زبان قرآن; ساختار و ويژگى ها - زبان قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زبان قرآن - نسخه متنی

حمید آریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




زبان قرآن; ساختار و ويژگى ها

نويسنده: حميد آريان

مقدمه

زبان قرآن چه نوع زبانى است؟ ساختار آن چگونه است و ويژگى هايش چيست؟ خداوند به چه نحوى با آدميان سخن گفته است، به زبان عرفى يا به زبان فنى (فلسفى، عرفانى، علمى، شاعرانه و ...)؟ به زبان صريح و مستقيم يا زبان غيرمستقيم (اعم از تمثيلى، رمزى و نمادين و ...)؟

آيا زبان وحى داراى هويتى شناختارى است يا زبانى صرفاً انگيزشى است و يا هر دو جنبه را داراست؟ زبان ناظر است يا زبان عامل؟ تك ساحتى است يا چند ساحتى؟ كاركرد واحدى دارد يا همزمان چندين نقش را با هم ايفاء مى كند؟ و...؟

جستار از پاسخى مناسب و منطقى براى پرسش هاى فوق (و پرسش هاى بسيار ديگر) با رويكردى روش مندانه زمينه ساز و سامان بخش مبحثى دل انگيز در دين پژوهى به طور عام و قرآن پژوهى به طور خاص با عنوان «زبان دين» و «زبان قرآن» بوده است كه امروزه به شدت مورد اهتمام جمعى از پژوهش گران در حوزه فلسفه دين، كلام، تفسير و معارف همگن مى باشد.

اگرچه اين مبحث در آثار دانشمندان و محققان پيشين مسلمان به ويژه مفسران، عرفا و اصوليون به كلى مفقود نيست اما تعين آن به صورت بابى مستقل و مبحثى ميان رشته اى interdisciplinary و مرتبط با شاخه هاى مختلف معرفتى سابقه چندانى ندارد.

اين مقال را مجال آن نيست كه از پيشينه تاريخى، علل و اسباب پيدايش و خاستگاه مبحث زبان قرآن سخن به ميان آورد، اما در اهميت و فايده اين بحث به اين اشارت اكتفا مى دارد كه مفسّر در مقام تفسير، ناگزير از اتخاذ نظريه اى درباب زبان قرآن است تا مشكلات فهم و تحليل آن را هموار كند و به مدلول صحيح كلام بارى تعالى بهتر نايل گردد، راز و رمزهاى آن را بگشايد و بر تعارض هاى درونى و مشكلات بيرونى آن فايق آيد.

مقاله حاضر كوششى است مختصر و ناچيز در تحليل ساختار زبان قرآن و ترسيم و تعريف خصوصيات آن كه در دو محور تقديم مى گردد: محور اول گزارش برخى از نظريه هاى مطرح در اين باب همراه با بررسى اجمالى آن ها و اختيار نظريه قابل دفاع تر است. محور دوم تصوير ويژگى هايى است كه مجموعه آن ها هويت زبان قرآن را مى شناساند و مرز آن را از ساير زبان ها متمايز مى كند.

گذرى بر مهم ترين نظريه هاى زبان قرآن

درباره زبان دين ـ به مفهوم عام ـ و زبان قرآن نظريه هاى گوناگونى مطرح است. ما در اين ميان، به سه نظريه كه بيش تر قابل توجه و درخور اهميت اند به صورت گذرا نظر مى افكنيم:

1ـ نظريه «زبان عرفى»

بر اساس اين ديدگاه، «زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند براى القا و ابلاغ پيام خود به مردم، طريقه و زبان ديگرى جز آن را گزينش نكرده است.» به بيان ديگر، «شارع مقدس در تعاليم و ابلاغ هاى خود، روش خاص و شيوه جديدى را ابداع نكرده است و به همان شيوه عقلايى عمل نموده است.» برخى ديگر در اين زمينه نوشته اند: «در قرآن مجيد، آيات فراوانى وجود دارد كه از آن ها استفاده مى شود كه قرآن يك كتاب ساده و براى عرف و عموم مردم آمده است... . بنابراين، بايد مانند تمام گفتوگوهاى عادى و متعارف، معناى ظاهرى آن منظور و براى عموم قابل فهم بوده باشد.» برخى اين نظريه را تنها در قلمرو شريعت (آيات الاحكام) كارساز مى دانند.

