راه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير قرآن
ماهنامه پيام حوزه_شماره 15مهدى پيشوايى بخش نخست اين بحث، در شماره سيزدهم مجله با عنوان «راه هاى نفوذ اسرائيليات در تاريخ اسلام » چاپ شد. اينك بخش دوم اين مقال پيش روى خوانندگان محترم قرار دارد. تفسير قرآن مجيد طى چهارده قرن اسلامى، دوره ها و روش هاى مختلفى را پشت سرگذاشته است. اين دوره ها از بساطت و سادگى (در حد توضيح معناى لغوى و ظاهرى واژه ها و گاهى بيان سبب نزول آيات) آغاز گرديد و به تدريج داراى قواعد و ضوابطى شد و به مرور زمان داراى مبانى و اصول عميق و در عين حال گسترده گرديد و كم كم به صورت يك علم درآمد و در ميان ساير علوم اسلامى موقعيتى بلند يافت. پيش از آن كه به ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير و گستره آن بپردازيم، لازم است از ميان ادوار مختلف تفسير به دو دوره اشاره كنيم كه عبارت است از: 1. تفسير در عصر صحابه;2. تفسير در عصر تابعين. درست است كه قرآن مجيد به زبان عربى نازل مى شد و سبك و اسلوب بلاغى آن هماهنگ با زبان عربى رايج آن زمان بود و از اين رو در عصر پيامبر، مردم عرب، اغلب معانى قرآن (اعم از واژه ها و جمله بندى هاى آن) را درك مى كردند، اما در ميان آيات قرآن برخى از آيات يا برخى از تعبيرها و الفاظ، مفهوم روشنى نداشت و مخاطبان آن روز قرآن، مفاهيم و معانى آن ها رادرك نمى كردند و از اين رو احساس مى كردنداين گونه تعبيرها و الفاظ نياز به تفسير و شرح و توضيح دارد.
منابع تفسير درعصر صحابه
چنان كه اشاره كرديم گرچه تفسير در ابتدا به صورت ساده و در حد بيان مفهوم لغوى واژه ها و معناى ظاهرى آيات صورت مى گرفت، اما در عين حال در تفسيرقرآن در همين حد، از منابعى استفاده مى شد كه به اختصار يادآورى مى كنيم: 1 . قرآن كريم
نخستين منبع تفسيرى در عصر صحابه خود قرآن كريم بود، زيرا آيات قرآن مجيد، برخى، مفسر برخى ديگر و شاهد و قرينه اى بر مقصود از برخى ديگر است;به تعبير ديگر، آيات قرآن مجيد داراى ايجاز و اطناب، اطلاق و تقييد، عموم وخصوص، اجمال و تبيين و كنايه و صراحت است. موضوعى كه در جايى به اختصار گفته شده، در مورد ديگر به تفصيل بيان شده است و مطلبى كه در جايى به اجمال برگزارشده، در مورد ديگر به وضوح بيان شده است. وقتى كه اين گونه آيات در كنار هم قرار مى گيرد و باهم مقايسه مى شود خود آيات، هم ديگر را تفسير مى كند و مقصودخداوند روشن مى گردد. به عنوان نمونه مى توان از داستان آدم و ابليس و موسى وفرعون ياد كرد كه در برخى از سوره ها به اختصار بيان شده و در برخى ديگر به تفصيل، و وقتى كه مجموع آن ها در نظر گرفته شود، صورت كامل داستان روشن مى گردد. پيامبر اسلام فرمود: قرآن براى اين نازل نشده است كه برخى از آن برخى ديگر را تكذيب كند، بلكه نازل شده است كه برخى از آن برخى ديگر را تصديق نمايد...امير مومنان عليه السلام نيز فرمود: برخى از قرآن بر برخى ديگر گواهى مى دهد و بعضى از آن بعضى ديگر را بيان مى كند.بنابراين، صحابه در بسيارى از موارد، قرآن را با قرآن تفسير مى كردند. 2 . گفتار پيامبر ( سنت )
