عرفي بودن زبان قرآن
دكترجعفر نكونام استاديار دانشگاه قم چكيده
قرآن كريم به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است . اين معنا از همان دوران مورد تاكيد بوده است ; ولي با پيدايش مذاهب و نحلههايي مانند غلو، تصوف و اخباريگري و در زمان معاصر در اثر آشنايي با مباحث هرمنوتيك و فلسفههاي غربي مورد ترديد و انكار واقع شده است ; اما شبهاتي كه در اين زمينه مطرح كردهاند، سست و مردود است و عقل، سيره عقلا، قرآن و حديث، به زبان قوم بودن قرآن را تاييد مي كنند . در اين مقاله نكات ياد شده، شرح و بسط داده شده است .كليدواژهها:
عرفي بودن زبان قرآن، زبان قرآن، زبان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله .1 . مقدمه
نوع فهم و تفسير آيات قرآن تا حدود فراواني به نوع ديدگاهي كه مفسر از ابعاد گوناگون قرآن دارد، مرتبط است . يكي از ابعاد قرآن كه در زمينه آن ديدگاههاي مختلفي عرضه شده است، زبان قرآن است . برخي زبان قرآن را زباني متعالي و فراعرفي ميشمارند و برخي ديگر به عرفي بودن آن باور دارند و هم سنخ زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ميدانند . ديدگاههاي ديگري هم در اين خصوص مطرح است كه در اينجا ذكر آنها لازم به نظر نميرسد . از ميان اين ديدگاهها عرفي بودن زبان قرآن قابل تاييد است و ادله و شواهد فراواني آن را تقويت مي كند كه در اين مقاله، تفصيل آن خواهد آمد . 2 . بيان مساله
ديدگاهها و نظريات گوناگون زبان شناختي كه در باره زبان قرآن عرضه شده است، در پاسخ به اين سؤال است كه خداي تعالي در قرآن كريم به چه زباني با قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله سخن گفته است . آيا زبان خاصي را در افاده مقاصدش به آنان برگزيده است؟ اگر چنين است، تمايز و تفاوت آن با زبان آنان چقدر بوده است؟ آيا در تمام جهات زبانشناختي از زبان آنان متمايز بوده يا در برخي از جهات چنين بوده است؟ يا اينكه هيچ تمايز و تفاوت زبان شناختي با زبان آنان نداشته است؟ به بيان روشنتر آيا خداوند در قرآن كريم واژگان جديدي به كار گرفته است و اگر چنين نيست و همان واژگان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله را به كار برده، آيا در همان معاني معهود و رايج آنان استعمال كرده استيا از آن واژگان معاني جديدي اراده كرده است؟ و چنانچه معاني جديدي از آنها قصد كرده است، آيا بدون قرينه، آن معاني را قصد نموده استيا قرينهاي براي آنها قرار داده است . نيز آيا در استعمال واژگان از همان قواعد دستوري قوم پيامبر صلي الله عليه و آله تبعيت كرده استيا قواعد جديدي براي اين امر وضع كرده است؟ همچنين آيا در استفاده از زبان قوم آن حضرت در افاده مقاصد همان ويژگيهاي بلاغي معهود آنان را نظير مجاز و استعاره و كنايه را ابقا كرده يا آنها را در قرآن تجريد نموده است؟ همچنين آيا ارتباط زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله با فرهنگ آنان در كاربردهاي قرآني همچنان محفوظ مانده است و زبان قرآن همسان زبان آن قوم با فرهنگشان مرتبط استيا اين ارتباط در قرآن از ميان رفته است؟ 3 . بيان ديدگاهها
