سيد ابراهيم سجادي
براي تعبير اصحاب ائمه (ع) از كتابهاي رجال و درايه، تعريف دقيق و روشني به دست نميآيد و اهل رجال معيار و ملاك صحابه بودن را به صورت روشن و گويا بيان نكردهاند، ولي در جاي جاي سخنان رجال شناسان، نكتهها و اشارههايي وجود دارد كه ميتواند در ارائه تعريفي براي اصحاب ائمه كار آمد باشد؛ از آن جمله شيخ طوسي عنوان صحابه ائمه را به كساني اختصاص داده است كه بدون واسطه از ائمه نقل حديث داشتهاند. او بر اساس اين معيار، حتّي كسي چون اشعث بن قيس را از اصحاب علي (ع) شمرده و افزوده است: «ثمّ صار خارجياً ملعوناً» پس از اصحابي بودن، به خوارج پيوست و گرفتار لعنت شد. ما مقاني نيز پس از نقل نظر كساني كه ربيعة بن عبدالرّحمن (م: 136) را از اصحاب ائمه دانستهاند، ميگويد: «مقصود از صحابه بودن وي، معاصر بودن او با ائمه است وگرنه جدايي او از ائمه و روش آنان آشكار است.» [1] با توجه به ديدگاه شيخ طوسي و علامه مامقاني، ميتوان عنوان اصحاب ائمه (ع) را اين گونه تعريف كرد: عنوان اصحاب ائمه (ع) به كساني اطلاق ميشود كه افزون بر درك حضور و محضر علمي يك يا چند امام و نقل روايت از ايشان، راه و روش امامان (ع) را پذيرفته و بر آن استوار باشند. در صورتي كه تعريف بالا را، متقن و برابر با واقع بدانيم (كه هست) ناگزير خواهيم بود كه برخي تعريفهاي ديگر را نپذيريم، از آن جمله تعريفي است كه دايرة المعارف تشيع ارائه داده و نوشته است: «بنابر قول صحيح، افراد مسلماني را ميگويند كه يك و يا چند امام را ملاقات كرده و بر آيين اسلام از دنيا رفته باشند». و سپس ميافزايد: «مقصود از اصحاب (ع) در اصطلاح رجال و سيره دو معني است: 1. كساني كه محضر يك يا چند امام را درك نموده و دوراني را در خدمت ايشان بسر برده باشند هر چند كه روايتي از آن امام نقل نكرده باشند. 2. آنهايي كه از امام حديث شنيده و روايت كردهاند هر چند مدّت كوتاهي محضر امام را درك كرده باشند.»[2] تصويري كه دايرة المعارف تشيّع از اصحاب ائمه ترسيم كرده است، با اين اشكال رو به رو است كه شرط همفكري و همانديشي با راه و روش ائمه را ناديده گرفته است و ناگزير بايد مخالفاني را كه از ائمه نقل روايت كردهاند در شمار اصحاب ائمه دانست! در حالي كه به يقين چنين نيست. معروفترين صحابه ائمه در فقه القرآن عنوان اصحاب ائمه شامل گروه عظيمي از راويان، فقيهان و مفسران قرن اوّل، دوّم و سوّم ميشود كه شماري از آنان در شمار اصحاب پيامبر (ص) و تابعان نيز بودهاند. اين گروه از دانشيان حديث و اصحاب ائمه، به دليل حضور در دو فضاي متفاوت و ناهمگون (فضاي حاكم بر صحابه و تابعاني كه جدا از تعاليم ائمه به برداشت از آيات الاحكام روي آورده بودند و فضاي صحابه و تابعاني كه از مكتب فقهي و تفسيري معصومان بهره ميجستند) و مقايسه نزديك و عيني اين دو جريان با يكديگر، آگاهي ژرفتري نسبت به پيام و مرام معلّمان معصوم يافته و به عنوان پرآوازهترين افراد در حوزه تدريس و تفسير قرآن و فتوا بر اساس آيات الاحكام، شناخته شدهاند. اين گونه است كه كساني كه چون ابن عباس (م: 68)جابربن عبدالله انصاري كه از صحابه بودهاند و كساني همچون طاووس بن كيسان يماني (م: 106) زيد بن اسلم (م: 136)، محمّدبن مسلم زهري (م:124) ميثم تمّار (م: 60) سعيد بن جبير (م: 95) سعيد بن مسيب (م: 92 يا 95) سدّي (م: 127) عطيه بن سعيد (م: 111) و جابر بن يزيد جعفي، كه از اصحاب امام سجّاد يا امام باقر يا امام صادق (ع) يا چندين از آنان بوده و جزو تابعان نيز هستند،[3] از پايه گذاران بنام فقه قرآني به شمار ميآيند و پس از عصر تابعان نيز اشخاصي چون سفيان بن عيينه (م: 196) از اصحاب امام صادق (ع)، عبدالرزاق صنعاني (م: 211) [4] و مقاتل بن سليمان (م: 150هـ ) از اصحاب صادقين (ع) در رديف مشهورترين عالمان به قرآن بشمارند.[5] [6] [7] اهتمام ائمه (ع) به تبيين معارف قرآني و از آن جمله تفسير و تثبيت آيات الاحكام، سبب شد تا در شمار پيشگامان تفسير و تدوين آيات الاحكام،چهره اصحاب ايشان، نمايان و شاخص باشد و كساني چون سعيد بن جبير، محمّد بن سائب كلبي (م:146) [8] ، از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) [9] و مقاتل بن سليمان[10] در آن ميان حضور داشته است.اصحاب ائمه و تفاوت خط مشيها
