اعجاز تشريعى قرآن - اعجاز تشریعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجاز تشریعی - نسخه متنی

محمد هادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعجاز تشريعى قرآن

محمد هادي معرفت

علوم قرآن

اعجاز تشريعى از جهت نو آورى هاى مفاهيم دينى است،بدين معنا که قرآن دردو قسمت معارف و احکام راهى پيموده که تا آن روز، بشريت بدان راه نيافته بود وبراى ابديت بدون راه نمايى دين،دست يابى به آن امکان پذير نيست.هستى شناسى قرآن،فراگير و شامل و تشريعات آن همه جانبه و کامل است و از هر دو جهت بدون هيچ گونه کاستى بر بشريت عرضه شده است.

انسان هم واره پرسش هايى درباره هستى و راز آفرينش با خود داشته و پيوسته درتلاش بوده است تا پاسخ هاى قانع کننده اى براى آن بيابد،سؤال هايى از قبيل آن که از کجا آمده چرا آمده و به کجا مى رود؟کوشش هاى او براى يافتن پاسخ هايى در اين زمينه، مجموعه مسايل فلسفى را تشکيل مى دهد که هدف آن ها پى بردن به رازهستى است.ولى آيا اين کوشش ها به پاسخ قانع کننده اى رسيده است و تمامى جوانب اين پرسش ها روشن شده است،يا آن که زواياى تاريک هم چنان در مسايل ومباحث انجام شده وجود دارد؟در اين باره قرآن مى فرمايد: و ما اوتيتم من العلم الاقليلا (1) ،هر آن چه از دانش به دست آورده ايد اندکى بيش نيست ».

دين،آن گونه که قرآن عرضه کرده،پاسخ تمامى اين مسايل را به گونه کافى وشافى داده است.با تعمق در آن چه قرآن عرضه کرده، انحراف انديشه ها تعديل مى شود و راه هاى نيمه رفته تکميل مى گردد. يا ايها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما في الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين (2) ،اى مردم!پند و اندرزى از جانب خداوند به شما داده شده است که مايه بهبودى و آرامش خاطرتان مى باشد ورحمت و هدايتى براى مؤمنان است.»

مقصود از بهبود بخشيدن سينه ها،رها ساختن انسان از رنجى است که در راه يافتن گمشده خود،در درون خود احساس مى کند، زيرا بيانات و حيانى بهترين درمانى است که اين درد و رنج ها را بهبودى مى بخشد.

و ربک الاکرم.الذي علم بالقلم.علم الانسان ما لم يعلم (3) .اين اولين آياتى است که برپيامبر گرامى نازل گرديده و مساله تعليم انسان را مطرح ساخته است.البته تعليم آن چه را که انسان در پى تعلم آن بوده است و فطرت و نهاد آدمى درخواست يافتن آن را داشته است.لذا مى فرمايد: و آتاکم من کل ما سالتموه (4) ،آن چه را که[در نهادخود جوياى آن بوديد و]درخواست[دست يافتن به آن را] داشتيد،[خداوند]به شما ارزانى داشت ».

لذا قرآن،چيزى را بر انسان عرضه داشته که خود جوياى آن بوده و نتوانسته به خوبى و روشنى به آن راه يابد،اين خود دليل اعجاز قرآن است.اگر اين لطف وعنايت نبود،انسان هرگز به مقصود خويش دست نمى يافت و انديشه کوتاه بشرى به اين روشنى و گستردگى،به مطلوب خود نمى رسيد.در ذيل به برخى نو آورى هاى قرآن در جهت هدايت و تکامل انسان اشاره مى شود.

معارف و احکام نو آورى هاى دين در دو بعد معارف و احکام است.معارف عرضه شده توسطقرآن در جاى گاه بلندى قرار دارد و از هر گونه آلودگى و وهم پاک و از خرافات به دوراست.از بعد احکام نيز علاوه بر جامع و کامل بودن،از گرايش هاى انحرافى مبرا وخالص است.

