خداوند براى اتمام حجت با بندگان خويش، مکتوبى را در بين آنها به وديعه گذاشت که اين مکتوب، نه مانند کتاب هاى گذشتگان تحريف شدنى است و نه مانند کتاب هاى بشرى، مختص به عصر خاصى است. اين کتاب هم چون خورشيد فروزان در حرکت است و انسان هاى تشنه، هر يک بر اساس قابليت ها و استعدادها و نيازهاى عصر خود، از اين منبع نامتناهى بهره مى برند. قرآن داراى حرکتى است که سکون بردار نيست و چراغى است که خاموش شدنى نيست. اگر قرآن براى زمان خاصى نازل شده بود، يا تحريف پذير بود، با اعجاز و جاودانگى هم خوانى نداشت و نمى توانست باشد. در مورد اعجاز قرآن همين بس که چهارده قرن از آن گذشته، ولى کسى نتوانسته است يک سوره مانند آن را به رشته ى تحرير درآورد. به هر حال، وصف قرآن در هيچ واژه اى نمى گنجد. پرسش هاى در اين زمينه مطرح است که به برخى از آنها مى پردازيم:
حقيقت اعجاز چيست؟
غلام حسين رجبى
واژه ى «اعجاز» در لغت و اصطلاح
«اعجاز» مشتق از ريشه ثلاثى مجرد «عجز» است و در لغت به معناى: درماندگى، ناتوانى و نيز انتهاى همه چيز آمده است،[1] و در مقابل قدرت قرار مى گيرد. در قرآن نيز به معناى لغوى به کار رفته است: (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ)[2];بدانيد که شما بر خداوند دست نخواهيد يافت. در اصطلاح نيز عبارت است از: کار شگفت و امر خارق العاده و معارض ناپذير، که پيامبران الهى به منظور اثبات ادعاى رسالت خويش انجام مى دهند و انسان ها از انجام دادن آن ناتوان و عاجزند.[3]
با اين وجود، عنصر تشکيل دهنده ى مبادى اعجاز، جوهر نفسانى انسان با توان فوق العاده اش و جهان غيب و ملکوت است.
ويژگى هاى اعجاز
اعجاز داراى ويژگى هايى است از جمله:
1. اعجاز فعل عادى نيست، بلکه امرى برخلاف جريان طبيعى عام و خارق العادت و خارج از توان متعارف بشر است.
2. قابل تعليم و تعلم نيست و مغلوب عوامل ديگر نمى شود.
3. اعجاز نبوى هميشه توام با دعوت نبوت و به منظور اثبات نبوت و همراه با تحدى صورت مى گيرد.[4]
امتيازهاى اعجاز
حقيقت اعجاز داراى امتيازهايى است که آن را از قدرت هاى ديگر مانند، سحر،[5]کهانت[6] و... متمايز نموده است:
1. هدف ها: از جمله فصول امتيازبخش اعجاز انبيا، جهت گيرى ها و اهداف آنهاست که به منظور هدايت مردم به سوى خدا و بر اساس هدف خيرخواهانه و دعوت به سعادت و اعمال صالح صورت مى گيرد; در حالى که اهداف ساحران و ديگران، شخصى و کسب درآمد مادى است.
2. قلمروها: برخلاف سحر ساحران که محدود بوده و بر اساس تمرين و رياضت صورت مى پذيرد، معجزه هاى انبيا، داراى قلمرويى محدود و مشخص، و نيازمند ابزار ويژه و تمرين و رياضت و بر محور موضوعات خاص نمى باشد.
3. استناد به فراطبيعت: معجزات پيامبر با استناد به فراطبيعت، عالم غيب و قدرت بيکران الهى ظهور مى يابد; اما آثار ساحران و... با تلاش علمى يا تمرين دشوار به دست مى آيد.
4. سيره و رفتار مجريان: از ديگر تفاوت هايى که ميان معجزات الهى و ديگر پديد آورندگان آثار خارق العاده وجود دارد; ويژگى هاى شخصى مجريان دو گروه است. انبياى الهى که مجريان معجزات الهى اند افرادى پاک سرشت، داراى سابقه ى روشن و برجستگى هاى اخلاقى و روحى اند، در صورتى که چنين خصوصيتى در زندگى ساحران و... يافت نمى شود.
5. ابزار و وسايل: انبيا، براى ترويج پيام الهى و نشان دادن معجزات الهى از ابزار باطل (خدعه و نيرنگ، اغواگرى و تحريک نيروى خيال آدميان) استفاده نمى کردند، ولى ساحران و... از چنين ابزارهايى بهره مى بردند.[7]
سؤالى که در اين جا مطرح است اين که، آيا اعجاز از طريق قانون عليّت و قوانين طبيعى به وجود مى آيد، يا بدون علت تحقق مى يابد؟
در پاسخ بايد گفت: معجزات و خوارق العادات بر اساس قوانين طبيعى به وجود نمى آيند، بلکه نوعى استثنا در قوانين طبيعى تلقى مى شود; مانند: سرد شدن آتش بر حضرت ابراهيم(عليه السلام)،[8] تولد حضرت عيسى(عليه السلام)بدون وجود پدر،[9] سخن گفتن حضرت عيسى در گهواره[10] و...
