پتروس واجبالتكريم و قديميترين ترجمه قرآن در غرب *
يوهان فوك مرتضي رزمآرا تاثيري كه نخستين ترجمه قرآن بر اسلامشناسي در غرب نهاد، اهميت آشنايي با تاريخ اسلامشناسي در غرب، الگويي مناسب بودن براي بررسي ترجمه ديگران و بالاخره جايگاه نوشتههاي يوهان فوك، عوامل كافي براي كشاندن هر علاقهمند به ترجمه قرآن و اسلامشناسي در غرب است. مولف مبحث خود را با چگونگي احساس نياز به ترجمه قرآن در اروپا آغاز ميكند و آنگاه به چند و چون نخستين ترجمه قرآن و بررسي آن ميپردازد تا از اين رهگذر بتواند بررسي علمي خود را در تاريخ ترجمه قرآن در اروپا دنبال كند، راه و رسم بررسي ترجمه ديگران را نشان دهد و آراي خود را در اين راستا بيان كند؛ گو اينكه وي سالها قبل از اين چاپ كتاب، در مقالهاي تحت عنوان «Zur Frage der Koranübersetzung» در مجله (1944)Orientalische Literaturzeitungنظريهاش را درباره ترجمه قرآن طرح و شرح كرده بود. تاثيري كه ترجمههاي مورد بحث بر ترجمه بعدي در اروپا گذاشت موضوع اصلي پايان مقاله است. از آنجا كه مقطع زماني در اين بررسي تاريخي عمدتاً مربوط به شكلگيري اسلامشناسي در غرب است لذا نامها عمدتاً لاتين، ايتاليايي و اسپانيايي ميباشد. قرنها بود كه غرب مسيحي و شرق اسلامي در كنار هم به سر ميبردند، بيآنكه نياز به آموختن زبانهاي يكديگر را حس كنند. به هنگام نياز و ضرورت مشخصاً در داد و ستدها و روابطشان نيز طبق معمول از مترجم استفاده ميكردند، و در ساير موارد، حاكمان مسلمان و مسيحي ميكوشيدند تا آنجا كه ممكن بود از هم بيشتر دوري گزينند و به اصطلاح فاصله بگيرند. زيرا هريك از آنان اعتقاد داشتند كه فقط دين خود وي حق است؛ اما اين واقعيت را نيز پي برده بودند كه طرف مقابل نيز چنين ادعايي دارد. البته مسلمانان از هر جهت موقعيت برتري داشتند زيرا اولاً سرزمين آنان را فتح كرده بودند و ثانياً به طور چشمگيري وارث دستاوردهاي علمي يونان شده بودند. اين موقعيت برتر مسلمانان براي حاكمان غرب آن روز صد در صد تلخ و دردآور بود؛ لذا بناي مبارزه را گذاشتند. چنين فضاي آكنده از اختلاف، نابرابري و دشمني مجال شناخت درست و دقيق هر دو طرف را از همديگر فراهم نميآورد [ از اين رو وقتي اسلامشناسي در غرب شكل گرفت با بدبيني از سوي مسلمانان همراه بود چرا كه به منظور مسيحي كردن مسلمانان به وجود آمد]. البته مشكل صرفاً در عدم درك متقابل نبود، بلكه عمدتاً ريشه در بدخواهي داشت و هريك طرف مقابل را دشمن متنفر خود ميدانست. مسلمانان از آنان متنفر بودند و آنان را دشمن خود ميدانستند زيرا ميديدند كه مسلمان نيستند؛ آنان نيز از مسلمانان متنفر بودند و اينان را دشمن ميگفتند زيرا ميديدند كه اولاً مسيحي نيستند ثانياً سرزمينشان را گرفتهاند و ثالثاً موقعيت برتري دارند. معالوصف هريك به نحوي به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد با دشمن متنفر، رفتاري براساس عدالت داشت. اين امر خصوصاً از زمان نخستين جنگ صليبي (1099 - 1096) كه بين هر دو طرف بار ديگر در گرفت، شدت يافت. اما با اين همه، تاثيري كه جنگهاي صليبي بر غرب گذاشت اين بود كه شرايط توجه مغرب زمين به زبان و ادبيات عرب را فراهم آورد - چيزي كه ترجمه قرآن بدون آشنايي با آن ميسر نبود در واقع تا قبل از جنگهاي صليبي توجه خاصي به آشنايي با زبان عربي در غرب وجود نداشت. پيشتر اشاره كرديم كه به چه دليل، غربيها بناي مبارزه با مسلمانان را گذاشتند. از وقتي كه آنان بناي مبارزه را گذاشتند راه را در اين ديدند كه قرآن را ترجمه كنند. اين