پيامبرِ مدارا و قاطعيت(2)
سيدغلامحسين حسيني منبع:
باشگاه انديشهقاطعيت و عدم مُداهنه در روايات
در جوامع روايي نيز احاديث فراواني در زمينه قاطعيت و عدم مُداهنه و ابراز خشم و اعمال خشونت نسبت به دشمنان و بزهكاران وارد شده كه برخي از اين احاديث به دلالت مطابقي و به صراحت لفظي، دال بر اين مطلب است و برخي ديگر به دلالت التزامي و تضمني، و ما تنها به نمونهاي از اين احاديث اشاره ميكنيم: - در باب «الحُب فيالله والبغض فيالله»30، احاديثي آمده دال بر اينكه «بغض و خشم، در مواردي، لازم و ضروري است. البته نه خشم و كينهتوزي مادي بلكه خشم و قاطعيتي كه در راه خدا و براي اجراي احكام الهي و احقاق حقوق شرعي مردم باشد. - در باب «الأمربالمعروف و النهي عن المنكر نيز امر به معروف و نهي از منكر، مراحلي دارد كه مآلأبه برخورد فيزيكي و ضرب و جرح و حتي قتل ميانجامد. گفتني است كه اين مرحلة از امر به معروف و نهي از منكر به دستور حاكم شرع اسلامي بايد باشد و بدون اذن و فرمان ديني نميشود. خشونت در شرع مقدس، روي مصالح و عللي تجويز شده و تعيين حدود و ثغور آن يك بحث فقهي است.31 - در باب «الغيرة والحمية»32 نيز رواياتي بيانگر اين است كه فرد مسلمان در مسائل ديني و... بايد غيرت و خشم بورزد و واكنشهاي صريح و شديد و البته عادلانه نشان دهد. بعنوان نمونه علي عليهالسلام فرمود: «لا ترخصوا لانفسكم فتد هنوا و تذهب بكم الرخص مذاهب الظلمة فتهلكو ولاتداهنو فيالحق اذا ورد عليكم و عرفتموه فتخسروا خسراناً مبيناً.33 (بندگان خدا! به خويشتن، اجازه مداهنه و لااباليگري ندهيد كه شما را به ستم ميكشاند. آن گاه كه حق را شناختيد و حق به شما روي آورد و نياز به ياري شما دارد، هرگز مداهنه و سستي نكنيد.) و نيز فرمود: لايقيم امرالله سبحانه الامن لايصانع و لايضارع ولايتبعالمطامع.34 (فرمان خدا را برپاي نميدارد مگر كسي كه در حق، مدارا نكند و سازش نكند و در پي طمعها نتازد.) قاطعيت و صلابت در سيرة پيامبراكرم(ص) نقل شده است كه: كان النبي(ص) اذا غضب احمر وجهه و در روايت ديگر است كه: حنف لونه و اسود.35 يعني پيامبر، وقتي براي خدا و عدالت، غضب ميفرمود رنگ چهرهاش تغيير مييافت و عكسالعمل شديد ميورزيد. اينك به چند نمونه از رفتار قاطع و پرصلابت پيامبراكرم(ص) در برخورد با متخلفان و عاصيان توجه كنيم: هنگامي كه پيامبر(ص) براي جنگ با روميان به تبوك ميرفتند، سه نفر از مسلمانان به نامهاي از شركت در جنگ و از روي تنبلي و سُستي و دنياطلبي سر باز زدند اما به هنگام بازگشت پيامبر از جنگ تبوك، جهت عذرخواهي خدمت آن حضرت رسيدند اما برخلاف انتظار، مورد غضب و بيمهري پيامبر قرار گرفتند و پيامبر(ص)، حتي يك كلمه با آنان سخن نگفت و به مسلمانان دستور فرمود كه هيچ كس با آنان سخن نگويد بگونهاي كه حتي زنان و فرزندان آنان به محضر پيامبر(ص) آمدند و اجازة جدايي از آنها را خواستار شدند. متخلفان در محاصره شديد اجتماعي، قرار گرفته بودند و فضاي شهر مدينه با آن وسعت براي آنان تنگ شده بود بگونهاي كه مجبور شدند براي نجات از اين خواري و رسوايي، مدينه را ترك گويند و به كوههاي اطراف پناه برند و مدتي طولاني در كوهها به سر بردند و به دعا و نيايش و توبه به درگاه خدا روي آوردند تا اينكه سرانجام آيه شريفه: «وعليالثلاثة الذين خلفوا حتي ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم وظنوا ان لاملجأَ من الله الا اليه ثم تاب عليهم ليتوبوا انالله التواب الرحيم» نازل شد و توبه آنان را پذيرفت. پيامبر اكرم(ص) در مقابل متخلفان، هيچ نرمشي نشان نداد و با كمال قاطعيت با آنان برخورد نمود. يعني چنان بر آن سه تن تنگ گرفتند كه تمام زمين با همة وسعتش، جائي براي آنان نداشت