چكيده
هر آنچه در قرآن كريم و سنّت معتبر قطعى (از جهت صدور و دلالت) آمده مربوط به دين مى باشد، و لازم است به حقانيّت معارف آن دو اعتقاد داشت و به احكام و دستورالعمل هاى آن ملتزم بود; زيرا هر دو منبع الهى بوده و مصون از خطا مى باشند و تمام معارف آن دو حق است و اعتقاد باطلى در آن ها نيامده است، مگر اين كه خود به بطلان آن اشاره كرده اند. مانند آنچه از افكار جاهلى صدر اسلام نقل شده است.صرف اين كه بخشى از معارف قرآن و سنت از طريق عقل قابل دسترسى باشد، دليل بر غيردينى بودن آن نيست; چون عقل خود در مواردى به تأييد دين نياز دارد. علاوه بر آن، همه نمى توانند به آن معارف عقلى برسند، حال آن كه دين براى عموم مردم است.مقدمه
قرآن كريم، براى هدايت بشر از سوى خداوند نازل شده و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام)نيز از سوى خدا مأمور هدايت مردم هستند و هرچه از طريق اين دو منبع به ما مى رسد، جزو دين به حساب مى آيد و مايه حيات است: «يا ايها الّذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم.» (انفال: 24) اى كسانى كه ايمان آورده ايد [به نداى] خدا و پيامبر پاسخ مثبت دهيد هنگامى كه شما را به چيزى خوانند كه زنده تان مى سازد. مراد ما از دين بودن اين است كه اعتقاد به حقّانيّت تمام معارف قرآن كريم و سنّت قطعى (از جهت صدور و دلالت) و عمل به تمام دستورات و احكام آن دو ضرورى و واجب است. در اين رابطه از طرف برخى نويسندگان شبهاتى مطرح شده است كه به بررسى آن ها مى پردازيم.اشكال مربوط به دين بودن تمام محتواى قرآن و سنّت
گفته مى شود: دين شامل امورى است كه عقل و علوم بشرى نمى تواند به آن برسد; زيرا در تلقى متجددانه، از رابطه دين و انسان، دين براى انسان است و آدمى در ديندارى محققانه (نه مقلدانه) ابتدا تصورى از انسان محتاج به دين دارد، آن گاه دين را براى اين انسان و رفع نياز وى برمى گيرد. و از طرفى، بعضى از احكام و معارفى كه در قرآن و سنَّت آمده است و مربوط به امور عادى زندگى مى شود، براى انسان قابل دسترس است و انسان با استفاده از ره آورد علوم، مى تواند از دين بى نياز شود. بنابراين، مسائلى از قبيل امور طبّى، سماوى و اجتماعى كه در قرآن كريم و روايات آمده، جزو دين نيست و لزوماً صحّت ندارد.در تبيين و توجيه اين نظريه گفته شده است: شأن خداوند، فقط آمريّت و مولائيّت و شأن پيامبران و امامان(عليهم السلام)، منحصر در نبوت و امامت نمى باشد، تا همه سخنان آنان دين محسوب شود و براى ما الزام آور باشد. ممكن است خداوند از باب تفضّل و پيامبران با استفاده از عقل و علم لدنى خود مطالبى را گفته باشند.نقد و بررسى
اين اشكال يكى از مهم ترين اشكالاتى است كه فراروى مدعيان جامعيت دين و شمول آن نسبت به امور اجتماعى، سياسى و علمى، با استفاده از متون دينى قرار گرفته است و برخاسته از توفيق انسان معاصر در علوم مختلف بشرى بوده و مبتنى بر فرضيه اى خاص در باب قلمرو دين است كه مفاد آن اين است كه انسان مى تواند با استفاده از دانش عادى خود، بخش عمده اى از نيازهاى خويش را برطرف كند و در اين زمينه به دين نيازى ندارد. پس قلمرو دين، منحصر به امورى است كه از طريق غير وحى قابل دسترس نباشد.از نقد اين نظريه در باب قلمرو دين در جاى ديگر به تفصيل سخن رفته است. در اين مقال علاوه بر بيان تهافت در كلام مطرح كنندگان اين اشكال و بيان نتايج نامطلوب آن، با اثبات پيچيدگى وجود و نيازهاى انسان و ناتوانى دانش عادى بشرى در شناسايى آن دو و ظنى بودن اغلب يافته هاى علمى بشر، ثابت مى شود كه ما فقط در نيازهاى انحصارى محتاج دين نيستيم تا احكام و معارف خارج از آن بخش در قرآن و روايات، دين محسوب نشود:الف) تهافت در كلام