بين پذيرفتن اصل عليت و پذيرفتن علت هاى خاص فرق است. در عالم هستى موجوداتى هستند نيازمند به موجود ديگر که بدون تحقق آن، به وجود نمى آيند; اين قاعده بديهى و قابل تشکيک نيست; اما معلول هاى خاصى وجود دارند که نياز به علت هاى خاص دارند. قانون فلسفى مى گويد: معلول علت مى خواهد، و براى آن اوصاف کلى بيان مى کند نه يک علت خاص براى معلول خاص. اين وظيفه ى علم است که با تجربه ى دقيق، علت ها را بشناسد. عدم دسترسى ما به علت ها، دليل بر نبود علت نيست، بلکه به خاطر تجربه ى ناقص ماست.
پذيرفتن اعجاز به هيچ وجه به معناى انکار اصل عليت يا پذيرفتن استثنا در اصل عليّت نيست; چون اوّلاً اعجاز از آن جهت که مستند به خداست يک علت مفيضه ى هستى بخش را در خود دارد، يعنى فرض پذيرفتن اعجاز، فرض پذيرفتن عليت خداست.
در مواردى اعجاز مى تواند علل ديگرى، غير از اسباب طبيعى، داشته باشد که آن علت بر ما پوشيده باشد; ثانياً عليت امور غير طبيعى براى امور طبيعى با قانون عليت انکار نمى شود (تأثير يک امر غيرطبيعى در پيدايش امر طبيعى); مثلاً نفس يااراده ى پيامبر يا ولىّ ديگر در پيدايش يک پديده مؤثر باشد که هيچ قانون علمى آن را نفى نمى کند.[11]
قرآن کريم معجزه ى الهى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است و در قرآن علاوه بر تحدى (مبارزه طلبى) به مجموعه ى قرآن،[12] به ده سوره[13] و به يک سوره از قرآن[14] نيز تحدى شده است. اين نشان دهنده ى آن است که قرآن علاوه بر محتوا، مضمون، فصاحت و بلاغت، در نظم و نثر سوره ها نيز اعجاز دارد که انسان ها از همانندآورى آن عاجز و ناتوان اند.
به عبارت ديگر، اعجاز قرآن ذاتى است نه الفاظ ظاهرى; زيرا اگر قرآن صرف الفاظ بود، اعراب نيز با استفاده از محاورات و گفت وگوى عرفى خود، مى توانستند سوره هايى مانند آن بياورند; در حالى که کسى که قدرت بر ماده دارد، لزوماً قدرت بر ترکيب را هم ندارد.[15] مثل اين که شخصى بگويد: چرا فلانى که شمشيرى را ساخته، نمى تواند در جنگ پيروز شود; در حالى که براى پيروزى بر دشمن، علاوه بر ابزار (شمشير)، شجاعت، دلاورى، اراده، قدرت و... نيز[16] لازم است.
برخى از معجزه هاى پيامبران، حسى و مختص به يک زمان و براى افراد خاصى بوده است; مانند زنده کردن مردگان، عصاى موسى و...; و برخى نيز مانند قرآن، دايمى و هميشگى و جهانى است.[17]
در اين جا لازم است به ويژگى ديگرى از اعجاز پرداخته شود که عبارت است از تناسب در اعجاز.
از ويژگى هاى معجزه آن است که با صنعت و فن رايج زمان خويش سنخيت و مشابهت داشته باشد و از نظر بقا و موقعيت تابع اديان باشد; يعنى اگر دينى موقت و مخصوص به زمانى بوده، معجزه هم موقت و مخصوص همان باشد و اگر ابدى و هميشگى بود، طبعاً معجزه هم بايد ابدى باشد.
اگر به زمان حضرت موسى(عليه السلام)نظر بيفکنيم خواهيم ديد که در آن عصر، سحر شايع بود; بنابراين معجزه ى موسى(عليه السلام)مناسب با همين قسم بود; مانند عصايى که حضرت آن را به قصد اعجازى افکند و تبديل به اژدهاو مار شد و تمامى ادوات ساحران را فرو برد. به همين خاطر، ساحران اولين گروهى بودند که پس از ديدن معجزه ى موسى(عليه السلام)به او ايمان آوردند و گفتند: (آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ)[18]; زيرا علماى يک فن با اشراف و احاطه اى که به رموز و جزئيات و اصول کار خويش دارند، بهتر از ديگران قادر به تشخيص و تصديق معجزات پيامبران اند و چون دين موسى(عليه السلام)موقت بود، معجزه ى آن هم موقت بود و همين طور است ديگر معجزات حضرت موسى(عليه السلام)و ساير انبيا(عليهم السلام) .
در عصر ظهور اسلام، آن گاه که فنون ادب در ميان عرب به اوج خود مى رسد و خطيبان و اديبانى که از فصاحت و بلاغت بيش ترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد تشويق قرار مى گيرند و بازارهايى معين براى عرضه ى اشعار نغز و زيباى آنان به وجود مى آيد، پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) با سلاحى قدم در اين کارزار مى گذارد که همه ى ارباب سخن را به حيرت وا مى دارد و از آن جا که اسلام، دين باقى و هميشگى است، معجزه ى آن حضرت نيز جاودان و دايمى است.[19]
در اصول کافى روايتى از امام دهم(عليه السلام)نقل گرديده است که حضرت در فلسفه ى اختلاف معجزات پيامبرانى چون موسى(عليه السلام)و عيسى و محمد(صلى الله عليه وآله)فرموده است:
... و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى زياد شده بود، سپس آن حضرت از طرف خدا، پندها و دستوراتى شيوا آورد که گفتار آنها را باطل و حجت را برايشان تمام نمود.[20]
امتياز اعجاز قرآن
قرآن کريم نسبت به معجزات پيامبران گذشته و حتى نسبت به ساير معجزات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)از امتيازات خاصى برخوردار است.
