ويژگي‏هاي عباد الرحمن دوري شديد از هر گونه شرك - ویژگی های عباد الرحمن (06) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ویژگی های عباد الرحمن (06) - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




ويژگي‏هاي عباد الرحمن دوري شديد از هر گونه شرك

نويسنده: حجة‏الاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي

در قرآن، ششمين ويژگي بندگان ممتاز خداوند رحمان چنين بيان شده است: «والَّذينَ لايَدْعُونَ مَعَ الله اِلها آخَرَ»1 آنان كساني هستند كه معبود ديگري را با خدا نمي‏خوانند.

يعني آنها در صراط مستقيم توحيد ناب قدم برمي‏دارند، و از هرگونه شرك و پرستش شرك آلود دوري مي‏كنند.

دعوت همه پيامبران از دعوت به توحيد و نفي هرگونه شرك شروع مي‏شود، توحيد سنگ زيرين بناي عظيم اديان آسماني است. بيشتر تلاش پيامبران براي مبارزه و پيكار با مشركان بوده و در اين راستا، رنجهاي فراوان برده‏اند. آنها تا آخرين توان و نفس با شرك و مشركان، نبرد كردند و هدف اصلي‏شان تشكيل جامعه‏اي براساس توحيد ناب بود.

شرك داراي شاخه‏هاي گوناگون است، چنانكه توحيد داراي شاخه‏هاي مختلف مي‏باشد. پيامبران و كتابهاي آسماني و امامان(ع) مسأله توحيد را (در همه ابعادش) براي مردم شرح دادند. آنها شاخه‏هاي شرك را نيز بيان نمودند و از مردم خواستند كه در جادّه مستقيم توحيد گام بردارند. جاده‏اي كه از هرگونه شرك، پاك و مبرّا مي‏باشد.

گرچه مردم به انواع شرك آلوده بودند، ولي بيشتر در تاريكيِ «شركِ در عبادت» به سر مي‏بردند و به جاي پرستش خداوند يكتا، چيزهاي ديگري را (مانند بتهاي گوناگون، خورشيد، ماه، ستاره و...) مي‏پرستيدند.

از اين رو، بيشتر مبارزات پيامبران با اين نوع شرك بود.

آيه مورد بحث نيز گرچه عام است، ولي بيشتر به «توحيدِ در عبادت» نظر دارد. با توجه به اينكه توحيد در عبادت به طور خالص و كامل، جز در پرتو پرهيز از هرگونه شرك، حاصل نمي‏شود، آيه مي‏گويد: از ويژگيهاي بندگان خاص خداوند رحمان آن است كه آنها يكتاپرست خالص هستند. هرگز براي خدا به ويژه در پرستش شريك و همتا نمي‏گيرند، از هرگونه شرك جلي و خفي و امور شرك آلود اجتناب مي‏كنند. انوار توحيد به سراسر قلب آنها تابيده و آب زلال توحيد ناب، روح و روان آنها را از پليدي شرك شستشو داده است. به عبارت ديگر، در درياي صاف و شفّاف توحيد غرق هستند؛ دريايي كه حتي به اندازه پر كاهي، شرك در آن راه ندارد.

در قرآن بيش از دويست بار سخن از نهي شرك و بت پرستي و نفي گرايشهاي غير توحيدي به ميان آمده است. 36 بار با تعبير «مشركين»، مشركان مورد سرزنش قرار گرفته‏اند و اعلام شده كه عذاب شديد الهي در كمين آنها است.2 به عنوان نمونه در آغاز سوره توبه مي‏خوانيم: «برائةٌ مِن الله و رسُولِهِ اِلَي الّذينَ عاهَدتُم مِنَ المُشركينَ»3 اين اعلام بيزاري، از سوي خدا و رسول او به كساني از مشركان است كه با آنها عهد بسته‏ايد.