اين نظريه با اين كه صورت منسجم و منقحى از آن در دست نيست و در كمّ و كيف آن، رأى و نظر واحدى وجود ندارد، داراى مشكلات بسيارى است و با آن نمى توان همه جوانب آيات را در گستره كل قرآن از نظر زبانى تبيين كرد; زيرا نه مى توان تمامى آيات را با زبان عرفى فهم و تحليل كرد و نه شيوه بيان عرفىِ مأخود در قرآن، تماماً با زبان عرفى متداول در بين مردم يكسان و متناظر است. از تسامح و سهل انگارى، اختلاف و ناهم خوانى، پيش پا افتاده بودن مفاهيم و امثال آن، كه جزو لوازم زبان عرفى مى باشد در قرآن نمى توان چيزى را سراغ گرفت. ضمن اين كه بر خلاف زبان عرفى، صرف اصول لفظى و قواعد ادبى براى فهم زبان قرآن كافى نيست. از ديگر مشكلات اين است كه مرز قاطعى براى تعيين استعمال زبان عرفىِ ناظر به واقع و غيرشناختارى وجود ندارد و اين امر بيانات قرآنى را با چالش هاى فراوانى روبه رو خواهد كرد.

2ـ نظريه «زبان سمبليك»

بر اساس اين نظريه، بيانات موجود در متون مقدس دينى، از جمله قرآن، نه به زبان عرفى و نه به طور مستقيم و صريح، بلكه به زبان رمز و اشاره است. از اين رو، آنچه از ظاهر عبارات آن ها فهميده مى شود مراد نبوده، بلكه اين ظاهر رمز براى حقايقى است كه آن ها را جز به زبان غير مستقيم (نمادين) نمى توان بيان كرد. مطابق اين نظريه، دلالت هاى ظاهرى آيات الهى مقصود نيست. اين ديدگاه در شكل باطنى گرى و گاه در قالب رويكردهاى كلامى جديد براى تحليل زبان و وحى خود را نشان داده است.

به نظر مى رسد رمزى قلمداد كردن مجموعه قرآن و تمامى آيات آن، ادعاى گزافى است كه نتوان براى آن پشتوانه اى نظرى جستوجو كرد. اما از سوى ديگر، چنان هم نيست كه هيچ گونه بيانى نمادين در قرآن وارد نشده باشد. بلكه اضافه بر حروف مقطعه، برخى از آيات قرآن به حقايقى فراتر از مفهوم لغوى و عرفى اشاره دارند و نمى توان ظاهر آن ها را اخذ كرد. نوع اين بيانات به نحو استعارى و كنايى وارد شده است.

نكته اى كه در اين زمينه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه نه مى توان بى دليل قايل به نمادين بودن آيه اى شد و نه هر بيانى را رمز و نمادى براى هر معنا و حقيقتى دانست، بلكه بايد بين آن ها تناسب وجود داشته باشد.

3ـ نظريه «زبان تركيبى (تلفيقى)»

بر اساس ديدگاه قايلان به اين نظريه، براى قرآن نمى توان زبان خاصى قايل شد و يا آن را محدود به يكى از آن ها دانست، بلكه متناسب با مضامين و سنخ گزاره ها و نيز اهدافى كه صاحب وحى از نزول آيات قصد كرده است، همچنين برابر با جهان بينى حاكم بر قرآن، هويت و ساختار زبان آن شكل گرفته است. بر اين اساس، سبك بيان و ساختمان معنايى مفاهيم و مطالب قرآنى به صورت آميزه اى از شيوه هاى گوناگون و تركيبى از زبان هاى متعدد مى باشد.

برخى از صاحبان انديشه در اين باره گفته اند: «نظريه اى كه زبان دين را مختلط از شيوه هاى گوناگون مى داند، نظريه اى قوى است; يعنى اگر زبان دين را به طور مطلق عرفى بدانيم، كه هيچ جنبه نمادين در آن نيست، يا برعكس، اگر بگوييم كليه مفاهيم دينى نمادين اند و هيچ مفهومى حقيقى يا عرفى نداريم، هيچ كدام از اين دو نظر صحيح نيست، بلكه بايد نوعى تفصيل قايل شد.» به بيان ديگر، «نمى توانيم در حيطه زبان دين، دستورى كلى صادر كنيم و بگوييم همه قضاياى دينى داراى زبان خاص يا عرفى هستند، بلكه زبان دين مخلوطى از همه اين ها (زبان ها) است و دين از زبان هاى گوناگون استفاده مى كند.»

جمع بندى

به نظر مى رسد نظريه اخير تصويرى واقع بينانه تر و قابل قبول تر از ساختار زبان قرآن ارائه مى دهد. بر اين اساس، زبان قرآن با هيچ يك از زبان هاى متعارف علمى، عرفى، رمزى و تمثيلى و ... متناظر نيست و در قالب هيچ كدام از زبان هاى مزبور نمى گنجد، بلكه قرآن از نظر سبك و شيوه سخن، ساختار و روش ممتاز و بى مانندى دارد كه چنين زبانى تنها مى تواند به اراده الهى سامان يافته باشد. به عبارت ديگر، «قرآن زبانى دارد كه الگوى آن از وحى گرفته شده و ساختار آن مخصوص به خود است.» از آن جا كه «دين داراى ابعاد گوناگون عقيدتى، اخلاقى، حقوقى، اجتماعى، تربيتى، آيينى و... مى باشد، متون دينى نيز به تناسب هر بعد و موضوعى، از زبان هاى گوناگون (صريح، كنايه، رمز، استعاره، قصه و...) بهره جسته اند و البته ميان همه اين ابعاد و اجزا، از نظر زبانى، پيوندى منظم و رابطه اى ويژه برقرار است كه با آن مى توان جهان بينى دينى ]حاكم بر متن[ را به دست آورد. بر اين اساس، بيانات قرآن نيز تركيبى از اخبار و انشا، حقيقت و مجاز، رمز و تمثيل، كنايه و استعاره و... مى باشد.»

