غازان خان در دوران كودكي تعاليم بخشيانِ بتپرست را فرا گرفت. اصناف بخشيانِبتپرست با حمايت ايلخانان از بلاد هند، كشمير، ختاي و ايغور با احترام كامل آمدهبودند و اينان در هر مكاني بتخانهاي ساختند و اموالي را صرف آن نمودند و در نتيجهاين طايفه بسيار قوي شدند.17 نويسنده كتاب «دين و دولت در ايران عهد مغول» مسألهاي را متذكر شده كه شايسته دقتبيشتري است. او ميگويد: غازان تحت تعاليم دو نفر بخشي به نامهاي يارق و بايجو بود و اعتقادات دين بودايي دراو مستحكم گرديده بود. بودا معتقد بود كه شخص نبايد مذهب خود را ارج نهد و آيينهايديگر را محكوم و مذموم شمارد. اين تعاليم بودا در غازان اثر گذاشته بود و او را فردي قاطعو بيتعصب پرورد تا پس از اسلام آوردن بي تزلزل و ترديد مسلمان معتقدي باقي بماند. از طرف ديگر بودا راهنماي انسان براي رسيدن به آرامش و صلح است و اين باروحيه يك مغول سازگاري ندارد، و چون اسلام جنگ را براي پيشبرد هدفهاي خودلازم ميداند، با روحيه غازان مطابقت بيشتري دارد تا به قلمروهاي وسيعتري برسد. اوگرچه اسلام را پذيرفت، امّا همواره يك بودايي مسلمان شده، زيست.18 نويسنده ياد شده سپس اصلاحات غازان را برگرفته از انديشه بودايي دانسته وميگويد: اسلام ميخواهد بهوسيله مجازات، جرايم را در جامعه بردارد، در حالي كهدين بودايي زندگي را يك كل ميداند و ميخواهد با بهبود شرايط اقتصادي، جرايم را ازميان بردارد.19 در پاسخ بايد گفت: نخست آن كه، چگونه است كه قبل از فتح ايران و اتخاذ شيوه يكجانشيني، و درزماني كه روحيه جنگطلبي و غارت و توسعه قلمروهاي جديد در مغولان بسيار زيادبود، آنان دين بودايي را پذيرفته بودند و با روحيه آنها سازگاري داشت؛ ولي پس از آن كهتقريباً به زندگي يكجانشيني در ايران عادت كرده بودند و فتوحات و غنايمي نداشتند،دين بودايي با روحيه آنها سازگاري نداشت؟! و چگونه است كه دين اسلام كه به اعتقادنويسنده جنگ را براي رسيدن به هدف لازم ميداند در زماني با روحيه مغولان.سازگاري پيدا كرد و كه آنان ديگر جنگ و فتوحاتي نداشتند؟! دوم آن كه، منظور از اين گفته كه اسلام جنگ را براي رسيدن به هدف لازم ميداند،چيست؟ اگر منظور جنگطلبي اسلام است كه سزاوار است به منابع اصيل اسلاميمراجعه شود تا روشن گردد كه چنين نيست. در اسلام دو نوع جنگِ دفاعي و ابتدايي و باشرايطي ويژه وجود دارد؛ و اسلام در مرحله آخر جنگ را بر ميگزيند. علاوه بر آن،بيشتر جنگهاي اسلام «جنگ دفاعي» است و نمونه آن جنگهاي خود پيامبراسلام9است كه مسلمانان در بيشتر جنگها شروع كننده نبودند، بلكه تير اول رادشمن ميانداخت. در هر صورت جنگ در اسلام يك اصل نبوده و نيست بلكه دربرخي زمانها به عنوان يك ضرورت و اجبار پذيرفته ميشود. سوم آن كه، اسلام ميگويد اقوال مخالف را بشنويد و بهترين را انتخاب نماييد. اينطور نيست كه مسلمان نبايد به سخن هيچ كس و هيچ مذهبي گوش كند، و دادن چنيننسبتي به اسلام در كتاب مذكور، تحريف آشكار است. چهارم آن كه، اسلام نميخواهد جامعه را فقط با مجازات اصلاح كند. اسلام دينكامل و مجموعهاي از احكام اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، نظامي