و نيز همين سوره مي‏فرمايد: «انّما المشركُونَ نَجَسٌ فَلا يَقربوا المَسْجِدَ الحَرام»4 مشركان پليد و ناپاكند، پس بايد نزديك مسجدالحرام نشوند.

در مورد ديگر مي‏فرمايد: «مَنْ يُشْرِك باللّه فَقَد افتَري اِثما عَظِيما»5 آن كس كه براي خدا شريكي قرار دهد، گناه بزرگي مرتكب شده است.

نيز مي‏فرمايد: «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّه فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيدا.»6 و هر كس براي خدا همتايي قرار دهد، در گمراهي دوري افتاده است.

همچنين از زبان حضرت لقمان (ع) در ضمن نصيحت به فرزندش مي‏فرمايد: «يا بُنَي لا تُشْرِك باللّهِ اِنَّ الشِّركَ لَظُلمٌ عَظيمٍ.»7 پسرم! چيزي را همتاي خدا قرار نده كه شرك ظلم بزرگي است.

مثال مشركان از نظر قرآن

در قرآن، در موارد بسيار، براي روشن شدن مطلب، از مثال استفاده شده است، زيرا «مثال يعني تشبيه حقايق عقلي به امور حسي و قابل لمس» كه موجب مي‏شود شنوندگان مفاهيم بلند عقلي را آسان تر و بهتر و عميق‏تر درك كنند. از اين رو در قرآن مطالب مهم با ذكر

مثالهايي (بيش از پنجاه مَثَل) تشريح شده‏اند.

يكي از آن موارد، مثالهايي است كه پيرامون شرك و مشركان، در قرآن آمده كه گناه شرك و پليدي مشركان را به خوبي مجسّم مي‏سازند. نظر شما را به چند مثال قرآني در اين مورد جلب مي‏كنم:

1 ـ مَثَلُ الّذينَ كَفروا بِرَبّهم اعْمالُهُم كَرمادٍ اشتَدَّتْ بِهِ الرّيحُ في يَومٍ عاصِفٍ لايَقدِرونَ مِمّا كَسَبوا عَلي شَي‏ءٍ»8 اعمال كساني كه به پروردگارشان كافر شدند، همانند خاكستري است در برابر تندباد، در يك روز طوفاني. آنها توانايي ندارند تا كمترين چيزي از آنچه را انجام داده‏اند به دست آورند.

بدون ترديد، مشركان جزو كافرانند، بنابراين اعمال آنها ـ حتي اعمال نيك آنها ـ آن چنان بي‏محتوا و پوچ است كه به خاكستري مي‏مانند كه طوفان شديد آن را از بين ببرد؛ در نتيجه مشركان آن چنان از كردار و نتايج كردارشان جدا و بي‏بهره‏اند كه نمي‏توانند حتي اندكي از آن را براي خود ذخيره كنند و از آن بهره‏مند گردند. طوفان شديد شرك و كفر، اعمال نيك كافران را چنان بر باد مي‏دهد كه گويي خاكستر در برابر طوفان شديدي، قرار گرفته است.

2 ـ «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَيَ شَيْ‏ءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَي مَوْلاهُ أَيْنََما يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَي صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»9 خداوند (در مورد مشرك و مؤمن) مثالي زده است: دو نفر را كه يكي از آنها گنگ مادرزاد است و قادر به هيچ كاري نيست و سربار صاحبش مي‏باشد و او را در پي هر كاري بفرستد خوب انجام نمي‏دهد، آيا چنين انساني با كسي كه امر به عدالت مي‏كند و در راه راست ايمان است برابر مي‏باشد؟

در اين مثال، خداوند مشركان را به افرادي كه داراي پنج خصلت هستند تشبيه نموده: 1 ـ آنها برده و فاقد اختيار هستند 2ـ آنها گنگ و لال مي‏باشند 3ـ آنها توانايي بر هيچ كاري ندارند 4ـ آنها سربار مولاي خود مي‏باشند 5ـ آنها در همه كارها شكست خورده و ناكام مي‏باشند.

