در قرآن و حديث و فقه و بطور كلّي در متون اسلامي،آب،با اهميّت فراوان تلقّي شده،و دربار? ابن اكسير زندگي،سخن بسيار،و آثار و احكام و آداب بي شمار آمده است كه اگر مشروحاً با توجّه به هم? منابع اسلامي از آن بحث شود،در يك جلد هم نگنجد چه رسد به مقاله اي،و ما نه چنين فرصتي داريم و نه چنين نيّتي، بلكه در اينجا صرفاً به رئوس مسائل اقتباس شده از اسلام و آثار اسلامي فهرست وار اشاره مي كنيم.
آب ماي? حيات
آب مآي? حيات جنبندگان و نباتات است،و اين يكي از معاني آي?: (و جعلنا من الماء كل شي حي ) است. طبرسي سه معني براي اين آي? ذكر كرده است: 1-با آب باران هر چيز زنده اي را حيات بخشيديم. و اين را اصّح دانسته است. 2-هر جانوري را از آب نطفه آفريديم. 3-در آب،حيات حيات هر ذي روح و نمو كننده را قرارداديم،پس حيوانات،نباتات . اشجار را شامل مي شود. معني اوّل بلا آي?: ((و الله خلق كل دابّه من ماء )) موافق است.
امام صادق در حديثي در پاسخ كسي كه از طعم آب سئوال كرده بود فرمود: طعم الماء طعم الحياة: طعم آب طعم حيات است
آب اوّلين مخلوق
رواياتي به عنوان(اوّل ما خلق الله الماء) رسيده و كيفيّت خلقت آب و آفرينش جهان را از پايان ص 1.
آن مادّ? اصلي بيا ن كرده است،كه خود نياز به شرح و تفسير دارد و دانسته نيست كه آن چه نوع آبي بوده است.
و به گفته مرحوم طبرسي،آي?(وكان عرشه علي الماء) دليل است كه پيش از خلقت زمين و آسمان،آب همراه عرش خدا وجود داشته،و آن آب به قدرت خدا قائم بوده نه بر چيزي ديگر . و مراد آن است كه خداوند نخست آب را آفريد و از آن چيزهاي ديگر را.
بنابراين،عرش خدا جسمي و جايي نيست،بلكه كنآي? از سيطره و قدرت نا محدود خداست بر همه چيز،مقام فرمانروايي و قدرت مطلق? حقّ، به تخت پادشاه،كه مركز قدرت و فرمانروائي وي بر كشور است تشبيه گرديده است. و بنابر بعضي از روايات مرا د از عرش خدا علم اوست،و حاملان عرش خدا حاملان علم اويند .
آب مآي? رفاه و آسايش بشر
در قرآن،آب وسيله رفاه و بقا و آسايش بشر شمرده شده كه اگر از ميان برود كسي جز خداوند قادر به آفريدن آن نيست(قل أرءيتم إن اصبح ماؤكم غوراً فمن يأتيكم بماءٍ معينٍ)(أز يصبح مأوها غوراً فلا تستطيع له طلباً)
و اگر مردم بر طريق طاعت گام بردارند،خدا آب گوارا به آنان عنايت كند؛و اگر بخواهد آب خوشگوار را تلخ و شور مي گرداند:(و ألّواستقاموا علي الطّريقة لأسقيناهم ما ءً غدقاً)(وأسقينا هم ماء فرتاً)(لونشاء جعلناه أجاجاً فلولا تشكرون).
آب باران و ثمرات آن
قرآن،بارها و بطور گوناگون،از آب آسمان و نعمت باران ياد كرده و گفته است: اين ما هستيم كه آب آشاميدني شمات را از أبرها نازل مي كنيم نه شما:(أقرءيتم الماء الذي تشربون،انتم انزلتموه من المزن أم نحن المنزلون)
خدا از آسمان،آب نازل مي كند تا زمين مرده را زنده كند:(و ينزّل من اسّماء ماءً فيحيي پايان ص 2.
به الأرض بعد موتها)(سقنها لبّلدٍ ميتٍ)(فأنشرنا به بلدةً ميتاً)(لنحيي به بلدةً ميتاً)(ولئن سأتهم من نزّل من السّماء ماءً فأحيا به ألارض من بعد مويها ليقولنّ الله)(فاحيينا به بلدةً ميتاً)
تا زمين سبز و خرّم شود،و از آن نباتات و ترختها برويد،و انواع ميوه ها و محصولات به دست آيد،شما و چار پايانتان از آنها بهره بريد و ارتزاق كنيد و شما از آن آب بياشاميد:(و تري الأرض هامدةً فإفا أنزلنا عليها الماء اهتزّت وربتو أنبتت من كلّ زوجٍ بهيجٍ)(ألم تر أن الله انزل من اسّماء ماءً فتصبح الأرض مخضّرةً)(و أنزل من السّماء ماءً فأخرج به من الثمرات رزقاً لكم)(هو الّذي أنزل من السّماء ماءً لكم منه شرابٌ و منه شجرٌ فيه تسيمون،ينبت لكم به الزرع و الزّيتون و النّخيلّ و الأعنب و من كلّ الثمرات)(و هو الذّي أنزل من السّماء ماءً فأخرجنا به نبات كلّ شيي)(فأخرجنا منه خضراً نخرج منه حبًّا متراكباً و من النّخل من طلعها... )(فانبتنا به جنّتً و حبّ الحصيد،و النّخل باسقات لها طلعٌ نضيدٌ رزقاً للعباد)
از آسمان آب نازل كرد تا باعث نظافت و طهارت شما گردد:(و ينزّل عليكم من السّماء ماءً ليطهركم و يذهبت عنكم رجز الشيطان... )(و أنزلنا من السّماء ماءً طهوراً)
تا آب در زمين قرار گيرد و از آن،درياها،چشمه ها و نهرها پديد آيد:(و انزلنا من السماء ماءً بقدر فأسكنّه في الرض و إنا علي ذهاب به لقادرون) (ألم تر أنّ الله أنزل من السّماء ماءً فسلكه ينبيع في الأرض... ) (و أنزل من السّماء ماءً فسالت أوديهةٌ بقدرها... ).