در پاسخ به سؤالاتي كه مذكور افتاد، برخي به فراعرفي و فراقومي بودن زبان قرآن به طور كلي يا در بعضي از جهات زبانشناختي قايل شدهاند ; مثلا گفتهاند: مراد از بحرين، برزخ، و لؤلؤ و مرجان در آيات مرج البحرين يلتقيان . بينهما برزخ لايبغيان . يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان (1) [رحمن / 19 و 20 و 22] به ترتيب علي و فاطمه عليهما السلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله و حسن و حسين عليهما السلام است [1] يا مقصود از انفس و ديار در آيه ولو اناكتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليل منهم (2) [نساء / 66] به ترتيب، خواهشها و دلهاست [2] يا گفتهاند: در قرآن كريم مجاز وجود ندارد و بر اين اساس الفاظي مانند سمع و بصر در آيات صفات مشترك معنوي تلقي ميشوند [3] و يا گفتهاند: در قرآن بر خلاف زبان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله بطون و متشابهات وجود دارد [4]. در مقابل، بيشتر دانشمندان اسلامي به عرفي بودن زبان قرآن در تمام جهات زبان شناختي باور دارند ; لذا الفاظ قرآن را بر همان معاني معهود زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حمل ميكنند ; مگر آنكه قرينه معتبري بر خلاف آن معاني بيابند و از لحاظ ويژگيهاي زبان شناختي مثل مجاز و تشابه و بطن هيچ تمايزي ميان زبان عرب عصر نزول قرآن قايل نيستند . 4 . پيشينه نظريه
عرفي بودن زبان قرآن از همان عصر نزول قرآن حتي در آيات قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام مورد تصريح و تاكيد قرار گرفته است . پس از آن نيز مبناي بسياري از علوم مانند تفسير، لغت، فقه و اصول واقع شده است ; اما با پيدايش مذاهب و نحلههايي چون غلو، تصوف و اخباريگري، عرفي بودن زبان قرآن مورد انكار قرار گرفت و به عنوان بطن، مفاهيمي به قرآن نسبت داده شد كه عرف اهل زبان با آنها بيگانه است . مباحثي كه تاكنون در زمينه زبان قرآن مطرح بوده، تقريبا از آنچه آمد، تجاوز نميكرد ; اما اكنون حوزه اين مباحث توسعه يافته و سؤالات جديدي مطرح شده است ; نظير اينكه آيا عرفي بودن زبان قرآن به معناي مماشات با عقايد باطل جاهلي نيست؟ آيا اين نظريه به مفهوم سطحي بودن معاني قرآن نيست؟ [5]. طرح اين شبهات و سؤالات برخي را بر آن داشته است كه در پارهاي از آيات به فراعرفي بودن زبان قرآن قايل شوند و به اين ترتيب زبان قرآن را تركيبي از زبان عرفي و فراعرفي بدانند [6] ; اما واقعيت امر اين است كه زبان قرآن در سراسر آيات قرآن عرفي است و البته اين به معناي مماشات با عقايد باطل جاهلي و سطحي بودن معاني قرآن نيست . قرآن كريم از نظر تشابه و بطون نيز تفاوتي با زبان عرفي ندارد . نه وجود اخبار غيبي و علمي در قرآن موجب غير عرفي شدن زبان آن ميشود و نه وجود مجاز در تعابير و بهرهگيري از تصورات و باورهاي باطل عرب در افاده مقصود در قرآن قابل انكار است . 5 . تبيين نظريه
اجمال نظريه مورد بحث اين است كه قرآن كريم به زبان رايج در ميان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است . اين نظريه، لوازمي دارد كه اينك بيان ميشود . الف . بهرهگيري از واژگان زبان قوم:
يكي از لوازم اين نظريه آن است كه در قرآن از همان واژگاني كه در زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله وجود داشته است، در افاده مقاصد استفاده شده باشد و نيز آنچه خداوند از آن واژگان اراده فرموده است، نبايد جز همان معاني معهود آن قوم باشد . البته اراده معاني ديگري از آن واژگان پذيرفتني است ; اما در اين صورت بايد با قرائن صارفه همراه باشد .ب . پيروي از قواعد دستوري عربي:
از ديگر لوازم عرفي بودن زبان قرآن اين است كه در قرآن از همان قواعد صرفي و نحوي رايج در ميان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله تبعيتشده باشد .ج . وجود ويژگيهاي بلاغي عربي در قرآن:
لازمه ديگر اين نظريه آن است كه همان خصوصيات بلاغي رايج در ميان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله نظير حذف، تكرار، مجاز و كنايه در قرآن كريم نيز وجود داشته باشد و هر خصوصيتي كه در زبان آنان نيست، در قرآن هم وجود نداشته باشد .د . قابل فهم قوم بودن قرآن:
از لوازم سخني كه به زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله ايراد شده، اين است كه آنان مراد از آن را بفهمند ; همچنانكه وقتي خود با يكديگر سخن ميگفتند، مراد همديگر را ميفهميدند .ه . جواز مراجعه به كلام قوم در فهم قرآن:
هم سنخي قرآن با كلام قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مقتضي آن است كه چنانچه پارهاي از آيات قرآن همسان متون بشري تشابه و ابهام داشته باشد، بتوان به منظور فهم مراد اين آيات و رفع تشابه و ابهام از آنها به متون نثر يا نظم آن قوم مراجعه كرد .و . تناسب با فرهنگ قوم:
زبان هر مردمي تنها وسيله تفهيم و تفهم ميان آن مردم نيست ; بلكه نماد و نمايه فرهنگ و جهانبيني آن مردم است [7] ; زيرا زبان هر قومي زاييده فرهنگ و جهانبيني آن قوم است ; به عبارت روشنتر واژگان و خصوصيات زبان شناختي هر قومي در نوع دانشها و باورها، آداب و رسوم، حرفهها و فنون و موقعيت جغرافيايي و تاريخي آن قوم ريشه دارد ; به همين روي ملاحظه مي شود كه مثلا عربها براي شتر و اسكيموها براي برف اسامي بسياري را ساختهاند [8] يا عربها شخص خسيس را دستبسته [مائده / 64]، اما فارسها او را ناخن خشك ميخوانند و نظاير آنها . بنابر اين يكي ديگر از لوازم عرفي بودن زبان قرآن مرتبط بودن آن با فرهنگ و جهانبيني قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است . ناگفته نماند كه اولا نظريه مورد بحث نظريهاي زبان شناختي است ; لذا فقط ناظر به زبان و خصوصيات زباني قرآن است ; بنابر اين عرفي بودن زبان قرآن به مفهوم عرفي و بشري بودن محتواي قرآن و در نتيجه بطلانپذيري پيامها و ناتواني پاسخگويي به نيازهاي ديني در تمام اعصار و امصار و محدوديت نگرش قرآن به عالم دنيوي و مادي و امكان فهم حقايق غيبي قرآن براي تمام انسانها نيست . ثانيا اين نظريه مربوط به بخشي از قرآن كريم است كه مدلول لفظي دارند ; بنابراين حروف مقطعه آغاز برخي از سورهها كه مدلول لفظي ندارند، از محل بحث و شمول اين نظريه خارج است .6 . ادله عرفي بودن زبان قرآن
در تاييد اين نظريه كه زبان قرآن همان زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، ادله و شواهد فراواني وجود دارد كه اينك مهمترين آنها ميآيد . 1- 6 . عقل
مسلم است كه خداي تعالي حكيم است و لازمه حكمتش آن است كه كارهاي پسنديده انجام دهد و از كارهاي ناپسند دوري كند [9]. يكي از كارهاي ناپسند آن است كه وقتي كسي با مخاطبش سخن ميگويد، جز به همان زبان معهود و آشنايش سخن گويد يا از الفاظ زبان او معناهايي را اراده كند كه نفهمد ياالفاظ را در قالب زباني و فرهنگي قابل فهمش به كار نبرد . ناپسندي اين كار به چند جهت است: اولا غرض اصلي تكلم با مخاطب، القاي مقصود است و زماني كه مخاطب مقصود خدا را در نيابد، بواقع خدا كار عبث و بيفايدهاي را انجام داده است و چنين كاري از شخص حكيم ناپسند است . ثانيا اگر خداوند به گونهاي سخن گويد كه مخاطب نتواند مراد او را بفهمد و در عين حال از او بخواهد كه مرادش را دريابد و حتي آن را جامه عمل پوشد، در واقع او از مخاطب تكليف فوق طاقتخواسته است . روشن