و غيرهاست كه دستورات مهمي براي بهبود شرايط اجتماعي و اقتصادي داده است . مجازاتْتنها يك راه برخورد با مجرم است و چارهاي از وجود آن نيست؛ چرا كه در هر جامعهايحتي اگر از همه جهات نيز مشكلي وجود نداشته باشد، مجرمهايي وجود خواهندداشت و ضرورت دارد كه حكمِ مجرم نيز بيان شود. در هر حال غازان در زمان ارغون، حاكم خراسان گرديد و در شهر خبوشانبتخانههاي معتبري ساخت،20 كه شاهدي است بر اين كه غازان اول بر دين بخشيانِبتپرست بوده و بعد از آن اسلام را پذيرفته است. اما در مورد اين كه آيا قبل از سلطنتمسلمان شده است يا بعد از آن، بايد گفت بر اساس نقل همه تاريخنگاران، او قبل از اين كهبر «بايدو خان» پيروز گردد، اسلام آورده، بنابراين قبل از جلوس بر تخت مسلمان شده بود. در زمينه گرايش غازان به اسلام و تشيّع مسايل مختلفي ذكر شده كه در اينجا،نخست درباره گرويدن او به اسلام و سپس به تشيّع سخن خواهيم گفت.
گرايش غازان به اسلام
بعضي از تاريخنگاران عقيده دارند كه غازان خان به واسطه روحيه تعمق و تدبّر درمسايل ديني، در اديان مختلف انديشه و تفكر مينمود و اسلام را ديني به غايت متين ومبين يافت؛ از اين رو دعوت امير نوروز و شيخ صدرالدين ابراهيم بن قطب الاولياء حمويي راپذيرفت و به اسلام روي آورد.21 رشيد الدين فضل الله در اين باره ميگويد : «ظن اكثر خلق چنان بود كه سبب اسلام او ترغيب و تحريض بعضي امراء و مشايخ بود و ليكن بعد ازتفحص معلوم گشت كه آن ظن خطاست، چه وقتي در خلوت با من بنده ضعيف كه مؤلف اين كتابم تقريرفرمود كه چند گناه آن باشد كه خداي تعالي آن را عفو نكند و از آن جمله معظمتر آن گناهي است كه كسي سرپيش بت بر زمين نهد... من نيز چنين بودم، ليكن حق تعالي روشنايي و دانش داد و از آن خلاص يافتم. بهحضرت حق از آن گناه پاك شدم... و ديگر اين كه اگر آدمي به اجبار به ديني رود، در وقت فرصت از آن بر ميگردد، پس مسلماني او با اين جد وجهد از روي اكراه و اجبار نبوده است. و ديگر اين كه پادشاه اسلام چون اندكي سرخوش شود، اكثر اوقات او در تقرير سخنان اهل حكمت وتحقيق حكايات و مباحث عميق است، در حالي كه ديگران چنين نبودهاند». 22 در همين راستا بعضي ميگويند : قبول مخلصانه دين اسلام و تقويت بي قيد و شرطشرع محمدي و رد تعصبات افراطي مذهبي و گرايش قلبي و عملي به سلسله سادات وعلويان و غيره از جمله ويژگيهاي اساسي حكومت غازان ميباشد.23 بايد گفت كه اين نوشتار در صدد بررسي و كشف نيّتها و باطن قلب و دل اشخاصنيست و اين امر از حدود كار تاريخي بيرون ميباشد؛ اما آنچه بر اساس مدارك معلوم ومشخص است، اين است كه امير نوروز و شيخ صدرالدين حمويي در اسلام آوردن غازاننقش مؤثري داشتهاند و حتي خود رشيدالدين و ديگران نقل ميكنند كه اين دو نفر باغازان شرط كردند كه اگر اسلام بياوري، ما چنين و چنان ميكنيم تا به حكومت برسي.