واقعیت و آرمان در قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی(ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

واقعیت و آرمان در قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی(ره) - نسخه متنی

خسرو وفایی سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

واقعيت و آرمان در قيام عاشورا از ديدگاه امام خمينى ( ره )

خسرو وفايى سعدى

مقدمه :

در جـهـان امـروز كـه از يـك سـو, پـيـشـرفـتـهـاى علمى و تكنيكى , تحولات عـظـيـمـى بـه وجـود آورده و از سـوى ديگر در جهت دين زدايى - بويژه پس از رنسانس علمى اروپا - تلاشهاى گسترده و حساب شده اى صورت گرفته است , بـه مـيدان آمدن ((آرمانها)) آنچنان مشكل مى نمايد كه اگر امدادهاى غيبى را ناديده بگيريم , امرى بسيار مشكل به نظر مى رسد.

جـهـان امـروز كـه عـصر اتم و فضا و كامپيوتر و... خوانده مى شود, تكامل انسان رامـتـرادف بـا رشـد ابـزار تفسير مى كند, هدف از خلقت انسانها را به فراموشى سـپـرده اسـت و بـزرگـتـريـن ((آرمان )) فرستادگان خداوند يعنى توحيد را تحت الشعاع علم وتكنيك و توسعه و... قرار مى دهد. در مـقـابـل , دورى از مـعـنـويـات و آرمـانـهاى دينى و اخلاقى موجب شده , تا انسانهاى آرمانگرا نسبت به اين مشكل عمده جوامع بشرى واكنش نشان دهند و درصدداحياى ارزشهاى الهى و انسانى برآيند و در قبال مظلوميت و محكوميت ((آرمـانها))ى دينى در مقابل ((واقعيتها))ى اجتماعى مقاومت نشان دهند و با فداكارى و تحمل سختيها, نور هدايت فرستادگان خداوند را روشن نگهدارند.

تـوحـيد, بزرگترين و اصلى ترين ((آرمان )) در رسالت انبياى الهى بوده است و آن نـخـبـگـان عـالـم هـسـتـى همواره با دو ((واقعيت )) كشته شدن و تكذيب شـدن (625) مسيرتوحيدى را پيموده اند. همچنين با نظرى اجمالى در سيره اولـيـاى الهى و امامان معصوم - عليهم السلام - آشكارا درمى يابيم كه ائمه هدى نـيـز اهداف وسرنوشتشان همانند پيامبران عظام بوده است . توحيد بزرگترين ((آرمان )) براى آنهابوده و همگى در معرض واقعيت كشته شدن يا تكذيب شدن بوده اند. از جـمـله آن بزرگواران , حضرت ابى عبداللّه الحسين (ع ) است كه ((واقعيت )) كـشـتـه شدن در راه ((آرمانهاى )) توحيدى خويش را در نهايت عشق و اخلاص پذيرا شد و باقيام خويش همه تشنگان توحيد را تا آخر هستى سيراب نمود. نـحـوه عـمـلكرد حضرت امام حسين (ع ) و ياران باوفاى ايشان در واقعه عاشورا كـه قـدسـيـان عـالـم مـلكوت را به تحير نگاه داشت , خميرمايه اى براى پيروان راسـتـيـن آن امـام (ع ) در عرصه مقابله حق و باطل در طول تاريخ شد و موجب گـشـت تـا قـيـامـهـاى اسلامى پس از آن حضرت از آن كانون عدالتخواهانه و حق طلبانه براى هميشه تغذيه گردند.

جايگاه ((واقعيت )) و ((آرمان )) در قيام عاشورا از ديدگاه حضرت خمينى (س ) چيزى است كه اين نوشته سعى در بررسى آن دارد و مى كوشد تا عمده مطالب را ازانديشه هاى تابناك امام عزيز(س ) برگيرد و ارائه نمايد. بـا تـوجه به معانى مختلفى كه دو مفهوم ((واقعيت )) و ((آرمان )) در حوزه هاى گـونـاگـون عـلـمـى دارند, ضرورت دارد اين دو واژه تعريف شوند. منظور از ((واقـعـيـتـهـا)) مـجموعه ((هست ))ها و آنچه وجود دارد و مراد از ((آرمانها)) مجموعه ((بايد))هاست و آنچه بايدبه وجود آيد. در ايـن نـوشـتـه ((واقـعـيت ))هاى قيام عاشورا به دو مقوله مجزا تحت عنوان ((واقعيتهاى نوع اول )) و ((واقعيتهاى نوع دوم )) تقسيم شده است , چون اين دو نوع تفاوت ماهوى دارند. واقـعـيـتـهـايـى مانند كشته شدن امام حسين (ع ) و ياران آن حضرت , امكانات محدودسپاه حق , تعداد نفرات اندك , اسارت خانواده امام (ع ) و شكست ظاهرى امـام جـزو((واقعيتهاى نوع اول )) است و واقعيتهايى نظير فساد حكومتى يزيد, رواج منكر درجامعه , ظلم و ستم حكومتى و وارونه جلوه دادن چهره دين توس ط حكومت بنى اميه جزو ((واقعيتهاى نوع دوم )) قرار مى گيرد.