آب آسمان مبارك و پر بركت است:(و نزّلنا من السّماء ماءً مباركاً).
در روايات،استشفاء و تبرك جستن به آب باران بخصوص باران(نسيان)توصيه شده است.
همچنين از استشفاء به آب جوشيده،آب سرد،آب گرم، آب شيرين آب زمزم،آب فرات و جز اينها،كما اين كه از تأثير سوء برخي از ْآبها و نهرها از جمله نيل و دجله سخن رفته است. پايان ص 3.
قدر آب باران معيّن است
قرآن،دربار? تحديد و تعيين انداز? مخلوقات خدا مكرّراً سخن گفته،و اين حكم را نسبت به هم? اشياء تعميم داده است:(إنا كلّ شيي خلقناه بقدر) . در مورد آب باران نيز تأيد بر تعيين مقدار آن دارد:(و انزلنا من السّماء ماءً بقدرٍ فأسكنّاه في الأرض)(والْذي نزّل من السّماء ماءً بقدرٍ) .
رابط? باد و باران
در قرآن ارتباط باد و باران بطور دقيق،و به گفت? اهل فنّ منطبق با علم فضا و هواشناسي،مشروحاً آمده است از جمله مي گويد خداوند بادها را مي فرستد تا ابر را برانگيزند و و آن را در فضا بسط مي دهد:(الله الذي يرسل الرّياح فتثير سحاباً فيبسطه في السّماء) .
نكت? مهم قابل ملاحظه آن كه در قرآن،هر جا باد در رابطه با باران آمده همه جا به لفظ(رياح)جمع است كه مورد اعجاب متخصّصان فنّ قرار گرفته و آن را معجزه مي دانند،زيرا ثابت گرديده تا بادها از چند جانب ابرها را احاطه نكنند آن را فشار ندهند. تبديل به باران و آب نمي شود و به همين علّت،قرآن اين گونه از ابرها را(معصرات)بر وزن اسم فاعل يا مفعول ناميده(و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجّاجاً) و اين در تحالي است كه لفظ(ريح) به صيغ? مفرد غالباً نشان? غضب و عذاب و ويراني است و باراني را به دنبال ندارد و به همين جهت آن را(رحيم عقيم) ناميده است:(إذ ارسلنا عليهم الرّيح العقيم) (و امّا عادٌ فأهلكوا بريح صرصرٍعاتيةٍ).
نقط? تراكم و فشار باد را در ابر،اصطلاحاً(خان? باران) مي گويند كه در قرآن از آن به(مزن) تعبير شده است:(ءأنتم أنزانموه من المزن أم نحن المنزلون)
آثار ديگر آب
در حديث،نظر انداختن به آب جاري،فضاي سبز،و روي زيبا باعث جلاي بصر شمرده شده پايان ص 4
است و اين شعر معروف:
ثلاثة يذهبن عن قلبي الحزن الماء و الخضراء و الوجه الحسن
ناظر به همين معناست و شايد از آن حديث اقتباس شده باشد. ابن أسم،منظومه اي در مورد آب دارد كه مضامين آن غالباً از روايات أخذ شده است،بدين مطلع،
سيد كلّ المايعات الماء ما عنه في جميعها غناء
أما تري الوحي إلي النّبي منه جعلنا كلّ شيي حي
به گواهي كشف الآيات در قرآن 63 بار كلم? (ماء) آمده و بارها از أنهار و درياها و آبها و دنيا و ثمرات آنها براي بشر ياد شده است كه شمّه اي از آن آيات قبلاًذكر شد. علاوه بر اين،در ميان نعمتهاي بهشتي از آب،با اهميت خاصي نام برده است و به جز آيات بسيار كه از نهرهاي بهشت ياد كرده،و بارزترين وصف بهشت را(جنّات تجري منت تحتها الأنهار أنهار) قرار داده مانند(و ادخل الّذين آمنو و عملوا الصلحت جنتٍ تجري من تحتها الأنهر خلدين فيها بأذن ربّهم... ياد آور مي شود كه دوزخيان، از بهشتيان آب طلب كنند:(و نادي أصحب النّار أصحب الجنّه أفيضوا علينا من الماء أوممّا رزقكم الله قالو انّ الله حرّمهما علي الكافرين ) .
و نيز بهشتيان،در سآي? اي ممتد،و كنار آب جاري به سر برند،و پسراني زيبا زيبايي جاودان و مخلّد،با ابريقها و كوزه ها و جامهاي آب و شراب بر آنها مي گردند و خدمت مي كنند: (و ظل ممدود،و ماء مسكوب )(يطوف عليهم ولدان مخلّدون،با كواب و أباريق و كاس من معين )
در حديث نبوي آمده است:)الماء سيد الشراب في الدنيا و الآخرة )آب در دنيا و آخرت بهترين و برترين آشاميدني است. آشاميدن از آب كوثر يا حوض كوثر در بهشت آرزوي مؤمنان است در اين باره رواياتي نقل شده و سوره اي از قرآن به نام كوثر مي باشد.
نقش آب در سرگذشت انبياء
آب،در زندگي و سرگذشت انبياي الهي نقشي داشته كه داستانهاي آنان در قرآن از آن پايان ص 5.
حكايت دارد. در طوفان نوح،از آسمان آب فرو ريخت،و از زمين آب جوشيد،و قوم عاصي و بدكار نوح را هلاك كرد،و او به امر خداوند و با راهنمايي او كشتي بساخت،و تنها او و مؤمنان و حيواناتي چند كه در كشتي بودند نجات يافتند و بقي? مردم كافر حتّي فرزند نوح كه با كافران دمساز بود غرق شدند.