بشريت از دير باز در مساله شناخت دست خوش اوهام و خرافات بوده است،ازبدوى ترين قبايل تا متمدن ترين جوامع بشرى آن روز، باورهايى از جهان هستى ومبدا آفرينش و تقدير و تدبير داشتند،که با حقيقت فاصله زيادى داشت و به تصوراتى خيال گونه مى مانست.با داشتن چنين شناختى،بشر آن روز هرگزنمى دانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا مى رود.انبيا با آن که جواب اين پرسش ها را داده بودند،ولى گفتار انبيا با گذشت زمان دست خوش تحول و تحريف گرديده بود،تا آن که قرآن مجيد از نو پاسخ هاى روشن و قاطعى در تمامى اين زمينه ها ارائه نمود.

با مختصر مراجعه به گفته ها و نوشته هاى سلف،در رابطه با مبدا و معاد و رازآفرينش و صفات جمال و جلال پروردگار و روش و شيوه هاى انبياى عظام و مقايسه آن با آن چه قرآن بيان داشته،اين تفاوت فاحش به خوبى آشکار مى گردد.شايدتبيين اين تفاوت، براى کسانى که از عادات و رسوم و عقايد جاهليت با خبر باشندچندان مشکل نباشد.چه در يونان که مرکز دانش و بينش جهان آن روز به شمارمى رفت،چه در جزيرة العرب که دور افتاده ترين جوامع بشرى به حساب مى آمد،حتى با مراجعه به کتب عهدين که رايج ترين نوشته هاى دينى آن دوران شناخته مى شد،اين تفاوت آشکار مى گردد.بررسى ها در اين زمينه بسيار است و نيازى به تکرار نيست،نمونه هايى از آن را در ادامه مى آوريم.

درباره تشريع احکام و قوانين حاکم بر نظام حيات اجتماعى،مبانى تشريعات و حيانى داراى دو امتياز است که در ديگر تشريعات وضعى(بشرى)وجود ندارد،ياکمتر رعايت شده است.

اول:مبرا بودن از هر گونه گرايش هاى منحرف کننده که ممکن است در قوانين وضعيه تاثير گذار باشد.تجربه نشان داده که اين امکان،در اکثريت قوانين وضع شده بر دست انسان ها،تحقق يافته است.حتى انسان هاى بزرگ،هر چند سعى درپرهيز از گرايش هاى قومى،نژادى،منطقه اى،گروهى و صنفى نموده اند،بازناخود آگاه لغزيده اند.امروزه،بشريت از ناهنجارى اين گونه قوانين وضعى،چه درسطح بين المللى و چه در محدوده هاى خاص،هنوز رنج مى برد.

دوم:رعايت سه بعد در حيات انسان،که لازمه زندگى اجتماعى وى در اين جهان است:رابطه وى با شؤون فردى و شخصى خود، رابطه وى با جامعه اى که درپوشش آن قرار گرفته،رابطه وى با خدا و آفريدگار وى.که در همين راستا اخلاق،معنويت و کرامت انسانى مطرح مى شود.

قوانين وضعيه،تنها شؤون فردى و اجتماعى را جهت بخشيده و حتى در بعداول کمتر توجه نموده،بيش تر همت را در بعد دوم به کار انداخته است.ولى ازبعدسوم،يعنى رابطه با پروردگار،به کلى غفلت ورزيده است.در حالى که همين بعدسوم است که به حيات انسان درخشش مى دهد و او را کاملا متعادل مى سازد و ازصورت «بهيميت »-انحصار در محدوده نيازهاى جسمانى-به در آورده،به انسان چهره ملکوتى مى بخشد.

اسلام،درباره شؤون خاص افراد وظايفى مقرر داشته که آدمى را در پندار و گفتارو رفتار متعادل مى سازد،و نيز در تامين مصالح همگانى و تضمين گسترش عدالت اجتماعى مى کوشد تا جامعه اى سالم و سعادت بخش فراهم نمايد،تا هر فرد به حقوق طبيعى و مشروع خود به آسانى دست يابد.