بنابراين قرآن داراى زبانى خاص همچون زبان عرفى يا رمزى و جز آن نيست، بلكه داراى ساختارى است كه تمام انواع زبان را به صورت تلفيقى و به تناسب سطح مخاطبان و افق فهم آنان، نوع مفاهيم و آموزه ها، اهداف و مقاصدى را كه دارد، و در راستاى جهان بينى الهى، در آيات گوناگون خود به نحو شگفت انگيزى به كار گرفته است. زبان قرآن، زبانى چند ساحتى است; زيرا قرآن كتاب هدايت است و به همه شؤون آدمى، كه با هدايت او مرتبط است، مى پردازد. از اين رو، در ساحت هاى گوناگون حيات فردى و اجتماعى، عقلانى و عاطفى، و مادى و معنوى انسان وارد شده و با آدمى سخن گفته است. اقتضاى رسيدن به اين مقصود، استفاده از سبك هاى متنوع و شيوه هاى گوناگون بيانى بوده كه قرآن به نحو عالى و شگفت انگيزى از عهده چنين كارى برآمده است.

تحليل همه ابعاد زبان قرآن از حوصله اين نوشتار خارج است، اما اشاره به برخى از زواياى پيدا و پنهان آن در فهم هر چه بهتر ماهيت و خصوصيات آن مى تواند مفيد باشد:

1. «زبان قرآن از يك نظر، زبان ويژه و استثنايى و فوق توان بشر و از نظر ديگر، زبانى واضح، آشكار و همگانى است... عموميت زبان و وضوح بيان، در عين بلندى معانى، خود مقتضى آن است كه از سبك هاى متنوع و شيوه هاى بيانى گوناگون استفاده شود تا هر عالم و عامى بتواند به مقدار قابليت خويش، از آن بهره مند گردد.»

2. «قرآن سبك مخصوص و منحصر به خود را دارد; نه به آن معنا ساده و سطحى است و نه به آن معنا سنگين و غيرقابل فهم» «مطابق تمام استعدادها تركيب يافته و مفيد براى همه انسان ها ـ اعم از عالم و عامى ـ است.» به بيان ديگر، زبان قرآن محدود به سطح واحدى از درك و شعور بشر نيست، بلكه در همه سطح هاى ممكن جريان دارد و با زبان هر عصرى و نسلى سخن مى گويد، بى آن كه دچار ناسازگارى و ناهماهنگى شود.

3. «قرآن به زبان قوم (مردم) است و با اسلوبى قابل درك براى آنان، مسائل خود را مطرح كرده است»، اختصاص به گروه خاصى ندارد، زبان علم و فلسفه و عرفان و غيره نيست. زبانى است كه براى بيش تر مخاطبانش قابل فهم و آشناست; چون در پى هدايت اقشار گوناگون در همه عصرها و نسل هاست.

4. زبان قرآن به نحوى است كه «مطالبش ظاهرى ساده و روان دارد و عامّه مردم به همين ظاهر قناعت كرده راضى مى شوند. در عين حال، همين بيان به ظاهر ساده، عمقى دارد كه خواص آن را درك مى كنند.»

5. علاوه بر اين كه سطح مفاهيم به كار رفته در قرآن از سطح مفاهيم متداول در همه لغات و زبان هاى بشرى بالاتر است، قرآن داراى عرف ويژه اى هم هست و اصطلاحات خاص خودراتا حدى داراست.

6. زبان قرآن، زبان فطرت است; زبانى كه عقل و دل و احساس و وجدان انسان را مورد خطاب قرار مى دهد و به نواى پيام ملكوتى خود مى نوازد.

7. زبان قرآن، زبان انگيزش و تعهدآفرينى، همراه با دادن معرفت و آگاهى است.

8. زبان قرآن، زبان ناب هدايت است.

ويژگى هاى زبان قرآن

پس از ترسيم چگونگى و ساختار كلى زبان قرآن، براى تكميل بحث، به برخى از مهم ترين ويژگى هاى زبان قرآن نظرى اجمالى مى افكنيم تا از اين رهگذر، جوانب نظريه مختار وضوح بيش ترى يابد و نقاط تمايز زبان اين كتاب مقدس از ساير متون مقدس، بلكه از زبان هاى ديگر آشكارتر گردد.

