راههای نفوذ اسرائیلیات در تفسیر قرآن (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راههای نفوذ اسرائیلیات در تفسیر قرآن (2) - نسخه متنی

مهدی پیشوایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير قرآن

ماهنامه پيام حوزه_شماره 15

مهدى پيشوايى

بخش نخست اين بحث، در شماره سيزدهم مجله با عنوان «راه هاى نفوذ اسرائيليات در تاريخ اسلام » چاپ شد. اينك بخش دوم اين مقال پيش روى خوانندگان محترم قرار دارد.

تفسير قرآن مجيد طى چهارده قرن اسلامى، دوره ها و روش هاى مختلفى را پشت سرگذاشته است. اين دوره ها از بساطت و سادگى (در حد توضيح معناى لغوى و ظاهرى واژه ها و گاهى بيان سبب نزول آيات) آغاز گرديد و به تدريج داراى قواعد و ضوابطى شد و به مرور زمان داراى مبانى و اصول عميق و در عين حال گسترده گرديد و كم كم به صورت يك علم درآمد و در ميان ساير علوم اسلامى موقعيتى بلند يافت.

پيش از آن كه به ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير و گستره آن بپردازيم، لازم است از ميان ادوار مختلف تفسير به دو دوره اشاره كنيم كه عبارت است از:

1. تفسير در عصر صحابه;

2. تفسير در عصر تابعين.

درست است كه قرآن مجيد به زبان عربى نازل مى شد و سبك و اسلوب بلاغى آن هماهنگ با زبان عربى رايج آن زمان بود و از اين رو در عصر پيامبر، مردم عرب، اغلب معانى قرآن (اعم از واژه ها و جمله بندى هاى آن) را درك مى كردند، اما در ميان آيات قرآن برخى از آيات يا برخى از تعبيرها و الفاظ، مفهوم روشنى نداشت و مخاطبان آن روز قرآن، مفاهيم و معانى آن ها رادرك نمى كردند و از اين رو احساس مى كردنداين گونه تعبيرها و الفاظ نياز به تفسير و شرح و توضيح دارد.

منابع تفسير درعصر صحابه

چنان كه اشاره كرديم گرچه تفسير در ابتدا به صورت ساده و در حد بيان مفهوم لغوى واژه ها و معناى ظاهرى آيات صورت مى گرفت، اما در عين حال در تفسيرقرآن در همين حد، از منابعى استفاده مى شد كه به اختصار يادآورى مى كنيم:

1 . قرآن كريم

نخستين منبع تفسيرى در عصر صحابه خود قرآن كريم بود، زيرا آيات قرآن مجيد، برخى، مفسر برخى ديگر و شاهد و قرينه اى بر مقصود از برخى ديگر است;به تعبير ديگر، آيات قرآن مجيد داراى ايجاز و اطناب، اطلاق و تقييد، عموم وخصوص، اجمال و تبيين و كنايه و صراحت است. موضوعى كه در جايى به اختصار گفته شده، در مورد ديگر به تفصيل بيان شده است و مطلبى كه در جايى به اجمال برگزارشده، در مورد ديگر به وضوح بيان شده است. وقتى كه اين گونه آيات در كنار هم قرار مى گيرد و باهم مقايسه مى شود خود آيات، هم ديگر را تفسير مى كند و مقصودخداوند روشن مى گردد. به عنوان نمونه مى توان از داستان آدم و ابليس و موسى وفرعون ياد كرد كه در برخى از سوره ها به اختصار بيان شده و در برخى ديگر به تفصيل، و وقتى كه مجموع آن ها در نظر گرفته شود، صورت كامل داستان روشن مى گردد.

پيامبر اسلام فرمود:

قرآن براى اين نازل نشده است كه برخى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه نازل شده است كه برخى از آن برخى ديگر را تصديق نمايد...

امير مومنان عليه السلام نيز فرمود:

برخى از قرآن بر برخى ديگر گواهى مى دهد و بعضى از آن بعضى ديگر را بيان مى كند.

بنابراين، صحابه در بسيارى از موارد، قرآن را با قرآن تفسير مى كردند.

2 . گفتار پيامبر ( سنت )

پيامبر اسلام كه آورنده قرآن مجيد براى هدايت وسعادت مردم بود، خود مفسر و شارح قرآن مجيد نيز بود. هرگاه براى صحابه ومعاصران آن حضرت در فهم آيات قرآن مشكلى پيش مى آمد به آن حضرت مراجعه مى كردند.

