بافت موسيقايي قرآن كريم
بافت موسيقايي قرآنكريم ساليان متمادي است كه پرسش «هنرچيست؟» ذهن انديشمندان را به خود جلبكرده و عدهاي در پاسخ به سئوال فوقگفتهاند: هنر كوششي است براي ايجادزيبايي يا ايجاد عالم ايدهآل 1 و برخيگويند:«هنر، انتقال احساسات به صورتزيباست.»2 هنر را به معني«بيان هر آرمان كه هنرمند بتواند درصورت تجسم ارائه دهد.» تعريف كردهاند.3برخي هنر را كوششي برايتصوير تاثيرات ناشي از حقايق هستي كه درحس، ايجاد ميگردد، دانستهاند. 4 وافرادي هنر را، مخابره انسان ميدانند.و برخي ديگر از دانشمندانميگويند:«هنر يعني دهان گشايي روح»5هنر پيكان اضطراري درآسمان خراش روح است». وبالاخره ما معتقديم هنر يكي از نمودهايزيباي جهان هستي است كه براي ايفاي نقش،ميتوان از آن به زبان فطرت ياد كرد.بدون شك، استفاده از اين زبان وابزار(هنري)، براي ايفاي نقش حساس ورسالت سنگين، نيازمند به معرفت شناسي،هستي شناسي و آشنايي با نظام ارزشي ديناست؛ چرا كه عدم آشنايي با اين مباحث،هنر را به ابتذال و انحطاط ميكشاند.نگارنده در اين مقاله،ضمن بيان مقدمه اي در ماهيت هنر و تطورمعنايي هنر و تقسيم بندي هنر، به تعريفهنر قدسي و هنر مدرن ميپردازد و محوراصلي مباحث خويش را هنربياني قرآن قرارميدهد. وي هنر بياني قرآن را در پنجبخش خلاصه ميكند و به توضيح آنميپردازد: 1- گزينشكلمات 2- اسلوب و شيوهبياني قران 3- بافتموسيقايي قرآن 4- بلندايمعنا و تناسب معنوي آيات 5- ظرافتهاي مخفي و نكتههايزيبا(انواع استعاره، تشبيهها،كنايه و مجاز و تمثيلات ) نويسنده با استفاده از منابع دستاولمتخصصان علوم قرآن، سعي نموده تحقيقيعميق، مستند و منسجم ارائه دهد. ماهيت هنر در اينجابايد لفظ هنر را در زبانهاي مختلف،بررسي كنيم تا بهتر به تعريف آن دستيابيم. ماهيت هنر به عنوانيك پرسش اساسي، سابقهاي بسيار طولانيدارد. در زبان گذشته، لفظ هنر به زباناوستايي و از آنجا به بعد به زبانسانسكريت ميرسد. لفظ هنردر زبان سانسكريت، تركيبي بوده از دوكلمه «سو» و «نر» يا «نره». سو به معنينيك و هر آن چيزي كه به هر حال خوب و نيكاست و فضائل و كلماتي بر آن مترتب است ونر يا نره ِ(naranar) به معني زن و مرد است.در زبان اوستايي، سين بههاقلب شده و اين لفظ تبديل ميشود به هوhu-nara) ) كه در اوستا از صفاتاهورامزدا تلقي شده است و نيز هونرتات(hunar tat) كه بههمين معني است. هونر ونت(hunarvant)صت است و در تأنيتهونروئيتي ?(hunariti)ميآيد. هونر در زبان فارسي ميانه يافارسي پهلوي نيز وارد شده است، به صورتهنر (hunar) كه معني انسانكامل يا فرزانه است. درادبيات قديم فارسي، هنر را به معني كمالو فضيلت تلقي ميكردند. شاعران درشعرشان و متفكران در آثار مختلف كه باقيگذشتهاند از هنر به معني فضيلت و كمالتعبير كردهاند. اين لفظ به هيچوجهمعطوف به اين نبوده است كه هنر، عبارتاست از صنعتگري يا چيزي كه اصطلاحاصنعتگري و مهارت صرفا فني تعبيرميشود. يعني ساختن و ابداع كردن يك چيزيا تعبيري كه اكنون آن را در قلمروتكنولوژوي مدرن، به طور وسيع، در موردساخت و توليد انبوده مي