الف ـ قياس ناپذيرى با زبان بشر: «زبان قرآن را نمى توان با هيچ زبانى مقايسه كرد; مثلاً، آن را صرفاً زبانى معمولى و عرفى يا زبانى ويژه همانند زبان فيلسوفان و عارفان دانست.» به ديگر سخن، «بى شك، قرآن كريم زبان خاص خود را دارد و نمى توان آن را با زبان رايج در واحد بشرى مقايسه كرد. اين گونه از هماهنگى الفاظ و معانى، استقلال و پيوستگى مطالب، سازگارى تمام مجموعه سخنان، استفاده از سبك هاى گوناگون و در برداشتن مطالب و رازهاى شگفت در عين سادگى زبان و وضوح بيان، درست همانند فصاحت و بلاغت آن معجزه آسا و فوق طاقت بشر است.»

از سوى ديگر، «براى فهم كلام بشرى، اكتفا به لغت و اصول لفظى كافى است، ولى براى فهم كلام خدا، اكتفا به اين ها كافى نمى تواند باشد; چون بيان قرآن صرفاً بر مجراى اين اصول و قواعد جريان ندارد، بلكه الفاظ و عباراتش در عين اين كه از يكديگر جدا هستند، به يكديگر متصل اند و هر يك بيان ديگرى است.» «قرآن داراى اسلوبى ويژه خود مى باشد كه در چهره هاى گوناگونى كه در سخن ارائه مى كند با اسلوب هاى كلام عربى تفاوت دارد.»

ب ـ پيوستگى واژگان و مفاهيم قرآن در شبكه اى ارتباطى و نظام مند: از جمله ويژگى هاى مهم زبان قرآن، به هم پيوستگى معنايى واژگان كليدى، بلكه قريب به تمام مفاهيم آن در يك شبكه ارتباطى گسترده، به صورت نظام مند با يكديگر است. هر كلمه يا عبارتى از اين شبكه در پيوند با مجموعه سازمانِ واژگان، مفهوم واقعى خود را مى يابد و چه بسا معناى ياد شده با معناى عرفى و لغوى آن دقيقاً منطبق نباشد. علاّمه طباطبائى() در اين باره مى نويسد: «بيان قرآن كلامى است كه الفاظش در عين اين كه از يكديگر جدا هستند، به يكديگر متصل اند; به اين معنا كه هر يك بيانگر ديگرى است و به فرموده على()، شاهد بر مراد ديگرى است. پس نبايد به مدلول يك آيه با آنچه از به كار بردن قواعد ادبى مى فهميم، اكتفا نماييم، بدون اين كه در ساير آيات مناسب آن مورد دقت و اجتهاد كنيم; همان گونه كه آيه شريفه "اَفَلا يتَدبّرون القرآنَ و لو كانَ مِن عندِ غيرِ اللّهِ لَوجدُوا فيه اختلافاً كثيراً" به همين معنا اشاره دارد.»

بنابراين، آشنايى با الفاظ و واژگان و قواعد زبان و لغت عربى، براى راه يابى به تمام ابعاد مفهومى و محتوايى آيات قرآنى و دريافت مقصود وحى كافى نمى باشد و اين گونه نيست كه هر كس عرب بوده و يا با زبان عربى آشنا باشد، قرآن را به مجرّد خواندن ـ بتمامه ـ بفهمد و به همه معارف آن دست يابد، بلكه علاوه بر آن ها، در موارد بسيارى و شايد همه جا، فهم واژگان اساسى و وجوه معنايى كلمات آيات و عبارات به مضامين تفسيرى ديگر آيات مرتبط است و تحليل مجموعى مفردات و مفاهيم به نظام معنايى حاكم بر كل قرآن وابسته است.

ج ـ برخوردارى از سطوح گوناگون بيان: «روش تعليمى قرآن متناسب با فطريات و طبايع و استعدادها و شرايط روحى انسان هاست و در كيفيت بيان مطالب در قرآن، ابعاد وسيع روح انسان ها، در سطوح و شرايط و موقعيت هاى مختلف منظور شده است.» از اين رو، «همه آيات قرآن در يك سطح نيستند تا همه سطوح فرهنگى و علمى، به يكسان از آن برداشت كنند، بلكه برخى از آيات با توده مردم سخن دارد و براى همه، مفهوم است و برخى براى اهل دانش قابل فهم است و براى سطوح ديگر نيازمند توضيح و تفسير مى باشد و نيز وضوح و پوشيدگى معناى آيات در يك مرتبه و يك درجه نيست.»

در قرآن، سطوح مختلف بيانى به تناسب مخاطبان و نوع پيام، به صورت خارق العاده و به گونه اى اعجاب آور در هم تلفيق شده است. شايد اين نكته از ويژگى هاى بارز كتاب هاى آسمانى باشد كه تنها در قرآن تجسّم دارد.

