شیوه های تبلیغی امام علی(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیوه های تبلیغی امام علی(علیه السلام) - نسخه متنی

عنایت الله شریفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید










شيوه‏هاي تبليغي امام علي(ع)

حجة‏الاسلام عنايت الله شريفي

دور نمايي از زندگي
حضرت علي(ع) در روز جمعه سيزدهم ماه رجب و سي سال پس از عام الفيل از بانويي به نام فاطمه بنت اسد در كعبه زاده شد. پدر او ابوطالب، بزرگ بطحا ـ مكه ـ و رئيس بني‏هاشم بود، 30 سال از ولادت حضرت محمد(ص) گذشته بود كه اميرالمؤمنين علي(ع) پا به عرصه گيتي نهاد و از آغاز زندگي از لطف و مهرباني پيامبر(ص) بهره‏مند شد.


طهارت نفساني امام(ع) و پرورش او در دامان رسول خدا(ص) سبب شد تا از دوران كودكي با ديده نافذ و گوش شنواي خود چيزهايي را ببيند و صداهايي را بشنود كه براي مردم عادي غير ممكن بود1 آن حضرت بعد از بعثت رسول خدا(ص) ده ساله بود كه ايمان آورد و افتخار سبقت در پذيرش اسلام را به خود اختصاص داد.


پس از بعثت پيامبر اكرم(ص) 23 سال در كنار پيامبر(ص) و بازوي پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالي پيامبر پرداخت و در سخت ترين لحظات با ايثار و از خودگذشتگي به ياري پيامبر(ص) شتافت كه از اين طريق به افتخارهايي نائل آمد و حوادثي همانند:


1ـ ماجراي يوم الانذار 2 ـ داستان ليلة المبيت 3ـ مأموريت ابلاغ آيات برائت 4ـ فتح قلعه‏هاي خيبر 5ـ واقعه غدير 6ـ همسري تنها دخت پيامبر و... را به خود اختصاص داد.


پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) صداقت، پاكي و امتيازهايي همانند سبقت در پذيرش اسلام و وصي و وزير و برادر پيامبر بودن، حديث منزلت و ثقلين و غدير و... به فراموشي سپرده شد و نيرنگ و فريب، كتمان حقايق، تحريف و زور چهره گشود و آل‏رسول مجبور به سكوت و كناره گيري شدند.


عوامل كناره گيري اميرالمؤمنين(ع) از حكومت:


1ـ ضرورت حفظ اسلام و عزت مسلمين و وحدت امت اسلام جهت مقابله با دشمنان داخلي و خارجي.


2ـ جلوگيري از ايجاد زمينه انحراف و ارتداد افراد زيادي كه تازه مسلمان بودند.


3ـ حاكميت جوّ تحريف، زور، اختناق و فشار.


4ـ بي‏نتيجه ماندن رهنمودهاي آن حضرت براي دعوت مردم به سوي حق.


5ـ برخوردار نبودن از امكانات و قدرت كافي براي باز پس گيري خلافت.


6ـ خو گرفتن بسياري از مردم با وضعيت موجود و بيعت بزرگان قبائل با خليفه اول.


مهمترين فعاليت‏هاي امام(ع) در دوران خلفا
1ـ عبادت خدا.


2ـ تفسير قرآن و حل مشكلات آيات و تربيت شاگردان همانند ابن عباس.


3ـ پاسخ به پرسش‏هاي دانشمندان ديگر اديان از جمله يهوديان و مسيحيان كه پس از فوت پيامبر(ص) براي تحقيق درباره اسلام رهسپار مدينه مي‏شدند.


4ـ بيان حكم بسياري از مسائل جديد كه در مورد آنها نصّي از پيامبر اكرم(ص) و قرآن نرسيده بود.


5ـ كار و كوشش براي تأمين زندگي بسياري از بينوايان و درماندگان، تا آنجا كه امام با دست خود، باغ احداث مي‏كرد، قنات حفر مي‏نمود و آن را در راه خدا وقف مي‏كرد.


6ـ هرگاه دستگاه خلافت در مسائلي با بن بست روبرو مي‏شد. براي حل آن از علي مدد مي‏گرفت.2

شيوه‏هاي تبليغي امام علي(ع)

1ـ حكمت:


به كارگيري حكمت در امر هدايت وتبليغ، يكي از شيوه‏هاي ارزشمندي است كه امام علي(ع) در كنار «موعظه» و «مجادله» براساس فرموده قرآن كريم: «ادعُ اِلي سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادِلْهُمْ بالّتي هِيَ أَحْسَن»3 مورد توجّه قرار داده است.


