پيامبر (ص) و مخالفان
فروغ وحدت ـ ش 10، زمستان 81 (بخش دوم) مهدي حسن خانيرفتار پيامبر (ص) با مسيحيان
لحن خطاب قرآن و نامههاي پيامبر اكرم (ص) با مخاطبان مسيحي همراه با عطوفت و ملايمت بوده است، چه مسيحيان حبشه كه مسلمانان بدانجا هجرت كردند و چه مسيحيان نجران كه براي مباهله با مسلمانان قرار گرفتند. قرآن همواره مسيحيان را مردماني با عاطفه و مهربان تلقي كرده است و همواره از آنان به نيكي ياد ميكند. اين مطلب به دليل تعاليم حضرت مسيح (ع) در دعوت ياران خود به محبت و بردباري ميباشد كه تأثير فراواني در برخورد مسيحيان بر جاي گذاشته است. لذا، راهبان و پيروان واقعي حضرت مسيح (ع) مردماني خوش قلب، با عاطفه و با محبت بودهاند و قطعاً تأثير محبت در شكل گيري شخصيت آدمي و لطافت روحي او عامل مهمي به شمار ميرود. قرآن كريم در مورد مسيحيان ميفرمايد: و لتجدن اقربهم موده للذين آمنوا الذين قالوا انا نصاري ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لا يستكبرون(1)و «البته نزديكترين مردم از حيث محبت نسبت به مسلمانان كساني هستند كه ميگويند ما نصاري و مسيحي هستيم، زيرا در ميان آنها قومي هستند كه استكبار نميورزند».اما يهود در طول تاريخ گرفتار تعصب و لجاجت بودهاند. شايد علت آن عقده رواني يهوديان از تحقير و اسارت تاريخيشان بوده باشد كه دامن اين قوم را گرفته و در طول زمان آنها را به نوعي بازتاب رواني و خود برتر بيني قومي واداشته كه واكنشي از تحقير دروني است، وگرنه انسان از آن جهت كه انسان است،از فطرت پاك و سالم برخوردار ميباشد و هرگز نميتواند هميشه عقدهاي و خودخواه باشد. اين نكتهآي است كه ابن خلدون يكي از دانشمندان مسلمان، بدان توجه داشته و در مقدمه بدان اشاره ميكند. او ميگويد:يكي از موانع تحصيل در دانش آموز، بويژه در دوره كودكي و نوجواني، كتك و فشار آوردن به اوست. زيرا خشونت و فشار همواره انبساط و شادي را از آدمي ميگيرد و او را به كسالت، دروغگويي، خبث باطن و تظاهر به آنچه در ضميرش وجود ندارد وادار ميكند و سبب ميشود كه او به دامن مكر و خدعه پناه آورد و در طول زمان اين تظاهر و خدعه به صورت خلق ذاتي او درآيد و مفاهيم و فطريات عالي انساني را از او زايل گرداند و از اكتساب فضايل محروم نمايد. اگر اثر فشار و خفقان و خشونت چنين است در مورد ملتها نيز اين مطلب صادق است. يهوديان را در تاريخ به عنوان ملتي كه همواره مورد تحقير قرار گرفتهاند ملاحظه ميكنيم. لذا به بدخلقي مبتلا شدهاند تا آنجا كه از يهود در هر عصر و زمان به عنوان ملتي خبيث، حيلهگر و فريبكار ياد ميشود. علت آن اين است كه اينان همواره در طول زمان، مورد تحقير، اسارت و خشونت قرار گرفتهاند».(2) به عنوان نمونه شواهدي نقل ميكنيم مبني بر اينكه رفتار پيامبر (ص) و مسلمانان نسبت به مسيحيان بسيار معقول و عادلانه بوده است: 1ـ وقتي كه پيامبر (ص) گروه نخستين مهاجران را به حبشه گسيل ميداشتند از نجاشي به نيكي ياد كردند و فرمودند: «ولو خرجتم الي ارض الحبشه فان بها ملكاً لا يظلم عنده احد و هي ارض صدق حتي يجعل الله لكم فرحاً مما انتم فيه».