حضرت امام خمينى()، كه از عالمان و مفسران بزرگ قرن حاضر بودند، اين خصوصيت را در يكى از آثار قلمى خود چنين مورد توجه قرار داده اند: «كسى كه بخواهد تربيت و تعليم، انذار و تبشير كند، بايد مقاصد خود را با عبارات مختلفه و بيانات متشتّته، گاهى در ضمن قصه و حكايت و گاهى در ضمن تاريخ و نقل و گاهى به صراحت لهجه، گاهى به كنايت و امثال و رموز تزريق كند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتّته، هر يك بتوانند از آن استفاده كند ... و چون اين كتاب شريف (قرآن) براى سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و ... نوع انسانى در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه، مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد; اى بسا، نفوسى كه براى اخذ تعليم، به صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشد و از آن متأثر نگردند. با اين ها بايد به طور ساختمان دماغ آن ها دعوت كرد و مقصد را به آن ها فهمانيد. و بسا نفوسى كه با قصص و حكايات و تواريخ سر و كار ندارند و علاقه مند به لبّ و لباب مقاصدند، اين ها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت. اى بسا، قلوب كه با تخويف و انذار متناسب اند و قلوبى كه با وعده و تبشير سر و كار دارند. از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتّته، مردم را دعوت فرموده است.»

و برخى ديگر از محققان، به اين ويژگى چنين اشاره كرده اند: قرآن مسلمانان را به شيوه هاى گوناگون و با درجات متفاوتى از فصاحت مورد خطاب قرار مى دهد. آيات كوتاه و رمزآساى آن به طور صريح و آشكار بيان گر خطرات و اهوال و عذاب هاى روز قيامت و خوشى ها و لذات بهشت است و آيات بلند (طولانى تر) و تعليمى تر آن اشاره به زندگى روزمره امّت اسلامى در مناسبات اجتماعى، پيمان ها و وفادارى سياسى و مسائل و احكام شرعى دارد. قرآن مردم باايمان را از طريق تشبيه آنان به زراعت پربار و خرّم، كه زارعان را به شگفت آورد، (فتح: 29) تشويق مى كند و كافران سرسخت (لجوج) و معاند را از طريق تشبيه آنان به جنبندگان لال و گنگ، مورد سرزنش و مذمّت قرار مى دهد. (انفال: 22)

د ـ چند سطحى و طولى بودن معنا: از ويژگى هاى كليدى زبان قرآن اين است كه از سطوح و لايه هاى گوناگون معنايى برخوردار است و شناخت لايه هاى درونى آن از فهم عادى و معمولى بالاتر است. از اين خصوصيت به داشتن ظهر و بطن نيز تعبير مى شود. اين ويژگى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و ظاهر و باطن، هر دو از كلام اراده شده اند، اما اين دو معنا در طول هم مرادند، نه در عرض يكديگر; نه اراده ظاهر لفظ، اراده باطن را نفى مى كند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مى باشد.

علاّمه طباطبائى() در الميزان به اين ويژگى اساسى چنين اشاره مى كند: «قرآن از نظر معنا، مراتب مخلتفى دارد; مراتبى طولى كه مترتب و وابسته به يكديگر است و همه آن ها در عرض واحد قرار ندارند تا كسى بگويد اين مستلزم آن است كه يك لفظ در بيش تر از يك معنا استعمال شده و استعمال لفظ در بيش تر از يك معنا صحيح نيست و يا ديگرى بگويد اين نظير عموم مجاز مى شود يا از باب لوازم متعدد براى ملزوم واحد است، نه، بلكه همه آن معانى، معانى مطابقى است و لفظ آيات بر آن به صورت مطابقى دلالت دارد. چيزى كه هست، هر معنايى مخصوص به افق و مرتبه اى از فهم و درك ]آدمى [است.»

بر اساس اين ديدگاه، بيان قرآن بيان زنده و پويايى است; زيرا با هر انديشه برگرفته از واقعيت سازگارى و هماهنگى دارد و محدود به سطح خاص يا فكر خاصى نيست.

هــ برخوردارى از احكام و تشابه: از ويژگى هاى ديگر زبان قرآن، برخوردارى از احكام و تشابه است. اين خصوصيت با ظهر و بطن و نيز تأويل رابطه بسيار نزديكى دارد. البته بايد دانست كه تشابه ابهام مفهومى نيست، بلكه روشن نبودن مراد و مصداق است; يعنى «در قرآن مجيد، تشابه به معناى آيه اى كه مدلول حقيقى خود را به هيچ وسيله اى به دست ندهد وجود ندارد، بلكه هر آيه اى كه در افاده مدلول حقيقى خود، مستقل نباشد (يعنى متشابه باشد) به واسطه آيات ديگرى مى توان به مدلول حقيقى آن پى برد و اين همان ارجاع متشابه به محكم است.»

