نزول قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نزول قرآن - نسخه متنی

محمد هادی معرفت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نزول قرآن

نويسنده: آيت الله محمد هادي معرفت

منبع:

كتاب علوم قرآني

1-آغاز نزول

2- سه سال تأخير نزول

3- مدت نزول

قـرآن مجموعه آيات و سوره هاى نازل شده بر پيامبر اسلام است كه پيش ازهجرت و پس از آن در مـناسبت هاى مختلف و پيش آمدهاى گوناگون به طور پراكنده نازل شده است سپس گردآورى شـده و بـه صورت مجموعه كتاب درآمده است نزول قرآن تدريجى, آيه آيه و سوره سوره, بوده و تا آخـريـن سال حيات پيامبر(ص) ادامه داشته است در دوران حيات پيامبر(ص) هرگاه پيش آمدى رخ مى داد يا مسلمانان بامشكلى روبرو مى شدند, در ارتباط با آن پيش آمد يا براى رفع آن مشكل يا احـياناپاسخ به سؤال هاى مطرح شده, مجموعه اى از آيات يا سوره اى نازل مى شد اين مناسبت ها و پـيـش آمـدهـا را اصـطـلاحا اسباب نزول يا شان نزول مى نامند, كه دانستن آن ها براى فهم دقيق بـسـيارى از آيات ضرورى است اين نزول پراكنده, قرآن را ازديگر كتب آسمانى جدا مى‌سازد زيرا صـحف ابراهيم و الواح موسى يك جا نازل شد و همين امر موجب عيب جويى مشركان گرديد: ((و قـال الـذين كفروا لولا نزل عليه القرآن جملة واحدة, كسانى كه كفر ورزيده اند گفتند: چرا قرآن يك جا بر او نازل نگرديده؟)) در جواب آنان آمده: ((كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلا((1)), ايـن بـه خـاطـر آن است كه قلب تو را به وسيله آن استوار گردانيم و [ازاين رو] آن را به تدريج بر تو خـوانـديـم)) در جـاى ديـگـر مـى گـويـد: ((و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث ونزلناه تنزيلا((2)), قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را به تدريج نازل كرديم)).

بـه طـورى كـه از قـرآن اسـتـنـباط مى شود, حكمت تدريجى بودن نزول قرآن آن است كه پيامبر اكـرم (ص) و مـسـلمانان احساس كنند هم واره مورد عنايت خاص پروردگارقرار دارند و پيوسته رابطه آنان با حق تعالى استوار است و اين تداوم نزول باعث دل‌گرمى و تثبيت آنان را فراهم سازد (( واصبر لحكم ربك فانك باعيننا ((3)), و دربرابر دستور پروردگارت شكيبا باش چرا كه مورد عـنايت كامل ما قرار دارى)) .

اين قبيل دل گرمى هاى مداوم براى پيامبر اسلام فراوان بوده است و در قرآن در مواردبسيارى بدان اشاره شده است.

آغاز نزول

آغاز نزول قرآن در ماه مبارك رمضان و در شب قدر صورت گرفت :

((شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان)) ((4))

((انا انزلناه في ليلة مباركة انا كنا منذرين, فيها يفرق كل امر حكيم)) ((5))

((انا انزلناه في ليلة القدر)) ((6))

شـب قـدر ـ‌نزد اماميه‌ـ ميان دو شب مردد است: شب 21 و 23 ماه مبارك رمضان شيخ كلينى از حـسـان بن مهران روايت كرده است گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: شب قدر كدام است؟ فرمود: ((آن را در يكى از دو شب 21 و 23 جستجوكن))

زراره از امام صادق(ع) روايت كرده فرمود: ((شب 19 شـب تـقـديـر است, شب 21 شب تعيين و شب 23 شب ختم و امضاى امر است))((7))

شيخ صـدوق مـى گويد: ((مشايخ ما اتفاق نظر دارند كه ليلة القدر, شب 23 ماه رمضان است))((8)) اين شب را ((ليلة الجهنى)) نيز گويند به شرحى كه در حديث ابوحمزه ثمالى آمده است ((9))

سه سال تاخير نزول

آغـاز وحـى رسـالى (بعثت) در 27 ماه رجب, 13 سال پيش از هجرت (609ميلادى) بود ((10))؛ ولـى نـزول قـرآن بـه عـنـوان كـتـاب آسـمـانـى, سـه سـال تـاخـيـرداشت اين سه سال را به نام ((فـتـرت))((11)) مـى خـوانند پيامبر(ص) در اين مدت دعوت خود را سرى انجام مى داد تا آيه ((فـاصـدع بـمـا تؤمر))((12)) نازل شد و دستوراعلان دعوت را دريافت كرد ((13))

ابوعبداللّه زنجانى گويد: ((پس از نزول آيه ((اقراباسم ربك الذي خلق)) ((14)) تا مدت سه سال قرآن نازل نـشـد و ايـن مـدت را فترت وحى مى نامند, سپس قرآن به صورت تدريجى نازل گرديد كه مورد اعـتـراض مـشـركـيـن قـرار گـرفـت)) ((15)) چـنـان كه در آيه ((لولا نزل عليه القرآن جملة واحدة))((16)) به آن اشارت رفت.

