عرفی بودن زبان قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفی بودن زبان قرآن - نسخه متنی

جعفر نکونام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



عرفي بودن زبان قرآن

دكترجعفر نكونام

استاديار دانشگاه قم

چكيده

قرآن كريم به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است . اين معنا از همان دوران مورد تاكيد بوده است ; ولي با پيدايش مذاهب و نحله‏هايي مانند غلو، تصوف و اخباريگري و در زمان معاصر در اثر آشنايي با مباحث هرمنوتيك و فلسفه‏هاي غربي مورد ترديد و انكار واقع شده است ; اما شبهاتي كه در اين زمينه مطرح كرده‏اند، سست و مردود است و عقل، سيره عقلا، قرآن و حديث، به زبان قوم بودن قرآن را تاييد مي كنند .

در اين مقاله نكات ياد شده، شرح و بسط داده شده است .

كليدواژه‏ها:

عرفي بودن زبان قرآن، زبان قرآن، زبان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله .

1 . مقدمه

نوع فهم و تفسير آيات قرآن تا حدود فراواني به نوع ديدگاهي كه مفسر از ابعاد گوناگون قرآن دارد، مرتبط است . يكي از ابعاد قرآن كه در زمينه آن ديدگاههاي مختلفي عرضه شده است، زبان قرآن است .

برخي زبان قرآن را زباني متعالي و فراعرفي مي‏شمارند و برخي ديگر به عرفي بودن آن باور دارند و هم سنخ زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي‏دانند . ديدگاه‏هاي ديگري هم در اين خصوص مطرح است كه در اينجا ذكر آنها لازم به نظر نمي‏رسد .

از ميان اين ديدگاه‏ها عرفي بودن زبان قرآن قابل تاييد است و ادله و شواهد فراواني آن را تقويت مي كند كه در اين مقاله، تفصيل آن خواهد آمد .

2 . بيان مساله

ديدگاه‏ها و نظريات گوناگون زبان شناختي كه در باره زبان قرآن عرضه شده است، در پاسخ به اين سؤال است كه خداي تعالي در قرآن كريم به چه زباني با قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله سخن گفته است . آيا زبان خاصي را در افاده مقاصدش به آنان برگزيده است؟ اگر چنين است، تمايز و تفاوت آن با زبان آنان چقدر بوده است؟ آيا در تمام جهات زبان‏شناختي از زبان آنان متمايز بوده يا در برخي از جهات چنين بوده است؟ يا اينكه هيچ تمايز و تفاوت زبان شناختي با زبان آنان نداشته است؟ به بيان روشن‏تر آيا خداوند در قرآن كريم واژگان جديدي به كار گرفته است و اگر چنين نيست و همان واژگان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله را به كار برده، آيا در همان معاني معهود و رايج آنان استعمال كرده است‏يا از آن واژگان معاني جديدي اراده كرده است؟ و چنانچه معاني جديدي از آنها قصد كرده است، آيا بدون قرينه، آن معاني را قصد نموده است‏يا قرينه‏اي براي آنها قرار داده است . نيز آيا در استعمال واژگان از همان قواعد دستوري قوم پيامبر صلي الله عليه و آله تبعيت كرده است‏يا قواعد جديدي براي اين امر وضع كرده است؟ همچنين آيا در استفاده از زبان قوم آن حضرت در افاده مقاصد همان ويژگي‏هاي بلاغي معهود آنان را نظير مجاز و استعاره و كنايه را ابقا كرده يا آنها را در قرآن تجريد نموده است؟ همچنين آيا ارتباط زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله با فرهنگ آنان در كاربردهاي قرآني همچنان محفوظ مانده است و زبان قرآن همسان زبان آن قوم با فرهنگشان مرتبط است‏يا اين ارتباط در قرآن از ميان رفته است؟