(3)اگر به سرزمين حبشه سفر كنيد در آنجا زمامداري وجود دارد كه نزد او كسي ستم نميكند و آنجا خاك درستي و پاكي است و شما ميتوانيد در آنجا به سر بريد تا خدا براي شما فرجي پيش آورد. 2ـ در نامه پيامبر (ص) به سران مسيحي، از جمله نجاشي، از حضرت مسيح (ع) و مادرش، حضرت مريم (ع) به نيكي ياد شده است. پيامبر (ص) در آخر نامه به عنوان خير خواهي نسبت به او تأكيد ميكنند كه :«واني ادعوك الي الله عزوجل و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصحي و السلام علي من اتبع الهدي»(4) 3ـ پس از آنكه مسيحيان نجران از مباهله با پيامبر (ص) به دليل عظمت شأن و مقام رسول اكرم و همراهانش مأيوس شدند و گفتند كه محمد و فرزندانش شخصيتهاي وارسته و مخلصي هستند صلحنامهاي با پيامبر (ص) امضاء كردند طبق اين صلحنامه، در برابر پرداخت ماليات و خراج مسيحيان نجران در انجام دستورات آئين خود از آزادي برخوردار بودند (فرازهايي از اين پيمان نامه در بحث پيمان همكاري با بيگانه آمده). اين امان نامه در زمان ابوبكر صديق (رض) نيز تمديد شد و مسيحيان نجران با اظهار تعهد و وفاداري خود نسبت به پيماني كه با محمد (ص) بسته بودند، از هر گونه گزند و خسارت محفوظ ماندند و هيچ كس حق تعرض به امنيت، اموال، مذهب و آئين آنها را نداشته، جز اينكه در زمان عمر فاروق خليفه دوم، بدلايلي نصاراي نجران از شهرهاي خود تبعيد شدند عدهاي از آنها به مناطق شام و دستهاي نيز به نجران عراق (شهركي ميان كوفه و واسط)(5) كوچ كردند. قديمي ترين سندي كه اين موضوع را نقل ميكند كتاب الخراج ابو يوسف است كه تنها دليلي كه بر اين كار خليفه ذكر شده به نقل بلاذري، حديثي بوده است به روايت عمر بن عبدالعزيز كه عمر فاروق (رض) از پيامبر (ص) نقل ميكند آن حضرت آخرين سخني را كه در هنگام مرگش فرموده اين جمله است: «لا يبقين دينان في ارض العرب»(6) «هرگز دو دين، در سرزمين عرب باقي نماند». 4ـ سرتوماس آرندلو در كتاب تاريخ گسترش اسلام، درباره رفتار مسلمانان با مسيحيان اعتراف جالبي دارد كه شاهدي بر عدالت و عطوفت مسلمانان نسبت به آنان است. او ميگويد: «اين حقيقت را كه زور عامل اساسي در گسترش اسلام و پذيرش آن نبود ميتوان از روابط صلح آميز و دوستانهاي كه بين مسيحيان و مسلمانان عرب وجود داشت، به دست آورد. خود محمد (ص) با تعدادي از قبايل مسيحي قراردادهاي صلح منعقد نمود و تعهد كرد كه از آنان حفاظت كند و آزادي اجراي دستورات ديني و عدم مداخله در حقوق و امتيازات سنتي را براي آنان تأمين نمايد. آن معاهدهها بين مسلمانان و هموطنانشان از پيروان اديان ديگر باعث شد كه آنان داوطلبانه مسلمانان را در جنگها، با وفاداري نسبت به حكومت جديد، كمك كنند. تا آنجا كه گفته ميشود، اعراب مسيحي نگهباني و محافظت مرزهاي بين امپراتوري بيزانس و صحراي عربستان را بر عهده داشتند و پس از آنكه هراكليوس از پرداخت مقرري و انجام تعهدات خود در برابر خدمات نظامي مسلمانان خودداري نمود، آنان حمايت خود را نسبت به ارتش پيروزمند اسلام ابراز داشتند».