نهادهای راهنمای فهم قرآن (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهادهای راهنمای فهم قرآن (1) - نسخه متنی

علی اکبر رشاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نهادهاى راهنماى فهم قرآن

على‏اكبر رشاد(1)

چكيده

اين مقال بر آن است تا نهادهاى راهنماى فهم قرآن را مورد بررسى و مداقّه قرار دهد. مؤلف معتقد است كه اين مسأله از مهم‏ترين مسائل فلسفه تفسير مى‏باشد.

مراد از نهادهاى فهم قرآن، اصول پيش انگاشته‏اى است كه مؤلفه‏هاى هويّت قرآن را مى‏سازد و بدون درك آن‏ها و عدم لحاظ لوازم مترتب بر هر فهم صائب، جامع و كامل وحى‏نامه الاهى ميسّر نمى‏گردد. مى‏توان از نهادهاى فهم قرآن به مبانى تفسير نيز تعبير كرد. مؤلف نهادهاى فهم قرآن را در ده عنوان بر مى‏شمارد.

واژگان كليدى: تفسير، فهم قرآن، مؤلفه‏هاى هويت قرآن، مبانى كلامى تفسير، فلسفه تفسير نهادهاى راهنماى قرآن.

درآمد

قرآن، تنها وحى‏نامه دست ناخورده در دسترس بشريت و حجت و مرجع اول درك و دريافت حاق دين و دين حق در نزد ما مسلمانان است و اين بسى شگفت‏آور است كه به‏رغم سپرى شدن افزون بر چهارده قرن از روزگار نزول اين عطيه آسمانى، هنوز ما فاقد منطق مدونى براى فهم آن هستيم!

هرچند طى قرون، تأليفات شگرف و ژرف بسيارى در علوم و تاريخ قرآن و تفسير آن فراهم گشته است و متكلمان، مفسران و اصوليان، به بحث‏هاى دقيق و عميق فراوانى درباره قرآن دست يازيده‏اند و ظرائف و طرائف بى‏شمارى را از آيات آن فراچنگ آورده‏اند اما اين همه، ما را از دانشى مدون در باب متن پژوهى و معناشناسى قرآن مستغنى نساخته است. و اين در حالى است كه به‏جهت ظهور دانش‏هاى زبانى، آراى زبانشناختى و هرمنوتيكى، بسط نقد متون و ... ، امروز بيش از هر زمان، فهم متون دينى از جمله قرآن، حاجتمند علم يا فن مدون و مستقلى است. اگر چنين دانشى پديد آيد بايد به مباحث زير بپردازد:

1. مدارك و ابزارهاى فهم متن دينى،

2. روش‏هاى كاربست مدارك و ابزارها،

3. قواعد تشكيل‏دهنده هريك از روش‏ها،

4. ضوابط حاكم بر مدارك، روش‏ها و قواعد،

5. سنجه‏هاى معرفت تفسيرى.

و كما اين‏كه پيش از منطق تفسير، ما نيازمند معرفت مدون ديگرى هستيم كه بايد از آن به فلسفه تفسير تعبير كرد؛ اين دانش نيز بايد عهده‏دار مباحثى چون موارد زير باشد:

1. ماهيت تفسير، 2. امكان تفسير، 3. روشمندى تفسير، 4. نهادهاى راهنماى فهم قرآن (مبانى كلامى تفسير)، 5. آسيب‏شناسى تفسير، 6. علل و عوامل تكثر و تطور در تفسير قرآن، 7. انواع تفسير.

درخور ذكر است كه براساس اسلوب‏هاى رجوع به آيات و نيز نوع رهيافت (منهج) و رويكرد (گرايش) به‏كار رفته و پذيرفته شده در فهم معارف قرآن، تفسير به انواع گوناگون تقسيم مى‏شود:

الف ـ اسلوب‏هاى تفسيرى كه براساس ترتيب و نحوه مراجعه به آيات، براى صيد معانى و شرح مفاهيم صورت مى‏بندد، به سه نوع تقسيم مى‏شود:

1. تفسير ترتيبى (مرور و بررسى آيات به ترتيب مدون موجود)،

2. تفسير تنزيلى (مرور و بررسى آيات به ترتيب سير نزول)،

3. تفسير تقطيعى (بررسى موضوع مدارائه آيات = تفسير موضوعى)،

ب ـ رهيافت‏ها و رويكردهاى تفسيرى نيز كه با ملاك منهج يا گرايش (مشرب) حاكم بر تفسير طبقه‏بندى مى‏شود، به سه گروه قابل تقسيم است:

1. منهج استنادى (تفسير نقل‏مدار = نقلى):

1/1. قرآن به قرآن،

2/1. قرآن به سنت،

3/1. قرآن به اقوال صحابه (و تابعين و سلف، بنا به نظر برخى اهل سنت)

2. منهج اصطيادى (تفسير مشربى و مسلكى = تفسير به رأى):

2/1. عقل‏گرايانه،

2/2. باطن‏گرايانه (ذوقى و اشارى)،

2/3. علم‏گرايانه.

و ...

3. منهج اجتهادى (تفسير خردورزانه چندابزارى):

3/1. منظر اقلى‏گراى ناجامع‏نگر (از نظر محتوا و مدارك فهم قرآن)،

3/2. منظر اكثرى‏گراى جامع‏نگر.

مهم‏ترين مبحث فلسفه تفسير، مساله چهارم، يعنى نهادهاى راهنماى فهم قرآن است كه در اين نوشته با اختصار تمام، به طرح و شرح آن‏ها مى‏پردازيم و تفصيل اين مبحث و طرح ساير مباحث فلسفه تفسير را به مجالى مناسب حوالت مى‏كنيم؛ همچنين از بارگاه بلند بارى توفيق تدوين منطق جامع متن‏پژوهى و معناشناسى قرآن را مسألت داريم.

تعريف نهادهاى راهنماى فهم قرآن

مراد ما از نهادهاى فهم قرآن، اصول پيش‏انگاشته‏اى است كه بدون درك و لحاظ لوازم مترتب بر آنها، فهم صائب، جامع و كامل وحى‏نامه الاهى ميسر نمى‏گردد؛ مى‏توان از نهادهاى فهم قرآن به مبانى كلامى تفسير نيز تعبير كرد.

هر متنى منوط به ملاحظه عوامل و متغيرهاى مؤثر بر پديده فهم از قبيل «ويژگى‏هاى ماتن» و «مؤلفه‏هاى هويت متن» قابل درك است؛ اين شعر حافظ را از نظر بگذرانيد:

به سرّ جام جم آن گه نظر توانى كرد

كه خاك ميكده كُحل بصر توانى كرد

مباش بى مى و مطرب كه زير طاق سپهر

بدين ترانه، غم از دل بدر توانى كرد

گل مراد تو آن گه نقاب بگشايد

كه خدمتش چو نسيم سحر توانى كرد

گدايىِ در ميخانه طُرفه اكسيرى است

گر اين عمل بكنى، خاك‏زر توانى كرد

به عزم مرحله عشق، پيشِ نه قدمى

كه سودها كنى ار اين سفر توانى كرد

تو كز سراى طبيعت نمى‏روى بيرون

كجا به كوى طريقت گذر توانى كرد

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى

غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد

بيا كه چاره ذوق حضور و نظم امور

به فيض بخشى اهل نظر توانى كرد

ولى تو تا لب معشوق و جام مى خواهى

طمع مدار كه كار دگر توانى كرد

دلا زنور هدايت گر آگهى يابى

چو شمع خنده زنان ترك سر توانى كرد

گر اين نصيحت شاهانه بشنوى حافظ

به شاهراه حقيقت گذر توانى كرد

اگر كسى به مولفه‏هاى سازنده هويت اين غزل توجه نكند هرگز و هرگز به درك درست مفهوم مفردات و معناى مجموع آن دست نخواهد يافت. زيرا واژگان و عبارت‏هاى به‏كار رفته در آن داراى معانى و استعمالات گوناگونى است و بسته به اين‏كه چه كسى و در چه محيط معنايى به‏كار رفته باشند، معناى مراد از يكايك و مجموع آن‏ها فهم مى‏شود.