حكمت در لغت به معناي منع است.4
در ميان مفسّران درباره حقيقت حكمت دو ديدگاه اصولي وجود دارد:


مشهور مفسّران بر اين عقيده‏اند كه حكمت به معناي حجت، برهان، استدلال و سخن استوار است و ناظر به محتوا است يعني سخني كه براساس دليل، برهان و مباني منطقي و معقول باشد.5
برخي ديگر همانند سيد قطب، حكمت را به معناي شيوه تبليغ مي‏دانند و بر اين باورند كه مبلّغ بايد در راه تبليغ، راه حكمت را پيمايد و هر چيزي را بر جاي خود گذارد و با مقتضاي حال عمل كند.6
آنچه به نظر مي‏رسد، بين اين دو ديدگاه منافاتي وجود ندارد و جمع بين آن دو ممكن است. بدينصورت كه حكمت اختصاص به هر يك از آن دو ندارد و شامل حكمت در محتوا و برهان و حكمت در شيوه تبليغ و رعايت حال مخاطبين و مقتضاي حال است. بدين ترتيب مي‏بينيم كه آن امام همام در شيوه تبليغي خود اين روش حكيمانه را به كار برده است زيرا كه:


در بسياري از بحث هاي نهج البلاغه، درباره اثبات توحيد به براهين فلسفي استدلال مي‏كند؛ مثلاً، درباره نظام آفرينش براساس برهان مي‏فرمايد:


«و كل قائم في سواه معلولٌ؛7 هر موجودي غير از خدا، معلول است[خداوند علت است]».


و يا درباره وحدت خداوند مي‏فرمايد:


«الاحد لابتأويل عدد؛8 خداوند احداست و وحدت او احدي است نه عددي»
اين انديشه لطيف كه وحدت حق، وحدت عددي نيست در كلمات قدماء از حكماء اسلامي از قبيل فارابي و بوعلي‏سينا و... ديده نمي‏شود. حكماء متأخر اين انديشه به اصطلاح «وحدت حقّه حقيقيه» را وارد فلسفه خود كردند.9
گاهي با براهين و استدلال‏هاي ساده‏تر و قابل فهم براي همگان به اثبات وجود خداي تعالي مي‏پردازد.


همچنان كه درباره تحولات دروني و نفساني مي‏فرمايد:


«عرفتُ الله بفسخ العزائم و حَلِّ العقود».10
از طرف ديگر در شيوه تبليغي خود، در بسياري از موارد، رعايت حال مخاطبين را نموده است و براساس اصل مخاطب‏شناسي عمل كرده است كه بهترين نمونه آن، سيره عملي مظلومانه آن حضرت است چون در زمان حكومت خويش مي‏بينند كه افكار عمومي بر اثر تبليغاتِ مسموم، زمينه پذيرش او را ندارد به خاطر حفظ اسلام و زحمات رسول خدا(ص) آنان را در جهل خود رها ساخته تا به بركت باقي ماندن اساس اسلام اين منكرات برطرف شود.


اميرالمؤمنين(ع) خود در سخني دردمندانه و سوزناك مي‏فرمايد:


«قد عملت الولاةُ قبلي اعمالاً خالفوا فيها رسول الله(ص) متعمّدين خلافه ناقضين لعهده مغيّرين لسنّته ولو حملت الناس علي تركها ... لتفرّق عنّي جندي حتي ابقي وحدي أو قليل من شيعتي؛ واليان قبل از من اعمالي را مرتكب شدند، عمدا بر خلاف شيوه رسول خدا(ص) رفتار كردند، پيمان او را شكستند و سنّتش را دگرگون كردند. اگر مردم را به ترك اين اعمال مجبور كنم... لشگرم پراكنده مي‏شوند تا آن كه خود تنها بمانم يا با گروه اندكي از شيعيانم.»
سپس حضرت ليستي از بدعت‏هايي همانند تغيير مقام ابراهيم(ع) از جايگاه اصلي خود، غصب فدك فاطمه زهرا(س)، ازدواج‏هاي غلط و... را برشمرد و فرمود:


«اگر اين امور را به مسير اصلي خود برگردانم همه از اطرافم پراكنده مي‏شوند. به خدا سوگند به مردم فرمان دادم در ماه رمضان نمازي جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و به آنان گفتم كه نماز مستحبي را به جماعت گزاردن بدعت است، برخي از لشكريانم كه در كنار من مي‏جنگيدند، فرياد كشيدند: اي اهل اسلام، سنّت عمر تغيير پيدا كرد، ما را از نماز خواندن در ماه رمضان باز مي‏دارند، و مي‏ترسيدم كه در گوشه لشكرم عليه من بشورند و قيام كنند... .»11
2ـ موعظه
عمده ترين شيوه تبليغي اميرالمؤمنين (ع) شيوه موعظه‏اي است.