مدت نزول

مـدت نـزول تدريجى قرآن بيست سال است. نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرين سال حـيـات پـيـامـبر(ص ) ادامه داشت. ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى رازى (متوفاى 328) حديثى آورده است كه حفص بن غياث ازامام جعفرصادق (ع) مىپرسد: با آن كه نزول قرآن در مدت 20 سال بـوده, چـراخـداونـد فـرمـوده اسـت: ((شـهـر رمـضـان الـذي انـزل فـيـه الـقـرآن)) ((17))

مـحـمـد بـن مـسعود عياشى سمرقندى (متوفاى 320) از ابراهيم بن عمر صنعانى نقل مى كند كه بـه حـضـرت امام صادق(ع) عرض كرد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گرديده با آن كه در مدت بـيـسـت سال نازل شده است؟((18)) على بن ابراهيم قمى مى گويد: ازامام صادق (ع) سؤال شد: چـگـونـه قرآن در ماه رمضان نازل گرديد, با آن كه در طول بيست سال نازل شده است؟ ((19)) امـام صادق (ع) در روايات مذكور تصريح فرمودند: ((ثم نزل في طول عشرين عاما)) كه ابن بابويه صـدوق ((20)) وعـلامـه مـجـلـسـى ((21)) و سـيـد عـبداللّه شبر ((22)) و ديگران اين نظر رابرگزيده اند ((23)).

سـعـيـدبـن مـسيب, (متوفاى 95), از بزرگان تابعين و از فقهاى سبعه مدينه ,مى گويد: قرآن بر پيامبر اسلام (ص) در سن 43 سالگى نازل شد ((24)) و اين غير از بعثت است كه به اتفاق امت در سن 40 سالگى بوده است واحدى نيشابورى ازعامر بن شراحيل شعبى, از فقها و ادباى تابعين (20 ـ 109), نـقـل مى كند كه گفته است: ((مدت نزول قرآن حدودا بيست سال بوده است)) ((25)) , و نـيز امام احمدبن حنبل از وى نقل مى كند كه گفته است: ((نبوت پيامبر(ص) در سن چهل سالگى بـوده است و پس از سه سال, قرآن در مدت بيست سال نازل شده)) وابوالفدا, معروف به ابن كثير مـى گـويد: ((سند اين نقل كاملا صحيح است)) ((26)) ابوجعفر طبرى از عكرمه روايت كرده كه ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت: ((نزول قرآن, از آغاز تا پايان, بيست سال به طول انجاميد)) ((27)) ابـوالفدا اسماعيل بن كثير دمشقى (متوفاى 774) از محمدبن اسماعيل بخارى حديثى مى آورد كه ابن عباس و عايشه گفتند: ((قرآن به مدت ده سال در مكه و ده سال درمدينه نازل شد)) و نيز از ابـوعـبـيد قاسم بن سلام روايت بيست سال نزول قرآن راآورده و در پايان گفته است: ((هذا اسناد صحيح)) ((28)).

در اين جا سه پرسش مطرح مى شود:

ـ چـگونه نزول قرآن يا آغاز نزول آن در شب قدر بوده است در حالى كه بعثت پيامبر در 27 رجب با پنج آيه از اول سوره علق آغاز شد؟

ـ چـگونه نزول قرآن در شب قدر انجام گرفته است در حالى كه قرآن در مدت بيست سال, نجوما يعنى هر چند آيه و در مناسبت‌هاى مختلف و پيش آمدهاى گوناگون, نازل شده است؟

ـ كـدام آيـات يـا سوره براى نخستين بار بر پيامبر نازل شده است؟

اگر اولين آيات يااولين سوره, سوره علق و پنج آيه از ابتداى آن است, چرا به سوره حمد((فاتحة الكتاب)) مى گويند؟

جـواب پـرسـش اول و سوم روشن است زيرا نزول قرآن, چنان كه اشاره شد, سه سال پس از بعثت انجام گرفته است در سه سال اول بعثت, دعوت به گونه سرى انجام مى گرفت و هنوز براى اسلام كـتابى نازل نشده بود تا آن كه آيه ((فاصدع بماتؤمر)) ((29)) نازل گرديد و پيامبر(ص) به اعلام عـلنى دعوت ماموريت يافت ونزول قرآن آغاز شد ((30)) اما چرا به سوره حمد ((فاتحة الكتاب)) مـى گـويـنـد, اگر اين نام را در زمان حيات پيامبر(ص) برآن سوره اطلاق كرده باشند ((31)) , بدين دليل است كه اولين سوره كاملى است كه بر پيامبر نازل شده است در برخى روايات آمده است كـه هـمـان روز اول بـعـثـت, جـبرئيل نماز و وضو را طبق آيين اسلام به پيامبرتعليم نمود, زيرا ((لاصلاة الا بفاتحة الكتاب)), بنابراين سوره مذكور به طور كامل نازل شد ((32)).