مفسّر حافظ آن‏گاه كه بداند قطعه فوق 1. شعر است نه نظم و نثر محض، 2. غزل است نه نوع ديگر از نظم و شعر، 3. غزلى عرفانى و داراى زبانى رمزى و چندپهلو است، 4. به سبك عراقى سروده شده است، 5. از شاعرى مسلمان و قرآن‏شناس، رندى عارف، دانشمندى نكته‏شكار و اديبى ايرانى كه دوره‏هاى فكرى متفاوتى را پشت‏سر نهاده و در بستر تاريخى فرهنگى قرن هشتم مى‏زيسته صادر شده است، درخواهد يافت كه مراد از مفردات و تركيب‏هايى چون «جام جم»، «نظر»، «نظر در سرٌ كردن»، «ميكده»، «خاك ميكده كحل بصر كردن»، «مى»، «مطرب»، «غم»، «مراد»، «نقاب گشودن مراد»، «خدمت مراد كردن»، «نسيم سحر»، «ميخانه»، «گدايى در ميخانه»، «خاك، زر كردن»، «عزم»، «مرحله»، «عشق»، «عزم مرحله عشق كردن»، «سفر عشق»، «سراى طبيعت»، «كوى طريقت»، «گذر از طريقت»، «جمال»، «ديار»، «جمال يار»، «نقاب»، «ذوق حضور»، «فيض»، «فيض‏بخشى»، «اهل نظر»، «لب معشوق»، «جام مى»، «نور هدايت»، «شمع»، «ترك سر كردن»، «نصيحت»، «حقيقت»، «شاهراه حقيقت» چيست؟ و پيام مجموع اين غزل كدام است؟

چنان‏كه خود نيز گفته است:

تا نگردى آشنا، زين پرده رمزى نشنوى

گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش

نيز گفته است:

من اين حروف نوشتم چنان كه غير ندانست

تو هم ز روى كرامت چنان بخوان كه تو دانى

البته علاوه بر «مختصات ماتن» و «مؤلفه‏هاى هويت متن»، عناصرِ چند ديگرى همچون منطق و منهج برگزيده براى فهم، «خصايل و خصايص فهمنده» (صفات انفسى و صلاحيت‏هاى آفاقى فراهم آمده در مفسر) نيز در تحصيل معرفت صحيح و صائب از يك متن، نقش آفرينند كه بايد در جاى خود بدانها هم پرداخته شود.

هريك از مؤلفه‏هاى هويّت قرآن را يك «نهاد راهنما براى فهم آن» فهم وحى قلمداد مى‏كنيم؛ به نظر ما نهادهاى فهم قرآن عبارتند از:

يكم) وحيانيت متن و محتواى قرآن،

دوم) غايتمندى و هدايت‏مآلى قرآن،

سوم) عقلايى بودن ساخت زبان قرآن ضمن اشتمال بر كار ساخت‏هاى ويژه،

چهارم) حكيمانگى و معقوليت قرآن،

پنجم) فطرت‏نمونى آموزه‏هاى قرآن،

ششم) جامعيت و شمول محتوايى قرآن،

هفتم) انسجام و سازوارگى درونى قرآن (بينابخشى و درون‏بخشى)،

هشتم) سامانمندى برونى قرآن،

نهم) ترابط و تعامل روشمند قرآن با كلام معصوم (سنت قولى) در مقام فهم،

دهم) ترابط و تعامل روشمند قرآن با كردار معصوم (سنت فعلى) در مقام فهم.

درباره هريك از نهادها، سه محور اساسى زير قابل بحث است:

1. تحليل نهاد (تبيين ماهيت و مؤلفه‏ها)،

2. اثبات نهاد (ادله و مؤيّدات)،

3. برايند و برونداد (لوازم معرفت‏شناختى و روش‏شناختى اعتقاد و التزام به هر نهاد).

نهاد يكم: وحيانيت قرآن

أ. تحليل وحيانيت

متن و محتواى قرآن، داراى هويت «من عنداللّهى» است، و آن‏چه بين‏الدّفّتين (جلد) به‏نام قرآن فراهم است و از صدر تاكنون در دست‏رس مسلمانان بوده از سوى خدا آمده است، هرچند ممكن است برخى حوادث و شرائط در تكوّن و نزول مضامين آيات (به‏مثابه اسباب‏النزول) دخيل باشند اما هرچه هست از لفظ و معنا، يكسره ماورايى است؛ ذهن و ذهنيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، فرهنگ زمانه يا ساير عوامل در هويت قرآن و گوهر ماورايى آن موثر نبوده است.

عناصرى همچون 1. قدسيت متن و محتوا، 2. فرابشرى و اعجازنمون بودن متن و محتوا، 3. عصمت و خطاناپذيرى گزاره‏هاى قرآنى، لازمه وحيانيت قرآن است.

آيات زير از جمله شواهد قدسيّت متن و محتواى قرآن است:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِين (الشعراء (26): 193).

ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (النجم (53): 17).

لا تُحَرِّك بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجِل بِهِ ـ اِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْانَهُ ـ فَاِذا قَرانَهُ فَاتَّبِع قُرانَهُ ـ ثُمَّ اِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ (القيمة (75): 16 تا 19).

وَ لا تَعْجَلْ بِالْقرءَانِ مِن قَبْلِ أن يُقْضى اِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدْنى علما (طه (20): 114).

آيات زير نيز مؤيّد اعجاز نمونى قرآن است:

وِ اِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنَا عَلى عَبْدِنا فَأتُوا بِسُورِةٍ من مِثلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَكُم مِن دُونِ‏اللّه‏ِ اِن كُنتُم صادِقين ـ فَان لَّم تَفْعَلُوا وَ لَن تَفَعلوا فاتَّقُوا النّارَ الّتِى وَقُودُها النّاسُ والحِجارَةُ اُعِدَّت للكفِرين (البقره (2): 23 و 24).

اَم يَقولُون تَقَوَّ لَهُ بَل لا يُؤمِنون ـ فلْيأتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ اِنْ كانوا صادقين (الطور (52): 33 و 34).

اَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيهُ قُلْ فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِهِ وادعُوا مَنِ‏اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّه‏ِ اِن كُنتُم صادِقِين (يونس (10): 38).

اَمْ يَقُولُونَ افْتَرَئهُ قُلْ فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفْتَرياتٍ وَادْعُوْا مَنِ‏اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّهِ اِن كُنتُم صادِقين ـ فَان لَّم يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّمَا اُنزِلَ بِعِلمِ اللّه‏ِ وَ اَن لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُم مُسْلِمُون (هود (11): 13 و 14).

قُل لَّئِن اجْتَمَعَتِ الْاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَن يَأتُوا بِمِثْلِ هذا القُرءانِ لَايَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعضٍ ظهيرا (الاسراء (17): 88).

برخى ديگر آيات مانند موارد زير نيز بر خطاناپذيرى قرآن انگشت تاكيد نهاده است:

لايَأتِيهِ الباطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكِيم حَميد (فصّلت (41): 42).