بينيم. اين معنياز لفظ هنر با تكنولوژي ارتباط پيداميكند و به معني خاص، لفظي است كه درزبانهاي گذشته و زبانهاي باستاني برايآن الفاظ ديگري ميآورند. با اين وصفمراد از هنر در گذشته معني عام اين لفظبوده است، نه معني خاص آن و يك معناياخلاقي و معنوي بر اين لفظ مترتب بودهكه همه متفكران به آن نظر داشتند. در اينباب ميتوان به لغت نامه دهخدا رجوعكرد. آنان لفظ هنرمند را به كسي اطلاقميكردند كه واجد برخي يا تمامي فضائلحقيقي انساني بوده و اين فضائل و معانيدر وجودش تجلي كرده و به مراتبي ازكمالات رسيده باشد. اينفضائل مراتبي دارد در جنگ آوري،فداكاري، علم و امثال اينها، به هر كسيكه به يك مرتبهاي از حد كمال رسيدهبود. در هر مقامي لفظ هنرمند اطلاق نشدهاست. اين لفظ (لفظ هنر) به معناي تحريفشدهاي كه بعدا در دوره اخير- دورهرضاخان- ميبينيم و آن را يكي از اعضايفرهنگستان وضع كرد، براي صفت زيبا،همان چيزي كه در گذشته به صنايع ظريف وصورتگر و نگارگر و معمار و ... تعبير بههنرمند كردهاند. در حالي كه در گذشته،لفظ هنرمند حامل يك بار معنوي بود.اكنون به صرف مهارت فني در صنايعمستظرفه محدود ميشود. به تعبير امروزيصنايعي كه با زيبايي سرو كار دارند.اين تعبير در سير مباحثنظري اولين بار در آثار افلاطون و ارسطوبه طور خاص، تبيين يافته و تفسير شدهاستو اساسا طرح مسأله فلسفي هنر از يونانآغاز شده است. يونانيان بودند كهپرسيدند كه ماهيت متافيزيكي هنر چيست؟به آن معنايي كه عبارت است از صنايعمستظرفه و صنايع ظريفه. البته بعدا درصنايع مستظرفه نيز اين بحث در ميان بودهكه آيا منطق هم شامل آن است؟ همان طور كهدر عالم اسلامي و در قرون وسطي چنيننظري داشتند. متفكرانمسيحي، از جمله توماس اكونياس وبوناونتورا، هنر را صرف ابداع عمليتلقي نمي كردند، بلكه آن را در زمينهحكمت و تأمل نظري و شهود قبلي هم واردميكردند. به هر حال، هنربه معنايي كه امروزه از آن به عنوانصنعتگري ذكر ميشود در زبان يونانيتعبير به تكنيك شده است كه اساساارتباطي با فضائل معنوي و حقيقي، ازجمله خير و نيكي ندارد. پس هنر، به معنيخاص يوناني لفظ عبارت است از ابداع باقوه خيال. هنرمند به اين معني تكنيسين.در اين رابطه دو مفهوم از هنر به وجودميآيد: 1-1- نظريه محاكاتكه در اين نظرگاه، مواجههستيم با عالمي كه در برابر ماست. 1-2- نظر ابداع ما باعالم متعارف و محسوس مواجه نيستيم. درواقع ما در مرتبه ابداع با عوالم باطنيو روحاني سروكار داريم و عروجي كههنرمند در ساحت هنر برايش حاصل ميشود،يك سير و سلوك معنوي است از عالم محسوسبه عوالم بالاتر. ارسطو در واقع اولينبار است كه سلطاني عقل ناسوتي را اعلامميكند كه دوران دل و دوران خيال بهپايان رسيده است. اين وضع به گونهايبود كه هگل براي اديان گذشته تعبير «دينهنري» را ميآورد. ميگويد اينگذشتگان، دين عصر ميتولوژي (ارسطوشناسي)، دين سمبليك و هنري است. اينكهاين دو گانگي به وجود آمد و دو جهان دربرابر يكديگر قرار گرفتند، يك سو تفكرمتافيزيك و در سوي ديگر تفكر ديناساطيري. بدين ترتيب يونان در دورهمتافيزيك از گذشتهاش