1. قرآن معجزه گويا: قرآن کريم در عين حال که معجزه است، کتاب تشريع نيز هست و تشريع و اعجاز مقرون به هم شده اند و وحدتى بين آن دو ايجاد شده است. ابن خلدون مى گويد:
غالب معجزات نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)با وحى مغايرت داشته است و بايد براى صدق وحى، معجزه بياورد ولى قرآن همان وحى ادعا شده است و به عبارت ديگر، دليل و مدلول فيه در اين معجزه اتحاد دارند.[21]
قرآن يک معجزه ى گوياست. نيازى به معرفى ندارد، خودش به سوى خود دعوت مى کند، مخالفان را به مبارزه مى خواند و محکوم مى سازد، و از ميدان مبارزه پيروز بيرون مى آيد; لذا پس از گذشت قرن ها از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)همانند زمان حياتِ او به دعوت خود ادامه دهد; هم دين است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.[22]
2. جاوادنگى و جهانى بودن قرآن: از ديگر امتيازات اعجاز قرآن جاودانى و جهانى بودن آن است. قرآن مرز زمان و مکان را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است و پس از گذشت 1400 سال، هم چنان با قيافه اى که در محيط تاريک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند، حتى گذشت زمان و پيشرفت دانش، امکان استفاده ى بيش ترى از آن را به ما داده است.[23] جاودانگى قرآن بدين معناست که لازم نيست آورنده اش همراه آن باشد، بلکه در هر دوره و عصرى خودگوياى حقانيت خويش است.
3. اعجاز روحانى: از ديگر ويژگى هاى قرآن، روحانى بودن آن است. معجزات انبياء(عليهم السلام)و ساير معجزات نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)جنبه ى جسمانى داشت; شفاى بيماران غيرقابل علاج، زنده کردن مردگان، شق القمر، ناقه ى صالح و... همه جنبه ى جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخير مى کنند، ولى الفاظ قرآن که از همين حروف و کلمات معمولى ترکيب يافته، در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى کند، روح او را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد و معجزه اى است که تنها با مغزها و انديشه ها و ارواح انسان ها سروکار دارد. برترى چنين معجزه اى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد.[24]
قرآن داراى چه اعجازى است که دشمنان سعى در مشابه سازى آن دارند؟
حسن رضا رضايى
قرآن براى رساندن انسان ها به کمال سعادت، سلسله قوانين و احکامى را وضع نمود که با هوى و هوس قدرت طلبان و زراندوزان مطابقت نداشت; لذا قرآن را يک کتاب معمولى و افسانه ى پيشينيان معرفى کردند. قرآن در جواب آن ها فرمود:
(وَ إِن کُنتُمْ فِى رَيْب مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَة مِّن مِّثْلِهِ ى);[25] اگر درباره ى آنچه بر بنده ى خود (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) نازل کرديم ترديد داريد (دست کم) يک سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فراخوانيد، اگر راست مى گوييد.
اين آيه تمام مخالفان را به مبارزه طلبيده، امّا از زمان نزول قرآن تا به حال کس و گروهى نتوانسته است شبيه قرآن بياورد; اين همان اعجاز قرآن است.
انگيزه ى دشمنان در مشابه سازى قرآن
اوّلاً، از صدر اسلام تا کنون مسئله ى مبارزه ى فرهنگى با قرآن و پيامبر وجود داشت و در تاريخ به افراد زيادى برمى خوريم که عليه قرآن قد علم کردند; مانند:
1. اسود غسى که در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به معارضه با قرآن برخاست و دوران ادعاى نبوتش چهار سال بود.
2. عبدالله بن مقفع که از نويسندگان معروف قرن دوّم هجرى است، در عصر امام صادق(عليه السلام)مى زيست و داعيه ى مبارزه با قرآن را داشت.
3. مسيلمه ى کذاب که در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سرزمين «يمامه» ادعاى پيامبرى کرد. او مدعى بود که فرشته اى براى او وحى مى آورد و به زعم خود، آياتى را براى مردم مى خواند.
افراد ديگرى مانند: سجاح، ابوالعلاء معرى، احمد بن حسين کوفى، احمد بن عيسى... با قرآن معارضه نمودند و سعى در مشابه سازى قرآن نمودند.[26]
ثانياً، برخى قصد داشتند با شبيه سازى قرآن و با بيان خطاها بفهمانند که قرآن وحى الهى نيست، بلکه نوشته ى بشرى هم چون رسول الله(صلى الله عليه وآله) است و بشر هم در نوشتن، دچار اشتباه و خطا مى شود و طبق فرهنگ و دانش زمان خود مى نويسد، در نتيجه قرآن هم خطاپذير است.
علاوه بر آن برخى مى کوشند تا اين مطلب را القا کنند که قرآن براى مردمان ابتدايى آمده است، امّا در عصر حاضر که عصر تمدن و صنعت است کاربرد عملى ندارد.
ثالثاً، قوانين قرآن بر اساس حکومت عدالت در جامعه و نفى سلطه گرايى و تبعيض و فساد و... و بر اساس حقانيت پايه ريزى شده است و با انگيزه ى قدرت طلبان و سوءاستفاده کنندگان سازگارى ندارد; لذا هميشه سعى مى کنند شبيه قرآن را بياورند و قداست قرآن را زير سؤال ببرند، تا آزادانه به اهداف خود برسند.