وعظ در لغت به معناي بازداشتن و منع كردني است كه مقرون به بيم از عواقب كار باشد.12 و در مجمع البحرين آمده است:


«موعظه عبارت است از سفارش به تقوا و ترغيب به طاعت‏ها و پرهيز از گناهان و برحذر داشتن از اينكه كسي فريب دنياخورده و دل به زر و زيور آن بندد.»13
برخي از مفسران بر اين عقيده‏اند كه موعظه همان خطابه است كه اهل منطق در كنار برهان و جدل قرار داده‏اند.14
به نظر مي‏رسد كه موعظه با خطابه متفاوت است. كار خطابه با احساسات است و غيرت، حميّت، حمايت، سلحشوري، عصبيّت، برتري طلبي، عزّت طلبي، مردانگي، شرافت، كرامت، نيكوكاري و خدمت را به جوش مي‏آورد و در جايي به كار مي‏رود كه احساسات خمود و راكد است، ولي موعظه كارش رام ساختن و تحت تسلّط درآوردن احساسات است و جوشش‏ها و هيجان‏هاي بيجا را خاموش مي‏كند و طوفان‏ها را فرو مي‏نشاند ودر جايي به كار مي‏رود كه شهوات و احساسات خودسرانه عمل مي‏كند.15
با بررسي نهج البلاغه و سيره تبليغي امام(ع) به اين نتيجه مي‏رسيم كه هر يك از آن دو را در جاي خود و با رعايت مقتضاي حال به كار برده است. خطابه‏هاي اميرالمؤمنين(ع) در موقعي ايراد شده است كه بايد احساسات برافروخته شود و طوفاني ايجاد كند و بنياد ظلمي بركنده شود همچنانكه در صفين در آغاز برخورد با معاويه چنين كرد.16

دزدترين مردم

انّ اَسْرَقَ النّاسِ مَنْ سَرَقَ مِنْ صَلاتِهِ
دزدترين مردم كسي است كه از نمازش كم بگذارد.


(بحارالانوار، ج82، ص222)
از آنجا كه علي(ع) مرد سخن بود و سخنانش حدّ وسط كلام مخلوق و خالق بود17 با بيان شگفت خود بارها با مردم سخن گفت و اندكي از اين سخنان در نهج البلاغه جمع آوري شده است و انواع خطبه‏هاي سياسي، حماسي، اقتصادي، موعظه‏اي اخلاقي و... در آن يافت مي‏شود كه معروفترين آنها عبارتند از:


1ـ خطبه شقشقيه كه در آن به تحليل سياسي حوادث ناگوار پس از رحلت رسول خدا(ص) مي‏پردازد و از غصب خلافت و دوره‏هاي گوناگون آن سخن مي‏گويد:.


2ـ خطبه قاصعه كه در آن به دستورات اخلاقي و اهميّت واجبات الهي و پرداخت حقوق مالي و عبرت گرفتن از دنيا مي‏پردازد.


3ـ خطبه همام ـ متّقين ـ كه در آن «اوصاف پارسايان» را برمي‏شمارد.


ولي شيوه موعظه‏اي امام(ع) كه عمده‏ترين شيوه تبليغي آن حضرت است در شرايط ديگري انجام يافته است و بيشتر مواعظ آن حضرت در زماني است كه حكومت را در دست گرفته است و مردم بر اثر فتوحات پي در پي خلفا و غنايم بي‏حساب به سوي فساد اخلاقي، دنياگرايي، تجمّل‏پرستي و عصبيّت‏هاي قبيله‏اي گرايش پيدا كرده‏اند.18
و در اينجا راهي جز موعظه ندارد و بايد به فرياد كساني كه در درياي غفلت غوطه‏ورند و موج حيراني وجود آنان را فراگرفته است، رسيده و از اين مهلكه خطرناك نجات بخشد و به سوي خير و سعادت هدايتشان نمايد.


بدين ترتيب از مجموع خطبه‏ها و نامه‏هاي جمع‏آوري شده در نهج‏البلاغه، 86 خطبه از 239 خطبه و 31 نامه از 79 نامه، يا تماما موعظه است و يا لااقل مشتمل بر يك سلسله موعظه است.19
علاوه بر اين، آن حضرت هر روز و شب كلاس درس داشت كه در آن به تبيين معارف الهي و موعظه مي‏پرداخت.


امام باقر(ع) مي‏فرمايد:


«كانَ عليٌّ(ع) إذا صَلّي الفجر لم‏يزل معقّبا الي ان تطلع الشمس فاذا اطلعت، اجمع اليه الفقراء والمساكين و غيرهم من النّاس فيعلّمهم الفقه والقرآن و كان له وقت يقوم فيه من مجلسه ذلك؛ همواره اميرالمؤمنين(ع) چون نماز صبح مي‏گزارد به تعقيب نماز مشغول مي‏شد تا آفتاب برمي‏آمد و چون آفتاب طلوع مي‏كرد فقراء و مساكين و ساير مردم به گِردش جمع مي‏شدند و او آنان را فقه و قرآن مي‏آموخت و وقت منظمي داشت كه از اين مجلس برمي‏خاست.»20
و نيز آن حضرت مي‏فرمايد: اميرالمؤمنين(ع) در كوفه هر شب چون نماز عشاء مي‏گزارد، مردم را سه بار با صداي بلند كه همه اهل مسجد مي‏شنيدند مخاطب قرار داده مي‏فرمود:


«ايّها النّاس تجهّزوا رحمكم اللّه فقد نودي فيكُم بالرَّحيل؛ اي مردم آماده شويد ـ خداي رحمتتان كند ـ زيرا بانگ كوچ رفتن را در ميان شما داده‏اند...»
آنگاه مطالب بسياري در زمينه جهان و آخرت را بيان مي‏فرمود و آنان را موعظه مي‏كرد.21
3ـ مجادله
يكي ديگر از شيوه‏هاي تبليغي علي(ع) مجادله است.