(7) شواهد تاريخي نشان ميدهد كه رفتار مسلمانان با مسيحيان بسيار عادلانه بوده است و آزاديهايي كه اعراب مسيحي از سوي مسلمانان فاتح در قرن اول هجرت و پس از آن دريافت داشتند نشانه آزادي مذهب مسيحيان و رفتار عادلانه مسلمانان با آنان بوده است. طبق نقل مورخان، بيشتر بني تنوخ سال دوازدهم هجري به اتفاق قبايل ديگر مسيحي عرب، پس از تسليم شدن در برابر خالد بن وليد اسلام را پذيرفتند، ولي به نظر ميرسد كه عدهاي از آنان تا يك قرن و نيم بر مسيحيت باقي ماندند، زيرا گفته شده است كه مهدي، خليفه عباسي، (158ـ 169 ه . ق) تعدادي از آنان را در اطراف حلب سكونت داشتند. مشاهده نمود و پس از آنكه متوجه شد آنان هنوز مسيحي باقي ماندهاند با عصبانيت آنان را مكلف به پذيرش اسلام نمود و آنان كه در حدود پنج هزار نفر بودند، مسلمان شدند.(8) اگر زور و فشار موجب ترك مسيحيت آنان شده بود، امكان نداشت كه تا زمان خلفاي عباسي مسيحي باقي مانده باشند.(9) سپس مؤلف فشار روحي مسيحيان اردن در زمان هراكليوس را توضيح ميدهد كه چگونه بيشتر سكنه امپراتوري روم در زماني كه اين امپراتوري فتح شده بود، از طرفداران و دوستان اعراب بودند و حتي به هراكليوس به عنوان اهل بدعت مينگريستند و از او بيم داشتند و ميگفتند كه وي ممكن است براي تحميل نظريهها و عقيدههاي منوفيزيتي(10) خود دست به شدت عمل و مجازات بزند. به اين دليل، با آمادگي و حتي علاقه كامل مايل بودند كه فرمانرواي ديگري را كه آزادي ديني آنها را تعهد كند، بپذيرند. آنان حاضر بودند كه در مقابل رفع خطر فوري از دين و استقلال ملي شان، از خود گذشتگي نشان دهند.(11)جرجي زيدان در كتاب تاريخ التمدن الاسلامي، پس از بحث مفصلي از علل پيروزي مسلمانان نتيجه ميگيرد كه تسلط و استيلاي مسلمانان بر ديگر مردم و پيروان اديان هرگز سنگين نميآمد، بلكه مردم مناطق فتح شده مسلمانان را بر حاكمان اصلي خود ترجيحمي دادند و جزيهاي كه به مسلمانان ميپرداختند يار ناچيزتر از مجموع مالياتي بود كه به حاكمان روم يا فارس ميپرداختند.(12)شاهد اين مطلب نامهاي است كه مسيحيان ساكن دره اردن هنگام فتح آن به مسلمانان نوشتهاند:«اي مسلمانان ما شما را بر بيزانش ترجيحميدهيم، هر چند آنان هم كيش ما هستند، زيرا شما ما را در دين و ايمان خود آزاد گذاردهايد و به ما بيشتر ترحم و مهرباني ميكنيد و از اعمال ظلم و ستم در مورد ما خودداري مينماييد. حكومت شما براي ما به مراتب بهتر از حكومت بيزانسهاست. زيرا حكومت آنان اموال ما را به غارت بردهاند. و خانههاي ما را تصاحب نمودهاند».(13) ميگويند اهالي اسا دروازههاي شهر خود را به روي نيروهاي هراكليوس بستند و به مسلمانان اطلاع دادند كه حكومت و عدالت اسلامي را بر بي عدالتي و فشار و تعصبات يونانيان ترجيح مي دهيم(14) لذا به نظر مونتگمري وات، زمينه پذيرش اسلام در سوريه و مصر قبلاً فراهم شده بود و آنها مقدم ارتش اسلامي را به عنوان نجات دهندگان خود از سيطره بيزانس تلقي ميكردند.