علاوه بر اين دو جهت،انسان را به علو شرف و بلنداى کرامت خويش آشنامى کند،جاى گاه و اخلاق و معنويت را در زندگى به او نشان مى دهد،تا او را ازسقوط در«حضيض »ذلت نادانى ها و وابستگى هاى پست نگاه دارد و به «اوج »عزت و رفعت بالا برد.

اسلام،احکام و قوانين تشريعى خود را بر همين سه جهت بنيان نهاده،تا و لقدکرمنا بني آدم (5) را تحقق بخشد،ودايعى را که در نهاد او قرار داده (6) ظاهر سازد و ازحالت استعداد به صورت فعليت در آورد و از اين راه منصب خلافت الهى را که به اوعطا کرده، جامه عمل بپوشاند.لذا خداوند بر انسان منت نهاد که او را اين چنين به شريعت خود مفتخر نمود و او را به اين زيور گران قدر آراست.

لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته و يزکيهم ويعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين (7) ،خداوند منت[بزرگى]برمؤمنين نهاد که پيامبرى از ميان خودشان برگزيد،تا آيات و نشانه هاى خود را بر آنان بنماياند،آنان را از درون پاکيزه سازد و کتاب[تعاليم شريعت]را به آنان بياموزد وبينشى در درون آنان بيافروزد[تا حقايق بر ايشان آشکار شود]گر چه پيش از اين سخت در گم راهى بودند».

اينک به اختصار،به نمونه هايى از اعجاز هدايتى قرآن در دو بعد معارف واحکام مى پردازيم:

نمونه هايى از اعجاز هدايتى قرآن

صفات جمال و جلال الهى

قرآن خدا را با بهترين وجهى وصف نموده،او را مجمع صفات کمال معرفى کرده و از هر زشتى و صفت ناپسندى مبرا و منزه دانسته است.در پايان سوره حشرمى خوانيم: هو الله الذي لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمان الرحيم.هو الله الذيلا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتکبر سبحان الله عمايشرکون.هو الله الخالق الباريء المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما في السماوات والارض و هو العزيز الحکيم (8) ،او خدايى است که جز او خدايى نيست.به هر چه پنهان و آشکار است آگاهى دارد.مهر او فراگير و تمامى جهان هستى را چه در اصل وجودو چه در تداوم آن فرا گرفته و اين مهر با عنايت خاصى بندگان صالح خدا را شامل شده است.او خدايى است که جز او خدايى نيست.فرمان روايى است که از هر گونه پستى و فرو مايگى به دور است.پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت بخشيده است.آرامش بخش جهانيان است و همگى در سايه رافت او آرميده اند.

قدرت و شوکت و هيمنت او فراگير است و بر هر که و هر چيز پيروز و توان مندمى باشد و برتر از همه است.منزه است چنين خدايى از هر گونه شريک و انبازى که براى او پنداشته اند.او آفريننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است.

بهترين نام ها و نشانه هاى نيک مخصوص او است.هر آن چه در آسمان ها و زمين است تسبيح گوى او است و همگان او را مى ستايند. او است که هرچه بخواهدانجام مى دهد و هر چه انجام مى دهد از مقام حکمت او برخاسته است.بدين سان هيچ چيزى سد راه او نمى گردد،خواسته هاى او جملگى وفق حکمت و بينش حکيمانه او انجام مى گيرد.

اين گوشه اى از صفات برجسته الهى است که قرآن خدا را بدان ستوده است.

ولى آيا در کتب ديگر يا انديشه هاى ديگران،چنين وصفى از خداى متعال آمده،يابر عکس او را به گونه اى وصف کرده اند که هرگز شايسته مقام الوهيت حق تعالى نيست؟!