بريده و گذشتهخود را رها كرده، گذشتهاي كه در آنخدايان زنده بودند. اما اكنون در دورهمتافيزيك،اين خدايان مردهاند. درگذشته انسان با خدايان يا خداي شخصي رازو نياز ميكرد. او در مقامپيامبري در نظرگاه فكر غالب خواص وعوام، به سرزمين اين خدايان ميرود امادر دوره متافيزيك، انسان عالمش همينعالم فاني محسوسات است. بعدا هنر «طبع» تلقي ميشود. فيزيس(physis) تلقي ميشود. يعنييك نوع سكولاريزاسيون (دنيوي و ناسوتيشدن) ديني را در تفكر جديد ميبينيم.يعني اثري از هنر كه ارتباط با عالمديگر و غيبت داشته باشد، نيست، بلكههنرمند با عالم محسوس و عقلاني درگيراست. عقلي حسابگر و ناسوتي صرف است. يعنيناسوتي شدن امر لاهوتي. 2-انواع هنر هنر قدسي:هنر قدسي با امر مقدسارتباط دارد. در هر آيين و ديني كه برامر مقدرس تأكيد ورزد، در صورت رويآوردند به تجربه هنري «هنرش»، هنريمقدس خواهد بود. پس مفهوم هنر قدسي بهاين معناست كه هنرمند با روح القدوس ياجبرئيل ارتباط پيدا ميكند و در اينتجربه هنري به الهام رباني و تنزيلحقايق الهي ميپردازد. پس هنر قدسي،اختصاص پيدا ميكند به اولياء الهي.اكنون ما از عالم انبياء و اولياء بسيارفاصله گرفتهايم و بيگانه هستيم. اينبيگانگي از هنر فدسي است. امروز درستاست كه از حافظ زياد ميشنوي، بيش از هرزمان درباره حافظ شرح و حاشيه نوشتهميشود، اما چقدر با حافظ، انس حقيقيوجود دارد، حافظ كه خود را شاعر قدسي ميداند. هنر در معناي امروزياشاره دارد به تناسب و هماهنگي كه كشش وجاذبهاي را در انسان ايجاد ميكند.انسان وقتي به يك صورت زيبا نگاهميكند، به وحدت، تناسب، ريتم و آهنگيكه در اين صورت وجود دارد، كششي راايجاد ميكند. در تفكر يوناني، زيباييوسيلهاي بوده براي تلطيف روح بشر نسبتبه درد و رنج جانكاه نيهيليسم. اينرهاييمي تواند از طريق التذاذ و مشاهدهزيباييهاي اين جهان حاصل شود. دراينجا زيبايي روح، در ميان نيست. اگر همتوجهي به زيبايي روح هست، روح در تناسباندام ظاهر ميشود و تجليات روحاني،كمتر در آن دبده ميشود. هنر مدرن: هنر جديد ازرنسانس شروع شد. حالي كه در برابر اينهنر به دست ميدهد، حضوري كه در مواجههبا اين هنر دست ميدهد، به هنر نفسانيميرسد. هنري كه انسان در نسبتبيواسطه با جمال نفساني پيدا ميكند.در اينجا سير و سلوكي وجود دارد، اماهمه نفساني است. غايتيماورايي و قدسي بر آن مترتب نيست. ممكناست توهمي هذيان آلوده وجود ما را دربرگيرد اما ديدار حقيقت در آن در كارنيست. در سير تطور معناي مفهومي هنرنظريات ارسطو و افلاطون حائز اهميت است.اين دو متفكر يوناني، هنر را پالايشرواني (كاتارسيس) و تفرج و تفنن تبيينكردند. در حقيقت اين هنر به هنر دنيوي وصنايع التذاذي توجه دارد. در هنر ديني كه موضوعاتش عالم ازليوغيبي است وضع هنر طور ديگري است. در هنرديني آن جهت از كار كه جلوه و ظهور حقيقتميباشد، مورد توجه و عنايت هنرمندقرار ميگيرد. حقيقت در تفسير افلاطونيعبارت است از قرار گرفتن حقيقت در منظرديد آدمي؛ يعني حقيقت مبدل به جهت ماميشود و جايگاه خود را عوض ميكند.