مسيحيان در قلمرو حكومت اسلامي از آزاديهاي فراوان، بويژه از آزادي مذهبي، برخوردار بودند، وسعت اين آزادي مذهبي را، كه در تاريخ قرن هفتم بينظير بود، ميتوان از پيمانهايي كه با شهرهاي مفتوحه منعقد شده است، به دست آورد. در اين قراردادها حفظ جان، مال و آزادي دين و عقيده در برابر تسليم و پرداخت جزيه تضمين شده است. مورخان اسلامي از پيمان خليفه دوم با مسيحيان فلسطين به خوبي ياد ميكنند و آنرا از مفاخر عهد اسلامي مينامند. متن پيمان چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما اعطي عبدالله امير المؤمنين اهل ايلياء من الايمان، اعطاهم اماناً لا نفسهم و اموالهم و كنائسهم و صليانهم و سقيمها و برئيها و سائر ملتها انه لا تسكن كنائسهم و لا تهدم و لا ينقص منهما و لا من خيرها و لا من صليبهم و لا من شي من اموالهم و لا تكرهون عل دينهم و لا يضاد احد منهم»(15)(به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. اين امان نامهاي است كه بنده خدا و اميرمؤمنان به مردم ايلياء و فلسطين عطا ميكند. وي براي همه تضمين ميكند، چه بيمار و چه سالم كه جان، مال، كليسا، صليب و شعاير مذهبي شان محفوظ بماند كليساهاشان تغيير نكند و به مسكن تبديل نگرددو از بين نرود صليبها و موقوفات معابد آنان مورد تجاوز قرار نگيرد، هيچ گونه فشار و تحميلي در امور ديني بر آنان روا داشته نشود و به هيچ وجه، آسيب و آزاري نبينند.گوستاولوبن
دانشمند و مستشرق معروف، پس از نقل ماجراي فتح شام و رفتار با مسيحيان چنين نتيجه گيري مي کند که مسلمانان نسبت به رعاياي خود با كمال انصاف، مروت و مردانگي رفتار نموده و به آنها در مذهب آزادي كامل دادهاند و در عصر حكومت آنها، رئيس اسقفهاي كليساي شرقي و غربي به قدري راحت و آزاد بوده كه تا آن وقت براي او چنين چيزي ميسر نبوده است. رفتار پيامبر (ص) با زرتشتيان
زرتشتيان نيز همانند يهوديان و مسيحيان در شمار اهل كتاب به حساب آمدهاند و قرآن كريم مجوس را در رديف ديگر اهل كتاب ياد ميكند.(16) در بعضي اخبار و روايات اسلامي نيز زرتشتيان در شمار اهل كتاب آمدهاند. و پيامبر اكرم (ص) فرموده است (سنوابهم سنه اهل الكتاب)(17) با فارسيان مانند اهل كتاب رفتار كنيد. بنابراين، زرتشتيان نيز مشمول عقد قرار ذمه محسوب ميشوند و از نظر ارزش حقوقي و اجتماعي با ديگر پيروان اهل كتاب تفاوتي ندارند. از زهري نقل شده است كه پيامبر خدا (ص) از مجوس هجر (بحرين) جزيه گرفت و از حسن بن محمد نقل شده است كه آن حضرت به مجوسيان هجر نامهاي نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد كه در صورت پذيرش اسلام، با ديگر مسلمانان در حقوق اجتماعي يكي باشند و در صورت رد و امتناع، جزيه بپردازند، بيآنكه حيوانات (ذبائح) آنها خورده شود يا با زنانشان ازدواج گردد.(18) مسئول عقد قرارداد ذمه از طرف جامعه اسلامي، شخصيت صلاحيتدار، زمامدار مسلمانان و نايب و نماينده وي ميباشد. به دليل اينكه عقد چنين قراردادي صرفاً با مصالح عاليه اسلامي و منافع عمومي جامعه ارتباط دارد، از اين رو، امضاي آن از حيطه مسئوليت و صلاحيت افراد عادي خارج است و جزئي از وظايف خاصه زمامدار حكومت اسلامي به شمار ميرود. در دوران غيبت و در صورت فقدان فردي جامع شرايط براي تصدي مقام حكومت از سوي امام عادل و يا فقهاي پرهيزگار، عقد قرارداد بر عهده مؤمنان است، از آنجا كه زمام امور را در دست داشته باشند، حتي آنجا هم كه زمام امور در دست افراد فاقد صلاحيت باشد (چنانچه در زمان خود پيشوايان ديني نيز چنين بوده است) اما در عين حال گروههاو اقليتهاي مذهبي با چنين حكومتهايي قرارداد امضاء نموده و با اطمينان خاطر در سرزمينهاي اسلامي اقامت گزيده باشند امضاي چنين قراردادي مورد احترام است و بر طبق آن عمل ميشود.