در مـورد پـرسـش دوم: يـعنى نزول قرآن در شب قدر و تعارض آن با نزول تدريجى, گفت وگو بسيار است و آراى مختلف در اين زمينه عرضه شده است كه خلاصه اى از آن را در ذيل مى آوريم:

نظر اول: آغاز نزول قرآن در شب قدر بوده است, چنان كه از ظاهر آيه ((شهررمضان الذي انزل فيه القرآن)) ((33)) به دست مى‌آيد بيش تر محققين اين راى رابرگزيده اند زيرا معاصرين نزول آيه از واژه قـرآن, قـرآن كـامـل را نـمـى فهميدند بر اساس اين نظر آيه مذكور ابتداى نزول را مى رساند ازايـن رو بـيـش تـر مـفـسـريـن آيـه شـريـفـه را اين گونه تفسير كرده اند: ((اي بد نزول القرآن فيه)) ((34)) مگر كسانى كه متعبد به ظاهر رواياتند ((35)) روايات درباره تفسير قرآن, حجيت تـعـبـديه ندارند, زيرا تعبد در مورد عمل است, نه در مورد عقيده و درك مخصوصا اگر روايات با ظـاهـر لـفـظ مـخـالـف بـوده و نـيـاز به تاويل داشته باشند به علاوه اين قرآن با الفاظ و عبارات وخـصوصياتش نمى تواند يك جا و در يك شب نازل شده باشد, مگر آن كه به تاويل دست بزنيم مثلا در قرآن از گذشته اى خبر مى دهد كه نسبت به اولين شب قدر,آينده دور محسوب مى شود براى مثال:

((و لـقـد نـصـركـم اللّه بـبـدر و انتم اذلة ((36)), خداوند شما را در [جنگ] بدر يارى كرد [و بر دشمنان خطرناك پيروز ساخت] در حالى كه شما [نسبت به آنان] ناتوان بوديد)).

((لـقد نصركم اللّه في مواطن كثيرة و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ثم انزل اللّه سكينته على رسوله و على المؤمنين و انزل جـنـودا لم تروها((37)), خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى كرد [وبر دشمن پيروز شديد] و [نيز] در روز حنين آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما رامغرور ساخت, ولى [اين فزونى جمعيت] هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت [به دشمن] كرده, فرار نـمـوديد آن گاه خداوند سكينه [آرامش] خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان فرود آورد, و سپاهيانى فرو فرستادكه آن ها را نمى ديديد)).

((الا تـنـصـروه فـقد نصره اللّه اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذ هما في الغار اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان اللّه معنا فانزل اللّه سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة اللّه هي العليا و اللّه عزيز حكيم ((38)), اگر او را يارى نكنيد قطعاخدا او را يارى كرد [و در مشكل ترين لحظه ها او را تنها نگذاشت] آن هنگام كه كافران او را [از مكه] بيرون كردند, در حالى كـه دومين نفر بود [و يك نفر بيش ترهم راه نداشت] در آن هنگام كه آن دو در غار بودند وقتى به هم راه خود مى گفت: غم مخور, خدا با ماست, در اين موقع خداوند سكينه [و آرامش] خود را بر او فـروفـرسـتـاد و او را با سپاهيانى كه آن ها را نمى‌ديديد تقويت نمود و گفتار [و هدف] كافران را پست تر گردانيد و آنان را با شكست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آيين او] برتر [و پيروز] است و خداوند عزيز و حكيم است)).

((عـفـا اللّه عنك لم اذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين((39)), خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آن كه راست گويان و دروغ گويان را بشناسى به آنان اجازه دادى؟ [خوب بود صبر مى كردى تا هر دو گروه خود را نشان دهند])).

((فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل اللّه و قـالـوا لا تـنـفـروا فـي الـحر ((40)), برجاى ماندگان [از جنگ تبوك] از مخالفت با رسول خدا خوشنود بودند و كراهت داشتند كه با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كنند و [به يك ديگر و به مؤمنان] گفتند: در اين گرما [به سوى ميدان ]بسيج نشويد)).

