بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
چنين مسألهاي (علم خدا به جزئيات) چون مستقيما مورد تأكيد قرآن قرار گرفته وارد فلسفه اسلامي شده است. و بدين معناست كه خدا به همه اشياء، عالم است چنانچه آيات بيشماري نظير آيه 61 سوره يونس بدان تصريح كرده است.«و مايعزب عن ربّك من مثقال ذرّة في الارض و لافي السّماء و لااصغر من ذلك و لا اكبر الافي كتاب مبين»، هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفي نميماند، حتي به اندازه سنگيني ذرهايي، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر مگر اينكه (همه آنها) در كتاب آشكار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است!».دقيقا اين اصرار و تأكيد اسلام بر علم مطلق الهي است كه مسأله علم خدا به جهان را در كانون علاقه و توجه فيلسوفان اسلامي قرار داده و باعث شده است كه فلسفه اسلامي مانند همتاهاي مسيحي و يهودياش آراي فلسفي گسترده و جامعي را كه از ديد فلسفي دوران باستان يوناني - اسكندراني مخفي مانده است، عرضه كنند.در اين متن آموزه اسلامي پيرامون علم الهي براي فلسفه وهم براي عرفان نظري يا معرفت، از اهميت زيادي برخوردار است.اين مسأله همچنين دقيقا با معناي فلسفي خود وحي پيوند دارد. فيلسوفان متقدم اسلامي نظير ابنسينا با تكيه بر آموزههاي يوناني درباره عقل و قواي روح (البته تا حدي نه به نحو انحصاري) در پي ارائه آموزهاي در اين باره است.20 فيلسوفان متأخر اسلامي، توجهشان را به اين مسأله تداوم بخشيدند و با شيوهاي فلسفي در پي توضيح امكان نزول حقيقت و دسترسي به حقيقت، از طريق معرفتي كه مبتني بر قطعيت است، ميباشند.چنين معرفتي از منابعي غير از حواس، عقل و حتي عقل باطن اخذ ميشود. با اين وجود آنها به تطابق عقل باطن و ظهور عيني عقل كلي يا لوگوس كه همان وحي است، اشاره دارند. فيلسوفان متأخر اسلامي نظير ملاصدرا درحالي كه پارهايي از مفاهيم را با ريشه يوناني به كار ميبرند ولي در اين مسأله مطالب زيادي را از قرآن و حديث اخذ كردهاند.اما اگر به حوزه جهانشناسي بازگرديم باز ميتوان حضور مستمر موضوعات قرآني و حديثي را كشف كرد. براي فهم اهميت قرآن و حديث در تدوين جهانشناسي آن گونه كه در سنت فلسفي اسلامي بحث ميشود، كافي است كه به تفسييرهاي «آيه نور» و «آيه عرش» و كاربرد نمادها و استعارههاي قرآني نظير «عرش» «كرسي» و «نور آسمانها و زمين» و «مشكات» و بسياري اصطلاحات قرآني ديگر، نظري بيفكنيم.21نبايد كسي اهميت جهان شناختي معراج پيامبر را ناديده بگيرد. چرا كه بسياري از فيلسوفان اسلامي از جمله ابنسينا به عنوان اولين شخص مستقيما درباره آن بحث كردهاند. اين رويداد مهم در زندگي پيامبر با مراتب متعدد معنايي آن نه تنها براي صوفيان از اهميت بالايي برخوردار است، بلكه توجه فيلسوفان زيادي را ـ آن گونه كه در قرآن و حديث توصيف شده است ـ به خود جلب كرده است. برخي فيلسوفان هم چنين توجهشان را به رويدادهاي ديگري (با اهميت جهانشناختي) در زندگي پيامبر نظير شقالقمر، معطوف كردهاند كه فيلسوف ايراني قرن نهم هجري (چهاردهم ميلادي)، ابنتركه اصفهاني رساله مستقلي درباره آن نگاشته است.22 اما تأثير قرآن و احاديث در هيچ شاخهاي از فلسفه اسلامي آشكارتر از بحث در معادشناسي نيست، كه فهم آن در جهان ابراهيمي با جهان فلسفي باستان تفاوت دارد. مفاهيمي نظير مداخله الهي براي ختم تاريخ، معاد جسماني، حوادث معادشناختي گوناگون، قيامت، حالتهاي پس از مرگ، آنگونه كه اسلام و مسيحيت آن را تفسير ميكند، با تفسير فلسفه باستان متفاوت است چرا كه اين مسائل در قرآن و احاديث اسلامي و نيز كتاب مقدس و منابع ديني ديگر مسيحي و يهودي، صراحتا توصيف شده است.فيلسوفان اسلامي در فلسفهپردازيشان كاملاً از اين عقايد حياتي و بسيار مهم آگاه بودند، اما فيلسوفان اسلامي متقدم از عرضه دلايل فلسفي براي تعاليم اسلامي كه بسياري بر اساس ايمان و دين به آن اعتراف داشتند ناتوان بودند. و همچنين نميتوانستند در فضا و مضمون فلسفه مشايي درباره آنها استدلال كنند. ما چنين موقعيتي را در مورد ابنسينا مشاهده ميكنيم كه در آثار متعدد از جمله شفا اعتراف ميكند كه او از اثبات فلسفي معاد جسماني عاجزاست و آن را فقط بر اساس ايمان ميپذيرد. در واقع غزالي درباره اين مسأله و مسأله قبول قِدَم و ناتواني فيلسوفان براي اثبات علم خدا به جزئيات (سه مسأله اساسي) بود كه ابنسينا را مورد سرزنش قرار داد و او را به كفر متهم كرد. اين ملاصدرا بود كه قرنها بعد، واقعيت معاد جسماني را از راه اصول حكمت متعاليه به اثبات رساند و ابنسينا و غزالي را به خاطر ناكافي بودن بحث آنان در اين موضوع مورد ملامت قرار داد.23 جامعترين بحث فلسفي درباره معاد با همه ابعادش، در كتاب اسفار ملاصدرا يافت ميشود.