هر کلمه قرآن، می تواند باب ورود به قرآن باشد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

هر کلمه قرآن، می تواند باب ورود به قرآن باشد - نسخه متنی

محمدعلی لسانی فشارکی؛ گزارشگر: محبوبه زمانی علویجه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





هر كلمه قرآن، مي‏تواند باب ورود به قرآن باشد.

برگزاري اولين دوره كلاس‏هاي آموزشي - پژوهشي تفسير قرآن مجيد به همت جمعي از قرآن دوستان و قرآن‏پژوهان در محل تالار اجتماعات كتابخانه مركزي كرج، ما را بر آن داشته تا هر هفته با ارائه مطالب نو و آموزنده اين كلاس‏ها خود را در نيل به اهداف والاي برگزار كنندگان اين جلسات شريك گردانيم. آنچه در اين نوشتار مي‏خوانيد، علاوه بر خلاصه مطالب جلسه اول - كه در شماره 109 نشريه گلستان قرآن به چاپ رسيد - مروري بر متن دومين جلسه اين دوره آموزشي دارد كه توسط آقاي دكتر لساني ارائه شده است.

خلاصه مطالب جلسه اول:

بهره‏گيري از قرآن فقط از طريق اعتصام و اتصال دائمي به آن ممكن است و قدم اول در اين راه دريافت صحيح پيام قرآن و دستيابي به شناخت كافي نسبت به معارف اين كتاب مقدس است.

اثر بخشي روش گفت و شنود قرآني كه ما به آن تمسك جسته‏ايم بسيار بيشتر از روش‏هاي آموزشي يك سويه بوده و ما به آن سخت اطمينان داريم. اين روش برگرفته از الگوي تعاليم حضرت محمد(ص) است و هر نوع انس و برقراري ارتباط با قرآن تحت لواي چنين روشي صحيح و موءثر خواهد بود. روش مورد استفاده پيامبر(ص) و معصومين (ع) آموزش قرآن از انجام به آغاز بوده و ما اين روش را در دستور كار خويش قرار داده‏ايم كه موجب هم‏آوايي و هم‏آوازي با نحوه نزول وحي است. نكته مهم ديگر اين كه متأسفانه بسياري از ما، عادت كرده‏ايم سوره‏هاي به ظاهر كوتاه قرآن را سوره‏هاي بچه‏ها بدانيم و غيرمنصفانه‏تر و غير علمي‏تر اين كه اين ذهنيت در اغلب ما ايجاد شده كه هر چيز مخصوص بچه‏ها، كم اهميت و حتي بي‏اهميت است در حالي كه پيغمبر اسلام (ص) با دقت فراوان تأكيد و توصيه كرده‏اند كه اين سوره‏ها پايه‏گذار معرفت الهي و قرآني ماست.

بسم الله الرحمن الرحيم آغازگر پيام الهي سوره ناس است كه باب ورود ما به فضاي آسماني قرآن محسوب مي‏شود. اولين كلمه سوره ناس پس از بسم الله الرحمن الرحيم، قل است. قل يعني سخن و اگر نيك بنگريم، قرآن جز سخن خدا نيست. يكي ديگر از بارهاي معنايي كلمه قل اين است كه وقتي كسي اين پيام را شنيد اول براي خود و سپس براي ديگران بازگو كند.

كلمه اعوذ در دومين مرحله از نخستين آيه سوره ناس به مهمترين نياز انسان اشاره مي‏كند كه احساس نياز به امنيت و يك پناهگاه مطمئن است. اما آن چيست كه انسان را تهديد مي‏كند؟ من شرالوسواس الخناس، الذي يوسوس في صدور الناس من الجنة والناس.

و در مقابل اين تهديد به چه كسي بايد پناه برد؟ قل اعوذ برب الناس ملك‏الناس، اله الناس در سوره فلق نيز به برخي از اين تهديدها و نيز به پناهگاه مطمئن در مقابل اين ناامني‏ها اشاره شده است.

جلسه دوم

قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب، و من شرالنفاثات في‏العقد، و من شر حاسد اذا حسد
در ادامه گفت و شنود قرآني خود در مورد سوره ناس ابتدا به مفردات يعني كلمه‏ها و تركيب‏هاي سوره مي‏پردازيم بعد از آن توضيح مختصري در مورد آيه‏هاي سوره ارائه خواهيم كرد و نيز اشاره‏هايي به مبحث سوره‏شناسي سوره ناس خواهيم داشت.