ميرخواند ميگويد: «... در خلوت قواعد پيمان را بايمان مغلظه مبرم و محكم گردانيد كه مدت العمر جاده عبوديت درحضرت خانيت مسلوك دارد، مشروط بآنكه شاهزاده جوان بخت كامكار سراچه دلرا بنور ايمان تصديقاحمد مختار9 ما درالفلك الدوار منور سازد...» 24 همان گونه كه ملاحظه ميشود، با غازان شرط كردند كه در صورت پذيرش ديناسلام او را ياري كنند تا به سلطنت برسد و در حضور شاهد پيمان ميبندند كه در ترويجدين اسلام به قدر امكان كوشا باشد، و غازان نيز قبول ميكند.25 در جاي ديگري خود رشيدالدين ميگويد: نوروز دوباره به غازان خان گفت كه «اگرپادشاه جهان پناه، دين اسلام را به ايمان خويش قويگرداند چه شود؟ فرمود : كه روزگاري است كه اين انديشه در خاطر است».26 و شيخ صدرالدينحمويي بيشتر اوقات ملازم خان بود.27 اين ميرساند كه خود غازان پس از عرضه اسلام به او، و با توجه به شرايطي كهداشته، در اين انديشه بوده كه آيا دين اجدادي خود را رها كرده و اسلام بياورد، يا بر دينپدري خويش بماند. به نظر ميرسد كه با توجه به مشكلات زياد ايلخانان با مصر و اردوي زرين و اولوسجغتاي و از سوي ديگر، عدم ارتباط مستحكم و با آسياي مركزي، و مشكلات اقتصاديبيشمار (به واسطه سياستهاي اشتباه گذشته)، غازان چارهاي جز هماهنگي بامسلمانان و شرايط آن روز نداشته است. مغولان قبل از اين از راه غارت و غنيمتهاي جنگي، و تا حدودي نيز تجارت، درآمدخود را به دست ميآوردند، ولي در زمان غازان غنيمت و غارتي در كار نبود و از طرفيمالياتهاي سنگين و مكرر، مردم را در به در كرده و كشاورزي و دامداري از رونق افتادهبود؛ از اين رو نه تنها غازان، بلكه هر كس ديگري نيز حاكم ميگرديد چارهاي جزبازنگري در سياستهاي خود نداشت. از سوي ديگر گرايش رو به افزايش مغولان به اسلام و تأثير پذيري آنها از فرهنگاسلامي و ايراني، در گروش غازان به اسلام موثر بود؛ گرچه احتمال تأثير گرايشهايمعنوي شخصي او نيز وجود دارد. عبارات رشيدالدين فضل الله نيز شاهدي است بر اين كه بيشتر مردم آن زمان نيزچنين برداشتي داشتند كه غازان به درخواست امير نوروز براي جلب حمايت مسلمانان،اسلام را پذيرفته است.28 مسأله ديگر اين كه غازان مدتي بعد از ثبات حكومت خود متوجه ميشود نوروزشخصيت بزرگي شده و اين براي او خطر آفرين است، از اين رو نوروز و خاندان او راقتل عام ميكند29 و بعد از مدتي صدر جهان و برادرش قطب جهان را به قتل ميرساند.يعني در همان دو سه سال اول تصفيه بزرگي انجام ميدهد و حدود 38 امير و گروهي ازسپاهيان را نيز به قتل ميرساند.30 اين رخدادها چگونه قابل توجيه هستند؟ آيا اين كه بعضي از تاريخ نگاران ميگويندكه بين آنها رقابت و حسادت بود و به سبب تهمتها و توطئههايي كه عليه يكديگرتدارك ميديدند مورد خشم غازان قرار ميگرفتند،31 كافي است و يا مسأله ديگري در كاربوده است؟ شايد اينگونه اعمالْ برنامهاي طرح شده از طرف خود غازان بوده است؛ يعني اولشرايط آنها را پذيرفت و با مسلمان شدن، در ترويج اسلام كوشيد و حمايت مسلمانان رابهدست آورد و زماني كه قدرت او ثبات لازم را پيدا كرد و اين افراد را خطري برايقدرت خويش ديد، زمينه قتل آنها را فراهم ساخت و چنين نُماياند كه اين افراد در اثرحسادت و رقابت گرفتار خشم او شدهاند. در مورد اين احتمال بايد تگوييم كه با عملكرد او در ترويج اسلام و تشيع سازگاريندارد؛ همچنان كه بعد از قتل نوروز از بيم خشم مسلمانان در مرگ وي، تاج از سربرداشت و عمامه بر سر گذاشت و خود و اطرافيان لباس روحاني بر تن كردند و در ترويجشريعت تظاهر زيادتري كرد.32 مسأله در خور توجه اين كه سلطان احمد فقط خودش مسلمان شد كه يك امرشخصي بود، ولي غازان خان كه مسلمان شد به همراه او عده زيادي از مغولان نيزمسلمان شدند و اين مسألهاي با اهميت بود و آثار زيادي در پي داشت.33