همين كشتي نوح در آثار اسلامي رمزي از ولايت اهل بيت گرديده و حديث معروف(مثل اهل بيت كسفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها هلك ) منشأ اين رمز است.
صالح،قوم خود ثمود را با آب آزمايش مي كند كه بايد آب ميان قوم و ناق? وي به نوبت تقسيم شود .
موسي،بر سر آب مدين به دختران شعيب برمي خورد و گوسفندان شعيب را آب مي دهد و از اين راه به ديدار شعيب و كسب معرفت از او،و سرانجام،به دامادي وي توفيق مي يابد .
باز موسي بر لب دريا به خضر دسترسي يافته پس از مشقّت بسيار پير راه را مي جويد و از او ارشاد و هدايت مي طلبد و با اجاز? او در خشكي و دريا ملازمت او را اختيار كرده از او اسرار را فرا مي گيرد .
مادر موسي نيز پيش از آن به فرمان الهي طفل خود را از ترس گماشتگان فرعون در صندوق مي گذارد و به آب سر مي دهد و خداوند مجدداًكودك را به مادر باز مي گرداند .
بني اسرائيل در مصاحبت موسي به طور خارق العاده از دريا عبور مي كنند،و فرعون و لشكريانش كه آنان را دنبال مي كردند در آب غرق مي شوند هنگامي كه بني اسرائيل در بيابان سينا از موسي آب طلب مي كنند وي به امر الهي از سنگ،دوازده چشمه به عدد اسباط و تيره هاي بني اسرائيل جاري مي سازد .
طالوت،بني اسرائيل را با آب مي آزمايد كه هر كس از آن نهر معهود،بياشامد از جرگ? او خارج است و هر كس از آن خودداري كند از مؤمنان است .
رسول اكرم در بيعت رضوان زير درخت و كنار چاه آب حديبّيه براي خويش،و در كنار پايان ص 6.
غدير براي وصايت و ولايت علي از صحابه بيعت گرفت به اعجاز رسول خدا چاه حديبيه كه آب و متروك بود،آبش زياد گرديد .و نيز در سفري،رسول خدا از باقيماند? آب وضوي خود جمعي لب تشنه را سيرآب كرد همان گونه كه با آب دهان خويش چشم درد علي را در *خيبر بهبود بخشيد و اعمال خارق العاده ديگر از قبيل اين كه از سر انگشتانش در حديبيه و در * تبوك آب جاري گرديد .
نظير اين اعمال خارق العاده را به علي (عليه السلام) در صفين و جاهاي ديگر نسبت داده اند سيد حميزي در آن باره قصيده اي ساخته است با اين مطلع:
و لقد سري فيما يسرّ بليلةٍ بعد العشاء بكربلا في موكبٍ
و مرحوم علم الهدي شريف مرتضي آن را شرح كرده است تمام آن قصيده و شرح لغات آن توسط شريف مرتضي،در سفينة البحار آمده است.
از حضرت رضا (عليه السلام) نيز آورده اند كه در بياباني همراهانش را عطش فرا گرفت و او به اعجاز،آب از زمين بيرون آورد و آنان را سيرآب كرددر جنگ صفين،لشكر معاويه آب را به روي علي و لشكرش بستند،امّا همين كه لشكريان علي آب را تصاحب كردند به فرمان علي آب را از لشكر معاويه دريغ نداشتند . همان طور كه علي هنگام محاصر? منزل عثمان توسط مردم،به وي آب رسانيد ،و فرزندش حسين(عليه السلام) نيز به لشكر حرّبن يزيد رياحي كه آمده بودند تا از رفتن حسين به سمت كوفه مانع شوند و عطش بر آنان غلبه كرده بود آب داد،امّا در كربلا لشكر ابن زياد آب را چند شبانه روز به روي حسين و همراهانش بستند .
استسقاء و نماز باران
در روايات اسلامي داستانهاي زيادي از دعاي باران،و استسقاي رسول اكرم و أئمه أهل بيت طي حوادث مختلف،و نزول باران پس از آن به امر خداوند،آمده است . همچنين خليفه دوّم پايان ص 7.
هنگام استسقاء،عباس عموي پيغمبر را وسيله قرار مي داد . نماز استسقاء و آداب و كيفيّت آن در احاديث و در فقه بابي دارد .حضرت ابو طالب در ستايش و مدح رسول اكرم شعر:(و أبيض يستسقي الغمام بوجه) را سروده. و عبدالمطلب براي اهل مكّه از خداوند طلب باران كرده است .
آب و عطش در كربلا
بي آبي و عطش امام حسين و خاندان و يارانش در كربلا يكي از بزرگترين و دلسوزترين مصائب آن واقعه،و دليل آشكار مظلوميت آن بزرگواران و سخت دلي دشمنان آنان است. شيعيان و دوستداران خاندان طهارت،در ايام محرّم،به ياد آن لب تشنگان آب سبيل كنند. و همين امر باعث ساختن و تأسيس هزاران سقّاخانه در بلاد اسلامي با آداب خاص به ياد حسين و تبرك جستن به نام وي گرديده است. همان طور كه براي شرب مردم،آب انبارهاي بي شماري ساخته اند.
بخش مهمّي از مرثيه ها و اشعار مصيبت به زبانهاي عربي،فارسي،تركي،اردو و ساير زبانهاي اسلامي،ناظر به همين مصيبت عطش خاندان طهارت در كربلاست. و از ميان شهداي كربلا عطش كودك شير خوار امام حسين و علي اكبر فرزند بزرگ وي و همچنين جريان سقّايي عباس برادرش با حماس? خاصي ياد مي شود و آه و ناله و غوغاي حاضران را بلن مي سازد و اين شعر محتشم كاشاني ورد زبانهاست:
زان تشنگان هنوز به عيوق مي رسد فرياد العطش ز بيابان كربلا
آب حيات
شايع? آب حيات،گويا ريش? يوناني دارد و از افسانه هاي اسكندر مقدوني سرچشمه گرفته است. ظاهراًدر آثار اسلامي به لحاظ تطبيق نابجاي(ذي القرنين) با اسكندر مقدوني،و اين كه،خضر را هم از همراهان ذي القرنين به شمار آورده اند،به همين مناسبت طول عمر خضر را به سبب نوشيدن آب حيات در ظلمات،دانسته اند كه ذي القرنين در پي آن بود،ولي از خوردن آب حيات و عمر جاويدان محروم گرديد. در اين باره رواياتي هم نقل شده است كه بايد دقيقاً مورد بررسي قرار گيرد. و ما در اين جا فرصت آن را نداريم و نظر قطعي ابراز نمي كنيم. پايان ص 8.