پيامبر اسلام كه آورنده قرآن مجيد براى هدايت وسعادت مردم بود، خود مفسر و شارح قرآن مجيد نيز بود. هرگاه براى صحابه ومعاصران آن حضرت در فهم آيات قرآن مشكلى پيش مى آمد به آن حضرت مراجعه مى كردند. قرآن مجيد پيامبر اسلام را به عنوان مبين و مفسر قرآن معرفى كرده است: وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ولعلهم يتفكرون. و اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم تا آن چه را براى مردم نازل شده است براى آنان روشن سازى و شايد بينديشند. سيوطى در بخش پايانى كتاب الاتقان فى علوم القرآن بخش قابل ملاحظه اى از آيات قرآن را كه به وسيله پيامبر اسلام تفسير شده (به ترتيب از سوره حمد تا سوره ناس)آورده است. اين آيات از طريق رواياتى كه از رسول خدا نقل شده تفسير شده است. به عنوان نمونه از طريق ابوذر و عدى بن حاتم نقل شده است كه پيامبر فرمود: مقصود از مغضوب عليهم در سوره حمد، يهود و مقصود از الضالين نصارا هستند.هم چنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: مقصود از «صلوه وسطى » در آيه «حافظوا على الصلوات والصلوه الوسطى»نماز عصر است. در رتبه بعد از پيامبر اسلام بايد از امير مومنان(ع) به عنوان يكى از منابع مهم تفسير در عصر صحابه ياد كرد. از ميان خلفا بيش از همه از على(ع) روايات تفسيرى نقل شده است. خود آن حضرت مى فرمود: سوگند به خدا هيچ آيه اى از قرآن نازل نشده است جز اين كه مى دانم درباره چه كسى و يا در كجا نازل شده است چون خداوند به من قلب و فكرى انديشه ور و زبانى جويا وپرسان عطا كرده است.هم چنين روزى آن حضرت ضمن خطبه اى فرمود: از من سؤال كنيد، سوگند به خدا از هر چيزى سؤال كنيد، پاسخ مى دهم. در مورد[تفسير] كتاب خدا از من بپرسيد، سوگند به خدا! مى دانم كه هرآيه اى شب نازل شده است يا روز، در دشت نازل شده است يا در كوه. از اين رو در بسيارى از موارد، مسلمانان براى فهم معناى آيات به على(ع) رجوع مى كردند. عبدالله بن عباس، مفسر برجسته و معروف، از شاگردان على(ع) در تفسيربود. او گفت: «هر چه از علم على فراگيريم، آن را رها نمى كنيم ». 3 . اجتهاد و استنباط
صحابه گاهى در تفسير آيات قرآن به اجتهاد و استنباط درمفاهيم و حقايق قرآن مى پرداختند و در اين اجتهاد گاهى به شناخت آدات و رسوم عرب و گاهى به شان نزول آيات و در برخى موارد به شناخت لغت و رموز آن و در پاره اى موارد به شناخت احوال و اوضاع و عقايد يهود و نصارا استناد مى كردند. 4 . اشعار و ادبيات عرب جاهلى
خليفه دوم تاكيد داشت كه در فهم آيات قرآن به اشعار عرب مراجعه شود، او مى گفت: ديوان خود را حفظ كنيد تا گمراه نشويد. گفتند: ديوان ما چيست؟ گفت: شعر جاهليت، زيرا تفسير كتاب شما و معانى گفتارتان در آن موجود است. عبدالله بن عباس نيز در فهم معانى برخى واژه هاى نا آشنا در قرآن به شعر جاهلى استناد مى كرد چنان كه روزى «عزين » را در آيه «عن اليمين و عن الشمال عزين»با استناد به شعر يكى از شعراى عرب به «گروه دوستان زياد» تفسير كرد. تفسير در عصر تابعين
با سپرى شدن عصر صحابه، دوره تفسير قرآن به دست تابعين رسيد كه نزد صحابه شاگردى مى كردند، و غالب اطلاعات خود را از آنان فرا مى گرفتند.هم چنان كه در ميان صحابه برخى چهره هاى روشن بودند كه ديگران در فهم معانى آيات قرآن و ساير آگاهى هاى دينى به آنان رجوع مى كردند، در ميان تابعان نيز چنين شخصيت هاى برجسته اى وجود داشت. منابع تفسير در عصر تابعين
منابع تفسير در عصر تابعين را مى توان چنين خلاصه كرد: 1 . قرآن كريم; 2 . روايات منقول از پيامبر از طريق صحابه; 3 . آرا و نظريات منقول از صحابه; 4 . اجتهاد و استنباط. آغاز نفوذ اسرائيليات در تفسير