اَفَلا يَتَدَبَّرونَ الْقُرءَانَ وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِاللّه‏ِ لَوَجَدوا فِيهِ‏اخْتِلافا كثيرا (النساء (4): 82).

ب. ادلّه و مؤيّدات وحيانيّت

مى‏توان براى اثبات وحيانى و ماورايى بودن قرآن به دلائل و مويداتى نظير موارد زير تمسك جست:

1. بنا به ادعاى قرآن، انبيا و كتب آسمانى پيشين به‏ويژه تورات و انجيل، وعده ظهور پيامبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نزول قرآن را داده بودند، به‏رغم طرح مؤكد و مكرر اين ادعا از سوى قرآن (مانند آيه 157 آل‏عمران: اَلَّذينَ يتَّبعونَ الرَّسولَ النّبىَّ الْأمُىّ الّذى يَجِدُونَه مَكتوبا عِنْدَهُم فِى‏التّوراةِ وَالانجيل) هرگز يهود و نصارا منكر آن نشدند و به‏جاى انكار ادعا، به طرق و ترفندهاى بى‏شمارى براى اقناع و انصراف پيامبر تلاش كردند، نزاع‏ها و قتال‏ها برپا كردند، كشته‏هاى بسيار دادند و خسارتهاى فراوان را تحمل كردند تا از تسليم شدن در قبال دعوت جديد تن زنند، اگر وعده‏هاى صريح و روشنى در نصوص توراتى و انجيلى عصر بعثت نبود سهل‏ترين راه آن بود كه به‏جاى اين همه ترفند و تلاش، ضمن انكار، از پيامبر بخواهند در نسخه كتب مقدس، شواهد موجود را نشان دهد تا با محرز شدن فقدان آن، عدم صحت ادعاى او برملا و ديگران نيز قانع بشوند اما چنين نكردند.

2. به‏دليل نكته فوق بود كه بسيارى از يهوديان و نصرانيان ادعاى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پذيرفتند و به آن حضرت ايمان آوردند، مسلمانان عصر بعثت و صدر، همان مردم اهل كتاب و گاه بت‏پرستان پيشين بودند كه به نبوت رسول اسلام و وحيانيت قرآن اذعان كرده مسلمان شده بودند؛ اقبال و اذعان شاهدان ميليونى معاصران نبوت و نزول به وحيانيت قرآن، به حد و به‏نحوى است كه به لحاظ عقلايى، موجب وثاقت و اطمينان مى‏گردد.

3. چنان‏كه در جاى خود، بحث مبسوط و ممتّع صورت بسته است، قرآن از جهات گوناگون از جمله از نظر لفظى و ادبى، هنرى، علمى و اتقان آموزه‏ها، دقت در طرح معارف علمى، انباء از گذشته، اخبار غيبى، پيشگويى‏هاى تاريخى و ... اعجازآميز است، از اين‏رو به تحدى با مدعيان هماوردى و منكران وحيانيت و حقانيت خود پرداخته و تاريخ نيز تفوق و توفيق قرآن در اين تحدى و شكست منكران و ناكامى مدعيان را ثبت كرده است و اين واقعيت تاريخى نشان‏دهنده هويت ماورايى اين سند مقدس است.

4. براى تاييد هويت ماورايى، به تفاوت سبك و سياق بيانى و معنايى قرآن با مكاتيب و مكاتب بشرى پيش و پس از آن نيز مى‏توان تمسك كرد.

كمااين‏كه اذعان قولى و فعلى پيامبر امين و معصوم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر وحيانيت قرآن نيز كه امانت و صداقت او براى همه حتا كافران و عصمت او براى مؤمنان محرز است مى‏تواند مويد ديگرى براى اثبات هويت ماورايى اين عطيّه الاهى باشد.

ج. برايند و برونداد نهاد وحيانيت

يك سلسله تبعات معرفت شناختى و روش شناختى، بر وحيانيت قرآن، مترتب است، از جمله:

1. واقع نمايى گزاره‏هاى قرآنى، زيرا واقع‏نانمايى با خطاناپذيرى سازگار نمى‏افتد،

2. مرجعيت و حجيّت دينى (لازم الاتباع بودن) قرآن،

3. تقدم دلالت قرآنى بر ساير دوالّ دينى، زيرا باتوجه به عصمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مقام تلقى و تعبير وحى، قرآن مستقيم‏ترين و مطمئن‏ترين راه تماس خدا با انسان است و در قياس با دوال ديگر از قبيل سنت قولى و سنت فعلى، عقل و ... موجب ايقان افزون‏تر است و حجيت دينى ساير مدارك به دلالت قرآنى احراز مى‏شود.

4. بايستگى التزام به قواعد و ضوابط ويژه در فهم قرآن (علاوه بر قواعد عام فهم متون عقلايى) و ممنوعيت كاربرد روش‏هاى اصطيادى (تفسير به رأى) براى شرح مرادات الهى.

5. لزوم احراز صفات و صلاحيت‏هاى خاص از سوى مفسّر قرآن، از قبيل:

5/1. بصيرت مفسر به هويت قدسى و الاهى قرآن،

5/2. طهارت و تقوى (التزام به علم و عقيده حاصل از فهم)،

5/3. راسخيت در علم،

5/4. ...

نهاد دوم: هدايتْ مآلى قرآن

أ. تحليل هدايتْ مآلى (باتوجه به ماهيت و مراتب هدايت)

هدايت، در لغت عبارت است از دلالت و راه نمودن از سر لطف؛ واژه هُدى و هدايت، در اصل به يك معنا است امّا كلمه «هُدى» در قرآن براى هدايت الاهى به كار مى‏رود.

اِنَّ هُدىاللّه‏ِ هُوالْهُدى (البقره (2): 12).

هدايت را مى‏توان سير و صيرورت خلق به سمت كمال منظور خالق متعال تعبير كرد؛ هدايت داراى شش قسم يا مرتبه به ترتيب زير است:

1. هدايت تكوينى، كه مراد از آن، غرايز و طبايع تعبيه شده در طبيعت و بُعد مُلكى مخلوقات است و آيات زير به اين قسم اشاره دارد.

رَبُّنا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَى‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (طه (20): 5).

وَ اَوْحى رَبُّك اِلى النَحْل اَنِ اتَّخَدى مِنَ الجِبال بيوتا ... (النحل (16): 68).

2. هدايت فطري، كه به هدايت برخاسته از فطرت ملكوتى مخلوقات مكلف اطلاق مى‏شود و در آيه زير بدان اشاره شده است:

وَتفْسٍ وَ ما سوّاها فَاَلْهَمَها فُجوَرَها وَ تَقْواها (الشمس (91): 8).

3. هدايت عقلى، كه با ره‏يافتن به معرفت و معيشت به مدد خرد غيرمشوب صورت مى‏بندد و در آياتى نظير آيه زير از آن سخن رفته است:

اَفَلَمْ يَسيروُا فِى‏الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُم قلوُبٌ يَعْقِلُون بِها اَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَاَنّها لا تَعْمَى الأبْصارُ و لكن تَعْمَى الْقُلوبُ الَّتى فِى‏الصُّدور (الحج (22): 46).

4. هدايت وحيانى، كه رهيابى از رهگذر رهنمودهاى منزّل به انبياء رخ مى‏دهد و در آيات زير بدان تصريح شده است:

وَ جَعَلناهُم اَئمَّةً يَهْدون باَمْرنا وَ اوحينا اِلَيْهم فِعْلَ الخيراتَ (الانبياء (21) :73).

وَ جَعلْنا مِنْهُم اَئِمَّةً يَهْدوُنَ بِاَمْرِنا (السجده (32): 24).