براي خواندن سوره ناس به روش تعليم پيامبر اكرم (ص) ـ كه در حديثي فرموده‏اند انگشتان خود را يك به يك، به هنگام خواندن آيه‏هاي يك سوره ببنديد - عمل مي‏كنيم و به عنوان يك زبان‏آموز و شاگرد مكتب انسان‏ساز قرآن، همراه هر آيه انگشتان دستمان را مي‏بنديم و به اين ترتيب شماره آيات سوره‏هاي قرآن را به تدريج در قلب خود جاي مي‏دهيم. به اين ترتيب كه: انگشت كوچك دست راست آيه شماره يك است و به همين ترتيب انگشت شصت دست راست، شماره پنج خواهد بود. انگشت شصت دست چپ، شماره شش و انگشت كوچك دست چپ، شماره ده خواهد بود. با استفاده از اين روش، خود را به محضر مبارك پيامبر اكرم(ص) و فضاي نزول آيه‏هاي قرآن نزديك مي‏كنيم. در مورد سوره ناس مشت دست راست، گره شده و فقط يك انگشت از دست چپ بسته شده است. اين، شكل شماره آيات سوره ناس است كه طبق شيوه تعليم پيغمبر اكرم(ص) در ذهن انسان ترسيم مي‏شود. براي دريافتن مفردات اين سوره يعني كلمه‏ها و تركيب‏هائي كه با آن‏ها آشنا نيستيم، لزوم مراجعه به علم غريب‏القرآن بر ما آشكار مي‏شود. ما در بررسي سوره ناس حداكثر احتمال ناآشنايي را در نظر مي‏گيريم كه اين خود براي كساني كه با اين سوره آشناترند يك امتياز محسوب مي‏شود. با دقت در عبارات سوره در مي‏يابيم كه همين كلمه ناس را كه فكر مي‏كرديم برايمان آشناست، در واقع با ما غريبه است و آن طور كه بايد آن را نشناخته‏ايم. چه بسيار نكات ظريف و زيبايي كه در همين يك كلمه نهفته است و ما تاكنون از آن بي‏خبر بوده‏ايم.

به اين ترتيب، سوره ناس، 12 كلمه دارد كه براي ما غريب القرآن است و ما آن‏ها را مفردات سوره ناس مي‏دانيم. براي شناخت سوره ناس بايد با اين 12 كلمه آشنا شويم. اين كلمات عبارت‏اند از: قل، اعوذ، برب، الناس، ملك، اله، شر، الوسواس، الخنّاس، الذي، صدور، الجنّة.

در آغاز به دو نكته اشاره مي‏كنيم. نكته اول اين كه يوسوس به دليل اينكه داراي حروف اصلي كلمه وسواس است جزء اين كلمه‏ها آورده نمي‏شود. چرا كه وقتي كلمه وسواس شناخته شود اين كلمه هم آشنا خواهد بود و نكته دوم اين كه ما حرف‏ها را در شمردن اين كلمات به شمار نمي‏آوريم، گرچه اصولاً بايد روي حرف‏ها و حتي حركت‏هاي آيات قرآن هم تأمل و تدبّر كرد، اما به دليل كمبود وقت و گستردگي مباحث، از آن‏ها صرف‏نظر مي‏كنيم.

روشن است كه اين سوره به ظاهر كوچك، خود، روش خويش را القا مي‏كند و به كسي كه كليد اصلي ورود به قرآن را در تدبّر و تفكر يافته است، مي‏گويد كه مرا چگونه بشناسيد و بياموزيد.

يوسوس را از طريق وسواس مي‏شناسيم. كلمه ناس هم تكراري است. و با شناخت ناس، با بخش عظيمي از سوره آشنا مي‏شويم. آنچه در سراسر قرآن جالب توجه است اين است كه ما از هر كلمه قرآن كه وارد شويم مي‏تواند نقطه آغاز شناخت قرآن باشد و اين امر بسته به اين است كه كدام كلمه و يا عبارت توجه ما را به خود جلب كند. در مورد اين سوره، كلمه ناس به دليل تكرارهاي متعدد در آيات، بيشتر از بقيه كلمات توجه ما را به خود جلب مي‏كند و ما را به تدبر در خود فرا مي‏خواند.

