به بهانه وحدت حوزه و دانشگاه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

به بهانه وحدت حوزه و دانشگاه - نسخه متنی

محمد باقر شریعتی سبزواری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به بهانه وحدت حوزه و دانشگاه

محمد باقر شريعتي سبزواري

رسم روزگار است كه به مناسبت حادثه دلخراش يا مهمى, ضرورتى احساس شده و شعارى پيدا مى شود تا مگر طرحى ريخته شود و محتواى آن به مرحله اجرا درآيد و اين يك سنت معقول سياسى و اجتماعى است, ولى اگر ايده و آرمانى تنها و تنها در محدوده شعار تكرار گردد و برنامه و طرحى موجود نباشد, در همان مرحله متوقف مى ماند و هرگز از حوزه تئوريك به مرحله پراتيك و عمل اجتماعى نخواهد رسيد.

وحدت حوزه و دانشگاه يكى از آرمان ها و شعارهايى بود كه امام راحل(ره) پس از شهادت آيةاللّه مفتح آن را با شور و سوز خاصى طرح نمودند تا مگر دست اندركاران نظام طرحى بريزند و اين آرمان را به مرحله عمل برسانند, ولى با كمال تاسف تاكنون گام مؤثرى برداشته نشده و اين آرمان به صورت استاتيك و ثابت در حوزه اذهان باقى مانده است. اينك جاى اين پرسش است كه چرا سرنوشت اين شعار چنين شد و راه برون رفت از آن چيست؟

اين جانب بر اين باورم كه ما از آغاز انقلاب اسلامى تا بيست وپنجمين سالگرد آن, همواره از وحدت ملى و همبستگى گروهى بلكه اتحاد جهان اسلام سخن گفته ايم, ولى در اتحاد ملى و وحدت احزاب سياسى شكست خورده ايم; در عوض, در وحدت و تقريب مذاهب اسلامى به طور نسبى موفق بوده ايم, به دليل اين كه اين شعار صاحبانى داشته و برنامه هايى براى آن منظور گرديده است.

مرحوم آيةاللّه العظمى بروجردى, پرچمدار و مؤسس تقريب مذاهب اسلامى بود و پس از آن به همت امام بزرگوار(ره) و اينك نيز به دست مقام معظم رهبرى ادامه دارد. گرچه بعضى از گويندگان شهرت طلب و متعصبان جاهل و مؤسسات موازى, سنگ اندازى هاى گوناگونى دارند, ليكن در برابر طوفان وحدت طلبى كارى از خس و خاشاكساخته نيست. با وجود اين توفيق, درباره وحدت داخلى برنامه صحيحى نداريم تا تمام اقشار جامعه را بر محور حكومت اسلامى گردآوريم; همان وحدتى كه در اواخر نهضت روحانيت و اوايل انقلاب آن را تجربه كرديم. تنها وحدتى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد, وحدت حوزويان است كه متأسفانه آن هم با نفوذ افكار جناحى و سياسى در معرض خدشه دار شدن مى باشد.

از وحدت احزاب و گروه ها چه مى توان گفت كه همواره در سطح شعار باقى مانده و از آن تجاوز نكرده است. جلساتى گرفته شده و نشست هايى برگزار گرديده, ولى چندان اثرى نداشته است. هواهاى نفسانى (نه ديدگاه هاى متفاوت), تعصبات جاهلانه, زمام كار را به دست نااهلان سپردن و عالمان حوزوى را به سكوت واداشتن, جز اختلاف و نابسامانى ثمرى ندارد.

در گذشته فضلا و طلاب در حوزه هاى مختلف به تدريس و تعليم مشغول بودند, با اين حال مناظرات علمى و مجادله هاى فقهى و كلامى هيچ گاه آنان را از خط وحدت و محبت خارج نمى ساخت. تبلور اين همبستگى هنگامى كه به اسلام و مقدسات دينى اهانت مى شد, به خوبى ظاهر مى گرديد و مى ديديم كه تمام حوزويان از طلبه جوان تا عالمان كهن سال در برابر آن انحراف يك صدا و هماهنگ مى ايستادند و با بدعت ها و اهانت ها به ستيز مى پرداختند و هيچ گونه تضاد داخلى در ميان روحانيت نبود; چنانچه به ياد داريم در برابر مقاله توهين آميزى كه روزنامه اطلاعات آن را منعكس كرده بود, حوزه هاى علميه درس ها را تعطيل كردند و همراه با مردم يكپارچه اعتراض نمودند و آن مزدور مقاله نويس و اربابانش را محكوم كردند و با ادامه تجمعات و تظاهرات و صدور اعلاميه ها آنان را به انفعال كشانيدند.

با كمال تأسف اينك حوزه هاى علميه انسجام و وحدت مطلوب را ندارند و برداشت هاى سياسى و گرايش هاى جناحى باعث ازهم گسستگى آنان گرديده است. واقعه اى كه رخ مى دهد, جمعى برمى آشوبند و گروهى خاموش مى نشينند. برخى از آنان توسط گروهى به انحراف خط متهم مى شوند و گروه مقابل آنان را ساده انديش و نادان مى دانند.