است كه اين كار ناپسند است و شخص حكيم چنين نميكند [10]. ثالثا چنانچه خداوند از الفاظ و تعابير معهود مخاطب، معناهايي را جز آنچه را كه او ميشناسد، اراده كند، اغراء به جهل كرده است و اين ناپسند است و از شخص حكيم سر نميزند [11]. رابعا چنانچه خدا به زباني ناآشنا با مخاطب سخن بگويد يا از الفاظ آشنا براي مخاطب معناهايي را قصد كند كه معهود او نيست، بواقع از رهگذر اين تكلم، بيان مقصود نكرده است . حال اگر در طي اين تكلم به مخاطب فرماني داده و بر ترك آن كيفر قرار داده باشد، بديهي است كه او امتثال فرمان نخواهد كرد . بيترديد كيفر دادن اين مخاطب بر ترك فرمان ناپسند است ; چون آن در واقع عقاب بلابيان تلقي ميشود . 2- 6 . سيره عقلا
صرف نظر از آنكه به لحاظ عقلي تكلم به زباني نامعهود و ناآشنا با مخاطبان ناپسند و قبيح است و از خداي حكيم سر نميزند، سيره عقلا در هر عصر نيز همواره چنين بوده است كه به منظور القاي مقاصد خود به زباني كه براي مخاطبان معهود و مفهوم بوده باشد، سخن گفتهاند ; حتي آنان كه به زبان مخاطبان خود آشنايي نداشتهاند، تلاش كردهاند كه يا نخستبه فراگيري زبان آنان روي بياورند و سپس به تفهيم مقاصد خويش به آنان بپردازند يا از كساني كه زبان آنان را ميدانند، براي اين امر كمك بگيرند . بنابراين خداي بزرگ كه در راس عقلاي عالم است، به طريق اولي بايد مقاصد خويش با مخاطبان خود را به زبان قابل فهم و معهود آنان القا كند . 3- 6 . قرآن
ملاحظه آيات قرآن و تفاسيري كه مفسران پژوهشگر بر آنها نوشتهاند، نشان ميدهد، در قرآن هيچ واژهاي نيست كه در زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده باشد يا گنگ و بيمعنا باشد و هيچ جملهاي نيست كه در غير قالب زباني و فرهنگي آن قوم بوده باشد و در نتيجه براي آنان معنا و مفهومي نداشته باشد . اگر هم مراد پارهاي از آيات براي برخي از مردم در نگاه اول مبهم مينمايد، اين ابهام در اثر بيتوجهي به همه قرائن لازم براي فهم آيات است ; لذا با دقت در اين قرائن، مراد آن آيات كاملا وضوح مييابد ; بنابراين آيات قرآن مانند لغز و معما نيست و ابهامي كه ذكر آن رفت، از سوي خداي تعالي در آيات قرآن ايجاد نشده است [12]. علاوه بر اين بسياري از آيات قرآن به نحو مطابقي يا التزامي بر نزول آن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دلالت دارد . برخي از آياتي كه به نحو مطابقي بر اين معنا دلالت ميكند، چنين است: انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون [يوسف / 2] ; ما آن را به صورت خوانش عربي فرود آورديم ; بلكه در آن انديشه كنيد . كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون ولو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ءاعجمي و عربي [فصلت / 1 و 44] ; [اين] كتابي است كه آياتش به صورت خوانش عربي براي مردمي كه [آن را] ميفهمند، بيان شده است و اگر آن را خوانش غيرعربي ميكرديم، ميگفتند: چرا آياتش [به زبان ما] بيان نشده است . آيا آن غير عربي باشد و حال آنكه [زبان ما] عربي است . و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين [نحل / 103] ; و ميدانيم كه ميگويند: بشري [آن را] به او ميآموزاند . زبان كسي كه به سوي او منحرف ميشوند، غيرعربي است و حال آنكه اين به زبان عربي شيواست . چنانكه ملاحظه شد، قرآن تصريح دارد كه غرض از نزولش آن است كه قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آن را بفهمند و در آن انديشه كنند و بديهي