البته تدبر در اين جا معناي خاص خود را دارد. براي تدبر در كلام، بايد در آن دقت كرده و آن را مورد بررسي قرار دهيم. به اين روش - كه اساس كار پيامبر(ص) براي آشنايي با قرآن است - تلاوت مي‏گويند. اگر كسي هنگام خواندن آيات صداي خود را بشنود به قرائت دست يازيده و قرائت موجب جايگزيني كلام خداوند در قلب مي‏شود. قرائت وقتي تكرار شد، به مقام تلاوت ارتقاء پيدا مي‏كند. و آن هنگام كه تلاوت، موءثر و در قلب مستقر شد، خود به خود فضاي تدبر را ايجاد مي‏كند و آن گاه قلب، آماده تدبر در آيه‏ها و سوره‏هاي كلام الهي مي‏شود. پس چه بهتر كه براي شناخت سوره ناس از تكراري‏ترين واژه شروع كنيم. در مورد تكرار كلمه ناس نظرات، متفاوت است: عده‏اي 5 بار و عده‏اي ديگر 6 بار را قبول دارند. آنهايي كه عدد 6 را قبول دارند مي‏گويند خناس گرچه ناس نيست، اما از نظر ظاهري و سماعي تداعي كننده و جايگزين كلمه ناس است و اين ذهنيت را ايجاد مي‏كند كه ناس در اين آيه هم تكرار شده است. آنچه جاي تذكر دارد اين است كه قرآن كلام خداست و كسي مي‏تواند ادعا كند سخن خدا را كاملاً فهميده است كه نعوذ بالله خدا باشد و مگر مي‏شود خدا شريك داشته باشد؟ مگر مي‏شود استادي در كلاس درس، چيزي را آموزش بدهد و شاگرد ادعا كند كه آن را همان طور كه استاد مي‏داند فهميده است؟ در اين صورت جايگاه معلم و شاگرد مشخص نيست. اگر پس از نزول سوره‏اي از سوي خداوند، ادعا كنيم كه آن سوره را آن طور كه بايسته است، آموخته‏ايم، ادعاي بزرگي كرده‏ايم. اگر حالت پيامبر(ص) را هنگام نزول وحي تجسم كرده و با حالت خود هنگام تلاوت آيات مقايسه كنيم، در مي‏يابيم پيامبر اكرم(ص) با آن جايگاه و عظمت علمي و در عين برخورداري از اولين و آخرين علوم، وقتي در مقابل آيات وحي قرار مي‏گيرند چنان حالت خضوع و خشوعي پيدا مي‏كنند كه وصف ناشدني است. ايشان از خداوند مي‏خواهند كه بر دانش‏شان بيفزايد، در حالي كه ما خود را صاحب تمام علوم قرآن مي‏دانيم اين جز ادعايي واهي نيست.

ما اگر شناختي در مورد قرآن داريم، نسبي است. زيرا شناخت مطلق، شناختي است كه از سوي خدا رسيده باشد، چون خدا غير از قرآن چيزي نفرموده و شناخت ما از غير خدا بوده است، پس احتمال خطا وجود دارد و ممكن است سخن خدا را خوب نفهميده باشيم.

لازم به يادآوري است كه دريافتن كلام خدا كاري ساده و در عين حال بسيار ظريف است. بيش از آن كه دانش باشد، هنر است. درك سخن خدا گرچه نياز به دانش و علم فراوان دارد ولي بيش از دانش، به معرفت - آن هم معرفت هنرمندانه ـ نيازمند است. افتخار دريافت كلام خدا افتخاري است كه به هر بي‏هنر ساده‏گذر و سطحي‏نگر داده نمي‏شود.

