتب امر به معروف و نهي ازمنكر است و محدود به عصر نهضت عاشورا هم نيست و به همة اعصار باز ميگردد،پرداخته ميشود.
چنانكه امام حسين(ع) اين ياران موجود در همه اعصار را از قول پيغمبر(ص)اعضاء حزب اهل بيت(ع) معرفي ميكند و ميفرمايد: «ولدي حسين يُقْتَلُ بطفِّ غريباًوحيداً عَطْشاناً، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائم، و لو نصرنا بلسانه فهو في حزبنايوم القيامه»؛
«جدم رسول خدا(ص) فرمود:
فرزندم حسين در كربلا در حالي كه غريب و تنها و تشنه است، كشته ميشود. هركس او را ياري كند مرا و فرزندش حضرت قائم عج را ياري كرده است و حتي اگر با زبانشما را ياري كرده باشد، در قيامت در حزب ما خواهد بود.»
لذا مراتب ياران امام حسين(ع) به ترتيب زير ميباشند:
1- مرتبة ياران قلبي:
اينها ياران قلباً موافق آرمان امام هستند،اما به علت ضعف ايمان قدم به مرتبةفراتر نگذاشتهاند.
2- مرتبة ياران زباني:
ياران اين چنيني هم قلباً موافق و دوستدار آرمان امام(ع) و هم با زبان از او دفاعميكنند.
3- مرتبة ياران عملياتي:
اين گروه ياران عالي رتبه امام هستند كه نه تنها قلباً دوستدار آرمان امام(ع)هستند و با زبان از آن دفاع ميكنند، بلكه همواره آمادهاند تا به اشارتي به مناي عشقحسيني روند و جان تقديم مقدم يار كنند.
بعضي از اينها در ركاب امام(ع) به شهادت رسيدند و برخي در مقاطع ديگر تاريخدر راه آرمان آن حضرت شهيد شدند از آن جهت كه «هر روز عاشورا و هر زمينيكربلاست» سر بدار شدند و به قافله شهيدان پيوستند، و بعضي ديگر منتظرند: (...فمنهممن قضي'''' نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً...)
برخي از مؤمنان بر عهدي كه با خدا بسته بودند، ايستادگي كردند (و به شهادترسيدند) و بعضي ديگر در انتظار (شهادت) نشستند» و زيارت عاشورا بيعت نامة اينان باسيد شهيدان است. به روشهاي اجراي امر به معروف و نهي از منكر و روشهاي هدايتو جذب در نهضت عاشورا ميپردازيم.
امام حسين(ع) در اجراي مراتب مختلف امر به معروف و نهي از منكر روشهايخاصي را براي هدايت و جذب اعمال ميفرمود، كه برخي از آنها عبارتند از:
1- دعوت از طريق ارسال نامه و اعزام سفير و قاصد
الف) دعوت اختصاصي كتبي از حبيب بن مظاهر براي پيوستن به ياران عملياتي:
«من الحسين بن علي بن ابي طالب الي الرجل الفقيه حبيب بن مظاهر، اما بعد، ياحبيب فانت تعلم قرابتي من رسول الله(ص) فانت اعرف بنا من غيرك و انت ذو شيمة وغيرة، فلاتبخل علينا بنفسك يجازيك جدي رسول الله(ص) يوم القيامة»
از حسين بن علي بن ابي طالب به شخصيت فقيه حبيب بن مظاهر
اي حبيب! تو از نسبت ما با رسول خدا(ص) باخبري، آشنايي تو با ما بيش ازديگران است، و تو مرد با غيرت و تعصبي، پس در جان فشاني در راه ما تعلل مكن، كهجدم رسول خدا(ص) در قيامت به تو جزاي خير خواهد داد
حبيب سر از پا نشناخته و خود را براي جانفشاني از كوفه به كربلا رساند.
ب) بعضي را بوسيلة قاصد فرا ميخواند، مثل زهير بن قين.
