فلسفه امامت از منظر صدرا
«تحليلى از شخصيت و اوصاف امامان (ع) از ديدگاه حكمت متعاليه»
دكتر سيد يحيى يثربى اشاره حافظ از دست مده دولت اين كشتى نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنيادت امام، مشعل فروزان هدايت است و امامت، كشتى نجات ازطوفان حيات مادى. از آنجا كه اين موضوع از اصول و مسائل مكتب تشيعمىباشد، علماى بزرگوار و محققان و اهل كلام پيوسته در باره آن بهبحث و بررسى پرداختهاند. نوشتههاى كوتاه و بلند و كتابهاى كوچك و بزرگ در باره امامت، شانامام، مصداق امام، اوصاف امامان و غيره كم نداريم. آنچه در اينمختصر تقديم علاقهمندان خاندان عصمت مىگردد، پژوهشى است در جهتتبيين و تحليل امامت و اوصاف امامان، بر پايه اصول و قواعد حكمتمتعاليه صدر المتالهين شيرازى -قدس سره حكمت متعاليه كه درقرن دهم هجرى به وسيله ملا صدرا تنظيم گشت، با بهرهگيرى همزمان ويكسان از مبانى مشاء و عرفان اسلامى، مىتواند به عنوان بنيادىاستوار و كارآمد براى تبيين بسيارى از اصول و مسائل دينى موردبهره بردارى قرار گيرد. خود ملا صدرا از اين بنياد، براى حل معضلاتىاز قبيل اثبات واجب، توحيد، دفع شبهه ابن كمونه، علم الهى، حدوثعالم، معاد جسمانى و غيره بهره گرفته است. اما بدون شك، نتايج وآثار مبانى اين حكمت، بيش از اين در حل مشكلات فكرى مىتواند نقشداشته باشد. اينك، براى نمونه يكى از مسائل مهم اعتقادى شيعه را بر مبناى حكمتمتعاليه بررسى كنيم. با بهرهگيرى از مبانى حكمت متعاليه، به تبيينشان و جايگاه امامت مىپردازيم و مسائل مهمى را حول اين محورتوضيح مىدهيم كه از آن جمله است: عينيت مقام امامت; مبناى يكايك اوصاف امام; ارتباط و پيوند اين اوصاف با امام; ارتباط و پيوند اين اوصاف با يكديگر; و دهها نكته باريكتر از موى. نكته جالب توجه اينكه، صدر المتالهين در كتاب حجت، در شرحى كه براصول كافى نوشته، برخى از مسائل مربوط به نبوت و امامت را نه برپايه اصول حكمت متعاليه، بلكه بر اساس مبانى مشائى تبيين نمودهاست. از جمله وحى و الهام را بر اساس كمال قوه نظرى و برترى قوهحدس كه مبناى فلسفه مشائى اسلامى است تفسير نموده است. 1 و نيزمسئله استمرار وجود امام را، بدون توجه به موضوع قوس نزولى وصعودى وجود، بر پايه قاعده امكان اشرف كه از قواعد حكمت اشراقاست، تفسير و تبيين نموده است، در صورتى كه تبيين آن بر اساس اصولو قواعد حكمت متعاليه، بسيار قويتر و روشنتر مىباشد. به هر حال، اين نوشته تلاشى است از اين حقير كه اميدوارم مقبولدرگاه حق قرارگيرد و وسيلهاى باشد براى توسل به دامن ولايت. ازمحققان ارجمند انتظار دارم كه از راهنمائى و تذكر در جهت تكميلاين بحث دريغ نفرمايند. يا مولا مددى كه: با تو آن عهد كه در وادى ايمن بستيم همچو موسى ارنى گوى به ميقات بريم 1- امامت چيست؟ «ان الامامة اجل قدرا و اعظم شانا من ان يبلغها الناس بعقولهم اوينالوها بآرائهم او يقيموا اماما باختيارهم». «امامرضا (ع») 2 «جدا شان امامتبرتر و بالاتر از آن است كه: - با عقل و انديشه عادى بتوان شناخت; - يا با راى و نظر مردم، آن را به دست آورد; - يا با تعيين و انتخاب مردم، آن را تعيينكرد.» امامت در مكتب تشيع اهميت ويژهاى دارد و يك اصل اساسى ازاصول اعتقادى پيروان اين مكتب است. از ديدگاه اين مكتب، جانشينپيامبر خاتم (ص) بايد داراى صفاتى باشد كه آنها را به طور كلىمىتوان در موارد زير خلاصه كرد: 1- مقام امامت مربوط به يك استعداد و شايستگى عينى ويژهاى است كهاين شايستگى محصول عطا و عنايت الهى است و لذا اكتساب شخص، ياانتخاب و انتصاب مردم در تحقق آن نقشى ندارد. 3 2- امام به طور مستمر با امدادهاى غيبى و الهام آسمانى موردحمايت و تاييد قرار مىگيرد و از اينجاست كه امام در هر عصرى ازبالاترين درجه علم و آگاهى برخوردار بوده و از همه مصالح و اسرارلازم براى سعادت دنيا و آخرت مردم آگاه است. 4 3- امام ناظر و حاكم بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست. 5 4- امام داراى صفت عصمتبوده از گناه و لغزش در امان استبنابر اينامام هر عصرى با تقواترين و عادلترين انسان زمان بوده و دربالاترين درجه فضيلت اخلاقى و عملى قرار دارد. 6 5- امام مىتواند كارهاى خارق العادهاى به عنوان معجزه و كرامت درزمينه علم و عمل داشته باشد. 7 6- در هر عصرى تنها يك نفر به عنوان امام، مرجع و فرمانرواى مطلقدين و دنياى مردم است. 8 7- مادامى كه انسان در جهان هستى وجود داشته باشد، جهان بىامامنخواهد بود. 9 8- اطاعت و پيروى امام در ظاهر و باطن و در امور مربوط به دنيا وآخرت سبب نجات و سعادت بوده و مخالفتبا وى عامل شقاوت و هلاكتخواهد بود. 10 2- مبانى فلسفى صفات ائمه (ع)