ولي مؤمنان كه از هرگونه شرك دور هستند، نه تنها هيچ يك از اين خصال زشت را ندارند، بلكه همواره به عدل و داد امر مي‏كنند، و در صراط راست گام برمي‏دارند؛ بنابراين آيا مشرك و مؤمن مساوي هستند؟ بدون ترديد آنها مساوي نخواهند بود!

3ـ «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ»10 هر كس براي خدا شريك قرار دهد (مثال او همانند آن است كه) از آسمان سقوط كرده و پرندگان در وسط هوا او را مي‏ربايند، يا تند باد او را به مكان دوري پرتاب مي‏كند.

اين مثال، با كمال گويايي، بيچارگي و سقوط وحشتناك مشركان را بيان مي‏كند، مشرك چنان بيچاره است كه گويي اولاً از آسمان به سوي زمين سقوط مي‏كند، ثانيا در وسط فضا طعمه پرنده لاشخور مي‏شود، ثالثا اگر از دست آن پرنده جان سالمي بدر برد، دستخوش طوفاني مرگبار مي‏گردد و رابعا آن طوفان چنان او را در نقطه دوري ـ كه هيچ كس در آنجا براي نجاتش وجود ندارد ـ بر زمين مي‏كوبد كه بدنش متلاشي شده و هر ذرّه آن به گوشه‏اي پرتاب مي‏گردد؛ چرا كه او از آسمان توحيد جدا شده و به سوي درّه هولناك شرك واژگون گشته، طوفان شيطان بي‏رحم، او را ربوده و به نقطه دوري پرتاب و متلاشي نموده است.

4ـ «مَثَلُ الَّذِينَ‏اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»11 مثال كساني كه غير از كسان ديگري را به عنوان اولياي خود برگزيدند، همانند عنكبوتند كه خانه‏اي براي خود برگزيده است. براستي كه سست‏ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است، اگر مي‏دانستند!

مي‏دانيم كه خانه عنكبوت بسيار سست ساخته شده است، نه ديوار دارد، نه سقف و نه در؛ از تعدادي تارهاي بسيار نازك ساخته شده، از اين رو اگر نسيم ملايمي بوزد، تار و پود آن درهم مي‏ريزد. چند قطره باران كافي است تا آن را متلاشي كند. اگر كمترين شعله آتش به آن برسد نابود مي‏شود، يك بار كشيدن جارو بر روي آن، آن را زير و رو مي‏كند، نمي‏تواند به روي خود بايستد، بلكه تكيه گاهي مي‏خواهد و...

خداوند در اين آيه، كاخ زندگي مشركان را به خانه سست عنكبوتي تشبيه نموده كه به راستي سست و بي‏بنياد است.

مثالهاي چهارگانه فوق با كمال روشني باطن زشت شرك و سست عنصري مشركان را براي ما بيان مي‏كند و با زباني گويا به ما مي‏گويد كه طاغوتها و معبودهاي باطل، هرچند ظاهر دلربايي داشته باشند، طبل توخالي هستند؛ نه تنها هرگز نجات بخش نيستند، بلكه سدّ راه كمال بوده و انسان را در بيراهه‏هاي ضلالت، درمانده خواهند نمود. تارهاي سست عنكبوت هرگز نمي‏تواند آنها را از درّه‏هاي هولناك گمراهي نجات بخشد؛ نه تنها در دنيا ، در آخرت نيز، زندگي آنها اين گونه بلكه بسيار بدتر خواهد بود. قرآن كريم مي‏فرمايد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»12 اگر مشرك شوي قطعا تمام اعمالت تباه و پوچ مي‏شود و از زيانكاران خواهي بود.