در تورات کنونى که کهن ترين کتاب دينى به شمار مى رود و پندار آن مى رود که معارف خود را از وحى آسمانى گرفته،مى بينيم که خدا به گونه اى ناپسند وصف شده که خرد آن را نمى پذيرد.در داستان آدم و حوا چنين نوشته که خداوند آدم را ازآن جهت از خوردن «شجره منهيه »منع نمود تا مبادا داراى عقل و شعور گردد،سپس او را از بهشت بيرون راند تا مبادا از درخت «حيات جاويدان »نيز بخورد وهمانند خداوند زندگى جاودانى يابد (9) .يا اين که خداوند در پى آدم آمده بود و آدم در پشت درختان پنهان شده بود،خداوند نمى دانست آدم کجا است و او رامى خواند تا خود را نشان دهد.

در داستان ساختن شهر بابل،خداوند بيم آن داشت که انسان ها اگر گرد هم آيند،نيروى متشکلى را به وجود مى آورند،آن گاه خطرى متوجه ربوبيت خداوندى خواهد بود،لذا به جبرئيل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد (10) .

از آن که بگذريم،در اسطوره هاى يونانى قديم،ترسيمى از خداوند جهان ارائه داده اند،که انواع خدايان کوچک و بزرگ(آلهه)را در پى داشته است.گوشه اى ازآن را-که صرفا خرافه مى ماند-تاريخ نويس معروف «ويل دورانت »در کتاب تاريخ تمدن آورده است(رجوع شود به قسمت يونان باستان به ويژه فصل هشتم) (11) .

قداست مقام انبيا

قرآن،انبياى عظام الهى را در والاترين مقام قداست قرار داده،سر آمد بندگان خالص حق تعالى شمرده است.اينان نخبگان و برگزيدگان خلايق به شمار مى روند.

ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين (12) ،خداوند،آدم و نوح وآل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد».

در سوره انعام(آيه هاى 87-84)پس از آن که از پيامبرانى مانند اسحاق ويعقوب،نوح،داود و سليمان و ايوب،يوسف و موسى و هارون و زکريا و يحيى وعيسى و الياس و اسماعيل و يسع و يونس و لوط،و پدران و فرزندان و برادران آنان ياد مى کند،آنان را به «محسنين »و«صالحين »وصف مى کند،که آنان را بر جهانيان برترى داده و به راه راست هدايت نموده است.

در آيات و سوره هاى ديگر با بهترين وصفى آنان را ستوده است که با مختصرمراجعه به قرآن کريم اين ستايش والا به خوبى آشکار مى شود.

اين گونه تعبيرها در مورد پيامبران و اولياى الهى مخصوص قرآن است.در سايرمتون تعبيرات ناروا در اين زمينه زياد به چشم مى خورد.درباره حضرت نوح نوشته اند شراب خوار مستى بود که از شدت بيهوشى برهنه و مکشوف العوره درميان چادر افتاده بود (13) . درباره حضرت ابراهيم نوشته اند که هم سر خود را به دروغ خواهر معرفى کرد تا جان و مال خود را حفظ نمايد (14) .در صورتى که هاجر در آن هنگام در سنين بالاى عمر خويش در حدود هفتاد سالگى بود و جاى واهمه نبودکه فردى غيور مانند حضرت ابراهيم، ناموس خود را فداى جان و مال خود کند.

درباره حضرت لوط گفته اند که در حال مستى با دخترانش در آميخت و آنان را آبستن نمود (15) .درباره حضرت يعقوب که با خداوند کشتى گرفت و بر او چيره گشت ونبوت از او بستاد (16) .

هم چنين نوشته اند که ودايع نبوت را از پدرش اسحاق با تزوير در ربود (17) .

داستان عجل بنى اسرائيل و ساختن آن را به هارون نسبت داده اند (18) .هم چنين افسانه داوود واوريا که هم سر او را با ترفند شرم آورى از دستش ربود (19) .از اين قبيل داستان هاى افسانه آميز در کتب عهدين فراوان است که در اين جا مجالى بيش از اشاره نبود.

جامعيت احکام اسلامى

اسلام در بعد تشريع احکام از جامعيت کاملى برخوردار است،که در هيچ يک ازشرايع باقى مانده و نيز تشريعات وضعى،چنين جامعيت و گستردگى به چشم نمى خورد.