((و جاء المعذرون من الا عراب ليؤذن لهم و قعد الذين كذبوا اللّه و رسوله ((41)), وعذر خواهان از اعـراب [نـزد تو] آمدند كه به آنان اجازه [ترك جهاد] داده شود و آنان كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستند)).

((و الـذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب اللّه ورسوله من قبل ((42)), گروهى ديگر از آنان, كسانى هستند كه مسجدى ساختندبراى زيان [به مسلمانان] و [تـقـويـت] كـفر و تفرقه افكنى ميان مؤمنان و كمين گاهى براى كسى كه با خدا و پيامبرش به جنگ برخاسته بود)).

((من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تـبـديـلا ((43)), در مـيـان مـؤمـنـان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدابستند صادقانه ايستاده اند بعضى پيمان خود را به آخر بردند [و در راه او شربت شهادت نوشيدند] و برخى ديگر در [همين] انتظارند, و هرگز تغيير و تبديلى در عهدو پيمان خود ندادند)).

((قـد سـمـع اللّه قـول الـتـي تجادلك في زوجها و تشتكي الى اللّه و اللّه يسمع تحاوركما ((44)), خداوند سخن زنى را كه درباره شوهرش با تو گفتگو و به خداشكايت مى كرد شنيد [و تقاضاى او را اجابت كرد], خداوند گفتگوى شما را با هم [و اصرار آن زن را درباره حل مشكلش] مى شنيد)).

اين قبيل آيات در قرآن بسيار است كه از گذشته خبر مى دهد و اگر نزول آن درشب قدر (اولين شب قدر) بوده باشد, بايد به صورت مستقبل (آينده دور) بيايد وگرنه سخن, از حالت صدق و ظاهر حقيقت به دور خواهد بود.

علاوه بر استدلال مذكور, در قرآن آيات ناسخ و منسوخ, عام و خاص, مطلق ومقيد, مبهم و مبين بسيار است در حالى كه مقتضاى ناسخ بودن, تاخير زمانى آيات ناسخ از منسوخ است هم چنين بقيه تـقـيـيـدات و مخصوصا بيان مبهمات كه لازمه طبيعى و عادى آن وجود فاصله زمانى است پس هرگز معقول نيست كه قرآن موجود يك جا نازل شده باشد و نيز خود آيه ((شهر رمضان الذي انزل فـيـه الـقرآن)) ((45)) و آيات مشابه از گذشته حكايت دارند, به گونه اى كه شامل خود اين آيات نـمـى شـوند پس اين آيات از چيز ديگر, جز خود خبر مى دهند و آن شروع نزول قرآن است توضيح ايـن كـه ايـن آيات خود جز قرآنند و اگر از تمامى قرآن خبرمى دادند كه در شب قدر نازل شده از خـود نـيـز خـبـر داده انـد پس لازمه آن, اين است كه اين آيات نيز در شب قدر نازل شده باشند و بايستى بدين صورت گفته شود:((الذي ينزل)) يا ((انا ننزله)) تا اين كه حكايت از زمان حال باشد, ولـى اين آيات از غيرخود خبر مى دهند و اين نيست جز آن كه بگوييم منظور از نزول در شب قدر, آغازنزول بوده است نه اين كه همه قرآن يك جا در اين شب نازل شده باشد.

شيخ مفيد درباره گفتار صدوق كه براى قرآن دو نزول فرض كرده است: دفعى وتدريجى كه نظر پنجم است مى گويد:

((مـنـشا آن چه شيخ ابوجعفر صدوق برگزيده خبر واحدى است كه نه موجب علم مى شود تا آن را بـاور كـرد, و نـه مـوجـب عـمـل مـى گـردد تا آن را تعبدا پذيرفت به علاوه نزول قرآن در حالات گـونـاگـون و در مـنـاسـبت هاى مختلف كه اسباب نزول خوانده مى شود, خود شاهدى است بر نپذيرفتن ظاهر آن خبر, زيرا قرآن درباره جرياناتى سخن مى گويد كه پيش از حدوث آن مفهومى ندارد و نمى تواند حقيقت باشد, جز آن كه همان موقع نازل شده باشد مثلا قرآن از گفته منافقين خـبـر مـى دهـد:((و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بكفرهم فقليلا ما يؤمنون)) ((46)) و يا گفتار مـشـركـان رانـقـل مـى كـند ((و قالوا لو شاء الرحمان ما عبدناهم مالهم بذلك من علم)) ((47)) ايـن گـونـه خـبـرهـا از گـذشـتـه است, نمى شود پيش از زمان وقوع صادر شود در قرآن نظاير چنين اخبار فراوان است ((48)).