در اينجا هدف ما بيان مبانى واقعيت وعينيت اين صفات در وجود امام است و اينكه چرا اين صفات در وجودامام به يكديگر مىپيوندند. البته موضوع امام و امامت در كتب كلامى بر اساس مبانى كلامى موردبحث قرار گرفته است و اوصاف ائمه نيز با استناد به مبانى كلامىاثبات شدهاست. از قبيل:استناد به قاعده «لطف» در اثبات وجود امام و همين طور استنادبه نقل در اثبات صفات ائمه ونيز بهرهگيرى از مبانى كلامى ديگر ازقبيل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمتبر اساس همينمبانى. 11 اما منظور ما در اين مقاله، تحليل و تبيين صفات وروابط صفات ائمه بر اساس مبانى حكمت متعاليه صدر المتالهين است. براى توضيح اين مطلب لازم استبه اصول و مبانى فلسفى چندىتوجه كنيم. الف- جهان هستى داراى مراتب و درجاتى است كه اين درجات و مراتباز دو جهت مطروحاند يكى قوس نزول و ديگرى قوس صعود. در قوس نزول بعد از مبداء هستى، عالم عقول و مجردات قرار دارد وسپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده و در قوس صعود نيز از جهانماده به جهان مثال مىرسيم و از جهان مثال به جهان مجردات. قوس نزول لازمه نظام عليت در جهان هستى است و به اين معنا كه بهخاطر ضعف هر معلولى نسبتبه علتخود هرچه از مبداء هستى دورترمىشويم به مرتبه ضعيفترى از وجود مىرسيم. 12 مبناى قوس صعودحركتبنيادى و جوهرى جهان ماده است كه صدر المتالهين آن را مطرحنمود و اثبات كرد. 13 بنابر حركت جوهرى جهان ماده يكپارچه در حال خروج از قوه به فعلاست و بديهى است كه فعليت تام جز با نيل به درجه تجرد تام حاصلنمىگردد پس حركت جهان ماده، جهان ماده را خود به خود در مسير تجردقرار مىدهد. ب- اما موضوع تحول و تبديل يك موجود مادى به موجود مجرد، بدونفرض و قبول يك اصل اساسى ديگر امكانپذير نيست و آن اصل اساسى«كون جامع» بودن وجود انسان استبه اين معنا كه در جهان هستى هرموجودى حد معينى دارد اما يكى از موجودات جهان يعنى انسان بهتنهايى شامل تمام حدود عالم هستى است و لذا آن را عالم صغير نيزمىگويند. اين مضمون در ضمن بيتى منسوب به حضرت على (ع) چنين آمدهاست: و تحسب انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر 14 بنابراين در ميان موجودات جهان، فقط انسان است كه مىتواند ميانجهان ماده و جهان مجردات رابطه و پيوند برقرار سازد و در واقعوجود انسان رابطه و پل پيوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستىاست و انسان بستر و موضوع حركتى است از قوه بى نهايت تا فعليتنامتناهى; بنابراين قوس صعود در محدوده وجود انسان از پايينتريندرجه هستى تا بالاترين درجه آن قابل تحقق است. از ضعيفترين مرحله جماد تا عاليترين مرحله جماد، آنگاه انتقالاز جمادى به نباتى، سپس سير و تحول از پايينترين مرحله نبات تابالاترين مرحله آن، آنگاه انتقال به مرحله حيوان و تحول در مراتبمختلف حيوانيت و رسيدن به آخرين درجه وجود حيوانى، آنگاه انتقالاز عالم حيوان به عالم انسان و تحول در مراتب مختلف آن و نيل بهعاليترين درجه تجرد با عبور از عالم ماده و عالم مثال و وصول بهآستان حق و فنا در حق آنگاه بقا به حق. مولوى اين انتقالها را بهنام مرگ مطرح مىكند و چنين مىسرايد: از جمادى مردم و نامى شدم وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيوانى و آدم شدم
جمله ديگر بميرم از بشر
وز ملك هم بايدم جستن
بار ديگر از ملك قربان شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گويدم كانا اليه راجعون 15
پس چه ترسم، كى ز مردن كم شدم
تا بر آرم از ملايك بال و پر
ز جو كل شىء هالك الا وجهه
آنچه اندر وهم نايد آن شوم
گويدم كانا اليه راجعون 15
گويدم كانا اليه راجعون 15
هر وصف ز عينى كه بود قابل آن
بر قدر قبول عين گشتهاست عيان 21
بر قدر قبول عين گشتهاست عيان 21
بر قدر قبول عين گشتهاست عيان 21
جان نباشد جز خبر در آزمون
جان ما، از جان حيوان بيشتر
پس فزون از ما، جان ملك
از ملك جان خداوندان دل
ز آن سبب آدم بود مسجودشان
ور نه بهتر را سجود دونترى
كى پسندد عدل و لطف كرگار
جان چو افزون شد گذشت از انتها
شد مطيعش جان جمله چيزها
هر كه را افزون خبر، جانش فزون
از چه زان رو كه فزون دارد خبر
كو منزه شد از حس مشترك
باشد افزون، تو تحير را بهل
جان او افزونتر است از بودشان
امر كردن هيچ نبود در خورى
كه گلى سجده كند در پيش خار
شد مطيعش جان جمله چيزها
شد مطيعش جان جمله چيزها
الف- عينيت مقام امامت و صفات امام:
چنان كه گفتيم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترين مقامرا دارد و امامت و صفات امام از اين درجه برتر وجود سرچشمهمىگيرند و چون كمالات وجودى يك امر خارجى و عينى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت. اين نكته راحضرت رضا (ع) در ضمن روايتشماره 518 مطرح مىكند و در همين حديثمقام امامت را بالاتر از آن مىداند كه مردم بتوانند با نصب انتخابخود تحقق بخشند بلكه تنها وظيفه مردم، معرفت اوليا مىباشد. 37 چند نكته: 1- امام را بايد خداوند معرفى و منصوب كند نه مردم، چون در سيرصعود وجود مقامات بالا مىتوانند مقامات پايين را بشناسند امامقامات پايين قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس بايد امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم. 38 و گر نهمردم يا دچار اشتباه شده، و غير امام را بجاى امام برمى گزينند;در حالى كه مقام امامت، جز در شان و شايستگى آن فرد برترى كهداراى درجه وجودى امام است نبوده، و ديگران كه مراتب ناقصتر وپايينترى از نظر كمالات وجودى قرار دارند، دستشان از آن مقام كوتاهاست كه: «لا ينال عهدى الظالمين». 