سوره ناس سوره مردم است. اگر مردم مخاطب‏اند، مردم هم موضوع هستند. اگر مردم مطرح‏اند خود مردم، عنوان هم هستند. اگر خدا، كه صاحب كلام است مي‏خواهد خويش را معرفي كند، بايد مهلت بدهد كه اين مخاطب (مردم) آن چنان كه بايد و شايد به سخن او توجه كند. البته در اين امر، از سوي خدا حكمتي نهفته است. چرا؟ چون اگر مردم خودشان به درك مطلبي نائل شوند، ديگر از آن دست نمي‏كشند. ولي اگر مردم را با تحميل و اكراه حتي به حقايق رسانديم، همين كه عوامل اجبار كنار رفتند و شرايط روحي و فكري و سني آنان با مرور زمان تغيير كرد از مسير حق باز مي‏گردند، چرا كه عامل جذب آنها علم و عشق نبوده است. همان دانش و معرفتي كه اگر نباشد هيچ پيوندي مستحكم نخواهد بود. خداوند وقتي مي‏گويد قل انتظار دارد كه خود مردم به آنچه كه بايد به آن برسند، قائل شوند. سوره با قل شروع مي‏شود. قل يعني: بگو. خودت بگو. خداوند به بنده‏اش مي‏گويد: اگر آنچه را كه بايد، يافته‏اي، خودت بگو. آن پناه‏بردني براي من زيبا و ارزشمند است كه خود به آن برسي و بگويي. مي‏خواهم كه تمام وجود تو پشتوانه قل باشد. وقتي مي‏گويم رب الناس براي اين است كه مي‏خواهم قسمتي از اين تركيب، خود تو باشي. تو را مي‏شناسم. مردمي، انساني، ناس هستي. سر و كارت با رب، ارباب، صاحب، سرپرست، رئيس، پادشاه، فرمانروا و حاكم است. اما اگر مي‏گويي قل اعوذ برب الناس نبايد به هر اربابي پناه ببري. به ارباب من، يا ارباب ما، بايد به ارباب همه پناه ببري. به ملكي كه ملك اين خطه باشد و ملك خطه ديگر نباشد، پناه نبري، به رب الناس، ملك الناس، اله الناس پناه ببري. به كسي پناه ببري كه همه، چه بخواهند و چه نخواهند، فرمانش را مي‏برند. حتي آنها كه فكر مي‏كنند فرمانش را نمي‏برند ولي نفس‏شان هم در دست اوست، مرگ و زندگي‏شان به فرمان اوست. اله الناس معبود همه، اله همه، دلبر و دلدار همه، كسي كه همه واله و شيداي او هستند. بگرد تا چنين كسي را پيدا كني و تا پيدا نكرده‏اي به هيچ كس ديگر پناه نبر.

مي‏بينيد كه اعوذ كم كم دارد به انسان شخصيت مي‏دهد. به انسان مي‏فهماند كه چه كار بكند. قرار نبوده كه كسي ديگري انسان را راهنمايي كند كه چه انجام بده و چه انجام نده خود انسان بايد به آنچه كه لازم است، برسد. حتي پيامبر هم از جانب خدا موظف است فقط قرآن را بياورد و به آدمي عرضه كند. آن هم به صورت يك پيشنهاد، يك ذكر، يك كلام، همين و بس. باقي قضايا به عهده خود انسان است.

از اين جا قسمت دوم سوره ناس آغاز مي‏گردد: من شر الوسواس الخناس، الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنة والناس.

انسان موجودي نيست كه به كم، قانع باشد. در هر مسيري كه قدم مي‏نهد، قناعت نمي‏كند. دوست دارد بيشتر بفهمد و بيشتر داشته باشد. وقتي آدمي پاي در مسير قرآن نهاد، و قرآن را - و حتي فقط يك كلمه از قرآن را - شناخت، دوست دارد بيشتر بشناسد، بيشتر بداند و اين طبيعت انسان است. اين سوره به انسان مي‏گويد خودت بايد پناهگاهت را انتخاب كني، پس با هنرمندي انتخاب كن. تو جايگاه‏داري و مطرح شده‏اي پس مراقب باش كه چه كسي را به عنوان پناهگاه انتخاب مي‏كني. رب الناس، ملك الناس، اله الناس...