سـيـد مـرتضى علم الهدى نيز مى گويد: ((اگر شيخ ابوجعفر صدوق در اين كه قرآن يك جا نازل شده است بر روايات تكيه كرده باشد, آن ها نه موجب علم اند و نه مايه يقين و در مقابل آن ها روايات بـسـيـارى است كه خلاف آن را ثابت مى كند و قرآن رانازل شده در مناسبت هاى مختلف مى داند بـرخـى در مـكه و برخى در مدينه و احياناحضرت رسول در پيش آمدهايى منتظر مى ماند تا آيه يا آيـاتـى نـازل شـود, ايـن قبيل آيات در قرآن بسيار است به علاوه خود قرآن صريحا دلالت دارد كه بـه طـور پـراكـنده نازل شده است: ((و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لـنـثـبـت به فؤادك و رتلناه ترتيلا))((49)) آيه ((كذلك لنثبت)) نشان مى دهد كه قرآن به طور پراكنده نازل شده است تا موجب استوارى قلب پيامبر گردد))((50)).

نـظـر دوم: گروهى معتقدند كه در شب قدر هر سال, آن اندازه از قرآن كه نياز سال بود يك جا بر پيامبر(ص) نازل مى شد, سپس همان آيات تدريجا در ضمن سال, برحسب مناسبت ها و پيش آمدها نـازل مـى گـرديده است بر اين فرض, مقصود از شهررمضان‌ـ كه قرآن در آن نازل شده است‌ـ و هم چنين ليلة القدر, يك رمضان و يك ليلة القدر نيست, بلكه همه ماه هاى رمضان و همه شب‌هاى قـدر هـر سـال مـنـظـوراسـت يـعـنـى نـوع مـقـصـود اسـت نـه شـخـص ايـن نـظـر را به ابن جـريج, عبدالملك بن عبد العزيز بن جريج (متوفاى 150) نسبت داده اند و برخى ديگر ازدانش مندان نـيـز بـا آن موافقند ((51)) اين نظر با ظاهر تعبير قرآن ـ‌چنان كه گذشت‌ـ منافات دارد و تمام اعتراضاتى كه بر نظر پنجم وارد است بر اين نظر نيز وارد مى باشد.

نـظـر سـوم: مـقصود از ((انزل فيه القرآن)) انزل في شانه يا في فضله القرآن است سفيان بن عيينه (مـتـوفاى 198) مى گويد: ((معنى الاية: انزل في فضله القرآن))ضحاك بن مزاحم (متوفاى 106) مـى گويد: ((انزل صومه في القرآن)) برخى ديگر نيزآن را پذيرفته اند ((52)) البته اين احتمال با آيـه ((شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن)) ((53)) در سوره بقره ممكن است سازگار باشد, اما با آيات سوره دخان وقدر سازگار نمى سازد.

نـظـر چـهـارم: بيش تر آيات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است كه برخى علما مانند سيد قـطـب آن را بـه صورت احتمال آورده اند ((54)), ولى هيچ نشانه اى براى اثبات اين نظر در دست نـيست به علاوه اين نظر مخصوص آيه سوره بقره است و شامل دو سوره قدر و دخان كه مى گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم, نمى شود.

بنابراين سه نظر اخير قابل پذيرش نيستند عمده نظر اول و نظر پنجم است.

نـظـر پـنجم: گروهى معتقدند كه قرآن دو نزول داشته است: دفعى و تدريجى درشب قدر همه قـرآن يـك جـا بـر پـيـامبر اكرم(ص) نازل شده , سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدريج نازل گـرديده است اين نظر شايد مشهورترين نظر نزد اهل حديث باشد و منشا آن رواياتى است كه اين تـفـصـيـل در آن هـا آمـده است برخى به ظاهرروايات اخذ كرده و برخى با تاويل, آن را پذيرفته اند جلال الدين سيوطى مى گويد:((صحيح ترين و مشهورترين اقوال همين قول است و روايات بسيار بـرآن دلالـت دارد)) از ابـن عـبـاس روايـت كـرده انـد: ((انزل القرآن ليلة القدر جملة واحدة الى السماالدنيا و وضع في بيت العزة ثم انزل نجوما على النبي(ص) في عشرين سنة))((55)).