3 . بيان ديدگاه‏ها

در پاسخ به سؤالاتي كه مذكور افتاد، برخي به فراعرفي و فراقومي بودن زبان قرآن به طور كلي يا در بعضي از جهات زبان‏شناختي قايل شده‏اند ; مثلا گفته‏اند: مراد از بحرين، برزخ، و لؤلؤ و مرجان در آيات مرج البحرين يلتقيان . بينهما برزخ لايبغيان . يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان (1) [رحمن / 19 و 20 و 22] به ترتيب علي و فاطمه عليهما السلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله و حسن و حسين عليهما السلام است [1] يا مقصود از انفس و ديار در آيه ولو اناكتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليل منهم (2) [نساء / 66] به ترتيب، خواهش‏ها و دل‏هاست [2] يا گفته‏اند: در قرآن كريم مجاز وجود ندارد و بر اين اساس الفاظي مانند سمع و بصر در آيات صفات مشترك معنوي تلقي مي‏شوند [3] و يا گفته‏اند: در قرآن بر خلاف زبان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله بطون و متشابهات وجود دارد [4].

در مقابل، بيشتر دانشمندان اسلامي به عرفي بودن زبان قرآن در تمام جهات زبان شناختي باور دارند ; لذا الفاظ قرآن را بر همان معاني معهود زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حمل مي‏كنند ; مگر آنكه قرينه معتبري بر خلاف آن معاني بيابند و از لحاظ ويژگي‏هاي زبان شناختي مثل مجاز و تشابه و بطن هيچ تمايزي ميان زبان عرب عصر نزول قرآن قايل نيستند .

4 . پيشينه نظريه

عرفي بودن زبان قرآن از همان عصر نزول قرآن حتي در آيات قرآن و احاديث معصومان عليهم السلام مورد تصريح و تاكيد قرار گرفته است . پس از آن نيز مبناي بسياري از علوم مانند تفسير، لغت، فقه و اصول واقع شده است ; اما با پيدايش مذاهب و نحله‏هايي چون غلو، تصوف و اخباريگري، عرفي بودن زبان قرآن مورد انكار قرار گرفت و به عنوان بطن، مفاهيمي به قرآن نسبت داده شد كه عرف اهل زبان با آنها بيگانه است .

مباحثي كه تاكنون در زمينه زبان قرآن مطرح بوده، تقريبا از آنچه آمد، تجاوز نمي‏كرد ; اما اكنون حوزه اين مباحث توسعه يافته و سؤالات جديدي مطرح شده است ; نظير اينكه آيا عرفي بودن زبان قرآن به معناي مماشات با عقايد باطل جاهلي نيست؟ آيا اين نظريه به مفهوم سطحي بودن معاني قرآن نيست؟ [5].

طرح اين شبهات و سؤالات برخي را بر آن داشته است كه در پاره‏اي از آيات به فراعرفي بودن زبان قرآن قايل شوند و به اين ترتيب زبان قرآن را تركيبي از زبان عرفي و فراعرفي بدانند [6] ; اما واقعيت امر اين است كه زبان قرآن در سراسر آيات قرآن عرفي است و البته اين به معناي مماشات با عقايد باطل جاهلي و سطحي بودن معاني قرآن نيست . قرآن كريم از نظر تشابه و بطون نيز تفاوتي با زبان عرفي ندارد . نه وجود اخبار غيبي و علمي در قرآن موجب غير عرفي شدن زبان آن مي‏شود و نه وجود مجاز در تعابير و بهره‏گيري از تصورات و باورهاي باطل عرب در افاده مقصود در قرآن قابل انكار است .

5 . تبيين نظريه

اجمال نظريه مورد بحث اين است كه قرآن كريم به زبان رايج در ميان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده است . اين نظريه، لوازمي دارد كه اينك بيان مي‏شود .

الف . بهره‏گيري از واژگان زبان قوم:

يكي از لوازم اين نظريه آن است كه در قرآن از همان واژگاني كه در زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله وجود داشته است، در افاده مقاصد استفاده شده باشد و نيز آنچه خداوند از آن واژگان اراده فرموده است، نبايد جز همان معاني معهود آن قوم باشد . البته اراده معاني ديگري از آن واژگان پذيرفتني است ; اما در اين صورت بايد با قرائن صارفه همراه باشد .

ب . پيروي از قواعد دستوري عربي:

از ديگر لوازم عرفي بودن زبان قرآن اين است كه در قرآن از همان قواعد صرفي و نحوي رايج در ميان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله تبعيت‏شده باشد .