آنچه در دليل اين شبهه آمده است، با موارد متعدّدى از كلام مدافعان آن تهافت دارد. مثلاً آمده است:دين يعنى كتاب و سنّت قطعى. دين، نفس احكام و معارفى است كه از ناحيه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)به ما رسيده است. دين، يعنى آنچه خداوند فرموده و آنچه در قرآن آمده و آنچه پيشوايان دين گفته اند.يكى از مدافعان اين نظريه، مى نويسد: نسبت بين قلمرو دين و علم و عقل از نظر منطقى عموم و خصوص من وجه است، نه تباين يا تساوى; يعنى گزاره هاى واحد هم مى تواند دينى باشد و هم علمى يا فلسفى، به شرطى كه اعتقاد به آن بر آوردنده اهداف دين باشد.ب. مدعاى بى دليل
كسانى كه اين نظريه را مطرح مى كنند، بر مدعاى خود دليل نياورده اند، بلكه اصلاً نمى توان به امتناع عقلى دخالت دين در امور مربوط به قلمرو علم و عقل، استدلال عقلى كرد. شايد تنها دليل آنان اين باشد كه اگر دين در مورد امورى كه انسان از طريق علوم بشرى به آن مى رسد، بيانى داشته باشد، لغو خواهد بود.براى بيان نادرستى اين سخن، كافى است ثابت شود كه بيان دين در اين گونه موارد لغو نيست. به نظر ما، اگر دين در امور مربوط به علوم بشرى سخنى داشته باشد نه تنها لغو نيست، كه در مواردى ضرورى است. چنان كه صاحب اين اشكال نيز در جاى ديگر معترف است، كه يكى از اهداف و رسالت انبياى الهى، يادآورى امورى است كه عقل مى تواند به آن ها برسد. مانند توحيد كه فطرى نيز مى باشد.توضيح آن كه آنچه با دانش بشرى قابل دسترسى است، يكى از امور زير مى باشد:1ـ امورى كه همه انسان ها درباره آن به نتيجه رسيده اند و هيچ اختلافى با هم ندارند.2ـ امورى كه تنها متفكّران درباره آن به نتيجه رسيده اند و با هم اختلافى ندارند.3ـ امورى كه تنها متفكران در مورد آن به نتايجى رسيده اند، ولى با هم اختلاف دارند.4ـ امورى كه تمام انسان ها در مورد آن به نتايجى رسيده اند، ولى با هم اختلاف دارند.حال بايد ديد، امور دنيوى، مانند مسائل اجتماعى و حكومتى، كه در آن نسبت به دين احساس بى نيازى مى شود، جزو كدام يك از موارد فوق است. در حالت اوّل، اگر دين سخنى نگويد، مشكلى پيش نمى آيد و در حالت دوّم نيز ممكن است، به دليل اعتماد مردم به دانشمندان، ضرورتى به بيان دين نباشد، ولى بيان دين لغو نيست; زيرا اين بيان مى تواند ارشاد به حكم عقل و تأييد آن باشد. چنان كه صاحب اين اشكال نيز قبول دارد كه در مواردى كه دين مؤيد عقل است و با توجه به تغيير و تحول در يافته هاى بشرى و عدم اطمينان صد در صد به آن، به دليل يقينى بودن معارف وحى، از آنچه پيامبران مى آورند، تأثير بيش ترى مى پذيريم. مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى، يكى از اهداف دين را تأييد عقل در كشف حقايق، دانسته است. در حالت سوّم، كه برخى از انديشمندان به خطا رفته اند، اعتماد مردم سلب مى شود و نمى توان گفت: هر كسى به يكى از دانشمندان اعتماد كند; چون هرج و مرج پيش مى آيد. در اين حالت و نيز در حالت چهارم، كه حتى خود مردم هم اختلاف دارند، بيان دين ضرورت دارد.به نظر مى رسد، بيش تر مسائلى كه علوم بشرى به آن پرداخته و مى پردازد، به ويژه آن بخشى كه در قرآن و سنت نيز آمده است، حالت سوّم و چهارم دارند كه بيان دين در آن موارد، نه تنها لغو نيست، بلكه ضرورت دارد. بهترين شاهد بر اين مطلب وجود اختلاف شديد حتى بين دانشمندان است كه در مذاهب مختلف فكرى و اعتقادى گوناگون بشرى ظهور پيدا كرده است كه هر يك ديگرى را خطا مى داند و موجب شده، نتوان به يكى از آن ها اعتماد كرد. اين نيست، مگر به دليل پيچيدگى وجود انسان و محدوديّت دانش بشرى و غير يقينى بودن اغلب آن. براى روشن شدن مطلب درباره ابعاد و مراتب انسان و نيازهاى او و نارسايى دانش بشرى و نياز به دين، توضيح مختصرى مى دهيم.1. انسان موجودى ذو ابعاد و ذو مراتب
انسان، اين گُل سرسبد مخلوقات و خليفه الهى، داراى ويژگى هاى منحصر به فردى است كه از او موجودى پيچيده ساخته و شناخت دقيق وجودش را بسيار دشوار كرده است:
اگر به ظاهر آن پرى پنهان بود
نزد عاقل زان پرى كه مضمر است
آدمى صد بار خود پنهان تر است
آدمى پنهان تر از پريان بود
آدمى صد بار خود پنهان تر است
آدمى صد بار خود پنهان تر است