آب و علم
آب،در آي?(و ألّواستقاموا علي الطّريقة لأسقينا هم ماءً غدقاً) از قول امام صادق(عليه السلام) ،به علم تأويل گرديده كه مردم آن را از زبان امامان اهل بيت عليهم السلام مي آموزند علام? مجلسي گفته است استعار? آب از علم شايع است زيرا علم،سبب حيات روح است همان طور كه آب،ماي? حيات بدن است . معّبران خواب نيز آب را به علم تعبير كنند و اگر كسي خواب ببيند كه در آب شنا مي كند آن را نشان? عالم شدن وي مي دانند در بحار النوار بابي به عنوان (إنّهم-الأئمة-عليهم السلام الماء المعين) آمده و حديث سابق الذكر(مثل أهل بيتي كسفينة نوح نيز اشاره اي لطيف به اين معني دارد و به همين مناسبت كوثر به فاطمه و ذرّيه پيغمبر تأويل گرديده و نيز علي را ساقي حوض كوثر شمرده اند كه اين خاندان،درياي علم و معرفتند،لب تشنگان دانش و بينش از آب دانش آنان بايد سيرآب گردند.
وحي الهي نيز،كه سرچشم? حقايق علمي است،در قرآن به آب آسمان تشبيه گرديده كه هر كسي به قدر استعداد خود از آن بهره مند مي گردد ولي براي افراد غير مستعد به منزل? سيل بنياد* است،آب بجاي مانده در زمين به منزل? حق،و كف روي آب به منزل? باطل است:(أنزل من السماء ماءً فسالت أوديه بقدرها فاحتمل السّيل زبدًا رابياً...كذلك يضرب الله الحقّ و الباطل... )
آب در فقه اسلامي
گرچه در بسياري از ابواب و كتب فقه،فروع و مسائلي با آب مرتبط است،امّا آنچه رابطه مستقيم با آب دارد بخش مهمي از كتاب طهارت،كتاب أطعمه و اشربه،كتاب إحياء الموات،كتاب مزارع و مساقات ست كه در اين جا با رعايت اختصار،و به استناد به كتاب شرائع الاسلام اثر ارزند? محقّق حلّي يا محقّق اوّل فقيه معروف امامي(602-676 ه ق) كه معتبرتر و شايعتر از ديگر متون فقهي شيع? اماميه است به ذكر رئوس مسائل آن كتب،اكتفا مي كنيم و در پايان تنها فهرست مسائل ساير ابواب و كتب فقه را كه به آب ارتباط دارد يادآور مي شويم.
به نظر مي رسد اين اندازه بحث فقهي بتواند جايگاه آب را در فقه اسلام به طور كلي نشان دهد. و نمونه اي از آراي ديگر فقهاي اسلام باشد.پايان ص 9.
آب در كتاب طهارت
معمولاً در كتب فقه و حديث،اوّلين كتاب،كتاب طهارت است كه مقدّم? نماز است و نماز هم ستون دين،و به طور كلي،افضل اعمال و عبادات است،و اين حسن مطلع،كه فقه،با طهارت و پاكي و نظافت،آغاز گرديده در حقيقت،به يمن نماز است و از بركت اهميتي است كه اسلام به نماز مي دهد.
به همين علّت،محقّق در شرايع،ركن اوّل از اركان اربع? كتاب طهارت را،در انواع آب و احكام آن قرار داده و خلاصه اين كه:
اقسام آب
آب،دو قسم است: مطلق و مضاف،مطلق آن است كه به طور مطلق و بدون قيد،(آب) گفته شود كه آن در اصل طاهر و مطهّر(طهور به معني طاهر و مطهر است) و مزيل حدث(حالتي كه از جنابت و بول كردن و غير آن حاصل شود) و خبث(اقسام نجاست) مي باشد،و مادامي كه اسم آب بر آن اطلاق شود هر چند اوصاف آن به خودي خود يا به سبب شيء طاهري تغييريابد همين حكم را خواهد داشت.
آب مطلق،سه قسم است: جاري،راكد،آب چاه. آب جاري تنها با غلب? نجاست بر آن به طوري كه يكي از اوصاف ثلاثه يعني: رنگ،بويا طعم آن را تغيير دهد،نجس مي شود و اگر چنين شد بايد آب طاهر بر آن غلبه كند به حدّي كه اثر نجاست زايل شود تا پاك گردد.
آب راكد اگر كمتر از كر باشد(قليل) با ملاقات نجاست نجس،و با ريختن آب كر بر آن پاك شود،و اگر به مقدار كر يا بيشتر باشد(كثير) تنها با تغيير يكي از اوصاف ثلاثه به سبب نجاست نجس،و با ريختن كر بر آن به حدّي كه اثر نجاست زايل شود پاك گردد .
امّا آب چاه،با تغيير اوصاف آن به سبب نجاست اجماعاّ نجس مي شود امّا به مجرد ملاقات با نجس،در نجاست آن ترديد،و اظهر همان نجاست است. آن گاه محقّق طريق تطهير چاه را از هر يك از نجاسات شرح مي دهد اين مسأل? نجاست چاه از زمان شاگرد محقّق،يعني علامه حلّي(648-726) به بعد تغيير قيافه داده و مشهور ميان متأخران آن است كه به مجرد ملاقات با نجس،نجس نمي شود و آنچه در روايات در تطهير چاه آمده همه محمول بر استحباب است. پايان ص 10.