نيز گفتني است كه تصميمگيران اصلي اين مبارزه در غرب آن روز، آباي كليسا بودند. دليل توجه آنان به قرآن و زبان عربي، بيشتر تفكر تبليغي و تبشيري بود؛ يعني ميخواستند از رهگذر آشنايي كامل با قرآن پي ببرند كه مسلمانان ميخواهند چه بگويند تا بدين وسيله بتوانند ايشان را مسيحي كنند. اين در واقع آرزوي اصلي كليسا از ترجمه قرآن بود. هرچه اميد به شكست مسلمانان از طريق نظامي كمتر ميشد و براي آباي كليسا بيشتر مشخص ميشد كه ديگر نميتوان مسلمانان را مسيحي كرد، به همان نسبت صداي كساني بلندتر ميشد كه ميگفتند براي غلبه بر مسلمانان و آموزه دروغينشان (Irr-lehre)، بايد مبارزه فرهنگي را تقويت كرد. اين بود كه انديشه ترجمه قرآن قوت گرفت و نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتين - كه زبان رسمي آن روز غرب بود - صورت پذيرفت. درست زماني كه جنگجويان صليبي با سقوط ادسا (Edessa) در سال 1144 ميلادي طعم تلخ نخستين شكست را چشيدند، اولين ترجمه قرآن به زبان لاتين در حول و حوش همين سالها يعني دقيقاً يك سال قبل از اين رويداد، در 1143 تهيه شده بود. باني اين ترجمه، پتروس واجبالتكريم بود كه در قرن يازدهم ميلادي (1094 يا 1092) به دنيا آمد و در قرن دوازدهم (1157) درگذشت. وي كه رياست دير كلوني (در فرانسه) را بر عهده داشت دو سال قبل از ترجمه قرآن سفري رسمي به اسپانيا كرد. در آنجا وي هم از تشكيلات دير خود ديدن كرد و ميانجي صلح ميان آلفونس هفتم، حاكم كاستالين و آلفونس اول، حاكم آراگون شد و هم توانست فرصت يابد تا با مناقشات بيناسلام و مسيحيت، و نبردهاي ميان مراكشيها و اسپانياييها و نيز سياست ديني الموحدون - كه در آن سالها در پي حمله به اسپانيا بودند - آشنا شود. به همين دليل به اين نتيجه رسيد كه با مسلمانان نبايد چشم بسته مبارزه كرد، بلكه بايد با سلاح قلم و دلايل عقلي همراه با عشق به مسيحيت به جنگ با آنان رفت؛ اما ميدانست كه تحقق اين امر مشروط به شناخت از دشمن و آگاهي از مقاصد او است. از اين رو، به حكم ضرورت دشمنشناسي تصميم گرفت تا قرآن را به زبان لاتين ترجمه كند. از آنجا كه پتروس خود عربيدان نبود به دنبال عربيدانان ميگشت. وي در نزديكي منطقهاي به نام «ابرو» (Ebro) به دو روحاني برخورد كه يكي روبرت كتوني (Robert Ketenensis) بود و ديگري هرمانوس دالماتا (Hermanus Dalmata). هر دو نفر به زبان عربي آشنا بودند اما كارشان تحقيق در نجوم بود كه امروزه ستارهشناسي نيز گفته ميشود. پتروس واجبالتكريم در ازاي قول پرداخت مبلغي مناسب از آنها ميخواهد كه قرآن را ترجمه كنند. البته مسوول ترجمه، روبرت كتوني بوده است و به همين سبب متن ترجمه شده بعدها به ترجمه روبرت كتوني معروف شد. اين نيز گفتني است كه پتروس واجبالتكريم علاوه بر ترجمه قرآن، از ديگران خواست مطالب ديگري را نيز كه به نحوي به معرفي تاريخ اسلام مربوط ميشد، تا به زبان غربيان بنويسند يا ترجمه كنند. وي حاصل تمام اين كارها را در سالي كه نخستين قرآن ترجمه شد به رئيس دير كلروو (Clairvaux) همراه با نامهاي ارسال داشت و در آن نامه صريحاً بر اين نكته تاكيد نمود كه آباي كليسا مبادا از نهيمنكر غفلت ورزند. ترجمه روبرت كتوني كاستيهاي فراوان دارد، و بيشتر تفسير است تا ترجمه؛ زيرا از ترجمه تحتالفظي پرهيز شده است، كمتر پايبند تركيب متن اصلي بوده و به سبك متن در زبان مبدا چندان اعتنايي نداشته است. در واقع بيشتر تلاش بر آن داشتهاند كه درونمايه فكري هر بخش از سورهها را گرد آورند و به گونهاي منطقي نمايند. براي مثال، در ترجمه