وسعت معني شرك و شاخه‏هاي آن

پرهيز از شرك، بستگي به شناخت همه ابعاد شرك دارد؛ بنابراين بايد شاخه‏ها و نشانه‏هاي شرك و توحيد را شناخت، تا بتوان به طور كامل از هر گونه شرك دوري كرد. امام صادق(ع) فرمود: «انّ بَني امَيّةَ اَطلقُوا للنّاسِ تعليمَ الايمانِ ولَم يُطلقوا تَعليمَ الشِّركِ لكَيْ اِذا حَمَلوهُم عَلَيهِ لَمْ يَعْرِفُوه»13 بني‏اميّه براي مردم آموختن ايمان را آزاد گذاردند و از آموختن (معني وسيع) شرك جلوگيري نمودند، زيرا اگر مردم را (در صورت شناخت شرك) بر شرك وادار مي‏كردند، آن را نمي‏پذيرفتند.

توضيح اينكه: اگر بني‏اميّه مردم را در فراگيري معني وسيع شرك آزاد مي‏گذاشتند، مردم مي‏فهميدند كه يكي از شاخه‏هاي شرك پيروي از طاغوتهاي غاصب در برابر فرمان خداست، در نتيجه، همين فراگيري آنها را از اطاعت خلفاي جور باز مي‏داشت.

بر همين اساس روايت شده كه شخصي از امام باقر(ع) پرسيد: «كمترين چيزي كه انسان با ارتكاب آن مشرك مي‏شود، چيست؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «مَنْ قالَ للنَّواةِ إنّها حَصاةٌ وَ لِلْحَصاةِ اِنّها نَواةٌ ثُمَّ دانَ بِهِ»14 هر كس به هسته‏اي بگويد سنگريزه است و به سنگريزه بگويد هسته است! و به آن متدين و معتقد شود.

عارف و عالم محقق، «فيض كاشاني» در توضيح اين حديث مي‏گويد: «يعني اگر به قلب خود به اين مطلب معتقد شود و آن را دين خود قرار دهد، مشرك است؛ زيرا رازش اين است كه چنين كاري به پيروي از هواي نفس برمي‏گردد و صاحب اين اگرچه خدا را پرستش مي‏كند، ولي در كنار آن اعتقاد، از هواي نفس نيز اطاعت مي‏كند. در نتيجه در اطاعت، براي خدا شريك قرار داده است.»15

از سوي ديگر رسول اكرم(ص) فرمود: «مَن اصغي الي ناطقٍ فَقد عبدهُ، فانْ كانَ النّاطِقُ عنِ الله عزّوجلَ فَقَدْ عَبَدالله، واِن كانَ النّاطقُ عَنْ ابليسَ فَقَدْ عبدَ ابليسَ»16 كسي كه به سخن سخنگويي (به قصد اعتقاد به درستي آن سخن) گوش فرا دهد، آن سخنگو را پرستش كرده است. پس اگر او از سوي خداوند سخن مي‏گويد، شنونده‏اش خدا را پرستش كرده، و اگر او از طرف شيطان سخن مي‏گويد، شنونده‏اش شيطان را پرستش نموده است.

اين گونه روايات بيانگر آن است كه شرك معني وسيعي دارد. مؤمن كامل و يكتاپرست خالص كسي است كه شرك را با تمام ابعادش بشناسد و از آن اجتناب كند، وگرنه ناخود آگاه در وادي شرك قرار مي‏گيرد.

مطلب ديگر در اين راستا اينكه براساس روايات امامان(ع) شرك بر دو گونه است: شرك جلي (آشكار) و شرك خفي(پنهان). شرك آشكار مانند بت پرستي، دوگانه پرستي و... است، شرك پنهان عبارت است از رياكاري و خودنمايي در عبادت و اطاعت خدا.