امّا آب باران در حال نزول و يا جريان از ناودان با ملاقات نجاست نجس نمي شود،مگر تغيير اوصاف ثلاثه.
اب مضاف آبي است كه عصار? جسمي باشد يا آب با چيزي مخلوط شود به طوري كه به مطلق به آن آب نگويند. آب مضاف به خودي خود پاك است ولي به اجماع،مزيل حدث نيست و همچنين خبث،بنابر اظهر،ولي در غير طهارت مي تواند استعمال گردد،و با ملاقات نجاست نجس مي شود،چه قليل باشد يا كثير(به مقدار كر) و استعمال آن،در خوراك و شرب جايز نيست و اگر مضاف،طاهر با آب مطلق ممزوج شود،تا وقتي كه آب
مطلق بر آن صادق نباشد رافع* نيست .
آب مستعمل در رفع حدث و خبث
از جمل? احكام آب،آن كه آب مستعمل در رفع نجاست،نجس است چه تغيير يافته باشد خير،و چه در غسل? اوّّل باشد يا دوّم،و چه آلوده به نجاست باشد يا خير. به جز آب استنجاء(شب محل غايط) كه اگر تغييري در ان حاصل نشده باشد پاك است. امّا آب مستعمل در وضو،طاهره مطهّر است و همچنين آب مستعمل در رفع حدث اكبر،ولي در اين كه رافع حديث باشد محل تر و احوط عدم آن است.
موضع بول را حتماً بايد را حتماً بايد با آب شست و اقل آن،مقدار دو برابر بولي است كه بر محل با مانده است. امّا مخرج غايط را با آب مي شويند تا نجاست زايل شود،هر چند بوي ان برطرف نگردد،و اگر از مخرج به اطراف تجاوز كرده باشد جز آب آن را پاك نكند،امّا در صورت ع # تجاوز،انسان ميان به كار بردن آب و سنگ مخيّر است،ولي آب افضل و جمع ميان آن دو اكمل است .
آب نيم خورده
(سؤر) يا نيم خورد? حيوانات به جز سگ و خوك و كافر پاك است و به جز خوارج و غلا# ساير فرق مسلمين پاك هستند،و نيم خورد? آنان هم پاك است. نيم خورد? حيوان نجاست خوار # مرده خوار،مكروه است در صورتي كه موضع ملاقات از عين نجاست خالي باشد. همچنين ني#خورده زن حايض كه بي مبالات باشد،و نيز نيم خورد? قاطر،الاغ،موش،مار و آبي كه قورباغه عقرب در آن مرده همه كراهت دارد. امّا اگر حيواني كه داراي خون جهنده باشد در آب بميرد پايان ص 12.
آب نجس مي شود خوني كه كم باشد و به چشم نيايد آب را نجس نمي كند هر چند احوط نجاست آن است.
آب در وضو
وضو گرفتن و غسل كردن با آبي كه با تابش آفتاب در ظرف گرم شده باشد و همچنين غسل دادن ميّت با آب گرم شده با آتش مكروه است. بول كردن در آب،اعم از جاري و راكد نيز مكروه است. آب،وضو لازم است و بايد صورت و تو دست را تا آرنج شست و سرود و پا را مسح كرد(و به قول اهل سنت پاها را شست) در وضو مستتحبات و آداب و احكامي است كه غالباً با آب مربوط مي شود.
آب در غسل
در غسل نيز آب نيز لازم است. اغسال تو قسمند:غسل واجب،كه شش غسل است:جنابت،حيض،استحاضه،نفاس،مسّ ميت انساني،غسل ميت. و غسل مستحب كه بنابر مشهور 28 غسل است: شانزده غسل در اوقات خاص كه عبارت است از جمعه،شب اوّل رمضان و شبهاي نيمه، 17،19،21،23 آن ماه و شب عيد فطر،روز عيد فطر و قربان،روز عرفه،شب نيم? رجب روز 27 رجب،شب نيم? شعبان،روز عيد غدير و روز مباهله. هفت غسل براي كارهاي خاص كه عبارت است از:احرام،زيارت،كسي كه نماز كسوف را عمداً نخوانده باشد،توبه،نماز حاجت و نماز استخاره.
پنج غسل در امكنه خاص: جهت دخول حرم:(حدود چهار فرسنگ اطراف مكّه)،مسجد الحرام،كعبه،مدينه و مسجد النّبي.
در غسل،بايد آب به هم? اجزاي بدن،حتّي زير ناخنها و موها برسد،و در صورت فقدان آب،به جاي غسل و وضو بايد تيمم كرد،كه آن نيز احكامي دارد مربوط به آب. از اين قبيل پايان ص 12.
كه فقدان آب چگونه محقّق مي شود و نظير آن.
ميّت را سه نوبت غسل دهند: اوّل با آب سدر،دوّم با آب كافور و سوّم با آب خالص،و در صورت نبودن سدر و كافور،همان يك غسل با آب خالص كافي است. و قولي است بر اين كه سه بار با آن غسل دهند و احكام غسل ميّت و فروع مربوط به آن بسيار است و مستحب است كه آب غسل ميّت را در چاه مخصوص به آن رها كنند،نه در چاه فاضلاب و نيز بر روي قبر ميّت آب بريزند.
تطهير بدن و لباس با آب
ازال? نجاست با آب،از جامه و بدن براي نماز و طواف،و دخول در مساجد لازم است،و همچنين از ظروف اكل و شرب. جامه و بدن،از بول،دو بار شستشو مي شود و اگر جام? كسي با سگ و خوك و كافر با رطوبت ملاقات كند شستن آن واجب،و اگر خشك باشد مستحب است آب بر آن بپاشند. امّا در مورد بدن،اگر با رطوبت با آنها ملاقات كند حتماً بايد شسته شود. و قولي است كه اگر خشك باشد آن را با آب مسح كنند ولي اين مطلب ثابت نيست.