شهيد اول در كتاب دروس ميفرمايد:در زمان غيبت امام واجب است «يا اقليتهاي مذهبي طبق قراردادي كه با رؤسا و زمامداران مسلمين منعقد نمودهاند»(19) صاحب جواهر الكلام پس از تاييد مطلب فوق چنين اظهار ميكند: «تحقيق اين است كه قراردادهاي زمامداران فاقد صلاحيت از نظر ارزش و اعتبار، مانند قراردادهاي شخص عادل تلقي ميشود و جزيهاي كه از طرف اينان مقرر و دريافت ميگردد حلال و قابل اخذ است، گرچه اين مطلب را در بحثهاي فقها به صورت بررسي شده نيافتيم».(20) گرچه پيامبر (ص) خود مستقيماً با مجوسيان قرارداد امضاء نكرده است، اما به دستور ايشان، نمايندهاش، علاء حضرمي، در بحرين با مجوس بحرين قرارداد امضاءنمود و از آنها جزيه دريافت ميكرد.(21) بنابراين، بر اساس اظهار نظر بر تولد اشپولر در تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، كه پيامبر (ص) زرتشتيان را به نام مجوس و آن هم در موردي نامطبوع و همراه با وعيد در قرآن ذكر كرده و آنان را جزو اهل كتاب به حساب نياورده(22) كاملاً فاقد دليل و بياعتبار است، زيرا علاوه بر روايت معروف پيامبر (ص) كه عام و خاص آنرا نقل ميكنند (سنوابهم سنه اهل الكتاب)(23) رواياتي وجود دارد كه از پيامبر (ص) و علي (ع) هر دو در اين باره نقل شده است.پيامبر (ص) در پاسخ اهل مكه، كه خواستند از آنان جزبه بگيرد و آنها را در پرستش بتها آزاد بگذارد، نوشت:من جز از اهل كتاب از هيچ گروهي جزيه نميگيرم.سپس خطاب به مردم مكه، كه اعتراض كرده بودند چرا از مجوس جزيه دريافت ميكني نوشت:«مجوس پيامبري داشتند كه او را به قتل رساندند و نيز كتابي آسماني داشتند كه آنرا آتش زدند. پيامبرشان كتاب آسماني آنان را در دوازده جلد پوست گاو بر آنان عرضه نمود».(24)علي (ع) نيز درباره مجوس فرموده است:«من داناترين مردم نسبت به احوال مجوس هستم، آنها داراي كتاب بودند، آن را ميخواندند و از علم (نبوت) بهرهها داشتند، اما بعدها از دلهايشان پاك شد». (25) به استناد همين روايات، فقها تصريح كردهاند كه بجز يهود، نصاري و مجوس از هيچ گروهي جزيه و عقد ذمه مورد قبول نيست.(26) حتي علامه حلي جواز ازدواج موقت با زنان مجوس را نقل ميكند و آن را تجويز مينمايد.(27)مسلمانان نيز با همه اهل كتاب و اصحاب ذمه بطور عاطفي و با محبت رفتار ميكردهاند و با الهام از دستورات الهي با اهل ذمه به عدالت رفتار مينمودهاند. اينكه رفتار مسلمانان با زرتشتيان در آغاز، اهانت آميزتر از رفتار آنان با مسيحيان و يهوديان بوده(28) غير قابل اعتبار و فاقد دليل است، زيرا به قول دكتر زرين كوب، آيين زرتشت در طي فرمانروايي چهارصد ساله ساسانيان عادت كرده بود به قدرت دولت متكي باشد. لذا به محض آنكه اين