وَ اِنَّكَ لَتَهْتَدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (الشورى (42): 52).

وَ لِكُلِّ قِومٍ هاد (الرعد (13): 7).

5. هدايت افاضى، مراد ما از آن هدايت مضاعف و تكميلى است كه در پى پذيرش مراتب پيشين هدايت به‏ويژه هدايت وحيانى، نصيب مهتدى (فرد هدايت‏پذير) مى‏شود، آيات زير به اين قسم اشاره دارد:

وَالّذينَ اهْتَدَوا زادَهُم هُدىَ (محمّد (47): 17).

وَ مَنْ يُؤمِنْ بِاللّه‏ِ يَهْدِ قَلْبَه (التغابن (64): 11).

اِنَّ الّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوا الصّالحاتِ يَهْديهِم رَبُّهم بِايمانِهِمْ (يونس (10): 9).

وَالّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْدينَّهم سُبُلَنا (العنكبوت (29): 69).

وَ يَزيدُاللّه‏ُ الّذينَ اهْتَدوا هُدىً (مريم (19): 76).

فَهَدى اللّه‏ُ الّذينَ آمَنوا (البقره (2): 213).

وَاللّه‏ُ لا يَهْدى الْقَوْمَ الظّالمين (البقره (2): 258).

اِنَّكَ لا تَهْدى مَن احْبَبْتَ وَلكنَّ اللّه‏َ يَهْدى مَنْ يَشاء (القصص (28): 56).

ذلكَ بِانَّهُم اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنيا عَلَى الاخِرَةِ وَ انّ اللّه‏َ لا يَهْدى الْقَوْمَ الكافِرينَ (النحل (16): 107).

6. هدايت اشراقى، كه به راهنمايى الهامى باطنى كه نصيب آدمى مى‏گردد اطلاق مى‏كنيم و در آيات زير از آن سخن به ميان آمده است:

وَ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّ مُوسى اَنْ اَرْضِعيهِ ... (القصص (28) :7).

وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَيْكَ مَرَّةً‏اُخْرى اِذْ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّكَ ما يُوحى (طه (20) :38).

چند نكته و تذكار

1. هدايت‏هاى شش‏گانه، جز قسم اوّل (تكوينى) و ششم (اشراقى) به نحو طولى بر همديگر مترتب‏اند، زيرا تا قسم دوم حاصل نيامده باشد و مكلف به آن ملتزم نشده باشد ساير اقسام حاصل نخواهد آمد و همين‏گونه است نسبت قسم سوم به چهارم و پنجم و نيز نسبت قسم چهارم به قسم پنجم.

هدايت افاضى، تحت مشيت الاهى صورت مى‏بندد. و هر جا در قرآن، امكان هدايت جز از سوى خدا، سلب مى‏شود، همان قسم پنجم مراد است.

كَيْفَ يَهْدِى اللّهُ قَوْما كَفَروا بَعْدِ ايْمانِهِم وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسوُلَ حَقٌّ وَ جائَهُمُ البَيِّناتُ وَ اللّه‏ُ لايَهْدى الْقَوْمَ الظّالِمينَ (آل عمران (3): 86).

ذلِك بِأنَّهُمْ آمَنوُا ثُّمَ كَفَروُا فَطُبِعَ عَلى قلوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهون (المنافقون (63): 3).

2. مى‏توان هدايت (معطوف به انسان) را به دو قسم «ناخودآگاهانه غير ارادى» كه به كمال اول و ثانى اطلاق مى‏شود (قسم يكم و پنجم و ششم)، و «خودآگاه ارادى» (قسم دوم، سوم و چهارم) تقسيم كرد؛ متعلَّقِ هدايتِ ارادى فعل خالق است لذا «ايصال الى المطلوب» است و تخلف نمى‏پذيرد:

اَلا لَه الْخَلْقُ وَالْأمْر (اعراف/7: 54) اَلّذى خَلَقَنى فَهُوَ يَهْدين (شعرا (26): 78).

متعلَّق هدايت ارادى، فعل خلق است و متأثر از حسن اختيار و سوء اختيار آدمى است ـ هر چند با واسطه؛ از اين‏رو اين قسم، تنها ارائه طريق به شمار مى‏رود و امكان تخطى و تخلف از آن وجود دارد:

اِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكرا وَ اِمّا كَفوُرا (انسان (72): 3).

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ (بلد (90):10).

3. از حيث ديگر مى‏توان هدايت معطوف به آدمى را به هدايت ابتدايى و هدايت اهتدايى تقسيم كرد؛ برخى مراتب نسبت به مرتبه پيش از خود اهتدايى است، يعنى نتيجه هدايت‏پذيرى در رتبه پيش از خود است:

وَ يَزيدُ اللّه‏ُ الَّذينَ اهْتَدَوا هُدىً (مريم (19): 76).

وَ الّذينَ اهْتَدَوا زادَهُم هُدىً (محمد (47): 17).

وَ الّذينَ آمَنوُا زادَهُمْ هُدىً آتاهُمْ تَقْواهُمْ (محمد (47): 17).

4. چون هدايت، صيرورت است، استدامه خلقت (و خلق مدام) قلمداد مى‏شود، لهذا هر چيزى كه در خلقت خود محتاج به غير است در هدايت و صيرورت نيز محتاج مى‏باشد، از اين رو همه هدايت‏ها بايد به هادى بالذات منتهى شود و الا ضلالت خواهد بود:

اِنَّ هُدىاللّه‏ هُوالهُدى (البقره (2): 120).

لهذا مى‏توان هدايت و (هادى) را به دو قسم 1. «بالذات» و «بلاواسطه»، 2. بالتبع و بالواسطه، تقسيم كرد:

وَلكن جَعَلْناهُ نُورا نَهدى بِهِ مَنْ نَشاء مِن عِبادِنا وَ اِنَّكَ لَتَهْتَدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (شورى (42): 52).

5. قرآن عهده‏دار هدايت وحيانى (قسم چهارم) است، زيرا سند نبوت رسول‏اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه غايت رسالتش هدايت بشريت است:

الم. ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلمُتَّقينَ (البقره (2): 1).

هذا بَصائِرٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً و رحمةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الأعراف (7): 23).

يا اَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ شِفَآءٌ لِّمَا فىِ الصُّدُورِ وِ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (يونس (10): 57).

وَ مَآ أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ اِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفوُاْ فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (نحل (16): 64).

وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فىِ كُلِّ اُمَّةٍ شَهِيدا عَلَيْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وِ جِئْنَابِكَ شَهِيدا عَلَى هَؤلَآءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ تِبْيَنا لِّكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمَينَ (النحل (16): 89).

تَنزِيلُ الْكِتَْبِ مِنَ اللهِ الْعَزِيزِالْحَكيمِ (جاثيه (45): 2).

و ... براى افراد خاصى كه از صلاحيت‏ها و مرتبه وجودى متعالى برخوردارند، قرآن مى‏تواند واسطه هدايت افاضى (قسم پنجم) قرار گيرد.

ب. ادلّه و مويّدات هدايتْ مآلى

1. قرآن سند اصلى نبوت و مشتمل بر امهات مدعيات پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، اگر هدايت‏گر نباشد، دست رسول از حجت، تهى و رسالت وى بيهوده خواهد شد.

2. خداوند در ضمن آيات فراوان به هدايت مآل بودن قرآن، تصريح فرموده است، همچنين قرآن در آيات بسيارى به اسما و اوصافى از قبيل برهان، نور، بينة، هدى، فرقان، قول فصل، مبين، بصائر و ... مسمى و موصوف گشته كه به وضوح بر هدايت نمون بودن آن دلالت مى‏كند.