احكام نجاسات و كيفيت اجتناب از آنها در نماز و جز آن مفصل است.
تطهير ظرف با آب
ظرف را از ولوغ:(ليسيدن) سگ بايد سه باز شست: دفع? اوْل با خاك بنار قول صحيح تر،ظرف شراب را و ظرفي كه موش در آن مرده باشد،سه بار تنها با آّب بايد شست،و هفت بار بهتر است. امّا در ساير نجاسات،فقط يك بار بشويند و سه بار احوط است. ظرف شراب كه از چوب باشد و يا سفال بدون لعاب،استعمال آن جايز نيست و بعيد است كه با آب پاك شود ولي اقرب پاك شدن آن است پس از ازال? نجاست و سه بار شستن.
آب در كتاب اطعمه و اشربه
مستحب و سزاوار است در ميان مشروبات و مايعات،آب را براي شرب اختيار كنند و بدان التذاذ برند،بخصوص آب شيرين و گوارا همراه كمي شكر. و از اسراف و افراط در آن احتراز كنند،بخصوص پس از خوردن چربي و به طور كلي بعد از غذا،امّا پس از خوردن خرما مستحب پايان ص 13.
است آب بياشامند،آب را هنگام شرب،بمكند و هش نكشند و با سه نفس بياشامند،نه با يك نفس. در روز ايستاده بياشامند نه در شب. پيش از شرب بسم الله و بعد از آن سپاس گويند و دعاي خاص را بخوانند،و همچنين در هر نفسي،و از حسين عليه السلام ياد كنند و به قاتلان وي نفرين فرستند. در قدحهاي شامي بياشامند،نه در سفال مصري، در سفال آب بنوشند نه در ظرفهاي برنجي و يا در ظروف نقره و طلا در صورت نبودن ظرف با دست آب بنوشند،و مانند حيوانات دهن در آب ننهند. از دهان مشك و از جاي شكسته و ترك خورد? ظرف و از جاي دست? آن ننوشند،بلكه از وسط دو دسته بياشامند.
به مؤمنان آب دهند كه خداوند از ظرفهاي سربست? بهشتي به آنان بياشاماند،همچنين به حيوانات مخصوصاً هنگام ذبح. از نيم خورد? مؤمنان بخورند و به آن تبرك جويند. همچنين از آب زمزم و فرات و آب باران و ناودان بنوشند. شتردار جلوتر از همه آب خورد و در آخر همه وضو سازد. ساقي قوم در آخر آب آشامد،از كبريت و تلخ و شور و برهوت،نخورند.
دستها را پيش از غذا و بعد از آن بشويند،و در مجلس ضيافت،نخست دست صاحبخانه را بشويند سپس آن كه سمت راست او نشسته،و به ترتيب دور بزنند تا آخرين نفر،و غساله را در يك ظرف جمع كنند.
آن كس كه با مجوسي هم خوراك شود،امرش كند تا دستش را بشويد بنابر روايتي نادر،چنانچه با آب نجس خمير كنند و نان بپزند،آن نان پاك نمي شود
آب در كتاب احياء موات
در روايات ،آب از جمل? مشتركات است.چنان كه حديث معروف(ثلاثةٌ النّاس فيها شرعٌ سواءٌ الماء و الكلاء و النّار) بر آن دلالت دارد. علام? مجلسي مي گويد از آياتي كه در مورد نزول آب،از آسمان نازل شده استفاده مي شود كه هم? مردم مي توانند به آن منتفع شوند و اصل در آن اباحه است،و هر انساني در هر آبي حق انتفاع دارد،مگر آنچه به دليل خارج شده باشد،مؤيد آن روايتي است كه به طرق عديده رسيده)ثلاثة أشياءٍ) تا آخر حديث سابق،و آنچه اين مطلب را به ذهن مأنوس مي سازد اين است كه منع از آن مستلزم حرج عظيم است بخصوص در سفر،رواياتي رسيده كه از امامان،ما در مورد كيفيّت استفاده از آب و زمين دهاب سر راه كاروان، پايان ص 14.
پرسيده اند،و امام استفاده از آن را تجويز فرموده و نگفته است كه از صاحبان ده اذن بگيرند و از سيره و عادات پيشينيان مي دانيم كه از اين كار احتراز نمي كردند.
مؤيد اين گفتار آن است كه از فروش آب اضاف? (نهرها) منع شده استو نيز اين كه گفته اند امير و سلطان،(يعني دولت) نمي تواند معادن و آبها را به كسي ببخشد. ولي فقها غلباً با اين وسعت فتوا نداده اند و آن روايات را به نهرهاي بزرگ و چاهها و چشمه هاي همگاني اختصاص داده اند از جمله فتاوي محقّق كه ذيلاً نقل مي شود بر همين اساس است:
مردم همه در آب چشمه ها و چاهها و باران با هم برابرند و هر كس با ظرف از آن برداشت يا در حوض و منبع آب را حيازت كرد مالك آن مي شود. در قنات و مجراي آب كسي بدون اذنش نمي توان تصرف كرد.
حريم آب
حريم راه آب و چاه آب و چشمه،در ملكيّت، تابع آنهاست و ديگري نمي تواند آن را حيازت كند. حريم راه آب به قدر خاك ريز و محل عبور از دو طرف آن است،و اگر كسي حريم نهري را كه در ملك اوست ادّعا بكند،پس از قسم خوردن از آن اوست و در اين ترديد است. حريم چاهي كه شتران را از آن آب مي دهند چهل ذراع،و چاهي كه با شتر از آن آب مي كشند شصت ذراع است. حريم چشمه در زمين سست هزار ذراع و در زمين سخت پانصد ذراع است. و قولي است بر اين كه حدّ آن به مقداري است كه دوّمي ضرر به اولي نرساند،ولي قول اوّل مشهورتر است.