همين كه قاصد بر او وارد شد و گفت: ابوعبدالله(ع) تو را ميخواند كه به حضورشبرسي. زهير مات و مبهوت چشم به زمين دوخت و در رفتن تأني كرد تا اين كه همسرشبه وي اعتراض كرد و گفت:
«سبحان الله! ايبعث اليك ابن رسول الله(ص) ، ثم لاتأتيه، فلو اتيته فسمعت منكلامه ثم انصرفت؟!»؛
سبحان الله! خيلي عجيب است فرزند رسول خدا تو را ميخواند و تو نميروي؟!چه ميشود كه به روي و كلام او را بشنوي سپس برگردي؟
زهير به محضر امام رفت و طولي نكشيد كه با چهرهاي بشاش بازگشت و بههمسرش گفت تصميم گرفتهام كه حسين (ع) را ياري كنم و جانم را فداي او كنم.
ج) دعوت از چند تن از بزرگان و اشراف بصره از جمله مسعود بن عمرو براي ياريخويش در مرتبة عملياتي كه امام(ع) خطاب به آنها مينويسد:
«سلام عليكم، اما بعد فاني ادعوكم الي احياء، معالم الحق و اماتة البدع، فانتجيبوا تهتدوا سبيل الارشاد و السلام»؛
سلام عليكم من شما را دعوت ميكنم به زنده كردن نشانههاي حق و حقيقت ونابود كردن بدعتها، پس اگر دعوتم را اجابت كنيد به سعادت ميرسيد.
مسعود پيام امام را به قبايل مختلف بصره رساند و از آنها خواست كه به ياريحسين بشتابند، اما قبل از آن كه به كربلا برسد، خبر شهادت امام را شنيد و متأثر شد.
د) در نامهاش به محمد بن حنفية و بني هاشم مينويسد:
«... فانه، من يلحق بي منكم استشهد و من لم يلحق بي لم يبلغ الفتح و السلام».
اين حقيقت را باور كنيد كه هر كدام از شماها به من ملحق شود، به فيض شهادتميرسد، و هر كس از شما به من ملحق نشود، گشايشي برايش نخواهد بود والسلام».
هـ) اعزام سفير و قاصد به كوفه و ارسال نامه براي اهل كوفه.
2- از طريق خطبه و سخنراني
الف) در مكه؛
ب) در مسير حركت به عراق؛
ج) در كربلا؛
د) در ميدان نبرد.
محور كليه نامهها و سخنرانيها و خطبهها، روشنگري براي زدودن غبار جهل وغفلت و هدايت به اصول گرايي خصوصاً مهمترين اصل آن رهبري الهي است كه درخيلي از موارد امام(ع) در خطبههاي خود، براي اثبات حق خويش احتجاج ميكرد.
روشهاي عملي و غير مستقيم، امام(ع) براي تبليغ و اجراي امر بهمعروف و نهي از منكر
ذيلاً به برخي از آنها پرداخته ميشود:
1- هجرت از مدينه به مكه، در حاليكه اين آيه را تلاوت ميفرمود: (فخرج منهاخائفاً يترقّب)؛ به حال ترس و نگراني از شهر خارج شد، و اقامت در حرم امن الهي ازشوال تا هشتم ذي الحجة. كه اين عمل متضمن آثار زير بود:
الف) ايجاد سئوال در اذهان جامعه مبني بر اينكه: چرا امام از محل زندگي خودمدينة النبي هجرت كرد؟! چرا امام به حرم امن الهي پناه آورده؟! چه خطري امام راتهديد ميكند و از ناحيه چه كسي؟!
گسترده شدن اين سوالات در اذهان و پيگيري جامعه براي يافتن پاسخ، افكارعمومي را به سمت امام(ع) جلب ميكرد.
و حقيقت اين است كه امام در مدينه و مكه تهديد به قتل شد و حاكم مدينه و مكهبراي اين مهم تحت فشار بودند.
