بسم الرحمن الرحيم - عصمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عصمت - نسخه متنی

بعثه مقام معظم رهبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بسم الرحمن الرحيم

خلاصه: پيامبراكرم(ص) در زمان حضصور خويشى آينده پس از خوشى را مشفقانه مد نظر داشتند و مردمان صدراسلام را از فتنه و گرفتاريها بيم دادند و راه درست و مسير صحيح را با معرفى اهلبيت بعنوان مشعل هاى هدايت به مردم معرفى مى نمودند و آنچه پس از پيامبر(ص) اسلام گذشت نشان مى دهد دغدغه هاى پيامبر(ص) بوقوع پيوست و مخالفان اسلام ردر لباس اسلام تمام سعى و تلاش خويش را بكار بردند تا مشعلهاى هدايتى كه به دست پيامبر(ص) روشن شده بود خاموش نمايند و مردم را از اهل بيت(ع) منحرف و به مرجع هاى ساختگى خود متمايل كنند. جهت گيرى ها و صف آرايى در مقابل آيه تطهير بعنوان مهمترين و حساسترين سند عصمت اهل بيت است يا آيه (لاينال عهدى الظالمين) (بقره /124) از اين سياست هميشگى اصحاب شيطان دارد چرا كه اين آيه بيان كننده عصمت و مرجعيت قدى و سياسى اهلبيت(ع) است و لزوم تمسك مردم به اين بزرگواران را مى رساند. آنچه اين آيه در صدد آن است فقط بيان عصمت گروهى خاص نيست بكله اين عصمت را خداوند در جهت غرضى نهايى و والاتر قرار داده است و آن امامت، ولايت و زمامدارى امامان(ع) است و ائمه بزرگوار ما نيز در بيانهاى مختلف و قالبهاى گوناگون صلاحيت خويش را براى احراز اين مقام الهى به مردم گوشتزد كرده اند و بر ميان فضيلت مولاى خويش تاكيد شگرفى داشته اند.عصمت رهبران جامعه پس از رحلت پيامبراكرم(ص) به منظور ارائه الگوى خدشه ناپذير اسلامى امرى است قهرى وگرنه بحث ارائه الگوى كامل هميشه وصول ناپذير خواهد ماند و اراده الهى مبنى بر تحقق جامعه فاضله در دسترسى نخواهد بود. از طرفى حديث ثقلين كه در آن كتاب الله كه مثال عصمت و بى نقص امت در كنار عترت اهل بيت(ع) قرار داده شده اند اينجاب مى كند كه اين قرينين يعنى كتاب خدا و عترت اهل بيت(ع) معصوم از هرگونه خطا و لغزشى باشند تا بتوانند در كنار هم حركت كرده و با هم باشند. و آن كامل بى نقص بدون امامان معصوم كامل، معيوب و ناقص خواهد بود و لذا امكان اينكه امامان امت برخى قرين قرآن باشند اما معصوم نباشند ميسر نخواهد بود.مباحث اين مقاله جنبه ى كلى و شبهات مرتبط به آيه تطهير را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.