حيازت زمين و آب
در احيا و تحجير و حيازت زمين جوي آب كشيدن در آن كفايت نمايد،و همچنين درختكاري و آب بر آن سر دادن و نيز به اين كه آب زيادي را از نيزار قطع كند و آن را براي زراعت آماده سازد. در اين كه دولت بتواند معادن و آبها را به كسي به رايگان واگذار كند ترديد پايان ص 15.
است. احداث چاه در نمكزار و تبديل آن به زمين زراعتي باعث ملكيّت آن مي شود. هر كسي در ملك خود يا در زمين مباح،به قصد تملّك،چاه حفر نمايد آن چاه به وي اختصاص يابد و به محض اين که به آب رسيد چاه و آب را مالك مي شودو كسي را نرسد كه به حق وي تخطّي نمايد،و اگر كسي چاه را نه به قصد تملّك،بلكه به عنوان انتفاع حفر كند،مادامي كه آن را ترك نگفته وي نسبت به آن از ديگران اولويّت دارد و گفته اند كه بايد آب زايد بر حاجت را به ديگران بذل كند،و همين طور نيز در مورد آب چشمه و نهر گفته اند. و اگر گفته شود كه بذل آب واجب نيست قول خوبي است ولي همين كه از آن چاه دست برداشت(اعراض كرد) هر كس بدان سبقت بگيرد،هموا حق به بهره بردن از آن است
مالكيت آب نهر
در مورد سر ريز و فيضان آب از نهر كسي به زمين ديگري شيخ طوسي صاحب زمين را مالك آن آب نمي داند. همان طور كه اگر سيل در زمين كسي افتد مالك آن نمي شود. بلكه تنها صاحب نهر به آن اولويت دارد. اگر چند تن در نهري شريك باشند اگر آب براي همه كافي باشد يا به نحوي در ميان خود تراضي حاصل كنند سخني نيست در غير اين صورت به نسبت مساحت زمين،آب،بخش مي شود و چنانچه بگوييم آب به نسبت سهم هر كدام از نهر تقسيم مي شود سخن خوبي است. هرگاه عدّه اي نهري بكنند به مجرد حفر نسبت به آن اولويّت پيدا مي كنند و چون به منبع آب رسيد آن را مالك مي شوند و ميان ايشان به نسبت مخارجي كه متحّمل شده اند مشترك است.
كيفيت تقسيم آب
هرگاه نهر مباح و سيل رودخانه وافي به آبياري هم? املاك در يك وقت نباشد ابتدا مي شود به كسي كه در سر آب قرر گرفته و او از آب با ارتفاع بند كفش جهت كشت،و تا پشت پا جهت آبياري درخت،و تا ساق پا جهت درخت خرما،از آن استفاده مي كند آن گاه آب را رها مي كند به زمين بعد از خود،و همچنين،و پيش از آبياري بدين كيفيّت، رها كردن آب واجب نيست. هرچند اين عمل باعث اتلاف كشت و زرع زمين بعد شود. و چنانچه كسي زمين بايري را در چنين پايان ص 16.
جايي احيا كند با آنان كه بر وي سبقت گرفته اند در آن شريك نمي شود،بلكه اتز باقيماند? آب مقدار كفايت آنان سهمي به وي مي رسد،و در مطلب ترديد است . آنچه در بين مسلمانان مشترک است،از قبيل: چراگاه . آب،فروش آن پيش از حيازت جايز نيست ،آب چاه از آن كسي است كه آن را حفر كرده و آب نهر از آن،آن كه آن نهر را كشيده و حفر كرده است .
آب در كتاب مزارع و مساقات
در صحت عقد مزارعه شرط است كه زمين داراي آب باشد از نهر يا چاه و يا از منبع. اگر در اثناي مدّت،آب قطع شود،طرف مقابل حق خيار خواهد داشت كه مزارعه را فسخ كند. زيرا نمي تواند بدون آب،از زمين بهره برداري كند. و اگر با علم شخص به اين كه زميني آب ندارد عقد مزارعه يا عقد اجار? زمين جهت زراعت بسته شود،در اين صورت،خيار فسخ ندارد،ولي با جهالت به اين امر خيار دارد. امّا اگر زميني را بدون قيد زراعت،اجاره نمايد حق فسخ نخواهد داشت. و همچنين اگر قيد زراعت بكند و زمين در جايي واقع شده كه معمولاً از آب باران مشروب مي شود كه باز هم حق فسخ ندارد. اگر زميني را جهت زراعت اجاره كرده در حالي كه هيچ گاه آب از آن قطع نمي شود،اين كار درست نيست،زيرا نمي تواند از آن منتفع شود،و اگر آب كم باشد به حدّي كه زراعت در آن ممكن باشد مزارعه جائز است،ولي اگر تدريجاً آب از آن زائل شود مزارعه صحيح نيست زيرا وقت انتفاع به آن مجهول است .
در عقد مساقات:(قرارداد درخت كاري با شركت صاحب زمين) هر نوع كاري كه به ثمر رسيدن درخت بر آن متوقّف باشد در عقد داخل است از جمله آبياري،احداث چاه و دولاب و كشيدن نهر و هر چه وسيل? آبياري است .
احكام آب در ساير ابواب فقه
در موارد ذيل آب داراي حكم است: دخول در آب بدون لنگ ،نماز استسقاء و آداب آن ،كيفيّت نماز شخص غريق ،زكات غلاتي كه با آب باران و چشمه و نهر مشروب شده يا پايان ص 17.