احكام و تشابه نسبى است; يعنى ممكن است آيه اى از جهاتى محكم و از جهاتى متشابه باشد. از اين رو، مى توان گفت: اين ويژگى در سرتاسر قرآن جارى است. از سوى ديگر، به كارگيرى اين خصوصيت براى بيان مقاصد الهى كارى اجتناب ناپذير بوده است; زيرا «تنزل دادن سطح بيان به حد فهم عامّه مردم، كه اغلب جز حسيّات را درك نمى كنند و معانى كلى را جز در قالب امور جسمانى نمى فهمند، جز از طريق تعبيه محكم و متشابه در كلام امكان نداشته است.»

استاد شهيد مطهرى() از اين نكته چنين تعبير كرده اند: «برخى از مسائل مطروحه در قرآن، به خصوص آن جا كه سخن از امور غيب و ماوراء الطبيعه است كه اساساً با الفاظ قابل بيان نيستند...، ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوى با عباراتى بيان شده اند كه بشر براى موضوعات مادى به كار مى برد، لكن براى جلوگيرى از سوء فهم، مسائل در بعضى آيات به گونه اى مطرح شده كه مى بايد حتماً به كمك آيات ديگر تفسير گردد و غير از اين راهى وجود نداشته است.»

و ـ سهل و ممتنع بودن: قرآن داراى زبانى سهل و ممتنع است. «سهل و ممتنع در اصطلاح، آن است كه ربط كلام و سياق، آسان نمايد، اما مانند آن هر كس نتواند گفت;به سبب سلاست و جزالت و گنجانيدن معانى بسيار در الفاظ اندك.»

اين ويژگى در بيان برخى محققان مورد توجه واقع شده و گفته اند: «لسان قرآن لسانى است كه سهل و ممتنع است. بسيارى از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان مى كنند كه قرآن را مى توانند بفهمند; براى اين كه بُعدى ]از آن[ براى آن ها جلوه كرده است و آن بعدى كه در پس اين ابعاد است، براى آن ها معلوم نشده است. قرآن داراى ابعادى است كه تا رسول اكرم مبعوث نشده بود و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غيب، ... براى احدى از موجودات ملك و ملكوت ظاهر نبود.»

به هر حال، درك و فهم قرآن كارى سهل و ممتنع است و اين نكته يك ويژگى اساسى در زبان قرآن است. «سهل است; به خاطر اين كه بسيارى از مطالب آن به زبان ساده بيان شده; همه مردم اگر بخواهند و به آن توجه و در آن دقت كنند، مى توانند بفهمند. ممتنع است; به خاطر اين كه قسمت هايى از قرآن معارف عاليه و مسائل ظريف مربوط به خداى متعال و عالم پس از مرگ و ... را مطرح مى كند. ]اين مسائل[ در عين حال كه تا حدودى براى همگان قابل درك هستند، به دليل وجوه گوناگون و معانى مختلفى كه با توجه به ساير قسمت هاى قرآن و با توجه به شأن و شرايط نزول آيات و بسيارى از ويژگى هاى ديگر مى توانند داشته باشند، نيازمند توضيح و تفسير از سوى كسانى است كه با اين رشته آشنايى كامل دارند و ازكليه مسائل مربوط به قرآن باخبرند.»

ز ـ داشتن كاركردهاى متنوع: از ديگر ويژگى هاى زبان قرآن اين است كه هم زمان از كاركردهاى متنوع و مختلفى برخوردار است. «قرآن در عين اين كه بيان واقع مى كند، مردم را نيز به سوى جهت معيّنى تحريك و تشويق مى كند و در همان حال، بيانگر عواطف صاحب وحى به مفهوم صحيح آن مى باشد.» «خداوند خواسته است مردم را از طريق انزال كتب با حقايق جهان آشنا كند; او را از سرنوشت واقعى اش آگاه سازد، ولى همين حقايق را به گونه اى بيان مى كند كه انگيزش لازم را در انسان ها به وجود آورد تا مسير صحيح را انتخاب كنند و براى اين بيان تحريكى، از واژگانى استفاده مى كند كه خشم و غضب خدا، مهر و رأفت و رحمت الهى را با خود به همراه دارد و همين عناصر عاطفى را نيز در خدمت سوق دادن بشر به سوى سعادت واقعى خويش به كار مى گيرد.» غالب آيات قران اين نقش ها را با هم ايفا مى كند.

ح ـ چند ساحتى بودن: نوعاً زبان اديان و متون مقدس دينى چندساحتى است، بر خلاف زبان علمى و فلسفى و غير آن كه تك ساحتى و انعطاف ناپذير است. اين ويژگى با ويژگى سوم (ج) و چهارم (د) ارتباط تنگاتنگى دارد. اديان الهى چون مأمورند تا معارف غيبى و آسمانى را قابل فهم نموده و در دسترس مردم قرار دهند، چاره اى جز تنزل آن معارف در قالب هاى زبانى مخاطبان نداشته اند. از اين رو، به تشبيه معقول به محسوس، حقيقت و مجاز، كنايه و استعاره، و ظهر و بطن روى آورده اند و آن معانى را در سطوح مختلف و ساحت هاى گوناگون و به زبانى چند لايه و چند پهلو عرضه داشته اند.