عصمت پيامبران

عصمت يعنى مصونيت از خطا و در مقام گرفتن وحى، مصونيت از خطا در مقام تبليغ و رساندن پيامهاى اللهى و مصونيت از خطا در مقام انجام وظايف و تكاليف شخصى كه در آن به عصمت از معصيت تعبير مى شود. معصيت، فعبى است كه مستلزم هتك حرمت مولى و مخالف اوامر وى باشد. و به عبارت ديگر گفتار يا كردارى است كه منافى يا بندگى باشد؛ و منظور از عصمت و مصونيت اين است كه در انسان نيرويى وجود داشته باشد كه او را از امورى كه شايسته نيست نگهدارى نمايد؛ و اما خطاهاى ديگرى كه مربوط بگرفتن و رساندن و عمل كردن بوحى نيست مانند خطاهاى حواسى در اداركات واقعى و خطاهايى كه تشخيص صلاح و فساد و نفخ و ضرر امور تكوينى يا در علوم اعتبارى واقع مى شود و از موضوع اين بحث خارج است. كه البته از قرآن شريف استفاده مى شود كه انبياء در هر سه قسمت فوق معصومند، اما قسمت اول، از آيه شريفه (فعبث الله النبيين ميشرين و منذرين وانزل مهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس...) تا آنجا كه مى فرمايد (فهدى الله الذين آمنوا لما اختلف فيد من الحق باذنه) استفاده مى شود كه منظور از مبعوث كردن پيغمبران با بشارت و تهديد فرستادن كتاب با ايشان اين است كه حق اعتقادات و حق اعمال را براى مردم بيان كنند و آنان را رهنمون شوند و البته پروردگار در كار خودش خطا نمى كند و هرچه كه اراده كند تحقق مى پذيرد بنابراين قطعاً بايد چنين بشود يعنى بايد ايشان وحى الهى را بدون كم و كاست بفهمند، و چون ايشان را براى هدايت مردم و رساندن پيامهاى خود برانگيخت ناچار بايد رسالت خود را كامل و بدون غلط و خطا تبليغ نمايند و در آيه (52) سوره طه مى فرمايد: (ولايضل ربى و لايسفى) و در آيه (3) سوره طلاق مى فرمايد: (ان الله بالغ امره قد جعل الله كل شى قدرا) و در آيه (21) سوره يوسف مى فرمايد: (واله غالب على امره).دليل ديگر بر عصمت ايشان آيه (28) از سوره جن است كه مى فرمايد: (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احداً لا من ارتضى من رسول فانه يسلن من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا ارسالات ربهم و احاط بمالديهم واحصى كل شى عدراً).ظاهر اين آيه اين است كه خدا پيغمبرانش را بوحى اختصاص داده، و ايشان را برغيب مطلع ساخته، و ار پيش و پس و همه اطراف و جوانب محفوظ داشته تا وحى الهى از ناحيه شياطين يا غير از آن زوال يا تغييرى نپذيرد و ايشان هم پيامهاى پروردگار را چنانچه بايد و شايد بمرده برسانند؛ نظير آن آيه (64) سوره مريم است كه از قول ملادكه مى فرمايد: (و ما نتنزل الا بامر ريگ له ما بين آيدينا و ماخلفنا و ما بين ذبن و ماكان ريگ نسيا) اين آيه دلالت دارد بر اينكه وحى از هنگامى كه شروع به نزول مى كند تا موقعى كه به پيغمبر مى رسد و بوسيله او به مردم تبليغ مى شود از هرگونه تغيير و تبديل محفوظ و مصون است.(1)از اين دليلها مى توان عصمت ايشان را علاوه بر جنبه فوق از معصيت نيز اثبات نمود چرا كه اگر اين شخص از طرف خداوند پيامبر است گفتار و كردارش دليل دو پيام متناقض است و دو مطلب متناقض حق نيست، زيرا هر يك ديگرى را باطل مى كند و از اين رو سخنانش مطمئن نمى شود، دليل ديگر بر عصمت ايشان از هر حيث آيه (90) سوره انعام است كه مى فرمايد: (اولئك الذين هداهم الله فبهدا هم اقتدا) انبيا عليهم السلام به طور حتم از طرف خدا هدايت يافته اند، و در آيه (33) شورنه زير مى فرمايد: (و من يضل الله مما له من هاد و من يهدى الله فما له من مرضل) و در آيه (17) سوره كهف مى فرمايد: (من يهدى الله فهو المهتد) بنابراين هر كسى از طرف خدا هدايت شد هيچ گمراه كننده ايى در او تاثير نخواهد كرد و هيچ گمراهى با او راه نخواهد يافت و از آنجاييكه هر معصيتى گمراهى است مانند آيه (64) سوره يس (الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو بين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم و لقد اضل منكم جبلاً كثيرا).پس ساحت انبيا از صدور معصيت و خطا در فهم و رساندن وحى منزه است. دليل ديگر، آيه (68) از سوره نساء است (و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا) بضميمه آيه (7) سوره حمد (اهدانا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين). در اين تائيد آيه (7) سوره حمد آيه (59) سوره مريم است كه مى فرمايد (اولئك الذين انعم الله عليهم من البين من ذريه آدم و من حملنا مع نوح و من ذرية ابراهيم و اسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و يكياً مختاف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا) كه اين آيه اشاره به هدايت الهى به پيامبران است.دليل ديگر عصمت پيغمبران آيه (63) از سوره نسا است كه مى فرمايد (و ما ارسلنا من رسول الايطاع باذن اله) در اين آيه علت ارسال پيغمبران منحصراً اطاعت كردن مردم از ايشان شمرده شده، و اين بدين معنى است كه مردم از گفتار و رفتار پيغمبران اطاعت و پيروى مى كنند و اگر پيغمبر در فهم تبليغ وحى خطا كند لازمه اش اراده پروردگار خطا و باطل باشد و اگر معصيتى از پيغمبر سرزند چه در گفتار و چه در كردار ناچار مبغوض خدا است و چون همان عمل يا قول مورد اطاعت مردم واقع مى شود و بايد محبوب خدا باشد اين تناقص است و خداوند از تناقض منزه است.(2) حال در مورد امامان شيعه(ع) حداقل از دو راه مى توان عصمت آنها را اثبات نمود، راه عقلى و را سندى است.اما در مورد وجود الگوى كامل بدون هيچ عيب و نقصى براى مسلمانان باشد، آيه تطهير نيز تصريع كامل و قوى در مورد عصمت اهل بيت دارد. آيه تطهير عملاً حساسترين و روشنترين و سرنوشت سازترين آيه و نص است براى آينده است و راز اين همه درگيريها و دست و پازدنها در همين است و آن سو بيشترين تاكيد اهل بيت(ع) بر تفسير درست اين آيه است.

آيه در مقام مدح و ثنا

ابن حجر هيمى، دانشمند اهل سنت نيز به وجود اين قراين اينگونه اعتراف مى كند:(3) «آيه يا كلمه انما كه مفيد حصر است شروع شده است تا بيان كند كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدى شك و گناه در چيزى كه بايد به آن ايمان داشت از آنان و نيز پاكيزگى آنها از تمامى اصول و اخلاق مذموم است. حكمت ختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان به بالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است، تنوين آن هم تعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مى باشد كه اين طهارت از جنس طهارت متعارف و مانوى مردمان نيست، آنگاه پيامبر(ص) تمام آنانرا با تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده است با اين دعا تاكيد مى فرمايد كه خداوند اينان اهل بيت(ع) من هستند و ناپاكى را از آنان دور كن و نيز با داخل كردن خود در شمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش بهرحال اين قراين و شواهد انحصار و اختصاص آيه را در گروه خاصى نشان مى دهد و اين مانع از پذيرش اراده تشريعى است كه مربوط به همه انسانها و هدف تعاليم تمامى انبيا در جهت آن مى باشد.

شيخ طوسى دراين باره مى فرمايد:(4)

اراده خداوند ار دو مورد خالى نيست يا اينكه كرده است براى هر يك از آنها انجام اطاعات و اختناب از معاصى را و يا اينكه با اين اراده در حق آنها لطفى نموده است؛ مورد اول جايز نيست، زيرا چنين اراده اى را خداوند در حق همه متكلفين نموده است و اختصاص به اهل بيت(ع) ندارد و از آنجا كه اين آيه در مقام مدح اهل بيت(ع) است توسط اين آيه خداوند اهل بيت(ع) را اختصاص داده است كه ديگران در آن شريك نيستند پس چگونه آيه را حل كنيم بر چيزى كه اختصاص را از بين مى برد و از آنجا كه انما جارى مجراى ليس است يعنى خداوند اراده نكرده است مگر اذهاب رجسى را از اهل بيت(ع) و اين دلالت مى كند كه اذهاب رجسى در آنها تحقق يافته است. شيخ طبرسى نيز مطلب مشابه فوق در كتاب احتجاج طبرسى(5) نقل كرده است.علامه طباطبايى در الميزان خود در بخش مبسوط و دقيق مى نويسد:

كلمه آنها در آيه انحصار خواست خداوند را مى رساند و مى فهماند كه خواسته رجسى و پليدى را از اهل بيت(ع) دور كند و به آنان عصمت دهد و كلمه اهل بيت(ع) چه اينكه صرفا براى اختصاص باشد تاغير اهل خانه داخل حكم نشوند و چه اينكه نوعى مدح باشد و چه اينكه ندا به معناى يا اهل بيت(ع) بوده باشد، على اليحال دلالت دارد براينكه دور كردن رجسى و پليدى از آنان و تطهيرشان مسئله ايست مختص آنان، بنابراين در آيه شريفه، در حقيقت دو انحصار بكار رفته است:يكى انحصار اراده و خواست خداوند و در بردن و دور كردن رجسى از اهل بيت(ع) و دوم انحصار اين اذهاب و دورى پليدى فقط از اهل بيت(ع) و اگر بگويند مراد به بردن رجسى و تطهير اهل بيت(ع) تنها همان تقوى دينى و اجتناب از نواحى و امتثال اوامر است و معنا اين است كه خداوند از اين تكاليف دينى كه متوجه شما كرده است سودى نمى برد و نمى خواهد سودى ببرد بلكه مى خواهد شما را پاك كند و پليدى را از شما دور نمايد و در نتيجه آيه در حد آيه (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم) (مائده/6) مى باشد بايد گفت چنين معناى با هيچيك از اقوال در مصداق اهل بيت(ع) سازگار نيست زيرا اين معنا با اختصاص آيه به اهل بيت(ع) منافات دارد زيرا خداوند اين گونه تطهير را براى عموم مسلمانان و تكليفى به احكام دين مى خواهد به براى خصوص اهل بيت(ع) و حال آنكه گفتيم انحصار تطهير در اهل بيت(ع) است.(6)ملاحظه ظهور نوعى كلمه اراده نيز مى تواند دليل بر تكوينى بودن اراده باشد با اين توضيح كه اگر لفظى غير معناى ظاهر استعمال شود پيدا است كه اين استعمال محتاج قرينه است و با نبودن آن حمل بر معناى ظاهر مى شود شك است كه ظهور ارادده در معناى تكوينى است و استعمال آن نيز در اين معنا شايع و فراوان است بطوريكه مى توان گفت استعمال اين كلمه در تشريعى اندك و نادر است و در قرآن كريم در 138 مورد كلمه اراده بكار رفته است و قريب 135 مورد آن در تكوينى استعمال شده است. از اينجا نتيجه مى گيريم كه اراده در آيه تطهير با ملاك ظهور و كثرت استعمال بر تكوينى قابل حمل است مگر آنكه قرينه اى برخلاف داشته باشيم.(7)