مي‏بينيد كه نيامدن حرف ربط «و» بين اين عبارات به اين معني است كه باب آوردن كلمه‏ها بسته نشده است. حكمت آن در اين است كه تو مي‏تواني در ذهن خويش خالق الناس، رازق الناس و... را هم پيدا كني. پس وقتي اين 3 آيه مي‏تواند در ذهن ادامه داشته باشد، من شرالوسواس الخناس، الذي يوسوس في صدور الناس، من الجنة والناس هم مقطوع نيست اگر ما با اين ذهن محدودمان آيات قرآن را در ذهن دنبال كنيم، مي‏شود با هر كدام از آيات، يك قرآن نوشت. مكتب قرآن چنين شاگردي مي‏خواهد. شاگردي كه فقط آنچه را كه به او ياد مي‏دهند، ياد نگيرد بلكه بيشتر بخواهد. شاگردي كه اگر يك كلمه به او مي‏آموزند، او هزار كلمه در كنارش بياموزد. شاگردي طالب، جويا، پويا و ما اميدورايم كه با استفاده از روش حكيمانه و مدبّرانه پيامبر(ص) در آموزش زبان قرآن، بتوانيم شاگرد شايسته چنين مكتبي باشيم.

جالب اين كه ما اكنون در ايستگاهي هستيم كه قبلاً نبوديم. حال بايد بدانيم كه اين، چه ايستگاهي است، بايد قدر اين نعمت را بدانيم. گرچه به سادگي آن را به دست آورده‏ايم، اما به سادگي نمي‏توانيم آن را حفظ كنيم. بايد از خدا بخواهيم كه به ما توفيقي دهد كه اين سعادت را از دست ندهيم و آنچه را كه از اين پس مي‏يابيم، نگذاريم وسواس خناس از ما بگيرند. بهترين لقمه چرب و نرم براي وسواس خناس همين است كه ارتباط ما را با قرآن قطع كنند. اگر قرآن را از ما بگيرند، ديگر كار سختي نمي‏ماند كه انجام دهند. وسواس خناس هميشه در كمين ما هستند نمي‏خواهند ابتكار عمل را در اين زمينه از دست بدهند و اين ما هستيم كه بايد مراقب اين كمين‏ها باشيم كه مبادا ارتباط با قرآن را از ما بگيرند. چون اين ارتباط، انسان‏ها را متحول مي‏كند و آن‏ها از همين مي‏ترسند. غير از خداوند كه ما را به خاطر خود ما دوست دارد ديگران ما را براي خودشان مي‏خواهند.

همين ابتداي امر مشخص شد وسواس خناس چه كساني هستند. هر كس كه ما را براي خودش مي‏خواهد، وسواس خناس است. البته بايد ببينيم تا چه حد ما را براي خودش و تا چه حد براي خودمان مي‏خواهد. حتي آن كس كه خود را واله و شيداي ما مي‏داند، باز هم ما را بر اي خودش مي‏خواهد. براي ارضاي نيازهاي عاطفي‏اش. به همين ترتيب از نزديك‏ترين افراد زندگي شروع كن و همه را يكي يكي بسنج. خواهي ديد كه غير از خدا كسي را نمي‏يابي كه تو را به خاطر خودت دوست داشته باشد، حال فهميده‏اي كه بايد از چه چيزي بگسلي و به چه چيزي بپيوندي و تمام قرآن چنين است. از كجا به كجا؟ از چه كسي به چه كسي؟ از چه كسي جدا شوم و به چه كسي بپيوندم؟ از چه كسي قطع شوم و به چه كسي وصل شوم؟ از چه كسي فرار كنم و به سوي چه كسي فرار كنم؟ همه قرآن همين است. تمام مسأله و فكر و ذكر انسان هم همين است. از يك «از» به يك «به». از چه كسي به چه كسي.