39 چنان كه حضرت رضا (ع) نيز بر اين موضوع كه ديگران نمىتوانند در جاىامام قرار گيرند، تاكيد فرمودهاند. 40 و يا اصولا به انكار اصلامامت مىپردازند. زيرا امام نيز همانند پيامبر ظاهرا انسان است ومردم دليلى ندارند كه وجود حقيقتبرترى در فرد بخصوصى را باوركنندو لذا بايد امام را نبى اكرم يا امام قبلى معرفى كند، تا مردمدچار اشتباه و انكار نشوند. 2- مقام امامتيك مقام اعطائى است، نه كسبى انسان كه «كون جامع»است. و همه درجات وجود، در قلمرو هستى او، بالقوه قابل تحقق است،به برخى از اين درجات، نا خواسته و به صورت غير ارادى نايل مىشودهمانند عبور از مراحل نبات و حيوان. اما نيل به برخى درجات بالاتردر گرو رياضت و تلاش و خودسازى است، كه بدون تلاش و مجاهده «ولادتثانوى» 41 و تحول از مراحل جهان مادى به مقامات جهان مجرداتامكانپذير نيست. جز در مورد «محبوبان» و «مجذوبان سالك» كهسير آنان نه بر اساس رياضت و مجاهده، بلكه نتيجه عنايت و جذبهالهى است. و انبيا و اوليا از محبوباناند. امام رضا عليه السلام براين نكته تاكيد داشته و ائمه را به خاطر همين تفضل الهى، محسودمردم جاهل مىدانند. 42 3- در بر اساس همين تفسير و تبيين مقام امامت، همچون نبوت، مرهونسن و سال افراد نيست، زيرا مبناى رشد امام امداد غيبى و عنايت وجذبه الهى، است، نه رشد ظاهرى و داشتن سن و سال. اين نكته را نيزحضرت رضا (ع) بيان فرمودهاند. 43 و روايات متعددى داريم كه روح وقلب و بدن ائمه با ديگران فرق داشته 44 و حمل و تولد آنان نيزغير عادى است. 45 ب- امام پيوسته مورد امداد و الهام غيبى است
اين امداد و الهامنيز نتيجه تعالى وجودى امام است. چه امام نيز همانند نبى ازدرجه وجودى خاصى برخوردار است كه آن درجه نسبتبه ديگران غير عادىو در حد اعجاز است، و لذا آثار آن نيز چنان كه گذشت در حد اعجازاست كه يكى از آثار آن همين علم خارق العاده امام است. اينك به عنوان نتايج اين اصل، به چند نكته مهم اشاره مىكنيم كهدر احاديث و اخبار نيز برآنها تاكيد شدهاست: 1- امامتباطن نبوت است و با نبوت از يك سرچشمه آب مىخورند. چنان كه حضرت رضا (ع) اين نكته را بيان داشته و تنها فرق نبى و امامرا در آن مىداند كه نبى ملك را ديده و سخن او را مىشنود اما امامكلام ملك را مىشنود ولى او را نمىبيند. 46 و بر اساس اين تفاوت،ائمه را «محدث» و «مفهم» ناميدهاند. 47 2- از آنجا كه امام، از نظر كمالات وجودى، تالى مرتبه نبى نبوده وامامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام وارث به حقعلوم و كتب انبيا است چنان كه حضرت رضا (ع)، ائمه را برگزيدگانالهى و وارثان كتاب حق معرفى مىكند; 48 و امام از همه كتبآسمانى به هر زبانى كه نازل شده باشند، آگاه است. چنان كه حضرتموسى بن جعفر بر اين نكته تصريح فرمودهاند. 49 3- از اين وراثت، در لسان احاديث و اخبار تعبيرهاى گوناگونى داريماز قبيل اينكه: -ائمه، راسخان در علم و عالمان به تاويل آيات قرآناند. و اصولمبناى بطنهاى متعدد قرآن همين تفاوت درجات وجودى انسانهاست كه هركسى بر اساس درجه كمال و تجردش، به درك حقايق قرآنى نايلمىشود. 50- خازن علم الهى و مترجمان وحىاند. 51- ائمه شريك نبى اكرماند، عليهم الصلوة و السلام. 52- علايم و آيات انبياى سلف، نزد ائمهاند، از قبيل الواح و عصاىموسى، خاتم سليمان، پيراهن يوسف، سلاح نبى اكرم (ص) ، و نامههاى مهرشده و صحيفه و جامعه و غيره 53 كه رمزى از وراثت علم و اقتدارانبيا عليهم السلام. - انتقال روح قدسى «روح القدس» از نبى به امام، چنان كه امامصادق (ع) مىفرمايد: «روحى كه به پيامبر اسلام نازل مىشد، به آسمان باز نگشته، بلكه باما امامان باقى مانده است.» 54 4- چون علم امام، علمى لدنى و نتيجه الهام است، داراى خصوصياتزير مىباشد: - امام برترين عالم عصر خويش است، زيرا علم وى از آثار وجود اوستكه آن وجود، برترين درجه وجود، در آن عصر است. 55- علم ائمه،علمى مستمر است، كه هر لحظه از منبع نامتناهى يعنى الهام الهى قوتگرفته و افزايش مىيابد. 56 حضرت موسى بن جعفر (ع) امام هفتممىفرمايند: علم امام سه جهت دارد: گذشته، آينده، حادث، ومىفرمايند كه نوع سوم يعنى «حادث» محصول الهام بر دل امام وابلاغ بر گوش او حاصل مىشود كه برترين نوع علم ائمه، همين است امايادآور مىشوند كه پيامبرى پس از نبى اكرم اسلام (ص) نخواهد آمديعنى، امام را نبايد پيغمبر دانست. 57- امام هرگاه بخواهد چيزىرا بداند، خداوند تعليمش مىدهد. 58- امامان اگر افراد صالح ورازدار و در واقع افرادى متناسب با درجه وجودى خودشان مىيافتند،از همه چيز خبر مىدادند. 59- علم ائمه، يگانه علم مبرا از خطا وخلاف است. 60 ج- امام حاكم و ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست.