ج . وجود ويژگي‏هاي بلاغي عربي در قرآن:

لازمه ديگر اين نظريه آن است كه همان خصوصيات بلاغي رايج در ميان قوم پيامبر صلي الله عليه و آله نظير حذف، تكرار، مجاز و كنايه در قرآن كريم نيز وجود داشته باشد و هر خصوصيتي كه در زبان آنان نيست، در قرآن هم وجود نداشته باشد .

د . قابل فهم قوم بودن قرآن:

از لوازم سخني كه به زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله ايراد شده، اين است كه آنان مراد از آن را بفهمند ; همچنانكه وقتي خود با يكديگر سخن مي‏گفتند، مراد همديگر را مي‏فهميدند .

ه . جواز مراجعه به كلام قوم در فهم قرآن:

هم سنخي قرآن با كلام قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مقتضي آن است كه چنانچه پاره‏اي از آيات قرآن همسان متون بشري تشابه و ابهام داشته باشد، بتوان به منظور فهم مراد اين آيات و رفع تشابه و ابهام از آنها به متون نثر يا نظم آن قوم مراجعه كرد .

و . تناسب با فرهنگ قوم:

زبان هر مردمي تنها وسيله تفهيم و تفهم ميان آن مردم نيست ; بلكه نماد و نمايه فرهنگ و جهان‏بيني آن مردم است [7] ; زيرا زبان هر قومي زاييده فرهنگ و جهان‏بيني آن قوم است ; به عبارت روشنتر واژگان و خصوصيات زبان شناختي هر قومي در نوع دانش‏ها و باورها، آداب و رسوم، حرفه‏ها و فنون و موقعيت جغرافيايي و تاريخي آن قوم ريشه دارد ; به همين روي ملاحظه مي شود كه مثلا عربها براي شتر و اسكيموها براي برف اسامي بسياري را ساخته‏اند [8] يا عربها شخص خسيس را دست‏بسته [مائده / 64]، اما فارسها او را ناخن خشك مي‏خوانند و نظاير آنها .

بنابر اين يكي ديگر از لوازم عرفي بودن زبان قرآن مرتبط بودن آن با فرهنگ و جهان‏بيني قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است .

ناگفته نماند كه اولا نظريه مورد بحث نظريه‏اي زبان شناختي است ; لذا فقط ناظر به زبان و خصوصيات زباني قرآن است ; بنابر اين عرفي بودن زبان قرآن به مفهوم عرفي و بشري بودن محتواي قرآن و در نتيجه بطلان‏پذيري پيامها و ناتواني پاسخگويي به نيازهاي ديني در تمام اعصار و امصار و محدوديت نگرش قرآن به عالم دنيوي و مادي و امكان فهم حقايق غيبي قرآن براي تمام انسانها نيست .

ثانيا اين نظريه مربوط به بخشي از قرآن كريم است كه مدلول لفظي دارند ; بنابراين حروف مقطعه آغاز برخي از سوره‏ها كه مدلول لفظي ندارند، از محل بحث و شمول اين نظريه خارج است .

6 . ادله عرفي بودن زبان قرآن

در تاييد اين نظريه كه زبان قرآن همان زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، ادله و شواهد فراواني وجود دارد كه اينك مهمترين آنها مي‏آيد .

1- 6 . عقل

مسلم است كه خداي تعالي حكيم است و لازمه حكمتش آن است كه كارهاي پسنديده انجام دهد و از كارهاي ناپسند دوري كند [9]. يكي از كارهاي ناپسند آن است كه وقتي كسي با مخاطبش سخن مي‏گويد، جز به همان زبان معهود و آشنايش سخن گويد يا از الفاظ زبان او معناهايي را اراده كند كه نفهمد ياالفاظ را در قالب زباني و فرهنگي قابل فهمش به كار نبرد .

ناپسندي اين كار به چند جهت است:

اولا غرض اصلي تكلم با مخاطب، القاي مقصود است و زماني كه مخاطب مقصود خدا را در نيابد، بواقع خدا كار عبث و بي‏فايده‏اي را انجام داده است و چنين كاري از شخص حكيم ناپسند است .

ثانيا اگر خداوند به گونه‏اي سخن گويد كه مخاطب نتواند مراد او را بفهمد و در عين حال از او بخواهد كه مرادش را دريابد و حتي آن را جامه عمل پوشد، در واقع او از مخاطب تكليف فوق طاقت‏خواسته است . روشن است كه اين كار ناپسند است و شخص حكيم چنين نمي‏كند [10].