مجادله در لغت به معناي پيچاندن طناب است و سپس به پيچاندن طرف مقابل و گفتگو براي غلبه به كار رفته است.22
مجادله بر سه قسم است: 1ـ مجادله احسن 2ـ مجادله حسن 3 ـ مجادله غير حسن (بد).23
از آنجا كه شيوه تبليغي آن حضرت واقع نگري و حقيقت‏گرايي است از مجادله به غير
حسن ـ بد ـ پرهيز نموده و در موارد فراواني روش مجادله به احسن و يا مجادله حسن را به كار برده است و طبرسي در كتاب الاحتجاج خويش نمونه‏هاي زيادي از اين گونه موارد را بيان كرده است كه از مجادلات مهم آن حضرت در شوراي تعيين خليفه پس از درگذشت عمربن خطاب است:


عمر در آخرين فرصت‏هاي خويش شورايي مركب از شش نفر، از جمله اميرالمؤمنين(ع) را مأمور تعيين خليفه پس از خود ساخت، پس از مرگ عمر، اين شش نفر جمع شدند تا درباره خليفه مسلمانان تصميم گيري كنند.


اميرالمؤمنين(ع) برخاست و فرمود: سخنم را بشنويد، اگر حق بود بپذيريد و اگر باطل بود انكار كنيد. سپس فضائل و ويژگيهاي خود را بيان كرد و در هر قسمتي از سخنانش مخاطبان را سوگند مي‏داد و از آنان پاسخ مي‏طلبيد. آنان نيز سخن حضرت را تأييد مي‏كردند از جمله سوگندهاي آن حضرت:


«شما را به خدا سوگند مي‏دهم آيا غير از من كسي از شما هست كه به دو قبله نماز گزارده باشد و در دو بيعت فتح و رضوان شركت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانيان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟
همگي پاسخ دادند: نه، كسي غير از تو نيست.


فرمود: شما را به خدا سوگند آيا غير از من كسي از شما هست كه خداوند پليدي را از او برطرف كرده و او را پاك گردانيده باشد، يك پاكيزگي ويژه؟
گفتند: نه. سپس آن حضرت حوادث جنگ اُحد، خيبر، خندق، حديث منزلت و... را بيان كرد و همگان را سوگند داد، آنان نيز سخن آن حضرت را تصديق كردند.


آنگاه فرمود: شما عليه خودتان اعتراف كرديد و سخن پيامبرتان برايتان روشن شد. شما را به پرواي از خداوندي كه همتايي ندارد توصيه مي‏كنم و از خشم او باز مي‏دارم. فرمان خداي را مخالفت نكنيد و حق را به اهلش برگردانيد و به آنان كه خلافت حق ايشان است تحويل دهيد. شورا به شور نشست، در آن جمع گفتند: ما فضيلت او (علي عليه السلام) را مي‏دانيم و سزاوار بودن او بدين مقام را مي‏پذيريم، ولي او كسي است كه هيچ كس را برتر از ديگري نمي‏داند و اگر به خلافت رسد ميان اهل شورا و ديگران به تساوي خواهد نگريست. بنابراين عثمان را انتخاب كنيد كه رأي او همانند رأي شما خواهد بود.24
4 ـ حقيقت گرايي و واقع نگري
سياست اسلام و قرآن در تبليغ، براساس حقيقت گرايي و واقع نگري استوار است و تبليغي را كه براساس دروغ، ريا، سازش‏كاري، نيرنگ، به كارگيري ترفندها و سوژه‏هاي گمراه كننده باشد منع نموده است.