حالا به درستي دريافتيم كه همين سوره به ظاهر كوچك، تمام مشغله‏هاي انسان و اساسي‏ترين مسأله زندگي او را حل مي‏كند، همين حجم كوچك، اقيانوس بي‏كران معاني و مفاهيم است. همين سوره به ظاهر كوچك، بزرگ‏ترين هدايت‏گر انسان است ديگر حق نداريم بگوييم سوره كوچك ناس. بايد بگوييم سوره بزرگ ناس. بزرگ به اندازه همه خلقت. به اندازه هرچه بزرگ‏تر كه فكر كني. خدا مي‏داند چقدر بزرگ است زيرا فقط اوست كه مي‏داند مفهوم اين سوره كي به پايان مي‏رسد. در علوم قرآني بايد تجديدنظر كرد. ديگر به سوره ناس نمي‏شود گفت قصارالسور. پيامبر(ص) به عنوان اولين و بزرگترين دانشمند علوم قرآني در ردّ اين نام‏گذاري فرموده‏اند: «ان لكل شي‏ء لباباً و لباب القرآن، سور المفصل»: «هر چيز را چكيده‏اي است و چكيده و مغز قرآن، سوره‏هاي مفصل‏اند (مراد سوره‏هاي آخر قرآن است)». سوره ناس نيز در همين مجموعه مي‏گنجد. به ظاهر سوره‏هاي مفصل نگاه نكنيد. اين تعبير پيامبر اكرم (ص) بسيار گوياست كه مي‏فرمايد مفصل، يعني تفصيل دارد. دامنه دارد تا هر جا كه بروي با تو مي‏آيد. و چون تو آدم متكاثري هستي، تا آنجا كه كران در كران امكان رفتن داري مي‏روي چون مشتاق آموختني چون شاگرد مكتب كوثري قرآن هستي. خدا كوتاه مي‏گويد اما گويا و مفصل. اين حكمت خداست. روش خداست. فرازهاي قرآن مثل فرازهاي سخن مردم طولاني نيست، كوتاه است. اما دامنه‏اش بلند است و هرگز بسته نمي‏شود اين گوي و اين ميدان، يك سوره، نه، يك آيه را انتخاب كنيد و در معنا و مفهومش تدبر كنيد. مطمئن باشيد كه پايان همين يك آيه را نمي‏توانيد بيابيد. دليلش هم همان است كه گفتيم: چون قرآن كلام شما نيست. اگر كلام شما بود مي‏توانستيد بگوييد اينجا آخر معناي كلام من است. ولي اين كلام، كلام خداست و خودش بايد بگويد كه كجا حرفش تمام مي‏شود. خدا نگفته است. اولين و عالم‏ترين كارشناس قرآن - پيامبر اكرم(ص) - هم نگفته است پس ما هم نمي‏توانيم چنين ادعايي كنيم.

پرسش و پاسخ

چرا در سوره ناس كه همه جا صحبت از ناس است به ناگاه كلمه الجنة به جاي الجن و الجان وارد مي‏شود و اصلاً چرا اين كلمه موءنث است و مذكر نيامده است؟

شايد پاسخ سوال اين باشد كه شمول معنايي جنه بيش از كلمه جن است. جن كلمه مستقيم مقابل ناس است، اما پوشش معنايي كلمه جنه بسيار وسيع‏تر است و با قرينه گرفتن از كلمه - خناس كه در ريشه‏اش، پنهان شدن و مخفي بودن است - معلوم مي‏شود از كلمه جن بسيار وسيع‏تر است. يعني جنه فقط جن‏ها نيستند. هرچيز پوشيده و مخفي مي‏تواند جنه باشد. اگر كمي مطالعه و دقت كنيد به راحتي در مي‏يابيد كه الجنه والناس پيش از آن كه بخواهد جن و انس را بگويد، مي‏خواهد انسان‏هاي شناخته شده و انسان‏هاي ناشناخته را مطرح كند. شما پيش از آن كه بخواهيد از جن واهمه‏اي داشته باشيد بايد از جانب انسان‏هائي كه آنها را نمي‏شناسيد واهمه داشته باشيد. دانستن اين نكته مفهوم ديگري به كلمه ناس مي‏دهد و آن، انسان‏هاي سرشناس (الناس) در مقابل انسان‏هاي ناشناس (الجنه) است. حال اين سوال ايجاد مي‏شود كه مگر مي‏شود انسان‏هاي سرشناس هم وسواس الخناس باشند؟ بله. آشنايان شما و دوستان شما هم مي‏توانند وسواس الخناس باشند. آنها را محك بزنيد و واقعيت را مدنظر قرار دهيد. اگر ديديد كسي هدف و غرضي غيرخدايي پشت حرف‏هايش نهفته است شك نكنيد كه او در هر شرايط اجتماعي كه هست مي‏تواند يك وسواس خناس باشد.