دلايل مدعيان اراده تشريعى

عمده دانشمندان اهل سنت اراده را در آيه شريفه از نوع تشريعى مى دانند و معتقدند از آنجا كه آيه شريفه تطهير دليل امر و نهى به زنان پيامبر(ص) و علت تكليف به بانوان است لذا اراده تشريعى خواهد بود.(8) سيدعلى ابطحى در كتاب آيه تطهير فى احاديث الفرقين، ماحصل استدلال آنان را اينگونه بيان مى دارد: «آيه در سياق آيات نازله در احكام زنان و بيان وظايف شرعى آنان است و غرضى از آن بيان علت تكليف به اين احكام است كه آن اراده اذهاب رجسى و تطهيرى است كه لايق شان آنها باشد تا كمال حاصل گردد و مراتب عاليه به دست آيد لذا آيه تطهير نظير آيه و خواست (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم) و حصرو تاكيد و ساير قراينى كه شيعه علت اراده تكوينى مى دانند براى اهميت موضوع امت و احتمام به شان زنان پيامبر و اين قراين دال بر تكوينى نيست بكله دال بر آن است كه مطلوب در آنها اين است كه در درجه اى رفع از طهارت قرار بگيرند كه شايسته آن شوند كه خداوند با قول (تطهيراً) از آنان ياد كند لذا آيه (يا نساء النبى لستين كاحد من النساء ان التقتين فلا تحصن بالقول فيطمع الذى فى فلبه مرض و قلن قولا معرونا) و آيه (من يفنت فكين لله و لرسوله و يعمل صالى نوتها اجرها مريتين و اعتدنالها رزقاً كريما) و معنى اين است كه هر كدان از انان پيامبر اگر بخدا ايمان بياورند، و عمل به وظايف خواسته شده كنند پس براى آنها حاصل مى شود طهارت كاملى كه خداوند اراده كرده است حصول و نيل آنرا.اين استدلال از چند جهت ضعيف و بى پايه است:1- مهمترين دليل امر و نهى مفسران براى اين ديدگاه سياق آيات است و معتقدند آيه دليل امر و نهى زنان پيامبر است حال آنكه موضوع آيه تطهير با آيات بانوان يكى نيست. و سياق هرگاه در برابر نصوص قطعيه قرار گيرد ارجعيت ساقط مى شود. قراين داخلى و خارجى وحدت سياق را فتغنى مى كند و حتى اگر در سياق بودن آيه تطهير را هم بپذيريم مخاطبان يكى نخواهد بود و هرگاه بدانيم مخاطب آيه تطهير همسران پيامبر نخواهند بود دليلى براى اين ادعا باقى نخواهد ماند.2- اگر معترضه بودن آيه را هم لحاظ كنيم هيچگونه توجيهى به تشريع احكام قبلى مندرج در ساير آن آيات نمى شود و آيات بيانيه نمى تواند قرينه اراده تشريعى در مقام باشد(9).3- تشريعى بودن اراده با ظاهر آيه سازگار نيست زيرا ادات حصر و تاكيد مانع از پذيرش اراده تشريعى خواهند بود.4- اگر بگوييم اراده در آيه تطهير تشريعى است، پايه جستجو كنيم كه اراده تشريعى به عبارت ديگر قانون يا قوانينى كه در اين آيه پايه گذارى شده است چيست آيا اين برنامه جز اطاعت از رسول(ص) گرد فحشا و نكشتن توجه به آخرت، دل نبستن به دنيا، انجام دادن اعمال شايسته و عدم آميزش با بيگانگان است و آيا اين مواد فقط آيين نامه اهل بيت(ع) است يا همه مردم و تمام بانوان، برنامه زندگى آنها توجه و پياده كردن اين مواد اساسى است بنابراين اراده تشريعى اجراء اين مواد براى همه مردم است، اطاعت از رسول(ص) از همه و براى همه كارهاى رسوا نكردن از همه و براى همه عدم آميزش با بيگانه براى همه اينها مرادى نيست كه اراده تشريعى تنها از اهل بيت(ع) خواستار باشد درحاليكه مى بينيم و به اتفاق همه مفسرين، آيه تطهير يك گونه مزيت براى اهل بيت(ع) ثابت مى كند و اختصاص به آنها مى دهد و رنگ تعيين و فوق قانون دارند و بالاخره اگر اراده تشريعى باشد وحتى براى ويژگى اهل بيت(ع) به نظر نمى رسد و مزيت اختصاصى براى آنان ثابت نمى شود ولى اگر تكوينى باشد مى توان مزيتى اختصاصى به خاندان ويژه رسالت داشته باشد و استفاده از آيه اثبات اختصاصى برترى درباره اهل بيت(ع) است لامحاله يايه اذغان نمود كه اراده در آيه كريمهن تشريعى نيست.(10)5- در استدلال اين گروه آمده بود كه آيه تطهير در حد آيه وضو است و همانطوريكه در آنجا اراده تشريع است اينجا هم تشريعى است زيرا همانطور كه در آيه تطهير اذهاب رجسى فعل خداوند است در آنجا هم تطهير عمل خداوند است و فاعل (ليطهركم) ضميرى است كه به خداوند برمى گردد. در پاسخ بايد گفت در آيه وضو و آياتى نظير آن، آنچه مسلم است، قادر متعال در مقام تشريع و قانون گذارى طهارت سه گانه و اشتراط نماز با آنهاست و همين تناسب قانونگذارى روشن مى كند كه منظور از تطهير دفع قذرات جسمانى و دنبال آن رسيدن به طهارت واقعى و معنوى است و رفع اينگونه كثافات و آلودگيها فعل شخص مكلف است نه خداوند بنابراين با قرينه اول آيه مشخص مى شود كه منظور آن است كه مقام مقدسى حق، قانون طهارت آورده تا شما خود را از آلودگيها و كثافتها نظيف نمايد و واضح مى گردد كه اراده در آن جز تشريع قانون طهارت چيز ديگرى نباشد.(11)در روايات از يكسوى اين آيت الهى فضيلتى بزرگ بر ان الله تلقى شده است كه به هيچ روى يا تشريعى بودن اراده در آيه سازگارى ندارد چنانكه على(ع) در ضمن خطابه اى بلند فرمود: هان مردمان فضيلت الهى را بشناسيد و گزينش الهى را برگزينيد و بدانيد كه خداوند بر ما فضيلت دارد و ما را برتر دانسته كه فرموده است (انما يريد الله...) خداوند ما را از زشتيها و پليديها -نهان و پنهان- پيراسته و هرگونه پستى و پليدى را از ما دور داشته است بدين سان با شيوه حق استوار هستيم و مخالف -هرآنچه بر باطل است...(12)- از سوى ديگر رواياتى كه نشانگر پيراستن و زدودن زمينه هاى آلودگى در آن بسيار است و در آنها غالباً به اين آيت الهى استناد شده است بسى فراتر از آن است كه به شمار آيد و اين همه جز تكوينى بودن اراده سازگارى ندارد.(13)

آيا آيه تطهير شرعى است

آلوسى صاحب تفسير روح المعانى در بيان معناى آيه، به تكوينى بودن اراده اعتراف مى كند اما در ادامه شرط آن را اطاعت از اوامر و نواحى مى داند. خلاصه استدلال او چنين است: آيه تطهير به منزله تعليل اوامر و نواحى آيات بيانيه است و خداوند متعال اراده فرمود كه پليدى ها را از بيت نبوت برپايه و به پاكى و طهارت آراسته كند بنابراين امر و نهى به اهل بيت(ع) براى آزمايش آنها نيست بلكه براى رسيدن به فضيلت هاى است پس باملاحظه اين ملازمعه يك معناى شرطى پديد مى آيد كه اگر اوامر خدا را اطاعت كنند و اگر از نواحى خودارى نمايند انگاه است كه اذهاب رجسى و پليدى و ايجاب طهارت در اين خاندان مى شود. يعنى اراده مشروط است به اطاعه اوامر و خوددارى از نواهى است(14) در پاسخ بايد گفت اولا تكوينى بودن اراده با اين شرط تشريعى است نه تكوينى(15) و اعتراف به اينكه اراده تكوينى است ولى شرط است تصديق ضمنى است يا انكه اراده تشريعى است و اين امر مختص اهل بيت(ع) نخواهد بود.