ثالثا چنانچه خداوند از الفاظ و تعابير معهود مخاطب، معناهايي را جز آنچه را كه او مي‏شناسد، اراده كند، اغراء به جهل كرده است و اين ناپسند است و از شخص حكيم سر نمي‏زند [11].

رابعا چنانچه خدا به زباني ناآشنا با مخاطب سخن بگويد يا از الفاظ آشنا براي مخاطب معناهايي را قصد كند كه معهود او نيست، بواقع از رهگذر اين تكلم، بيان مقصود نكرده است . حال اگر در طي اين تكلم به مخاطب فرماني داده و بر ترك آن كيفر قرار داده باشد، بديهي است كه او امتثال فرمان نخواهد كرد . بي‏ترديد كيفر دادن اين مخاطب بر ترك فرمان ناپسند است ; چون آن در واقع عقاب بلابيان تلقي مي‏شود .

2- 6 . سيره عقلا

صرف نظر از آنكه به لحاظ عقلي تكلم به زباني نامعهود و ناآشنا با مخاطبان ناپسند و قبيح است و از خداي حكيم سر نمي‏زند، سيره عقلا در هر عصر نيز همواره چنين بوده است كه به منظور القاي مقاصد خود به زباني كه براي مخاطبان معهود و مفهوم بوده باشد، سخن گفته‏اند ; حتي آنان كه به زبان مخاطبان خود آشنايي نداشته‏اند، تلاش كرده‏اند كه يا نخست‏به فراگيري زبان آنان روي بياورند و سپس به تفهيم مقاصد خويش به آنان بپردازند يا از كساني كه زبان آنان را مي‏دانند، براي اين امر كمك بگيرند . بنابراين خداي بزرگ كه در راس عقلاي عالم است، به طريق اولي بايد مقاصد خويش با مخاطبان خود را به زبان قابل فهم و معهود آنان القا كند .

3- 6 . قرآن

ملاحظه آيات قرآن و تفاسيري كه مفسران پژوهشگر بر آنها نوشته‏اند، نشان مي‏دهد، در قرآن هيچ واژه‏اي نيست كه در زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده باشد يا گنگ و بي‏معنا باشد و هيچ جمله‏اي نيست كه در غير قالب زباني و فرهنگي آن قوم بوده باشد و در نتيجه براي آنان معنا و مفهومي نداشته باشد . اگر هم مراد پاره‏اي از آيات براي برخي از مردم در نگاه اول مبهم مي‏نمايد، اين ابهام در اثر بي‏توجهي به همه قرائن لازم براي فهم آيات است ; لذا با دقت در اين قرائن، مراد آن آيات كاملا وضوح مي‏يابد ; بنابراين آيات قرآن مانند لغز و معما نيست و ابهامي كه ذكر آن رفت، از سوي خداي تعالي در آيات قرآن ايجاد نشده است [12].

علاوه بر اين بسياري از آيات قرآن به نحو مطابقي يا التزامي بر نزول آن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دلالت دارد . برخي از آياتي كه به نحو مطابقي بر اين معنا دلالت مي‏كند، چنين است:

انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون [يوسف / 2] ; ما آن را به صورت خوانش عربي فرود آورديم ; بلكه در آن انديشه كنيد .

كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون ولو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ءاعجمي و عربي [فصلت / 1 و 44] ; [اين] كتابي است كه آياتش به صورت خوانش عربي براي مردمي كه [آن را] مي‏فهمند، بيان شده است و اگر آن را خوانش غيرعربي مي‏كرديم، مي‏گفتند: چرا آياتش [به زبان ما] بيان نشده است . آيا آن غير عربي باشد و حال آنكه [زبان ما] عربي است .

و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين [نحل / 103] ; و مي‏دانيم كه مي‏گويند: بشري [آن را] به او مي‏آموزاند . زبان كسي كه به سوي او منحرف مي‏شوند، غيرعربي است و حال آنكه اين به زبان عربي شيواست .

چنانكه ملاحظه شد، قرآن تصريح دارد كه غرض از نزولش آن است كه قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آن را بفهمند و در آن انديشه كنند و بديهي است لازمه اين امر آن است كه قرآن به زبان معهود آنان باشد ; به همين رو خداي تعالي فرمود: ما آن را خوانش عربي كرديم ; بلكه آن را بفهمند .