قرآن مجيد پيامبر اسلام را به عنوان مبين و مفسر قرآن معرفى كرده است:

وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ولعلهم يتفكرون.

و اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم تا آن چه را براى مردم نازل شده است براى آنان روشن سازى و شايد بينديشند.

سيوطى در بخش پايانى كتاب الاتقان فى علوم القرآن بخش قابل ملاحظه اى از آيات قرآن را كه به وسيله پيامبر اسلام تفسير شده (به ترتيب از سوره حمد تا سوره ناس)آورده است. اين آيات از طريق رواياتى كه از رسول خدا نقل شده تفسير شده است.

به عنوان نمونه از طريق ابوذر و عدى بن حاتم نقل شده است كه پيامبر فرمود:

مقصود از مغضوب عليهم در سوره حمد، يهود و مقصود از الضالين نصارا هستند.هم چنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

مقصود از «صلوه وسطى » در آيه «حافظوا على الصلوات والصلوه الوسطى»نماز عصر است.

در رتبه بعد از پيامبر اسلام بايد از امير مومنان(ع) به عنوان يكى از منابع مهم تفسير در عصر صحابه ياد كرد. از ميان خلفا بيش از همه از على(ع) روايات تفسيرى نقل شده است. خود آن حضرت مى فرمود:

سوگند به خدا هيچ آيه اى از قرآن نازل نشده است جز اين كه مى دانم درباره چه كسى و يا در كجا نازل شده است چون خداوند به من قلب و فكرى انديشه ور و زبانى جويا وپرسان عطا كرده است.

هم چنين روزى آن حضرت ضمن خطبه اى فرمود:

از من سؤال كنيد، سوگند به خدا از هر چيزى سؤال كنيد، پاسخ مى دهم. در مورد[تفسير] كتاب خدا از من بپرسيد، سوگند به خدا! مى دانم كه هرآيه اى شب نازل شده است يا روز، در دشت نازل شده است يا در كوه.

از اين رو در بسيارى از موارد، مسلمانان براى فهم معناى آيات به على(ع) رجوع مى كردند. عبدالله بن عباس، مفسر برجسته و معروف، از شاگردان على(ع) در تفسيربود. او گفت: «هر چه از علم على فراگيريم، آن را رها نمى كنيم ».

3 . اجتهاد و استنباط

صحابه گاهى در تفسير آيات قرآن به اجتهاد و استنباط درمفاهيم و حقايق قرآن مى پرداختند و در اين اجتهاد گاهى به شناخت آدات و رسوم عرب و گاهى به شان نزول آيات و در برخى موارد به شناخت لغت و رموز آن و در پاره اى موارد به شناخت احوال و اوضاع و عقايد يهود و نصارا استناد مى كردند.

4 . اشعار و ادبيات عرب جاهلى

خليفه دوم تاكيد داشت كه در فهم آيات قرآن به اشعار عرب مراجعه شود، او مى گفت:

ديوان خود را حفظ كنيد تا گمراه نشويد. گفتند: ديوان ما چيست؟

گفت: شعر جاهليت، زيرا تفسير كتاب شما و معانى گفتارتان در آن موجود است.

عبدالله بن عباس نيز در فهم معانى برخى واژه هاى نا آشنا در قرآن به شعر جاهلى استناد مى كرد چنان كه روزى «عزين » را در آيه «عن اليمين و عن الشمال عزين»با استناد به شعر يكى از شعراى عرب به «گروه دوستان زياد» تفسير كرد.

تفسير در عصر تابعين

با سپرى شدن عصر صحابه، دوره تفسير قرآن به دست تابعين رسيد كه نزد صحابه شاگردى مى كردند، و غالب اطلاعات خود را از آنان فرا مى گرفتند.هم چنان كه در ميان صحابه برخى چهره هاى روشن بودند كه ديگران در فهم معانى آيات قرآن و ساير آگاهى هاى دينى به آنان رجوع مى كردند، در ميان تابعان نيز چنين شخصيت هاى برجسته اى وجود داشت.

منابع تفسير در عصر تابعين

منابع تفسير در عصر تابعين را مى توان چنين خلاصه كرد:

1 . قرآن كريم;

2 . روايات منقول از پيامبر از طريق صحابه;

3 . آرا و نظريات منقول از صحابه;

4 . اجتهاد و استنباط.