چرا پيامبر با تكوينى بودن آيه، دعا فرمودند

آلوسى مى نويسد: «برخى استدلال مى كنند كه نمى تواند اراده تكوينى باشد زيرا مراد در اراده تكوينى خداوند، قهرى بودن آن و عديه امكان تخلف از اراده ان نمايند كه در اين صورت دعاى پيامبر(ص) پس از نزول آيه تطهير (اللهم هولاء اهل بيتى فاذحب عنهم الرجس...) چه معناى دارد چرا كه دعاى رسول خدا ملزم مى كند كه اراده تكوينى نباشد.(16)در پاسخ بايد گفت كه دعاى پيامبر(ص) تنها براى معرفى اهل بيت(ع) است ايشان به خدا معرفى مى كنند تا مردم بدانند اهل بيت(ع) چه كسانى هستند والا اگر اراده تشريعى هم باشد همين اشكال بكله روشن تر از آن پديده مى آيد چه معنا دارد پيامبر(ص) بفرمايد خدايا اهل بيت(ع) را مشمول امر و نهى خودت قرار بده و آثار شوم نواحى بواسطه نهى آنها دورشان فرما، مگر اوامر و نواهى آيات توجه آنها نيست كه پيامبر(ص) طلب مشمول درباره اهل بيت(ع) كند.(17)

عصمت نتيجه آيه

از مجموع آنچه در مفهوم و مصداق رجسى و تطهير و نوع اراده در آيه شريفه مى توان نتيجه گرفت كه مفاد آيه بر تزكيه اهل بيت(ع) از هرگونه گناه، دلالت دارد و اين تزكيه قطعاً محقق شده است لذا مى توان عصمت را براى آنان ثابت نمود. زيرا هرگاه بپذيريم رجسى هرگونه ناپاكى را دربر مى گيرد و اطلاق بر تمام پليدى ها دارد و اراده را نيز اراده تكوينى بدانيم ناچار بايد بپذيريم كه در خوره اراده تكوينى اراده خداوند از مراد خود قطعاً جدا نخواهد شد و اراده خداوند اين است كه از اهل بيت(ع) اذهاب رجس نمايد و آنان را تطهير نمايد و اين اراده در عالم واقع بايد انجام گيرد و اطلاق رجسى و اذهاب آن و تاكيد با تطهير جز با عصمت تناسب ندارد.اين آيه شريفه يكى از ادله عصمت اهل بيت(ع) است كه يكى از اهل بيت(ع) خود رسول اكرم(ص) است. عصمت از اعتقاد و عمل باطل است و مراد از تطهير، زايل ساختن اثر رجسى بوسيله وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق پس معناى آيه اين شد كه خداى سبحان مستمرا و دائماً اراده دارد شمار را به اين موهبت يعنى اختصاص دهد به اين طريق كه اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما ببرد و به حالت يا و به جاى آن عصمتى بياورد كه حتى اثرى از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهايتان نباشد.(18)عموم دانشمندان و مفسران شيعه با تكوينى دانستن اراده در آيه تطهير استدلال مى كنند كه محال است مراد از اراده خداوند سرپيچى كند لذا آيه صراحت در عصمت دارد.(19) محمدمهدى آصفى در بيانى كاملتر مى نويسد: «وقتى روشن شد كه مقصود از اراده در اين آيه شريفه اراده تكوينيه است پس ديگر ممكن نيست كه مراد از اراده خداوند سرپيچى كند و ممكن نيست كه بر ساحت ان حضرات سلام الله عليهم گرد ناپاكى بنشيند و اين از بديهات عقل و منطق است كه يك فرد مسلمان نمى تواند در محال بودن تخلف مراد از اراده خداوند شك كند كه خود فرموده است «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» (يس/82) پس محال است كه آنها ناپاكى سربزند و اين معناى اراده با حصرى كمه كلمه انما مى رساند سازگار است. پس حكم آيه شريفه طهارت بر اهل بيت(ع) واجب و رجسى و ناپاكى بر آنان ممتنع است.(20)

چند شبهه

صراحت آيه شريفه در بيان عصمت اهل كساء، برخى از مفسران عامه را بر اين پندار غلط واداشت با طرح مسائلى آيه را از دلالت اصلى خود خارج كنند و ان را به گونه اى بيان نمايد تا هرگونه فريت و برترى را منتفى نمايد. در اين راستا چند تشكيك پاسخ داده مى شود.1- كسى كه گناهى از او سر بزند سپس توبه نمايد او مطهر از ان شده است، لذا تطهير كه اراده خداوند و دعاى پيامبر(ص) است به معناى عصمت نخواهد بود.(21)در پاسخ بايد گفت مغفرت انسان را از گناه حادث در نفسى تطهير نمى كند بكله از او وجوب عقوبت را دفع مى كند و مذنب هنگام ذنب غير مطهرات و به بيانى ديگر با غفران و بخششى اثر وضعى حرام و قبح ذاتى آن را از بين نمى ورد و آن اثر وضعى در روح شخص باقى مى ماند و رواياتى كه مى گويند «التائب من ذنب كمن لاذنب له» نمى تواند اين پاسخ را مورد اشكال قرار دهد زيرا چه بسا مراد از اين همسانى، همسانى در رفع عقوبت باشد.(22) بهمين دليل از آيه (ولاينال عهدى الظالمين) يكى از مصاديق عصمت محسوب مى شود چرا كه آيه مذكور به امامت حضرت ابراهيم و امامت پس از آن اشاره مى كند و عصمت از هرگونه لغزشى، گناه و باطل، را شرط آن قرار مى دهد. در حقيقت كسى كه بلغزد و مرتكب گناه مى شود به خود ظلم كرده است و ظالم محسوب مى شود و نمى تواند مصداق آيه فوق باشد حتى اگر توبه كرده باشد و بنابراين شرط امامت عصمت است.2- در صورتيكه آيه تطهير افاده معناى عصمت كند بايد صحابه خصوصاً آنهاكه در غزوه بدر بوده اند از جمله معصومين باشند زيرا خداوند در حق آنها نيز فرمود (لكن يريد الله ليطهركم وليتم نعمته عليكم) (مائده/6) زيرا تمام كردن نعمت بدون حفظ از معاصى و شرشيطان قابل تصور نيست و نيز در جاى ديگر در همين زمينه مى فرمايد (ليطهركم يه و يذهب عتكم رجسى الشيطان) (انفال/11) لذا اگر تطهير افاده معناى عصمت كند طبق اين آيات صحابه از ديگران به آن سزاوارترند.(23)در پاسخ بايد گفت بررسى سياق و سمت و سوى هر آيه و سبب نزول هر كدام مى تواند پاسخ مناسبى به اين شبهه باشد. در ايه ششم از سوره مائده همانطور كه قبلاً ذكر شد سخن از تشريع وضو و تيمم است و تطهير در آن آيه ناظر به حكمى تشريعى است و در آيه يازدهم از سوره انفعال هم بحث از سبب فرو فرستادن باران بر اهل بدر است، مى فرمايد خداوند باران را بر شما نازل كرد تا شما را پاكيزه گرادند و وسوسه شيطان را از دلهايتان بزدايد اين آيه شريفه مويد رواياتى است كه مى گويد: كفار قبل از مسلمين به لب چاه رسيدند و مسلمين وقتى پياده شدند كه كفار آب را گرفته بودند و انان ناچار در زمين خشك و ريگزار پياده شدند بعد از مدتى كه مسلمانان محدث و طيب شده بودند و همه دچار تشنگى بودند شيطان در دلهاى آنان وسوسه كرد و گفت دشمنان شما آب را گرفتند و اينك شما با نجاست و جنابت نماز مى خوانيد و پاهايتان در ريگ فرو مى رود لذا خداوند ياران را بر ايشان بارانيد و همه با آن غسل جنابت كرده و خود را از حديث تطهير نمودند و وسوسه شيطان را از دل آنان زدود(24) لذا روشن است كه تطهير در اين آيه ناظر بر تطهير از گناهان نيست و به سمت و سوى آن با آيه تطهير تفاوت دارد لذا اين شبهه نمى تواند هدف آنان را تامين نمايد.