طـبـق روايـات اهل سنت قرآن يك جا از عرش بر آسمان اول (پايين ترين آسمان ها) نازل گرديد, آن گاه در جاى گاهى به نام ((بيت العزة)) به وديعت نهاده شد,ولى در روايات شيعه آمده است كه قـرآن از عـرش بـر آسـمان چهارم فرود آمد و در((بيت معمور)) نهاده شد صدوق آن را جز عقايد امـاميه دانسته است: ((نزل القرآن في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الى البيت المعمور فـى الـسما الرابعة ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة و ان اللّه ـ عزوجل ـ اعطى نبيه الـعـلـم جـمـلـة)) ((56)) اگـرچـه اهـل ظـاهـر, بـه ظـاهـر ايـن روايـات بـسنده كرده , آن را همين گونه پذيرفته اند, ولى اهل تحقيق به دليل اشكالات زير آن روايات را تاويل برده اند:

حـكمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول يا چهارم و قرار دادن آن دربيت العزة يا بيت معمور چيست؟ چه حكمتى در اين نقل مكان نهفته است؟

به علاوه اين نزول چه سودى براى مردم يا براى پيامبر(ص) دارد كه خداوند آن را باعظمت ياد مى كند؟

آن چه از قرآن خواندنى است همان آيات و سوره و معانى ومفاهيم راه گشاست آيا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول يا چهارم كسب فضيلتى است و توفيقى براى مردم ايجاد مى كند؟

فـخـر رازى در جواب اين پرسش ها گفته است: ((شايد تسهيل امر مورد نظربوده است تا در موقع نياز به نزول آيه يا سوره, جبرئيل بتواند فورا از نزديك ترين جا,آيه مورد نياز را بر پيامبر(ص) فرود آورد)) ((57)) ولـى ايـن جـواب, متناسب با مقام علمى فخر رازى نيست, زيرا در ملا اعلى (ماورا الطبيعه) قرب و بعد مكانى وجود ندارد.

در زمينه نزول دفعى و تدريجى قرآن, بزرگان توجيهاتى دارند كه بيش تر جنبه تاويل احاديث ياد شده را دارد كه در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1- مقصود از نزول دفعى قرآن بر پيامبر اكرم (ص) در شب قدر, آگاهى دادن پيامبربه محتواى كلى قـرآن اسـت ايـن تـاويـل در كلام شيخ صدوق آمده است او مى گويد: ((وان اللّه اعطى نبيه العلم جملة)), يعنى قرآن با بيان الفاظ و عبارات در آن شب برپيامبر نازل نشده است, بلكه صرفا علم به آن را به او عطا كردند و پيامبر اجمالا برمحتواى قرآن آگاهى يافت.

2- فيض كاشانى بيت معمور را قلب پيامبر دانسته است, زيرا قلب آن بزرگ وارخانه معمور خداست كـه در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد پيامبر, مراتب جماد و نبات و حيوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم يعنى جهان انسانيت نايل گشته است آن گاه قرآن در مدت بيست سـال, از قلب پيامبر اكرم (ص) به لسان شريفش , هرگاه كه جبرئيل مقدارى از آن را نازل مى كرد, جريان مى يافت ((58)) اين تفسير هم مشكلى را حل نمى كند, زيرا چنين توجيهى بيان گردو نوع نزول نخواهد بود, تنها آگاهى هاى كلى و محتوايى را نشان مى دهد.

3- ابوعبداللّه زنجانى گويد: روح قرآن كه اهداف عالى قرآن است و جنبه هاى كلى دارد, در آن شب بـر قلب پاك پيامبر اكرم تجلى يافت ((نزل به الروح الا مين على قلبك)) ((59)), سپس در طول سـال هـا بـر زبـان مـبـاركـش ظاهر گشت ((و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا))((60)).

4- عـلامـه طـبـاطبايى همين تاويل را با بيانى لطيف تر مطرح كرده و فرموده است: ((اساسا قرآن داراى وجـود و حـقـيـقـتى ديگر است كه در پس پرده وجود ظاهرى خود پنهان و از ديد و درك معمولى به دور است قرآن در وجود باطنى خود از هرگونه تجزيه و تفصيل عارى است نه جز دارد و نـه فـصـل و نـه آيه و نه سوره, بلكه يك وحدت حقيقى به هم پيوسته و مستحكمى است كه در جاى گاه بلند خود استوار واز دست رس همگان به دور است)).

((كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير ((61)), كتابى است كه آياتش استحكام يافته, سپس از جانب حكيمى آگاه, به روشنى بيان شده است)).

((و انـه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم ((62)), و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزدما بلندپايه و استوار است)).

((انـه لـقـرآن كـريـم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون ((63)), آن قرآن گرامى دركتاب محفوظى [سر بسته و پنهان] جاى دارد و جز پاكان نمى توانند به آن دست زنند [دست يابند])).

((و لـقـد جـئناهم بكتاب فصلناه على علم ((64)), و در حقيقت , ما كتابى براى آنان آورديم كه [اسرار و رموز] آن را با آگاهى شرح داديم)).