است لازمه اين امر آن است كه قرآن به زبان معهود آنان باشد ; به همين رو خداي تعالي فرمود: ما آن را خوانش عربي كرديم ; بلكه آن را بفهمند . آيات فصلت علاوه بر آنكه بر اين معنا صراحت دارد كه قرآن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده، حاوي نوعي استدلال نيز بر اين معناست . توضيح آنكه چنانچه گويندهاي با مخاطبان خود به زبان ناآشنايشان سخن بگويد، به طور طبيعي با اين اعتراض آنان مواجه خواهد شد كه چرا به زبان خودمان با ما سخن نميگويي . چنين اعتراضي در خصوص قرآن نيز - چنانچه به زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل نشده بود - قابل طرح است . چنانكه در آيه شريفه آمده، آنان ميگفتند: چرا قرآن [به زبان ما] بيان نشده است؟ چرا در حالي كه ما عرب هستيم، قرآني كه براي ما نازل شده، به زبان غيرعربي است؟ در حالي كه قرآن يكي از مهمترين پديدههاي تاريخي است و انگيزههاي فراواني براي نقل چنين اعتراضي در خصوص آن وجود داشته است، هيچ كسي در تاريخ اين اعتراض را از قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل نكرده است ; بنابراين در اين زمينه بر قرآن اعتراض نكردهاند و از اين عدم اعتراض روشن ميشود كه قرآن به همان زبان رايج و معهود خودشان نازل شده است . در آيه نحل نيز به گونهاي ديگر بر «به زبان قوم بودن قرآن» استدلال شده است . خداوند در اين آيه براي دفع توهم مشركان مبني بر اينكه قرآن را شخصي اعجمي به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ميآموزاند، به عربي مبين بودن قرآن كربم استناد كرده است . لازمه چنين استنادي آن است كه عربي مبين بودن قرآن براي مشركان معلوم و مسلم بوده باشد وگرنه چنين استناد و استدلالي نتيجهاي نداشت ; چون نتيجه بخش بودن هر استدلالي به اين است كه بر مقدماتي معلوم و مسلم متكي باشد . بر اساس چنين مقدماتي ميتوان امري را كه معلوم و مسلم نيست، ثابت كرد . بنابراين از اينكه خداوند در آيه مورد بحثبه عربي مبين بودن قرآن استناد كرده است، فهميده ميشود كه آن براي مخاطبان معلوم و مسلم بوده است . اين آيه صرفا بر اين معنا دلالت ندارد كه واژگان قرآن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است ; بلكه بر وجود اين خصوصيت در تمام ابعاد زبان شناختي قرآن دلالت دارد ; چون اين آيه از طرفي قرآن را مبين و مفصل ميخواند و لازمه آن اين است كه همه ابعاد زبان شناختي قرآن براي قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله معهود و آشنا باشد و در اين زمينه با زبان رايج در ميان آنان هيچ تفاوتي نداشته باشد وگرنه قرآن براي آنان مبين و مفصل نميتوانستباشد . از طرف ديگر زبان قرآن را عربي خوانده و اعجمي بودن آن را انكار كرده است . اين دو واژه بر معنايي ژرفتر و گستردهتر از نوع واژگان دلالت دارد ; يعني عربي بودن قرآن و اعجمي نبودن آن صرفا به اين معنا نيست كه نوع واژگان قرآن عربي است و مثلا فارسي و رومي و حبشي و نظاير آنها نيست ; بلكه بر اين معنا نيز دلالت دارد كه زبان قرآن قابل فهم براي آنان است و از هر گونه گنگي خالي است ; به همين رو راغب مينويسد: «عربي به معناي سخن شيوا و آشكار است» و افزوده است كه عربي به معناي شخصي نيز كه مقاصدش را به شيوايي بيان ميكند، به كار ميرود [13] ; در مقابل «اعجم كسي است كه در زبانش نوعي گنگي است ; چه عرب باشد يا غيرعرب، و اين به آن جهت است كه عرب از [زبان] عجم (غيرعرب) كم ميفهمد» [14]. لازمه اين معنا نيز آن است كه زبان قرآن در همه جهات زبان شناختي نظير نوع واژگان و معاني آنها، نوع تعابير، قواعد دستوري و تناسب فرهنگي با زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله سنخيت داشته باشد . 4- 6 . حديث