3- آيه تطهير بر عدم عصمت دلالت مى كند و نه بر عصمت

بعضى از مفسران اهل سنت نه تنها بر عصمت اعتقاد ندارند بكله عدم را از آيه تطهير بيان مى كند. زيرا در حق كسى كه طاهر است نمى گويند (انى اريد ان اطهره) به خاطر امتناع از تحصيل حاصل و نهايت اينكه اشخاص مذكور رضى الله عنهم محفوظ از گناه هستند بعد از تعلق اراده خداوند به از بين بردن رجسى در آنها و اگر افاده معناى عصمت مى كرد بايد فرمود: (ان الله اذهب عنكم نه يريد)(25)در جواب بايد گفت كه

گاهى اوقات اذهاب به معنى ازاله آنچه موجودات بكار مى روند و گاهى اوقات در منع از وارد شدن چيزى و محلى كه قابليت پذيرش آن را دارد مثل اين آيه (كذلك ينصرف عنه السو و الفحشاء) (يوسف /24) چرا كه يوسف قطعاً دچار فحشاء نشر شما هم در دعاء مى گويد (هدف الله عنك السو و اذهب الله عنك كل فخدور)(26)اگر استدلال فوق درست است پس اينكه مى گوئيم اهدنا الصراط المستقيم اعتراف به عدم هدايت خواهد بود و دليل بر ضلالت در حالى ما در اين دعاى هميشگى استمرار وضع موجود و يا افزايش هدايت را درخواست مى نمائيم.شيعه و سنى پيامبر(ص) را در مفاد آيه داخل مى دانند حال نمى توان بار نظر بر ساير اهل بيت(ع) در معناى ديگرى به تعبير ديگر امكان ندارد كه آى ه اذهاب رجسى و معناى متناقض داشته باشد.(27) حتى اگر بپذيريم كه اذهاب رجسى مى تواند در يكسايه ناظر به دو معنا باشد و در مورد ساير اهل بيت(ع) دلالت بر دفع پليدى داشته باشد مخدور ديگرى پيش مى آيد و آن اينكه امام حسن و امام حسين(ع) در زمان نزول آيه خردسال بودند و هيچ گناهى از آنان صادر نشده بود پس اين هم بار يك تناقض ديگر كه پليدى را به دو امام نسبت مى دهد.(28)آيا اعتراف ائمه(ع) بر گناه با عصمت آنها تناقض استسوال اين است كه چه طور مى شود شيعه بر عصمت اهل بيت(ع) احتجاج مى كند حال اينكه على(ع) در دعاهاى خود طلب استغفار مى كند و اين سازگارى ندارد.(29)علامه مجلسى در حياة القلوب در پاسخ مى گويد: «اين نكته را به چند شكل مى توان تاويل كرد1- ترك مستحب و فعل مكروه را گاهى گناه و مصعيت مى نمايند بلكه ارتكاب بعضى از مباحاب نظر به جلالت و بفعت شان آنها تعبير به گناه مى شود به اعتبار پستى اين مرتبه نسبت به ساير احوال ايشان چنانچه ساحب كشف الضمه فرموده است كه اكثر اوقات ايشان به ياد خدا و مراقبت الهى مصروف است و ظاهرا ايشان علا اعلى متعلق پس گاهى كه از آن مرتبه نزول مى كننند و مشغول خوردن و آشاميدن و مباحات مى شوند اينها را گناه مى نامند و از آن استغفار مى كنند.2- هرگاه مرتكب بعضى از امور گردند از معاشرت خلق و تكميل و هدايت ايشان كه از جانب حقتعالى مامور به آنها شده اند پس عود كنند و به مقام قرب وصال و مناجات حضرت حق، چون اين مرتبه عظيم تر از آن مرتبه است خود را مقصر مى بينند و استغفار و تضرع مى كنند.3- چون علوم و فضايل و عصمت ايشان را از لطف و فضل جناب اقدسى الهى است ديگر اين نبود ممكن بود كه انواع معاصى از ايشان صادر شود چون نظر به اين حالت خويش مى نمايد و اقرار به فضل پروردگار و عجز و نقص خويش مى نمايند.4- چون مراتب معرفت غير متناهى است و انبيا مواد صيا پوسته در ترقينه در حصول كمالات و صعود بر معراج قرب و در هر ساعتى از ساعات بكله در هر آنى كه مرتبه سابقه را نسبت به اين مرتبه قاصر مى دانند و عبادات را كه با آن محال واقع شده خود را در آن مقصر مى دانند و از آن استغفار مى كنند.(30)