يَا ايّها النّاسُ قَد جائَكمْ بُرهانٌ مِنْ رَبّكُم و اَنْزلْنا اِليكُم نورٌ فَقَدْ جائَكُم بَيِّنةٌ مِنْ ربِّكُم وَ هُدىً (الأنعام (6): 157).

تَبارَكَ الّذى نَزَّل الفُرقانَ على عَبدِهِ ليكُون لِلْعالمينَ نذيرا اِنَّهُ لَقوَلٌ فَصْلٌ وَ ما هوَ بالهَزْلِ (الطارق (86): 13 و 14).

وَلكن جَعَلْناهُ نُورا نَهدى بِهِ (الشورى (42): 52).

مِنَ اللّه‏ِ نورٌ و كتابٌ مُبينٌ (المائده (5): 15).

هذا بَصائِرٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً و رحمةً لِقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الاعراف (7): 203).

3. در احاديث (سنت قولى) معصومين، بر هدايتگرى قرآن شواهد فراوانى وجود دارد.

4. سنت فعلى معصومين نيز در معامله با قرآن، به وضوح بر هدايت مآلى آن تأكيد مى‏ورزد.

ج. برآيند و برونداد نهاد هدايت مآلى

برخى از پيامدهاى معرفت‏شناختى و روش‏شناختى بر ساخته بر نهاد «هدايتْ مآلى» به شرح زير است:

1. معنى‏دارى قضاياى مندرج در قرآن، زيرا اگر گزاره‏هاى قرآنى معنادار نباشد هدايت‏گرى ممكن نخواهد بود.

آياتى چون:

وَاللّه‏ُ يَقُولُ الحَقَّ وَ هُوَ يَهدِى السَّبيل (الاحزاب (33): 4).

اِنَّ هذَا القُرانَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ المؤمِنينَ الّذين لا يُؤمِنُونَ بِالاخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُم عَذابا اَليما (الاسراء (17): 9).

نيز مؤيد اين مدعا است.

2. خطاناپذيرى قرآن و نزاهت آن از اغراء و اغواء، زيرا هادى بايد خود مهتدى باشد، آيات زير نيز مويد اين اصل است:

مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى (النجم (53): 2).

قُلْ هَلْ مِن شُرِكَآئِكُم مَّن يِهْدِى اِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّه‏ُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى اِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّيَهِدِّى اِلّآ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُموُنَ (يونس (10): 35).

لاَّ يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فصّلت (41): 42).

3. فهم‏پذيرى قرآن:

خُشَّعا أَبْصَرُهُمْ يَخْرُجوُنَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ (القمر (54): 7).

4. حجيّت دلالت‏هاى قرآنى.

5. روشن شدن رويكرد و كاركرد مطالب غيرتشريعى و غيرعقيدتى مذكور در قرآن (به تعبير ديگر انكشاف علت و جهت طرح مباحثى از قبيل قصص و تاريخ، معارف علمى و ... در آيات).

6. جامعيت و جاودانگى تعاليم قرآن:

وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ تِبْينا لِّكُلِّ شَىْ‏ءٍ وِ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (النحل (16): 89).

7. لزوم كاربرد قواعد محاوره‏اى عقلايى فهم متون، در تفسير قرآن، زيرا مخاطب و متعلق هدايت الاهى عقلايند، از اين‏رو قطعا خداوند به زبان محاوره عقلايى با آنان سخن گفته است پس بايد قواعد فهم خطاب عقلايى در فهم قرآن نيز به‏كار گرفته شود. (در اين خصوص ذيل نهاد سوم بيش‏تر توضيح خواهيم داد).

نهاد سوم: هويت عقلايى ساخت عمومى زبان قرآن

أ. تحليل هويت زبان قرآن

مراد از هويت زبان قرآن، نوع كارساخت ارتباطى و دلالى واژگان، عبارتها و جمله‏ها نيز كل متن آن است در مقام مواجهه با مخاطبان خود.

به نظر ما، لايه عام خطابات قرآنى ضمن اشتمال زبان قرآن بر كارساخت‏هاى ويژه به جهت وحيانى و فرابشرى بودن آن ـ از همان ساخت و سياق لسان محاوره‏اى عقلايى پيروى كرده است ـ قرآن نيز خود اين نظريه را تاييد مى‏كند.

هذابَلاغٌ للِنّاسِ وَ لِيُنْذَروُا بِهِ وَ لِيَعْلَموُا اَنَّما هُوَ اِلآهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ اوُلوُا الْأَلْبابِ (ابراهيم (14): 52).

مجموعه نظريه‏هاى مطرح در زمينه زبان دين به پنج رويكرد كلان قابل تقسيم و طبقه‏بندى است:

يك. رويكرد پوزيتيويستى (بى‏معناانگارى زبان دين)

اين نظريه چنين تبيين مى‏شود:

1. هستى منحصر در وجودات مادى است،

2. روش آزمون صحت و سقم گزاره‏ها، منحصر به روش تجربى است،

3. گزاره‏هاى دينى، فلسفى، اخلاقى، عرفانى، قابليت آزمون تجربى ندارند،

ـ پس گزاره‏هاى دينى و... معنادار و واقع نما نيستند.

دو. رويكرد كاركردگرا

اين رويكرد مشتمل بر نظرها و نظريه‏هاى متنوعى است كه وجه اشتراك آن‏ها تاكيد بر كاركرد داشتن زبان دين، هرچند بدون واقع‏نمايى و حكايت‏گرى است.

سه. رويكرد نمادين‏انگارى

عوامل زير موجب تكوين نظريه‏هاى واقع‏نانما و مجازى‏انگارى زبان دين در روزگار ما است:

1. نارسايى و قابل توجيه نبودن برخى مفاهيم دينى مانند تثليث، تجسّد، و ...، در ديانت رايج غربى،

2. تهافت‏هاى درونى برخى متون مربوط به اديان كهن و بشر ساخته يا تحريف شده،

3. تعارض مدعيات برخى متون محرّف با علم،

4. دين‏انگارى اسطوره‏ها و دينگونه‏ها كه گاه مشتمل بر زبان نمادين‏اند،

5. سيطره حس‏گرايى و پوزيتيويسم پنهان از سويى و عدم امكان توجيه تجربى برخى مفاهيم دينى از ديگرسو، و در نتيجه فروكاستن دين به نوعى تجربه باطنى شخصى در غرب معاصر،

در جهان اسلام نيز برخى عوامل در طرح ديدگاههاى مجازانگارى موثر بوده، از جمله:

1. وجود پاره‏اى تمثيلات و تشبيهات در آيات و روايات،

2. درك‏ناپذيرى يا ديرباب بودن معانى پاره‏اى گزاره‏ها مانند:

حضور همه‏جايى حق:

وَ لِلِّهِ الْمَشْرِقُ وِالْمَغْرِبُ فَأَيْنََما تُوِلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ‏اللّه‏ِ اِنَّ اللّه‏َ واسِعٌ عَليِمٌ (بقره (2): 115).

گفت و شنود خدا با فرشتگان و خلقت و خلافت آدم: وَ اِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلئِكَةِ اِنّى جَاعِلٌ فىِ‏الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالوُا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ اِنّى اَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَموُنَ (بقره (2): 30).

وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمِلئِكَةِ‏اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليِسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنِ الْكفِرِينَ (بقره (2): 34).

عرض امانت به انسان:

اِنّا عَرَضْنا الْأَمانةَ عَلَى السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَاَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَاشْفَقْنَ مَنها وَ حَمَلَها الْاِنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلوما جَهُولاً (الاحزاب (33): 72).