آيات فصلت علاوه بر آنكه بر اين معنا صراحت دارد كه قرآن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شده، حاوي نوعي استدلال نيز بر اين معناست . توضيح آنكه چنانچه گوينده‏اي با مخاطبان خود به زبان ناآشنايشان سخن بگويد، به طور طبيعي با اين اعتراض آنان مواجه خواهد شد كه چرا به زبان خودمان با ما سخن نمي‏گويي . چنين اعتراضي در خصوص قرآن نيز - چنانچه به زبان قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل نشده بود - قابل طرح است . چنانكه در آيه شريفه آمده، آنان مي‏گفتند: چرا قرآن [به زبان ما] بيان نشده است؟ چرا در حالي كه ما عرب هستيم، قرآني كه براي ما نازل شده، به زبان غيرعربي است؟

در حالي كه قرآن يكي از مهمترين پديده‏هاي تاريخي است و انگيزه‏هاي فراواني براي نقل چنين اعتراضي در خصوص آن وجود داشته است، هيچ كسي در تاريخ اين اعتراض را از قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نقل نكرده است ; بنابراين در اين زمينه بر قرآن اعتراض نكرده‏اند و از اين عدم اعتراض روشن مي‏شود كه قرآن به همان زبان رايج و معهود خودشان نازل شده است .

در آيه نحل نيز به گونه‏اي ديگر بر «به زبان قوم بودن قرآن‏» استدلال شده است . خداوند در اين آيه براي دفع توهم مشركان مبني بر اينكه قرآن را شخصي اعجمي به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي‏آموزاند، به عربي مبين بودن قرآن كربم استناد كرده است . لازمه چنين استنادي آن است كه عربي مبين بودن قرآن براي مشركان معلوم و مسلم بوده باشد وگرنه چنين استناد و استدلالي نتيجه‏اي نداشت ; چون نتيجه بخش بودن هر استدلالي به اين است كه بر مقدماتي معلوم و مسلم متكي باشد . بر اساس چنين مقدماتي مي‏توان امري را كه معلوم و مسلم نيست، ثابت كرد . بنابراين از اينكه خداوند در آيه مورد بحث‏به عربي مبين بودن قرآن استناد كرده است، فهميده مي‏شود كه آن براي مخاطبان معلوم و مسلم بوده است .

اين آيه صرفا بر اين معنا دلالت ندارد كه واژگان قرآن به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است ; بلكه بر وجود اين خصوصيت در تمام ابعاد زبان شناختي قرآن دلالت دارد ; چون اين آيه از طرفي قرآن را مبين و مفصل مي‏خواند و لازمه آن اين است كه همه ابعاد زبان شناختي قرآن براي قوم رسول خدا صلي الله عليه و آله معهود و آشنا باشد و در اين زمينه با زبان رايج در ميان آنان هيچ تفاوتي نداشته باشد وگرنه قرآن براي آنان مبين و مفصل نمي‏توانست‏باشد . از طرف ديگر زبان قرآن را عربي خوانده و اعجمي بودن آن را انكار كرده است . اين دو واژه بر معنايي ژرفتر و گسترده‏تر از نوع واژگان دلالت دارد ; يعني عربي بودن قرآن و اعجمي نبودن آن صرفا به اين معنا نيست كه نوع واژگان قرآن عربي است و مثلا فارسي و رومي و حبشي و نظاير آنها نيست ; بلكه بر اين معنا نيز دلالت دارد كه زبان قرآن قابل فهم براي آنان است و از هر گونه گنگي خالي است ; به همين رو راغب مي‏نويسد: «عربي به معناي سخن شيوا و آشكار است‏» و افزوده است كه عربي به معناي شخصي نيز كه مقاصدش را به شيوايي بيان مي‏كند، به كار مي‏رود [13] ; در مقابل «اعجم كسي است كه در زبانش نوعي گنگي است ; چه عرب باشد يا غيرعرب، و اين به آن جهت است كه عرب از [زبان] عجم (غيرعرب) كم مي‏فهمد» [14].