عرفي بودن زبان قرآن در روايات متعددي مورد تاكيد قرار گرفته است ; مانند رواياتي كه در آن به مردم سفارش شده است كه به هنگام مشتبه شدن كارها به قرآن مراجعه كنيد و از آن را راهنمايي بگيريد [15] يا رواياتي كه در آنها ائمه عليهم السلام فرمودهاند: احاديث ما را بر قرآن عرضه كنيد . اگر مخالف آن بود، آنها را وانهيد [16]. لازمه مضامين اين روايات آن است كه قرآن به همان زبان معهود مخاطبان باشد وگرنه چگونه بتوانند به هنگام مشتبه شدن امور از قرآن راهنمايي لازم را بگيرند يا چطور بدانند چه حديثي با قرآن مخالف است كه آن را وانهند . علاوه بر اين رواياتي كه به آنها اشاره شد و به نحو التزامي بر عرفي بودن قرآن دلالت داشتند، روايات متعدد ديگر نيز وجود دارد كه بر اين معنا صراحت و دلالت مطابقي دارند . براي نمونه آوردهاند كه يكي اصحاب امام صادق عليه السلام به آن امام عرض كرد: برخي روايت كردهاند كه در آيه شريفه ياايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (3) [مائده / 90] مراد از خمر و ميسر و انصاب و ازلام اشخاصي [مانند ابوبكر و عمر] هستند . آن حضرت فرمود: ما كان الله عز و جل ليخاطب خلقه بما لا يعلمون ; خداي عزوجل را نسزد كه با خلقتش به زباني كه نميفهمند، سخن گويد [17]. نمونه ديگر اين است كه آوردهاند: امام سجاد عليه السلام باري در باره بني اسرائيل سخن ميگفت و ظاهرا در ميان سخن خود آيه قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مؤمنين (4) [بقره / 91] را كه خطاب به يهوديان زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، قرائت فرمود . يكي از اصحاب عرض كرد: اي زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله چگونه خداوند اين گروه را بر زشتكاري گذشتگانشان نكوهش و سرزنش ميكند ; در حالي كه ميفرمايد: ولا تزر وازرة وزر اخري (5) [انعام / 164]. امام سجاد عليه السلام فرمود: قرآن به زبان عربي نازل شده است ; از اين رو در آن با اهل زبان به زبانشان سخن ميگويد . (6) آيا به شخصي تميمي كه قيبلهاش به جايي شبيخون زده و ساكنان آن را كشته است، نميگويي: به فلانجا شبيخون زديد و چه كرديد؟ عرب هم ميگويد: ما نسبتبه فرزندان فلاني چه كرديم و خلاندان فلاني را به اسيري گرفتيم و فلان جا را ويران كرديم . منظور اين نيست كه آنان خود چنان كردند ; بلكه مراد از سخن تو خطاب به شخص تميمي سرزنش كردن او و مقصود از سخن عرب افتخار كردن به اين است كه قومش چنان كردند . سخن خداي عز وجل در اين آيه نيز در سرزنش [يهوديان] حاضر [در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله] بوده است ; چون قرآن به اين زبان نازل شده است . اين افراد به آنچه گذشتگانشان كرده بودند، خشنود بودند و آن را درست ميدانستند ; به همين جهت رواست كه به آنان گفته شود: شما چنان كرديد» [18]. 7 . نتيجه
قرآن كريم به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله يعني به همان واژگان و معاني معهود و قواعد دستوري و خصوصيات بلاغي و فرهنگي موجود در ميان آنان نازل شده است ; چون فعل خداي تعالي به حكمت متصف است و لازمه حكمت آن است كه شخص حكيم به زبان معهود مخاطبان سخن بگويد و سيره عقلا در هر عصر و مصر نيز چنين بوده است . آيات قران و احاديث معصومان عليهم السلام نيز بر همين معنا تصريح دارند . پنهان نيست كه اين نظريه با سؤالات متعددي مواجه است كه مجال بررسي آنها در اين مقال وجود ندارد . (7) منابع