ذر و ميثاق:

وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالوُا بَلَى شَهِدْنآ أَن تَقُولوُا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هَذا غافِلين (اعراف (7): 172).

3. تعطيل اجتهاد و منع عقل از ورود در فرايند فهم دين، در ميان برخى فرق اسلامى مانند اهل حديث سنى و اخباريون شيعه،

4. ظهور و گسترش صوفيه و باطنيه ميان مسلمانان.

چهار. رويكرد ويژه‏انگارى زبان قرآن

برخى بر اين باورند كه، زبان قرآن از سنخ گونه‏هاى شناخته شده نيست بلكه زبان ويژه‏اى است، چنان‏كه برخى ديگر پنداشته‏اند زبان قرآن، زبان تلفيقى است و گونه‏هاى مختلف زبانى را براى وصول به مقاصد خود استخدام كرده است؛ منشأ چنين انگاره‏هايى، اشتمال زبان قرآن بر كار ساخت‏هاى ويژه فرابشرى و احيانا بهره‏بردارى قرآن از ساير ساخت و سياق‏هاى زبانى ـ عنداللزوم ـ است. بايد توجه داشت كه ملاك طبقه‏بندى زبانها، وجه غالب ساختار زبان است و وجه غالب زبان قرآن، داراى سياق عقلايى است و در زبان متعارف عقلا نيز گاه از رمز يا زبان عرف خاص و صنايع ادبى استفاده مى‏شود.

پنج. نظريه مختار

چنان‏كه اشارت شد لايه عام خطابات قرآنى از همان ساخت و سياق لسان محاوره و مفاهمه عقلايى پيروى كرده، هر چند زبان قرآن داراى كارساخت‏هاى ويژه‏اى نيز مى‏باشد كه مقتضاى ماورايى و فراتاريخى و فرااقليمى بودن آن است. حسن نظريه مختار نزديك ساختن پاره‏اى از آراى مشهور در ميان متفكران مسلمان و همچنين جمع ميان متعارف‏انگارى و اذعان به امتيازات فرابشرى زبان قرآن است.

درخور ذكر است كه نظريه‏هاى بى‏معناانگارى و كاركردگرا، در ادبيات دينى اسلامى، سابقه‏اى ندارد. و نمادين انگاشتن زبان قرآن يا ويژه‏انگارى ساخت زبانى متون مقدس (و گاه نامفهوم‏پندارى آن) از سوى برخى اشخاص يا فرق اسلامى مطرح شده است.

ب. ادلّه و مؤيّدات نظريه مختار

1. رجوع به وجدان:

هر چند برخى مدعيات نظريه‏هاى رقيب و شواهد آن، فقط به نحو قضيه موجبه جزئيه ممكن است صادق باشد اما قابل درك بودن بخش عمده متون دينى را به وضوح وجدانى مى‏يابيم.

2. ادله عقلى و كلامى:

2/1. دليل يكم:

1. چون قرآن (و نيز ساير متون اسلامى) براى هدايت آدمى به مقصد مقصود حق نازل شده، از بى‏معنايى يا غيرمعرفت‏زايى يا واقع‏نانمايى آن نقض غرض و لغويت لازم مى‏آيد،

2. فعل و قول لغو بر حكيم متعال قبيح است،

پس قرآن به لسانى عامه‏فهم كه همان شيوه عقلايى محاوره است نازل گشته است.

2/2. دليل دوم:

1. بى‏ترديد، بر رفتار و گفتار آدمى عقاب و ثواب مترتب است،

2. اگر مشيت تشريعى الاهى به نحو معقول و زودياب بيان نشده باشد، بيان امر و نهى او به عباد واصل نمى‏گردد،

3. عقاب بلابيان، قبيح است،

4. قبيح از ساحت سبحانى بدور است.

ـ پس زبان متون دينى عامه فهم و عقلايى است.

2/3. براى اثبات هويت عقلايى زبان قرآن، به «عدل الهى» و «رحمت ربوبى» «قاعده لطف» نيز مى‏توان تمسك كرد؛ زيرا ديرياب يا بى‏معنايى گزاره‏هاى دينى خلاف عدل و رحمت و لطف است.

3. شواهد قرآنى نظريه مختار

3/1. آياتى از قبيل موارد زير، واقع‏نانمايى زبان قرآن را مردود مى‏داند:

لا يأتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِن خَلْفِهِ (قصص (28): 42).

وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَل (اسراء (17): 5).

ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الغَيْبِ نُوحيهِ اِلَيْكَ (آل‏عمران (3): 44).

اِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (الطارق (86): 14).

3/2. در آيات فراوان، هدف‏هايى چون هدايت، (مانند آياتى كه در ذيل نهاد هدايت مآلى مذكور افتاد):

تذكر و غفلت‏زدايى: مانند:

وَ لَقَدْ يَسِّرْنَاالْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ (القمر (54): 17، 22، 32 و 40).

و خردورزى و معرفت، مانند:

اِنَّا أَنزَلْناهُ قُرْانَا عَرَبِيّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون (يوسف / 12:2)، اِنّا جَعَلْناه قرآنا عَرَبيّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلونَ (زخرف (43): 3).

غايت و كاركرد دين و وحى قلمداد شده است. آيا با زبان ناواقع‏نما اين غايات دست يا فتنى است؟

3/3. آياتى از قبيل موارد زير، انگاره رمزى، اسطوره‏اى و شعرگونگى زبان قرآن را ابطال مى‏كند:

اَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَ بَّصُ بِهِ رَيْبٌ الْمَنُونِ (الطور (52): 30).

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنْبغى له (يس (36): 69).

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ اِلَيْكَ... يَقُولُ الَّذينَ كَفَروا اِنْ هذا اِلاّ أساطيرُ الْأَوَّلينَ (الانعام (6): 25).

وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ اياتُنا قالوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا ِانْ هذا ِالاّ اَساطِيرُ الاَوَلين (الانفال (8): 31).

وَ اِذَا قِيلَ لَهُمْ مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوآا أَساطِيرُ الْأَوَّلِين (النحل (16): 24).

وَ قَالُوآا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (الفرقان (25): 5).

لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ اِنْ هَذآ اِلّآ أَسَطِيرُ الْأَوَّليِن (النمل (27): 68).

اِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَاياتُنا قَالَ أَساطِيرُالْأَوَّلين (القلم (68): 15).

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلمُكذِّبِين...؛ اِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّليِن (المطففين (83): 10 ـ 13).

3/4. اوصاف و اسامى اطلاق شده بر قرآن، همه از رسانايى و وضوح و در نتيجه واقع‏نمايى كلام الاهى حكايت مى‏كند، اوصافى مانند: بيّنه و هدى:

أَوْ تَقوُلوُا لَوْ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَيْنَاالْكِتابُ لَكُنّآ أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَآءَكُم بَيَّنَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِاياتِ‏اللّه‏ُ ... (الانعام (6): 157).

و نور و مبين:

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جَآءَكُمْ رَسوُلُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرا ممَّا كُنتُمْ تُخْفوُنَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفوُا عَن كَثِيرٌ قَدْ جَآءَكُمْ مِنَ‏اللّه‏ِ نوُرٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ (المائده (5): 15).

بصائر:

وَ اِذَا لَمْ‏تَأْتِهمْ بِاياتٍ قَالوُا لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ اِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يوُحَى اِلَىَّ مِن رَّبِّى هذا بَصآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمةٌ لِّقَوْمٍ يُؤمِنُونَ (الاعراف (7): 203).