لازمه اين معنا نيز آن است كه زبان قرآن در همه جهات زبان شناختي نظير نوع واژگان و معاني آنها، نوع تعابير، قواعد دستوري و تناسب فرهنگي با زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله سنخيت داشته باشد .

4- 6 . حديث

عرفي بودن زبان قرآن در روايات متعددي مورد تاكيد قرار گرفته است ; مانند رواياتي كه در آن به مردم سفارش شده است كه به هنگام مشتبه شدن كارها به قرآن مراجعه كنيد و از آن را راهنمايي بگيريد [15] يا رواياتي كه در آنها ائمه عليهم السلام فرموده‏اند: احاديث ما را بر قرآن عرضه كنيد . اگر مخالف آن بود، آنها را وانهيد [16].

لازمه مضامين اين روايات آن است كه قرآن به همان زبان معهود مخاطبان باشد وگرنه چگونه بتوانند به هنگام مشتبه شدن امور از قرآن راهنمايي لازم را بگيرند يا چطور بدانند چه حديثي با قرآن مخالف است كه آن را وانهند .

علاوه بر اين رواياتي كه به آنها اشاره شد و به نحو التزامي بر عرفي بودن قرآن دلالت داشتند، روايات متعدد ديگر نيز وجود دارد كه بر اين معنا صراحت و دلالت مطابقي دارند .

براي نمونه آورده‏اند كه يكي اصحاب امام صادق عليه السلام به آن امام عرض كرد: برخي روايت كرده‏اند كه در آيه شريفه ياايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (3) [مائده / 90] مراد از خمر و ميسر و انصاب و ازلام اشخاصي [مانند ابوبكر و عمر] هستند . آن حضرت فرمود: ما كان الله عز و جل ليخاطب خلقه بما لا يعلمون ; خداي عزوجل را نسزد كه با خلقتش به زباني كه نمي‏فهمند، سخن گويد [17].

نمونه ديگر اين است كه آورده‏اند: امام سجاد عليه السلام باري در باره بني اسرائيل سخن مي‏گفت و ظاهرا در ميان سخن خود آيه قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مؤمنين (4) [بقره / 91] را كه خطاب به يهوديان زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، قرائت فرمود . يكي از اصحاب عرض كرد: اي زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله چگونه خداوند اين گروه را بر زشتكاري گذشتگانشان نكوهش و سرزنش مي‏كند ; در حالي كه مي‏فرمايد: ولا تزر وازرة وزر اخري (5) [انعام / 164]. امام سجاد عليه السلام فرمود: قرآن به زبان عربي نازل شده است ; از اين رو در آن با اهل زبان به زبانشان سخن مي‏گويد . (6) آيا به شخصي تميمي كه قيبله‏اش به جايي شبيخون زده و ساكنان آن را كشته است، نمي‏گويي: به فلان‏جا شبيخون زديد و چه كرديد؟ عرب هم مي‏گويد: ما نسبت‏به فرزندان فلاني چه كرديم و خلاندان فلاني را به اسيري گرفتيم و فلان جا را ويران كرديم . منظور اين نيست كه آنان خود چنان كردند ; بلكه مراد از سخن تو خطاب به شخص تميمي سرزنش كردن او و مقصود از سخن عرب افتخار كردن به اين است كه قومش چنان كردند . سخن خداي عز وجل در اين آيه نيز در سرزنش [يهوديان] حاضر [در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله] بوده است ; چون قرآن به اين زبان نازل شده است . اين افراد به آنچه گذشتگانشان كرده بودند، خشنود بودند و آن را درست مي‏دانستند ; به همين جهت رواست كه به آنان گفته شود: شما چنان كرديد» [18].

7 . نتيجه

قرآن كريم به زبان قوم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله يعني به همان واژگان و معاني معهود و قواعد دستوري و خصوصيات بلاغي و فرهنگي موجود در ميان آنان نازل شده است ; چون فعل خداي تعالي به حكمت متصف است و لازمه حكمت آن است كه شخص حكيم به زبان معهود مخاطبان سخن بگويد و سيره عقلا در هر عصر و مصر نيز چنين بوده است . آيات قران و احاديث معصومان عليهم السلام نيز بر همين معنا تصريح دارند .

