مرتضي كريمينيا هر زباني براي انتقال مفاهيم، ساختاري ويژه خود دارد. اين ساختار متناسب با فهم عرفي اهل آن زبان شكل ميگيرد و بديهي است در برگردان هر متني از زبان مبدأ به زبان مقصود لحاظ اين ويژگيها بر مترجم ضرورت دارد. اين ضرورت در باب ترجمه قرآن تأكيد بيشتري پيدا ميكند. خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي اقبال شاياني به ترجمه فارسي قرآن كريم شد و امروز ما شاهد بيش از پانزده ترجمه قرآن هستيم كه پس از انقلاب به زيور طبع آراسته شدهاند. مهمتر از ترجمهها، وجود نقدها و نكته سنجيهايي است كه فرآيند ترجمه قرآن را اتقان بيشتري ميبخشند. وجه مشترك همه اين نقدها، عدم توجه به مقتضيات زبان فارسي در ترجمه يك متن عربي است. مقاله حاضر درصدد بيان بخشي از اين مقتضيات است و اميد كه با رهنمودهاي فرهختيگان و قرآن پژوهان غناي بيشتري پيدا كند.وقتي قرآن را به فارسي ترجمه ميكنيم، نبايد دستور زبان عربي را به كار بريم. به كارگيري اين نكته روشن در عمل، همواره بر مترجمان فارسي قرآن كريم آسان نبوده است. هر مترجمي در گوشهاي از سخن خود، آگاهانه يا ناخودآگاه، از دستور زبان عربي بهره برده است و خلط ويژگيهاي زبان عربي با فارسي همواره اغلاط فراواني را موجب شده است.اگر همه مترجمان را آشنا به مشكلات و ريزهكاريهاي هر دو زبان فارسي و عربي بدانيم، تنها دليل عدم رعايت مقتضيات زبان فارسي در ترجمه قرآن آن است كه قرآن كريم نه تنها نزد آنان، بل در فرهنگ عموم مسلمانان، قداست و حرمت بسيار داشته است و اداي مفاهيم آن با الگوهاي زبان مقصد، كه گاه مستلزمِ برهم زدن ساختار عربي جملات است، امري مشكل مينُموده است. نگاهي گذرا بر كارنامه مترجمانِ نخستينِ قرآن كريم شاهد خوبي بر اين مدّعاست. «مثلاً ميدانيم كه برخي از فعلهاي عربي با باء متعدي ميشوند، و ناچار آن باء در زبان فارسي هيچ نقشي نميتواند داشته باشد. با اين همه وسواس مترجم در بازگو كردن يك يك كلمات قرآني، او را بر آن داشته كه عبارت يأتِ بكم اللّهُ را چنين ترجمه كند: «بيارد بشما خداي» (ترجمه رسمي، 1/109)»1