در اين دوره منبع ديگرى بر منابع تفسير در عصرصحابه افزوده شد و آن عبارت بود از اخبار اهل كتاب (يهود). برخى از پژوهشگران معاصر اخبار اهل كتاب را از منابع تفسير در عصر صحابه شمرده اند، اما دليل قابل قبولى بر مراجعه صحابه در تفسير قرآن به اهل كتاب در حد گسترده در دست نيست و اگر هم چنين چيزى بوده بسيار محدود بوده است. بنابراين، ريشه هاى نفوذ اسرائيليات در تفسير در حد گسترده را بايد در عصر تابعين جست وجو كرد.در صفحات آينده خواهيم گفت كه بيش تر راويان اسرائيليات در زمينه تفسير، ازتابعين بودند. انگيزه گرايش مسلمانان به اسرائيليات در تفسير
بنى اسرائيل در مسايل فراوانى با هم اختلاف داشتند، قرآن درباره اختلاف آن ها داورى كرد و خرافات و افكار بى اساس رايج در ميان آنان را از حقايق جدا ساخت، و از اين رو فرمود: بى شك اين قرآن اكثر آن چه را كه بنى اسرائيل درباره اش اختلاف دارند براى آنان حكايت مى كند. هم چنين قرآن خود را در برابر كتاب هاى پيشين آسمانى، حافظ و مراقب و نگاهبان معرفى مى كند (اصول آن ها را حفظ كرده تحريف يا تفسير غلط آن ها را مشخص مى سازد) ومى فرمايد: و ما اين كتاب [ قرآن ] را به حق بر تو نازل كرديم در حالى كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين و حافظ و نگاهبان آن هاست. با توجه به اين حاكميت و روشنگرى قرآن، اين سؤال پيش مى آيد كه چرا مسلمانان در فهم معانى قرآن به علماى يهود (يا يهودى الاصل) مراجعه مى كردند و علت اين لغزش و انحراف چه بود؟ در پاسخ اين سؤال، ابن خلدون دو عامل اجتماعى و دينى يعنى:1 . جهل وامى بودن عرب;
2 . مسامحه مسلمانان در فراگيرى اخبار و حكايات گذشتگان نه احكام شريعت از اهل كتاب را مؤثر مى داند. وى پس از آن كه تفسير را به دو نوع تقسيم مى كند،درباره تفسير نقلى (تفسير مبتنى بر حديث) چنين مى نويسد: كتاب هاى اين مفسران و روايات و مطالب منقول آنان شامل مطالب درست و نادرست ومقبول و مردود است. علت راه يافتن اين گونه مطالب در اين نوع تفسيرها اين است كه عرب آن روز اهل دانش و مطالعه نبودند و بى سوادى و زندگى بدوى بر آن ها چيره گشته بود و هرگاه به حكم طبيعت كنجكاو بشرى مى خواستند در مورد علل و اسباب آفرينش و آغاز خلقت و اسرار هستى، شناخت و آگاهى پيدا كنند به اهل كتاب، كه سابقه پيروى از شريعت آسمانى داشتند، مراجعه كرده و از آن ها استفاده مى نمودند وآن ها عبارت بودند از يهود (پيروان تورات) و پيروان مسيحى آن ها، در حالى كه يهوديانى كه آن روز در جامعه عرب زندگى مى كردند، مثل آنان بدوى بودند و اطلاعات آن ها در حد عامه اهل كتاب بود. اكثر آنان از قبيله حمير بودند كه كيش يهود راپذيرفته بودند. اين يهوديان هم چون كعب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام وقتى كه مسلمان شدند هم چنان بر دانسته ها و باورهاى قبلى خود درباره قصه ها و اخبار مربوطبه آغاز آفرينش و حوادث و جنگ ها و خون ريزى ها كه ارتباطى به احكام شرعى نداشت تا درباره آن ها احتياط كنند باقى ماندند و اين گونه مطالب از طريق آن ها به تفاسير منتقل شد. و چون اين مطالب ارتباطى با احكام شرعى و مسايل خاص اسلام نداشت تا مسلمانان درباره آن ها دقت و احتياط كنند، مفسران در نقل آن ها تسامح ورزيدند و بدين ترتيب تفاسير از مطالب منقول آن ها انباشته شد در حالى كه گفتيم اصل آن ها برگرفته از پيروان تورات بود كه باديه نشين بودند و هيچ دقت و تحقيقى در مورد شناخت درست آن چه نقل مى كردند نداشتند، منتها چون بعدها از نظر دينى شهرت و عظمت و قدرت يافتند، سخنان آن ها مورد قبول واقع شد.