بنابراين وحدت وجود و مراتب تشكيكى آن، چنان كه گذشت، امام بهدليل بهرهمندى از بالاترين درجه هستى، در راس هرم امكان قرار داردكه نتيجه آن مسائل زير است: 1- حاكميت تكوينى امام بر جهانممكنات. 61 2- اشراف و نظارت بر جريان حوادث، از جمله بر رفتارانسانها; چنان كه در روايات آمده كه تمامى اعمال انسانها برنبىاكرم (ص) و ائمه (ع) عرضه مىشود. 62 د- امام داراى صفت عصمتبوده و در عاليترين درجه از فضيلت و تقوى است.
ائمه به دليل درجه متعالى وجودى، از آثار متعالى آن درجهبرخوردارند از جمله اين آثار، دورى از خطا و گناه است. زيرا گناهو خطا معلول جهل و نقصان است و امام از جهل و نقصان برى است. كسى كه نه جاهل است و نه دچار نقص و ضعف، چگونه دچار خطا و لغزشمىگردد. از طرف ديگر، مهمترين عامل خطا در انسان، هوى وهوس و شهوتو غضب است اما، از آنجا كه مراتب عالى وجود، اسير و مقيد مراتبپائينتر از خود واقع نمىشوند، پس امام كه در قله هرم هستىقراردارد، هرگز توجهى به جاه و مال و زر و زيور دنيوى نخواهدداشت. نبى اكرم (ص) نيز عينا به همين دليل، توجهى به دنيا نداشت.زيرا آنان به دنبال مطلوب و محبوبى هستند كه در زمين و آسماننمىگنجد، و دنيا و آخرت در برابر او جوى نيرزد; از اين تحليل بهاين نتايج مىتوان دستيافت:1- امام از خطا و گناه معصوم است. 63
2- رهبريت مصون از خطا وانحراف و در انحصار امام بوده، و پيروى، از غيرمعصوم، با وجودمعصوم، خلاف عقل و منطق مىباشد و لذا حضرت رضا (ع) ائمه را نجوم وعلامات هدايت مطرح شده در قرآن مىداند. 64
3- اطاعت رهبر معصوم ازديدگاه عقل و شرع واجب و ضرورى است، چنان كه حضرت موسىبنجعفر وحضرت رضا (ع) تصريح فرمودهاند. 65
4- با احتمال وجود رهبريتمعصوم، به حكم عقل و شرع، تحقيق جستجو براى درك و شناخت او واجب ولازم است. 66
5- با قصور در معرفت امام و تفويض و تسليم به اماممعصوم، اعمال انسان به دليل اهمال در يك وظيفه بنيادى، ارزشنداشته و مقبول نخواهد بود. 67
6- پايدارى و استقامت در ولايتواجب و لازم است و انسان هرگز از ولايتبىنياز نيست. 68
ه- امام مىتواند مصدر اعجاز و كرامتباشد
چنان كه در بحث مربوط به مبانىصفات ائمه بيان شد، فاعليت الهى يعنى قدرت بر ايجاد ماهيات معدوم،و اعدام ماهيات موجود و تصرف در جهان هستى و ماده عالم، در شاندرجات پائين وجود، همانند جماد و نبات و حيوان يستبلكه درانحصار موجودات فوق ماده، يعنى موجودات مفارق و مجرد است.انسان نيز بر اساس مسئله «كون جامع» وقتى در تعالى وجودى بهمقام تجرد دستيابد در واقع، به مقام «كن» نايل آمده استعداد وشايستگى فاعليت الهى را بدست مىآورد و از آنجا كه امام درعاليترين مرحله وجود قراردارد، طبعا فاعليت الهى در شان اوست، وچنان كه علمش درحد اعجاز بود، قدرتش نيز در حد اعجاز است و ايناست فلسفه اعجاز و كرامت علمى و عملى و حسى و معنوى امام. نتيجه آن كه:1- امام به عنوان يك انسان كامل، خليفه خدا در زمين، و مظهر اسمجامع «الله» است كه مستجمع جميع صفات جماليه و جلاليه حق است.از اين حقيقت در لسان احاديث و اخبار بدينگونه تعبير شده كه ائمهبيشترين بهره از «اسم اعظم» يا اينكه ائمه حامل آياتو سلاح انبيايند، كه رمزيست از قدرت و علم الهى آنان. 70
2- ظهور انواع اعجاز و كرامت از امام كاملا مطابق با عقل و منطقاست. چنانكه به امر امام هفتم حضرت موسىبن جعفر (ع) درختبه حركتآمد، 71 و عصا در دست امام محمد تقى (ع) سخن گفت; 72 چنان كه ازحضرت رضا (ع) اعجاز يد بيضا، 73 و شفاى بيمار 74 و تصرف در مادهجهان، 75 و پاسخ به مسائل علمى 76 و غيبگوئى 77 ثبت و نقل شدهاست. در اين جا، جهت مزيد فايده، سه نكته را بررسى و در باره آن بحثمىكنيم:
نكته اول- پيوند و رابطه علم و قدرت
چنان كه در تحليل فلسفىصفات ائمه بيان گرديد، علم و قدرت خارق العاده، هر دو، از يك اصلسرچشمه مىگيرند، كه همان برترى درجه وجود است. اما نكته جالبى كه در لسان احاديث و اخبار بر آن تاكيد شده، آناست كه علم بر قدرت تقدم دارد يعنى، پايه واساس قدرت، علم و آگاهىاست چنان كه در ضمن روايتى حضرت امام موسىبن جعفر عليهماالسلاممىفرمايند نبى اكرم صلوات الله عليه و آله از انبياى گذشته (ع) اعلمبود و ما وارث علومى هستيم كه ما را بر كارهايى توانايى بخشيده كهانبياى سلف بر آن كارها قدرت نداشتند. ما وارث كتابى هستيم كهتبيان و بيانگر همه چيز است و ما را بر همه چيز چنان كه در قرآن مجيد نيز باين نكته اشاره شده است. 79 به نظر نگارنده، از ديدگاه اصول فلسفه اسلامى، اين نكته ظريف، بدينگونهقابل تحليل و تبيين است كه چنان كه در بحث صفات حقتعالى مطرح شدهاست، علم حق تعالى، علم فعلى است نه انفعالى; يعنى برخلاف علم ما كهاز موجودات جهان بدست مىآيد، علم خداوند انعكاس و تصويرى حاصل ازپديدههاى جهان نيست، بلكه علم او مبداء و منشا پديدههاى جهاناست. به عبارت ديگر، علم ما، انفعال و تاثرى از پديدههاى عالماست، در صورتى كه علم حق تعالى مبدا و مؤثر در پيدايش پديدههامىباشد. در نتيجه علم ما مطابق با پديدهها است اما پيدايشپديدههاى عالم، برابر علم خداست. جهان از علم خدا سرچشمه گرفته وموجودات عالم بر اساس معلومات الهى پديدار مىشوند و به اصطلاح او،فاعل بالعنايه است. 80 بنابراين، چون امام، از نظر درجه وجودى،نزديكترين وجود عصر خود به حق تعالى است و لذا وجود و آثار وجودشجنبه الهى دارد و از اينجاست كه علمش نيز همانند علم خدا، يك علمفعلى است، نه انفعالى و عين قدرت و اراده است; چنان كه در حضرت حقچنين است. 81 و اين است مبنا و رمز ارتباط قدرت به علم كتاب درلسان احاديث و اخبار. نكته دوم- علم و قدرت خارق العاده ائمه و مظلوميت آنان
جاى سئوالاست كه ائمه با اين همه علم و قدرت، كه حتى زمان مرگ خويش رامىدانند و اصولا مرگشان به انتخاب خودشان است، 82 چرا دستبه كارىمىزنند كه به شكست و احيانا مرگ خودشان مىانجامد؟ در پاسخ اينسئوال بايد گفت، چنانكه بيان شد، علم امام نزديكترين علم به علمحق تعالى است و علم حق اساس و پايه قضا و قدر است، پس علم ائمه،علم به قضا و قدر الهى است و اقدامشان، حركت در جهت و مطابق اينقضا و قدر است. تا تكليف شرع انجام پذيرد و فتنه و آزمون انسانهاتحقق يابد.وگرنه هر امامى اگر بخواهد مىتواند نظام جور را برانداخته و بهدست نابودى سپارد. 83 نكته سوم- استثنا در علم و قدرت امام
ممكن است در ضمن احاديث و اخبار به مواردى برخورد كنيم كه امام ازچيزى خبر نداشته باشد يا بر چيزى توانا نباشد، يا خودشان ازنداشتن علم و ناتوانى خود سخن گويند، مانند روايت 659; اين مواردرا با مبانى زير مىتوان تفسير كرد: 1- حركت و جريان، در جهت و مطابقت قضا و قدر الهى 2- استناد به جنبه بشريت و تقيد وجودى آن بزرگواران، چنان كهقيصرى موارد عدم اجابت دعاى نبى اكرم (ص) و خليفه حق را با اينمبنا تفسير مىكند; 84 3- تقيه و رعايت ظرفيت مخاطبان و حاضران مجلس. و- امام واحد دهر است و يگانه زمان
چون امام در راءس مخروط عالمهستى است و بالاترين درجه وجود در عصر خويش و واسطه بلافصل فيضحقتعالى است، بايد از صفات كماليهاى كه در شان اين مرتبه استبهرهمند باشد. از جمله اين صفات، «وحدت» و يگانگى است. يعنى،امام هر عصرى يگانه آن دهر است و جز او امام ديگرى امكانوجود ندارد. نتيجه آنكه:1- در هر عصر و دورانى بيش از يك امام وجود نخواهد داشت. چنان كهحضرت رضا (ع) نيز بر اين نكته تاكيد فرمودهاند.