گرايش غازان به تشيّع
غازان خان در همان اوايل حكومت خود گرايش زيادي به تشيّع پيدا كرد و اين مسأله اهلسنّت را به وحشت انداخت؛ زيرا غازان درصدد بود مذهب تشيّع را رسمي كند، كه البتهاز اين رو خواجه رشيدالدين و برخي ديگر به گونهاي سلطان را از اين كار باز داشتند.34نمونههايي از توجه و عنايت غازان به سادات و علويان از اين قرار است: غازان در سال 693 ه¨ ق يك حكمران علوي و يك حكمران بكري براي عراق تعيينكرد.35 و در سال 696 ه¨ ق از عراق ديدن كرد و به شهر حلّه و نجف و كربلا رفت و برايكمك به علويها و سادات اموال زيادي را بخشيد36 و قبور امامان شيعه: را در عراقزيارت كرد.37 او خواجه سعد الدين ساوجي را كه شيعه بود، وزير خود گردانيد38 ، كهرقيب خواجه رشيد الدين گرديد. وي در سال 698 ه¨ ق دوباره به عراق آمد و به مشاهدشريفه و حلّه رفت و به سادات و علويها كمك بسياري نمود و در همين سال دستوركندن نهري بين بغداد و حلّه را داد (اين نهر را به نام غازان، نهر غازاني ناميدند) وموقوفات زيادي را براي زيارتگاههاي امامان: وقف نمود.39 هم چنين او دستور داد كه دار السيادة در شهرهاي مهم عراق و تبريز و اصفهان و غيرهدرست كنند40 و اسامي امامان شيعه: را بر سكهها منقوش نمود و به مرقد امامهشتم(عليه السلام) توجه زيادي مينمود.41 زماني كه يك شيعه را به جرم اعاده نماز ظهر كشتند، دستور داد كشنده او را بكشند و «دست ارادت و قبول بر سينه بي گناه خود نهاد و گفت كسي كه نصرت اهل بيت و خذلان دشمنان او كند منمو به مساعدت دوستان و مباعدت دشمنان ايشان متشمر و منتهض گشت... غازان بعد از آن به دوستداري وهواخواهي علي و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه تولي و خذلان معاندان ايشان تبرا نمود.» 42 در جاي ديگر گفت: «قياس خطبه بر تحياتست كه فرمود «اللهم صل علي محمد و علي آل محمد» ونفرموده كه «علي اصحابه و آله»، ذكر خلفاي سهگانه در خطبه بدعت است و از آن اهل بيت و علي كه مقدمايشانست واجب، و من نام ايشان در زمين ايران از خطبه وضع خواهم كردن تا مبتدع نباشم.» 43 در همين زمان اميران مغوليِ شيعه نيز فعاليت خود را گسترش داده و غازان راواداشتند تا در شهرهاي اصفهان و كاشان و سيواس و تبريز و كوفه، موقوفات بسياري رابراي علويان وقف كند.44 غازان در سال 702 ه¨ ق به حلّه و كربلا رفت و پردههاي بسيار با عظمتي براي مرقدامام حسين(عليه السلام) تهيه كرده بود و صدقات بسيار به مجاوران و حاضران بخشيد.45 پير يعقوب توطئهاي را طراحي كرده بود و قصد براندازي حكومت غازان را داشت.