اتخاذ چنين سياستي، سرلوحه كار امام علي بن ابي‏طالب(ع) و ساير رهبران الهي بوده است، آنها به جز حق، تكلم نمي‏كردند و با حُسنِ عمل، اخلاق و رفتار به هدايت ديگران مي‏پرداختند و اسوه حسنه در تبليغ و دعوت بودند. اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد:


«واللّه ما معاويةُ بادهي منّي ولكنَّه يَغْدِرُ و يَفْجُرُ وَ لولا كراهيّةُ الغدرِ لَكُنْتُ مِنْ ادْهَي النّاسِ ولكن كل غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ و كلُّ فَجْرٍ كَفْرَةٌ و لِكُلِّ غادرٍ لِواءٌ يُعْرَفُ به يَوْمَ القيامَة...؛ به خدا قسم، معاويه از من زيرك‏تر نيست، لكن او با نيرنگ و گناه و بي‏پروايي عمل مي‏كند و اگر نبود نفرت از حيله و نيرنگ، من زيرك‏ترين مردم بودم ولي هر مكر و نيرنگي گناه است و هر گناه كفر است و براي هر نيرنگ باز پرچمي است كه در روز قيامت بدان معرفي مي‏گردد.»25
تعهد آن حضرت تا آنجا بود كه يارانش را از كاربرد واژه‏ها و كلمات زشت برحذر مي‏داشت، حتّي نسبت به معاويه و يارانش كه از هر تهمت ناروا و خلاف شرع باك نداشتند.


در نهج البلاغه آمده است:


هنگامي كه امام(ع) شنيد جمعي از اصحابش همانند حجر بن عدي و عمروبن حَمق، در جريان جنگ صفّين به سپاه شام فحش مي‏دهند، فرمود: «انّي اكْرَهُ لَكُمْ ان تكونوا سبّابين ولكنّكم لَوْ وصفتُم اعمالَهُمْ و ذَكَرْتُمْ حالَهُمْ كانَ اصْوَبَ في القول؛ من خوش ندارم كه دشنام دهنده باشيد، امّا اگر به توصيف اعمال آنها مي‏پرداختيد و جنايات و كارهاي ناشايست آنها را براي مردم برمي‏شمرديد، به سخن راست نزديكتر بود.»26
5 ـ مخاطب شناسي
مخاطب شناسي يكي از اركان اساسي تبليغ است، زيرا اگر مخاطبي نباشد كه پيام را دريافت كند، تبليغ و پيام‏رساني معني نخواهد داشت.27
هر مبلّغي بايد بداند مخاطب كيست؟ فرد است يا گروه؟ گروه‏هاي سِنّي، جنسي و اعتقادي مخاطبين چه كساني هستند؟ شرايط اجتماعي و افكار عمومي محيط مخاطبين چگونه است و... . 28
در سيره تبليغي اميرمؤمنين(ع) موارد فراواني ديده مي‏شود كه اصل مخاطب شناسي و مقتضاي حال مخاطبين را رعايت كرده است. بهترين نمونه آن، برخوردهاي گوناگوني است كه امام(ع) با مردم داشت. در بسياري از موارد مي‏بينيم كه با مردم برخورد پرمحبت و صميمي داشت و مؤمنان را از تندخويي برحذر مي‏داشت و گاهي هم با دوستان گنهكار از هرگونه ترحّم و احساسات عاطفي خودداري كرده است و با آنان برخورد بسيار شديد داشته است همانند اينكه امام صادق(ع) مي‏فرمايد: گروهي نزد اميرالمؤمنين(ع) رسيدند و گفتند: «السّلام عليك يا ربّنا؛ سلام بر تو اي پروردگار ما» آن حضرت از آنان خواست كه از اين عقيده و گفتار خود توبه كنند ولي نصيحت امام(ع) در آنان اثر نكردو آنان توبه نكردند سپس فرمان داد دو گودال در كنار هم حفر كردند و آنها را به وسيله گودالي به هم وصل كردند. آن گاه اين گروه را در يكي از گودال‏ها قرار داد و در ديگري آتشي برافروخت تا بر اثر دود ناشي از آتش مُردند.29
و گاهي نيز بخاطر مصلحت با دوستان مدارا مي‏كرد. امام صادق(ع) مي‏فرمايد: چون اميرالمؤمنين(ع) به كوفه آمد به امام حسن(ع) فرمان داد تا در ميان مردم فرياد زند كه در ماه رمضان نبايد در مساجد نماز جماعت (مستحبي) برپا شود. امام حسن(ع) اين دستور را اجرا كرد. مردم چون سخن امام حسن(ع) را شنيدند فرياد زدند: واعمراه، امام(ع) فرمود: به آنها بگو نماز بگزارند.30
و گاهي نيز با دشمنان لجوج برخورد خشن داشت. به عنوان نمونه، مغيرة بن شعبه مي‏گويد: به اميرالمؤمنين(ع) توصيه كردم كه كارگزاران عثمان را در جاي خويش تثبيت كند تا امور استحكام يابد. حضرت فرمود: ساعتي امثال آنان را بر مردم امير نمي‏كنم. مغيره گفت: ابتدا تثبيت كن و چون از مردم بيعت گرفتيد عزلشان كن. حضرت فرمود: در كار نيرنگ نمي‏كنم. سپس مغيره مي‏گويد به امام گفتم: دست كم معاويه را تثبيت كن. امام(ع) فرمود: دو روز هم او را بر مردم امير نمي‏كنم.31
6ـ كاربرد اصول روانشناسي
يكي از مؤثرترين ابزارهاي تبليغ و عوامل موفقيت آن در جذب مخاطب، روانشناسي تبليغ است.