مـراد از ((آرمـان ))هـا نـيـز ارزشـها, باورها و سنتهاى دينى است كه در جريان نـهـضـت عـاشـورا انـگـيزه قيام بودند, و مهمترين آنها عبارتند از: احياى دين , عدالت طلبى ,عزت طلبى , اصلاح جامعه و طاغوت ستيزى . بـا ايـن تـوضـيح كوتاه بايد بررسى شود كه امام حسين (ع ) در مقابل اين دو نوع واقـعيتهاچگونه موضعگيرى كردند؟ آيا آرمانها فداى واقعيتها شدند يا برعكس ؟ واقـعـيتها دراولويت قرار گرفتند يا آرمانها؟ واقعيتها چه نقشى در قيام عاشورا ايـفا كردند؟ باتوجه به تفكيكى كه اين نوشته در مورد واقعيتهاى نوع اول و دوم قـايـل شـده , مـيـزان اثرگذارى اين دو در ارتباط با آرمانها تا چه اندازه اى بوده اسـت ؟ و بـالاخـره ايـنـكـه درمـيدان انتخاب , حضرت ابى عبداللّه (ع ) در مقابل واقعيتها تسليم شد يا...؟ از آنجا كه پاسخ به اين پرسشها با بيان ديدگاههاى حضرت امام خمينى (ره ) در مـوردقـيـام عـاشـورا روشـن مـى شـود, مـوضـوع را بـا بررسى اين ديدگاهها پى مى گيريم :

الف : واقعيتهاى نوع اول

ايـن نوع واقعيتها به گونه اى هستند كه ممكن است در نگاه اول براى انسانهاى صـرفـاواقـع گـرا هـمچون كوه موانع حركت ارزيابى شوند, اما در ديدگاه يك انـسـان آرمان گرااينگونه واقعيتها مانع حركت به سوى اهداف نيست , البته اين بـدان مـعـنـا نـيست كه انسان آرمان گرا نسبت به واقعيتها بى توجه است , بلكه آرمانها را فوق واقعيتهامى بيند و در نتيجه براى او نمى تواند به عنوان مانع مطرح باشد.

واقـعـيـتـهـاى نـوع اول برخلاف نوع دوم كه به يزيد و يزيديان برمى گردد, به امـام حـسـين (ع ) و ياران باوفاى او مربوط مى شود و آنها را در معرض آزمايش و انتخاب دشوارى قرار مى دهد. تـاريـخ گـواهـى مـى دهـد كـه سـتـمـگـران و مـسـتكبران براى تحت فشار گذاشتن عدالتخواهان تلاش زيادى داشته اند كه مشكلاتى از قبيل اين واقعيتها را بـر سـر راه آنـهـا قرار دهند, تا به سازش و تسليم و بيعت وادارند. و چه بسيار مـبارزان وانقلابيونى كه تحت تاثير فشارها و مشكلات اينچنينى , ناگزير به رها كردن آرمانهاى خويش شده اند. شـيوه مستكبران اين است كه اين دسته از واقعيتها را بزرگ جلوه دهند و از كاه كـوه بسازند, تا آرمانخواهان با محاسبه توان خويش متزلزل شوند و در نهايت تن بـه سازش دهند. اما در قاموس حضرت ابى عبداللّه (ع ) هيچ واقعيتى توان مقابله باآرمانهاى مقدس را ندارد. فـرهـنـگ مبارزاتى و آرمانخواهانه سيدالشهدا(ع ) به گونه اى است كه عظمت اينگونه واقعيتها را به تحقير, و تلخى آنها را به شيرينى , و دشوارى آنها را به آسانى مبدل مى كند. در قيام عاشورا نيز اين واقعيتها نتوانست سد راه امام حسين (ع ) و ياران اوشود و ذلت را بر آنها تحميل كند, زيرا فرياد ((هيهات منا الذله )) پاسخى به اين واقعيتها بود.

