قرآن و نقش زمان و مكان در اجتهاد - قرآن و نقش زمان و مکان در اجتهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و نقش زمان و مکان در اجتهاد - نسخه متنی

حسین غفاری ساروی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرآن و نقش زمان و مكان در اجتهاد

حسين غفاري ساروي

"اينجانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي‏دانم؛ اجتهاد به همان سبك صحيح است؛ ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست. زمان و مكان دو عنصر تعيين‏كننده در اجتهادند؛ مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است، به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي مي طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم. آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شدؤ آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي‏كنند، از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شان مجتهد است واقعاً مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهندؤ جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است، فقه، تئوري واقعي و كامل ادارؤ انسان ـ و اجتماع از گهواره تا گور است1".

آنچه پيش رو داريد، نگاهي است گذرا و نه چندان عميق و موشكافانه بر موضوع "نقش زمان و مكان در اجتهاد" از ديدگاه قرآن كريم و ارائه مصاديق و نمونه هايي از آن كتاب سعادتبخش و انسان ساز. نقش تعيين‏كنندؤ عناصر زمان و مكان ـ در روابط حاكم بر سياست، اقتصاد و اجتماع ـ در اجتهاد هويداست، تاثير اين دو عنصر به حدّي است كه موضوع واحدي كه در گذشته حكم معيني داشته است، هنگام سنجش با روابط جديد حاكم بر سياست، اقتصاد و اجتماع، تغيير ماهيت مي دهد و به موضوع ديگري تبديل مي شود و به تبع آن، حكمي متفاوت با حكم اوليّه و متناسب با وضع جديد مي يابد.

انتخاب اين موضوع با اين انگيزه و باور است كه قرآن، كتاب هدايت و سعادت، و حاوي مفاهيم راهگشا در زمينه هاي اعتقادي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اخلاقي و... است و هر چيزي را كه بشر به آن نياز دارد و در سعادت و كمال وي موثر است، به صراحت و يا به رمز و اشاره، بيان كرده است. بنابراين، ممكن نيست قرآن از موضوع مهمّ و سرنوشت سازي چون "نقش عنصر زمان و مكان در استنباط احكام و قانونگذاري" كه همواره در تمامي اعصار بويژه ـ در عصر حاضر ـ با عنوانهاي ديگر در ميان همؤ ملتها مورد توجّه فراوان بوده است سخني به ميان نياورده و رهنمودي فرا راه ما نگذاشته باشد. به اين دليل قرآن كريم، و براي يافتن نكته ها، پيامها و رهنمودهاي آن در موضوع مورد بحث، مطالعه گرديد، هر چند اين جستجو با سرعت و شتاب بسيار انجام شد و در اين رهگذر نكات مهمّي از نظر دور ماند؛ خوشبختانه به آيات متعددي برخورديم كه براي عنصر زمان و مكان در اجتهاد، هنگام ارزيابي موضوع در روابط حاكم بر سياست، اجتماع و اقتصاد، نقش تعيين كننده قائل شده و آن را در جايگاه ويژه‏اي قرار داده است.

در اين نوشتار، چهار نمونه از ميان موارد گوناگون، مورد ارزيابي قرار گرفته كه همين تعداد براي طرح موضوع از ديدگاه تعاليم الهي و اثبات آن در قرآن كريم و نيز جهت عرضه در يك كنگره ـ كه در آن همواره سعي بر گزينش مطالب و خلاصه گويي است ـ كافي به نظر مي رسد.

تفاوت مسالؤ "تدريجي بودن احكام" و "نقش زمان و مكان در اجتهاد"

قبل از وارد شدن به اصل بحث لازم است ابتدا به سوال و يا اشكالي كه ممكن است هنگام مطالعه و بررسي اين نوشتار به ذهن خوانندگان و اهل تحقيق خطور كند، پاسخ مناسب داده شود و آن، اين است كه آيا ميان مسالؤ تاثير زمان و مكان در "تدريجي بودن احكام" و موضوع "نقش زمان و مكان در اجتهاد" تفاوتي وجود دارد؟ در حالي كه زمان و مكان در هر دو مساله نقش اساسي دارند؛ آيا هر دو بحث از يك مقوله اند و يا خير؟ و اگر جدا هستند تفاوت و تمايز آن دو چيست؟