1 . حويزي، عبدعلي ; تفسير نورالثقلين، ط 4، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1370 ش، ذيل آيات . 2 . ذهبي، محمدحسين ; التفسير و المفسرون، ط 2، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1396 ق، ج 2، ص 387 . 3 . قاسمي، محمدجمال الدين ; محاسن التاويل، ط 2، بيروت، دارالفكر، 1398 ق، ج 1، ص 222 به بعد و مصطفوي، حسن ; روش علمي در ترجمه و تفسير قرآن مجيد، ج 1، قم، دارالقرآن الكريم، 1409 ق، ص 24- 33 . 4 . معرفت، محمدهادي ; التفسير و المفسرون، ط 1، مشهد، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلاميه، 1418 ق، ج 1، ص95- 101 و ايازي، سيدمحمدعلي ; «قرآن و بازتاب فرهنگ زمانه» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 10، ص 45 به بعد . 5 . ايازي، پيشين و اردبيلي (آيت الله . ; «مشكل ما در فهم قرآن» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 8، ص 11 به بعد . 6 . عنايتي راد، محمدجواد ; «زبانشناسي دين در نگاه الميزان» ، پژوهشهاي قرآني، قم، مركز فرهنگ و معارف قرآن، ش 10- 9، ص 40 . 7 . ايزوتسو، توشي هيكو ; خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، چ 2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش، ص 4 و 20 و ايازي، سيد محمدعلي ; «قرآن و فرهنگ زمانه» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 8، ص 58- 60 . 8 . يول، جرج ; نگاهي به زبان، ترجمه نسرين حيدري، چ 1، تهران، سمت، 1374 ش، ص 289 . 9 . مطهري، مرتضي ; كلام و عرفان، بيچا، تهران، صدرا، بيتا، ص 64 . 10 . وحيد بهبهاني، محمدباقر ; الفوائد الحائريه، ط، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1415 ق، ص 106 . 11 . همان . 12 . طباطبايي، محمدحسين ; قرآن در اسلام، بيچا، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361 ش، ص 24 و همو ; الميزان، بيچا، قم، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه، بيتا، ج 1، ص 9 . 13 . راغب اصفهاني ; مفردات الفاظ القرآن، بيچا، قم، المكتبة المرتضويه، بيتا، ذيل عرب . 14 . همان، ذيل عجم . 15 . مجلسي، محمدباقر ; بحارالانوار، ط 2، بيروت، 1403 ق، ج 77، ص 136 و 179 و ج 92، ص 17 . 16 . همان، ج 2، ص 165 و 225 و 227 و 235 و 243 و 249 و ج 5، ص 80 . 17 . همان، ج 24، ص 300 و ج 79، ص 236 . 18 . همان، ج 45، ص 296 . 19 . مؤلف ; «نظريه عرفي بودن زبان قرآن (كارآييها و توهمات)» ، معرفت، قم، ش 24، ص 43- 45 .1) دو دريا را روان كرد ; بهگونهاي كه به هم برسند . ميان آندو حايلي است كه به [حوزه] همديگر تجاوز نميكنند . . . از هر دو مرواريد و مرجان بر مي آيد . 2) و اگر بر آنان (دو رويان) مقرر ميكرديم كه به كشتن تن دهيد يا از خانههاي خود در آييد، جز اندكي از آنان آن را به كار نميبستند . 3) اي مؤمنان! شراب، قمار، بت و تيرهاي قرعه، پليد و عمل شيطان است . از آن دوري كنيد تا رستگار شويد . 4) بگو اگر [به آنچه بر شما نازل شد] ايمان داشتيد، پس چرا پيش از اين پيامبران خدا را ميكشتيد . 5) هيچ باربري بار ديگري را به دوش نميكشد . 6) ان القرآن نزل بلغة العرب فهو يخاطب فيه اهل اللسان بلغتهم . 7) نويسنده تعدادي از اين سؤالات را قبلا طي مقالهاي پاسخ گفته است [19].