بيان:

هَذا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِين (آل عمران (3): 138).

تبيان:

وَ يَوْمئذ نَبْعَثة فىِ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدا عَلَيْهِمْ مِّن أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَابِكَ شَهِيدا عَلَى هَؤُلآءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْينا لِّكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (النحل (16): 89).

فرقان:

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِىآ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ‏الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ (البقره (2): 185).

وَ أنْزَلَ الْفُرْقَانَ انَّ الَّذِينَ كَفَروُا بِاياتِ اللّه‏ِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ اللّه‏ُ عَزِيزٌ ذوُانْتِقَام (آل عمران (3): 4).

تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكوُنَ لِلْعالَمِينَ نَذِيرا (الفرقان (25): 1).

بلاغ:

هَذا بَلاغٌ لِّلنَّاسِ وَ لِيُنذَروُاْ بِهِ وَ لِيَعْلَموُآا أَنَّمَا هُوَ اِلَهٌ وَحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُوْلوُالْأَلْبَب (ابراهيم (14): 52).

تذكره:

اِلاَّ تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى (طه (20): 30؛ الحاقه (61):48).

ذكر:

اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرِ وَ اِنَّا لَهُ لَحَفِظُون (الحجر (15): 9).

وَ أَنْزَلْنَآ اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ للنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرون (النحل (16): 44).

آسان:

وَ لَقَد يَسَّرْنَا الْقُرآنَ لِلذِّكْرز فَهَلْ مِن مَّدَّكِرٍ (القمر (54): 17).

و اوصاف بسيار ديگر.

4. در سنت قولى (اقوال معصومان)

در سنت قولى (اقوال معصومان) نيز شواهد متقن فراوانى بر تاييد نظريه مختار وجود دارد، از جمله:

4/1. روايات عرض على الكتاب: روايات بسيارى كه براى بازشناخت سره از ناسره، به سنجش اخبار وارده با قرآن، از طريق عرضه آن‏ها به آيات، امر مى‏فرمايد. مانند:

ـ امام صادق عليه‏السلام :

خَطَبَ النّبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بِمنى فَقالَ: اَيُّها النّاسُ ما جَائَكُم عَنّى يُوافِقُ كِتابَ‏اللّه‏ِ فَأَنَا قُلْتُه وَ ما جائَكُمْ يُخالِفُ كتابَ‏اللّه‏ِ فَلَمْ اَقُلْهُ (وسايل، ج 18:79).

ـ امام رضا عليه‏السلام :

فَما وَرَدَ عَلَيكُم مِن خَبَرَيْنِ مُختَلِفَيْن فَاَعْرِضوُهما عَلى كتابِ اللّه‏ِ فَما كانَ فى كِتابِ اللّه‏ِ مُوجودا حَلالاً اَوْ حَراما فَاتّبِعوا ما وافَقَ الْكتابَ وَ مالَمْ يَكُنْ فى الْكِتابِ فَاَعرِضوُه عَلى سُنَنِ النَّبىِ (عيون اخبار الرضا، ج 2: 20).

ـ امام صادق عليه‏السلام عَن ابيه عَن جدِّه علىّ عليه‏السلام :

اِنَّ عَلى كُلِّ حَقِّ حَقيقَتِهِ و عَلى كُلِّ صَوابٍ نورا، فَما وافَقَ كتابَ اللّهِ فَخُذوهُ و ما خالَفَ كتابَ اللّه‏ِ فَدَعُوُه (صدوق، الأمالى: 367 و مجلسى، بحار: ج 2، ص 227).

ـ امام هادى عليه‏السلام :

فاِذا وَرَدَ حقايقُ الأخبارِ وَ الَْتمَسَتْ شَواهِدَها مِنَ التَّنْزيلِ فَوُجِد لَها موافقا و عَلَيْه دليلاً كانَ الْأِقتداءُ بِها فَرْضا لايَتَعَدّاهُ اِلاّ اَهلُ العِنادِ ... (تحف العقول: 343).

ـ امام صادق عليه‏السلام :

اذا وَرَدَ عليكُم حديثانِ مختلفانِ فَاَعْرِضوهما عَلى كتابِ اللّهِ فما وافَقَ كتابَ اللهِ فَخُذوه و ما خالَفَ كِتابَ اللّه‏ِ فَرُدُّوهُ ... (وسائل، ج 18: 84).

ـ امام صادق عليه‏السلام :

يَنْظُرُ فما وافَقَ حُكْمُهُ حكَم الكتابِ وَالسُّنّةِ و خالَفَ العامّهَ فَيُؤخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ ما خالَفَ الْكتابَ والسُّنَّةَ و وافَقَ العامه (وسائل، 18: 75).

اين احاديث، دلالت دارد كه زبان قرآن عامه‏فهم است و ظواهر آن حجت است، از اين‏رو حتا صحت سنت نيز بايد بدانها سنجيده شود.

4/2. حديث الثقلين: كه متواتر قطعى است به صراحت بر فهم‏پذيرى زبان قرآن براى همه اقطار و اقشار دلالت مى‏كند:

اِنّى تاركٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتابَ اللّه‏ِ وَ عِتْرَتى اهلَ بَيْتى ما اِن تَمَسَّكتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا اَبدا (بحار، ج 2، ص 226).

4/3. در احاديث بى‏شمارى امر به رجوع به قرآن و استنطاق و استفسار از آن وارد شده است، از جمله، خطبه غدير:

مَعاشِرَالنّاسِ تَدَبَّروُا الْقُرآنَ، وَ اِفْهَمُوا آياتِه وَانْظُروُا اِلى مُحكماتهٍ وَ لا تَتَّبِعوُا مُتشابِهَهُ ... (الاحتجاج، ج 1، 60).

وَاعلَموُا اَنَّ هذا الْقُرْآنَ هُوَ الناصِحُ الّذى لا يَغِشُّ وَالهادِى الّذى لا يُضِلُّ والمحدِّثُ الذى لا يَكذِب و ما جالَسَ هذا القرآنَ اَحدٌ اِلاَ قامَ عَنْهُ بِزِيادةٍ اَوْ نَقيصَةٍ ... (نهج البلاغه، صالح: ص 252، خطبه 176).

وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرآنِ وَ اِسْتَنْصِحْهُ وَ اَحِلَّ حَلالَهُ وَ حَرِّمْ حَرامَهُ ... (نهج البلاغه، ص 459، نامه 69).

برخى روايات، تصريح به فصاحت لسان قرآن دارد:

وَ كتاب اللهِ بَيْنَ أظْهِركم ناطِقٌ لا يعيا لسانُهُ (نهج البلاغه، خطبه 133).

فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زاجَرٌ وَ صامِتٌ ناطِقٌ، حُجّةُ اللّه‏ِ عَلى خَلْقِهِ ... (نهج البلاغه، خطبه 183).

5. سنت فعلى

براى اثبات مدعا، به سيره حضرات معصوم نيز مى‏توان تمسك كرد، در منابع حديثى و سيروى، فقهى و تفسيرى، نمونه‏ها و شواهد بى شمارى مى‏شود سراغ گرفت. براى نمونه مى‏توان به استدلال امام صادق عليه‏السلام به ظاهر براى مسح جبيره استناد كرد، با اين عبارت كه: «اِنَّ هذا و شِبْهَهُ يُعْرَف مِن كِتابِ اللّهِ» (تهذيب الأحكام، ج 1، ح 1097).