ب) برقرار كردن ارتباط مستقيم با مردم به نحو مطلوبتر و گستردهتر در موقعيتمناسبي كه در مكه و در ايام برگزاري عمره و حج براي امام فراهم بود. و بالاخره انعكاسخبر به اين گونه بود كه امام(ع) به عنوان مخالفت با يزيد هجرت كرده است.
2- ناتمام گذاشتن اعمال حج و هجرت از مكه به سوي عراق
در هشتم ذي الحجه به جاي حركت به همراه بقيه حجاج به سوي مني و عرفاتكه دربردارنده آثار زير بود:
الف) بازتاب گسترده تبليغي مبني بر اين كه فرزند پيغمبر به خاطر عدم احساسامنيت در حرم الهي، به ناچار هجرت ميكند!
چنانكه در پاسخ به سؤال فرزدق در علت تعجيل در خروج از مكه فرمود:
«لوم اعجل لاخذ» ؛ اگر در خروج از مكه عجله نكنم، دستگير ميشوم و به قتلخواهم رسيد، كما اينكه يزيد براي قتل امام توطئه كرده بود، و سي نفر از عمالش را مأموركرده بود كه امام(ع) را اگر شد به صورت پنهاني و الا در هر وضعيتي، حتي اگر به پردةخانه متمسّك شده بود، به قتل برسانند.
ب) تبليغ عملي اين معني كه اجراي امر به معروف و نهي از منكر خصوصاً مبارزهبا ستمگر فاسدي مثل يزيد مهمتر از همه فرائض از جمله حج است.
ج) تبليغ اين حقيقت كه حج بدون ولايت و امامت حج نيست، زيرا در تعارض دوواجب (وجوب حج و وجوب اطاعت از امام)، وجوب اطاعت از امام مرجّح بود، پس تكليفمسلمانها در آن وقت ترك حج و همراهي با امام بود!
خصوصاً اينكه امام در روز قبل از خروج از مكه اعلام فرمود: «من كان باذلاً فينامُهْجَتَهُ، و موطناً علي لقاء الله نفسه، فليرحل، فاني راحل مصبحاً ان شاء الله...»؛
آگاه باشيد، هر كس آماده است كه جانش را در راه ما نثار كند، و خود را براي لقايپروردگار مهيا نمايد، همراه ما بيايد، چرا كه من انشاء الله فردا صبح عازم هستم.
3- همراه بردن زنان و كودكان در هجرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلامتضمن آثار زير بود:
الف) تبليغ اين معني كه اهل بيت و زنان و كودكان فرزند پيغمبر در مدينه و مكهامنيت ندارند.
ب) بهره برداري تبليغي بيشتر جلوه گر شدن حركت امام.
ج) تفهيم اين حقيقت كه براي اجراي امر به معروف و نهي از منكر بايد از همهامكانات استفاده كرد، خصوصاً از اين جهت كه آنها پيام رسان اصلي نهضت و تكميلكننده آن بودند!
د) تحريك عواطف به منظور هدايت و جذب.
4- سيراب نمودن لشكريان و مركبهاي دشمن به فرمان
دهي حر، كه اينعمل به تصوير كشيدن و به نمايش درآوردن اوج مروت و انسانيت بود كه ميتوانست اثرتبليغي مهمي داشته باشد.5 ـ ابراز مظلوميت به انحاء مختلف از جمله ابراز تشنگي و به عنواننمونه آوردن كودك شيرخوار به ميدان مبارزه و اظهار جملاتي از اينقبيل كه:
«آي مردم! آيا نميبيند آب فرات را چگونه همچون شكم ماهيان موج ميزند، ويهود و نصاري و سگها و خوكها از آن سيراب ميشوند، اما اهل بيت پيغمبر(ص) ازشدت عطش با مرگ دست در گريبان بمانند؟!
و اين ابراز مظلوميت و تشنگي نه به عنوان عجز بود، چرا كه او خليفة الله است وكل عالم به اذن الله در دست قدرت و نفوذ و سر بر فرمان اوست، بلكه غرض امام:
الف) نشان دادن چهرة ضد انساني و ضد ديني دشمني بود كه چگونه در زير نقابدينداري، عوام را براي كشتن پسر پيغمبر بسيج كرده؟!