اسلام-همان گونه که اشارت رفت-در سه بعد عبادات،معاملات و انتظامات،ديدگاه هاى مشخصى دارد و در تمامى جوانب اين سه بعد به طور گسترده نظرات خود را ارائه داده،بشريت را براى رسيدن به سعادت حيات(مادى و معنوى)به پيروى از خود فرا خوانده است.

عبادات اسلام،انسان را به پاکى و صفاى درون وا مى دارد،او را از آلايش هاپاکيزه نگاه مى دارد،روح را آرامش مى بخشد و رابطه انسان را با ملکوت اعلامستحکم مى سازد و اين خود موجب تقويت روح انسان و پاکى و صفاى او است.باتامل در اوراد و اذکار نماز و خلوص و توجه قلب به ساحت قدس الهى،و نيزمقاومت درونى که از روزه حاصل مى گردد،هم چنين با دقت در ديگر ادعيه وعبادات واجب و مستحب،به ويژه به لحاظ انجام دادن آن ها در اماکن مقدسه،تمامى اين ها حاکى از يک برنامه حساب شده براى پاک سازى و طهارت درون انسان و رشد و تکامل او است.

واژه «تزکيه »با ترکيب هاى مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشريع،به ويژه قسمت عبادات را مشخص مى سازد و نشان مى دهد که هدف عبادات همان پاکى و صفاى درون است.

در سوره «شمس »مى خوانيم: قد افلح من زکاها (20) ،به يقين رستگار است کسى که درون خود را پاکيزه نمايد».و هدف بعثت را همين «تزکيه »خوانده: يتلو عليهم آياتک و يعلمهم الکتاب و الحکمة و يزکيهم (21) .پيامبرى که نشانه ها و آيات الهى را بر مردم برمى شمرد و تلاوت مى کند،شريعت و احکام الهى را به آنان مى آموزد.به آنان بينش مى دهد و آنان را پاکيزه مى گرداند.

انسان در درون خود احساس مى کند که بر فراز هستى،نيروى برترى هست که تمامى هستى ها را فرا گرفته و خود را ذره اى کوچک مى بيند که بر روى امواج متلاطم هستى شناور است،آن نيروى برتر و قدرت مند است که او و ديگران ذرات هستى را نگاه داشته،به علاوه همين عجز و ناتوايى او را به سوى کمال و توانايى مطلق رانده،توجه درونى او را به سوى کمال مطلق معطوف داشته است.از اين رو ازدرون خود مى کوشد تا اين ميل و رغبت و عشق به کمال مطلق را در صورت کلمات و الفاظ(ادعيه و اذکار)ابراز دارد،همين است که عبارات سرشار از محبت وسپاس،از درون او مى جوشد و سيل آسا سرازير مى گردد و اگر قصورى در خوداحساس کرده درخواست گذشت و آمرزش مى نمايد.اين چيزى است که انسان ازروزى که خود را شناخته با آن خو گرفته و هم واره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.

عبادت ها و نيايش ها-به شکل هاى گوناگون-صورت هاى تجسد يافته ابرازعواطف درونى او است که بر ملا مى سازد.هر دين و آيينى به شکلى،قسمتى ازنمايش هاى نيايش جوشان انسانى را سر لوحه عملى خود قرار داده است.

در آيين هاى کهن هندوئى و زرتشتى نمونه هايى از اين گونه نمايش هاى عبادى نيايشى وجود داشته است،گونه هايى نيز از نيايش ميان جهودان و ترسايان رواج داشته و دارد.اما به نظر مى رسد که شکل هاى موسوم آميخته با بسيارى از خرافات و بدعت هاى ناروا گرديده است.