آغاز نفوذ اسرائيليات در تفسير

در اين دوره منبع ديگرى بر منابع تفسير در عصرصحابه افزوده شد و آن عبارت بود از اخبار اهل كتاب (يهود). برخى از پژوهشگران معاصر اخبار اهل كتاب را از منابع تفسير در عصر صحابه شمرده اند، اما دليل قابل قبولى بر مراجعه صحابه در تفسير قرآن به اهل كتاب در حد گسترده در دست نيست و اگر هم چنين چيزى بوده بسيار محدود بوده است. بنابراين، ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير در حد گسترده را بايد در عصر تابعين جست وجو كرد.در صفحات آينده خواهيم گفت كه بيش تر راويان اسرائيليات در زمينه تفسير، ازتابعين بودند.

انگيزه گرايش مسلمانان به اسرائيليات در تفسير

بنى اسرائيل در مسايل فراوانى با هم اختلاف داشتند، قرآن درباره اختلاف آن ها داورى كرد و خرافات و افكار بى اساس رايج در ميان آنان را از حقايق جدا ساخت، و از اين رو فرمود:

بى شك اين قرآن اكثر آن چه را كه بنى اسرائيل درباره اش اختلاف دارند براى آنان حكايت مى كند.

هم چنين قرآن خود را در برابر كتاب هاى پيشين آسمانى، حافظ و مراقب و نگاهبان معرفى مى كند (اصول آن ها را حفظ كرده تحريف يا تفسير غلط آن ها را مشخص مى سازد) ومى فرمايد:

و ما اين كتاب [ قرآن ] را به حق بر تو نازل كرديم در حالى كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين و حافظ و نگاهبان آن هاست.

با توجه به اين حاكميت و روشنگرى قرآن، اين سؤال پيش مى آيد كه چرا مسلمانان در فهم معانى قرآن به علماى يهود (يا يهودى الاصل) مراجعه مى كردند و علت اين لغزش و انحراف چه بود؟

در پاسخ اين سؤال، ابن خلدون دو عامل اجتماعى و دينى يعنى:

1 . جهل وامى بودن عرب;

2 . مسامحه مسلمانان در فراگيرى اخبار و حكايات گذشتگان نه احكام شريعت از اهل كتاب را مؤثر مى داند. وى پس از آن كه تفسير را به دو نوع تقسيم مى كند،درباره تفسير نقلى (تفسير مبتنى بر حديث) چنين مى نويسد:

كتاب هاى اين مفسران و روايات و مطالب منقول آنان شامل مطالب درست و نادرست ومقبول و مردود است. علت راه يافتن اين گونه مطالب در اين نوع تفسيرها اين است كه عرب آن روز اهل دانش و مطالعه نبودند و بى سوادى و زندگى بدوى بر آن ها چيره گشته بود و هرگاه به حكم طبيعت كنجكاو بشرى مى خواستند در مورد علل و اسباب آفرينش و آغاز خلقت و اسرار هستى، شناخت و آگاهى پيدا كنند به اهل كتاب، كه سابقه پيروى از شريعت آسمانى داشتند، مراجعه كرده و از آن ها استفاده مى نمودند وآن ها عبارت بودند از يهود (پيروان تورات) و پيروان مسيحى آن ها، در حالى كه يهوديانى كه آن روز در جامعه عرب زندگى مى كردند، مثل آنان بدوى بودند و اطلاعات آن ها در حد عامه اهل كتاب بود. اكثر آنان از قبيله حمير بودند كه كيش يهود راپذيرفته بودند.

اين يهوديان هم چون كعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام وقتى كه مسلمان شدند هم چنان بر دانسته ها و باورهاى قبلى خود درباره قصه ها و اخبار مربوطبه آغاز آفرينش و حوادث و جنگ ها و خون ريزى ها كه ارتباطى به احكام شرعى نداشت تا درباره آن ها احتياط كنند باقى ماندند و اين گونه مطالب از طريق آن ها به تفاسير منتقل شد. و چون اين مطالب ارتباطى با احكام شرعى و مسايل خاص اسلام نداشت تا مسلمانان درباره آن ها دقت و احتياط كنند، مفسران در نقل آن ها تسامح ورزيدند و بدين ترتيب تفاسير از مطالب منقول آن ها انباشته شد در حالى كه گفتيم اصل آن ها برگرفته از پيروان تورات بود كه باديه نشين بودند و هيچ دقت و تحقيقى در مورد شناخت درست آن چه نقل مى كردند نداشتند، منتها چون بعدها از نظر دينى شهرت و عظمت و قدرت يافتند، سخنان آن ها مورد قبول واقع شد.