1 - محدوديت نيروى انسانى :

((او سـيـدالـشـهـدا - سـلام اللّه عليه - تكليف مى ديد براى خودش كه بايد او با ايـن قـدرت مـقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع , تا رسوا بكند ايـن قـدرت را بـا فداكارى خودش و اين عده اى كه همراه خودش بود... در عين حالى كه حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمى تواند با آن عده اى كه آنها دارندمقابله كند....)) (626) ((آنچه كه سيدالشهداء عمل كرد و آن ايده اى كه او داشت و آن راهى كه او رفت و آن پـيـروزى كـه بـعـد از شـهادت براى او حاصل شد, به مردم روشن كنند و بـفهمانند به همه كه مسئله مجاهده در راه اسلام آن است كه او كرد. مى دانست كـه با يك عده قليل كمتر از صد نفر نمى شود مقابله با يك همچو ظالمى داراى همه چيزكرد.)) (627) ((امام حسين (ع ) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد.)) (628) ((تـكـليف ماها را حضرت سيدالشهدا معلوم كرده است , در ميدان جنگ از قلت عددنترسيد.)) (629) ((حـضـرت سـيـدالشهدا تعليم كرد كه در ميدان وضع بايد چه جور باشد و در خـارج ميدان چه جور باشد و بايد آنهايى كه در پشت جبهه هستند چطور تبليغ بـكـنـند.كيفيت مبارزه را, كيفيت اينكه مبارزه بين يك جمعيت كم با جمعيت زياد بايدچطور باشد.)) (630)

2 - امكانات محدود:

((بـايـد تـوجـه به اين معنا بكنيد كه ما هم همانطورى كه سيدالشهدا در مقابل آن هـمه جمعيت و آن همه اسلحه اى كه آنها داشتند قيام كرد تا شهيد شد, ما هم همينطور,ما هم براى شهادت حاضريم .)) (631) ((ايـشـان در يك وقتى اين مطلب را فرموده اند كه وقتى قيام كرده اند و نهضت كـرده انـددر مـقـابل يزيد, اين سلطان جائر, با يك عدد كمى در مقابل يك عده كـثـيـرى و درمـقابل ابرقدرت كه در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است , كه عذر را ازما ساقط كند.)) (632)

3 - كشته شدن :

((حـضـرت سـيـدالـشـهـدا قيام كردند برضد يزيد و شايد همانطور هم بود كه خـوب ,اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند. ايـن اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب . در عين حال بـراى هـمـين معنى كه برضد يك رژيم ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند, قيام كردند و كشته دادند وكشتند و خودشان هم كشته شدند.)) (633) ((و سـيـدالـشـهـدا - سـلام اللّه عليه - تكليف مى ديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود.)) (634) ((تـكـلـيـف بـود آنـجـا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصـلاح كـنـد, تـا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همينطور هم كرد و تمام شد. خونش را دادو خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام .)) (635) ((حضرت سيدالشهدا را كشتند, اما اطاعت خدا بود, براى خدا بود.)) (636) ((امـام حـسـيـن - سـلام اللّه عـلـيـه - خود و تمام فرزندان و اقرباى خودش را فداكرد.)) (637) ((حـضـرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - به همه آموخت كه در مقابل ظلم , در مقابل ستم , در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد. با اينكه از اول مى دانست كه در ايـن راه كه مى رود راهى است كه بايد همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فداكند.)) (638)

4 - اسارت خانواده :

((شما پيرو پيشوايانى هستيد كه در برابر مصايب و فجايع صبر و استقامت كردند كـه آنـچـه مـا امروز مى بينيم نسبت به آن چيزى نيست . پيشوايان بزرگوار ما, حـوادثـى چون روز عاشورا و شب يازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه خدا يك چنان مصايبى را تحمل كرده اند.)) (639) ((حـضـرت سـيـدالشهدا به ملت آموخته است و اهل بيت بزرگوار او و فرزندان عـالـيـقـدراو هم فهماند كه بعد از اينكه آن مصيبت واقع شد چه بايد كرد, بايد تـسـلـيـم شـد؟بـايد تخفيف در مجاهده قايل شد؟ بايد همانطورى كه زينب - سـلام اللّه عـلـيـهـا - دردنباله آن مصيبت بزرگى كه ((تصغر عنده المصائب )) ايستاد و در مقابل كفر و درمقابل زندقه صحبت كرد و هرجا موقع شد, مطلب را بيان كرد و حضرت على بن الحسين - سلام اللّه عليه - با آن حال نقاهت , آنطورى كه شايسته است , تبليغ ‌كرد.)) (640)

5 - شكست ظاهرى :

((اولـيـاى خـدا هـم شـكست مى خورند. حضرت امير در جنگ معاويه شكست خـورد.ايـنـكـه حرف ندارد, شكست خورد. امام حسين - سلام اللّه عليه - هم در جـنـگ بـايـزيـد شـكست خورد و كشته شد, اما به حسب واقع پيروز شدند آنها, شكست ظاهرى و پيروز واقعى .)) (641)

ب : واقعيتهاى نوع دوم :