جنبه هاى اعجاز قرآن
امّا درباره ى اعجاز قرآن بايد گفت: همين که در طول 14 قرن کسى نتوانسته است سوره اى مانند سوره هاى قرآن بياورد، بزرگ ترين معجزه است. در قرآن اعجاز فراوانى نهفته است; از جمله:
الف) فصاحت و بلاغت: حضرت على(عليه السلام) درباره ى بلاغت قرآن مى فرمايد:
کثرت تکرار و شنيدن پى درپى، هرگز آن را کهنه نمى کند.[27]
ب) بيان معارف الهى: در معارف قرآن هيچ مبالغه اى وجود ندارد و همه مطابق با عقل سليم و فطرت بشر است; مانند: توحيدشناسى، معادشناسى، وحى شناسى و...
ج) بيان تاريخ: بيان تاريخ در قرآن داراى ويژگى هايى است: از جمله، تکيه بر قسمت هاى حساس که داراى نقش تربيتى است، خالى بودن از هرگونه حشو و زوايد، خالى بودن از تناقض و تضاد و ناهماهنگى ها، تجزيه و تحليل و پيامد تاريخ گذشتگان، جداسازى حقايق از افسانه ها، و...
بيان تاريخ در قرآن از آن جنبه داراى اعجاز است که فرد امّى و درس نخوانده که در ميان افسانه ها و خرافه هاى تاريخى پرورش يافته حقايق تاريخى را از خرافه ها جدا نموده است.[28] بيان کيفيت خلقت حضرت آدم(عليه السلام)[29]، ملاقات حضرت ابراهيم با فرشتگان،[30]سرچشمه ى اختلاف زبان ها،[31] گوساله پرستى بنى اسرائيل،[32] و ساير موارد.
د) وضع قوانين: اعم از; جامعيت قوانين،[33] عدالت اجتماعى،[34] روابط اجتماعى،[35] مسائل دفاعى،[36] احترام به حقوق بشر[37]، اهتمام به تأمين آزادى و امنيت[38] و...
ه) عدم تضاد و اختلاف در آيات قرآن: قرآن مى فرمايد: آيا درباره ى قرآن نمى انديشند که اگر از سوى غيرخدا بود اختلافات فراوانى در آن مى يافتند.[39]
و) علوم روز و اکتشافات علمى:[40]
براى اختصار، چند نمونه را ذکر مى کنيم:
1. حرکت زمين: آيات متعدّدى در قرآن کريم با تعابير «فراشاً»،[41] «مهداً»،[42] «قراراً»،[43]«مهاداً»[44] و ... به حرکت آرام و منظم زمين اشاره دارد. دانشمندان نيز حرکت انتقالى زمين به دور خورشيد را که با سرعت زيادى (در هر ثانيه 20 و در هر دقيقه 1200 کيلومتر) در حرکت است تصديق مى کنند.[45]
2. جاذبه ى عمومى در عالم هستى: آيه ى زير بر اين مطلب دلالت دارد:
(اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَـوَ تِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا)[46]; خدا همان کسى است که آسمان ها را بدون ستون هايى که ببينند برافراشت.
دانشمندان از اين آيه جاذبه ى عمومى در فضا را استفاده مى کنند.[47]
3. کروى بودن زمين: از آيات زير کروى بودن زمين استفاده مى شود:[48]
(مشارق الارض و مغاربها)،[49] (رب المشرقين و رب المغربين).[50]
4. اکسيژن در جو زمين:
(مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُو يَجْعَلْ صَدْرَهُو ضَيِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَآءِ);[51] آن کس را که خدا بخواهد گمراه کند، سينه اش را آن چنان تنگ مى کند که گويا مى خواهد به آسمان بالا برود.
قرآن حالت افرادى را که گمراه شده اند و ايمان نمى آورند به بالا رفتن به آسمان تشبيه مى کند. اين تشبيه به يک نکته ى علمى اشاره دارد و آن اين که انسان هرچه به طرف آسمان بالا رود به سبب کم شدن اکسيژنِ هوا به زحمت نفس مى کشد.[52]
زوجيت در گياهان،[53] پيدايش شير در جانوران،[54] زندگى زنبور عسل و فوايد آن، فوايد خرما، طريقه ى رشد جنين،[55] حرمت گوشت خوک، مردار، خون و خمر،...[56] و هزاران معجزات علمى و بلاغى و ادبى آيات هر محقق منصفى را متعجب مى سازد و منطبق با تکنولوژى و آزمايش هاى تجربى امروز است. اميدواريم روزى فرا رسد که حقايق و معجزات قرآن آشکارتر گردد.[57]
تحدى يعنى چه؟ آيا تحدى قبل از قرآن در ميان عرب معمول بوده است؟
سيد محمد حسين ميرى
قبل از هر چيز لازم است به اين مسئله پرداخته شود که يکى از راه هاى شناخت صحت ادعاى هر فرد، دلايلى است که بر صحت مدعاى خود اقامه مى کند. هر چه ادعا مهم تر باشد دلايل بايد از استحکام بيش ترى برخوردار باشند. پيامبران در طول تاريخ براى اثبات ادعاى نبوت دلايلى آورده اند که در لسان قرآن «آيه»[58] يا «بيّنه»[59] ناميده مى شوند که بعداً مسلمانان آن ها را «معجره» ناميدند و مخالفانِ خود را به مبارزه و همانندآورى فراخوانده اند.