روش قرآن و تورات در نقل حوادث تاريخى

به دو عاملى كه ابن خلدون گفته، مى توان عامل سومى را نيز اضافه كرد، و آن تفاصيل و جزئياتى است كه در تورات آمده امادر قرآن مسكوت مانده است.

چنان كه برخى از پژوهشگران گفته اند، اگر چه بسيارى از حوادث و قضاياى امت هاى پيشين و تاريخ پيامبران، هم در قرآن بيان شده و هم در تورات، و از اين نظر موارد مشتركى بين اين دو كتاب و تا حدى انجيل وجود دارد اما روش قرآن در نقل و بازگويى اين گونه مطالب با روش تورات متفاوت است; قرآن از نقل مطالب تاريخى، هدف تربيتى و عبرت آموزى دارد و از اين رو تنها روى نقاط عبرت آموز ومورد نظر كه با هدف و مقصود كلام ارتباط دارد، تكيه مى كند و از نقل همه جزئيات صرف نظر مى كند; مثلا تاريخ وقايع، نام محلى كه اين وقايع در آن ها رخ داده و نيزدر بسيارى از موارد، نام اشخاصى را كه محور اين وقايع بوده اند هم چون نام اصحاب كهف و تعداد دقيق آن ها ذكر نمى كند زيرا اين جزئيات تاثيرى درنتيجه گيرى تربيتى از آن وقايع ندارد در حالى كه تورات، حوادث را با جزئيات وشاخ و برگ فراوان حكايت مى كند. شواهد فراوانى در اين زمينه به چشم مى خورد كه درصورت مقايسه موارد مشترك در قرآن و تورات، به خوبى جلوه گر مى شود.

به عنوان نمونه مى توان از داستان حضرت آدم ياد كرد. اين داستان، هم در تورات آمده است و هم در چند مورد از قرآن. اگر اين داستان را در قرآن، در سوره «بقره » و «اعراف »، كه مشروح تر از سوره هاى ديگر بيان شده، بررسى كنيم خواهيم ديد قرآن نه محل و موقعيت بهشت محل سكونت آدم رابيان كرده، نه نوع درختى كه آدم و حوا از خوردن ميوه آن نهى شده بودند، نه حيوانى را كه شيطان در شكل آن واردبهشت شد تا آدم و همسرش را اغوا كند، و نه محلى را كه آدم و حوا پس از خروج ازبهشت، در آن هبوط كردند و... جزئيات و بلكه بيش از اين ها ذكر شده است; مثلا آمده است كه بهشت در شرق عدن بوده، درختى كه آدم و حوا از نزديك شدن به آن نهى شده بودند، در وسط بهشت بوده، آن درخت، درخت زندگى و درخت شناخت خير و شر بوده،حيوانى كه حوا را وسوسه كرد كه از ميان ميوه آن درخت بخورد، مار بوده، خداوندمار را كه شيطان به شكل آن درآمده بود بدين گونه كيفر كرد كه بر روى شكم راه برود و خوراكش خاك باشد و حوا را نيز بدين گونه كيفر كرد كه او و دخترانش دردوران آبستنى در رنج و زحمت باشند!

و ...علامه طباطبائى مى گويد:

اين كه جهان ظرف شش روز از روزهاى هفته آفريده شده در تورات آمده استاماقرآن گرچه آفرينش جهان در شش روز را بارها گفته است،ليكن هرگز نگفته و حتى اشاره اى نكرده است كه مقصود از شش روز، روزهاى هفته است.

يكى از رازهاى مراجعه مسلمانان به اهل كتاب در تفسير، اين بود كه آنان به حكم كنجكاوى و جست وجوگرى طبيعى مى خواستند درباره آفرينش جهان و علل و اسباب هستى ورويدادهاى گذشته، جزئيات و تفاصيلى را كه در قرآن مسكوت مانده بود از علماى اهل كتاب فرا گيرند و اين، يكى از عوامل مهم لغزش آن ها در جهت فراگيرى خرافات وافكار آشفته تورات به عنوان تفسير قرآن بود.

