قرآن و حدیث؛ منبع و الهام بخش فلسفه اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و حدیث؛ منبع و الهام بخش فلسفه اسلامی - نسخه متنی

سیدحسین نصر؛ مترجم: محمد محمدرضایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كافي است كه اين اثر (اسفار) و رساله‏هاي ديگر ملاصدرا را درباره اين موضوع (معاد) نظير «المبداء والمعاد يا الحكمة العرشيه» بررسي كنيم تا به اعتماد كامل او به قرآن و احاديث، پي ببريم. پيشرفت و تكامل او در مورد معناي فلسفي معاد در واقع اساسا يك تفسير و تأويل از منابع ديني اسلامي است كه سرآمد آنها قرآن و احاديث است. اين واقعيت فقط منحصر به ملاصدرا نيست. هر كسي مي‏تواند رابطه بين فلسفه و وحي اسلامي را در آثار ملامحسن فيض‏كاشاني، شاه‏ولي‏الله دلهي (دهلوي)، ملاعبدالله زنوزي، حاج ملاهادي سبزواري و در آثار بسياري از فيلسوفان متأخر اسلامي كه در مورد ابعاد مختلف معاد كتاب يا رساله نوشته‏اند، مشاهد كند. باز تا آنجا كه به مسأله معادشناسي مربوط مي‏شود، اعتماد بر قرآن و احاديث در خلال دوره متأخر زندگي ابن‏سينا بيشتر مشهود است. اگر چه قبلاً اين امر بايد در ابن‏سينا روشن مي‏شد. زيرا كه او هم در كتابهاي دايرة‏المعارفي خود و هم در رساله‏هاي جداگانه‏اي كه مستقيما به اين موضوع مربوط مي‏شود نظير المبدءالمعاد، بحث كرده است. در اين مورد ذكر اين نكته شايان توجه است كه ابن‏سينا يكي از مشهورترين رساله‏هاي خود درباره معادشناسي را، رسالة‏الدهاوية ناميده است كه آن را از تعبير ديني اسلامي درباره قيامت اخذ كرده است.

هر شخصي در هنگام تأمل در تاريخ فلسفه اسلامي در ارتباط آن با وحي اسلامي، حركتي را به سوي پيوند هرچه بيشتر فلسفه با قرآن و حديث، مي‏يابد به طوري كه فلسفه به حكمت الهي تبديل مي‏شود. فارابي و ابن‏سينا اگر چه بسياري از موضوعات را از منابع قرآني اخذ كرده‏اند ولي بندرت آيات قرآني را مستقيما در آثار فلسفي خود نقل مي‏كنند.

در قرن ششم هجري (دوازدهم ميلادي) در آثار كاملاً فلسفي سهروردي استشهاداتي از قرآن و حديث به چشم مي‏خورد. چهار قرن بعد فيلسوفان دوران صفوي، آثار فلسفي خود را به شكل تفسيرهايي بر متن قرآن يا بر پاره‏اي از احاديث، به رشته تحرير در مي‏آورند. اين روند در قرون متأخر نه تنها در ايران بلكه در هندوستان و حوزه عثماني از جمله عراق، تداوم پيدا مي‏كند.

تا آنجا كه به ايران مربوط مي‏شود، از قرن هفتم هجري (سيزدهم ميلادي) به بعد فلسفه با جهان عقلي شيعه آميخته و عجين شده است، اقوال ائمه شيعه كه مكمل احاديث است، نقش بسيار زيادي را ايفا مي‏كند. اين امر مخصوصا در مورد اقوال امام محمد باقر عليه‏السلام و امام جعفر صادق عليه‏السلام و امام موسي كاظم عليه‏السلام (امام پنجم و ششم و هفتم عليهم‏السلام شيعه اثنا عشريه) صادق است كه اقوال آنها در بُن و اساس بسياري از مسائلي است كه فيلسوفان متأخر اسلامي از آن بحث كرده‏اند.24 در اين مورد كافي است كه شرح اصول كافي ـ جاويدان ولي ناقص ـ ملاصدرا را بررسي كنيم تا به خلاقيت و ابداع فلسفي بسياري از اقوال ائمه و نقش آنها در تأمل و تعمق فلسفي متأخر، پي ببريم.

قرآن و حديث توأم با اقوال ائمه كه به معناي بسط و استمرار حديث در جهان تشيع است، در سرتاسر قرون، ساختار و قالب فلسفه اسلامي را عرضه كرده است و جو اجتماعي و عقليي را آفريده است كه فيلسوفان اسلامي در آن فلسفه‏پردازي كرده‏اند.

به علاوه اقوال ائمه شناختي را درباره مبدأ و ماهيت اشياء، انسانيت و اهداف غايي آن و تاريخ ارائه داده‏اند كه بر اساس آن فيلسوفان اسلامي به تأمل پرداخته و در سرتاسر اعصار از آنها مطلب گرفته‏اند. آنها هم چنين زبان خطابه (گفتگو) را عرضه كرده‏اند كه فيلسوفان اسلامي همراه با بقيه جامعه اسلامي از آن بهره برده‏اند.25 بدون وحي قرآني، نه تمدن اسلامي وجود داشت و نه فلسفه اسلامي. فعاليت فلسفي در جهان اسلامي صرفا تكرار طوطي وار فلسفه يوناني ـ اسكندراني به عربي نيست فلسفه‏ايي كه بر خلاف حضور قرآن و حديث رشد كرده است آن طور كه بعضي از دانشمندان غربي و برخي از پيروان اسلامي آنان ادعا كرده‏اند. بلكه بر عكس: فلسفه اسلامي فلسفه‏ايي است كه دقيقا به اين علت شكوفايي خود را به دست آورده است كه طرح و شكل آن به واسطه وحي قرآني متعين شده است.

آن چنان كه در آغاز اين فصل اظهار شد، فلسفه اسلامي اساسا فلسفه نبوي است كه مبتني بر تأويل و تفسير متن مقدس و نتيجه وحي است كه به طور لاينفكي با عقل صغير مرتبط مي‏باشد و اين كه تنها آن قادر است كه امور بالقوه عقل ما را فعليت بخشد. فلسفه اسلامي آن گونه كه از درون آن سنت فهميده مي‏شود، ظهور (آشكارسازي) معناي باطني متن مقدس است و وسيلهِ دسترسي به حقيقتي است كه در بعد دروني قرآن نهان است.

فلسفه اسلامي از هستي واحد و محض و وجود كلي و همه مراتب سلسله عام و جامع هستي و انسان و كمال او و جهان و رجعت نهايي همه موجودات به خدا، بحث مي‏كند. اين تفسير از هستي چيزي غير از نفوذ و راه‏يابي به معناي باطني قرآن كه خود هستي، «هست» نمي‏باشد.

/ 9