نقطه اتكاء را از دست داد، در بيشتر شهرهايي كه به زور فتح شده بود، به تدريج حيثيت و اعتبار گذشته خود را از دست داد. با وجود اين، انحطاط آنان بيشتر از انحطاط اخلاقي موبدان بود تا اعمال فشار و زور عناصر فاتح. درست است كه پس از فتوحات در بعضي از نواحي از سوي خلفاء و عمال آنها با بسط يا دوام آيين مجوس مبارزه ميشد، اما گرايش به اسلام، بخصوص در بين طبقات ممتاز، با الزام و اكراه همراه نبود، بلكه آن را به طيب خاطر و براي حفظ شئون اجتماعي در جامعه جديد ميپذيرفتند. حتي در برخي موارد براي توده مردم نيز سرمشق ميگشت.(29) برتولد در بخشي از كتاب خود تصريح ميكند كه گرويدن دسته جمعي زرتشتيان به اسلام معلول جبر و فشار مسلمانان نبوده، بلكه علت ديگري داشته است. اين گرويدن موجب شده كه دهقانان مقام رهبري اجتماعي خود را به طور موقت حفظ نمايند و سنن باستاني ايران در ميان آنان پابرجا بماند.اين مطلب بعدها در شاهنامه فردوسي تحرير شد و تفسير پذيرفت.(30) آزادي مذهب و اشاعه فرهنگ براي زرتشتيان به قدري ميسر بود كه آنها توانستند به طور علني كتب دينكرت ثنوي را در زمان مأمون همچون توحيد اسلامي تأليف نمايند. دكتر زرين كوب ميگويد: در واقع، به دليل تسامح خلفا بود كه بعضي از كتابهاي اين قوم مانند دينكرت و پندهشن و گزيدههاي زاپسرم و شكند گما نيك و چار در طي اين سالها (دوران مأمون) به وجود آمد و تمام يا قسمتي از آنها متضمن طرح مجادلات و دفع شبهات مخالفان گشت.البته در جو مناظرات كلامي آن عصر، كه رساله كوچك كجستنگ اباليش (عبدالله) چيزي از آن در تصوير مجلس مأمون مطرح ميكند، مقالات آنها از آراء متكلمان اسلامي نيز متأثر گشت و برخي از شباهتها، كه بين اقوال نويسندگان و جامعان اين آثار با عقايد و تعاليم اسلامي مشهود است، به احتمال قوي بايد به دليل نفوذ عقايد اسلامي در اين آيين باشد. روحانيان زرتشتي پس از تسلط اسلام ساكت ننشستند و كوشيدند تا با اصلاحات خود،احكام تازهاي در قالبي متشكل به دست بدهند و عقايد اصيل دين زرتشتي را به صورتي خالي از زوايد و شوايب درآورند، از عقيده به زوران و دهر دست كشيدند و ايمان به ارونرد را به صورتي كاملاً منزه تقرير كردند و حتي با بروز برخي اقدامات توأم با فشار از سوي مسلمانان (671 ميلادي/ 51 هجري) با مخالفت دهقانان مسلمان روبرو گشتند.(31)شواهدي از سيره و رفتار پيامبر اكرم (ص) و بزرگان دين با مخالفان
پيامبر (ص) در صلح حديبيه با مشركان پيمان بسته بود كه افرادي از قريش را كه از مكه به مدينه فرار كنند به آنها باز گرداند و به ايشان تحويل دهد. پس از پايان قرار داد، شخص تازه مسلماني به نام ابو بصير از مكه گريخت و وارد مدينه شد. قريش كسي را نزد پيامبر فرستادند تا به قرارداد عمل نمايد و ابو بصير را تحويل دهد.رسول خدا (ص) به ابو بصير فرمود:من با اين مردم (قريش) پيمان بستهام كه فراريان را تحويل دهيم و در دين ما عذر و تخلف از معاهده جايز نيست. تو با آنها برو و مطمئن باش كه خداوند به زودي براي تو راه نجاتي فراهم خواهد ساخت. ابو بصير عرض كرد:يا رسول الله، مرا به مشركين تحويل ميدهي كه دينم را بگيرند فرمود:اي ابابصير، من بايد نسبت به پيمانم وفادار باشم، تو با آنها برو و يقين داشته باش كه خداوند براي تو و ساير مستضعفان راه نجات و گشايشي قرار خواهد داد.