احمد امين در اين زمينه مى نويسد:

علاقه و گرايش عقلى انسان و ميل طبيعى او جهت جست وجو پيرامون هر حادثه باعث شدكه هنگام شنيدن بسيارى از آيات قرآن سوالات متعددى براى مسلمانان پيرامون آن هامطرح شود; مثلاهنگامى كه داستان سگ اصحاب كهف را مى شنيدند مى گفتند:چه رنگى بود؟ و وقتى درباره داستان شخص مقتول و گاو ذبح شده در بنى اسرائيل مى شنيدند: «فقلنااضربوه ببعضها(:پاره اى از گوشت گاو [سربريده] را به آن كشته بزنيد) مى پرسيدند: كدام عضو گاو را به كشته زدند؟ هم چنين مى پرسيدند: كشتى نوح چه قدر طول داشت؟نام پسرى كه در داستان بنده صالح و موسى ، بنده صالح او را كشت، چه بود؟ ووقتى كه آيه:«فخذاربعه من الطير(:چهار پرنده را برگير) را در داستان حضرت ابراهيم مى شنيدند مى گفتند: آن پرندگان از چه نوع بودند؟، يوسف چه ستارگانى را در خواب ديد؟، در داستان موسى و شعيب مى پرسيدند: موسى چه مدت براى شعيب چوپانى كرد؟ و آيا دختر كوچك او را به همسرى گرفت يا دختر بزرگش را؟ هم چنين وقتى آيه اى خوانده مى شد كه اشاره به آغاز خلقت داشت، از بقيه داستان آفرينش مى پرسيدند: و اگر آيه اى خوانده مى شد كه سرگذشتى از پيامبرى نقل مى كرد انتظارداشتند آن حادثه را با تمام جزئياتش بشنوند.

آن چه اين خواسته آن ها را برآورده مى كرد و به كنجكاوى آن ها درباره جزئيات،پاسخ مى داد تورات و حواشى و شروحى بود كه بر آن نوشته شده بود و نيز افسانه هايى بود كه بر آن افزوده بودند.

برخى از يهوديانى كه از اين گونه تفاصيل و جزئيات در تورات اطلاع داشتند اسلام آوردند و بسيارى از اين اخبار از طريق آن ها به محافل اسلامى نفوذ كرد و به عنوان شرح و تفسير آيات قرآن وارد تفسير شد....

احمد امين در يكى ديگر از تاليفات خود در زمينه تاريخ شكل گيرى و تدوين تفسير از عصر صحابه تا تابعين مى نويسد:

... بدين ترتيب تفسير در دوره هرطبقه بعد از طبقه اى ديگر گسترش مى يافت و طبقه بعدى مباحث طبقه قبلى را نقل مى كرد و يافته هاى خود را بر آن مى افزود و افراد هرطبقه با بسيارى از نومسلمانان كه تا چندى پيش يهودى يا نصرانى يا مجوسى بودندارتباط برقرار مى كرد; مثلا بعضى از صحابه با وهب بن منبه و كعب الاحبار و عبدالله بن سلام و تابعين با ابن جريح ارتباط برقرار كردند. اين نومسلمانان يك سلسله اطلاعات و اخبارى داشتند كه آن ها را از تورات و انجيل و شروح و حواشى آن ها فراگرفته بودند.مسلمانان نقل و حكايت اخبار و روايات آن ها را در كنار آيات قرآن بى اشكال مى دانستند و بدين ترتيب بود كه اسرائيليات يكى از منابع گسترش تفسير گشت.

راويان اسرائيليات در تفسير

چنان كه قبلا اشاره كرديم بيش تر راويان اسرائيليات در تفسير، از تابعين بودند. از ميان صحابه، در اين زمينه، از عبدالله بن عمروبن عاص مى توان ياد كرد. سيوطى مى نويسد:

از عبدالله بن عمروبن عاص مطالبى مربوط به داستان ها و اخبار فتنه ها و عالم آخرت و امثال اين ها نقل شده كه به نظر مى رسد از اهل كتاب شنيده است نظير آن چه در تفسير آيه «فى ظلل من الغماماز وى نقل شده است.

از تابعين وهب بن منبه و مجاهد از اين گروه بودند. از مقاتل بن سليمان نيز درگروه بعد از تابعين مى توان نام برد. برخى از محققان تعداد بيش ترى را در اين گروه جاى داده اند; علامه شيخ جواد بلاغى مى نويسد: در تفسير و اسباب نزول، مراجعه به امثال عكرمه، مجاهد، عطا و ضحاك كه احاديث مرسل آنان كتاب هاى تفسير را پركرده است بر هيچ مسلمانى جايز نيست و كسى در امر دين در چنين كارى معذورنمى باشد زيرا اقوال آنان اگر فرضا روايت باشد، روايات مرسل و مقطوع است و هرگزحجت نيست.وهب بن منبه را در بخش نخست اين مقاله (در شماره 13 اين نشريه)معرفى كرديم.