آنچه در اين مقطع نميتوان از نظر دور داشت، تفاوت ديدگاهها و خط مشي اصحاب ائمه است. اين تفاوت تا آن جا جدّي و سؤال انگيز است كه در نتيجه آن، پايبندي برخي از اصحاب به اصول مسلّم مذهب اماميه در هالهاي از ابهام فرورفته است! فقيه پاكباختهاي چون سعيد بن جبير، از يك سو شهيد راه اهل بيت است و از سوي ديگر آراي فقهي او به گونهاي است كه مورد استناد عالمان اهل سنّت قرار گرفته است. اين در حالي است كه آراي سعيد بن جبير با آراي اماميه تفاوت نميداشت مورد توجه اهل سنّت قرار نميگرفت. از آن جمله در آيه: «و لا تنكحوا المشركات حتّي يؤمنّ» بقره / 221 با زنان مشرك ازدواج نكنيد مگر زماني كه ايمان آورند. علامه طبرسي پس از نقل آراي مختلف، نظر سعيد بن جبير را آورده است كه ميگويد: «آيه فقط شامل زنان كافر غير كتابي ميشود و امّا ازدواج زنان اهل كتاب ] مسيحي و يهودي [ ممنوع نيست.» طبرسي در ادامه اين سخن مينويسد: «آيه بر ظهور و عمومش باقي است و شامل همه زنان غير مسلمان ميشود، بنابراين ازدواج مسلمان با زن غير مسلمان جايز نيست، چه كتابي باشد و چه غير كتابي و اين نظر، موافق مذهب شيعه است»[11] اين تنها موردي نيست كه نظر سعيد بن جبير با نظر اماميه فرق دارد بلكه در آيه 222 بقره در معناي «محيض» و نيز آيه 228 بقره در معناي «قروء» و آيه 173 بقره در معناي «باغ» و «عاد» آراي ناهمگون با نظر اماميه را اظهار داشته است. در كوتاه سخن ميتوان ادّعا كرد كه شايد كمتر آيهاي از آيات الاحكام را بتوان يافت كه همه تابعان از اصحاب ائمه، نظر واحد و همساني درباه آن اظهار كرده باشند، بلكه در ميان آراي ايشان ميتوان شاهد آرايي بود كه مورد استقبال اهل سنّت قرار گرفته است. با سپري شدن عصر تابعان، اين روند با تغيير اساسي روبه رو ميشود، يعني در اصحاب ائمه پس از عصر تابعان، كمتر چهرههايي ديده ميشوند كه مورد پذيرش اهل سنّت قرار گرفته باشند و آراي ايشان مورد استناد عامّه واقع شده باشد. در ميان اصحاب ائمه، پس از عصر تابعان، چهرههاي انگشت شماري چون صنعاني، سفيان بن عيينه و مقاتل بن سليمان را ميتوان يافت كه علي رغم پيوند آنان با ائمه، از سوي عامه نيز جزو مشاهير و علما شمرده شدهاند. [12] شافعي ميگويد: در تفسير قرآن همه ريزه خوار مقاتل بن سليمان هستند و سفيان بن عيينه را نيز يكي از دو نفري ميدانند كه علم حجاز را حفظ بودهاند،[13] امّا بيشتر اصحاب ائمه كه پس از تابعان به تفسير قرآن و يا تفسير آيات الاحكام دست يازيدهاند در حقيقت راوي روايات تفسيري ائمه (ع) بودهاند و نه اهل استنباط و اجتهاد. و اين تفاوت آشكاري است كه در ميان خط مشي و ديدگاه اصحاب ائمه (تابعان و پس از تابعان) ديده ميشود. اصل احتياط در سيره اين دسته از اصحاب، جاي اجتهاد و اظهار نظر شخصي را ميگيرد و بر همين اساس اگر در برابر سؤالي قرار ميگرفتند، بدون درنگ به ائمه مراجعه كرده و در حال مشكل فقهي قرآني از آنان مدد ميگرفتند. داود رقّي از اصحاب امام صادق (ع) است، زماني كه برخي از خوارج، از او درباره حلال و حرام چارپايان كه در آيه 42 و 43 سوره انعام مطرح شده است، ميپرسند، او از نظر شخصي سر باز ميزند و تنها به نظر امام تكيه ميكند. [14] ابوجعفر احول نيز از اصحاب امام صادق (ع) است، زماني كه درباره تعدد همسران كه در آيه 3 و آيه 129 سوره نساء مطرح است، مورد سؤال قرار ميگيرد، ميگويد من جوابي نداشتم، مدينه رفتم و از امام صادق (ع) پرسيدم كه نسبت ميان اين دو آيه چيست. 1. «فانكحوا ما طاب لكم من النّساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة» نساء /3 پس ازدواج كنيد با دو يا سه يا چهار تن از زنان پاك و اگر بيمناكيد كه عدالت را رعايت نكنيد پس به يك همسر اكتفا كنيد. 2. «ولن تستطيعوا أن تعدلوا بين النّساء» نساء/129 هر گز نميتوانيد ميان زنان عدالت را برقرار كنيد. امام صادق در پاسخ فرمود: «امّا قوله: فان خفتم الا تعدلوا...» فانما عنى به النفقة و امّا قوله« ولن تستطيعوا أن تعدلوا بين النّساء فانّما عني به المودّه فانّه لا يقدر أحد أن يعدل بين امرأتين في المودّة»[15] در آيه: «فان خفتم...» مقصود ] عدالت [ نفقه است و در آيه: «ولن تستطيعوا....» مقصود محّبت است و كسي توان اين را ندارد كه در دوست داشتن دو زن عدالت را رعايت كند. افزون بر اين موارد كه ياد شد، آثار به جاي مانده از اصحاب پسين ائمه (ع) مانند: تفسير علي بن ابراهيم قمي، تفسير فرات كوفي و تفسير استر ابادي گواه اين است كه روش اين گروه از اصحاب ائمه (ع) نقل روايات تفسيري وارده از سوي ايشان بوده است؛ مثلاً علي بن ابراهيم كه زمان امام حسن عسكري (ع) را درك كرده و روايات تفسيري