پس قرآن داراى دو وجود است: ظاهرى در قالب الفاظ و عبارات, و باطنى درجاى گاه اصلى خود لـذا قرآن در شب قدر با همان وجود باطنى و اصلى خود ـ كه داراى حقيقت واحدى است ـ يك جا بـر قـلـب پيامبر اكرم (ص) فرود آمد سپس تدريجا با وجود تفصيلى و ظاهرى خود در فاصله هاى زمانى و در مناسبت هاى مختلف و پيش آمدهاى گوناگون در مدت نبوت نازل گرديد ((65)).

ايـن گـونـه تـاويـلات, از يك نوع لطافت و ظرافت برخوردار است كه در صورت وجود مقتضى و داشـتن سند اثباتى, مى تواند كاملا مناسب باشد از طرف ديگرظاهر آيات قرآن, به همين قرآن كه در دسـت مـردم اسـت اشـاره دارد و از قرآن ديگر و حقيقتى ديگر كه پنهان از چشم همگان باشد سخن نمى گويد.

خـداونـد بـراى ابـراز عـظمت اين ماه (رمضان) و اين شب (ليلة القدر) مساله نزول قرآن را در آن مـطـرح مـى سازد و بايد اين مطلب قابل فهم و درك شنوندگان باشد, واز قرآنى سخن بگويد كه مـورد شناسايى مردم (مورد خطاب) بوده باشد به علاوه خبر دادن از نزول قرآن (قرآن باطنى) از جاى گاه بلندتر به جاى گاه پايين تر, كه هر دواز دست‌رس مردم و حتى پيامبر اكرم (ص) به دور اسـت, چـه فـايده اى مى تواندداشته باشد, تا با اين ابهت و عظمت از آن ياد كند بنابراين اين گونه تـاويـلات زمـانـى مـنـاسـب است كه اصل موضوع ثابت شده باشد و اگر بخواهيم آيات مذكور را تـفـسـيركنيم, اين گونه تاويلات چاره ساز نيست و آيات ياد شده شروع فرود آمدن قرآن را يادآور مى شود.


1 - فرقان 25: 32.

2 - اسرا 17: 106.

3 - طور 52: 48.

4 - بقره 2: 185.

5 - دخان 44: 4 ـ 3.

6 - قدر 97: 1.

7 - ر ك : مـحـمـدبـن حسن حر عاملى , وسايل الشيعة , ج 7, ابواب احكام شهر رمضان , باب 32, حديث 1 و2شيخ طوسى , التهذيب , ج4 , ص 330, شماره 1032.

8 - شيخ صدوق , الخصال , ج2 , ص 102 التمهيد, ج1 , ص 109 ـ 108.

9 - ر ـ ك : وسايل الشيعه ج 10 ص 355 التمهيد ج 1 ص 108.

10 - در ايـن كـه بـعـثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است , روايات بسيارى وارد شده و در آن ها عـبـادات ويـژه اى سـفارش شده است , زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانسته اند (ر ك : ابن الـشـيخ , الامالى , ص 28 كافى ,ج 4, ص 149 بحارالانوار, ج 18, ص 189 وسايل الشيعة , ج 7, ابواب الـصـوم الـمـنـدوب , بـاب 15,حديث 7 ـ 1مناقب ابن شهر آشوب , ج 1, ص 150 سيره حلبية , ج1 , ص 238 منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد, ج3, ص 362), ولى ابوجعفر طبرى آملى (224 ـ 310) روايـتـى دارد كه به استناد آيه 41 سوره انفال ((و ما انزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الـجـمعان)) آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است , زيرا اين آيه درباره جنگ بدر كه در همين زمـان اتـفـاق افتاد, نازل شد و ظاهرا ابوعبداللّه زنجانى آن را تاييد كرده است (تاريخ القرآن , ص 7) ولى آيه كريمه صرفا اشاره دارد كه در اين روز آيه هايى از قرآن درباره انفال و ديگر شؤون مربوط به جـنـگ بـر پـيـامـبر نازل شده است, اما درباره آغاز نزول قرآن يا بعثت در اين روز سخنى در بين نيست (التمهيد, ج1 , ص 106).

11 - فـتـرت بـه مـعـنـاى سستى و كاهش يافتن است در اين جا كنايه از قطع تداوم وحى قرآنى مى باشد.

12 - حجر 15: 94.

13 - ر ك : سـيـره ابـن هـشـام , ج1 , ص 280 ابـو الـحـسـن عـلـى بـن ابـراهيم القمى1 ابو الحسن على بن ابراهيم القمى , 4 , تفسير قمى , ذيل آيه 94 سوره حجرمناقب ابن شهر آشوب , ج1 , ص 40.

14 - علق 96: 1.

15 - تاريخ القرآن , ص 9.

16 - فرقان25 : 32.

17 - بقره 2: 185 ر ك : اصول كافى , ج2 , ص 628, حديث 6.

18 - تفسير عياشى , ج1 , ص 80, حديث 184.