ب) بهره برداري از آخرين امكان تبليغات (تحريك عواطف) به عنوان آخرينفرصت براي بيدار شدن مردمان غفلت زده.
ج) به نمايش گذاشتن شدت حرص امام براي هدايت غافلان كه آن گونه كه خدادر وصف پيغمبرش فرمود: (حريص عليكم، بالمؤمنين رؤف رحيم) پيامبر در هدايتشما حريص و نسبت مؤمنان مهربان است.
6- استمهال از دشمن براي به تعويق انداختن جنگ براي مدت يك شبجهت عبادت
چنانكه امام حسين(ع) فرمود: «... زيرا خدا ميداند كه من نماز خواندن براي او وتلاوت قرآنش را دوست ميدارم»
كه اين عمل متضمّن آثار زير بود:
الف) ميزان عشق امام و يارانش به مناجات با معشوق و تفهيم اين حقيقت كهلشكريان دشمن در زير لواي دينداري براي كشتن كساني قيام كردهاند كه استمهال برايعبادت كردهاند!
ب) آخرين فرصت براي پالايش ياران؛
ج) آخرين فرصت براي پيوستن عقب ماندهها.
چنانكه طبق نقل بعضي از ارباب مقاتل، در آن شب 32 تن از لشكر عمر سعد بهلشكر امام حسين پيوستند و به فيض شهادت رسيدند.
آن امامي كه حبيب را گزينش ميكند و با پيامي از كوفه به كربلا ميكشاند، آنهدايتگر دلسوزي كه زهير بن قين را كه همچون صيدي كه از ترس دام به صياد نزديكنميشد، بالاخره اسير دام عشق خويش ميكند، هم او در تمام طول مسير خود تا كربلاضمن تلاش براي هدايت و جذب فريب خوردگان دشمن، فرماندة شجاع دشمن (حر) رانيز براي جذب كردن زير نظر داشت، كم كم جلوه هايي از نور در درون او تابانيد، وتازيانههاي موعظه را به طور مكرر و در منازل مختلف بر سر همه، خصوصاً او فرود آورد، تااين كه توانست از درون حر را جذب كند، كه يكي از نشانههاي آن، اقتداي او به امام(ع) درنماز بود!
اما او تا شب عاشورا، از دشمن كناره نگرفت، بنابراين گويي اين حر بود كه برايپالايش كامل درون خود به استمهال نياز داشت! يا به ديگر تعبير استعمال امام(ع) ، برايپيوستن جاماندههاي مستعد خصوصاً حر بود.
تا اين كه فرياد «اما من مغيث يغيثنا لوجه الله و اما من ذاب يذبُّ عن حرمرسولالله» از زبان امام(ع) در صبح عاشورا همه اندام او را به لرزه درآورد و در نتيجهمنقلب شد و با شتاب خود را به امام(ع) رساند و در ركاب آن حضرت جنگيد و بهشهادترسيد.
7 ـ اقامة نماز ظهر در بحبوحه جنگ
صرف نظر از اين كه امام الگوي عملي شريعت است و بهتر ميداند كه نماز درهيچ شرايطي قابل ترك شدن نيست و تأخير آن از اول وقت براي او جايز نيست، خود اينعمل متضمن آثار تبليغي زير بود:
الف) تعظيم و تكريم نماز و اين كه در هيچ شرايطي قابل ترك نيست؛
ب) تفهيم اين حقيقت كه همة هدف قيام، اقامه نماز است، زيرا كه طبق كلامالهي، اگر نماز اقامه شود، فحشاء و منكر از بين ميرود، (ان الصلوة تنهي عن الفحشاءوالمنكر)
ج) به نمايش درآمدن اوج شكوه عشق عاشق نسبت به معشوق و به تصويركشيدن اوج عظمت انسان كه چگونه بي اعتنا به هجوم تيرهاي دشمن، جبهة پرستش راترك نميكند؛
ه) به نمايش درآمدن اوج صداقت و اخلاص و عشق ياران سرو قامت امام(ع)،اين كه چگونه دو تن از آنها (سعيد بن عبدالله و زهير بن قين) با جانهاي خود در مقابلامام(ع) سپر دفاعي ايجاد كردند تا به امام در حال نماز آسيبي نرسد، و تنها به سعيد بنعبدالله سيزده تير اصابت كرد كه پس از پايان نماز بر زمين افتاد و خطاب به امامحسين(ع) اين كلام زيبا بر زبانش جاري شد: اوفَيْتُ يابن رسول الله؟ اي پسر رسول خداآيا درست انجام وظيفه كردم؟
امام(ع) در پاسخ فرمود: نعم، انت اَمامي في الجنه.