ائمه را توسط پدرش ابراهيم بن هاشم از اصحاب امام رضا (ع) و ابن ابي عمير از اصحاب امام صادق (ع) نقل مىكند . در اين روايات از خود ابراهيم و ابن ابى عمير اظهار نظري به چشم نميخورد. [16] در تفاسير ياد شده، عمدتاًَ آيات الاحكام برابر نظر شيعه تفسير شده است و شرح مختصري كه گويا از خود علي بن ابراهيم است، ذيل روايت آمده كه آنها نيز برابر فقه شيعه است. ابن ابي عمير (كه بخشي از راوايات تفسير قمي را روايت كرده است) تأكيد دارد كه به دلايلي فقط روايات خاصّه را نقل ميكند[17]. و ذهبى ادعا دارد كه تفسير استر آبادى معروف به تفسير امام حسن عسگري (ع) در زمينههاي فقهي از فقه شيعه پيروي ميکند. [18]راز تفاوتها و تمايز خط مشيها
در اين جا بايد دو موضوع را از هم جدا كرد و به طور مجزّا مورد بررسي قرار دارد. 1. چرا صحابه تابعي ائمه مورد توجه اعتماد اهل سنّت قرار داشتهاند، ولي در دورههاي پس از ايشان چنين ارتباط و اتكايي ديده نميشود؟ 2. چرا از برخي اصحاب ائمه فتاوايي نقل شده است كه با اصول و ملاكهاي اماميه سازگار نيست؟ در زمينه پرسش نخست بايد گفت: اوّلاً، آن گروه كه از تابعان در شمار اصحاب ائمه بودهاند به دليل بهرهوري از سنّت پيامبر (ص) و درس آموزي از مكتب اهل بيت به چنان غنا و رشدي رسيده بودند كه حذف شخصّيت علمي آنان از نظام فقه و معارف اسلامي ميّسر نبود. ثانياً، به خاطر پراكندگي سنّت پيامبر و مدّون نبودن بسياري از آن و دورماندگي برخي عالمان از مكتب اهل بيت كه مفسّر و مبّين سنّت بودند، هر كس درصدد شناخت فقه و تفسير بود ناگزير به اين شخصيّتهاي علمي شناخته شده مراجعه داشت و از ايشان كسب دانش و نقل حديث ميكرد. ثالثاً، در دوره تابعان، هنوز مرزبندي جدّي و تمايز يافتهاي ميان اصول شيعه و باورهاي اهل سنّت در زمينه مسائل فقهي صورت نگرفته بود و خطوط سياسي در قلمرو مباحث اعتقادي و علمي، نفوذ گستردهاي نيافته بود و به اين دليل، آنان كه در صدد شناخت معارف ديني بودند از اصحاب دانشمند ائمه نقل حديث و كسب علم ميكردند. در دورههاي بعد همه اين شرايط تفاوت يافت و در برابر اصحاب ائمه و انديشه اماميه صف بنديها صورت پذيرفت و مانع از آن شد كه عالمان اهل سنّت همچون گذشته به آراي اصحاب ائمه رو كنند و از ايشان نقل حديث كنند. احمد بن حنبل ميگويد: «سعيد بن جبير به دست حجّاج به شهادت رسيد، در حالي كه كسي در روي زمين وجود نداشت، مگر اين كه به دانش سعيد نيازمند بود.» [19] قتاده اظهار داشته است: «كسي را دانشمندتر از سعيدبن مسيّب نميشناسد.» [20] علي بن مدايني ميگويد: «ميان تابعان، دانشمندتر و ارجمندتر از سعيد بن مسيّب سراغ ندارم و او بود كه جايزه فرمانروايان را نميپذيرفت.» [21] ليث بن سعد ميگويد: «دانشمندي جامعتر از زهري نديدهام.» [22] ذهبي اعتراف ميكند: «شمار زيادي از تابعين و تابعين آنان كه لباس ديانت، تقوا و صداقت را به تن داشتند، تشيّع را پذيرفتند، بنابراين اگر حديث آنان (شيعيان) پذيرفته نشود، قسمت عمدهاي از آثار پيامبر (ص) از بين ميرود.» [23] رشد علمي اصحاب تابعي ائمه از يك سو و نيازمندي و تهيدستي عالمان اهل سنّت در آغاز، از سوي ديگر به تابعان از اصحاب ائمه جايگاهي داده بود كه ديگران ناگزير بودند از ايشان كسب دانش كنند. دليلهاي صدور فتاواي ناهمسو، از سوي اصحاب ائمه (ع) اين كه چرا از اصحاب ائمه، روايات ناهمسو و گاه نامتجانس با آراي اماميه نقل شده است، دليلهايي دارد كه ميتوان از آن جمله به موارد ذيل اشاره كرد.1. تنگناهاي سياسي و فتاواي تقيهاي
جامعه اسلامي، هر اندازه كه از عصر پيامبر فاصله ميگرفت، گرفتار تنگناهاي شديدتر و اختناقهاي سنگينتر ميشد و بيش از ديگران، ائمه و اصحاب ايشان تحت فشارهاي سياسي قرار گرفته و به حبس و قتل و شكنجه تهديد ميشدند. اين زمينهها كار علمي فقها و مفسران پيرو مكتب اهل بيت (ع) را با مشكل جدي روبه رو ميساخت، اصحاب ائمه (ع) در اين دورهها نيز به عنوان عالمان و فقيهان، مورد سؤال توده مردم قرار داشتند، ولي نميتوانستند آراي شيعه را بيپرده و براي همگان نقل كنند، از اين رو به تقيّه تمسّك ميجستند. در روايتي از امام باقر (ع) نقل شده است: «امّا يحيي بن طويل... طلبه الحجّاج فقال تلعن اباتراب و امر بقطع يديه و رجليه و قتله و امّا سعيد بن المسيب فنجا عن الحجّاج و غيره و ذلك انّه كان يفتي بقول العامة... فنجاو اما ابو خالد الكابلي فهرب الي مكّة و اخفي نفسه فنجا...» [24]يحيي بن طويل، يكي از اصحاب امام سجاد (ع)، را حجاج فرا خوانده و از وي خواست كه علي (ع) را لعن كند و دستور داد كه دستها و پاهايش را قطع كرده و وي را به قتل رسانند و امّا سعيد بن مسيب به دليل اين كه طبق نظر عامه فتوا ميداد، از دست حجاج و غير او جان سالم بدر برد و امّا ابوخالد كابلي به سوي مكه گريخت و با زندگي مخفيانه، جانش را حفظ كرد. معاذبن مسلم نحوي، از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع)، نقل ميكند «امام صادق به من فرمود: بمن گزارش رسيده كه در مسجد مينشيني و براي مردم فتوا ميدهي؟ عرض كردم كه قصد داشتم در اين مورد از شما كسب تكليف كنم! من در مسجد مينشينم و كسي ميآيد و از من سؤال ميكند، اگر بدانم كه او از مخالفان شماست، به گونهاي كه آنان عمل ميكنند به وي پاسخ ميدهم و اگر بدانم كه از دوستان شماست نظر شما را براي او بازگو ميگويم، و چنانچه آن مرد را نشناسم، ميگويم: از برخي اين گونه نقل شده است و از برخي ديگر اين گونه و نظر شما را در بين گفتهها ميگنجانم. حضرت فرمود: «اصنع كذا فانّي كذا أصنع» همين شيوه را پيشه ساز كه من نيز اين گونه عمل ميكنم.» [25] رهيافت اين گونه آثار تقيهاي در روايات اصحاب ائمه، سبب شده است كه برخي از نقلهاي آنان ناهماهنگ با اصول فقهي اماميّه شناخته شود.
2. نا آگاهي به مكتب فقهي ائمه (ع)
يكي ديگر از دلايل وجود آراي متفاوت در ميان اصحاب ائمه اين است كه چه بسا برخي از ايشان به دليلهاي گوناگون، هنوز آگاهي كامل به همه ديدگاههاي ائمه پيدا نكرده بودند. دليل اين ناآگاهي در دورههاي گوناگون، فرق ميكند، زيرا اگر موضوع ياد شده در دوره تابعان مورد بررسي قرار گيرد، ميتواند دليل ناآگاهي صحابه اين باشد كه بسياري از سنتّها و آراي فقهي ائمه به تدريج ميبايست بيان شود و همه آن مواضع و آراء براي تابعان، هنوز مبيّن نبوده است و اگر موضوع را نسبت به دورههاي بعد از عصر تابعان مورد توجه قرار دهيم، دليل ناآگاهي برخي اصحاب از رأي و نظر ائمه (ع) وجود تنگناهاي سياسي عليه شيعه و جداماندن اصحاب ائمه (ع) از ايشان و عدم امكان دسترسي عالمان شيعي به ائمه خويش در موارد بسيار بوده است. [26]3. نسبتهاي نادرست به اصحاب ائمه (ع)
درپارهاي از موارد امكان داشته است كه به دليل شهرت و نيك نامي صحابه تابعي، دروغ پردازان و سازندگان احاديث تقلبّي، آراي خود را به كساني چون سعيد بن مسيّب و سدّي نسبت داده باشند. [27] خصوصاً با توجه به اين كه كتابت ممنوع بوده و كسي از ناقلان حديث، مدرك نوشتاري نميطلبيده است.4. اشتباه روايتگر يا شنونده
حفظ و نقل نظريات عامه و خاصّه توسط پيشينيان از اصحاب ائمه، بويژه در شرايطي كه نقل و دريافت احاديث، سينه به سينه صورت گرفته و نوشتن و نگارش آن جرم به حساب ميآمده است، زمينه اين گونه اشتباهها را فراهم ميآورده است كه يا راوي حديث گرفتار اشتباه در نقل شود و نظر غير امامي را به امامي نسبت دهد و يا شنونده چنين خطايي مرتكب گردد. شاذان بن خليل نيشابوري از ابن ابي عمير كه هيچ گاه روايات اهل سنّت را باز نميگفت، پرسيد: يا اين كه مشايخ اهل سنّت را درك كردهاى، چرا از آنان چيزي نشنيدهاي و دريافت نکردهاي؟ ابن ابي عمير پاسخ ميدهد: «من از آنان روايت شنيدهام ولي از آن جا كه ميبينم بسياري از اصحاب ما روايات اهل سنّت و اماميه را با هم دريافت كردهاند و در بازشناسي آنها گرفتار اشتباه شدهاند، نخواستم كه من نيز به چنان مشكلي گرفتار آيم و از همين رو تصميم گرفتم، جز آراي شيعه و ائمه (ع) چيزي را نقل نكنم.» [28] از مجموع آنچه آورديم، اين نكته آشكار گرديد كه اگر در مواردي آراي اصحاب ائمه با اصول و ملاكها و آراي اماميه، تفاوت دارد، اين دليل جدايي آنان از مكتب اهل بيت نيست و شخصيّت شيعي آنان را نبايد مخدوش سازد و در هاله ابهام فرو برد، بلكه اين ناهماهنگي دليل ديگري دارد كه به برخي از آنها اشارت رفت.آراي همسو و هماهنگ