اين گونه ناهنجارى ها در تعليمات دينى کم کم وسعت يافت و حجيم تر گرديد تاآغاز قرن هفتم ميلاد که پيامبر اسلام شريعتى پاک و منزه بر بشريت آن روز عرضه داشت.در اين آيين عبادات و ادعيه و اذکار حاکى از توحيدى ناب و معنويتى پاک بود.معنويتى که درون ها را به کلى از آلايش ها و تيرگى ها پاکيزه ساخته به آفاقى تابناک هدايت مى نمود و انسان ها که تشنه چنين آب زلال و گوارايى بودند،گمشده خود را در شريعت اسلام يافتند و از جان و دل آن را پذيرفتند.

بر پايه تعاليم قرآن کريم،دين نيامده که بر مردم دشوارى تکليف را تحميل کند،بلکه آمده تا آنان را از بار سنگين تيرگى درون رهايى بخشد.

ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليطهرکم و ليتم نعمته عليکم و لعلکم تشکرون (22) ،خداوند نمى خواهد بر شما تنگ بگيرد،بلکه مى خواهد شما را پاک ونعمت خود را بر شما کامل نمايد،باشد تا سپاس گذار باشيد».

هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفي ضلال مبين (23) ، او[خداوند]از ميان مردم جاهل پيامبرى از خودشان برگزيد،تا آيات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب[شريعت حق]را به آنان بياموزد،و بينش حکمت را در دل آنان بيافروزد،گرچه پيش از اين درگم راهى آشکارى به سر مى بردند».

اين آيه به سه مطلب اساسى اشاره دارد:

1- تزکيه،پاک سازى درون و آراسته نمودن شخصيت والاى انسانيت که در پس پرده کالبد جسمانى او نهفته است.

2- تعليم کتاب،يعنى شريعت که حاوى نبشته هاى تکليفى و تشريعى است.

3- آموزش حکمت،يعنى بينش درونى که مايه آراسته شدن رفتار و کردار انسان مى باشد و همين بينش درونى غاية الغايات است که آدمى را به اوج کرامت انسانى مى رساند.

يؤتى الحکمة من يشاء و من يؤت الحکمة فقد اوتي خيرا کثيرا و ما يذکر الا اولواالالباب (24) ،خداوند هر که را بخواهد[شايسته ديد]، بينش حکمت را به او ارزانى مى دارد و هر که اين بينش را دريافت نمود،هر آينه بر انباشته اى از ارزش ها دست يافته،که به اين حقيقت جز صاحبان خرد پى نمى برند».

عبادات در اسلام به گونه پاک و خرد پسند و موافق فطرت اصيل انسانى عرضه شده است.در اين عبادات نه فقط نيايش شايسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهى لحاظ شده،بلکه پاک سازى درون و پالايش نفس نيز مورد عنايت واقع شده،بر آينداين دو گرايش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.

مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلاة (25) ،بندگان خالص خدا در پيش گاه حضرت حق با درونى پاک و آراسته و از هر گونه آلايشى پيراسته،به نيايش بر مى خيزند».

ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر (26) ،نماز،آدمى را از ناهنجارى درکردار و رفتار باز مى دارد و از آن بالاتر،ياد خدا را در دل ها زنده نگه مى دارد».

حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و قوموا لله قانتين (27) ،بر نمازها و[به ويژه]نمازميانه[نيم روزى]مواظبت کنيد-که درب رحمت الهى بر روى شما گشوده است-ودر پيش گاه خداوند با حالت خضوع و خشوع بايستيد».

و استعينوا بالصبر و الصلاة و انها لکبيرة الا على الخاشعين (28) ،از خو گرفتن به مقاومت ونيايش به درگاه ربوبيت کمک بگيريد-تا شما را هم واره زنده دل و نشاط افزا نگاه دارد-همانا نيايش پاک و به دور از آلايش بارى سنگين است،جز بر کسانى که لذت خشوع و خضوع در پيش گاه الهى را دريافته اند».

و اقم الصلاة طرفي النهار و زلفا من الليل،ان الحسنات يذهبن السيئات.ذلک ذکرى للذاکرين (29) ،در دو طرف روز[با مداد و واپسين]و پاسى از شب،نماز را به پا دار،که زيبايى ها زشتى ها را از ميان بر مى دارد.و اين ياد آورى است براى کسانى که ياد خداباشند».