انتخاب نوع معجره بستگى به شرايط زمانى و مکانى هر پيامبر دارد. امام رضا(عليه السلام) در تحليل تفاوت معجزات پيامبران مى فرمايد:
هنگامى که خداوند موسى را مبعوث کرد سحر و ساحرى بر اهل آن عصر غلبه داشت; لذا خداوند چيزى از سوى خود براى آن ها فرستاد که در قدرت آن ها نبود و سحرشان را باطل کرد و حجت را تمام نمود و عيسى(عليه السلام) را هنگامى مبعوث کرد که بيمارى هاى صعب العلاج آشکار شده بود و مردم نيازمند به طبيبانى بودند. خداوند از سوى خود چيزى فرستاد که نزد آن ها نبود; مردگان را براى آن ها زنده مى کرد و کور مادرزاد و بيماران مبتلا به بيمارى هاى علاج ناپذير را به فرمان خدا بهبودى مى بخشيد و حجت را به وسيله ى آن بر مردم تمام مى کرد. خداوند محمد(صلى الله عليه وآله)را در وقتى مبعوث ساخت که خطبه ها و سخنان دلنشين و فصيح و بليغ بر آن عصر غالب بود; خداوند از سوى خود مواعظ و حکمت هايى در اوج فصاحت و بلاغت فرستاد که سخنان آنان را باطل کرد و حجت را بر آنان تمام نمود.[60]
قبل از ورود به بحث لازم است در ابتدا واژه ى «تحدّى» در لغت و اصطلاح بررسى شود.
تحدّى در لغت و اصطلاح
تحدى در لغت به معناى مبارزه طلبى و همانندآورى است[61] و در اصطلاح به اين معنا آمده است که، کسى ديگران را براى عمل يا گفتار يا نوشتار خود به مبارزه و همانندآورى دعوت کند. يکى از ارکان معجزه ى قرآن تحدّى است; يعنى مدعى نبوت بايد ديگران را به مقابله و مبارزه دعوت کند. تحدّى مشتمل بر قياس و برهان است; بدين گونه که:
لوکان هذا الکتاب من عند غير الله لامکن الاتيان بمثله، لکن التالى باطل فالمقدم مثله; اگر اين کتاب، کلام الله نباشد، پس کلام بشرى است و اگر بشرى باشد پس شما هم که بشر هستيد بايد بتوانيد مثل آن را بياوريد، اگر شما توانستيد مثل آن را بياوريد بشرى بودنش اثبات مى شود و اگر نتوانستيد، معلوم مى شود که بشرى نيست و اعجازى است که اثبات کننده ى ادعاى نبوت و رسالتِ آورنده ى آن خواهد بود.[62]
وجود انگيزه در همانندآورى قرآن
مخالفان قرآن بيش ترين انگيزه را براى همانندآورى قرآن داشتند. آنان اهل فصاحت و بلاغت، متعصب نسبت به آداب و رسوم خويش، به ويژه فرهنگ بت پرستى، و قومى لجوج و سرسخت و متکبر بودند. قرآن آداب و رسوم آنان را نادرست[63] و بت پرستى را امرى خرافى مى داند;[64] و فخر فروشى آنان را نکوهش مى کند.[65] در عين حال، آيات تحدّى، آنان را به همانندآورى قرآن ترغيب و تشويق مى کرد و پذيرش و عدم پذيرش قرآن را با سعادت و شقاوت جاودانه پيوند مى داد.[66] تشويق به کمک گرفتن از کليه ى نيروهايى که مى توانند در آوردن همانند قرآن نقشى ايفا کنند،[67] دروغ گو پنداشتن در صورت ناتوانى[68] و ده ها انگيزه ى ديگر.[69]
ناتوانى مخالفان در همانندآورى قرآن
کتب تاريخى و علوم قرآنى، افراد متعددى را ذکر مى کنند که در صدد همانندآورى قرآن برآمدند، ولى خود با بررسى قرآن به عجز خويش پى بردند و يا به آوردن چيزى شبيه قرآن دست يازيدند; اما با نمونه هايى که ارائه دادند موجبات رسوايى خويش را فراهم آورده، ناتوانى بشر از همانندآورى را اثبات کردند. اين همانندخواهى و مبارزه جويى يک دعوت جهانى و تاريخى است. اکنون نيز اين دعوت فراروى همه ى جهانيان است و مى توانند به جاى گزينش هر جنگ نظامى و اقتصادى و... به دعوت قرآن پاسخ دهند.[70]
سابقه ى تحدّى در ميان عرب قبل از قرآن
در عصر نزول قرآن کريم بلاغت به اوج خود رسيده بود; لذا شعرا در بازار «عکاظ» به شعرخوانى مى پرداختند و شعرهاى برتر را با عنوان «معلقات سبع» با آب طلا نوشته، بر ديوار کعبه آويزان مى کردند. يکى از انديشمندان در اين زمينه مى گويد:
عرب عادت داشت که در مقام مسابقه در قصايد و سخنرانى هاى خويش ديگران را به تحدّى فراخواند. قرآن نيز از همين روش آنان را تحدّى کرد که مانند قرآن يا لااقل قسمتى از قرآن بياورند، پس خبر داد که نخواهند توانست چنين کارى را انجام دهند.[71]
نمونه اى از اين تفاخر و تحدّى در شعر «تميم بن مُقبل» از شعراى پيشين عرب اين گونه جلوه مى کند:
اذا مِتُّ عَنْ ذکرِ الْقَوافى فَلَنْ تَرى *** لها قائلاً بَعْدى اَطبّ و اَشْعَرا
اگر از گفتن اشعار لب فروبندم، پس از من ديگر کسى را نخواهى يافت که بهتر و پاکيزه تر از من شعر بگويد و در شاعرى از من استادتر باشد.[72]
وليد بن مغيره فخر مخزومى، گل سرسبد بوستان عرب (ريحانة العرب)، با تمام کينورزى و دشمنى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و پيام وحى، ناگزير اعتراف کرد که اين سخن بالاتر از افق کلام انسان است. او درباره ى کلام خدا که از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيان مى شد چنين مى گويد:
گفتار او شيرينى خاصى دارد و زيبايى و طراوت فوق العاده اى; شاخه هايش پرميوه و ريشه هايش پرمايه، و سخنى است که از هر سخن ديگر بالاتر مى رود و هيچ سخنى بر آن برترى نمى يابد.[73]
علامه صدر بلاغى در مقدمه ى تفسير آلاء الرحمن همين بُعد از اعجاز را که اعجاز بيانى است، براى اعراب زمان پيامبر از ديگر ابعاد اعجاز قرآن روشن تر مى داند.[74]
سيد قطب در اين زمينه مى گويد:
تلاش اصلى من در مکتب قرآن همين است که جنبه ى هنرى و ويژگى هاى ادبى قرآن جلوه گر شود و انديشه ها زيبايى نهفته ى آن را دريابند. به نظر من در آغاز نيز اعراب از همين طريق در حوزه ى جاذبه و شکوه هنر قرآن قرار گرفتند و همين بيان زيبا بود که تا عمق احساس آن ها نفوذ کرد و نفوسشان را برانگيخت.[75]
در نتيجه، دعوت قرآن به همانندآورى يک دعوت جهانى است و با آن که اعراب در بعد فصاحت و بلاغت يکه تاز ميدان بودند و قبل از نزول قرآن، در اشعار و خطب همديگر را به تحدى فرا مى خواندند، توان هماوردى با قرآن را نداشتند و تاکنون نيز هيچ کس توان مقابله با قرآن را نداشته و نخواهد داشت.
مراحل و اقسام تحدى را در قرآن بررسى نماييد.
على اکبر مؤمنى
مفهوم تحدى در قرآن
تحدى در لغت يعنى مبارزه طلبى و معارضه کردن، و در اصطلاح يک واقعيت تاريخى قرآنى است که عبارت است از امر خداوند به مخالفان و منکران وحى قرآن و صدق نبوت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)که اگر طبق ادعاى خود، قرآن را مجعول و پيش خودساخته و اساطير الاولين مى دانند، نظير آن را بياورند.[76]
آيات تحدى در قرآن
آيات تحدى در قرآن به دو صورت مطرح شده اند:[77]
الف) تحدى به صورت عام و کلى
آياتى که تحدى به صورت کلى در آن ها مطرح شده است، به ترتيب نزول، عبارت اند از:
1. (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً);[78] بگو اگر جن و انس اتفاق کنند که همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند يکديگر را در اين کار کمک کنند.[79]
2. (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَة مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ);[80] آيا آن ها مى گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست مى گوييد، يک سوره همانند آن بياوريد، و غير از خدا هر کس را مى توانيد (به يارى) طلبيد!
3. (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَر مِثْلِهِ مُفْتَرَيات وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ); آيا مى گويند: او به دروغ اين قرآن را به خدا نسبت داده و ساختگى است؟ بگو: اگر راست مى گوييد، شما هم ده سوره ى ساختگى همانند اين قرآن را بياوريد; و تمام کسانى را که مى توانيد، غير از خدا براى اين کار دعوت کنيد!
4. (أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيث مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِينَ)[81]; يا مى گويند: قرآن را به خدا افترا بسته ولى آنان ايمان ندارند، اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند.
5. (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِى رَيْب مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِينَ);[82] و اگر درباره ى آنچه بر بنده ى خود (پيامبر) نازل کرده ايم شک و ترديد داريد، (دست کم) يک سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فراخوانيد، اگر راست مى گوييد; پس اگر چنين نکرديد که نخواهيد کرد از آتشى بترسيد که هيزم آن، بدن هاى مردم (گنهکار) و سنگ ها (بتها) است، و براى کافران آماده شده است!
در آيات قرآن کريم، گاه تحدى به کل قرآن، گاه به ده سوره و گاه به يک سوره از آن صورت گرفته است. اين گونه تحدّى زمينه ساز اين سؤال شده است که راز اين درخواست ها و همانندخواهى هاى متفاوت چيست؟
پاسخى که معمولا داده مى شود اين است که قرآن با اين شيوه، تحدى از اشد به اخف نموده است تا اعجاز قرآن بهتر به کرسى بنشيند. در آغاز درخواست کرده تا همانند کل قرآن را بياورند; پس از آن که تلاش براى همانندآورى کل قرآن صورت گرفت و ناتوانى بشر از آوردن همانند آن روشن شد، ده سوره همانند سور قرآن را مى طلبد و پس از تلاش و اثبات عجز آنان از آوردن ده سوره، قرآن از آنان مى خواهد که يک سوره همانند قرآن بياورند; به اين ترتيب قرآن مجيد سه بار با فاصله ى زمانى انگيزه هاى مردم را به سوى همانندآورى قرآن سوق داده و عجز آنان از آوردن همانند قرآن را در سه مرحله با سير از دشوار به آسان به اثبات رسانده است.
اين پاسخ بر يک پيش فرض استوار است و آن اين که نزول و به ويژه ابلاغ آيات ياد شده به ترتيبى بوده باشد که در اين پاسخ مطرح شده است. به اين معنا که اوّل آيات تحدى به کل قرآن، سپس آيات تحدى به ده سوره و در نهايت آيات تحدى به يک سوره نازل شده باشد; در حالى که در آيات قرآن هيچ شاهدى بر اين مدّعا وجود ندارد.