آيا اراده تكوينى مستلزم جبر است

در جواب اين شبهه كه عصمت و پاكى آنان از گناه جبرى است. و لذا صدور گناه غيرممكن خواهد شد و اين فضيلت اجبارى و هيچگونه مزيتى براى آنان ايجاد نمى كند(31) بايد گفت كه اين شبهه فقط در عصمت اهل بيت(ع) به وجود نمى آيد بلكه چنين ايرادى بر عصمت انبيا(ع) و پيامبراكرم(ص) نيز مى توان وارد كرد حال آنكه در مورد عصمت انبياء خصوصاً پيامبراكرم(ص) ترديدى نيست. در پاسخ اين شبهه بايد گفت اگر مفاد آيه اين باشد كه خدا خواسته است اهل بيت(ع) مصونيت از گناه داشته باشند و حافظ اين اراده پروردگار است جاى ترديد خواهد بود .لى با دقت در مفاد آيه كريمه مى بينيم كه چيز ديگرى مراد است، كلمه ليذهب در تركيب كلام مفعول به «يريد» است يعنى «يريدالله ان يذهب عنكم الرجس» خدا اراده ربودن و دور نگهداشتن شما را كرده است «از رجس» و در آيات ديگرى همچينن تركيبى مشاهده مى شود كه گاهى يريد با «لام» آمده و گاهى با «آن» مثلاً در آيه 55 سوره توبه مى فرمايد: (انما يريدالله ان يغدبهم بها فى الدنيا) كه در آيه 85 همين سوره مى فرمايد: (انما يريد الله ان يعذبهم بها فى الدنيا) كه لام در آيه اول به معناى «آن» است و همانطور كه «ان بعذبهم» در آيه دوم مفعول يريد است «ليعذبهم» در آيه اول نيز مفهول يريد است با اين توضيح روشن شد كه تعلق اراده در آيه تطهير اذهاب است يعنى خداند اراده كرده است دور كردن را، دور كردن رجس را از اهل بيت(ع) به اين معنى كه بين اهل بيت(ع) و رجسها فاصله بياندازد، فاصله اى ايجاد كرده است تا هرگز به پليدى نزديك نباشد و همين ايجاد فاصله آنها را منزه و ميرا مى كند. اين فاصله عنايت است و اين عنايت اختصاصى است و هيچگونه جبرى در عدم صدور گناه نيست. پس دورى آنها از گناه و فاصله ميان آنها و طغيان معلول عصمت روح و انشراح صدر و عدم ابتلا به امراض روحى است اما پيدايش اين عنايت به اين طبقه خاص نموده است.(32)راه ديگر پاسخ به اين شبهه اين است كه در عصمت يعنى محال بودن صدور گناه و خلاف از معصوم و اين محال بودن صدور گناه ناشى از تربيت ويژه و بالا رفتن نيروى اراده و كنترل نفس و تاييدات و امدادهاى غيبى الهى به بنده اش مى باشد در حدى كه با وجود اين فرازهاى تكاملى صدور گناه و خلاف از آن بنده محال است. پس معنى عصمت بالا بردن اراده و تكامل آن در حدى كه صدور گناه و مخالفت با خداوند و پيروى از هوى و هوس محال باشد.(33) مصداق اين مفهوم براى اكثر مومنين ملموس است.

عصمت و امامت

با پذيرش اصل عصمت و رفع شبهات از حول و حوش آن در خصوص اهل بيت(ع) آيا اراده خداوند فقط بر عصمت بدون لحاظ هيچ غرض ديگرى تعلق گرفته است و آيا جامعه اسلامى از اين موهبت الهى بهره اى مى بردكاملاً بديهى است كه اراده خداوند در عصمت اين گروه براى كى حكمت و هدف عاليترين تعلق گرفته است، اين حكمت و هدف به گروهى اختصاص داده است تا جامعه اسلامى از اين تربيت ويژه الهى بهره مند شوند، آنان را از لغزشهاى در امان ساخته است تا جامعه را از افتادن در پرتگاه هاى لغزنده گناه و عصيان باز دارد و به تعبيت ديگر هدف نهايى مصلحت مردم است. و اين اراده به منظور غايت به امت اسلام است. اين گروه بايد پاك باشند تا جامعه براساس طهارت بنيانگذارى شود(34) و اين دقيقاً دليل اصلى ايه شريفه (لاينال عهدى الظالمين) و اينكه در حديث ثقلين قران را در كنار عترت و اهل بيت(ع) قرار داده شده اند.و در پايان استمرار عصمت در اهل بيت(ع) در دوازده امام بوده كه احاديث و روايات نقل شده از پيامبر از سنى و شيعه زياد و نياز به بحث ندارد چرا كه اگر ما بپذريم كه اصل بست در اهل كسا متمركز است پذيرش بقيه ائمه امرى ساده و سهل الوصول خواهد بود.

نتيجه گيرى

پس از رحلت پيامبر تاريخ شاهد مهمترين انحراف را بخود ديد كه اين انحراف از سقيفه شروع شد و تا الان هم ادامه دارد. آيا مى توان تصور كرد كه پيامبراكرم(ص) اين انحراف را و يا سرنوشت اسلام پس از رحلت وى را بدون تدبير رها كرده باشد در اين راستا بررسى آيات قرآنى مرتبط به بحث عصمت مخصوصاً عصمت اهل بيت(ع) حايز اهميت است كه در مباحث گذشته ابعاد مختلف آيه تطهير بعنوان مهمترين سند عصمت اهل بيت(ع) مورد بررسى قرار گرفت و به شبهات مختلف پيرامون اين آيه پاسخ داده شد و در پايان حديث ثقلين و آيه (لاينال عهدى الظالمين) نيز مورد تفحص قرار داده شد.