ايـن نـوع واقـعـيتها براى انسانهاى صرفا واقع گرا قابل چشم پوشى هستند. اما انـسـانـهـاى ((آرمانخواه )) به سادگى نمى توانند از كنار آنها كه ذاتا در تضاد و تعارض با ارزشها وآرمانهاى آنهاست بگذرند. واقـعـيـتهاى نوع دوم برخلاف نوع اول كه به امام (ع ) و ياران او برمى گردد, به يـزيد وحكومت بنى اميه مربوط مى شود و همين واقعيتهاى ضددينى , آنها را در معرض رويارويى با آرمانخواهان قرار مى دهد. هـمـيشه واقعيتهاى نوع دوم مى تواند به عنوان وسيله اى در دست آرمانخواهان قـرارگـيـرد, تـا از ايـن نـقـاط ضعف به عنوان اهرمى براى به حركت درآوردن آرمـانـخـواهـان بـهره بردارى كنند و در جهت اهداف آرمانى و ارزشى استفاده مطلوب نمايند. شـيوه مستكبران اين است كه اين دسته از واقعيتها را كوچك و كم اهميت جلوه دهندو به كمك تبليغات كوه را تبديل به كاه كنند, تا آنجا كه گويى اصلا چنين واقعيتهايى وجود ندارند امـا امـام حـسين (ع ) و ياران او در قيام عاشورا نشان دادند كه نمى توانند شاهد ساكتى در مقابل اين واقعيتها باشند.

1 - فساد حكومتى :

((سـلـطـنـت بـود, شرب خمر بود, قمار بود در مجالسشان . خليفه رسول اللّه و درمـجـلـس شـرب خـمـر مـى رود,جماعت مى خواند. اين خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيدالشهدارفع كرد.)) (642) ((مـحـرم ماهى است كه به وسيله سيد مجاهدين و مظلومان اسلام زنده شده و ازتـوطـئه عـنـاصـر فـاسد و رژيم بنى اميه كه اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند رهايى بخشيد.)) (643) ((سـيـدالـشـهدا - سلام اللّه عليه - با نثار خون خودشان آن رژيم را, رژيم فاسد راشكست داد و خود مقتول شد.)) (644)

2 - رواج منكر در جامعه :

سـيـدالـشـهـدا - سـلام اللّه عـلـيـه - از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امـر,انـگـيـزه شـان اقامه عدل بود. فرمودند كه مى بينيد كه معروف عمل بهش نـمى شود ومنكر بهش عمل مى شود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه و منكر را از بين ببرد.انحرافات همه از منكر است , جز خط مستقيم توحيد هرچه هست منكرات است ,اينها بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهدا هستيم , بايد بـبينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت , قيامش , انگيزه اش نهى از منكر بود كه هر منكرى بايداز بين برود.)) (645) ((سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - كه همه عمرش را و همه زندگيش را براى رفع منكرو جلوگيرى از حكومت ظلم و جلوگيرى از مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايـجـادكردند, تمام عمرش را صرف اين كرد و تمام زندگيش را صرف اين كرد كـه ايـن حـكومت , حكومت جور بسته بشود و از بين برود, معروف در كار باشد, منكرات ازبين بروند.)) (646)

3 - ظلم و جور حكومت :

((حـضـرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - به همه آموخت كه در مقابل ظلم , در مقابل ستم , در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.)) (647) ((سـيدالشهدا - سلام اللّه عليه - وقتى مى بيند كه يك حاكم ظالمى , جائرى در بـيـن مـردم حـكـومـت مـى كـند, ظلم به مردم مى كند, بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند.)) (648)

4 - وارونه جلوه دادن چهره اسلام :

((حـضـرت سـيـدالـشـهـدا - سـلام اللّه عـلـيـه - ديدند كه معاويه و پسرش - خداوندلعنتشان كند - اينها دارند مكتب را از بين مى برند, دارند وارونه اسلام را جلوه مى دهند, اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند, نيامده است قدرت براى خودش درست كند, آمده است انسان درست كند.)) (649) ((خـطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند, اين نبود كه غصب خلافت كردند, ايـن يـك خـطـر كـمـتر از آن بود, خطرى كه اينها داشتند, اين بود كه اسلام را بـه صـورت سـلطنت در مى خواستند بياورند, مى خواستند معنويت را به صورت طـاغوت درآورند, به اسم اينكه ما خليفه رسول اللّه هستيم اسلام را منقلب كنند بـه يـك رژيـم طـاغـوتـى .