بهترين دليل پايداري اصحاب ائمه در همه ادوار، بر اصول و مباني فقهي شيعه و سر بر نتافتن آگاهانه و مغرضانه آنان از فقه اهل بيت اين است كه بسياري از آراي فقهي آنان همسو و هماهنگ با فقه شيعه است و اگر نبود دلبستگي و اعتقاد آنان به مكتب اهل بيت (ع) در آن همه مسائل، راه ايشان را نميپيمودند و نظر به گونه ديگر ابراز ميداشتند. مواردي كه آراي اصحاب ائمه (ع) بويژه در دوره تابعان، همسو با نظر شيعه بوده، فراوان است و ياد كرد همه آنها از مجال اين نوشته بيرون، ولي به يادآوري مواردي اكتفا ميكنيم. 1. سعيد بن مسيب در آيه: «يا ايها النبّي اذا طلقتم النساء فطلقوهنّ لعدّتهنّ» (طلاق /1)، از آيه برداشتي دارد كه هماهنگ نظر اماميه است. [29] 2. در آيه: «و الذين يرملون المحصنات...» (نور/ 4) عالماني چون زهري، مسروق، عطاءبن ابي رباح، طاووس، سعيدبن جبير و شعبي همان نظر را اظهار داشتهاند كه امام صادق و امام باقر (ع) اظهار كردهاند. [30] 3. طبرسي در ذيل آيه: «انّما جزاؤالذين يحاربون الله و رسوله...» (مائده/33) مينويسد: «ابن عبّاس،سعيد بن جبير، قتاده، سدّي و ربيع، در زمينه آيه و فهم آن بياني دارند كه برابر نظر امام باقر و امام صادق(ع) است.» [31] يادآور ميشود قتادة بن دعامه سدوسي را از شيعيان علي (ع) شمردهاند. [32]اصحاب غير تابعي ائمه و آيات الاحكام
نميتوان انكار كرد كه پس از صحابه تابعي، برداشتهاي فقهي اصحاب ائمه (ع) از آيات تشريع رو به كاهش نهاد و در برابر آن رجوع به ائمه و سؤال از ايشان در اولويت قرار گرفت بر همين اساس در كتابهاي تفسير شيعه و سنّي از آن دسته از اصحاب ائمه كه مفسر قرآن شناخته شدهاند، مانند: ابان بن تغلب، سكوني و ابو حمزه ثمالي و... نظر و فتوايي ديده نميشود و كسي از آنها استنباط فقهي ـ قرآني روايت نكرده است. و آنچه به چشم ميخورد روايات تفسيري ائمه است كه نقل كردهاند. علّت اين خط مشي را ميتوان در موارد ذيل خلاصه كرد كه پيش از اين نيز به برخي از آنها اشاره شد: 1. گسترش يافتن دامنه موضوعها و مسائل مستحدثه و نو پيدا. 2. فراهم نيامدن زمينه گسترده براي آموزش مباني استنباط به اصحاب. 3. تنگناهاي سياسي و پراكندگي اصحاب ائمه از اطراف ايشان و در نهايت عدم تضلّع آنان بر شيوه اجتهاد و استنباط. 4. پيدايش شيوههاي نادرست استنباط و گرم شدن بازار استحسان و قياس و هشدار ائمه به اصحاب جهت فرو نيفتادن آنان در گرداب تفسير به رأي. 5. در هم آميختگي مليّتها و فرهنگهاي گوناگون و راهيابي سليقهها و در فهم دين كه خود ميتوانست به انحراف كشيده شود. اگر همه اين زمينهها را در نظر بگيريم و هشدارهاي روشن ائمه را نيز مورد توجه قرار دهيم، به آساني در مييابيم كه چرا پس از عصر تابعان، اصحاب ائمه تا بدين پايه از اظهار نظر دوري جسته و به نقل احاديث ائمه بسنده كردهاند. در اين ميان روايات هشدار دهنده را ميتوان مهمترين عامل به شمار آورد. برخي از اين روايات از قرار زير است: 1. معلي بن خنيس ميگويد: امام صادق (ع) فرمود: «ما من امر يختلف فيه اثنان الاّ و له اصل في كتاب الله ولكن لا تبلغه عقول الرّجال»[33] موضوعي نيست كه مورد اختلاف دو نفر قرار گيرد، مگر اينكه براي آن در كتاب خدا اصلي وجود دارد، امّا عقل مردم بدان راه نمييابد. 2. ابي جارود از امام باقر (ع) نقل كرده است: «اذا حدّثتكم بشئ فاسألوني عن كتاب الله، ثمّ قال في حديثه: «انّ الله نهي عن القيل و القال و فساد المال و كثرة السّؤال، فقالوا: و أين هذا من كتاب الله؟ قال:انّ الله عزّوجلّ يقول في كتابه: «لاخير في كثير من نجواهم» (نساء/114) و قال: «لاتؤتوا السفّهاء اموالهم»(نساء / 5)، و قال: «لاتسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم» (مائده/101).» [34] هر گاه مطلبي را براي شما تو گفتم، دليل قرآني آن را از من بپرسيد. سپس فرمود: خداوند از بگو و مگو، به هدر دادن دارايي و پرسش زيادي نهي كرده است. اصحاب پرسيدند: اي فرزند رسول خدا اين سخن در كجاي قرآن آمده است؟ امام باقر (ع) فرمود: خداوند در قرآن ميگويد: در بسياري از نجواهاي آنان خيري نيست. و ميفرمايد: اموال خود را به دست سفيهان نسپاريد و فرموده است: از چيزهايي نپرسيد كه اگر براي شما آشكار گردد، مايه ناراحتي شما ميشود. 3. عبدالاعلي ميگويد: به امام صادق (ع) عرض كردم در اثر افتادن به زمين، ناخنم قطع شده و بر آن پارچهاي بستهام براي وضو چه كنم؟ امام فرمود: «يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّوجلّ قال الله «ما جعل عليكم في الدّين من حرج» (حج/ 78) فامسح عليه.» [35] ] حكم [ اين مورد و مانند آن، از كتاب خداوند فهميده ميشود و خداوند ميفرمايد: خداوند در مسايل دين، حكم سنگين و طاقت فرسا بر شما واجب نساخته است پس بر همان پارچه مسح كن. 4. حسن بن جهم ميگويد: امام رضا (ع) به من ميفرمود: «اي ابا محمد نظر تو درباره ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحي چيست، با اين كه زني مسلمان داشته است؟ عرض كردم در محضر شما نظر من چه ارزشي دارد! فرمود: اگر نظرت را بگويي، راي مرا خواهي فهميد! عرض كردم ازدواج مرد مسلمان با زن مسيحي جايز نيست، چه اين كه زن قبلي وي مسلمان باشد يا غير مسلمان. امام فرمود: چرا جايز نيست؟ گفتم: به دليل آيه «ولا تنكحوا المشركات حتّي يؤمنّ» (بقره/ 221) امام (ع) فرمود: درباره اين آيه چه ميگويي؟ «واحّل لكم... و المحصنات من الّذين اوتوا الكتاب من قبلكم» (مائده/5) گفتم آيه «لاتنكحوا المشركات...» اين آيه را نسخ كرده است. امام تبسّمي كرد و ديگر سخني نفرمود.» رواياتي از اين قبيل تأكيد بر اين دارد، كه با وجود جامع بودن قرآن و قدرت پاسخ گويي آن به پرسشهاي مختلف فقهي، اين واقعيت را نيز نبايد از نظر دور داشت كه دستيابي بر مراد واقعي خداوند كار سادهاي نيست و هر كسي توان برداشت و استنباط مستقيم احكام را از آيات قرآن ندارد، بلكه بايد روش استنباط و مباني و ملاكهاي آن را در مكتب «اهل ذكر» فراگرفت. [36] اصحاب نيز پس از فراگيري رهنمودهاي ائمه (ع) در فهم آيات الاحكام، از شيوه آنان الگو گرفته و با رعايت احتياط به بيان فقه و تفسير آيات الاحكام پرداختند. بر همين اساس ميبينيم كه برداشت ابن حيّان از آيه 78 سوره حج، همان چيزي است كه امام صادق (ع) بدان تصريح كرده است. ابن حيّان در توضيح آيه ميگويد: «در دين تكليف واجبي وجود ندارد، مگر اين كه اجازه ترك آن در موقع اضطرار داده شده است و اين گشايش و رحمت الهي است براي مؤمنان در دنيا.» طبيعي است كه تأمين نظر ائمه و رعايت رهنمودها و نقطه نظرهاي معصومين (ع) از سرعت كار اجتهاد بر اساس آيات قرآن ميكاهد و ظرافت و دشواري كار و نيز لزوم احاطه بر اصول كلي مذهب، اسباب نزول، روايات نبوي...، شهامت و جرأت اجتهاد بر اساس قرآن را از بسياري ميزدايد و در نتيجه صاحب نظران حوزه فقه قرآني كاهش مييابند. اين چنين است كه شيوه رايج فقه قرآني، از زمان امام باقر (ع) و پس از آن تا فرا رسيدن عصر غيبت، شيوه روايت و نقل سخنان ائمه (ع) بوده است. و اصحاب، حتّي معني و مفهوم واژهها و كلمات را نيز از امام ميپرسيدهاند و آن را براي ديگران نقل ميكردهاند.روش استنباطي اصحاب ائمه (ع)
در كنار شيوه نقلى، بنياد اجتهاد راستين و استنباط صحيح از آيات قرآن نيز در عصر حضور ائمه (ع) پيريزي شد و بر اساس رهنمود و توصيه و تشويق خود ائمه (ع) برخي از اصحاب كار آزموده، وارد ميدان تفقّه در آيات الاحكام شدند و به تفريع و برابرسازي اصول بر موارد جزئي پرداختند. تأكيد بر نقل حديث و پرهيز از استنباط فردي، رهنمودهاي مقطعي و مصلحتي بود، در حالي كه تشويق به اجتهاد و استنباط و استفاده از عقل و نقل، اصلى كلّي در مكتب اماميه شناخته ميشود. امام صادق (ع) فرمود: [37]«انّما علينا أن نلقي اليكم الاصول و عليكم أن تفرّعوا»[38] بر ماست كه اصول ] قواعد كلي [ را در اختيار شما قرار دهيم و شما فروع را از آنها به دست آوريد. امام رضا (ع) فرمود: «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع»[39] بر ما بيان اصول است و بر شماست كه موارد جزئي را به دست آوريد. در ميان صحابه غير تابعي، فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا، امام جواد، اما علي النقي و امام حسن عسكري (ع)، يونس بن عبدالرّحمان از اصحاب امام كاظم و امام رضا (ع) ... زرارة بن أعين از اصحاب امام باقر، امام صادق و امام كاظم (ع) در شمار طلايه داران فقه اجتهادي به حساب ميآيند و آنان با استفاده از مباني اصولي، به بيان احكام فقهي ميپرداختهاند كه نمونههايي از فتاواي متكي بر استنباط آنان در فروع كافي ياد شده است.[40] برخي از آنان در فقه قرآني نيز توان بالايي داشته و با شيوهاي خاص به استنباط از آيات ميپرداختهاند. شيوه بهرهوري اصحاب ائمه (ع) از آيات الاحكام در يك نگاه ميتوان گفت كه اصحاب ائمه (تابعان و غير تابعان) در برداشت از آيات الاحكام با وجود نقاط مشترك، هر يك روشي ويژه داشتهاند. در استفاده از سياق آيات، ظواهر قرآن، روايات نبوي، اسباب نزول، قواعد اصولي و ناسخ و منسوخ، براي فهم و استنباط از آيات الاحكام همه با هم اشتراك نظر دارند، ولي ميان اصحاب غير تابعي و تابعي در نحوه استنباط تمايزهايي وجود دارد كه به برخي از آنها ميپردازيم.1. پرهيز از استناد به سخن صحابه و تابعان