هدايت مردم در صحنه زندگى، مستلزم وارد شدن در شؤون گوناگون حيات و حقيقت انسان است و اين مقصد بدون داشتن و به كارگيرى زبانى كه به تناسب هر بعدى از وجود آدمى و به فراخور هر نيازى از نيازهاى اساسى او در راستاى اصل هدايت، بيانى ويژه با لحنى مخصوص و مؤثر القا كند، مسير نيست. از اين رو، در متون دينى، گاه استدلال عقلى مى شود، گاه وجدان فطرى انسان مورد نهيب قرار مى گيرد، گاه عواطف مورد تحريك است، گاه به زبان قصه و تاريخ سخن گفته مى شود، گاه لب به اندرز و موعظه گشوده مى شود، گاه الگوهايى از انسان كامل معرفى مى شود و گاه از تكاليف و احكام و حقوق سخن به ميان مى آيد. مجموعه اين ها به زبان دينى ويژگى خاصى مى دهد كه آن را در زبان هاى تك ساحتى همچون زبان علم و فلسفه و امثال آن نمى توان يافت.

* اين مقال فصلى كوتاه از نوشتارى مفصل است كه مدت ها پيش به انگيزه و مقصود ديگرى فراهم آمده بود و با اين كه نگارنده قصد داشت در شاكله و محتواى مقاله تجديدنظر جدى نمايد اما به جهت ضيق مجال، اين فرصت دست نداد.

1ـ مراد از زبان دين، زبان وحى است; زبانى كه پيام خدا در قالب آن ابلاغ شده است. اين معنى اخص از زبان دينى (Religious Language)است كه زبان تعبير گزاره هاى كلامى، و تجربه هاى معنوى و زبان دين داران و مناسك و اعمال دينى است.

2ـ نظريه هاى مطرح درباب زبان دين به مفهوم عام از يك منظر در دو دسته كلّى قابل صورت بندى است: 1. نظريه هايى كه درباب زبان وحى و ساختار زبانى كتب مقدس وحيانى مى باشد; 2. آن ها كه فقط ناظر به گزاره هاى كلامى است. دسته اخير هر چند در قلمرو خود صائب و مفيد باشند، درباب زبان دين به مفهوم خاص (زبان وحى)، نظريه اى كارامد و فراگير نيستند، از اين رو، از ذكر آن ها در متن مقاله صرف نظر گرديد و در اين جا تنها به آن ها اشاره مى شود:

3ـ ر. ك. به: سيدابوالقاسم خوئى. البيان فى تفسير القرآن، ص 281. (قم، المطبعة العلمية، 1394 ق)

4ـ محمدباقر ملكى ميانجى، نگاهى به علوم قرآنى، ص 25. (قم، نشر خرم، 1377)

5ـ ر. ك. به: محمدصادق نجمى و ديگران، شناخت قرآن، ص 291. گاه «زبان عرفى» در مفهومى عام به كار مى رود كه شامل زبان استعارى، رمزى و كنايى و تمثيلى هم مى شود و منظور از آن همين محاوراتى است كه همه عقلا دارند (زبان عقلاء). زبان عقلا، هم مشتمل بر مجاز است، هم تمثيل، هم نماد و هم تشبيه.

6ـ ر. ك. به: محمود رجبى، آشنايى با قرآن، ص 47. (نهاد نمايندگى رهبرى در دانشگاه ها، 1376)

7ـ محمدتقى مصباح، پيشين

8ـ محمد لگنهاوسن، «ميزگرد زبان دين»، معرفت، ش. 19، ص 15; در كلمات و اظهارات بعضى از اهل نظر، اين نكته ديده مى شود كه مى گويند: زبان دين زبانى ويژه و خاص است. اما بايد توجه داشت كه تلقى دانشمندان غربى با آنچه بعضى از انديشمندان مسلمان در اين باره گفته اند، يكسان نيست; مثلاً، در غرب، بعضى از كسانى كه زير نفوذ فلسفه ويتگنشتاين هستند، چنين اعتقادى دارند. آنان مى گويند زبان دين زبانى خاص است و با زبان فلسفى و علمى و مانند آن تفاوت دارد

9ـ سيدمحمدعلى ايازى، «پژوهشى در زبان قوم»، نامه مفيد، ش. 9، ص 51

10ـ ر. ك. به: محمدجواد عنايتى راد، پيشين، ش. 9 و 10، ص 40

11ـ ر. ك. به: مهدى هادوى تهرانى، مبانى كلامى اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، ص 306، (قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، 1377)