امام صادق(ع) فرمود: «شرك پنهان‏تر از حركت مورچه در شب ظلماني بر روي لباس موئين سياه رنگ است. يكي از اقسام آن اين است كه انسان انگشتر خود را براي طلب حاجت از خدا، در انگشتش بگرداند.» نيز فرمود: «شرك مخفي‏تر از حركت مورچه در شب تاريك روي پلاس سياه است، مانند آن كه انسان براي غير خدا نماز بخواند يا قرباني كند، يا دعوت و دعا نمايد.»17

بنابراين، هرگونه رياكاري، خودنمايي در عبادت و اطاعت، يك نوع شرك است، چرا كه اخلاص از شرايط توحيد وپرستش صحيح مي‏باشد. برهمين اساس اولياي خدا و فرزانگان، بسيار مراقب بودند كه در تمام ابعاد زندگي از مرز اخلاص خارج نشده و خداي نكرده گرفتار يكي از شاخه‏هاي نامرئي شرك نگردند.

نقل مي‏كنند: وقتي حضرت امام خميني (قدّس سرّه) در نجف اشرف بودند، بعضي از طلبه‏ها پيام دادند: «عمامه و محاسن شما كوچك است و در شأن يك مرجع تقليد نيست» امام در پاسخ فرمود: «به آنها بگوييد من هنوز مشرك نشده‏ام.» كنايه از اين كه بزرگ كردن عمامه و ريش براي خودنمايي، يك نوع شرك است.18

دامنه شرك آن چنان وسعت دارد كه امام صادق(ع) فرمود: «اگر مؤمني همه عبادات خود را انجام دهد، ولي در مورد چيزي كه خداوند يا رسول خدا(ص) آن را تشريع فرموده بگويد: «چرا برخلاف اين را تشريع نكرده» يا چنين حالتي در روح و روانش پديد آيد، بي‏آنكه به زبان بگويد، چنين كسي گرفتار شرك شده است.»19 نيز فرمود: «اكر كسي بگويد اگر فلاني نبود هلاك مي‏شدم يا صدمه مي‏ديدم، يا نتيجه نمي‏گرفتم و امثال آن، چنين كسي در مالكيت و رازقيت، براي خدا شريك قرار داده است، پس اگر در چنين موارد بگويد: اگر خداوند فلان كس را به كمك من نمي‏فرستاد، هلاك مي‏شدم يا به نتيجه نمي‏رسيدم، اشكالي ندارد.»20

نيز روايت شده رسول خدا(ص) فرمود: «مؤمني كه نزد ثروتمندي بيايد و به خاطر ثروت او بر او سلام كند و در برابرش تواضع و كرنش نمايد، دو سوّم دينش را از دست داده است.»21

اين مطلب را با ذكر شاخه‏هاي توحيد و شرك به طور اختصار به پايان مي‏بريم؛ فلاسفه اسلامي و دانشمندان علم كلام مي‏گويند: «توحيد داراي شاخه‏هاي متعدد است، مانند توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد در عبادت، توحيد افعالي كه آن نيز داراي اقسام گوناگون است، مانند توحيد خالقيت، توحيد ربوبيّت توحيد مالكيّت و حاكميّت تكويني و تشريعي».

به اين ترتيب، ضد توحيد يعني شرك نيز داراي شاخه‏هاي گوناگوني خواهد بود و گرفتار شدن به يكي از شاخه‏هايش كافي است كه انسان را مشرك سازد؛ نتيجه اينكه شرك معني وسيعي دارد.

از ويژگيهاي بندگان ممتاز خداوند اين است كه همه ابعاد و انواع شرك را بشناسند و از هرگونه شرك بگريزند، تا بتوانند در فكر و عقيده و عمل در راه پاك توحيد گام بردارند. مسلما اگر توحيد آنها در همه ابعادش درست شد، آثار درخشان معنوي آنها را در همه عرصه‏ها خواهند ديد و به نتايج مطلوبي خواهند رسيد.بقيه در صفحه 47

اهميّت توحيد و زشتي شرك

براي تكميل اين بحث نظر شما را به چند حديث در مورد «اهميت توحيد» و «زشتي شرك» جلب مي‏كنيم:

1 ـ از «شريح بن هاني» نقل شده كه گفت: در بحبوحه جنگ جمل، مرد عربي نزد اميرمؤمنان علي(ع) آمد و گفت: اي اميرمؤمنان! آيا تو مي‏گويي خدا يكتا است؟

ناگهان مردم به او حمله كردند و گفتند: اي اعرابي مگر نمي‏بيني كه فكر اميرمؤمنان(ع) متوجه مسايل ديگري است (هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد)؟ اميرمؤمنان(ع) به آنان توجه كرد و فرمود: «دَعوُهُ فَانَّ الّذي يُريدهُ الاعرابيّ هُوَ الّذي نُريدُهُ مِنَ القوم» او را به حال خود بگذاريد، چيزي كه اين اعرابي از ما مي‏خواهد همان است كه ما از گروه دشمن مي‏خواهيم (و به خاطر آن مي‏جنگيم).

سپس فرمود: اي اعرابي! اين كه مي‏گوييم خداوند واحد است، چهار معني دارد كه دو معني آن درباره خدا روا نيست و دو معني آن ثابت و مسلّم است. اما آن دو معني كه روا نيست 1ـ كسي بگويد خدا واحد است و مقصودش واحد عددي باشد، زيرا چيزي كه دومي ندارد، در باب اعداد داخل نمي‏شود و يك و دو در آن راه ندارد... 2ـ و همچنين كسي كه بگويد خدا واحد است و منظورش واحد نوعي از جنس باشد؛ اين هم درست نيست، زيرا مفهومش اين است كه خدا داراي شبيه است. اما آن دو معني از توحيد كه براي خدا روا و ثابت است، يكي اين است كه بگويي او يكتا است و هيچ شبيه و مانندي ندارد، ديگر اين كه بگويي او «احديُ المعني» است يعني ذات او نه در وجود خارجي و نه در عقل و نه در در وهم تقسيم‏پذير نيست (بلكه ذاتش بسيط محض است)22

رسول خدا(ص) به يكي از يارانش به نام «ابن مسعود» فرمود: «ايّاكَ اَنْ تُشْرِكَ بِاللّهِ طَرفَةَ عَيْنٍ، و اِنْ نُشِرْتَ بِالمِنشارِ أوْ قُطِّعْتَ أوْ صُلِبْتَ أوْ اُحْرِقْتَ بالنّارِ»23 از همتا قراردادن براي خدا حتي به اندازه يك چشم به هم زدن دوري كن، هرچند با ارّه تو را بريده بريده كنند يا تو را قطعه قطعه نمايند و يا به دار آويزند و يا با آتش بسوزانند.


1 ) فرقان (25) آيه68.

2 ) المعجم المفهرس لالفاظ القرآن، ص379 ـ 381.

3 ) توبه (9) آيه1.

4 ) همان، آيه28.

5 ) نساء (4) آيه48.

6 ) همان، آيه116.

7 ) لقمان (31) آيه13.

8 ) ابراهيم (14) آيه18.

9 ) نحل (16) آيه76.

10 ) حج (22) آيه31.

11 ) عنكبوت (29) آيه41.

12 ) زمر (39) آيه65.

13 ) محدّث كليني، اصول كافي، ج2، ص415 و 416.

14 ) همان، ص397.

15 ) اصول كافي ترجمه شده، ج4، ص113.

16 ) علامه مجلسي، بحار، ج26، ص239.

17 ) بحار، ج72، ص96.

18 ) برداشت‏هايي از سيره امام خميني، ج1، ص324، پابه پاي آفتاب ، ج4، ص48.

19 ) محدّث كليني، اصول كافي، ج2، ص398.

20 ) بحار، ج72، ص100.

21 ) همان، ج73، ص169.

22 ) بحار، ج3، ص206.

23 ) همان، ج77، ص107.

/ 1