ايـن مـهم بود. آنقدرى كه اين دو نفر ضرر به اسلام مـى خـواسـتـنـد بزنند يازدند, جلوتريها آنطور نزدند. اينها اصل اساس اسلام را وارونه مى خواستندبكنند.)) (650) ((اگـر فـداكـارى پاسداران عظيم الشان اسلام و شها دت جوانمردانه پاسداران واصـحـاب فـداكـار او نـبود, اسلام در خفقان رژيم بنى اميه و رژيم ظالمانه آن وارونـه مـعـرفـى مـى شـد و زحـمـات نـبـى اكـرم (ص ) و اصـحـاب فداكارش به هدرمى رفت .)) (651)

5 - سلطنت طلبى و طاغوتى بودن حكومت :

((رژيـم مـنـحـط بـنى اميه مى رفت تا اسلام را رژيم طاغوتى و بنيانگذار اسلام رابرخلاف آنچه بوده معرفى كند.)) (652) ((سـلـطـنـت و ولايـتـعـهـدى هـمـان طـرز حـكومت شوم و باطلى است كه حـضرت سيدالشهدا(ع ) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. بـراى ايـنـكـه زيـربار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود.)) (653) ((خـطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند, اين نبود كه غصب خلافت كردند, ايـن يـك خـطـر كـمـتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را بـه صـورت سـلطنت در مى خواستند بياورند, مى خواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند, به اسم اينكه ما خليفه رسول اللّه هستيم , اسلام را منقلب كنند به رژيم طاغوتى .)) (654)

6 - حيف و ميل اموال مردم :

((يـزيـد هـم يـك قـدرتمند بود و يك سلطان بود و - عرض مى كنم كه - همه بـسـاطسلطنت را يزيد داشت , بعد از معاويه او بود ديگر, حضرت سيدالشهدا به چـه جـهـت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل اللّه طرف شد؟ (سلطان را نبايد دسـت زد) بـه چـه جـهـت بـا سـلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرش كه شـهادتين رامى داد و مى گفت كه من خليفه پيغمبر هستم .

براى اينكه يك آدم قـاچـاق بـود, براى اينكه يك آدمى بود كه مى خواست اين ملت را استثمار كند, مـى خـواسـت بـخـوردايـن مـلت را, منافع ملت را مى خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.)) (655) ((يـزيـد يـك آدمـى بـود كـه بـه حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خـلـيـفـه پيغمبر حساب مى كرد و نماز هم مى خواند, همه اين كارهايى كه ماها مى كنيم آن هم مى كرد, اما چه مى كرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود, مخالف سنت رسول اللّه مى كرد. رسول اللّه سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند, اوخلافش عمل مى كرد, بايد حفظ دعاء بشود. دماء مسلمين را مى ريخت , بايد مال مسلمين هدر نرود, او هدر مى داد مال مسلمين را.)) (656)

ج - آرمانها:

شـايـد بـتـوان ادعـا كرد كه هيچ انقلابى بدون در نظر داشتن ((آرمان )) شكل نمى گيرد وهمه قيامها و انقلابها به نوعى وابسته به ارزشها و انگيزه هاى آرمانى اسـت . اسـتـقلال ,آزادى , دموكراسى و... آرمانهاى بشرى هستند كه هركدام در طول تاريخ انقلابهانقش ايفا كرده اند و انگيزه ساز حركتها بوده اند. در قـيـام عـاشـورا نـيـز آرمانهايى وجود داشت كه انگيزه آن انقلاب عظيم شد وعـاشـوراييان را در مقابل حكومت زمان به حركت درآورد و مبارزه اى تمام عيار خلق كرد. اين آرمانها عبارت بودند از:

1 - عدالتخواهى :

حـضـرت سـيـدالشهدا - سلام اللّه عليه - به همه آموخت كه در مقابل ظلم , در مقابل ستم , در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.)) (657) ((در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمى پايه گذار عدالت و آزادى , مى رفت كـه بـا كجرويهاى بنى اميه , اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پـاى تـبـهـكاران نابود شود كه سيدالشهدا - عليه السلام - نهضت عظيم عاشورا برپانمود.)) (658) ((سـيدالشهدا روى همين ميزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش رافـدا كـرد, كـه بـايـد فـداى جـامـعه بشود, جامعه بايد اصلاح بشود. ((ليقوم الناس بالقسط)) بايد عدالت در بين مردم جامعه تحقق پيدا كند.)) (659) ((سـيدالشهدا - سلام اللّه عليه - وقتى مى بيند كه يك حاكم ظالمى , جائرى در بـيـن مـردم حـكـومـت مـى كـند, ظلم به مردم مى كند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند.)) (660)

2 - احياى اسلام :

((خـطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند, اين نبود كه غصب خلافت كردند, ايـن يـك خـطـر كـمـتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را بـه صـورت سـلطنت در مى خواستند بياورند, مى خواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند.)) (661) ((آنـهـا (بـنى اميه ) مى خواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كـنـنـدو اين كار (سيدالشهدا) اسباب اين شد كه عرب و عجم و همه مسلمين توجه پيداكردند كه نه , قضيه , قضيه عربيت و فارسيت و اينها نيست . قضيه خدا و اسلام است .)) (662) ((مـحرم ماهى است كه به وسيله سيد مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شد و از تـوطـئه عـنـاصـر فـاسـد و رژيـم بنى اميه كه اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند رهايى بخشيد.)) (663) ((رژيـم مـنـحـط بـنى اميه مى رفت تا اسلام را رژيم طاغوتى و بنيانگذار اسلام رابرخلاف آنچه بوده معرفى كند, معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول اللّه بـا اسـلام آن كـرد كه چنگيز با ايران , و اساس حكمت وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود.)) (664) ((حـضـرت سـيـدالـشـهـدا - سـلام اللّه عـلـيـه - ديـدنـد كه معاويه و پسرش (خداوندلعنتشان كند) اينها دارند مكتب را از بين مى برند, دارند وارونه اسلام را جلوه مى دهند, اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند, نيامده است قدرت براى خودش درست كند آمده است انسان درست كند.)) (665) ((سـيـدالـشـهـدا هـم كشته شد, نه اينكه رفتند يك ثوابى ببرند, ثواب براى او خـيلى مطرح نبود, آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد, اسلام را پيشرفت بدهد,اسلام را زنده كند.)) (666) ((اسـلام هـمـچـو عـزيز است كه فرزندان پيغمبر جان خودشان را فداى اسلام كـردنـد,حـضرت سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - با آن جوانها, با آن اصحاب براى اسلام جنگيدند و جان دادند و اسلام را احيا كردند.)) (667) ((شـهادت سيد مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا, سرآغاز زندگى جاويد اسلام و حيات ابدى قرآن كريم بود.)) (668)

((سـيـدالـشـهـدا كـشـته شد مكتبش محفوظ بود, بلكه مكتب را زنده كرد, با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد.)) (669) ((شـهـادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد, مكتب اسلام زنده شد و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد.)) (670)

3 - اصلاح جامعه :

((لـكـن (بـراى سـيدالشهدا - سلام اللّه عليه ) تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند وخونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند.)) (671) ((تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده اند, تمام و همه آنها اين مسئله را داشتند كه فردفداى جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد, بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هـر چـيـزاسـت در دنـيـا, وقتى كه با مصالح جامعه , وقتى كه با مصالح جامعه , مـعارضه كرد,اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا روى همين ميزان آمد و رفت و خـودش واصـحـاب و انـصار خودش را فدا كرد, كه فرد بايد فداى جامعه بشود, جامعه بايداصلاح بشود.)) (672)

4 - طاغوت ستيزى :

((مـحرم چه ماه مصيبت زا و چه ماه سازنده و كوبنده اى است . محرم ماه نهضت بـزرگ سـيـدالـشـهدا و سرور اولياى خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت , تعليم سازندگى و كوبندگى به بشر داد.)) (673) ((خـطـبـاى ما زنده نگه داشتند قضيه كربلا را و زنده نگه داشتند قضيه مقابله يـك دسـتـه (يـك دسـتـه كـوچـك بـا ايـمـان بزرگ ) (را) در مقابل يك رژيم طاغوتى بزرگ .)) (674) ((خـطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند, اين نبود كه غصب خلافت كردند, ايـن يـك خـطـر كـمـتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند, اين بود كه اسلام را بـه صـورت سـلطنت در مى خواستند بياورند, مى خواستند معنويت را به صورت طاغوت درآورند.)) (675) ((شـهـادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد, مكتب اسلام زنده و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد.)) (676) ((اگـر سـيـدالـشـهـدا نـبـود, ايـن رژيم طاغوتى را اينها تقويت مى كردند, به جـاهـلـيـت بـرمى گرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم , نه مسلم امام حسينى .)) (677) ((قـيـام سـيـدالـشـهـدا - سلام اللّه عليه - قيام برضد سلطنت طاغوتى بود, آن سـلـطـنـت كـه اسـلام را مـى خـواسـت به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مـى كـردنـد, اسـلام يـك چـيـز ديگر مى شد, اسلام مى شد مثل رژيم دو هزار و پانصدساله سلطنت .)) (678)

5 - احقاق حق :

((محرم ماهى است كه عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قيام كرده و بـه اثـبـات رسـانـده اسـت كـه در طـول تـاريـخ , هـمـيشه حق بر باطل پيروز شده است .)) (679) ((مـاه مـحـرم , مـاه حـمـاسـه و شجاعت و فداكارى آغاز شد, ماهى كه خون بر شـمـشـيـرپيروز شد, ماهى كه قدرت حق , باطل را تا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومتهاى شيطانى زد, ماهى كه به نسلها در طول تاريخ , راه پـيروزى بر سرنيزه را آموخت , ماهى كه شكست ابرقدرتها را در مقابل كلمه حق به اثبات رساند.)) (680)

نتيجه گيرى :

پـس از مـعـرفـى ديدگاههاى حضرت امام خمينى (س ), چند نكته را مى توان به عنوان نتيجه بحث مورد توجه قرار داد:

- گـرچـه واقـعـگـرايـى از ارزش اعـتـبارى برخوردار است , اما تنظيم رفتار و اعـمـال بـراسـاس واقعيت هميشه نمى تواند امرى باارزش تلقى گردد و ممكن اسـت دربـسيارى از موارد و مصاديق تسليم شدن در مقابل واقعيت , ضدارزش ارزيـابى شود.در يك نظام دينى كه مبتنى بر ارزشهاى اسلامى است , واقعگرايى آنگاه ارزشمنداست كه در مقابل آرمانخواهى قرار نگيرد.