12ـ الياس كلانترى، سلسله مباحث قرآن شناسى، ج 1، (تهران، بنياد قرآن، 1361)، ص 67

13ـ ر. ك. به: مجله پژوهش هاى قرآنى، ش. 7 و 8، ص 117 ـ 118

14 و 15ـ ر. ك. به: محمدهادى معرفت، «زبان قرآن» انديشه حوزه، ش. 10 و 11،ص 18/ص 26

16 و 17ـ مهدى هادوى تهرانى، پيشين، ص 299 / ص 298

18ـ ر. ك. به: سيدمحمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 76 (قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1392)

19ـ ابوبكر باقلانى، اعجاز القرآن، ص 25 (به نقل از: وليد قصاب، «اعجاز از ديدگاه جاحظ»، بيّنات، ش. 17) ص 77); البته بايد توجه داشت كه روش كلامى قرآن با شيوه كلامى پيامبر اكرم()نيز متفاوت است... و با مقايسه آن دو، يك تفاوت آشكار در هر عبارت و هر سخنى از كلام پيامبر() با كلام پروردگار وجود دارد

20ـ سيدمحمدحسين طباطبايى،پيشين،ج3،ص76

21ـ ر. ك. به: «روش شناسى تفسير الميزان»، پژوهش هاى قرآنى، ش. 9 و 10، ص 111 ـ 112

22ـ پروفسور ايزوتسوى ژاپنى درباره اين ويژگى زبان قرآن مى نويسد: كلمات كليدى قرآن ... همچون الله، اسلام، نبى، امام، كافر و نظاير اين ها ... در قرآن، هيچ يك تنها و منعزل از كلمات ديگر به كار نرفته اند، بلكه در ارتباط نزديك به يكديگر مورد استعمال قرار گرفته اند و معناى محسوس و ملموس خود را دقيقاً از مجموع دستگاه ارتباطاتى كه با هم دارند، به دست مى آورند.

23ـ الياس كلانترى، پيشين، ج 3، ص 116

24ـ ر. ك. به: مجله پژوهش هاى قرآنى، ش. 9 و 10، ص 113 ـ 114

25ـ امام خمينى()، آداب الصلوه، ص 187 (تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى()، 1372)

26- M. Ayoub, "Quran, Its Role in Muslim piety", The Encyclopedia of Religion, Vol. 12, P. 176. (New Yourk, Macmillan publishing Comp. 1993)

27ـ ظهر قرآن عبارت از معناى ظاهرى است كه در ابتدا به نظر مى رسد و بطن قرآن آن معنايى است كه در زير پوشش معناى ظاهرى نهان است، خواه يك معنا باشد يا معانى بسيار، معناى ظاهرى نزديك باشد يا دور.

28ـ ر. ك. به: سيدمحمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 21 و 22.

29ـ الميزان، ج 3، ص 64

30ـ ر. ك. به: مجله پژوهش هاى قرآنى، ش. 7 و 8، ص 117 ـ 118.

31ـ علاّمه طباطبايى، قرآن در اسلام، ص 30

32ـ ر. ك. به: الميزان، ج 3، ص 62 ـ 63.

33ـ مرتضى مطهرى، آشنايى با قرآن، ج 1 و 2، ص 23 ـ 24; همچنين درباره سرّ تشابه در قرآن ر. ك. به: الميزان، ج 3، ص 22 و 23; محمدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 3، ص 19

34ـ كشّاف اصطلاحات الفنون، مدخل «سهل». در فرهنگ معين آمده است: «سهل و ممتنع: قطعه اى (شعر يا نثر) كه در ظاهر آسان نمايد، ولى نظير آن گفتن مشكل باشد.» و در فرهنگ بلاغى ـ ادبى (ج 1، ص 656) آمده است: «آن است كه سخنى در ظاهر چنان نمايد كه مثل و مانند آن را گفتن و نظير آن را آوردن سهل و آسان نمايد، اما در مقام عمل معلوم شود كه اين كار چندان دشوار است كه به حدّ امتناع و محال مى رسد; نظير غزليات سعدى.»

35ـ امام خمينى()، قرآن كتاب هدايت، ص 144 (تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى()، 1375)

36ـ مسيح مهاجرى، قرآن از زبان قرآن، ص 117 ـ 118، با تصرف (تهران، انتشارات اوج، 1360)

37 و 38ـ محمود رجبى، پيشين، ص 40; البته بايد توجه داشت كه خداوند داراى عواطف يا عاطفه به مفهوم بشرى نيست، ولى با حذف جهات نقص از آن، مى توان خدا را داراى خشم و قهر، محبت و اشتياق دانست. بيانات قرآن مى تواند بيان گر خشم يا قهر خداوند نسبت به عمل يا قولى باشد; چنان كه در آيات و روايات نيز همين اوصاف به خدا نسبت داده شده است. (همان، ص 44)

39ـ ر. ك. به: محمدصادق كاملان، «خدا در آينه جمال و جلال»، نامه مفيد، ش. 1، ص 145 ـ 147

/ 1