گرچه اصول روانشناسي در تبليغ به صورت كلاسيك از ابتكار علوم معاصر است ولي سيره رهبران الهي و ائمه اطهار(ع) نشان مي‏دهد كه آنان همواره در شيوه تبليغي خود به اصول روانشناسي فردي و اجتماعي توجه كامل داشته‏اند و در سيره تبليغي اميرالمؤمنين(ع) موارد فراواني ديده مي‏شود كه اين اصول را از جمله: تحريك عواطف و احساسات، تنبيه و تشويق، تكرار، تحقير دشمنان و تكريم دوستان و... را به كار برده است.


بهترين نمونه آن، زماني است كه لشكرش با لشكر معاويه در صفّين به يكديگر مي‏رسند و لشكر معاويه پيشدستي مي‏كنند شريعه (محل ورود آب) را گرفته و آنان را از برداشتن آب مانع گشتند و امام(ع) مي‏خواست كه اين مشكل را از پاسخ اهل دوزخ
اَلا تَسْمَعُونَ اِلي جَوابِ اَهْلِ النّارِ حينَ سُئِلُوا: ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ؟ قالُوا: لَمْ نَكُ
مِنَ الْمُصَلّين
آيا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمي‏دهيد كه وقتي از آنها مي‏پرسند: «چه چيز شما را گرفتار دوزخ
ساخت؟ مي‏گويند: ما از نمازگزاران نبوديم.»(بحارالانوار، ج82، ص224)
طريق مذاكره تمام كند و معاويه اين عمل را براي خود موفقيتي به حساب مي‏آورد و از هرگونه مذاكره خودداري مي‏كرد. در اينجا بود كه در برابر لشكرش قرار گرفته و چنين خطابه‏اي ايراد كرد:


«قَدِ استَطعموكُمُ القتالَ فاقِرّوا علي مَذَلَّةٍ و تأخيرِ مَحَلَّةٍ، أوْرَوّوا السّيوفَ مِنَ الدّماء تَرْوَوْا مِنَ الماء فالموتُ في حياتِكُم مقهورين، والحياةُ في موتِكُمْ قاهرين، ألا و انَّ معاويَةَ قادلُمَةً مِنَ الغَواةِ و عَمَّسَ عليهمُ الخَبَرَ حتّي جَعَلوا نُحورَهُمْ اغراضَ المنية؛ همانا دشمن گرسنه جنگ است و از شما نبرد مي‏طلبد، اكنون دو راه در پيش داريد يا تن به ذلّت و پستي و عقب ماندگي دادن يا تيغ‏ها را با خون خود سيراب كردن و سپس سيراب شدن. مرگ اين است كه زنده باشيد امّا مقهور و مغلوب، زندگي آن است كه بميريد، امّا غالب و پيروز. همانا معاويه گروهي ناچيز از گمراهان را به دنبال خود كشانده و حقيقت را بر آنها پنهان داشته است تا آنجا كه گلوي خويش را هدف تيرهاي شما كه مرگ را همراه دارد قرار داده‏اند.»32
با بيان اين چند جمله حماسي احساسات آنان را تحريك و تهييج مي‏كند، خون‏ها را به جوش و غيرت‏ها را به خروش مي‏آورد. لشكر خود بخود حركت مي‏كند و ياران معاويه را به عقب مي‏رانند و شريعه را در اختيار مي‏گيرند.


7ـ تبليغ عملي
يكي ديگر از شيوه‏هاي تبليغي امام علي(ع) تبليغ با عمل مي‏باشد و موارد اثرگذاري اخلاق و رفتار آن امام هُمام بر مخالفان و جذب آنان بسيار بوده است و داستان‏هاي فراواني دارد از جمله:


امام صادق(ع) از پدرانشان نقل مي‏كند كه مردي ذمّي (اهل كتاب) با اميرالمؤمنين(ع) همسفر شد.


ذمّي گفت: قصد كجا داريد؟
حضرت فرمود: قصد كوفه دارم.


همين كه به دو راهي رسيدند و مرد ذمّي از علي(ع) جدا شد، اميرالمؤمنين(ع) او را همراهي نمود.


ذمّي گفت: مگر شما عازم كوفه نبوديد؟
فرمود: چرا.


ذمّي گفت: پس چرا راه خود را ترك كرديد؟
فرمود: توجه دارم.


ذمي گفت: پس چرا به راه خود نرفتيد و مرا همراهي كرديد؟
فرمود: اتمام حق مصاحبت اين است كه انسان رفيق خود را هنگامي كه از او جدا مي‏شود همراهي كند و پيامبر ما چنين توصيه فرمود.


ذمّي گفت: چنين دستور داده؟
فرمود: آري.


ذمّي گفت: معلوم مي‏شود كساني كه او را پيروي كرده‏اند به دليل رفتار خجسته او بوده است. از اين رو من به حقّانيّت دين تو شهادت مي‏دهم.