- تـرويـج تـز واقـعـگـرايـى بـه عـنـوان يـك ارزش مطلق , همواره عاملى براى مـرعـوب شـدن سـلـطـه پـذيـران بـوده و مـوجب شده كه رفتار سياسى آنها با سـلـطـه گـران بـراساس برآورد امكانات مادى آنها در مقايسه با امكانات مادى سـلطه گران تنظيم گردد. اين موضوع همواره يكى از ابزارهاى سلطه استكبار بر استضعاف بوده و هدف آنها ازترويج چنين سياستى , گرفتن روحيه مبارزاتى و استقلال طلبانه آرمانگرايان بوده وهست . بـسـيـارى از سـلطه گران و مرعوبين سعى در واحد جلوه دادن ((واقع بينى )) و((واقعگرايى )) دارند, اما بين اين دو تفاوت اساسى وجود دارد و امامان معصوم -عـلـيهم السلام - همواره واقع بين بوده اند, اما واقعگرايى را در چارچوب مكتب وآرمـانـهـا مـورد تـوجـه قـرار داده انـد و در صـورتـى كـه ايـن امر تعارضى با آرمانگرايى نداشته است , حتما مورد عنايت و قبول واقع شده است .

نـكـتـه ديگرى كه بايد مورد توجه قرار گيرد, گزينشى بودن واقعيتها در نظر سـلـطـه گـران و سـلـطـه پـذيـران است , به اين معنا كه اگر واقعيتها موجب سـلـطـه گرى و سلطه پذيرى بشود, (واقعيات نوع اول ) گزينش شده و بر آنها تـاكـيد مى شود, اما واقعيتهايى كه موجب نفى سلطه گرى و سلطه پذيرى است (واقـعـيـات نـوع دوم ) بـى اهـميت جلوه داده مى شود و تمايلى براى مشاهده و معرفى آن واقعيتها در آنها ديده نمى شود.

در نـظـر اولـياى الهى همچون حضرت سيدالشهدا(ع ) و پيروان آنها, واقعيتها و آرمـانهاكنار يكديگر مورد توجه قرار مى گيرند. در واقعه كربلا اين دو مقوله در مقابل هم قرارگرفتند و تشخيص پيشواى زمان حضرت ابى عبداللّه (ع ) اين بود كـه تسليم شدن درمقابل واقعيتها به معنى از بين رفتن آرمانهاى مقدس مكتب اسـلام اسـت . آن حـضـرت اجـازه نمى دهند يزيد و حكومت بنى اميه از واقعيتها بـه عـنوان نقاط ضعف در جبهه حق بهره بردارى كنند و آنها را به سازش و ذلت بكشانند. از آنـجـا كـه در اسـلام بـعضى از احكام ثابت و برخى متغير و محكوم به زمان و مكانند,شايد بتوان آرمانها را نيز در اين چارچوب دسته بندى كرد. به اين معنا كه بـرخـى ازآرمانها ثابت و هميشگى هستند و در هر شرايطى از زمان و مكان قابل اجرا وگسترش هستند. اما برخى از آنها متغير و تابع شرايط زمان و مكان هستند و تـرويـج وگـسـتـرش يـا تـوقـف و عـدم اشاعه آنها تابع تشخيص و نظر امام معصوم (ع ) و فقيه جامع الشرايط است . در يـك نـظـام ديـنى ممكن است واقعيت و آرمان قابل جمع با يكديگر باشند و درمواردى هم ممكن است قابل جمع نباشند. در هر دو صورت ميزان , تشخيص امـام مـعـصـوم (ع ) يـا فـقيه جامع الشرايط است و چنانچه آرمان و واقعيت قابل جـمـع نـبـاشـنـد, اولويت و انتخاب يكى از آنها براساس مصلحتى است كه امام مـعـصـوم (ع ) يـافـقيه جامع الشرايط تشخيص مى دهد. مثلا در مبارزه حضرت ابـى عـبـداللّه (ع ) بـا يـزيـدو يا در مبارزه حضرت امام خمينى (ره ) با رژيم شاه , ((آرمـان خـواهـى )) بـر ((واقعگرايى ))برترى يافت . اما در صلح امام حسن (ع ) با معاويه و يا پذيرش قطعنامه 598 توسطحضرت امام خمينى (س ) مصلحت اولى بـراى ديـن و انـقـلاب , پذيرش ((واقعيت صلح )) بود, نكته مهم اين است كه در چـنين شرايطى يكى از ابعاد آرمان گسترى به طور موقت محدود مى شود و اين به معناى عمل برخلاف آرمانها و ارزشهانيست .