به علاوه، قول مشهور بين مفسران و دانشمندان علوم قرآنى آن است که سوره ى يونس که مشتمل بر آيات تحدى به يک سوره است قبل از سوره ى هود که مشتمل بر آيات تحدى به ده سوره مى باشد، نازل شده است[83] و به اين دليل پيش فرض ياد شده مورد ترديد قرار گرفته و پاسخ مزبور را دچار تزلزل ساخته است. اين نکته مفسران را بر آن داشته است که تبيين و توجيه هاى ديگرى را به ميان کشند و يا دفاعى ويژه از پيش فرض ياد شده به عمل آورند.[84]
در اين جا به منظور جلوگيرى از اطاله ى سخن از پرداختن به نقد و بررسى اقوال ياد شده خوددارى کرده، به بيان وجهى که به نظر ما سازگارترين وجه با آيات است اکتفا مى کنيم.
هر چند اکثر قريب به اتفاق مفسران و دانشمندان علوم قرآنى مفاد آيات تحدى به مثل قرآن را به کل قرآن دانسته اند، اين احتمال نيز به صورت جدّى مطرح است که مقصود از قرآن در اين آيات معناى جنسى باشد، نه بيان مقدار معجزه; زيرا قرآن از ماده ى قرائت است و قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن. علاوه بر آن، هنگام نزول اين آيات، تمام سوره هاى قرآن نازل نشده بود; بنابراين نمى توان تحدى در اين آيات را تحدى به کل قرآن دانست. در اين صورت، بحث از «ترتيب تحدى» در اين مورد رنگ مى بازد; ولى با فرض پذيرش قول مفسران در اين خصوص مى توان گفت آيات تحدّى در مرحله ى اوّل مى خواهد که اگر در خدايى بودن قرآن ترديد دارند کتابى همانند قرآن که داراى همه ى امتيازات قرآن باشد بياورند و پس از آن که عجزشان ثابت شد تخفيف داده، مى فرمايد: يک سوره که از هر جهت شبيه سور قرآنى باشد و همه ى امتيازات يکى از سور قرآن را دربرداشته باشد بياورند، و پس از آن که از چنين امرى نيز عاجز شدند تخفيف داده از ايشان مى خواهد که ده سوره بسازند که هر کدام داراى يکى از جهات اعجاز قرآن باشد به طورى که مجموع آن ده سوره بتواند ويژگى هاى يک سوره ى قرآن را دارا باشد. بديهى است که ساختن يک سوره که از هر نظر شبيه يک سوره ى قرآن باشد، مشکل تر از فراهم آوردن چند سوره است که هر يک در يک جهت شبيه قرآن باشد.پس تحدى از اشد به اخف صورت گرفته و معقول است.[85]
ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى;
در دسته اى ديگر از آيات قرآن، تحدى به صورت خاص مطرح شده است[86] که تنها به عناوين موضوعات اشاره مى کنيم:
1. تحدى به آورنده ى قرآن.
2. تحدى به فصاحت و بلاغت.
3. تحدى به هماهنگى و عدم اختلاف.
4. تحدى به خبرهاى غيبى.
دامنه ى تحدى
گسترده ترين تحدى از ميان آيات قرآن در آيه ى سوم سوره ى اسراء انجام گرفته است.[87] مخاطب اين مبارزه طلبى، جن و انس، يعنى همه ى جهانيان اند. از اين آيه به خوبى استفاده مى شود که ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، که زبان عربى است، ندارد و از جهات مختلف مطرح است; و گرنه دعوت به مقابله ى غير عرب با يک کتاب عربى بى تناسب است.[88]
لازم به توضيح است که همانندآورى (تحدى) در آن نيست که سخنى همسان و همانند سخن خدا بياورند، به گونه اى که در شيوه ى بيان و نحوه ى تعبير کاملاً همانند باشد; زيرا اين گونه همانندى جز با تقليد امکان پذير نيست! بلکه مقصود از «تحدى» آوردن سخنى است که هم چون قرآن از نظر معنويت داراى جايگاهى ارجمند و والا بوده و در درجه ى اعلاى بلاغت و فصاحت قرار گرفته باشد; سخنى توانا و قدرتمند، رسا و گويا، با محتوايى بلند و متين و استوار. علماى بيان با معيارهاى مشخصى، درجات رفعت و انحطاط هر کلامى را معين ساخته اند و برترى يک کلام بر کلام ديگر با همين معيارها مشخص مى گردد که در علم «بلاغت» به تفصيل از آن معيارها سخن گفته شده است.[89]
معارضه با آيات تحدى
برخى از متکلمان مسلمان قايل به اين هستند که خداوند، همت و اراده ى مدعيان را براى پاسخ گويى به قرآن و آوردن نظير آن سست مى کند و نظر آنان را از اين کار «صرف» مى کند (برمى گرداند). به اين نظريه «صرفه» گفته اند.[90] قول به صرفه نه تنها از جنبه ى نظرى خدشه پذير است، بلکه از حيث عملى نيز بطلانش ثابت شده است; زيرا تاريخ برخى از اين معارضه ها را ثبت نموده است که البته مايه ى عبرت و شگفتى است; بنابراين در مقابل تحدّى، معارضه صورت گرفته است،امّا سرانجام براى معارضه کنندگان چيزى جز خسارت و فضاحت حاصل نشده است. نمونه هايى از اين معارضه ها به شرح زير است:
مسيلمه ى کذاب که ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره ى «فيل» اين جملات را ساخته است: «الفيل، ما الفيل، و ما ادراک ما الفيل، له ذنب و بيل و خرطوم طويل....»[91].