ذمّي، علي(ع) را همراهي كرد و چون وي را شناخت اسلام اختيار نمود.33
8 ـ معرفي الگوها
يكي از شيوه‏هاي مهمّ تبليغ، معرفي الگوهاست كه در اين شيوه مبلّغ مي‏تواند واقعيت را عينيّت بخشد.


در شيوه تبليغي اميرالمؤمنين(ع) در اين زمينه كافي است به خطبه 159 از خطب آن حضرت در نهج البلاغه مراجعه شود كه در اين
خطبه رسول خدا(ص)، حضرت موسي، عيسي و داود ـ عليهم السلام ـ را به عنوان الگو معرفي مي‏كند و فرازهايي از فضائل اخلاقي آنان را بيان مي‏نمايد:


«و لقد كان في رسول الله(ص) كافٍ لكَ في الاسوةِ و دليلٌ لك علي ذَمِّ الدّنيا و عيبِها و كثرةَ مخازيها و مُساويها، اِذ قُبِضَت عنه اطرافها و وطِئَتْ لغيره اكنافُها و فُطِمَ عَنْ رضاعِها و ذُرِيَ عَنْ زخارِفِها و اِنْ شئتَ ثنَّيتَ بموسي كليم اللّه ـ صلي الله عليه ـ حيث يقولُ : (ربّ انّي لما انزلْتَ اليَّ من خير فقير) واللّهِ ما سألَهُ إلاّ خُبْزا يأكُلُه و اِنْ شئتَ ثَلَّثت بداود ـ صلي الله عليه ـ صاحب المزامير و قاري‏ءٌ اهل الجنّة فلقد كان يعمل سفائفَ الخوض بيده و ان شئت قُلتَ في عيسي بن مريم(ع) فَلَقَدْ كانَ يَتَوسَّدُ الحَجَرَ و يَلْبَسُ الخَشِنَ و يأكُل الجشيب؛ و پيروي كردن از (رفتار) رسول خدا(ص) براي تو كافي است و بر مذمّت دنيا و معيوب بودن و بسياري رسوايي‏ها و بدي‏هاي آن، تو را وكيل و راهنما باشد، زيرا اطراف آن (وابستگي و دوستداري) از آن حضرت گرفته شده و جوانب آن (دلبستگي به همه چيز آن) براي غير آن بزرگوار آماده گشته و از نوشيدن شيرش (لذت‏هاي آن) منع شده‏اند و از آرايش‏هاي آن دور گرديده شده و اگر بخواهي دوباره پيروي نمايي پيامبري را؛ از موسي(ع) كه خدا با او سخن گفته پيروي كن، آنگاه كه مي‏گفت: «پروردگارا من به آنچه از خير و نيكويي برايم بفرستي نيازمندم.» به خدا سوگند موسي از خدا نخواسته بود مگر ناني را كه بخورد. و اگر بخواهي بار سوّم پيروي كني از داود(ع) كه داراي مزامير و زيور بود و خواننده اهل بهشت مي‏باشد كه با دست خود از ليف خرما زنبيل‏ها مي‏بافت... و اگر خواهي پيروي از عيسي بن مريم(ع) را. بگو كه [هنگام خوابيدن] سنگ را زير سر گذاشته بالش قرار مي‏داد و جامه زبر مي‏پوشيد و طعام خشن مي‏خورد.»34
9 ـ روش بي‏اعتنايي
از روش هاي تبليغي كه در برخي از موارد بايد به كار گرفته شود، بي‏اعتنايي به لجوجان و جاهلان است. مبلّغ، گاه با كساني برخورد مي‏كند كه نيكي، تواضع و مهرباني او را لجوج‏تر مي‏كند و بر گستاخي‏اش مي‏افزايد.


چنين شيوه‏اي اثر رواني خاص دارد. در شيوه تبليغي اميرالمؤمنين(ع) در موارد بسياري ديده مي‏شود كه چنين برخوردي با افراد جاهل و لجوج داشته است از جمله:


مردي به نام «زرين» مي‏گويد: در شهر كوفه در محل وضو گرفتن مشغول وضو بودم، مردي را مشاهده كردم كه كفش‏هاي خود را درآورد شلاق خويش را بالاي كفش‏هايش گذاشت، سپس نزديكتر آمد و شروع به وضو گرفتن كرد. من به او فشار آوردم تا اينكه بر اثر فشار من روي دست‏هايش افتاد. پس برخاست و وضويش را كامل كرد. آن گاه سه بار با شلاق به سر من كوبيد و فرمود: بپرهيز از اينكه ديگران را با فشار دادن كنار بزني، عضوي از آنان را بشكني و مجبور شوي غرامت آن را بپردازي. از مردم سؤال كردم اين مرد كيست؟ گفتند: اميرالمؤمنين(ع) بود. من به سوي حضرت رفتم تا عذرخواهي كنم ولي آن حضرت توجهي نكرد.35
10 ـ روش دفع بدي‏ها به خوبي ها
يكي از روش‏هاي مفيد تبليغ، براي ايجاد تحول و دگرگوني پاسخ بدي به نيكي است. اين شيوه، يكي از روش‏هاي عملي اولياء دين بوده است و نمونه‏هاي فراواني از آن در شيوه تبليغي اميرالمؤمنين(ع) ديده مي‏شود. مانند اينكه در روايتي آمده است كه امام(ع) با گروهي نشسته بود. زن زيبايي از كنار آنان گذشت چشم‏هاي مردان لحظاتي زن را دنبال كرد، اميرالمؤمنين(ع) با توجه به آمادگي زمينه گناه و تحريك شهوت، شيوه خودنگهداري در برابر اين غريزه قدرتمند را به آنان آموخت و آنان را به راه صحيح و معقول اطفاي شهوت امر كرد.


مردي از خوارج كه اين روش بسيار ظريف و عميق آن حضرت را مشاهده كرد شگفت زده گفت:


خداي بكشدش چه دانش عميقي!! همراهان امام(ع) از بي‏ادبي اين مرد به خشم و خروش آمده، قصد كشتن مرد را كردند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: آرام، بدگويي در مقابل بدگويي يا عفو از گناه.36









1 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه قاصعه.


1 . نحل (16) آيه90.


2 . پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، ص72 ـ 71 با تلخيص.


2 . تفسير نورالثقلين، جلد3، ص178.


3 . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج7، ص251.


3 . نحل، 125، «با حكمت ـ استدلال و پند نيكو مردم را به سوي پروردگارت بخوان و با آنان به روشي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن».


3 . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج7، ص251.


4 . طبرسي، مجمع البيان، ج 6 ـ 5، ذيل آيه 125 سوره نحل.


4 . نهج البلاغه، حكمت231.


5 . غرر الحكم، ميزان الحكمة، ج6، ص78 و 80.


5 . طباطبايي، محمد حسين، ج12، ص37.


6 . همان.


6 . سيد قطب، تفسير في ظلال القرآن، ج5، (چاپ بيروت)، ص292.


7 . غرر الحكم، ميزان الحكمة، ج2، ص442.


7 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه228.


8 . همان، خطبه152.


8 . نهج البلاغه، حكمت 271.


9 . همان، خطبه130.


9 . مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص50.


10 . همان، خطبه136.


10 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 242.


11 و 12 . مناقب آل ابي طالب، ج2، ص109.


11 . الكافي، ج8، ص59.


12 . راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص564.


13 . طريحي، مجمع البحرين، ج6، ص292.


13 . همان، ص110.


14 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج19، ص124.


14 . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج12، ذيل تفسير آيه 125، سوره نحل.


15 . بحارالانوار، ج41، ص136.


15 . مطهري ، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص127.


16 . نهج البلاغه، خطبه224.


16 . همان.


17 . بحار، ج41، ص137.


17 . همان، ص18.


18 . مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص128.


18 . مناقب آل ابيطالب، ج2، ص110و 111.


19 . بحار، ج41، ص121و 136.


19 . همان، ص129.


20 . مناقب، ج2، ص73 و 75.


20 . طبرسي، مشكاة الانوار، مؤسسه الاعلمي، بيروت، 1411، هـ. ص. 30.


21 . همان.


21 . بحار، ج41، ص112.


22 . راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ص87.


22 . اعراف (7) آيه156.


23 . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج12، ذيل آيه 125 سوره نحل.


23 . كشف الغمّة، ج1، ص560.


24 . طبرسي ، الاحتجاج، ج1، ص230.


24 . اعراف (7) آيه56.


25 . مناقب آل ابيطالب، ج2، ص115 و 116.


25 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه191.


26 . بحار، ج42، ص287 و 288.


26 . همان، خطبه197.


27 . رهبر، محمد تقي، پژوهش در تبليغ، ص168.


28 . مجلسي، بحارالانوار، ج40، ص301 ـ 300.


29 . يكي از بدعت‏هايي كه پس از رسول خدا(ص) گذاشته شد خواندن نمازهاي مستحبي به جماعت بود در حالي كه رسول اكرم(ص) خود از آن نهي كرده بود. خليفه دوم آن را رسم كرد و بدعتي نيكو ناميد.


30 . وسايل الشيعه، ج5، ص192.


30 . وسايل الشيعه، ج5، ص192.


31 . عبدالفتاح، عبدالمقصود، امام علي(ع)، ج2، ص377.


32 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه51.


33 . حيات صحابه، ج1، ص228 به نقل از كتاب پژوهشي در تبليغ، رهبر، محمد تقي، ص387 ـ 386.


34 . نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه159.


35 . وسايل الشيعه، ج3، ص515.


36 . مجلسي، بحارالانوار، ج41، ص49.

/ 1