چون او و يارانش را گرفتند و گناه آنان ثابت شد، يعقوب به غازان گفت : پيران ما را نگاهدارند. غازان فرمود : كه پيران من مصطفي و مرتضياند. بنگريم تا قّوت ايشان غالبتراست يا از آن تو، و فرمود تا او را از بالاي كوهي فرو انداختند.46 اين جمله غازان كه«پيران من مصطفي و مرتضي» هستند و اين كه نامي از صحابه نبرده است، نشانگرگرايش زياد او به تشيّع است. اينها نمونههايي از گرايش غازان به تشيّع ميباشد، ولي اين كه آيا واقعاً شيعه شده ياخير،جاي بررسي دارد. در اين مورد بايد گفت ظاهراً قصد شيعه شدن يا رسمي كردنتشيّع را داشته است، ولي او را از اين كار باز داشتند. گفته شده كه خواجه رشيدالدين با آوردن نام علي(عليه السلام) و خاندانش در خطبههامخالفت كرد و گفت: اكثر مردم سنّي هستند و اگر سلطان شيعه گردد و خطبه را عوضكند، شورش ميكنند و با سلطان شيعي سازگاري نخواهند داشت و اكنون كه قصد جنگبا مصر و شام را داريم به پشتيباني مردم نياز داريم؛ و با اين سخنان او را از اين كارمنصرف كردند.47 غازان در جاي ديگري جملهاي دارد كه با اين گرايش او تنافي ظاهري دارد، او گفتهاست: «من به بزرگي صحابه معترفم و منكر هيچ كس نيستم.» 48 اين جمله ميرساند كه در پي گرايش شديد غازان به تشيّع، بر ضد او اعتراضاتي صورتگرفته است و براي اين كه ثابت كند، شيعه افراطي نيست و فقط گرايش به سادات و اهلبيت: دارد (و چون به نظرآن سنيّان، شيعه صحابه را لعن ميكند) ميگويد: من صحابهرا قبول دارم، و بدين وسيله ميخواهد از تعصب و خشم اهل سنّت بكاهد. ظاهر اين جمله ميرساند كه يا شيعه نبوده (چون ميترسيده كه اهل سنت خطريبراي قدرت و حكومت او باشند، ولي گرايش به تشيّع و دوستي اهل بيت: را داشته واز اين رو به سادات و علويان احترام زيادي ميكرده است) و يا اين كه شيعه بوده اماشيعه معتدلي كه اهل بيت: را دوست داشته، و صحابه را لعن نميكرده است. غازان در اواخر سلطنت، (حدود سال 701 ه¨ ق قبل از جنگ دوم با مصر در سال702 ه¨ ق) قصد داشت كه تشيّع را رسمي كند امّا با مخالفت و تلاش اهل سنّت،مخصوصاً خواجه رشيدالدين، از اين كار باز داشته شد. دليل آنها ترس از شورش مردمبود؛ زيرا جنگ با مصر را در پيش رو داشتند، پس اين مسأله را براي بعد از جنگ واگذاركردند،49 و سلطان نيز قبول كرد. امّا غازان در جنگ با مصر شكست خورد و مدتي بعد نيز از دنيا رفت و بر اساس نقلديگري او را زهر خوراندند.50 شايد بين شكست غازان در جنگ با مصر و زهر خوراندن به او، رابطهاي وجود داشتهباشد؛ به اين معني كه گرايش او به تشيّع و اصرار در رسمي كردن تشيّع داشته، از اين رودر جنگ به گونهاي عمل كردند تا لشكر غازان شكست بخورد و نسبت به امامانشيعه: بدبين و دو دل شود، زيرا او قبل از جنگ به زيارت قبور ائمه: در عراق رفتهو به كمك آنها اميد داشت. هم چنين ميخواستند اين شكست فكر او را مشغول دارد تابراي مدتي از رسمي كردن تشيّع منصرف شود، و بعد از مدتي مخالفانْ او را زهر دادندتا از نفوذ مذهب شيعه در دربار ايلخان كاسته شود. پرسشي كه باقي ميماند اين است كه با وجود گرايش غازان به تشيّع چرا وي خواجهرشيدالدين را روي كار آورد؟ در حالي كه او قبلاً يهودي بوده و به واسطه او بسياري ازيهوديان در دربار نفوذ يافتند.51