با غير آن ،خمس چيزي كه با غوّاصي از دريا بيرون آمده است . حكم بطلان روزه با شرب آب،و يا ارتماس در آب،و اماله كردن با مايعات،تر كردن بدن و لباس،در اثناي روزه به قصد تبريد . شرب آب زمزم در هنگام حج ،سقايت حجّاج،آب را مانع شدن از دشمن در جهاد ،آب دادن به اسير ،در شير،آب كردن و فروختن، اجرت گرفتن جهت تغسيل ميّت،حكم ربا در خريد و فروش آب، بيع سلف در آب و ساير مشروبات، مصالحه بر آبياري زراعت بدون تعيين مقدار آب، آب و علف دادن به حيوان مورد وديعه و ضمانت آن ،همچنين حيوان مورد اجازه، حكم زراعتي كه از دانه هاي سيل آورده در زمين كسي روييده باشد ،وكالت در وضو و غسل از طرف ديگري، كفن بجاي مانده از ميّتي كه سيل او را برده است از كيست؟ شستن پاي زن توسط شوهر در شب زفاف،و آب پاشيدن از در خانه تا آخر آن، طهارت در حال جماع ،مجامعت در سفر با نبودن آب، شستن نوزاد با آب فرات و جز آن، كام نوزاد را با آب فرات برداشتن،فروع و احكام سوگند ياد كردن بر ننوشيدن آب،افتادن شكار در آب ،صيد ماهي و احكام مختلف آن ،حكم پرندگان آبي ،و حيواني كه در كنار دريا يا در صحرا پيدا شده است. قسم دادن شخص لال با خورانيدن آب قسم به او، كشتي راني و اموال به دست آمده از كشتي غرق شده در دريا ،قصاص كردن كسي كه ديگري را حبس نموده تا از بي آبي مرده است ،كشتن كسي با افكندن او در آب، پايان ص 18.
افكندن كسي را در دريا كه باعث بلعيدن ماهي گرديده است ،احكام سباحت و شناوري...
به آنچه گفته شد بايد اضافه كرد: آثار تاريخي و جغرافيايي فرهنگ اسلامي را در پيوند با * و چاههاي معروف ،نهرها ،چشمه ها ،پلها ،رودخانه ها،بندرها ،درياها،درياچه ها،سدها و قناتهاي نامي كه به نحوي با اسلام ارتباط دارد،و بخشي از فرهنگ اسلامي است،و مي تواند موضوع كتابي بزرگ قرار گيرد،و شايد هم در آن باره كتابي تدوين گرديده باشد،همان طور كه راجع به مساجد و ديرها و رباطها نوشته اند.
با سيري در سطور فشرد? بالا رابط? آب را در اسلام،با صدها عنوان از مخلوقات خدا مانند: آسمان،زمين،* ،خورشيد،ابر ، باد، آتش، دريا، كوه، دره، رودخانه،و يا آثار بشر مانند چاه، نهر، سد، بندر، آب انبار، سقاخانه...و نيز با مسائل و عناوين بي شمار فقهي و تاريخي و علمي مي توان به دست آورد،و مجموع آنها اين حقيقت را مسجّل مي سازد كه آب،از ديدگاه اسلام،نه تنها ماي? اصلي خلقت عالم و آدم و مخلوقات خدا و خلق است بلكه جزء لاينفكّ زندگي روزمر? بشر و احكام و آداب و قوانيني است كه مانند آب آسمان،به خاطر حيات دوبار? بشر از آسمان وحي الهي نازل گرديده است. پايان ص 19.
پي نوشتها:
?. پايان ص 26.
?. پايان ص 27.
?. پايان ص 28.
?. پايان ص 29.
?. پايان ص 30.
?. پايان ص 31.
?. پايان ص 32.
?. پايان ص 33.
?.پايان ص 34.
?.پايان ص 35.
?. پايان ص 36.
?. پايان ص 37.
?. پايان ص 38.
?. پايان ص 39.
?. پايان ص 40.
?. پايان ص 41.
?. پايان ص 42.
?. پايان ص 43.
?. پايان ص 44.
1
. سوره انبياء/30.
. مجمع البيان ج4ص 45.
. سوره نور/45.
. مجمع البيان ج4ص 45 به نقل از تفسير عياشي.
. سفينة البحار ج2ص 559با اشاره به محل آن روايات در بحار الانوار مجلسي.
. سوره هود/7.
. مجمع البيان ج3ص144.
. سفينة البحارج2ص176.
. سوره ملك/30.
. سوره كهف/41.
. سوره جنّ/16.
. سوره مرسلات/27.
. سوره واقعه/70.
. سوره واقعه/ 68 و 59.
. سوره روم/ 24.
. سوره اعراف/ 75.
. سوره زخرف/ 11.
. سوره فرقان/ 49.
. سوره عنكبوت/ 63.
. سوره ق/ 11.
. سوره حج/ 5.
. سوره حج/ 63 و نحوه: النمل/ 60.
. سوره بقره/ 22.
. سوره نحل/ 10.
. سوره زخرف/ 11،و نحو ابراهيم/32 و طه/ 53.
. سوره انعام/ 99.
. سوره ق/ 9 و 10.
. سوره ايفال/ 11.
. سوره فرقان/48.
. سوره مؤمنات/ 18.
. سوره زمر/ 21.
. سوره رعد/ 17.
. سوره ق/ 9.
. مستدرك الوسائل ج3 ص 134.
.
. سوره قمر/ 49.
سوره مؤمنون/ 18.
. سوره زخرف/ 11.
. سوره روم/ 48 و مانند:فاطر/ 9،اعراف/ 57،نمل/ 63.
. سوره عمّ/ 14.
. سوره الذريات/41.
. سوره الحاقه/ 6 و چند آيه ديگر.
. سوره واقعه/ 69. مشروح بحث باد و باران در قرآن را در كتابي به همين نام ملاحظه نمائيد.
. محاسن برقي ص 622.
. در محاسن ص 622،حاشيه(عن قلبي) آمده در السنه مردم(عن قلب) رواج دارد.
. سفينة البحار ج 2ص 560.
. المعجم المفهرس لا لفاظ القرآن الكريم،ماده(موه) .