حـضـرت امـام خمينى (ره ) به عنوان پرچمدار عاشورا در عصر حاضر با اقداماتى نـظـيـرتـايـيـد تـسـخـيـر لانه جاسوسى و اتخاذ سياست نه شرقى و نه غربى , مـحـكـومـيـت اشـغال فلسطين , صدور حكم ارتداد سلمان رشدى و... از روش حـضـرت سيدالشهدا(ع ) كه همان ترجيح آرمانها بر واقعيتهاى نوع اول و تبعاتى كه اين اقدامات داشت پيروى كردند و همچنين با توجه و تاكيد بر واقعيتهاى نوع دوم مـانـنـد جـاسـوسـى امـريـكاييها در ايران , توهين به مقدسات اسلام توس ط سـلـمـان رشدى , ذلت ناشى از تكيه بر ابرقدرتها و اشغال و غصب كشور اسلامى فـلـسطين و... كه از واقعيتهاى مشهود بودند, و از طرفى تاكيد و تكيه بر احياى آرمـانـهـا وارزشـهـاى اسـلامـى و انقلابى , پيروى از روش حضرت امام حسين عليه السلام كردند.


625- صحيفه نور ـ ج 4 ص 15.

626- همان ـ ج 17 ـ ص 61.

627- همان ـ ج 1 ـ ص 174.

628- همان ـ ج 17 ـ ص 59.

629- همان ـ ج 17 ـ ص 61.

630- همان ـ ج 17 ـ ص 62.

631- همان ـ ج 4 ـ ص 42.

632- همان ـ ج 3 ـ ص 182.

633- همان ـ ج 4 ـ ص 15.

634- همان ـ ج 2 ـ ص 208.

635- همان ـ ج 4 ـ ص 19.

636- همان ـ ج 15 ـ ص 114.

637- همان ـ ج 17 ـ ص 58.

638- همان ـ ج 1 ـ ص 38.

639- همان ـ ج 17 ـ ص 60.

640- همان ـ ج 9 ـ ص 22.

641- صحيفه نور ـ ج 7 ـ ص 37.

642- همان ـ ج 10 ـ ص 242.

643- همان ـ ج 7 ـ ص 251.

644- همان ـ ج 20 ـ ص 189.

645- همان ـ ج 20 ـ ص 190.

646- همان ـ ج 17 ـ ص 58.

647- همان ـ ج 2 ـ ص 208.

648- همان ـ ج 7 ـ ص 230.

649- همان ـ ج 7 ـ ص 37.

650- همان ـ ج 7 ـ ص 236.

651- همان ـ ج 7 ـ ص 236.

652- ولايت فقيه ـ ص 11.

653- صحيفه نور ـ ج 7 ـ ص 37.

654- همان ـ ج 3 ـ ص 8.

655- همان ـ ج 4 ـ ص 42.

656- همان ـ ج 17 ـ ص 58.

657- همان ـ ج 4 ـ ص 100.

658- همان ـ ج 15 ـ ص 148.

659- همان ـ ج 2 ـ ص 208.

660- همان ـ ج 7 ـ ص 37.

661- همان ـ ج 13 ـ ص 158.

662- همان ـ ج 10 ـ ص 242.

663- همان ـ ج 7 ـ ص 236.

664- همان ـ ج 7 ـ ص 230.

665- همان ـ ج 8 ـ ص 71.

666- همان ـ ج 7 ـ ص 109.

667- همان ـ ج 14 ـ ص 263.

668- همان ـ ج 7 ـ ص 230.

669- همان ـ ج 8 ـ ص 12.

670- همان ـ ج 2 ـ ص 208.

671- همان ـ ج 15 ـ ص 148.

672- همان ـ ج 2 ـ ص 11.

673- همان ـ ج 10 ـ ص 30.

674- همان ـ ج 7 ـ ص 37.

675- همان ـ ج 8 ـ ص 12.

676- همان ـ ج 8 ـ ص 70.

677- همان ـ ج 7 ـ ص 37.

678- همان ـ ج 4 ـ ص 27.

679- همان ـ ج 3 ـ ص 225.

680- بـخـشـى از سـخـنـرانى شهيد حجت الاسلام دكتر محمد جواد باهنر در تاريخ26 /3/59. روزنامه رسالت / 29/11/69 ص 4.

/ 1