در آراي تابعان، استناد به سخن صحابه و يا تابعان ديگر ديده ميشود، در حالي كه آن گروه از اصحاب ائمه (ع) كه غير تابعي شناخته ميشوند، در آراي خود به سخنان صحابه و تابعان استناد نجستهاند و اين ميتواند به دليل آن باشد كه اجتهاد صحابه و تابعان را فاقد شرايط حجّيت ميدانستهاند. فضل بن شاذان در مقام بيان ويژگيهاي فقه اهل سنّت ميگويد: «اهل سنّت ميگويند: خداوند همه احكام مورد نياز انسانها را... در اختيار پيامبر (ص) قرار نداده است و آن حضرت هم احكام مورد نياز را نميدانسته و يا بيان نكرده است. از اين رو، صحابه و تابعان پس از پيامبر (ص) با رأي خود احكام مورد نياز را استنباط كرده و آن را سنت ناميدهاند و مردم را به عمل بدانها و پرهيز از عمل به غير آنها واداشتهاند در صورتي كه بين آراي آنان اختلاف وجود دارد.» [41]2. استناد به سخنان ائمه (ع)
استناد به سخنان ائمه (ع) يكي ديگر از ويژگيهاي غير تابعان در فهم آيات الاحكام است؛ چه اين كه آنان پيش از هر چيز، نظر امامان معصوم را در تفسير و تبيين مراد وحي معتبر دانستهاند و پيش از هر چيز روايات را مورد توجه و بررسي قرار ميدادهاند. اين روايات در كتابهاي حديث و تفسير، بويژه تفسيرهاي قمي، عياشي و برهان و غيره ديده ميشوند، در حالي كه اين روايات در سخنان سعيد بن جيبر، سدّي و زيد بن اسلم ديده نميشود.3. تصريح به قواعد اصولي
در اجتهاد صحابه غير تابعي از آيات الاحكام به قواعد اصولي تصريح شده است، در حالي كه تابعان به آن مباني اصولي اشارهاي ندارند. مقاتل بن حيّان در آيه 78 سوره حجّ به كليّت و عموم قاعده اضطرار و عسر و حرج تصريح دارد. و فضل بن شاذان نيز در زمينه دلالت امر الهي، بر نهي از ضدّ، تاكيد ميورزد و در لابهلاي مباحث فقهي يادآوري ميشود: «امر خداوند به چيزي، نهي از خلاف آن چيز نيز هست.»4. نقد اجتهاد عامّه در آيات الاحكام
چنانكه ياد شد، در فتاواي تابعان، همخواني فراواني با آراي اهل سنّت وجود دارد كه گاه چهره شيعي تابعان را زير سؤال برده است، ولي فتاواي فقهي آن دسته از اصحاب ائمه (ع) كه غير تابعي بودهاند، به طور دقيق نقطه مقابل آن ديده ميشود؛ يعني تا حدّ ممكن در برابر آراي فقهي عامّه از خود موضع نشان دادهاند. چنانكه فضل بن شاذان در نقد آراي اهل سنّت مينويسد: 1. اگر گفته شود ] در باب ارث [ چرا با وجود يك دختر به يك خواهر نصف ارث را ميدهيد؟ ممكن است در جواب بگوييد: به جهت اين كه خداوند در كتابش ميفرمايد: «... وله اخت نصف ما ترك» اگر ميّت، خواهر داشته باشد نصف اموال را به ارث ميبرد، ولي ما به شما ميگوييم: قسمت اوّل آيه را هم بخوانيد كه خداوند ميفرمايد: «يستفتونك قل الله يفتيكم في الكلالة إن امرؤهلك ليس له ولد وله أخت فلها نصف ماترك» نساء/176 اگر مردي از دنيا برود كه فرزند نداشته باشد و تنها خواهري داشته باشد نصف اموالي را كه به جا گذاشته، از او ارث ميبرد. دختر، فرزند انسان است و با وجود فرزند، به خواهر ارث نميرسد و شما هم اين را ميپذيريد، ولي ميگوييد سنت صحابه بر اين قرار دارد كه با وجود دختر، نصف ارث به خواهر تعلّق ميگيرد. ما در پاسخ ميگوييم كه سنّت صحابه بر خلاف سخن خداوند است.[42] 2. فضل بن شاذان در ردّ سخن ابو عبيد، سخني استدلالي و دقيق دارد؛ چه اين كه ابوعبيد، معتقد بود كه هر چند خداوند طلاق را در طهر و پاكي قرار داده، ولي به ما خبر نداده است كه اگر طلاق در غير طهر واقع شد، صحيح نيست، فضل بن شاذان در پاسخ وي ميگويد: «هر گاه خداوند به چيزي فرمان داد، لازمه فرمان الهي، نهي از انجام خلاف آن است؛ چه اين كه ميبينيم خداوند ازدواج مرد با چهار زن را تجويز كرده است و لازمه آن بطلان ازدواج پنجم است. كعبه را قبله قرار داده است و لازمه آن بطلان نمازي است كه به سمت قبله گزارده نشده است...»[43] سه سخن در پايان 1. از مجموع آنچه آورديم اين نتيجه حاصل ميشود كه اصحاب اماميه، علي رغم تنگناهاي سياسي و اجتماعي در ميدان فقاهت و مباحث كلامي، با تكيه به معارف قرآني و تعاليم اهل بيت، از منطقي استوار و برتر برخوردار بودهاند و همواره قرآن را ملاك شناخت حقّ و باطل ميدانستهاند. اين در حالي است كه اهل سنّت با شعار قرآن گرايي، گرفتار ديدگاههاي معارض با قرآن بودهاند، چنانكه در مسأله ارث خواهر با وجود فرزند دختر و دلالت امر به شيء بر نهي از خلاف آن و ... نمونههاي آن ارائه شد. 2. در خور درنگ است كه در آراء و ديدگاههاي صحابي غير تابعي و در توضيح ايشان براي آيات الاحكام، روايات نبوي، احاديث اهل بيت، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و لغت مورد استفاده و استناء قرار گرفته است، ولى هرگز فتاوى اصحاب و يا تابعان مورد استناد واقع نشده است و در اين نكته، نشانههاي بياعتباري آراي صحابه تابعي در نگاه صحابه غير تابعي مشهود و درخور درنگ است. 3. كساني چون نويسنده «ادب المرتضي» بر اين باورند كه فقهاي شيعه، پيش از غيبت كبري حقّ اجتهاد و يا نياز به اجتهاد نداشتهاند و تنها به نقل حديث ائمه پرداختهاند، ولي اين قضاوت با شواهد موجود سازگار نيست، چه اين كه نمونههاي ارائه شده، حكايت از استدلالهاي عقلي و نقلي دارد و نشان ميدهد كه عالماني چون سعيد بن جبير و ابن شاذان، براساس تفقه و به كارگيري صحيح ابزار و منابع استنباط (از آن جمله احاديث اهل بيت (ع)) به استخراج احكام فقهي قرآن ميپرداختهاند.