بي ترديد ميان آن دو مساله، تفاوت و تمايز اساسي وجود دارد و از دو مقولؤ مجزا هستند، هر چند در نقش عنصر زمان و مكان مشتركند؛ پيش از بيان تفاوت و تمايز، لازم است توضيحاتي دربارؤ آنها داده شود، چرا كه سوال فوق و يا سوالات مشابه ديگر به طور عمده از تصوّر ناقص و يا نادرست آن دو مساله ناشي مي شود و اگر در آنچه اهل نظر دربارؤ مسالؤ "تدريجي بودن احكام" گفته اند، تامل شود و در فرمايش حضرت امام(ره) نيز دقت كافي مبذول شود، تفاوت آن دو مساله به خوبي روشن خواهد شد.

تعريف مسالؤ "تدريجي بودن احكام" و فلسفؤ آن

نظريات محققان بزرگ در علم اصول، كلام و تفسير دربارؤ تدريجي بودن احكام اسلام و نزول تدريجي آيات الاحكام به طور فشرده و خلاصه به شرح زير آورده مي شود:

خداوند متعال تمامي احكام را به خاطر مصالح و مفاسد موجود در متعلّق آنها، وضع فرمود و اين مصالح و مفاسد براي وضع و صدور آن احكام به منزلؤ علّت است. اگر عملي داراي مصلحت ملزمه بود، موجب مي‏شود كه خداوند دانا و مولاي حكيم آن عمل را بر بندگانش واجب نمايد و اگر رفتاري داراي مفسدؤ شديد باشد، سبب مي‏شود كه آن را بر مردم حرام و ممنوع سازد. بنابراين، هر جا در انجام يا ترك عملي، در واقع و نفس امر (نه در ظاهر و نزد مكلّف) مفسده يا مصلحتي وجود داشت احكام الهي متناسب با آن هم وجود خواهد داشت. حال اين سوال مطرح مي شود كه اگر احكام الهي تابع مصالح و مفاسد موجود در متعلّق احكام باشد كه مصالح و مفاسد براي وجود آنها به منزلؤ علّت است، چرا برخي از احكام و بلكه اكثر احكام بتدريج نازل و به مردم ابلاغ گرديد، بويژه آن دسته از احكام كه بسيار مهم و سرنوشت ساز بودند و مفسده و مصلحت آن حتي براي عموم مردم هم روشن بود. مگر ممكن است معلول از علتش منفك و جدا شود و فاصلؤ زماني ميان آن دو به وجود آيد (معلول از علت متاخر شود)؟ در پاسخ گفته اند: احكام الهي نيز مانند قوانين بشري است، همان گونه كه در قوانين بشري، قانونگذاران با توجه به مصالح و مفاسد، قوانيني را وضع مي كنند و مردم را به انجام بعضي امور ملزم و از برخي برحذر مي‏دارند؛ ولي به خاطر ملاحظاتي از جمله؛ نبودن زمينه‏هاي مردمي و شرايط مناسب و زمينه‏هاي اجرا، و يا پديد آمدن مشكلات و بروز هرج و مرج، مردم را از بعضي احكام و قوانين تصويب شده مطلع نمي سازند و به مراجع ذي صلاح ابلاغ نمي كنند؛ و هرگاه تمامي شرايط و زمينه هاي اجتماعي و اجرايي را فراهم ديدند ـ هر چند اين امر سالها طول بكشد ـ قوانين و مقرّرات تصويب شده را به آگاهي مردم مي رسانند و براي اجرا به مراجع ذي صلاح ابلاغ مي نمايند.

احكام و قوانين الهي هم همين گونه است؛ يعني خداوند حكيم با توجه به مصالح و مفاسد، قوانيني را وضع و احكامي را صادر فرموده است؛ امّا به سبب ملاحظات و مصالحي ـ كه نفع آنها به خود مردم باز مي‏گردد ـ آنها را يكجا اعلان نكرد، بلكه بتدريج در طول 23 سال آن احكام را به رهبر امّت اسلامي؛ يعني پيامبر اسلام ابلاغ فرمود تا به اطلاع مردم برساند و آنها را به مرحله اجرا درآورند.

/ 12