  • رگ رگ است اين آب شيرين آب شور
    بر خلايق مى رود تا نفخ صور



  • بر خلايق مى رود تا نفخ صور
    بر خلايق مى رود تا نفخ صور



بعضى از مراجع بزرگوار تقليد گهگاهى به موعظه مى پردازند و يا به احتمال عدم تأثير, سكوت را بر فرياد ترجيح مى دهند و يا در خود توان مخالفت نمى بينند تا حرفى بزنند. هم اكنون مشاهده مى كنيد بازار مداحان, متملقان و ناقلان كرامت هاى بى اساس داغ است, ولى بازار حق گويان راكد و كساد. سكوت بزرگان باعث شده كه بيماران را با نباتى شفا دهند و بساطى بگسترانند و با دستى كه روى پا مى گذارند درد پاى مزمن را درمان كنند, در صورتى كه خمس را كه از ضروريات مذهب ماست, علناً منكر مى شوند. عده اى معتقد شده اند يكى از عالمان فرهيخته چشم برزخى دارد و انسان ها را با چهره اصلى و برزخى مشاهده مى كند, از اين رو مى ترسند خدمت ايشان شرفياب شوند كه مبادا آنان را به شكل خوك و يا سگى مشاهده نمايد.

با اين افكار ضد و نقيض چگونه مى توان دانشگاه را به حوزه نزديك كرد؟ برخى از دانشگاهيان اگر به اين نوع كرامت ها, خواب ها و ملاقات ها اعتراض كنند, ممكن است با تكفير بعضى ازطلاب ساده دل مواجه گردند; چنانچه در گذشته اين گونه برخوردها تكرار شده است.

برخورد سرد حوزويان با دانشگاهيان و عكس آن و فقدان برنامه و طرح صحيح باعث شده كه روز به روز اين دو قشر از هم فاصله بگيرند. شايسته است مسئولان محترم با خود فراموشى و احساس مسئوليت در اين زمينه چاره اى بينديشند و طرحى بريزند. در خاتمه, نوشته يكى از عزيزان را كه بى شك از علاقه مندان به وحدت حوزه و دانشگاه مى باشند, از نظر مى گذرانيم و قضاوت آن را به عهده خوانندگان مى گذاريم.

در اين گفتار كوتاه قصد تحسين و يا تخطئه هيچ كدام از دو نهاد حوزه و دانشگاه را ندارم, بلكه هدفم بيان واقعيتى است كه از بيان آن ممكن است جرقه اى در اذهان ايجاد شود كه نتيجه آن نزديك شدن بيشتر اين دو نهاد باشد; دو نهادى كه از فاصله آنها تنها استكبار سود مى برد و نزديكى آنها (كه به نظر مى رسد محقق نشده است) بيمه كننده انقلاب و اسلام است.

آذرماه سال 1374 خبر مسرت بخشى در محافل سياسى و تشكل هاى دانشجويى دانشگاه محل تحصيل ما شايع شد و آن اين بود كه براى تحقق شعار وحدت حوزه و دانشگاه قرار است در تاريخ شهادت شهيد مفتح گروه هاى دانشجويى در مدرسه علميه… قم مهمان حوزوى ها باشند. براى امثال ما كه ضمن تحصيل در رشته هاى دانشگاهى و فنى, نيم نگاهى كنجكاوانه به حوزه ها و زندگى طلبگى داشتيم غنيمت بود. خود را آماده كرديم و عازم شديم. تعداد دانشجويان زياد بود و محيط نيز غريب و ناآشنا. بر سر ميز ناهار تا چشم كار مى كرد, دانشجو ديده مى شد و تعجب مى كردم كه از حوزويان در رستوران خبرى نبود. زياد گير نداديم و فكر كرديم هنوز محيط را درست نشناخته ايم. عصر و شب هم به همين صورت گذشت. بچه ها گروه هايى تشكيل داده بودند و يكى دو نفر روحانى گران قدر كه از نهاد نمايندگى رهبرى در دانشگاه ها آمده بودند, سخنرانى كردند. شب داوطلبانه و بدون برنامه قبلى به ديدار برخى علماى عظام رفتيم كه واقعاً تحويل گرفتند و سخنرانى كردند. برنامه فردا هم كمابيش مشابه بود. ظهر روز دوم جوانى خوشرو نزديك شد و سلام عليك كرد و كم كم وارد حلقه دانشجويان شد. مى گفت: نماينده طلاب است (البته معمم نبود) خودش لب به سخن گشود و گفت: راستش ما در مورد دانشگاه و دانشجويان خيلى اشتباه مى كرديم. حتى فضاى خالى مدرسه را كه مى بينيد دليلش اين است كه طلاب وقتى شنيدند شما مى آييد, به مرخصى رفتند, ما هم با شك و ترديد باقى مانديم. اما امروز صبح كه براى نماز بيدار شديم, ديديم در صحن مدرسه عده اى از دانشجويان در تاريكى به نماز شب مشغولند و بعد هم نماز جماعت صبح, واقعاً خجالت زده شده ام. ما فكر مى كرديم همه شما دار و دسته فلان روشن فكر هستيد و دانشگاهى ها خدا و پيغمبر را قبول ندارند!

خلاصه صحبت هاى دوستانه و شيرينش جذبمان كرد و چند ساعت با هم گپ زديم.

قضاوت را به عهده شما مى گذارم, اما مى خواهم بگويم مشابه چنين تفكرى در بخش هاى دانشجويى هم راجع به طلاب وجود دارد و به راستى چه قدمى در راه كم شدن اين فاصله ها برداشته ايم؟ دانشجويان چقدر به حوزه هاى علميه راه دارند و طلاب چه اندازه طالبند به دانشگاه بيايند؟

/ 1