85
2- امام بعدى،در آخرين لحظات زندگى امام قبلى به اوصاف و علم او متصفمىگردد. 86
3- چنان كه حضرت رضا (ع) بيان داشتهاند، هر امامى بايدامام بعد از خود را معرفى نموده و با انتقال امامت، به اداى امانتبپردازد. 87
4- هر امامى هر چند كه در كنار امام قبلى نباشد، ازلحظه مرگ امام قبلى آگاه شده، و انتقال امامت را به خود، باالهام الهى، 88 و با پيدايش و احساس حالت جديدى در وجود خود، دركمىكند. 89
ز- جهان هستى هرگز بىامام نخواهد بود
اين موضوع كهروى زمين، از حجتحق خالى نخواهد ماند، بر اين اساس استوار است كهوجود امام از طرفى واسطه ضرورى فيض حق در جهان هستى است و لذامادامى كه جهان هستى وجود داشته باشد، وجود امام ضرورى و حتمىخواهد بود. از طرف ديگر، بر اساس نياز انسانها به هدايت آسمانى،امام مشعل فروزان هدايت و امين و حافظ وحى الهى و مرجع تفسير وتاويل كتاب آسمانى است از اين روى تا انسان وجود داشته باشد،امام نيز وجود خواهد داشت; و لذا در معارف ما آمده است كه آخرينفرد در جهان هستى امام خواهد بود و اگر در دنيا جز دو نفر باقىنمانند، يكى از آن دو و حضرت رضا (ع)مىفرمايند: زمين بىحجتخدا ويران مىشود. 91 زيرا كه عالم هستىبىامداد و فيض الهى، جز عدم، سرنوشتى ندارد علاوه بر مبناى مذكور،ضرورت وجود امام را با مبانى زير نيز مىتوان تبيين نمود.1- حقيقت وحى الهى، معانى كلى و بسيطى است كه اذهان معمولى، ظرفيتدرك و تحمل آن را ندارد، و چون قرآن كتاب هميشه وجود داشته باشد;و اين مخاطب حقيقى كه قلب و روحش بستر و جايگاه وحى است، بعد ازپيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله، جز ائمه نمىتواند باشد.چنانكه امام صادق (ع) نيز اين نكته را بيان فرمودهاند. 92
2- فيض و الهام الهى هميشگى است. پس در هر عصرى بايد فردى كهشايسته اين فيض و الهام و لايق نزول ملائكه و روح باشد، وجود داشتهباشد; چنانكه ائمه با موضوع دوام و ادامه وجود شب قدر، پس ازنبى اكرم (ص) به دوام و استمرار امامت استدلال كردهاند. 93
3- با امام حجتخداوند بر خلق اقامه مىگردد. چنانكه حضرت موسىبنجعفر و حضرت رضا عليهم السلام تصريح فرمودهاند. 94
4- ائمه شهداى حقند بر خلق; از لحاظ الگو وسرمشق بودن. نظارت بر اعمال و شهادت در قيامت. 95
ح- اطاعت امام سعادت و مخالفتبا وى مايه بدبختى است
با اوصافى كه براى امامبيان شد، بديهى است كه پيروى از چنين شخصيتى سعادت دنيوى و اخروىانسان را تضمين نموده، مخالفتبا او مايه گمراهى و بدبختى خواهدشد. ائمه اركان عالم هستى و يگانه عامل نجات بشرند. 96 و لذامدعيات دروغين امامت را خلافت الهى و منكران اين منصب خدائى و هركسى كه اين مدعيان و منكران را مسلمان بداند، همگى اهلعذابند. 97- و بگفته رسول اكرم (ص) مرگ، بىمعرفت امام، مرگجاهليت و گمراهى است. 98 ط- شناخت و پيروى امام، لازمه استعداد و شايستگى ويژهاى است.
در لسان اخبار آمده است كه! حديث آل محمد (ص) صعب و مستصعب (دشوارو ديرياب) است كه آن را جز پيامبر مرسل يا ملك مقرب، يا مؤمنى كهدلش آزمون ايمان داده باشد، نمىتواند باور و تحمل كند. 99 و ايننكته ناشى از آن اصل است كه شناخت مقام امامت، مستلزم تعالى وكمال وجودى متناسب با اين مقام ارجمند است; و لذا هر كسى را نرسدكه سر بر آستان جانان سايد. كه آينه و كاسه محدود انسانهاىمعمولى تاب و گنجايش خورشيد درخشان و بحر بىپايان امامت را ندارد. از اين جاست كه امامان معصوم ما (ع) اقرار به ولايت را نيز. همچوناقرار به توحيد، به عالم ذره ارتباط مىدهند 100 و نيز ارواحشيعيان و پيروان ولايت را با خودشان، از يك مايه و طينتمىدانند 101 كه همگى نشانه آن است كه براى معرفت آنان، صفاىباطن و ظرفيت و استعداد ويژهاى لازم است كه آن پاكان جان جهان وجان جاناند; اگرچه بظاهر همچون دگران، يك انسانند: كار پاكان را، قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير، شير
جمله عالم زين سبب گمراه شد
همسرى با انبياء برداشتند
گفته: اينك ما بشر، ايشان بشر
اين ندانستند ايشان، از عمى
اين زمين پاك و آن شورهاست و بد
بحر تلخ و بحر شيرين همعنان
چون بسى ابليس آدم روى هست
الهى با نور خورشيد ولايت
دلهامان را منور فرما. 103
كم كسى ز ابدال حق، آگاه شد
اولياء را همچو خود پنداشتند
ما و ايشان بسته خوابيم و خور
هست فرقى در ميان، بىمنتهى
اين فرشته پاك و آن ديو است و دد
در ميانشان برزخ لايبغيان
پس به هر دستى نشايد داد دست 102
دلهامان را منور فرما. 103