چنان‏كه مذكور افتاد، به‏رغم ساخت محاوره‏اى زبان دين، قرآن از كاربرد صنايع ادبى، مجاز و استعاره احتراز نكرده، همچنين قرآن مشتمل بر مفاهيم ديرياب بسيارى است، نيز روايات بسيارى براى قرآن ظهر و بطن قائل است، از اين‏رو معتقديم به‏رغم آن‏كه بخش غالب زبان قرآن، داراى ساخت عقلايى است، كلام خدا مشتمل بر كار ساخت‏هاى ويژه‏اى است كه آن‏را از سخن متعارف بشرى ممتاز مى‏سازد؛ از باب نمونه به برخى شواهدى كه مويد ويژگى‏هاى فوق است اشاره مى‏كنيم:

نمونه‏هايى از تعبيرات استعارى در قرآن

اَنْزَلُ مِنَ السَّماءِ ماءً سَالَتْ اَوْديةً بِقَدرِها ... (الرّعد (13): 17).

وَ لا تَكوُنوُا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثا ... (النحل (16): 92).

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغلُولَةً اِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلوُما مَحْسُورا (الاسراء (17): 29).

... بَلْ يَداهُ مَلْبسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ (المائده (5): 14 و 64).

الى كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِيُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ (ابراهيم (14): 1).

وَ مَنْ كانِ فى هذِه اَعْمى فَهُوَ فىِ الْأَخِرَةِ اَعْمى وَ اَضَلُّ سَبيلاً (الاسراء (17): 72).

اَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّه‏ُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِبَّةً كَشَجَرَةٍ طيِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِى‏السَّماءِ * تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حنْنٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللّه‏ُ الْأَمْثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (ابراهيم (14): 24 و 25).

نمونه‏هايى از مفاهيم ويژه و ديرياب

ـ آفرينش آسمان‏ها در شش روز:

اِنَّ رَبَّكُمُ اللّه‏ُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ فى سَتَّةِ أَيّام (الاعراف (7): 54).

دَعوئهُم فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فَيها سَلامٌ وَ اخِرُ دَعْوئهُم اَنِ‏الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِ العالَمين (يونس (10): 3).

وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وِالْأَرْضَ فىِ سَتَةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ لَيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ اِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مَن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اِنْ هَذآ اِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ (هود (11): 7).

وَ اِذَا قِيَل لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنُ قَالوُا وَ مَا الرَّحْمَنُ أَنسْجُدُ لِمَا تِأْمُرُنَا وَ زَادَهُمْ نُفُورا (الفرقان (25): 59).

اللّه‏ُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فىِ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُم مِن دُونِهِ مِن وِلىٍّ وَ لاَ شَفِيعٍ اَفَلاَ تَتَذَكَّروُنَ (السجده (32): 4).

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَواتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فىِ سِتَةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ (ق (50): 38).

هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فىِ سِتَةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجَ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مَنَ السَّمَآءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللّه‏ُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (الحديد (57): 4).

ـ يوم، معادل پنجاه هزار سال:

تَعْرُجُ الْمَلَئآكَةُ وَ الرُّوحُ اِلَيْهِ فىِ يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (المعارج (70) :4).

ـ خلق و هبوط شيطان:

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (الاعراف (7): 12).

ـ نفخ صور:

فَاِذَا نُفِخَ فىِ‏الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ (الحاقة (69): 13).

ـ اِسْتواءِ بر عرش:

ثُمَّ اسْتَوَى اِلَى السَّمَآءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعا أَوْ كَرْها قَالَتَآ أَتَيْنَا طِآئِعِينَ (فصلت (41): 11).

مالك ابن انس درخصوص اين آيه گفته است: الأستواء معلوم، والكيفية مجهولة، و الايمان به واجب، السّوال عنه بدعة!

ـ نظر به رب:

وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ، اِلَى رَبِّهَا نَاظَرَةٌ (القيامت (75): 23).

ـ خدا نور زمين و آسمانهاست:

اللّه‏ نوُرُ السَّمواتِ وَالْأَرضِ... (النور (24): 35).

ـ تسبيح جماد و ...:

تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِيهِنَّ وَ اِن مِن شَىْ‏ءٍ اِلاژ يُسَبِّحُ بَحَمْدِهِ وِ لكِن لَّاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ اِنَّهُ كَانَ حَلِيما غَفُورا (الاسراء (17): 44).

ـ سخن گفتن جهنم:

يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ (ق (50):30).

ـ سخن گفتن زمين:

يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا (الزّلزال (99): 4).

ـ سخن گفتن پوست بدن:

وَ قَالوُاْ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالوُاْ اَنَطقَنَا اللّه‏ُ الَّذِى اَنطَقَ كُلُّ شَى‏ءٍ وَ هُوَ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلِيْهِ تُرْجَعُونَ (فصلت (41): 21).

ـ سخن گفتن موران:

حَتّى اِذا أتُوا عَلى وادِ الَّنملِ قالَتْ نَمْلةٌ يا ايُّها الَّنمْلُ ادخُلُوا مَساكِنَكُمْ ... (النمل (27): 18).

ـ سخن گفتن پرندگان:

اِنّى وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُتِيَتْ مِن كُلِّ شَى‏ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ (النمل (27): 23).

نمونه‏هايى از احاديثى كه براى قرآن ظهر و بطن قائل است

ـ امام باقر عليه‏السلام :

اِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْنا وَ لِلْبَطْنِ بَطْنٌ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَ‏هْرِ ظَهْرٌ (بحار، ج 89، ص 91).

ـ امام‏صادق عليه‏السلام :

لَه ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظاهِرُهُ حُكْمٌ وَ باطِنُهُ علمٌ، ظاهِرهُ اَنيقُ وَ باطِنُهُ عَميقٌ. (بحار، ج 92، ص 17).

ـ رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

ما فى الْقُرْآنِ اِلاّ وَ لَها ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ ما فيه حَرْفٌ اِلاّ وَ لَهُ حَدَّ وَ لَهُ حدٌّ وَ لِكُلِّ حدٍّ مَطْلَعٌ (بحرانى، البرهان، 190، ص 20).

اِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْرا وَ بَطْنا وَ لِبَطْنِهِ بَطْنا اِلى سَبْعَةٍ‏اَبْطُن (تفسير صافى، مقدمه).

ـ امام صادق عليه‏السلام :

كتابُ اللّه‏ِ عَلى اَرْبَعةِ اَشياء: العبارَة و الْأشارةِ وَ اللَّطائِفِ وِ الْحَقايِقِ. فَالْعبارةُ لِلْعَوامِّ وَ الْأِشارةُ لِلْخَواصِّ وَ اللَّطائِفُ لِلْأَوْلياءِ وَالْحَقائِقُ لِلْأَنبياء (همان).

ج. برايند نظريه مختار

يك سلسله نتايج معرفتى و روش‏شناختى و نيز رويكردشناختى بر نظريه مختار، مترتب است، از جمله:

ج/1. فهم‏پذيرى قرآن،

ج/2. حجّيّت دلالات قرآنى،

ج/3. معرفت‏زايى قضاياى قرآنى،

ج/4. اصالت و غائيت كشف مراد ماتن (مبدأتعالى) در مقام تفسير قرآن،

ج/5. جريان روش‏ها و قواعد فهم متون محاوره‏اى عقلايى در مقام فهم و تفسير قرآن،

ج/6. جواز تاويل برخى آيات و امكان فهم متكامل و راهيابى به لايه‏هاى ژرف‏تر قرآن.

بررسى ساير نهادها را به شماره بعد مجله محول مى‏كنيم.

1 استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.

تاريخ دريافت: 5/6/82تاريخ تأييد: 31/6/82

/ 1