19 - تفسير قمى , ج1 , ص 66.

20 - شيخ صدوق , الاعتقادات , ص 101.

21 - بحارالانوار, ج18 , ص 250و 253.

22 - عبداللّه شبر, تفسير شبر, ص 350.

23 - ر ك : جلال الدين سيوطى , الاتقان في علوم القرآن , ج1 , ص 40.

24 - حاكم نيشابورى , المستدرك على الصحيحين , ج2 , ص 610.

25 - على بن احمد واحدى نيشابورى , اسباب النزول , ص 3.

26 - ر ك : ابـن كثير, البداية و النهاية في التاريخ , ج3 , ص 4 الاتقان , ج1 , ص 45 طبقات ابن سعد, ج1 , ص 127.

27 - تفسير طبرى , ج2 , ص 85.

28 - ابن كثير, فضائل قرآن (در پايان تفسير ابن كثير چاپ شده است ) ص 2.

29 - حجر 15: 94.

30 - ر ك : التمهيد, ج1 , ص 108 به بعد.

31 - مـمكن است اين نام پس از رحلت پيامبر و موقعى كه جمع قرآن صورت گرفت برآن سوره اطلاق شده گ گ باشد به اعتبار آن كه در ابتداى مصحف قرار گرفته است .

32 - التمهيد, ج1 , ص 110.

33 - بقره 2: 185.

34 - زمـخـشـرى گـويد: (( و معنى (انزل فيه القرآن) ابتد فيه انزاله)) (الكشاف , ج1 , ص 227) بـيـضـاوى گـويـد: (( اى ابـتد فيه انزاله)) (انوار التنزيل , ج1 , ص 217) شيخ محمد عبده گويد: ((الـمـراد بـانـزال القرآن فيه , بدؤه و اوله )(تفسير المنار, ج2 , ص 158) مراغى گويد: ((اى هذه الايـام هـى شهر رمضان الذى بد فيه بانزال القرآن)) (تفسيرالمراغى , ج2 , ص 73) ابن شهر آشوب گـويد: ((القرآن في هذا الموضع لا يفيد العموم والاستغراق و انما يفيدالجنس , فاي شي نزل فيه فـقـد طـابـق الظاهر)) (متشابهات القرآن , ج1 , ص 63) و نيز گويد: ((شهر رمضان الذي انزل فيه الـقـرآن اي ابـتـد نـزولـه)) (المناقب , ج1 , ص 150) و هكذا قال المفيد في شرح العقائد (تصحيح الاعـتقاد,ص 58) والسيد المرتضى في اجوبة المسائل الطرابلسيات الثالثة ضمن المجموعة الاولى من رسائل الشريف المرتضى , ص 405 ـ 403.

35 - تـفـسـيـر صـافى , مقدمه نهم كنز الدقائق مشهدى , ج1 , ص 430 تفسير عياشى , ج1 , ص 80 تفسير قمى , ج1 ,ص 66.

36 - آل عمران 3: 123.

37 - توبه 9: 25 و 26.

38 - توبه 9: 40.

39 - توبه 9: 43.

40 - توبه 9: 81.

41 - توبه 9: 90.

42 - توبه 9: 107.

43 - احزاب 33: 23.

44 - مجادله 58: 1.

45 - بقره 2: 185.

46 - بقره2 : 88.

47 - زخرف 43: 20.

48 - محمد بن النعمان (شيخ مفيد), تصحيح الاعتقاد, ص 57 و 58.

49 - فرقان 25: 32.

50 - رسائل مرتضى , مجموعه 1, جواب مسايل طرابلسيات 3, ص 405 ـ 403.

51 - ر ك : تـفسير كبير رازى , ج5 , ص 85 الدر المنثور, ج1 , ص 189 تفسير طبرسى , ج2 , ص 276 الاتقان , ج1 ,ص 40.

52 - تـفـسـيـر طبرسى , ج1 , ص 276 الكشاف , ج1 , ص 227 الدرالمنثور, ج1 , ص 190 تفسير كبير رازى , ج5 , ص 80.

53 - بقره 2: 185.

54 - سيد قطب , في ظلال القرآن , ج2 , ص 79.

55 - الاتقان , ج1 , ص 117 ـ 116.

56 - الاعتقادات , باب 31.

57 - تفسير كبير رازى , ج5 , ص 85.

58 - محسن فيض كاشانى , تفسير صافى , ج1 , ص 42.

59 - شعرا 26: 194 ـ 193.

60 - اسرا 17: 106.

61 - هود 11: 1.

62 - زخرف 43: 4.

63 - واقعه 56: 79 ـ 77.

64 - اعراف 7: 52.

65 - الميزان , ج 2, ص 16 ـ 15.

/ 1