يعني آري، تو در بهشت نيز در جلوي من هستي.
هـ) همانطور كه اميرالمومنين(ع) با عوام خشكه مغز مواجه بود كه به محضديدن صحنه خدعهآميز بلند كردن قرا´ن بر سر نيزهها از جنگ دست كشيدند و امام راتحت فشار گذاشتند تا از جنگ دست بكشد. اقامة نماز جماعت امام و لشكريانش دربحبوحة جنگ ميتوانست براي بيدار ساختن عوام فريب خوردة لشكر دشمن مؤثر باشد،تا شايد به خود آيند كه براي كشتن كساني قيام كردهاند كه در بحبوحة جنگ در برابرعظمت خالق به نماز ايستادهاند!!
امام حسين(ع) در صبح عاشورا نيز قرآن بر سر گرفت و به طرف دشمن رفت و باآنها احتجاج كرد.
9 ـ شهادت آخرين برنامة عملي امام حسين(ع) براي هدايت انسانها
بالاخره آخرين برنامة عملي امام حسين(ع) براي زدودن غبار جهل و غفلت ازجامعه و مبارزه با فساد و ظلم و بي عدالتي و هدايت جامعه تقديم جان خود ويارانشاست.
ابراهيم خليل(ع) فرزندش اسماعيل را به مناي تسليم برد تا امر خدا را كه قربانيكردن اسماعيل بود، اجرا كند اما خداوند راضي نشد كه اسماعيل قرباني شود و به جاي اوفديهاي براي ابراهيم فرستاد. چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
(فلما اسلما وتله للجبين * و ناديناه ان يا ابراهيم * قد صدقت الرويا انا كذلكنجزي المحسنين * ان هذا لهو البلاء المبين * و فديناه بذبح عظيم...)؛
پس چون هر دو تسليم امر حق شدند، ابراهيم او را براي قرباني كردن به رويدرافكند، ما در آن حال خطاب كرديم كهاي ابراهيم آنچه را كه به تو امر كرده بوديم، بهانجام رساندي، و ما نيكوكاران را چنين نيكو پاداش ميدهيم، اين امتحان بزرگي بود، وبراي او ذبح بزرگي فدا ساختيم.
خداوند راضي نبود كه پيغمبر خاتم(ص) از شدت حرص براي هدايت بندگان خدا،جانش را به خطر بيندازد، چنان كه ميفرمايد:
(فلعلّك باخعٌ نفسك علي آثارهم ان لم يومنوا بهذا الحديث اسفاً)؛
«اي رسول ما! نزديك است كه اگر به قرآنت ايمان نياورند، جانت را از شدت حزناز دست بدهي».
نوبت به امام حسين(ص) كه رسيد خداوند دوست داشت كه او را كشته ببيند!
چنان كه پيامبر به حسين، در عالم رويا ميفرمايد: «ان الله شاء ان يراك قتيلاً»يعني خدا ميخواهد تو را كشته ببيند.
اين به آن معنا نيست كه خدا اسماعيل را از حسين بيشتر دوست ميداشت!
يا آن كه حسين(ع) را به اندازه جدش دوست نميداشت.