يکى از نويسندگان مسيحى، که مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره ى «حمد»، با اقتباسى که از خود سوره داشته است، به زغم خود سوره اى عرضه کرده است: «الحمد للرحمن، رب الاکوان، الملک الدّيان، لک العبادة و بک المستعان، اهدنا صراط الايمان»;[92] و در مقابل سوره ى کوثر گفته است: «انا اعطيناک الجواهر، فصلّ لربک وجاهر و لا تعتمد قول ساحر»! اين فرد با تقليد کامل از نظم و ترکيب آيات قرآنى و تغيير برخى از الفاظ آن چنين تلقين مى کند که با قرآن معارضه نموده است. او همين بافته هايش را نيز از مسيلمه ى کذاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره ى کوثر گفته است: «انا اعطيناک الجماهر، فصل لربک و هاجر و انّ مبغضک رجلٌ کافر».[93]
نمونه هاى ديگرى نيز از معارضه هاى واهى و بى اساس وجود دارد که براى هميشه به بايگانى تاريخ سپرده شده اند.[94]
[52]. احمد مصطفى مراغى، تفسير مراغى، (بيروت: دار احياء التراث العربى)، ج 8، ص 25.
[53]. لقمان: 10.
[54]. نمل: 66.
[55]. مؤمنين: 12 ـ 14.
[56]. فاطر: 12.
[57]. محمدعلى رضايى اصفهانى، درآمدى بر تفسير علمى قرآن، (انتشارات اسوه) و ر.ک: رضا پاک نژاد، اولين دانشگاه آخرين پيامبر، (انتشارات مکتب اسلامى).
[58]. مؤمنون: 50; اسراء: 101.
[59]. انعام: 157.
[60]. عيون اخبار الرضا، به نقل از: ناصر مکارم شيرازى، پيام قرآن، (چ 2، بهار 74)، ج 8، ص 115 ـ 116.
[61]. على اکبر دهخدا، لغت نامه، (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، بهار 73)، ج 4، ص 5660.
[62]. عبدالله جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن کريم، (قم: انتشارات اسراء، چ 1، 1378)، ج 1، ص 138.
[63]. ص: 2; مريم: 97.
[64]. نجم: 23.
[65]. حج: 9.
[66]. بقره: 24.
[67]. اسراء: 88; هود: 13; يونس: 39.
[68]. بقره: 25.
[69]. ر. ک: محمد تقى مصباح يزدى، قرآن شناسى، (قم: انتشارات مؤسسه ى آموزشى و پرورشى امام خمينى(ره)، چ 1، بهار 1376)، ج 1.
[70]. محمد تقى، مصباح يزدى، همان، ص 140; مکارم شيرازى، همان، ص 140، به بعد; محمد هادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، (قم: مؤسسه النشر الاسلامى، چ 1، 1416)، ج 4، ص 261 ـ 227; حسن عرفان، اعجاز در قرآن کريم، (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى، چ 1، 1379).
[71]. مصطفى صادق الرافعى، اعجاز القرآن و البلاغة النبوية، (انتشارات دار الکتب العربى، 1393)، ص 169; محمد باقر سعيدى روشن، معجزه شناسى، (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ى اسلامى، چ 1، پاييز 1379)، ص 216 ـ 217.
[72]. ر. ک: شيخ عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز فى القرآن، ترجمه و تحشيه ى سيد محمود رادمنش، (انتشارات آستان قدص رضوى، 1368)، ص 599 ـ 615.
[73]. ناصر مکارم شيرازى، همان، ص88; سعيدى روشن، همان، ص 128 ـ 170.
[74]. علامه صدر بلاغى، تفسير آلاءالرحمن، مقدمه، ص 4.
[75]. سيد قطب، مشاهد القيامة فى القرآن، (دار الشروق، 1415)، ص 9.
[76]. بهاء الدين خرمشاهى، قرآن پژوهى، (تهران: دوستان، چ 1، 1377)، ج 1، ص 481.
[77]. ر.ک: حسين جوان آراسته، درس نامه ى علوم قرآنى، (قم: دفتر تبليغات اسلامى، چ 1، 1377).
[78]. اسراء: 88.
[79]. در ترجمه ى آيات از ترجمه ى آيت الله مکارم شيرازى استفاده شده است.
[80]. يونس: 38.
[81]. طور: 33 ـ 34.
[82]. بقره: 23 ـ 24.
[83]. ر.ک: ابو عبدالله زنجانى، تاريخ القرآن، (تهران: منظمة الاعلام الاسلامى، چ 1، 1404)، ص 55 ـ 64.
[84]. ر.ک: محمدتقى مصباح يزدى، قرآن شناسى، (قم: مؤسسه ى آموزشى پرورشى امام خمينى(ره)، چ 1، 1376)، ص 127 ـ 133.
[85]. همان، ص 125 ـ 133.
[86]. ر.ک: محمد حسين، طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 59 ـ 73.
[87]. مرتضى مطهرى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، (تهران: انتشارات صدرا)، ص 47.
[88]. حسين جوان آراسته، همان، ص 352.
[89]. محمد هادى معرفت، علوم قرآنى: التمهيد، (چ 1، 1378)، ص 372.