درباره مجاهد و مقاتل يادآورى مى كنيم كه اين هر دو، از نظر دانشمندان علم رجال متهم به اخذ مطالب از اهل كتاب هستند كه ذيلا توضيح مى دهيم:

1 . مجاهد بن جبر در سال 102 يا 104ق درگذشت. ابوبكربن عياش مى گويد:

از اعمش پرسيدم: چرا باتفسير مجاهد مخالفت مى كنند و به آن اعتنايى ندارند؟ اوپاسخ داد: براى اين كه عقيده دارند او مطالب تفسيرى را از اهل كتاب مى پرسد.

ذهبى پس از نقل اين مطلب مى افزايد:

از مردودترين سخنانى كه از مجاهد نقل شده اين است كه گفته است: مقصود از مقام محمود در آيه: «عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا»(:اميد است پرورگارت تورا به مقامى ستوده برساند)، اين است كه خداوند، پيامبر را در عرش در كنار خودمى نشاند[!].

اين تفسير كه نشان مى دهد وى از مشبهه بوده، برخلاف اجماع مفسران است.

طبرسى، مفسر نام دار، با آن كه معمولا در تفسير آيات، اقوال و احتمالات مختلف ومتعدد را نقل مى كند، در اين آيه بدون طرح هيچ احتمال ديگرى، مقام محمود را به شفاعت تفسير مى كند و مى نويسد:

مفسران اجماع دارند بر اين كه مقصود از مقام محمود، مقام شفاعت است كه خداوندبه پيامبر اسلام عطا كرده و او درباره مردم شفاعت مى كند.

علامه طباطبائى مى نويسد:

روايات، از طريق شيعه و اهل سنت، چه از پيامبر اسلام وچه از ائمه اهل بيت:، بر اين تفسير (شفاعت) اتفاق دارند.

2 . مقاتل بن سليمان (م 150 ه) بزرگان تابعين را درك كرد. دانشمندان علم رجال، او را تضعيف كرده اند. ابن عدى در كتاب الكامل فى الضعفاء درباره كلبى مى گويد:

او در تفسير شهرت دارد و هيچ كس جز مقاتل تفسيرى طولانى تر و گسترده تر ازتفسير او ندارد، اما كلبى بر او ترجيح دارد، زيرا مقاتل آراى بدى داشته است.

ابن حبان گفته است:

مقاتل، از علم قرآن آن چه مطابق كتاب هاى يهود و نصارا بود، از آنان فرا مى گرفت.او خدا را به مخلوق تشبيه مى كرد.

او از مشبهه بوده است چنان كه ابو حنيفه گفته است:

«جهم » در نفى تشبيه افراط كرد و مقاتل در اثبات [اعضاى جسمانى براى خداوند]،به طورى كه خدا را مثل مخلوق معرفى كرد.

او روايتى به اين مضمون نقل كرده است:

روز قيامت، گوينده اى [از جانب خدا]ندا مى كند: كجاست حبيب خدا [محمد]؟، در اين هنگام حبيب خدا صفوف فرشتگان را مى شكافد و به عرش مى رسد، خداوند او را در عرش در كنار خود زانو به زانو مى نشاند[!].

اين معنا بى شباهت به تفسير مجاهد درباره آيه شفاعت نيست!.

تفاسير آميخته با اسرائيليات

دكتر محمد حسين ذهبى از ميان بيش از چهل تفسيركه همه را به تفصيل از ابعاد گوناگون مورد بررسى و ارزيابى قرار داده، چندتفسير را آميخته با اسرائيليات شناخته و روشن كرده است كه مولفان آن ها بيش ازمفسران ديگر، اسرائيليات را وارد تفسير كرده اند.

اين تفاسير كه از تفاسير اهل سنت است عبارت است از:

1 . جامع البيان فى تفسيرالقرآن تاليف ابوجعفر محمدبن جريرالطبرى (م 310 ق).

2 . لباب التاءويل فى معانى التنزيل تاليف ابوالحسن على بن محمد بن ابراهيم،مشهور به خازن (م 741 ق).

3 . روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم والسبع المثانى تاليف شهاب الدين السيدمحمود افندى الالوسى (م 1270 ق).

/ 1