پنهان نيست كه اين نظريه با سؤالات متعددي مواجه است كه مجال بررسي آنها در اين مقال وجود ندارد . (7)

منابع

1 . حويزي، عبدعلي ; تفسير نورالثقلين، ط 4، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1370 ش، ذيل آيات .

2 . ذهبي، محمدحسين ; التفسير و المفسرون، ط 2، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1396 ق، ج 2، ص 387 .

3 . قاسمي، محمدجمال الدين ; محاسن التاويل، ط 2، بيروت، دارالفكر، 1398 ق، ج 1، ص 222 به بعد و مصطفوي، حسن ; روش علمي در ترجمه و تفسير قرآن مجيد، ج 1، قم، دارالقرآن الكريم، 1409 ق، ص 24- 33 .

4 . معرفت، محمدهادي ; التفسير و المفسرون، ط 1، مشهد، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلاميه، 1418 ق، ج 1، ص‏95- 101 و ايازي، سيدمحمدعلي ; «قرآن و بازتاب فرهنگ زمانه‏» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 10، ص 45 به بعد .

5 . ايازي، پيشين و اردبيلي (آيت الله . ; «مشكل ما در فهم قرآن‏» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 8، ص 11 به بعد .

6 . عنايتي راد، محمدجواد ; «زبان‏شناسي دين در نگاه الميزان‏» ، پژوهشهاي قرآني، قم، مركز فرهنگ و معارف قرآن، ش 10- 9، ص 40 .

7 . ايزوتسو، توشي هيكو ; خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، چ 2، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368 ش، ص 4 و 20 و ايازي، سيد محمدعلي ; «قرآن و فرهنگ زمانه‏» ، مفيد، قم، دانشگاه مفيد، ش 8، ص 58- 60 .

8 . يول، جرج ; نگاهي به زبان، ترجمه نسرين حيدري، چ 1، تهران، سمت، 1374 ش، ص 289 .

9 . مطهري، مرتضي ; كلام و عرفان، بي‏چا، تهران، صدرا، بي‏تا، ص 64 .

10 . وحيد بهبهاني، محمدباقر ; الفوائد الحائريه، ط، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1415 ق، ص 106 .

11 . همان .

12 . طباطبايي، محمدحسين ; قرآن در اسلام، بي‏چا، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361 ش، ص 24 و همو ; الميزان، بي‏چا، قم، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه، بي‏تا، ج 1، ص 9 .

13 . راغب اصفهاني ; مفردات الفاظ القرآن، بي‏چا، قم، المكتبة المرتضويه، بي‏تا، ذيل عرب .

14 . همان، ذيل عجم .

15 . مجلسي، محمدباقر ; بحارالانوار، ط 2، بيروت، 1403 ق، ج 77، ص 136 و 179 و ج 92، ص 17 .

16 . همان، ج 2، ص 165 و 225 و 227 و 235 و 243 و 249 و ج 5، ص 80 .

17 . همان، ج 24، ص 300 و ج 79، ص 236 .

18 . همان، ج 45، ص 296 .

19 . مؤلف ; «نظريه عرفي بودن زبان قرآن (كارآيي‏ها و توهمات)» ، معرفت، قم، ش 24، ص 43- 45 .

1) دو دريا را روان كرد ; به‏گونه‏اي كه به هم برسند . ميان آندو حايلي است كه به [حوزه] همديگر تجاوز نمي‏كنند . . . از هر دو مرواريد و مرجان بر مي آيد .

2) و اگر بر آنان (دو رويان) مقرر مي‏كرديم كه به كشتن تن دهيد يا از خانه‏هاي خود در آييد، جز اندكي از آنان آن را به كار نمي‏بستند .

3) اي مؤمنان! شراب، قمار، بت و تيرهاي قرعه، پليد و عمل شيطان است . از آن دوري كنيد تا رستگار شويد .

4) بگو اگر [به آنچه بر شما نازل شد] ايمان داشتيد، پس چرا پيش از اين پيامبران خدا را مي‏كشتيد .

5) هيچ باربري بار ديگري را به دوش نمي‏كشد .

6) ان القرآن نزل بلغة العرب فهو يخاطب فيه اهل اللسان بلغتهم .

7) نويسنده تعدادي از اين سؤالات را قبلا طي مقاله‏اي پاسخ گفته است [19].

/ 1