سوره 104 هشدارهاي آيههاي 3 - 1 در ترجمه آورده نشده است. افزون بر اين براي توصيف جهنم در آيههاي 9 - 5 نيز چند صفت را ميافزايند و جمله اصلي را به وجه وصفي تبديل كردهاند. اين مطلب كه ترجمه مورد بحث، ترجمهاي آزاد و تفسيري از قرآن است، اين حدس را مطرح ميسازد كه احتمالاً فردي مراكشي و آشنا به تفسير قرآن به روبرت كتوني در ترجمه قرآن كمك كرده است. بنابراين نميتوان به يقين گفت كه نخستين ترجمه قرآن به لاتين فقط محدود به سهم و نقش روبرت كتوني و هرمانوس دالماتا ميشود. عليرغم عدم دقت، حذف و ناديده گرفتن برخي نكات در ترجمه مورد بحث، بايد اعتراف كرد كه اين ترجمه به عنوان نخستين ترجمه قرآن در اروپا به يك زبان غربي، آنقدر نقاط قوت دارد كه قابل تحسين باشد. از نظر دين اسلام، قرآن آنقدر مقدس است كه مومنان فقط با دستهاي پاك ميتوانند آن را لمس كنند. بيم آنكه مبادا غيرمومنان به آن بيحرمتي كنند، سبب شده است تا حمل نسخ قرآن به سرزمينهاي دشمنان ممنوع گردد. اعتقاد به غيرقابل تقليدبودن قرآن نزد مسلمانان نيز هر تلاشي براي ترجمه آن به زباني ديگر را بيهوده و عبث دانسته است و حتي اعتقاد بر آن است كه ترجمه قرآن هيچ تاثيري در گسترش اسلام ندارد. از اين رو درونمايه قرآن در غرب تا زمان ترجمه روبرت كتوني قرنها ناشناخته ماند.دقيقاً 400 سال پس از ترجمه روبرت كتوني، يعني در سال 1543 در شهر بازل، عالمي آشنا با الهيات، به نام تئودور بيبلياندر (Theodor Bibliander) - كه اهل شهر زوريخ بود - ترجمه روبرت كتوني را در جلد اول مجموعه سه جلدي خود منتشر نمود و هفت سال بعد چاپ دوم آن منتشر شد. تا آنجا كه ميدانيم دو دستنوشته در اختيار گردآورنده اين مجموعه بوده است. تا وقتي كه ماهيت اين نوشتهها دقيقاً مشخص نشوند، پاسخ به اين پرسش كه آيا متن موجود قديمي يا ويرايش شده بوده است، ممكن نيست. در واقع كاري كه بيبلياندر روي اين ترجمه در مجموعهاش كرده است چندان چنگي به دل نميزند، زيرا آگاهي وي از زبان عربي آنان آنقدر ناچيز بوده است كه صرفاً گاهي در حاشيه متن، اشتباهات يا كاستيهاي متن ترجمه شده را بيهيچ تلاش براي جبران لغزشهاي ناشي از آن ذكر كرده است. وي حتي به خود زحمت نداده است برخي عددها را كه در دستنوشته اصلي قيد نشده بودند، با تكيه بر دستنوشته ديگر تكميل كند. اما برخلاف مطلب يادشده، براي سوره نخست ترجمهاي بسيار بهتر - متاسفانه بدون ذكر نام مترجم و بدون ارايه نام ماخذ - و نيز ترجمه ويلهلم پوستل Wilhelm Postel را بر متن افزوده است. وي هنگام چاپ، دو دستنوشته ديگر را نيز به دست ميآورد و تعداد زيادي از متون آنها را در حواشي آن قيد مينمايد.معالوصف استفاده بيبلياندر پس از چهار قرن از ترجمه روبرت كتوني نشانگر جايگاه والايي است كه اين ترجمه داشته است، زيرا چاپ اين ترجمه آن هم در اين زمان موجب شد تا تاثير بيشتري نسبت به گذشته برجاي گذارد و در واقع تكيهگاه مترجمان قرآن در غرب به طور مستقيم يا غير مستقيم شود. اما اين واقعيتي است غيرقابل انكار كه آيندگان بهتر از گذشتگان كار خواهند كرد زيرا با گذشت زمان، علم پيشرفت بيشتر خواهد كرد. بنابراين جاي تعجب نخواهد بود اگر بگوييم كه بعدها ترجمه روبرت كتوني از اهميت كمتري برخوردار شد.* نوشته حاضر تحت عنوان
Petrus Venerabilis und
die ältest Koranübersetzung
نخستين مبحث از كتاب
Die Arabischen Srudien in E
uropa bis in den Anfang.
des 20. Jahrhunderts (1955)
است. بررسي اين كتاب در «آيينه پژوهش» انشاءالله چاپ خواهد شد. Johann Fückبه قلم