دلهامان را منور فرما. 103
1- شرح اصول كافى، صدر المتالهين، كتاب حجت، باب 3 حديث 1. 2- اصول كافى اثر گرانقدر محمد بن يعقوب كلينى فوت (328 ه) باترجمه حاج سيد جواد مصطفوى چاپ انتشارات علميه اسلاميه طهرانروايتشماره 518. يادآورى: به خاطر رعايت ارزش و اهميتخاص اينكتاب شريف كه در زمان غيبت صغرى، تاليف شده است، و نيز به خاطررعايت اختصار و گنجايش مقاله، همه روايتها، از اين اثر كبيرانتخاب شدهاند، و لذا تنها به ذكر شماره روايتها اكتفا مىكنيم. 3- پيشين، 518. 4- پيشين، 518، 552، 556. 5- پيشين، 491، 495، 692، 694، 686. 6- پيشين، 518، 719، 716. 7- پيشين، 920924، 1299 1295، 1288. 8- پيشين، 518، 923. 9- پيشين، 452454459. 10- پيشين، 481، 483، 515517. 11- تجريدالعقايد خواجه نصير الدين طوسى مقصد پنجم و باب حادى عشرعلامه حلى فصل ششم. 12- شفا، الهيات، مقاله 10 فصل 1 نجات، چاپ دانشگاه تهران، ص 698و 699. 13- الاسفار الاربعه چاپ جديد جلد 3 ص 61 112. 14- شرح ديوان ميبدى چاپ سنگى در حاشيه شرح نهج البلاغه محمد باقرلاهيجانى ص 217. 15- مثنوى، بتصحيح نيكلسون ج2 ص 222. 16- اگرچه بحث اصالت وجود را عرفاى اسلام سالها پيش از صدر المتالهينمطرح كرده بودند اما اين موضوع بوسيله ايشان به بهترين وجهى موردبحث و اثبات قرار گرفت. مراجعه كنيد به اسفار ج 1 ص 38 67 و شرحمنظومه حاج ملا هادى سبزوارى، بخش حكمت، ص 10 15 و نهايه الحكمهعلامه طباطبائى مرحله اول فصل دوم. 17- نهاية الحكمه، مرحله اول فصل سوم. 18- تعليقات مرحوم آملى بر شرح منظومه سبزوارى، ج2، ص294. 19- اسفار، ج7، ص 173، و نيز مراجعه شود به بحث علت و معلول ج 2 ص127 به بعد و بحث عاقل و معقول ج 3 ص 278 به بعد، قونوى به تبعيتعلم از وجود، از نظر كمال و نقص، تصريح دارد، مراجعه كنيد بهنصوص، به اهتمام آقاى سيد جلال الدين آشتيانى، مركز نشر دانشگاهى،ص 13. 20- اسفار، ج 7 ص 179. 21- طرائق الحقايق، ج 7 ص 179. 22- اشارات و تنبيهات، نمط 6 فصل 36، نجاه به تصحيح دانش پژوه، ص379، حكمة الاشراق، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2 ص 110 و 119. 23- ابن عربى، فصوص الحكم، فص اسحاقى. 24- حكمة الاشراق، مجموعه مصنفات، ج2، ص 242، كلمه «كن» اشاره بهآيه 82 سوره 36 است كه: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كنفيكون» عارف نيز در مقام «كن» داراى چنين قدرتى مىشود. يعنىقدرت بر فاعليت الهى. 25- شفا طبيعيات، فن 6 مقاله 4، فصل 4. 26- تلويحات، مجموعه مصنفات، ج 1، ص 113، و نيز مجموعه آثار، ج 3،ص 63 كه براى علم شهودى موطن خاصى، قائل است. 27- المنقذ من الضلال، چاپ مصر، ص 58 60. 28- مبدا و معاد جوادى آملى، ص 33، به نقل از التحصيل بهمنيار ص581. 29- شرح منظومه حكمت چاپ سنگى تهران، ص 179. 30- اشارات و تنبيهات، نمط 6، فصل 14. 31- اشارات و تنبيهات، نمط 3، فصل 15 7. 32- چه بر اساس قول تشكيك در جوهر، تنها اختلاف در افراد يك نوع-مثلا اختلاف افراد انوار - قابل توجيه مىگردد، نه امكان اشتداد دريك فرد معين، به گونهاى كه مثلا يك نور ضعيف به نور قوى تغييريابد. چنين تغيير و اشتدادى تنها بر اساس قبول حركت جوهرى و تشكيكدر وجود كه خود يكى از مقدمات توجيه حركت و جوهرى است، قابل تبيينو تفسير است. ناگفته نماند كه نوعى «تشكيك در جنس»(اصطلاح از مناست) نيز در برخى از منابع مطرح شده است. به اين معنى كه اواخرهريك از مواليد ثلاث، به اوايل ديگرى اتصال دارد، يعنى جماد ازنازلترين نوع خود تا كاملترين نوعش كه نزديك به نبات است، همه راشامل مىشود. و نبات از نوع ضعيف نزديك به جماد، تا نوع قوى نزديكبه حيوان را در بر مىگيرد. و حيوان از انواع ضعيفى از قبيلحلزونها و مرجانها، تا حيوانات كاملترى از قبيل ميمونها را شاملمىگردد. (مراجعه كنيد به: رسائل اخوان الصفا ج 4 ص 280 276 ومقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادى، ج 1 ص 177). البتهدر اين تشكيك هم، انواع بيكديگر تبديل نمىشوند يعنى يك حيوان ضعيفهرگز تبديل به حيوان قوى نمىگردد. حلزون به درجه ميمون ترقىنمىكند. يعنى هميشه حلزون، حلزون مىماند و ميمون، ميمون. بديهىاست كه اين مسئله را نمىتوان مبناى تفسير و قبول قوس صعود قرارداد. 33- اسفار، ج 9 ص 197 194. 34- حكمهالاشراق، پيشين، ص 217. 35- فيه ما فيه، فصل 5. 36- مولوى، مثنوى، تصحيح نيكلسون، ج 1 ص 434. 37- اصول كافى پيشين، روايت 1181 1183. 38- پيشين، 518. 