منابع

فارسى

- طباطبائى، سيدمحمدحسين، تفسيرالميزان، ج 2، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1366ه.- طبرسى، ابومنصور احمد بن على بن ابيطالب، احتجاج طبرسى، ترجمه حسن مصطفوى، ج 2، چاپ سوم، انتشارات كتابخانه سنايى.- قرشى، على اكبر، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعث، 1370ه.- كاشانى، ملافتح الله، تفسير كبير نهج الصاديقين فى الزام المخالفين، ج 10، تهران كتابفروشى اسلاميه، 1346ه.- ميبدى، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسوار وعده الابرار، معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى، ج 10، تهران، انتشارات آيه كبير، 1361ه.

عربى

- آصفى، محمدمهدى، آيه التطهير، قم، دارالقرآن الكريم، 1411ه.ق.- آلوسى بغدادى، ابى فضل شهاب الدين سيدمحمود روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، ج 30، بى جا، دارالفكر، بى تا.- ابطحى، سيدعلى موحد، آيه التطهير، فى احاديث الفريقين، ج 2، چاپ اول، قم، مولف، 1405ه.- ابن منظور، ابى فضل جمال الدين، محمد بن مكرمه، لسان العرب، ج 15، قم، نشر ادب و حوزه 1404 ه.ق.- يضاوى، ناصرالدين ابى سعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازى، تفسير بيضاوى، ج 4، چاپ اول، بيروت، موسسه اعلمى للمطبوعات، 1410 ه.ق.- تسترى، نورالله، احقاق الحق و ازصاق الباطل، چاپ اول، ج 19، قم انتشارات كتابخانه آيه الله العظمى مرعشى نجفى،بى تا.- طباطبائى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1372 ه.ق.- طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 10، چاپ اول، بيروت، دارالحياء التراث العربى، 1412 ه.- عاملى، سيدجعفر مرتضى، اهل البيت فى آيه التطهير، چاپ اول، بيروت، دارالامير، 1413ه.ق.- قاسمى، محمدجمال الدين، محاسن التاويل (تفسير قاسمى) تحقيق محمد فواد عبدالباقى، ج 7، چاپ اول، بيروت، موسسه التاريخ العربى، 1415- مجلسى، محمدباقر، بحارالنوار الجامعه لدور الخبار الائمه الاطهار(ع)، ج 110، چاپ دوم، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 ه.- مرعشى حسينى، شهاب الدين، تعاليق احقاق الحق و انصاق الباطل، چاپ اول، ج 19، قم، انتشارات كتابخانه آيه الله العظمى مرعشى، بى تا.- ميتمى قلى، احمد بن فجر، الصواعق المحرقه فى الرد على اهل البدع و الزفذقه، باحاشيه و تعليق عبدالواهاب عبدالطيف، چاپ دوم، مصر، قلبة القاهره، 1385 ه.

مقالات

- مهدوى راد، محمدعلى، تفسير ماثور كمبودها و كفايتها، يادنامه خاتمى (مجموعه مقالات على و تحقيقى در بزرگداشت آيت الله حاج سيد روح الله خاتمى اردكانى) به اهتمام محمدتقى فاضل مبيدى، بى جا، موسسه معارف اسلامى، امام رضا(ع)، 1376.

1) تفسير الميزان ج 2، ترجمه استاد سيدمحمدباقر موسوى همدانى، ص 187 تا 190.2) محمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن.3) اصفى، محمدمهدى، آيه تطهير، قم، دارالقرآن الكريم، 1411ه.ق.4) ابن جعفربن محمد بن حسن، شيخ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، ج 8، بى جا، مكتب الاسلام الاسلامى، 1409، ص 310.5) طبرسى، البوالمنصور، احمدبن على بن ابيطالب، احتجاج طبرسى، ترجمه حسن مصطفوى، ج 2، چاپ سوم، انتشارات كتابخانه سنايى.6) الميزان، علامه طباطبايى.7) اشرافى، شهاب الدين، ولتكرافى، محمدفاضل، اهل بيت يا چهره هاى درخشان در آيه تطهير، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.8) بيضادى، ناصرالدين ابى سعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازى، تفسير بيضاوى، ج 4، چاپ اول، موسسه اعلمى 1400، ه.ق.9) لنكرانى و اشراقى، ص 94.10) لنكرانى و اشراقى....11) لنگرانى و اشراقى...، ص 91.12) عروسى جويزى، عبدعلى بن جمعه، تفسير نورالثقلين، ج 5، چاپ چهارم، قم،...13) مهدوى راد، محمدعلى، تفسير ماثور كمبودها و كفايتها، يادنامه خاتمى، مجموعه مقالات علمى....14) آلوسى، ج 22، ص 18.15) سيدجعفر مرتضى العاملى، ص 203.16) آلوسى، ج 22، ص 18.17) سيدجعفر مرتضى العاملى، ص 205.18) الميزان، محمدحسين طباطبايى، ج 16، ص 231.19) ملافتح الله، كاشانى، ج 7، ص 219؛ نورالله قسقرى، ج 2، ص 564؛ سيدعلى اكبر قرضى، ج 8، ص 355.20) آصفى محمدمهدى، ص 24.21) محمدجمال الدين قاسمى، ج 5، ص 510.22) شهاب الدين حسينى، رعشى، ج 2، ص /562.23) آلوسى، ج 22، ص 20.24) طبرسى، مجمع البيان، ج 8، ص 465؛ محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 16، ص 332.25) آلوسى، ج 22، ص 25.26) سيدعلى موحد، ابطحى، ج 2، ص 64.27) سيدعلى موحد، ابطحى، ج 2، ص 64.28) سيدجعفر مرتضى عاملى، ص 208.29) آلوسى، ج 22، ص 17.30) مجلسى، محمدباقر، حياةالقلوب در امامت، ج 2، تهران، انتشارات كتابفروشى اساديه، 1388، ه.ق.، ص 22.31) قاسمى، جمال الدين،...، ص 59.32) لنكرانى، اشراقى، ص 101 و 110.33) مهدوى راد، محمدعلى، ص 96.34) لنكرانى و اشراقى، ص 141-138.

/ 1