[1] ـ شيخ طوسي، محمّد بن حسن؛ رجال الطوسي، مكتبة الحيدرية، نجف 35؛ مامقاني، محمّد حسن، تنقيح المقال في اسماء الرّجال، 1/428. [2] ـ گروه مؤلفان، دائرة المعارف تشيّع، سازمان دائرة المعارف تشيّع، تهران، 1368، 2/258. [3] ـ مامقاني، محمّد حسن، تنقيح المقال، 3/186. [4] ـ ذهبي در تذكرة الحفّاظ، صنعاني را از دوستان علي (ع) ميشمارد. ر.ك: تذكرة الحفاظ، 1/364. [5] ـ شيخ طوسي، محمّد بن حسن، رجال الطوسي/ 312 و 313، جهت توضيح بيشتر در زمينه آنكه افراد ياد شده از اصحاب ائمه (ع) بودهاند به بابهاي مختلف رجال طوسي و مامقاني مراجعه كنيد. همچنين برخي از آنان در شمار تابعين نيز شمرده شدهاند كه به تفصيل بيشتر آن در شماره پيشين اين فصلنامه آمده است. [6] ـ احمد عمر ابو حجر، التفسير العلمي للقرآن في الميزان دارقتيبة، بيروت /46. [7] ـ رشيد رضا، محّمد، مقدّمة تفسيرمجمع البيان، طهران، ناصر خسرو، 1/7 [8] ـ ابن نديم، محمّد، الفهرست، فن سوّم؛ [9] ـ تهراني، آغا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، تهران، دارالكتب الاسلامية 4/325. [10] ـ داوودي، محمّد بن علي بن احمد، طبقات المفسرين، دارالكتب العلميّة، بيروت، 2/331؛ تهراني، آغا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، 4/315. [11] ـ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، دارالمعرفة، بيروت، 1ـ 2/ 560 [12] ـ . احمد عمر ابو حجر، التفّسير العلمي للقرآن في الميزان، 46. [13] ـ داودي، محّمد بن علي بن احمد، طبقات المفسرين، 2/331 و 1/187 [14] ـ بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 1/558. [15] ـ قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، قم، مكتبة الهدي، 1/155 [16] ـ موسوي جزائري، سيّد طيّب، مقدمه تفسير قمي، 1/11. [17] ـ همان. [18] ـ ذهبي، محمّد حسين، التفسير و المفسران، دارالحياء التراث العربي، بيروت، 2/97. [19] ـ ابن خلكان، و فيات الاعيان، بيروت، 2/374. [20] ـ خضري بك، محّمد، تاريخ التشريع الاسلامي، مكتبة التجارية الكبري، بيروت، /113. [21] ـ همان. [22] ـ همان / 115 [23] ـ طوسي، محمّد بن حسن، اختيار معرفة الرّجال (رجال كشي)، مؤسسة آل البيت لا حياء التراث، قم، 1/338. [24] ـ همان، 2/523. [25] ـ ما مقاني، محمّد حسن، تنقيح المقال، 2/32. [26] ـ همان، 2/34. [27] ـ موسوي جزائري، طيب، مقدّمه تفسير قمي، 1/11. [28] ـ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، 9 ـ10/456. [29] ـ همان، 7ـ8 /199. [30] ـ همان، 3ـ4 /292 [31] ـ ذهبي، محمّد حسين، التفسير و المفسرون، 1/135 [32] ـ فيض كاشانى، محمّد بن مرتضى، تفسير الصافى ، مؤسسة الاعلمى، بيروت، 1/10 [33] ـ كليني، محمّد بن يعقوب، فروع الكافي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 5/300. [34] ـ حّر عاملي، محمّد بن حسن، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت لا حياء التراث، قم،1/464. [35] ـ بحراني، سيّد هاشم، البرهان، 1/449. [36] ـ براي آگاهي بيشتر در اين زمينه ر.ك: وسائل الشيعة، 18/ 129. [37] ـ سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، بيروت دارالكفر، 6/80. [38] ـ. حرّ عاملي، محّمد بن حسن، وسائل الشيعه، داراحياء التراث العربي، بيروت، 18/41 حديث 52. [39] ـ همان، حديث 51. [40] ـ كليني،محمّدبن يعقوب، فروع الكافي، دارالكتب الاسلامية 7/ 88 ، 95، 97، 100، 101،115، 116، 121، 125، 148. [41]ـ فضل بن شاذان، الايضاح، تهران، انتشارات دانشگاه تهران/ 4. [42]ـ همان/ 315. [43]ـ كلينى، محمّد بن يعقوب ، فروع الكافى، 7/92/94. 44ـ محمّد عبد الحسن، مصادر الاستنباط بين الاصولين و الاخباريين، قم، دفتر تبليغات اسلامي/ 37 به نقل از محي الدين عبدالرزاق، ادب المرتضي /75.