39- قرآن كريم، سوره بقره، آيه 124. 40- اصول كافى روايتشماره 518 و در همين روايتبر لزوم معرفىامام، از طرف پيامبر (ص) تاكيد شده است. 41- اشاره به پيدايش طبيعت ثانوى و تحول وجودى كه ماخوذ است ازحديثى از حضرت عيسى عليه السلام به اين مضمون كه هركس دوباره زادهنشود داخل ملكوت آسمان نمىتواند شد. احاديث مثنوى ص 96 مولوى بهاين نكته اشاره دارد كه: چون دوم بار آدمى زاده بزادپاى خود برفرق علتها نهاد 42- اصول كافى روايت 518 و 521. 43- پيشين، 991. 44- پيشين، 108 105. 45- پيشين، 1004 996. 46- پيشين، 518 و 435. 47- پيشين، از حضرت رضا (ع)، 705 و از امام باقر (ع) 699 و از امامصادق (ع) 697 و 700 و نيز مراجعه شود بهروايتهاى 1024 1020 و1035 1031 و 584 582 و اين كه علم ائمه از اسرار الهى است،ابوالحسن (ع) 656. 48- پيشين، از حضرت رضا (ع)، 559 و در اين باب از ائمه ديگر،روايتهاى 556 552 و 592 589. 49- پيشين، 600 و نيز از امام صادق (ع) روايت 601 و 655 653. 50- پيشين، امام صادق (ع)، 451-449، در مورد ارتباط بطون قرآن بادرجات وجود مراجعه شود به اسفار ج 7 ص 36 به بعد. 51- پيشين، 505 500، جز ائمه، كسى جامع جميع علوم قرآنى نيستامام باقر و صادق (ع) 407 402. 52- پيشين، 680 678. 53- پيشين، امام باقر و امام صادق عليهما السلام، 636 611. 54- پيشين، 715 709، نكته قابل ذكر آنكه حضرت على (ع) اين روح راغير از ملائكه مىداند، روايت 716. 55- پيشين، 677 672، ائمه سرچشمه علوماند، 1037 1036. 56- پيشين، امام صادق (ع)، 556-555 و 652-649 و افزايش در هر شبجمعه 648-464. 57- پيشين، 681. 58- پيشين، امام صادق (ع) 663-661 و 675-672. 59- پيشين، امام باقر و امام صادق (ع) 685-684. 60- پيشين امام باقر و امام صادق (ع)، 637. 61- پيشين، به اين عنوان كه ائمه واسطه فيض حقاند، و خداوند،جريان امور عالم را به آنان تفويض كرده است، روايتهاى 686 و 693694. 62- پيشين، 579-574، ائمه باطن و حقيقت مردم را مىشناسند، حضرترضا (ع) 593. 63- پيشين، 518، 719-716. 64- پيشين، 499-496، تنها ائمه منشا حقاند و ديگران منشاباطلاند 1043-1038 و اهل ذكر شايسته مراجعه و سئوال ائمهاند،حضرت رضا (ع) 545 و خلفا و باب معرفتحق، ائمهاند 508-506 وعلامات و نجوم ائمهاند، حضرت رضا (ع) 1527. 65- پيشين، 481 و 483 و لزوم تسليم 1016-1009. 66- پيشين، 1019-1017 و 1183-1181. 67- پيشين، 468-460 و 966-965. 68- پيشين، 581-580. 69- پيشين، امام باقر (ع) 608 و امام حسن عسگرى 610. 70- مراجعه شود به يادداشتشماره 53. 71- پيشين، 920 در مورد علم غيب آن حضرت به روايتهاى 1287 و 1288مراجعه شود. 72- پيشين، 291. 73 الى 77- بترتيب: 1293، 922، 1295، 1299، 922، 924، 1294 و نيزدر مورد علم غيب ائمه 660-656. 78- پيشين، 599 و 659. 79- قرآن مجيد، سوره 27 آيه 40. 80- شفاىابن سينا، الهيات، مقاله 8 فصل 6، نجات، الهيات مقاله 2فصل 18، اشارات و تنبيهات، نمط 7 فصل 13 و 14 و 22، اسفار ملا صدرا،چاپ جديد ج 6 ص 176 ببعد و ج 7 ص 57. 81- در مورد وحدت علم و اراده واجب مراجعه كنيد به اسفار ج 6 ص331. 82- اصول كافى، پيشين 671-664. 83- پيشين، امام صادق (ع)، 675. 84- سير تكاملى و اصول و مسائل عرفان و تصوف، اثر نگارنده، چاپدانشگاه تبريز ص 467-461 سعدى اين نكته را، در مورد جريان حضرتيعقوب (ع) چنين مطرح مىكند: يكى پرسيد از آن گم كرده فرزندكه اىروشن گهر پير خردمند ز مصرش بوى پيراهن شنيدىچرا در چاه كنعانشنديدى؟ بگفت: احوال ما برق جهان استدمى پيدا و ديگر دم، نهان استگهى بر طارم اعلى نشينمگهى بر پشت پاى خود نبينم «گلستان، بابدوم» 85- اصول كافى، روايت 923. 86- پيشين، امام صادق (ع) 719-717. 87- پيشين، 724-723. 88- پيشين، حضرت رضا (ع) 983. 89- پيشين، امام على النقى (ع) 984. 90- پيشين، 459-455. 91- پيشين، 452-454. 92- پيشين، 498. 93- پيشين، 645-637. 94- پيشين، بترتيب 438 و 440-439. 95- پيشين، 495-491. 96- پيشين، 517-515. 97- پيشين، امام صادق (ع)، 693. 98- پيشين، 971-969. 99- پيشين، 1048-1044. 100- پيشين، 1180-1172. 101- پيشين، و نيز بهاين مضمون كه مؤمنان را از طينت انبياء آفريد1447-1441. و سفينة البحار، ماده طينت. 102- مثنوى مولوى، به تصحيح نيكلسون، ج 1، صص 21 18. 103- اصول كافى، 509 امام باقر (ع) مىفرمايند: و الله... لنور الامامفى قلوب المؤمنين انور من الشمس... (نور امام در دل مؤمنان تابانترز خورشيد است).