(32)همچنين پيامبر (ص) در يك دستور العمل ارشادي و حكومتي به عمرو بن حزم، كه او را به يمن ميفرستاد تا مردم را به تعاليم اسلام فرا خواند، نوشت كه نسبت به همه اقشار مردم يمن، حتي يهود و نصاري، دستورات اسلام را پياده كند.در فقره 21 عهدنامه آمده است: «و انه من اسلم من يهوديّ او نصرانيّ اسلاماً خالصاً من نفسه و دان بدين الاسلام فانه من المؤمنين له مثل مالهم و عليه مثل ما عليهم و من كان علي نصرانيه او يهوديه فانه لا يرد عنها»(33)هر يهودي يا نصراني كه مسلمان شود و اسلام پاك و خالصي اظهار نمايد از جمله گروه مؤمنان و مسلمان است، هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نيز ميشود و در نفع و ضرر با آنها شريك است و هر كه در يهوديت يا نصرانيت خود باقي بماند هرگز مجبور به ترك دين خود نميشود.در جنگ صفين، كه حضرت علي (ع) ناچار شد با معاويه صلح يا آتش بس امضاء نمايد، اما آن حضرت فرمود: «ويلكم ابعد الرضا و العهد نرجع؟ او ليس الله يقول: اوفوا بالعقود و قال اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلاً ان الله يعلم ما تفعلون»(34)«واي بر شما، آيا بعد از رضايت و پيمان، ميخواهيد برگرديمو آيا خداوند نميگويد:به عهدها وفا كنيد، ميفرمايد:به عهد خدا وقتي كه پيمان بستيد وفا كنيد و سوگندهاي خود را پس از تأكيد نشكنيد، خداوند بر شما كفيل قرار داده و او ميداند آنچه را انجام ميدهيد».آري پيامبر (ص) و خلفاي راشدين (رض) پس از آن حضرت و ائمه هدي (ع) نيز به پيمانهاي شخصي و اجتماعي خود وفادار بودند. اين از نشانههاي ايمان و اسلام است. فقط در صورتي ميتوان پيمان را بر هم زد كه طرف مقابل آنرا بشكند و يا قصد نقض داشته باشد.اين موضوع در آيات قرآن نيز آمده است: «و ان نكثوا ايمانهم من بعهد عهدهم و طعنوا في دينكم فقاتلوا ائمه الكفر و انه لا ايمان لهم لعلهم ينتهون» قواعد و مباني حقوقي هم كه در زمينه حقوق بين الملل باشد محترم است و اسلام آن را به عنوان عقلي تاييد و تثبيت كرده است. در اصطلاح فقها، اين قانون را «قاعده الزام» مينامند. اين قانون در متون روايات و زبان فقهاء، بيان شده است كه بايد با بيگانگان، چه با آنها كه غير مذهبياند و چه با آنها كه از پيروان اديان ديگرند مطابق قانون خود آنها و مقررات الزامي شان رفتار كرد.روايات ما در اين باره ميفرمايند: «الزموهم بما الزموا به انفسهم»با آنها به همان صورت كه خود بدان ملتزماند برخورد نماييد و الزامشان كنيد.در روايتي نيز محمد بن مسلم از حضرت صادق (ع) نقل ميكند كه فرمود: «يجوز علي اهل كل دين ما يستحلّون»(35)«با اهل هر ديني، مطابق آنچه آنرا قانوني ميدانند، بايد رفتار كرد».بر اساس اين قاعده فقهي يك اصل مسلم در عهد و پيمانهاي بين المللي رفتار و عمل مطابق با عرف بين المللي مقبول و مطلوب است.(36)