در آيات ابتدايي سوره ناس، كلمات رب، ملك واله هر سه نشان دهنده يك خداست. اما آوردن اين سه واژه قطعاً بي‏حكمت نبوده است. چرا خداوند اين سه واژه را در قالب يك واژه نياورده است؟

به اين سبك، سبك تصريفي قرآن مي‏گويند. سبكي كه خاص قرآن است. به نحوي كه هم تكرار در آن هست و هم نيست. تصريف يعني قسمتي را برداشتن و قسمتي ديگر را جايگزين كردن. جلوتر كه مي‏رويم مي‏بينيم اين روش، سبك بيان قرآن است. سوره بعدي فلق است: قل اعوذ برب الفلق و سوره بعدي توحيد: قل هوالله احد. اين سبك تصريفي، خاص قرآن است و پيش از آن سابقه نداشته است. اگر مي‏گويد ربّ الناس و در ذهن نقش مي‏بندد، بعد به جايش براي لحظه‏اي ملك الناس مي‏آيد و اين هم در ذهن مي‏نشيند، و بعد اله الناس كه جايگزين موقتي ملك الناس مي‏شود. اما جايگاه ملك الناس را از او نمي‏گيرد. اين كاركرد ذهن انسان است كه موجب قاعده‏گذاري در زبان مي‏شود و اسم، مبدل و مبدل منه مي‏گيرد. نيامدن حرف ربط هم همان طور كه گفتيم بيانگر لايتناهي بودن اين عبارات است، يعني ذهن مي‏تواند در اين دامنه باز، دنبال واژه‏هاي ديگر هم بگردد. اله الناس، خالق الناس، رازق الناس، محبوب الناس، معبودالناس و... همه اين‏ها نشان دهنده حكمت و تدبير خداوند است.

به عنوان يك پيشنهاد آيا بهتر نيست براي اينكه بيشتر در فضاي نزول وحي بر پيامبر(ص) قرار گيريم براي هر سوره، شان نزول آن را نيز بيان نمائيد؟

ابتدا بايد تصور كنيم كه قرآن، اكنون و در اين شرايط بر ما نازل شده است. شروع بحث از اسباب النزول، حداقل اين عيب را دارد كه ما را محدود به زمان پيامبر(ص) مي‏كند. سوره را محدود به آن زمان مي‏كند. در حالي كه قرآن محدود به زمان و مكان نمي‏شود. بيان شأن نزول آيات، ديد ما را محدودتر مي‏كند. اما وقتي از زمان خودمان شروع كنيم، تازگي و نوبودن قرآن، خودش را به ما مي‏نماياند. سوره ناس، هم با ما حرف مي‏زند و هم با گذشتگان ما، البته به شأن نزول‏ها هم مي‏پردازيم، ولي نه در آغاز كار. اين موضوع، به ما كمك مي‏كند كه اين حس را در خود تقويت كنيم كه پيامبر(ص) در ميان ما حي و حاضر و همان قدر قابل دسترس هستند كه براي مردم معاصرشان بودند و درك محضر ايشان همان قدر براي ما ميسر و آسان است كه براي هم عصرانش. چه بسا مردمي در چند قدمي رسول اكرم(ص) بودند اما لحظه‏اي از محضر مبارك ايشان بهره نبردند، و چه بسا كساني كه فرسنگ‏ها از ايشان دور بودند اما از مخزن اسرار لايتناهي پيغمبر(ص) بهره‏هاي فراوان بردند. ما اگر خود را در محضر پيامبر اكرم(ص) حس كنيم، آن وقت حضور در اين سالن و روي اين صندلي‏ها، همه ظاهر امر است و در باطن، همه در محضر مبارك پيغمبراكرم(ص) نشسته‏ايم.

اين است كه شروع از اسباب النزول آفت خيز است و شايد اين ذهنيت را در ذهن ايجاد نمايد كه پس قرآن به چه درد من مي‏خورد؟ چه دردي را از دردهاي زمان من درمان مي‏كند؟ در حالي كه قرآن تازه است، تازه‏تر از هر تازه‏اي. سخن خداست در همين لحظه. نوتر از نو. تازه‏تر از صحبت سخنراني كه الان مي‏خواهد حرف بزند. تازه‏تر از اخبار روزنامه صبح امروز. تازه‏تر از هرچه كه تازه تصور كنيد.

/ 1