يعني عقل انسان معيار حقيقت و به عبارتيمعيار تشخيص عقل هنري است. در عصررنسانس، هنرمندان از آسمان به زمين بهسوابقه و غرايز انساني معطوف شدند. درهنر جديد، انسان اصل قرار ميگيرد وعالم به صورت فرع مطرح ميشود. هنرد در قلمرو مكتب در هنر مكتبي، هنر به استخدامانساندر ميآيد براي كشف حقيقت و اتصال بهجمال مطلق و كمال مطلق، زيرا همانطور كهعارف صمداني فرموده، جمال بر دو نوع استو هدف از خلقت، درك جمال مطلق و اتصال بهخالق هستي و رسيدن به مقام قرب ربوبياستكه انتقطاع از ماسوي الله را به دنبالدارد. اكنون كلام خواجهعبدالله انصاري عارف صمداني را دربارهاقسام هنر و زيبايي ميآوريم و آنگاهبه تبيين اعجاز و هنر بياني قرآنميپردازيم. اقسامزيبايي از دبدگاه خواجه عبدالله انصاريضمن پرداختن به جلوههايهنري قرآن به جمال و زيباييهاي ظاهريو باطني اشاه ميكند و هنر تصويرگريقرآن در نشان دادن جمال ظاهر و جمالباطن را تبيين مينمايد و ميگويد:«جمال دو نوع است: جمال ظاهر و جمال باطن،آرايش خلق است و سيرت نيكو. خداوند بهبرادران جمال ظاهر يوسف را نمود بيش ازآن نديدند لاجرم حسد بردند و به بهاياندك فروختند! ولي خداوند شمهاي ازجمال باطن به عزيز مصر نمود كه به زن خودگفت: او را گرامي بدار! پس عالميانبدانند كه قدر و منزلت نزد خداوند و درجمال باطن است نه در جمال ظاهر.» و همچنين در صفحه 355 جلد اول كشفالاسرار مينويسد: آن روزي كه از سويمكه هجرت كرد رو سوي مدينه نهاد، بهخيمهاي رسيد، صاحب خيمه چون روي مباركرسول خدا ديد، در وي متحير شد، گفت: ايمرد! تو كيستي؟ حوري از بهشت آمدهايماهي از آسمان به زير آمدهاي؟ رضوانيكه از فردوس آمدهاي؟ قنديل عرشي كه دردنيا افروختهاي؟ توقيع لوحي كه عيانگشتهاي؟ شمع طرازي كه روان گشتهاي؟صورت بخشتي كه نقاب برداشتهاي؟ كمنددلهايي؟ بند جان هايي؟ كه گويي جمالربودهاي؟ كيمياي جمالي كه جهاننگاشتهاي؟ روشنايي آفتاب و ماهي كهپديده آمدهاي؟ (نور خدايي) محمد مصطفيدر تواع چنان بود كه يك قرص از درويشقبول كردي و دنيا جمله به يك درويش داديو منت بر ننهادي با يتيمي راز كردي و برجبرئيل ناز كردي! با غريب بنشستي و باشبهت ننگريستي و به ميهماني عجوز رفتي واز عرش و مادون آن همت برگذاشتي، زنبيوهرا ردا بيفكندي و بساط در سدره المنتهينيفكندي! با مسكين هم زانو بنشستي. رحيمدلي، خوش سخني، نيك مردي، نيك عهدي،عزيز قدري، محمد نامي، ابوالقاسمكنيتي، مصطفي لقبي، صد هزاران هزارصلوات و سلام خداي بر روح پاكو روانمقدس او باد! آمين 4- اعجازو هنر بياني قرآن يكي ازشاهكارهاي مهم قرآن، هنر بياني قرآناست، هنر بياني بيشتر به جنبههاي لفظيو عبارتها به كار ميرود و به خاطرظرافتها و نكتههاي بلاغي نظر داردگرچه اين نكتهها و ظرافتها وزيباييها و نقش اصلي خود را در معنا ومحتواي بلنده ايفا ميكند. اعجاز و هنر بياني قرآن را ميتواندر كيفيت گزينش كلمات و سبك و شيوه بيانو نظم آهنگ دروني قرآن و تناسب معنويآيات و وحدت موضوعي آن و دقت در به كاربردن نكات بديع و ظرافتهاي سخن ورزي واستفاده از انواع استعاره و تشبيه وكنايهها و مجاز و تمثيل و امثال،خلاصه كرد.?