بلكه خداوند، كشته شدن حسين را، رمز جاودانگي خون ميدانست.
حقيقت اين است كه به فرمودة رسول اكرم(ص) «ان الحسين مصباح هدي وسفينةنجاة»؛ حسين بايد چراغ هدايت و كشتي نجات بشريت در همة اعصار باشد، و اينمسير نيست، مگر با شهادت او. در زيارت اربعين ميخوانيم:
«...فبذل مهجته فيك ليستنفذ عبادك من الجهالة و حيرت الضلالة» ؛
...پس به اين دليل او خونش را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از ظلمت جهالت وحيرت گمراهي برهاند و به سرمنزل نور و سعادت بكشاند و از حضيض ذلت به اوج عزتبرساند.
آن حضرت در نامهاش خطاب به محمد بن حنفيه مينويسد:
«برادرم! اگر در همة دنيا هيچ ملجا و پناهگاهي نداشته باشم، هرگز با يزيد بيعتنخواهم كرد.»
به اين جهت بود كه امام حسين(ع) در آخرين دقايق عمرش نيز هم چنان برحفظ عزت و لو با شهادت اصرار ميورزد، و ذلت پذيري و سازش با ستمگران وخودكامگان را حتي براي لحظهاي جايز نميداند و ميفرمايد:
«اما والله لااجيبهم الي شي مما يريدون، حتي القي الله و انا مخضّبٌ بدمي» «آگاهباشيد! به خدا سوگند هرگز تن به هيچ يك از خواستههاي آنها نخواهم داد، تا اين كه خدارا در حالي كه محاسنم از خونم رنگين است، ملاقات كنم».
سپس براي اين كه اين درس بزرگ را به همة انسان ها برساند، خفتگان را بيدارسازد و عقب ماندههاي قافلة شهادت را بر كشتي نجات خويش سوار نمايد اين چنينفرياد زد:
«اما من مغيث يغيثنا لوجه الله؟!»
راوي ميگويد: سپس امام حسين(ع) فرياد زد:
آيا فرياد رسي نيست كه براي رضاي خدا به فرياد ما برسد؟! آيا مدافعي نيست تا ازحرم رسول خدا(ص) دفاع نمايد؟!
منابع
ـ قرآن كريم
- اعلام الوري باعلام الهدي، الطبرسي، دارالمعرفة، بيروت، 1399 ه .
- ارشاد القلوب، ديلمي، ترجمه مسترحمي، كتابفروشي مصطفوي، تهران، 1366،ه.
- الارشاد، الشيخ المفيد، ترجمه ساعدي خراساني، اسلاميه، تهران، 1376 ه .
- بحارالانوار، مجلسي، محمد باقر، دارالكتب، تهران، 1388، ه .
- بهج الصباغه، التستري، محمد تقي، اميركبير، تهران،1372 ه .
- بلاغة الحسين، الموسوي، السيد مصطفي، الطيار، قم،142 ه .
- تحف العقول، الحرّاني، علي بن شعبه.
- تذكرة الخواص، ابن الجوزي، موسسه اهل البيت، بيروت، 1395 ه .
- تاريخ الطبري، محمد بن جرير، موسسه الاعلمي، بيروت.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، داراحياء التراث العربي، بيروت 1385 ه .
- لهوف، سيد بن طاووس، انتشارات نبوغ، قم، 1380 ه .
- مقتل الحسين، بحرالعلوم، دارالزهراء، الطبعة الثانيه، بيروت 1405 ه .
- من كلمات الامام الحسين، ام محمد الشيرازي، موسسه امام رضا، قم، 1412 ه .
- نفس المهموم، قمي، شيخ عباس، مكتبة الاسلاميه، تهران، 1367 ه .
- نهج البلاغه، صبحي صالح، بيروت 1387 هـ ق، 1967 م.
- وسائل الشيعه، الحر العاملي، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1412 ه .
- ينابيع الموده، القندوزي، چاپ سنگي، كتابخانه مجلس شوراي اسلامي،شماره3990.