البته اين از ويژگى هاى عبادت در اسلام است که نخست درون و سپس برون راپاکيزه مى گرداند.پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد:«هر گاه در جلوى خانه هاى شما آبى روان باشد و پيوسته روزى پنج بار در آن آب شستشو کنيد،آيا ديگر چرکى و آلودگى بر بدن شما باقى مى ماند؟»

فرمود:«نمازهاى پنج گانه همانند همان آب جارى است که هرگاه بنده خالص خدا نمازى به جا آورد،آلودگى هاى حاصله بر طرف مى شود» (30) .

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:«اگر مردم با همان تذکر نخستين به خود واگذارمى شدند و شريعت به دست آنان سپرده مى شد، بدون ياد گيرى مجدد که به وسيله پيامبران پى در پى انجام مى گرفت،هر آينه بر همان حالت نخستين هم راه باآلودگى ها باقى مى ماندند و همين بود که شرايع پيشين فرسوده و از ميان رفت.لذاخداوند خواست تا شريعت وى به دست فراموشى سپرده نشود، پيامبر اسلام رابر انگيخت و نمازهاى پنج گانه را واجب نمود،تا روزانه پنج بار ياد او کنند و نام او رابه بزرگى ببرند،تا دين و شريعت هيچ گاه به دست فراموشى سپرده نشود» (31) .براى توضيح بيش تر به آيات(76-63)سوره فرقان رجوع کنيد.

از عبادات که بگذريم،ابواب معاملات و در کنار آن احکام انتظامى اسلام،آن اندازه گسترده و فراگير است که مايه حيرت دين پژوهان گرديده است.اصولاشريعتى به اين گستردگى که تمامى ابعاد حيات جامعه را زير ديدگاه خود قرار داده باشد و در هر يک نظر داده باشد،همانند شريعت اسلام در دست نيست.يگانه دين الهى زنده جهان،اسلام است و بس.

ان الدين عند الله الاسلام... (32) ،اسلام تنها شريعتى است که نزد خدا پذيرفته شده...»

و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين (33) ،و هر که جزاسلام آئينى بجويد،هرگز از او پذيرفته نمى شود و در نهايت زيان برده است ».

شرح و بسط اين مقال از حوصله بحث حاضر بيرون است،گوشه هايى از آن در«التمهيد»(ج 6،ص 340-262)ارائه شده است.

1- اسراء 17:85.

2- يونس 10:57.

3- علق 96:5-3.

4- ابراهيم 14:34.

5- اسراء 17:70.

6- اشاره به آيه امانت است(احزاب 33:72).

7- آل عمران 3:164.

8- حشر 59:24-23.

9- ر.ک:باب سوم سفر پيدايش-عهد عتيق،شماره 12-1.

10- ر.ک:باب يازده سفر پيدايش،شماره 24-22.

11- تاريخ تمدن،ج 2،ص 197 به بعد.و عربى آن به نام قصة الحضارة،ج 6،ص 347-317.(التمهيد،ج 6،ص 262-258).

12- آل عمران 3:33.

13- سفر پيدايش،باب 9،شماره 24-18.

14- همان،باب 12.

15- همان،باب 19.

16- همان،باب 32،شماره 29-22.

17- همان،باب 27.

18- سفر خروج،باب 32.

19- صموئيل دوم،باب 11.

20- شمس 91:9.

21- بقره 2:129.

22- مائده 5:6.

23- جمعه 62:2.

24- بقره 2:269.

25- بينه 98:5.

26- عنکبوت 29:45.

27- بقره 2:238.

28- بقره 2:45.

29- هود 11:114.

30- وسايل،ج 4،ص 12(مؤسسة آل البيت)شماره 3.

31- همان،ص 9،رقم 8.

32- آل عمران 3:19.

33- آل عمران 3:85.

علوم قرآنى صفحه 431

/ 1