و جانشان به لب رسيد. از جمله مواردي كه مُداهنه و سهلانگاري در آن جايز نيست، حقالناس است، چه حقوق شخصي افراد و چه حقوق عمومي و بيتالمال كه هيچكس حق سازش در اين امور را ندارد. حتي رئيس حكومت و يا امام مسلمين نيز حق تصرف و يا تضييع حقوق مسلمين و بيتالمال آنان را بجز صرف در امورات جامعه و خود مردم ندارد. پيامبر مكرم(ص) و امامان معصوم عليهمالسلام در مسئله بيتالمال و حقالناس بسيار حساس و دقيق بودند و در مسئله شخصي حتي استفاده از يك شمع بيتالمال را هم جايز نميدانند.36 در سيره نبياكرم(ص) نيز به خوبي مشهود است كه آن حضرت در مورد اموال عمومي و حقالناس سختگير و قاطع و با صلابت بودهاند و هيچگاه در آن باره مداهنه و سستي به خرج ندادهاند. روز حركت از سرزمين خيبر، به رزمندهاي كه مأمور بستن كجاوهها بود، تيري اصابت كرد و جان سپرد. تحقيقات مأموران اطلاعاتي دربارة علت قتل به جايي نرسيد. همگي گفتند: بهشت بر او گوارا باد. اما پيامبر(ص) فرمود: با شما همعقيده نيستم، زيرا عبايي كه او بر تن دارد از غنايم و بيتالمال است و او آن عبا را به خيانت برده است و روز رستاخيز به صورت آتش او را احاطه خواهد كرد. از اين روي پيامبر اكرم(ص) بر جنازه او نماز نخواند.37 پيامبر (ص) در طول بيست و سه سال نبوت و رسالت، هيچگاه بر سراصول و مباني دين و بر سر اجراي احكام با هيچكس سازش و مداهنه نكرد. پس از غزوه تبوك در سال نهم، نمايندگان قبيله هوازن براي پذيرش اسلام، اظهار تمايل نمودند و لكن شروطي را نيز ذكر كردند كه از جمله آن معافيت از حكم «نماز» بوده است. اما پيامبر با قاطعيت و بدون هيچ تساهل و سازشكاري به آنان فرمود: «لاخير فيدينٍ لاصلاة معه.» ديني كه در نماز نباشد ارزش و سودي ندارد.38 همچنين در اجرا، حدود الاهي نيز پيامبر، ذرهاي تسامح و معامله نميكردند زيرا جرمهائي كه به هتك حرمت خانواده و اجتماع و آبروي انسانها، هتك عفت عمومي، اختلال در نظام اجتماعي، سُست شدن مباني اعتقادي مردم و.... ميانجامد از موضوعاتي است كه نميتوان به سادگي از كنار آنها عبور كرد، پيامبر اكرم(ص) ضمن تشريع و قانونگذاري وحياني اين احكام، خود نيز از مجريان سرسخت اين فرامين الهي بوده و هيچگاه بر سر اين احكام نوراني، نرمش به خرج ندادهاند و در حدود و قوانين الهي. فاطمة خزومي با فاطمه محمدي(س) براي اجراي احكام در دادگاه عدل نبوي يكسانند. زني از اشراف قريش به نام فاطمه مخزومي، مرتكب سرقت شد. رسول خدا(ص) دستور داد حد الهي را درباره او جاري كنند. قبيلة بني مخزوم ناراحت شده و كوشيدند به هر وسيلهاي، مانع اجراي حد شوند. اُسامة بن زيد كه مورد توجه رسول خدا(ص) بود از ايشان تقاضاي عفو كرد. اما حضرت سخت ناراحت شده و فرمود: آيا دربارة حدي از حدود خدا شفاعت ميكني؟ سپس از جا حركت كرد و ضمن خطبهاي فرمود: «اي مردم! علت اينكه ملتهاي قبل از شما هلاك شدند اين بود كه اگر فرد بلندپايهاي از آنان جرم ميكرد او را به مجازات نميرساندند اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، كسي خلاف ميكرد، حكم خدا را دربارة وي اجرا ميكردند. سوگند به خدا، اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه نيز دست به چنين كاري بزند حكم خدا را دربارة او اجرا ميكنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومي با فاطمه محمدي يكسان است.»39 پيامبر در اجرأ عدالت و احكام اسلام، هرگز مماشات و سهلانگاري نفرمود. امام علي(ع) طي مأموريتي از ناحيه پيامبر(ص) جهت دعوت مردم يمن به اسلام، به آن سرزمين سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچههاي حرير را به عنوان جزيه و ماليات كه طبق پيمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوي مدينه حركت نمود، در بين راه از حركت پيامبر(ص) براي شركت در مراسم حج، اطلاع يافت و بدين جهت فرماندهي سربازان را به يكي از افسران سپرد و خود به سرعت حركت كرد تا نزديكي مكه به خدمت پيامبر(ص) رسيد. پس از گفتگو با آن حضرت، مأموريت يافت به سوي نيروهاي خود بازگردد و آنها را به مكه بياورد. وقتي امام علي(ع) به ميان سربازان خويش بازگشت، ملاحظه فرمود كه پارچههاي حرير را ميان خويش تقسيم كرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار دادهاند. علي(ع) از اين تصميم جانشين خويش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت كه با اصرار سربازان مواجه شدم و اين پارچهها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگيرم. علي(ع) فرمود: تو چنين اختياري نداشتي. آنگاه دستور داد كه تمام پارچهها را پس گرفته و بستهبندي نمايند، از اين فرمان قاطع و سخت علي(ع)، گروهي كه از عدالت، رنج ميبردند، به پيامبر(ص) شكايت جُستند و از رفتار علي(ع) ابراز ناراحتي نمودند. پيامبر(ص) اين پيام را به شاكيان رساند: «ارفعوا أالسنتكم عن عليٍ فانه خشنٌ فيذاتالله عزوجل، غير مُداهنٍ في دينه» زبان از بدگويي علي(ع) برداريد كه او در اجراي دستور خدا، بيپروا و سختگير است و اهل سازش و مداهنه در دين خدا نيست.40 ميبينيم كه رفتار و سيرة پيشوايان معصوم(ع) در دين خدا و اجراي احكام الهي، هرگز سازگاري و سازش با احدي را بر نميتابد و دين خدا را با هيچ چيز مصالحه نميكنند. كساني كه در مكتب علي(ع) تربيت شدند نيز چنين بودند. در انقلاب مردم كوفه عليه عثمان، برخي بزرگان كوفه همانند مالك اشتر نخعي، يزيدبن قيس لرجي، حُجربن عدي كندي، سليمان من صررخزاعي و... نامهاي به عثمان نوشتهاند كه در آن آمده است: «فاننا لن نصالحك عليالبدعة و ترك السنة»41 (ما هرگز بر سر بدعتهائي كه گذاردي و ترك سنت و سيره پيامبر(ص) با تو مصالحه و مدارا نخواهيم كرد.) باشد كه سيرة محمدي و علوي «عدم مداهنه در دين» در همه ما پديد آيد و رسوخ يابد. اسرأ 72/75. .1 سيره در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملي هر شخص گفته ميشود كه از حالت وحدت و يكبار يا چند بار محدود انجام گرفتن بيرون آمده باشد و به مرحله تكثر و مداومت رسيده باشد، و به صورت يك سبك و متد درمده باشد. با اين بيان ميتوان گفتكه: سيره پيامبر(ص)، قسمتي از رفتار علمي و روش آن حضرت است كه در مسير زندگي فردي و اجتماعي به آن مداومت مينمود. ولي سنت عبارت است از نقل و قول و تقرير آن حضرت كه ممكن بود مداومتي در انجام و بيان آنها نداشته باشد. .2 آل عمران / 159 .3 تفسير نمونه /3/142 .4 توبه / 128 .5 كهف / 6 .5 فاطر / 8 .7 انبيأ / 107 .8 فتح / 29 .9 توبه / 6 .10 شعرأ / 214 و 215 .11 حجر / 88 .12 اعراف / 199 .13 الكافي / 2 / 117 حديث 4 .14 همان، حديث 5 .15 همان، حديث 2 .16 همان، 175، حديث 4 .17 بحارالانوار، 98/167 .18 فروغ ابديت، 2/337. سيره بن هشام ، 4/49 .19 المغازي /2/853 . سيره ابن هشام /4/60 .20 توبه / 4 .21 تفسير نمونه / /7 292-293. الميزان /9/156 .22 فرقان / 52 .23 احزاب / 1 .24 قلم / 10-8 .25 الميزان /19/371 .26 امتنان / 24 .27 نجم / 10-8 .28 انعام / 106 .29 هود / 113 .30 الكافي 2/127-124 .31 جواهرالكلام 21/352 «كتاب الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر». .32 الاخلاق، مظاهري 459-445 .33 بحارالانوار 77/291 .34 نهجالبلاغه / حكمت 110 .35 مكارماخلاق، طبرسي 1/54 .36 بحارالانوار / 41 .37 سيرهابن هشام 3/353 و 354 فرغ ابديت 2/261 .38 سيره ابنهشام 4/185 .39 سيره ابنهشام 4/185 .40 بحارالانوار 21/385 و 41، ص 116-115 .41 الفتوح 2/181