1. مائده 85. 2. ابن خلدون: مقدمه، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي تا، ص 540 3. محمد بن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفي السقاء، افست تهران، بيتا، ج2، ص 147/ محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، دار صادر، بيروت، 1970، ج 2، ص 70 4. احمد زكي صفوت، جمهره رسائل العرب، قاهره، 1352 ق، ج، ص 37 5. ياقوت حموي، معجم البدان، داراحياء التراث العربي، بيروت 1979، ج5، ماده نجران/ ابو يوسف، الخراج، مطبعه السلفيه، قاهره، 1961، ص 79 6. فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذري، جلد اول، ص 79 7. توماس، آرنولد، تاريخ گسترش اسلام، ص 37 8. همان 9. به نقل از Caetanj;ibid 10. منوفيزيتها معتقد بودند كه حضرت مسيح (ع) بيش از يك شخصيت نميتواند داشته باشد. 11. توماس آرنولد، تاريخ گسترش اسلام، ص 41 12. جرجي زيدان، تاريخ التمدن الاسلامي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1960، جلد اول، ص 75 13. توماس آرنولد، تاريخ گسترش اسلام، ص 42 به نقل از العضدي، ص 97 14. بلاذري، ابوالحسن، فتوح البلدان جلد اول، ص 137 15. توماس آرنولد ، تاريخ گسترش اسلام، ص 43. / ابن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، دار صادر بيروت، / محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك. 16. حج، 17. 17. بلاذري، ابوالحسن، فتوح البلدان، جلد اول، ص 97. 18. ابو يوسف، الخراج، مطبعه السلفيه، قاهره، 1961، ص140 19. نجفي، شيخ محمد حسن، جواهر الكلام، مطيعه الاداب، نجف، 1370 ق، جلد 21، 263. 20. شيخ محمد حسن نجفي/ جواهر الكلام، مطبعه الاداب، نجف، 1370 ق، ج21، ص 263 21. بلاذري، ابوالحسن، فتوح البلدان. 22. بر تولد اشپولر، تاريخ ايران در نخستين قرون اسلامي، ترجمه محمد جواد فلاطوري، شركت انتشارات علمي فرهنگي، تهران. 23. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، بيتا، كتاب الجهاد، جلد 11 باب: 49 24. همان 25. يعقوب كليني، فروع كافي، دارالمعارف الاسلامي، تهران، بيتا، ج1، ص 161 26. ابو يوسف، الخراج، مطبعه السلفيه، قاهره. 27. شيخ حر عاملي، تذكره الفقهاء، ج1، ص 645/ ابو يوسف: الخراج، كتاب جهاد، فصل 5 28. برتولد اشپولر، تاريخ ايران در نخستين قرون اسلامي، ترجمه محمد جواد افلاطوري، شرکت انتشارات علمي فرهنگي، تهران، ج1، ص336 29. عبد الحسين زرين کوب: تاريخ مردم ايران، اميرکبير تهران، 1367، ص159 30. بر تولد اشپولر، تاريخ ايران در نخستين قرون اسلامي، ترجمه محمد جواد فلاطوري، شركت انتشارات علمي فرهنگي، تهران جلد 1، ص 339. 31. بر تولد اشپولر، تاريخ ايران در نخستين قرون اسلامي، ترجمه محمد جواد فلاطوري، شركت انتشارات علمي فرهنگي، تهران جلد 1، ص 339 32. محمد بن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطي السقاء، افست تهران، بيتا، ج3، ص 337 33. محمد عبدالله، نخستين قانون اساسي در اسلام، ص 172. 175 34. سوره توبه 12. 35. محمد حسن بجنوردي، القواعده الفقهيه، مطبعه الاداب، نجف، 1383، جلد سوم، ص 155 36. توفيق فكيكي، الراعي، و الرعيه (شرح عهدنامه مالك اشتر)، مطبعه اسعد، بغداد، 1383، ص 129